جامعه را به جلو میكشاند ؟
قوه مدبر جبری كه جبرا به جلو بكشاند ، مورد قبول نيست همانطور كه ما
جبر كور طبيعی اينها را منكر هستيم و معتقديم كه بر ضد اختيار و آزادی
انسان است .
در اينكه انسان بطور مبهم و غريزی طالب كمال است و كوشش میكند برای
كمال بيشتر جای بحث نيست ، ولی انسان در تشخيص كمال خودش خيلی اشتباه
میكند . مسئله فلسفه بعثت و رسالت همين است ، يعنی پيغمبران ، چون جبر
در كار نيست آمدهاند ، والا اگر جبر بود كه آمدن آنها لزومی نداشت و
آنها آمدهاند " « ليقوم الناس بالقسط »" نه " « ليقيموا الناس
بالقسط »" و نه " ليقوم الناس بخودی خودشان بالقسط " ، " « لقد
ارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط
" الحديد / . 25 پيغمبران آمدهاند تا اقامه قسط بكنند و بشر هم هيچ كاره
است ؟ يا آمدند كاری بكنند كه بشر مقيم بالقسط باشد يعنی بشر را هدايت
و راهنمائی كنند كه خودش عامل بالقسط باشد ؟
اينها ، علاوه بر اينكه قائل به هدف كلی برای زندگی نيستند ، قائل به
طرح كلی هم نيستند ، كسی میتواند طرح كلی بدهد كه يك خط سيری برای جامعه
معين كند كه اين خط سير ، خط سير هميشگی باشد كه هرچه جامعه بخواهد برود
در اين مسير پيش برود . چنين چيزی با منطق اينها جور در نمی آيد ، چون
چنين چيزی را انسانها خودشان بايد معين كنند و انسانها چنين دوربينی
ندارند . از نظر اينها ، انسان از اين منزل تا آن منزل را میتواند معين
كند به آنجا كه رسيد يك مقصد از نو برای خودش معين میكند ، بعد به منزل
بعدی كه رسيد از نو تعيين مقصد انجام میگيرد . از نظر اينها جامعه انسانی
يك قافلهايست در حركت كه همين قدر میداند تا فرسخ بدی میرود ، از آن
به بعد نمی داند به كجا میرود همين قدر میداند " میرود " تكامل جامعه
را اگر جبری مطلق میدانستند ، میتوانستند بگويند جبر خودش میبرد . ولی
اينها میخواهند منكر جبر مطلق شوند و طرحها را قبول كنند و جبر را با
طرحهای اصلاحی وفق بدهند .
در آن كتاب تاريخ چيست ، يك فصلی دارد كه در آن مسئله تكامل را مطرح
كرده و در آنجا همين حرف را میزند میگويد : بشر همين قدر میداند كه يك
مقدار بايد برود ، بعد آنجا كه رفت برگشت هم برايش ممكن نيست ، از
آنجا به منزل آن طرف تر میتواند برود . بايد از اينها پرسيد : شما كه
مقصد نهائی را نمی دانيد و به آن مقصد نزديك هم كه رفتيد ديگر نمی
توانيد برگرديد ، از كجا معلوم است كه از همين جا كه رفتيد اشتباه
نكردهايد ؟ شايد در برابرتان دره هولناكی باشد كه در آن سقوط بكنيد ؟
از نظر اينها تا آنجا كه به انسان و مصلحان اجتماعی مربوط میشود هيچ
مقصد نهائی مشخص نيست ، تنها يك مقصد نزديك معلوم است ، و هر مقصد
بعدی از مقصد قبلی كاملتر است ، و خود اين جای مناقشه است كه از كجا
معلوم است كه كاملتر است ؟
ولی نظريه دينی و مذهبی مدعی است كه : من آخرين منزل و آخرين مقصد را
[ مشخص میكنم ] . همين چيزی كه اينها بنام " احكام دگم " مینامند ، و
اشكال میكنند مگر میشود چيزی برای هميشه ددست باشد ، هر چيزی اعتبار
موقت دارد و در زمينه معين
|