فكر دانسته‏اند ولی ممكن است توقيفيت ريشه درستی داشته باشد .
و سرانجام می‏گويد : " . . . اين علم عبارت است از جهل عالمانه " .
اساسا محدثين اهل سنت در صدر اول مثل مالك ابن انس و احمد ابن حنبل و
اينها هم همين جور فكر می‏كردند . بشدت طرفدار چنين فكری بودند كه ابن‏
تيميه هم بعد آمد و مكتب آنها را احياء كرد آنها طرز تفكرشان همين طور
بود كه اصلا نبايد در اين موضوع فكر كرد ، بحث كرد ، نميشود چيزی فهميد ،
الكيفيه مجهولة و السئوال ممنوعه ، در صورتيكه در اخبار شيعه آنقدر حديث‏
درباره " « الرحمن علی العرش استوی »" و نظاير آن مييابيد ، و اساس‏
روايات شيعه براينستكه خداوند را ميشود شناخت . شيعه در دو مسئله تنزيه‏
و تشبيه [ راه ميانه را پيش گرفتند ] آنها همواره به تنزيه تمسك‏
ميكردند كه خداوند برتر است از اينكه ما او را بشناسيم و . . . و هيچ‏
امر مثبتی هم در كار نبوده تشبيهی‏ها هم باز در طرف تفريط قرار گرفته‏
بودند ، و حتی جسميت هم برای خدا قائل بودند . اين راه ميانه كه راه‏
شيعه است ، يك راه بسيار عميق ، دقيق و فوق العاده عجيبی است .
اينها اگر برای جمع ميان نقيضين به حرف فلاسفه درباره ماهيت كه‏
ميگويند : ليست الاهی ، لا موجوده و لا معدومه ، لا واحد و لا كثير ، لا
بالقوه و لا بالفعل ، هم اينها را از مرتبه ذات ماهيت سلب ميكنند تمسك‏
می‏كردند خيلی مناسبتر و بهتر بود .
[ اكنون به بررسی اصول ديالكتيك می‏پردازيم ]