چيزهايی می‏ديدم غير از آنچه كه مردم عادی می‏ديدند و نواها و صداهايی‏
می‏شنيدم غير از آنچه كه ديگران می‏شنيدند و به پيغمبر عرضه كردم گفتم : يا
رسول الله ! من چنين چيزهايی را می‏شنوم . به من فرمود : " « انك تسمع‏
ما اسمع و تری ما اری و لكنك لست بنبی » " بله ، تو می‏شنوی اين چيزها
كه من می‏شنوم و می‏بينی اين چيزها كه من می‏بينم ولی در عين حال تو پيغمبر
نيستی . پس معلوم می‏شود كه اختصاص به پيغمبران ندارد .
می‏فرمايد : " " « ان الله سبحانه و تعالی جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع‏
به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح‏
لله - عزت الاؤه - فی البرهه بعد البرهه و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم‏
فی فكرهم و كلمهم فی ذات عقولهم » " ( 1 ) دائما چنين است ، در هر
فاصله‏ای كه پيغمبری هست بعد پيغمبری نيست ، باز عده‏ای از مردم ، گروهی‏
، رجالی هستند كه خداوند در افكارشان با آنها سخن می‏گويد و در عقلشان با
آنها حرف می‏زند و مطالبی را تلقی می‏كنند .

مكاشفه مرحوم آقا سيد جمال گلپايگانی

اين جور چيزها زياد است . مرحوم آقای سيد جمال گلپايگانی رضوان الله‏
عليه يكی از مراجع تقليد تقريبا عصر حاضر بودند كه حدود پانزده سال پيش‏
تهران هم آمدند و اكنون حدود ده سال است كه فوت كرده‏اند . من در تهران‏
خدمت ايشان رسيده بودم و قبلا هم البته می‏شناختم . مردی بود كه از اوايل‏
جوانی كه در اصفهان تحصيل می‏كرده است [ اهل تقوا بوده ] و افرادی كه در
جوانی با اين مرد محشور بوده‏اند او را به تقوا و معنويت و صفا و پاكی‏
می‏شناختند و اصلا وارد اين دنيا بود و شايد مسيرش هم اين نبود كه بيايد
درس بخواند و روزی مرجع و رئيس بشود . اين حرفها در كارش نبود و تا
آخر عمر به اين پيمان خودش باقی بود . به طور قطع و يقين آثار
فوق‏العاده‏ای در ايشان ديده می‏شد . يك آقا لطف‏الله هست گلپايگانی ، الان‏
از فضلای قم است و مرد خوبی است . اين قصه را ايشان برای من نقل كرد ،
بعد من از پسر مرحوم ، آقا سيد جمال هم پرسيدم ، گفت كه آقا خودش برای‏
خود من هم نقل كرد . قضيه اين بود كه مرحوم آقا ضياء عراقی كه از مراجع‏
نجف بود - ظاهرا - در سنه 22

پاورقی :
. 1 نهج‏البلاغه ، خطبه . 220