پاورقی : . 1 [ آنها وقتی میگويند " وجوب " يعنی ضروری است ] .
میشود ، گفتهاند پس در نظام جهان ضرورت دارد ( 1 ) كه نبوتی وجود داشته
باشد .
پس اين طرز بيان غير از آن طرز بيانی است كه به اصطلاح میگويند تكليف
برای خدا معين میشود ، چون خدا مكلف است بايد كاری را انجام دهد .
صحبت تكليف نيست ، صحبت امر ديگری است . اينكه آنها میگويند خداوند
فاعل تام است و از ناحيه او منع فيض امكان ندارد ، بخل در ذات او وجود
ندارد ، پس اگر شيئی در نظام وجود ، امكان [ وجود ] و امكان ادامه وجود
داشته باشد از طرف او افاضه میشود ، غير از اين است كه بگوييم چون
تكليف خدا اين است بايد انجام دهد .
اما آن بيان مختصری كه ما راجع به اصل نياز داشتيم كه گفتيم بعضی از
رفقا دو ايراد به ما كردهاند ، يكی اينكه اصلا شما نمیتوانيد اثبات كنيد
كه بشريت نيازی به انبياء داشته و دارد ، دوم اينكه به فرض اينكه
اثبات شود دليل نمیشود . درباره اصل مسأله نياز عرض كرديم ( حالا شما
فكر كنيد ببينيد چنين نيازی هست يا نيست ) بشر در سطحی كه زندگی میكند
زندگی او زندگی يك موجود مختار است يعنی يك موجودی كه با اراده خودش
و با انتخاب و تصميم خودش بايد كار كند ، يعنی به اين مرحله از كمال
وجودی رسيده است كه با جمادات فرق میكند ، با نباتات فرق میكند ، با
حيوانات هم فرق میكند كه حيات او يك حياتی است كه با انتخاب و تصميم
و اراده خودش بايد كارها را انجام بدهد ، يك موجود آزاد مختار . اين
موجود آزاد مختار زندگيش هم يك زندگی اجتماعی است ، همين كه گفتهاند
مدنی بالطبع است ، يعنی اگر بخواهد انفرادی زندگی كند نمیتواند باقی
بماند ، بقای او به همين است كه اجتماعی زندگی كند ، اصلا ساختمانش به
گونهای است كه بايد با كمك يكديگر زندگی كنند ، چه از نظر استعدادهای
جسمی و چه از نظر استعدادهای روحی و معنویای كه دارد ، آنگاه زندگی
اجتماعیاش مشروط به وجود يك ايمان است ، يعنی آن حالت طبيعی و
غريزیای كه خودش دارد كه هر فردی فقط منفعت خودش را میخواهد و بس ، و
منفعت خودش را بر مصلحت [ جمع ] مقدم میدارد ، قادر نيست كه زندگی
اجتماعی او را اداره كند ، بايد يك ايمانی بر وجودش حكومت كند كه به
موجب آن ايمان ، قوانين و مقرراتی كه به خاطر مصالح اجتماعی وضع شده
است ( حالا يا من جانب الله يا از جانب خود مردم ، كه البته لااقل
اصولش بايد من جانب الله باشد ) ،
پاورقی : . 1 [ آنها وقتی میگويند " وجوب " يعنی ضروری است ] . |