پاورقی : . 1 نجم / 1 - . 5 . 2 تكوير / 20 و . 21
میآورد ، قطعا چنين است كه اگر وحی باشد معجزه هم هست يعنی آن كسی كه
اتصال پيدا میكند با آن جهان و مطلب را از آنجا میگيرد ، قدرت و قوه را
هم از آنجا میگيرد . تعبير قرآن اين است : " « علمه شديد القوی »" .
اصل تعبير اين است : " « و النجم اذا هوی 0 ما ضل صاحبكم و ما غوی 0 و
ما ينطق عن الهوی »" آنچه میگويد از ميل خود نمیگويد " « ان هو الا وحی
يوحی »" آنچه میگويد جز وحيی كه از خارج به او ايجاء و القاء میشود
نيست " « علمه شديد القوی »" ( 1 ) آموزانيده است به او موجودی كه
از نظر نيرو خيلی شديد و قوی است . با اينكه به ظاهر انسان میگويد كه
مثلا بايد اين جور میگفت : " علمه كثير العلم " چون بحث در تعليم است
، تعليم داده است به او يك موجودی كه علم و احاطه او خيلی زياد است .
ولی او را با اين صفت ياد كرده است : " « علمه شديد القوی »" .
البته ندارد كه مقصود از " شديد القوی " خداست يا فرشته ، ولی اين
تعبير را قرآن درباره خدا به كار نمیبرد ، كأنه برای خدا كوچك است ، و
در روايات هم توضيح شده به همان فرشتهای كه وحی به وسيله او نازل میشود
. يك آيه ديگر در سوره تكوير هم صراحت دارد به اينكه همان فرشته وحی را
ذكر میكند : " « ذی قوه عند ذی العرش مكين 0 مطاع ثم امين »" ( 2 )
آن كه امين و وسيله وحی است صاحب قدرت است درنزد پروردگار .
بنابراين اگر ما اين مطلب را پذيرفتيم كه امور روحی خودشان قوه و
قدرت هستند و در افراد عادی لااقل اثر اين قوهها و قدرتها روی بدن خودشان
ظهور میكند و حتی - آنطور كه ما از بعضی كتابها نقل كرديم - همين انسان
عادی به حدی میرسد كه از غير طريق عادی چشمش دور را میبيند و گوشش از
دور میشنود ، و بعد قبول كرديم كه جهان ديگری هست كه آن جهان جهان قدرت
و جهان ملكوت است ( لااقل نمیتوانيم نفی كنيم ، ما میخواهيم لااقل نفی
استبعاد از معجزات كرده باشيم ) ، چه مانعی دارد كه يك روحی قدرت
خارقالعادهای را از يك چنين مبادیای كسب كند و بعد با اراده خودش
هرگونه كه بخواهد در مواد اين عالم تصرف كند . آن وقت همه دنيا يا لااقل
قسمتی از دنيا حكم بدن خود او را پيدا میكند . همينطور كه در بدن خودش
تصرف میكند در اين بدن عالم همه تصرف میكند ، حالا يا مستقيما و يا به
وسيله قوههايی كه مستقيما در عالم تصرف دارند . ولی به هر حال اين
قوههاو قدرتها از نظر
پاورقی : . 1 نجم / 1 - . 5 . 2 تكوير / 20 و . 21 |