آداب خوب تشخيص داده ميشود در جاهای ديگر نه : مثلا طرز لباس ، تا چند
سال پيش كه فرنگی مابی رايج نشده بود ، ادب اين بود كه انسان سرش‏
پوشيده باشد ، و الان در ميان ما آخوندها هم همين جور است ، اگر بخواهيم‏
بر يك شخص محترمی وارد بشويم عمامه را بسر ميگذاريم ، ولی فرنگی مابها
كلاه را از سرشان بر ميدارند .
حال اگر ما به نسبيت اخلاق قائل شويم چه از آب در می‏آيد ؟ ، چيز عجيبی‏
از آب در می‏آيد ، مثلا ما در گذشته معاويه را يك طرف ميگذاشتيم و ابوذر
را يك طرف ، معاويه را تقبيح ميكنيم و ابوذر را تحسين : معنای نسبی‏
بودن اخلاق اينستكه : ابوذر بودن در آن زمان اخلاق بود و معاويه بودن در آن‏
زمان ضد اخلاق بود و ممكن است زمانی باشد كه ابوذر بودن با همه خصوصياتش‏
ضد اخلاق باشد و معاويه بودن اخلاق ، و معنای اين حرف اينستكه اصلا
انسانيت يك امر نسبی است و معيار معين ندارد . حالا اگر معيار معين‏
نداشته باشد و مطلقی در كار نباشد ، آيا نسبی ميتواند بطور مطلق وجود
داشته باشد ؟ نه ! نميتواند وجود داشته باشد ، يك وقت ميگوييم اخلاق‏
صرفا قرار داد است يا نه : اگر هم يك امر نسبی باشد معنايش اينستكه‏
يك امر مطلق داريم كه مصداق اين امر مطلق در شرايط مختلف است ( مصداق‏
يك امر مطلق ميتواند در شرائط مختلف باشد ) ، [ در اين صورت می‏توانيم‏
ادعا كنيم كه اخلاق نسبی است ] و الا اگر هيچ امر مطلقی در كار نباشد و
بگوييم هر زمان يك چيزی و هر زمان يك اخلاقی [ دارد ] ، پس آن جامع‏
مشتركی كه در اين بين هست چيست ؟ آخر يك جامع مشترك بايد در ميان‏
باشد كه بگوييم همه اينها " اخلاق " است در اين زمان اين " اخلاق "
است . اگر چنين چيزی باشد كه در زمانهای مختلف به او اخلاق ميگوييم ،
آيا بنحو اشتراك لفظی است يا نه : يك جامع مشترك در همه زمانها داريم‏
كه آن جامع مشترك در اين زمان به اين نحو وجود دارد و در زمان ديگر به‏
نحو ديگر . يا به تعبير ديگر ، وقتی شما ميگوييد " اخلاق " آنرا چگونه‏
تعريف ميكنيد . آخر يك تعريفی بايد داشته باشد ، ممكن است بگوييد اخلاق‏
عبارت است از " چيزی كه نتيجه‏اش خير رساندن به افراد ديگر باشد "
خود اين ، يك معنای مطلق است .
در كيهان 55 / 4 / 8 مصاحبه‏ای با هشترودی منتشر كرده بود تحت عنوان "
انسان زمينی بصورت موجودی كيهانی در می‏آيد " در مقدمه‏اش يك حرفی از
هشترودی نقل كرده بود كه او ميگويد " هيچ حكمی مطلق نيست ، همه احكام‏
نسبی است ، شايد به شما گفته باشند كه احكام رياضی مطلق است ، مثلا
معادله درجه دو ، دو جواب دارد ولی بايد اين فكر را از سر خود بيرون‏
كنيد چرا كه معادله درجه دو ، تنها دو جواب ندارد ، و اين ثابت ميكند
كه حتی احكام رياضی هم نميتواند مطلق باشد و قانون نسبيت شامل همه امور
ميشود " بعد نوشته بود " پرفسور هشترودی رياضی دان كبير ايران ، با اين‏
منطق كه هيچ چيزی مطلق نيست به جنگ نامهربانيها ( يعنی جنگها و ستيزها
) می‏رود و برای مردم پيام صلح آورده است ، به اتكاء اينكه هيچ چيزی مطلق‏
نيست مردم را از تيره‏ها و ملتهای گوناگون به زير پرچم مهرورزيها ميخواند
، و اينكه همه مردم همديگر را برادر و خواهر بدانند ، از اين [ شخص ]
بايد پرسيد كه آيا اينكه همه مردم بايد زير پرچم مهرورزی بروند و همه‏
برادر و