« من الميت و يخرج الميت من الحی »" يك مقدار شبيه اين مطلب است ،
در نهج البلاغه هم در ضمن ادله توحيد آمده است كه : خدا است كه ميان
دشمنها تلاوم برقرار كرده است " « و لائم بين متعادياتها » " ولی اين
حرف ديگری است، و اين شبيه حرفی است كه فلاسفه ما راجع به مزاج میگويند
مزاج عبارت است از حاصل تركيب چند عنصر دشمن با يكديگر همين
عناصری كه در شيمی میگويند ، میگويند ميل تركيبی دارند ، از نظر فلسفه
اينها ميل ضد تركيبی دارند ، نه ميل تركيبی ، يعنی دو عنصر اگر در كنار
يكديگر قرار میگيرند اگر سازگار باشند ، صد سال هم كه بمانند باهم تركيب
نمی شوند ، ولی اگر دو عنصری باشند كه باهم جنگ دارند يعنی كوشش میكنند
كه اثر يكديگر را خنثی كنند ، در هم اثر میكنند و بعد يك حالت ثانوی و
جديدی بوجود میآورد كه نامش را مزاج میگذارند ، و همين است كه صورت
جديد را ممكن میسازد و صورت جديد هم بايد پيدا شود بعد میگويند : اين
مزاج نياز به حافظ دارد ، يعنی اگر بخواهيم اين مزاج محفوظ بماند چون طبع
اولی و ميل طبيعی عناصر بازگشت به حالت اوليه است حافظ بقاء لازم دارد
و آن حافظ به نظر اينها نفس و صورت و حيات است پس هر هيكل زنده
مجموعه متضادها است كه يك نيروی قاهر اينها را به خاطر يك مصلحت و
يك حكمتی به يك حالت نگهداشته است ،
اين مقدار از تضاد را همه میگويند . ولی حرف اينها است كه هيچ علمی
هم نمی تواند آن را اثبات كند ، پس اينكه بين عناصر جهان تضاد هست و
در هم اثر میكنند و حتی تكامل هم پيدا میشود مورد قبول است ، چون هر
تركيبی تكامل است ، چون مركبكامل شده عناصر اوليه است . كما اينكه
مركبات هم كه باز با يكديگر تركيب میشوند ، مركب به وجود میآيد كه در
سطح بالاتری است ، به اين معنی تكامل را هم قبول دارند ولی اين حرف
اينها نيست ، حرف اينها تضاد به معنای اين است كه هر چيزی بايد نفيش
از درون خودش برخيزد و بالضروره نتيجه شود و همين نفی برخاسته شده از
درون خودش است كه علت حركت است و به همين دليل جهان خود خالق خود
است ( به تعبير ماركس ) پس نيازی به آفريننده و محرك بيرونی نيست .
و حال آنكه اولا نظام عالم چنين نيست و ثانيا اگر هم چنين باشد باز
استدلال الهيون سر جای خودش هست كه آيا اين محرك داخلی معلول چيست و
آيامیتواند علت تامه باشد يا تنها معدات و علت ايجابی چيز ديگری است.
در اينكه نظام عالم چنين نظامی نيست جای ترديد نيست ، اگر به كتب
علمی مراجعه كنيم هيچ وقت به چنين توجيهی برخورد نمی كنيم و جريانهای
عالم را به اينگونه تفسير نمی كنند ، يك حرف ساختگی اينها آمدند ،
بافتند و به مردم هم میخواهند تحميل بكنند ( 1 ) .
پاورقی :
1 - سؤال : آيا اين حرف ( تضاد درونی ) دليل ندارد يا دليل برخلافش
وجود دارد ؟
جواب : نه تنها راه اثبات ندارد بلكه آنچه كه هست خلاف اين هم هست
، نه اينكه امر مجهولی است شايد هم در واقع درست باشد و ما نمی دانيم ،
اينها میگويند فلسفه علمی است ، يعنی ما به اتكاء علوم اين حرف را
میزنيم ، در حاليكه علوم چنين حرفی نمی زند .
سؤال كننده : شما میتوانيد اثبات كنيد كه چنين نظمی محال است ؟ >