فلسفه زيارت

احمد عابدى

- ۲ -


شرح و تعليقات رازى

ابو الفضل محمد بن عمر فخر الدين رازى (543 ـ 606) معروف به «خطيب رازى» ، «امام فخر رازى» و «امام المشككين» از بزرگترين دانشمندان جهان اسلام بشمار مىرود . وى نزد محمد بغوى و مجد الدين جيلى و كمال الدين سمنانى علوم عقلى را فراگرفته و در اكثر علوم رايج زمان خود متبحّر گرديد . وى تحت تأثير غزالى و امام الحرمين جوئينى بود . و در فقه تابع مذهب شافعى ، ودر كلام واعتقادات مسلك جبرى اشعرى را پاى بند بود .
وى با نوشتن كتابهاى زياد و ايجاد شك و شبهههاى مختلف بصورت بزرگترين مانع در برابر رشد فلسفه مطرح گرديد . گرچه پيش از او غزالى با نوشتن «تهافت الفلاسفه» به مقابله با فلسفه پرداخته بود، اما فخر رازى با نوشتن «شرح اشارات» با جديت بيشترى به اين مساله پرداخت و تقريباً همه نظرات ابن سينا را مورد نقد قرار داد . بطورى كه خواجه نصير الدين طوسى در ابتداى «شرح اشارات» خود گويد : «برخى از افراد زيرك شرح او را «جرح» ناميدهاند» .
فخر رازى صاحب سبك و روش جديدى در تأليف بوده است ، بطورى كه بسيارى از كتابهاى او به عنوان كتاب درسى حوزههاى علميه قرار گرفت . او در كتابهاى خود از مغلق گوئى يا رمز و دشوار نويسى به شدّت پرهيز داشت . او به خوبى مىتوانست مراد واقعى خود را در عبارتهاى روان و گويا بيان كند ، و خواننده آن به زودى مقصود نويسنده را بدست مىآورد . واين ويژگى كتابهاى او را سرآمد ديگران قرار مىداد . او ساده نويسى را هنر دانسته و شعار خود ساخته بود و به اين جهت سليس بودن عبارتهاى او زبانزد ديگر عالمان بود . ترتيب منطقى و پيوند مباحث علمى در نوشته او ، و ارجاع به آينده يا كتابهاى ديگر ندادن ، از ديگر خصوصيات و ويژگيهاى تأليفات اوست.
در عين حال فراموش نكنيم كه او «امام المشككين» است ، وكمتر مطلب علمى يا فلسفى بدست مىآيد كه او با ديده ترديد به آن ننگريسته باشد ، گرچه شك و ترديد اگر راه رسيدن به سر منزل يقين باشد مقدس است اما بايد در آن توقف ننموده و از آن گذشت ، كارى كه رازى كمتر انجام داده است . فخر رازى با شك و ترديدهاى خود مىخواست راه سلف خود غزالى را ادامه داده و فلسفه را از بين ببرد، ولى كار او عكس خواستهاش را پديد آورد . زيرا خواجه نصير الدين طوسى همه شبهههاى او را پاسخ داد و به بهترين وجه به دفاع از فلسفه مشاء پرداخت .
گرچه اكثر كتابهاى رازى آميختهاى از جدل و خطابه و كج فهمى و شك و ترديد مىباشد اما بعضى از آثار او كه بيانگر نظر اصلى اوست گرايش به شك نداشته و كاملاً برهانى واستدلالى است . مثلاً كتابهاى «المطالب العالية» ، «النفس والروح» ، «زيارة القبور» از اين قبيل مىباشند .
بحث از نظرات فلسفى فخر رازى و مقايسه روش او با فيلسوفان ديگر و نقد و بررسى همه جانبه آن مجال ديگرى را مىطلبد كه از حوصله اين مقدمه خارج است .

تأليفات رازى

امام فخر الدين رازى حدود 200 كتاب تأليف كرده است(1). و تقريباً در همه علوم متداول و مرسوم زمان خود ـ به استثناى علم حديث ـ كتاب نوشته است . تعدادى از كتابهاى او متن درسى بوده است . و نظرات كلامى او هنوز محور تحقيقات حوزوى و دانشگاهى اهل تسنّن مىباشد ، و به اين جهت كتابهاى او مورد توجه دانشمندان شيعه و سنى است .
برخى از تأليفات او عبارت است از :
1 ـ محصّل أفكار المتقدّمين والمتأخّرين .
2 ـ حكمة الاشراق .
3 ـ اساس التقويم .
4 ـ لوامع البينات .
5 ـ شرح الكليّات .
6 ـ شرح الاشارات والتنبيهات .
7 ـ المحصول .
8 ـ مفاتيح الغيب يا التفسير الكبير .
9 ـ المباحث المشرقية .
10 ـ شرح عيون الحكمة .
11 ـ الملخّص فى الحكمة والمنطق .
12 ـ لباب الإشارات .
13 ـ كتاب الأربعين فى أصول الدين .
14 ـ النبوات وما يتعلّق بها .
15 ـ البراهين .
16 ـ المعالم فى أصول الدين .
17 ـ نهاية العقول .
18 ـ النفس والروح وشرح قواهما .
19 ـ لوامع البينات .
20 ـ جامع العلوم .
21 ـ يواقيت العلوم .
22 ـ كتاب مناقب الشافعى .
23 ـ كتاب فى إبطال القياس .
24 ـ زيارة القبور .
بسيارى از كتابهاى فخر الدين رازى تاكنون چاپ نشده ، و متأسفانه برخى از آنها مفقود گرديده است . دكتر محمد صغير حسن معصومى گويد : «اكثر كتابهاى رازى تاكنون چاپ نشده وبسيارى از آنها مفقود شده است . واحتمال دارد در كتابهاى خطى كتابخانههاى ايران ، مصر ، تركيه نسخههاى خطى آنها يافت شود»(2).
براى اطلاع از شرح حال فخر رازى به منابع ذيل رجوع شود :
وفات الأعيان ، ج4 ، ص248 .
الوافى بالوفيات ، ج4 ، ص248 .
البداية والنهاية ، ج13 ، ص66 .
الكامل ، ابن اثير ، ج12 ، ص288
معجم المؤلّفين ، ج11 ، ص79 .
الكنى والالقاب ، ج3 ، ص13 .
روضات الجنات ، ج8 ، ص39 .
الأعلام زركلى ، ج6 ، ص313 .
فخر رازى ، از اصغر داد به .
مقدمه المباحث المشرقية .
مقدمه كتاب النفس والروح وشرح قواهما .
طبقات الشافعية ، سبكى ، ج5 ، ص33 .
ميزان الاعتدال ، ج3 ، ص340 .

رساله زيارة القبور وصحت نسبت آن به فخر رازى

فخر رازى حدود 200 كتاب ورساله تأليف نموده است و تعداد زيادى از آنها متأسفانه مفقود شده و در دست نيست . اما ـ بحمد الله ـ مهمترين آثار او محفوظ مانده و بدست ما رسيده است . يكى از آثار گرانقدر و بسيار ارزنده او رساله كم حجم ولى پر عمق و محتواى «زيارة القبور» است . آقاى محمد معتصم بالله بغدادى در مقدمه محققانهاى كه بر «المباحث المشرقية» نوشته است 93 كتاب از تأليفات فخر رازى را نام برده است ، وسى و پنجمين تأليف او را «رسالة فى زيارة القبور» قرار داده است(3). ولى هيچ نسخهاى از اين رساله معرفى ننموده است .
در ماه شعبان المعظم 1417ق . به مخزن كتابهاى خطى كتابخانه آستانه مقدسه حضرت ستى فاطمه معصومه سلام الله عليها در قم مراجعه كردم و ضمن تفحص در نسخههاى نفيس آن كتابخانه ، ذيل نسخه خطى به شماره 515 رساله «زيارة القبور» فخر رازى را يافتم كه فقط در 6 صفحه بود . و تصوير همه صفحات آن در اين كتاب آمده است . پس از مراجعه به فهرست چندين كتابخانه از يافتن هرگونه نسخه ديگرى از اين كتاب مأيوس شدم . اما به جهت اهميت فوق العاده اين رساله وبا اشاره برادر بزرگوارم حجة الاسلام والمسلمين حاج آقاى عباسى تصميم به تصحيح و ترجمه و تعليقه بر آن گرفتم كه بحمد الله تعالى انجام شد .

اعتبار نسخه

نسخه خطى اين رساله تاريخ استنساخ ندارد ، ولى از خط و كاغذ آن حدس زده مىشود كه مربوط به حدود يكصد و پنجاه سال پيش باشد . با مشاهده اين نسخه اولين سؤالى كه برايم مطرح شد اين بود كه : به چه دليلى مىتوان اثبات نموده كه اين نسخه همان رساله فخر رازى است ؟ گرچه بالاى صفحه اول به صراحت آنرا به فخر رازى نسبت داده است ، اما به مراجعه به ساير تأليفات او صحّت انتساب اين رساله كاملاً روشن وقطعى گرديد .
فخر الدين رازى در كتاب «المطالب العالية» گويد : «الفصل الثامن عشر فى بيان كيفية الانتفاع بزيارة الموتى والقبور : سألنى بعض أكابر الملوك عن هذه المسألة ، وهو الملك : «محمد بن سام بن الحسين الغورى» وكان رجلاً حسن السيرة ، مرضىّ الطريقة ، شديد الميل إلى العلماء ، قوي الرغبة في مجالسة أهل الدين والعقل . فكتبت له فيه رسالة وأنا أذكر ههنا ملخّص ذلك الكلام...»(4).

يعنى شاه محمد بن سام بن حسين غورى ـ كه مردى خوش سيرت ونيكو مشرب و دوستدار دانشوران وعلاقمند به معاشرت با مؤمنان وفرزانگان بود ـ از من درخواست نمود كه فايده زيارت قبور را برايش بنويسم ، براى اجابت سؤال او رسالهاى نوشتم كه خلاصه آنرا اينجا ذكر مىكنم...» .
اين عبارت فخر رازى بهترين سند بر اعتبار وانتساب نسخه موجود رساله به مؤلّف آن مىباشد ، زيرا وى صريحاً مىگويد من رسالهاى درباره فايده زيارت قبور نوشتهام و خلاصه آنرا در اينجا (المطالب العاليه) مىآورم . وآنچه را در آن كتاب ذكر كرده است خلاصه همين رساله مىباشد .
علاوه بر آنكه سبك وروش عبارتها و استدلالهاى اين رساله با نوع استدلالهاى فخر رازى در مباحث مربوط به معرفت نفس انسانى در كتابهاى «المباحث المشرقية» و «المطالب العالية» شبيه و هماهنگ است . با مقايسه اين رساله با آن دو كتاب مهم فخر رازى روشن مىشود كه همه اينها از يك قلم صادر شدهاند . همچنانكه استدلالهاى اين رساله شبيه و بلكه عين استدلالهاى او در تفسير «مفاتيح الغيب» مىباشد .
بهرحال با توجه به آنچه گذشت هيچ چائى براى ترديد يا شك در صحت انتساب اين رساله به فخر رازى باقى نمىماند .

هدف از تأليف اين رساله

گرچه از عبارتهاى خود اين رساله چيزى بدست نمىآيد ، اما در «المطالب العالية» گويد : «من اين رساله را براى «محمد بن سام بن حسين غورى» نوشتم»(5). سلطان غياث الدين محمد بن شهاب الدين سام غورى از سلاطين خوارزمشاهى بوده است .
غور سرزمينى بين هرات و غزنه است ، وسلطان غياث الدين محمد غورى پادشاه آنجا بوده است . وقتى فخر رازى به غور مسافرت نموده مورد استقبال سلطان غياث الدين واقع شد و مدرسهاى براى او بنا نمود. اموال افسانهاى رازى توسط همين سلطان به او هديه داده شده بود . سلطان محمد چنان تحت تأثير رازى قرار گرفت كه مذهب خود يعنى كراميه را به توصيه او رها ساخته و به آيين شافعى درآمد . فخر رازى در سفرهاى سلطان ملازم او بود و گاهى كتابى را مىنوشت و به شاه هديه مىكرد ، گاهى نيز سلطان از او تقاضاى كتابى نموده و رازى براى او چيزى مىنگاشت(6).
كتاب «البراهين» كه به زبان فارسى و در علم كلام است براى سلطان محمد غياث الدين بن سام نوشته شد و همچنين رساله زيارت قبور . با اين تفاوت كه «البراهين» را رازى بدون تقاضاى سلطان براى او نوشت اما «رساله زيارت قبور» را به درخواست سلطان به نگارش درآورد . و از اينجا معلوم مىشود كه اين سلطان به بحثهاى كلامى و عقلى علاقه و تمايل داشته است .

اهميت اين رساله

مسأله زيارت قبور اهل بيت عصمت (عليهم السلام) و نيز قبر مؤمنان و صالحان يكى از شعائر دين مقدس اسلام است ، وآيات شريفهاى از قرآن مجيد و روايات زيادى بر آن دلالت دارد كه در آينده به آنها اشاره خواهيم نمود . اعتقاد به اين مسأله اختصاص به شيعه نداشته و در زمان قديم در اين مسأله هيچ تفاوتى بين شيعه و سنى نبوده است ، زيرا همه مسلمانان به زيار اموات و مخصوصاً زيارت قبر سادات و اولاد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مىرفتهاند . همچنانكه زيارت قبر مطهر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)همچنان بعنوان شعار اصلى دين بوده و آرزوى هر زن و مرد مسلمان از سراسر جهان مىباشد .
اما متأسفانه از زمان پيدايش مذهب وهابيت تبليغات گستردهاى عليه اين مسأله راه اندازى شده و برخى از افراد ساده لوح و دور از عقل و منطق فريب وهابيت را خورده و گمان كردهاند اين مسأله اختصاص به شيعه داشته و نادانسته آنرا مورد هجوم تبليغات مسموم خود قرار دادهاند . جديدترين اين افتراءات كتاب سراسر افتراء و دروغ دكتر قفارى است . جهل نويسنده اين كتاب به اصول اسلامى و بيگانگى او از ضوابط و معيارهاى تحقيق علمى و استفاده او از سلاح
شيطانى دروغ و افتراء از سراسر كتاب نمايان است . زمانى كه مسلمانان بيش از هر چيز به اتحاد نياز دارند اين نويسنده مزدور براى جلب رضايت صهيونيستهاى غاصب تلاش كرده است كه خشم مسلمانان را از اسرائيل دور نموده و مذهب اهل بيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را به عنوان مهمترين خطر و دشمن معرفى نمايد و به اين وسيله رضايت خاطر امريكا را بهمراه غضب خدا برخود خريده است .
اينان براى اصول دين واعتقادات جبرى واشعرى خود ـ در مسأله توحيد ، و در امامت و تفسير قرآن ـ چيزى بهتر از كتابهاى فخر رازى ندارند ، واو را امام تحقيقات خود مىدانند . وهرگز كسى از آنان در صحّت عقايد فخر رازى شك و ترديد ننموده است . در عين حال فخر رازى مسأله زيارت قبور را بصورت عقلى مورد بحث قرارداده وآنرا برهانى كرده است ، وانصافاً از عهده اين بحث دقيق فلسفى به خوبى برآمده است . با مطالعه اين كتاب روشن مىشود كه وهابيانى كه با زيارت قبور مخالفت مىكنند : اولاً از مسائل علمى و عقلى دور بوده و از منطق واستدلال آگاهى ندارند . ثانياً به دين و مذهب خودشان نيز پاى بند نيستند زيرا فخر رازى كه از علماى بزرگ و بلكه مجدّد مذهب آنان در ابتداى قرن هفتم است معتقد به زيارت قبور بوده است ، و فقط وهابيانِ تازه به دوران رسيده با آن مخالفت مىكنند. وثالثاً آنان نصوص دينى و روايات واسناد تاريخى را نيز ناديده مىگيرند .
اميد است مطالعه اين رساله گامى به سوى روشن شدن حقايق دينى بر همه مؤمنان و موحدان باشد .

زيارت قبور از نظر آيات و روايات

گر چه اگر عقل بطور مستقل و قطعى بر حكم يك مسأله دلالت كند اعتماد به آن جايز بوده و نيازى به دليل ديگر نيست ولى شرع مقدس با آيات شريفه و روايات به كمك عقل آمده و آنرا تأييد نمودهاند . در بحث زيارت قبور همچنانكه عقل بر صحت و حسن آن دلالت مىكند ـ ودر آينده بطور مفصل و مشروح بيان خواهد شد ـ روايات زيادى نيز بر استحباب آن دلالت مىكند ، وما در اينجا قسمتى از آنها را از كتابهاى اهل سنت وشيعه نقل مىكنيم .
علامه طباطبائى ذيل آيه شريفه : (قال الذين غلبوا على أمرهم لنتخذنّ عليهم مسجداً)(7) اين حديث را نقل كرده است : «قال الملك ينبغى أن نبنى هيهنا مسجداً نزوره فإنّ هؤلاء قوم مؤمنون»(8) پادشاه گفت : سزاوار است اينجا مسجدى ساخته و آنرا زيارت كنيم .
از اين آيه شريفه وروايت استفاده مىشود كه محل دفن افراد مؤمن و موحّد را مىتوان زيارت نموده و بلكه نزد قبر آنان مسجد بنا كرده و ذكر خداى متعال در آنجا نمود . و افرادى كه پيشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب كهف را ذكر كرده بودند همه آنان موحّد بودهاند، همانگونه كه علامه طباطبائى نيز فرموده است(9).
فخر رازى نيز ذيل همان آيه مربوط به اصحاب كهف گويد : «لنتّخذنّ عليهم مسجداً نعبد الله فيه ونستبقى آثار أصحاب الكهف بسبب ذلك المسجد»(10). يعنى آنان مىگفتند مسجدى نزد قبر اصحاب كهف بسازيم تا خدا را در آن عبادت كنيم و آثار اصحاب كهف را نيز بوسيله آن مسجد حفظ كنيم .
صابونى نيز در تفسير خود شبيه اين كلام را بيان كرده است(11).
قرطبى در تفسير خود آيه را طورى تفسير نموده كه به روشنى دلالت دارد بر آنكه مؤمنان و موحدان واقعى در آن زمان نزد قبر اصحاب كهف مسجدى ساختند ، ولى وقتى ديده است كه عقيده اهل سنت بر خلاف اين آيه است براى آنكه عقيده اهل سنت را درست كند دست از ظاهر آيه شريفه برداشته و چند روايت ضعيف السند را نقل كرده كه آن روايات خلاف قرآن مجيد هستند اما او آن روايات را بر قرآن مجيد مقدم داشته است ! !(12) و عجيب تر آنكه خود قرطبى از ابان بن تغلب از امام جعفر بن محمد (عليهما السلام) نقل كرده است كه : «كانت فاطمة بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) تزور قبر حمزة بن عبدالمطلب كلّ جمعة وعلّمته بصخرة»(13) يعنى فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در هر جمعهاى قبر حمزه را زيارت مىنمود و آنرا با سنگى علامت نهاده بود .
آقاى وهبه زحيلى گويد : «مسلمانان و پادشاه آنان تصميم گرفتند كه بر درب غار اصحاب كهف مسجدى ساخته تا آنكه مسلمانان در آن نماز خوانده و به آن مكان تبرك جويند»(14). وى در اين كلام صريحاً تبرك جستن به مكان و محلّ اصحاب كهف را مورد تاييد قرارداده است . ودر جاى ديگر كتاب خود گويد : «ينتفع الانسان بصحبة الاخيار ومخالطة الصلحاء و الاولياء»(15) انسان از همراهى نيكان و معاشرت با افراد صالح و اولياء خدا بهره مىبرد ، و سپس حديثى درباره آن نقل كرده است . ضمناً آقاى زحيلى براى تصحيح و تطبيق كلمات گذشته با مذهب وهابيان گويد : «ساختن مسجد و نماز خواندن در آنها در شرع اسلام جايز نيست و حديثى درباره آن نقل كرده است»(16). غافل از آنكه اگر اين حديث درست باشد تمام زائران قبور مورد لعن واقع شدهاند و اين حديث نگفته است كه زائران قبور در زمانهاى گذشته و اديان سابق مورد استثناء هستند بلكه تمام زائران را چه آنكه مربوط به شرع اسلام يا اديان ديگر باشند مورد لعن قرار داده است . و در اينصورت اين حديث خلاف قرآن مىباشد واعتبارى نخواهد داشت زيرا قرآن مجيد عمل زائران قبر در زمانهاى گذشته را مورد تأييد قرار داده است .
در اينجا چند روايت ديگر از طريق اهل سنت نقل مىشود :
الف : مردى نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده و از قساوت دل شكايت نمود ، حضرت فرمود : «به قبرستان رفته واز قيامت عبرت گير»(17).
ب : حضرت على (عليه السلام) هرگاه نزد قبرى مىرفتند مىفرمود : «السلام على اهل الديار من المؤمنين والمسلمين»(18). اين حديث به خوبى بر زيارت قبور و سلام به صاحبان آنها دلالت دارد .
ج : پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نزد قبرستان رفته و مىفرمود : «السلام عليكم أيها الارواحُ الفانية ، والأبدانُ البالية ، والعظامُ النخرة ، التى خرجت من الدنيا وهى مؤمنةٌ ، اللهم أدخل عليهم رَوحاً منك وسلاماً منى»(19).
د : على (عليه السلام) مجاورت قبرستان بقيع را انتخاب كرده و مىفرمود : «اينان را همسايگان راستى يافتم ، بدى نمىكنند و به ياد آخرت مىاندازند»(20).

هـ : عن النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) قال : «كنت نهيتُكم عن زيارة القبور ، ثمّ بدا لى ، فزوروها فإنّها ترقّ القلوب وتُدْمِعُ العينَ وتذكّر الآخرةَ ، فزوروا ولا تقولوا هُجراً»(21) يعنى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : من قبلاَ شما را از زيارت قبور برخدر مىداشتم اما اكنون تصميم من عوض شد (برايم بداء حاصل شد) پس آنها را زيارت كنيد زيرا آنها سبب نرمى دلها شده و چشم را به گريه مىاندازند و آخرت را يادآورى مىكنند . پس زيارت كنيد آنها را و سخنى كه موجب دورى شود نگوئيد .
اين حديث از جهات مختلف مورد توجه و دقت است . زيرا اولاً صريحاً «بداء» را پذيرفته است و اهل سنت بر خلاف اين حديث بداء را انكار مىكنند ، ثانياً اين حدث دوبار امر به زيارت قبور نموده است و امر دلالت بر وجوب ويا لا اقل بر استحباب دارد . واينجا ربطى به بحث امر عقيب حظر ندارد و با دقت روشن است . ثالثاً اين حديث فوايد مختلف زيارت قبور را بيان كرده است و چيزى كه اين فايدهها را داشته باشد قبلاً نيز مورد نهى نمىتواند واقع شده باشد .
و : در بعضى احاديث نيز نقل كردهاند كه عمر بن خطاب به قبرستان رفته وبا مردگان صحبت مىنمود(22)، وگرچه آنان كلامى كه از امير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده است را به عمر نسبت دادهاند(23) اما بهرحال اين گونه احاديث دلالت بر مشروعيت زيارت قبور و خواندن زيارتنامه مىنمايد .
در اينجا توجه به اين نكته نيز مهم است كه مهمترين دليل اهل سنت بر حرمت زيارت قبور اين حديث است : «لعن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)زائرات القبور»(24). و اين حديث اولاً اختصاص به زنان دارد(25)وشامل مردها نمىشود و بسيار جاى تعجب و بلكه تأسف است كه حكمى كه اختصاص به زنان دارد آنرا در مورد مردها نيز جارى كردهاند ، وثانياً حديثى كه صفحه قبل نقل شد دلالت بر نسخ اين حكم دارد ، وثالثاً اين حديث سند صحيح وقابل اعتماد ندارد .
ز : عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) : «مَنْ زارنى بَعدَ وفاتى فكأنّما زارنى فى حياتى»(26) هركس پس از وفاتم مرا زيارت كند گويا در زمان حياتم مرا زيارت كرده است .
ح : عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) : «مَنْ وَجَدَ سعةً ولم يَفد إلىّ فقد جفانى»(27) هركس توانائى مالى داشته باشد و به زيارت من نيايد به من جفا نموده است .
ط : عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) : «مَنْ جاءنى زائراً لا يَهُمّه إلاّ زيارتى كان حقّاً على الله سبحانه أن أكونَ له شفيعاً»(28) هركس به زيارت من آيد وهيچ قصدى غير از زيارت من نداشته باشد بر خداى سبحان سزاوار است كه من شفيع او در روز قيامت باشم .
عزّالى پيش از آنكه به مذهب اهل بيت (عليهم السلام) مشرّف گردد از علماى بزرگ اهل سنت بوده و در آن هنگام كتاب «احياء علوم الدين» را نوشته است وى در اين كتاب گويد : «يكى از آداب حج آنست كه به مدينه وزيارت قبر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) برود و اين زيارت نامه را بخواند :
«السلامُ عليك يا رسول الله ، السلامُ عليك يا نبىّ الله ، السلام عليك يا أمينَ الله ، السلام عليك يا حبيبَ الله ، السلام عليك يا صفوةَ الله ، السلامُ عليك يا خيرةَ الله ، السلامُ عليك يا أحمدُ ، السلام عليك يا محمّد ، السلام عليك يا أبا القاسم ، السلامُ عليك يا ماحى ، السلامُ عليك يا عاقب ، السلام عليك يا حاشر ، السلام عليك يا بشير ، السلام عليك يا نذير ، السلام عليك يا طُهر ، السلامُ عليك يا طاهرُ ، السلامُ عليك يا أكرمَ ولدِ آدمَ ، السلامُ عليك يا سيدَ المرسلين ، السلامُ عليك يا خاتم النبيّين ، السلامُ عليك يا رسولَ ربّ العالمين ، السلامُ عليك يا قائدَ الخيرِ ، السلامُ عليك يا فاتح البرّ ، السلامُ عليك يا نبىّ الرحمةِ ، السلامُ عليك يا هادىَ الاُمّة ، السلامُ عليك يا قائدَ الغرِّ المحجّلين ، السلامُ عليك وعلى أهل بيتك الذين أذهب الله عنهم الرجسَ وطهّرهم تطهيراً ، السلامُ عليك وعلى أصحابك الطيبين وعلى أزواجك الطاهرات اُمّهات المؤمنين ، جزاك الله عنّا أفضل ما جزى نبيّاً عن قومه ورسولاً عن امّته ، وصلّى عليك كلّما ذكرك الذاكرون ، وكلّما غفل عنك الغافلون ، وصلّى عليك فى الأوّلين والآخرين ، أفضل وأكمل وأعلى وأجلّ وأطيب وأطهر ما صلّى على أحد من خلقه ، كما استنقذنا بك من الضلالةِ ، وبصّرنا بك من العماية ، وهدانا بك من الجهالة ، أشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له ، وأشهد أنّك عبده و رسوله ، وأمينه وصفيّه ، وخيرته من خلقه ، وأشهد أنّك قد بلّغت الرسالة ، وأدّيت الأمانة ، ونصحت الاُمّة ، وجاهدت عدوّك ، وهديت اُمّتك ، وعبدت ربّك حتى أتاك اليقين ، فصلّى الله عليك وعلى أهل بيتك الطيبين وسلم وشرّف وكرم وعظم» سپس بگويد : «اللهم إنّك قد قلت ـ وقولك الحقّ ـ : ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاءُوك فاستغفروا الله واستغفر لهم الرسولُ لوجدوا الله توّاباً رحيماً ، اللهم إنّا قد سمعنا قولك ، وأطعنا أمرك ، وقصدنا نبيّك ، متشفعين به إليك فى ذنوبنا ، وما أثقل ظهورنا من أوزارنا ، تائبين من زللنا ، معترفين بخطايانا وتقصيرنا ، فتب اللهم علينا ، وشفّع نبيك هذا فينا ، وارفعنا بمنزلته عندك وحقّه عليك ، اللهم اغفر للمهاجرين والأنصار ، واغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا بالإيمان ، اللهم لا تجعلْهُ آخِرَ العهدِ من قبر نبيّك ومن حرمك يا أرحم الراحمين» .

سپس گويد : ومستحب است هر روز به قبرستان بقيع رفته و قبر عثمان و قبر حسن بن على و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد ـ رضى الله عنهم ـ را زيارت نمايد»(29).
آنچه نقل شد كلام امام محمد غزالى از علماى بزرگ اهل سنت بود . با دقت در كلام ابو حامد غزالى و مطالعه زيارتنامه قبور اهل بيت(عليهم السلام)كه در ميان شيعيان مرسوم است به خوبى روشن مىشود كه شيعيان سخنى غير از كلام غزالى ندارند ، ومحتواى زيارتنامه هائى كه در اعتاب مقدسه خوانده مىشود شبيه همان زيارتنامه اى است كه غزالى ذكر كرده است .
 


پى‏نوشتها:

1) «البداية والنهاية» ابن كثير ، ج13 ، ص15 .
2) مقدمه كتاب «النفس والروح وشرح قواهما» ص5 .
3) «المباحث المشرقية» مقدمه مصحح بر جلد اول ، ص45 .
4) «المطالب العالية» ج7 ، ص275 .
5) «المطالب العالية» ج7 ، ص275 .
6) رجوع شود به «وفيات الاعيان» ج3 ، ص382 ; «البداية والنهاية» ج13 ، ص19 ; «فخر رازى» از اصغر داد به ، ص35 .
7) سوره كهف ، آيه : 21 .
8) «تفسير الميزان» ج13 ، ص300 .
9) «تفسير الميزان» ج13 ، ص285 .
10) «التفسير الكبير» ج21 ، ص105 .
11) «صفوة التفاسير» ج2 ، ص187 .
12) «الجامع لاحكام القرآن» ج10 ، ص379 .
13) «الجامع لاحكام القرآن» ج10 ، ص381 ، و در بعضى از روايات آمده است كه امام حسين(عليه السلام) در شام هر جمعه به زيارت قبر امام حسن(عليه السلام) مىرفت «كلمات الامام الحسين(عليه السلام)» ص651 .
14) «التفسير المنير» ج15 ، ص226 .
15) «التفسير المنير» ج15 ، ص226 .
16) «التفسير المنير» ج15 ، ص235 .
17) «كنز العمال» ج15 ، ص762 ، حديث 42999 .
18) «كنز العمال» ج15 ، ص761 ، حديث 42997 .
19) «كنز العمال» ج15 ، ص761 ، حديث 42995 .
20) «كنزل العمال» ج15 ، ص759 ، حديث 42989 .
21) «كنز العمال» ج15 ، ص761 ، حديث 42998 ، در كتاب «ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى» ص285 ، نيز حديثى در اين موضوع نقل شده است .
22) «كنز العمال» ج15 ، ص751 ، حديث 42977 .
23) «كنز العمال» ج15 ، ص756 ، حديث 42983 .
24) «كنز العمال» ج15 ، ص758 ، حديث 42986 .
25) زيرا اولاً جمع مؤنث است وثانياً در روايات ديگر نيز صريحاً زنان را نهى كرده مثل حديث 42987 «كنز العمال» ، وثالثاً ابن ماجه اين حديث را در باب «النهى عن زيارة النساء القبور» نقل كرده است .
26) «احياء علوم الدين» ج1 ، ص81 .
27) همان مدرك .
28) همان مدرك .
29) «إحياء علوم الدين» ج1 ، ص82 ـ 84 .