پاورقی : 1 - اشكال : وقتی كه انديشه انسان از اقتصاد سرچشمه میگيرد ، نتيجهاش اينست كه اقتصاد محرك است . جواب اقتصاد محرك است ، يعنی محرك اختيار انسان است >
نتيجهای كه آن نتيجه عملی است ، يا به تعبير ديگر ، علم حقيقی مبدأ بشود
برای نتيجهای كه آن نتيجه اعتباری است ؟
جواب میدهند كه آگاهی به اين امر نظری به انسان توانائی میدهد ، و آن
وقت كه توانائی پيدا كرد نه تنها میتواند ، بلكه بايد كه چنين كند . در
كبرای اين حرف كه شكی نيست كه انسان وقتی ضرورتی را درك میكند ، مثلا
اگر از آمدن سيلی اطلاع پيدا میكند ، خود اين دانائی به او توانائی خلاصی
از خطر سيل را میدهد ، و به دنبال آن آگاهی و توانائی ، " بايد " نيز
خواهد آمد و قهرا شخص برای خلاصی از سيل اقدام خواهد كرد ، پس از اينجا
است كه اين فلسفه تعهد میشود .
حالا اين جا يك بحثی راجع به حتميت تاريخ میخواهيم مطرح كنيم كه بحث
خوبی هم هست . ما كار نداريم كه اقتصاد زيربنا هست يا نه ، فرض میكنيم
اقتصاد زيربنا ا ست آيا لازمه زيربنا بودن اقتصاد جبر تاريخی است - به
طوری كه اينها میگويند - يا نه ، اين جا يك نكتهای هست كه اينها به اين
نكته توجه نكرده جبر در موردی گفته میشود كه انسان نتواند تأثيری در وضع
داشته باشد ، يعنی كاری در ماوراء اختيار انسان صورت میگيرد : چه انسان
بخواهد و چه نخواهند صورت میگيرد ، مثل همان زلزله كه مثال زديم يا مثل
ستارهای كه پيش بينی بشود كه در زمان معين با زمين برخورد خواهد كرد ،
انسان در برابر چنين اموری هيچ گونه اختياری ندارد و جز تسليم چارهای
نيست .
ولی بعضی مسائل است كه ضرورتا وجود پيدا میكند ، و وقوع قطعی قابل
پيش بينی است ولی قطعيت خودش را از اختيار انسان دارد ، يعنی عقل
انسان روی خصلتی كه در اختيار خودش دارد كه به تعبير آقای طباطبائی
هميشه اخف و اسهل را اختيار میكند ، چنين حكم میكند . مثلا اگر كالائی در
بازار باشد به قيمت معينی ، بعد ، كالای ديگری كه تمام امتيازات آن را
بعلاوه بعضی امتيازات بيشتر دارا باشد و قيمتش هم از آن ارزانتر باشد به
بازار بيايد ، شكست كالای قبلی قطعی است و كاملا قابل پيش بينی است كه
بزودی جان خود را به رقيب جديد كه دارای امتيازات بيشتری است خواهد
داد و از بازارها برچيده خواهد شد ( مثل جوراب نخی و جوراب نايلونی ) .
پس در اين جور موارد ورشكستگی امری قطعی و جبری است ، اما آيا به معنای
اينست كه انسانها نمی توانند بر خلاف آن عمل بكنند ؟ يا نه ، جبری است
كه انسانها میتوانند بر خلافش عمل كنند ولی نمی كنند ، يعنی خلاف عقلشان
است ، نه اين كه قدرت ندارند . لذا اگر كسی از آنها بپرسد چرا آن كالای
قبلی مثلا جوراب نخی را نمی خريد و جوراب نايلونی را میخريد میگويند :
مگر ديوانهايم كه جنس نامرغوب را با قيمت گرانتر بخريم و هيچ گاه نمی
گويند كه نمی توانيم آن را بخريم و مجبوريم اين را بخريم ، اما اين
ضرورت و قطعيت جبر نيست ، يعنی اگر انسانها تصميم بگيرند كه همان كالای
نامرغوب را با قيمت گرانتر بخرند ، ( مثل مبارزه منفی كه گاندی براه
انداخت ) میتوانند بكنند نه اينكه اختيار نداشته باشند ( 1 ) .
پاورقی : 1 - اشكال : وقتی كه انديشه انسان از اقتصاد سرچشمه میگيرد ، نتيجهاش اينست كه اقتصاد محرك است . جواب اقتصاد محرك است ، يعنی محرك اختيار انسان است > |