تاريخچه كلمه ديالكتيك :
فولكيه ، زنون ايليائی را اولين كسی میشمارد كه اين كلمه را در اصطلاح خودش بكار برده است . بعد از او هم ديگران بكار بردند تا به سقراط و افلاطون رسيد كه اين دو باز هر يك اصطلاح خاصی در اين كلمه داشتند . ديالكتيك سقراط و افلاطون مربوط به فن گفتگو است و از انسان و فكر انسان تجاوز نمی كند و میشود گفت كه بخشی از منطق است ( 1 ) . وی میگويد افلاطون اين كلمه را بكار برد و يك مفهوم خاص فلسفی به آن داد و روش خاص خود را به اين نام ناميد . البته درست معلوم نيست كه اين روش خاص تا چه حدش از خود افلاطون و تا چه حدش از سقراط است . زيرا بلحاظ اينكه افلاطون كتابش را تماما از زبان سقراط نوشته است ( چون همهاش بصورت محاورهای بين افراد مختلف است كه آنها را فرض كرده است كه فلان چنين گفته و فلان چنان و مطالبی را كه بنظرش حق و صواب بوده از قول سقراط نقل كرده و ممكن است مقداری از اين افكار ، افكار خودش بوده كه از سقراط نقل كرده است ) . لهذا معمولا بين نظر افلاطون و سقراط اشتباه میشود . در مورد اينكه افلاطون چگونه فكر میكرده و آيا واقعا اشراقی بوده چنانكه علمای ما تصور میكنند ترديد زياد است . علمای ما به خود افلاطون نسبت ميدهند كه به اشراق و عرفان و رياضت و اين گونه مسائل معتقد بوده و روش اشراقی را روش افلاطونی تلقی ميكنند . شيخ اشراق هم در روش خاص خودش از خيلیها نام میبرد از يونانيها و ديگران ، ولی كسی را كه در اين جهت امام فلاسفه ميداند افلاطون است . ولی اين مطلب محل ترديد است و در كتاب آشنائی با علوم اسلامی ( بخش فلسفی ) اين ترديد و شك را منعكس كردهام . البته جزم هم نمی شود پيدا كرد ولی جای شك و ترديد است و ثابت هم نيست كه افلاطون نظريه اشراقی به آن معنای عرفانی ما داشته است ، كه بايد از راه تهذيب نفس حقايق را كشف كرد . قدر مسلم اين است كه به عشق و زيبائی معتقد بوده ولی معلوم نيست آن عشقی كه او ميگفته همان عشق الهی است . مخصوصا كتابهای ما از نظر تاريخی خيلی در هم و برهم است . مثلا در كتابهای ما اشراقيون و رواقيون يك معنی ميدهد . حاجی در منظومه در باب هيولی ميگويد : " فالرواقی اعتقد " وپاورقی : 1 - برای آشنائی با ديالكتيك سقراط و افلاطون به كتاب " كليات فلسفه " ترجمه سيد جلال الدين مجتبوی مراجعه شود .