صد در صد عقلی فلسفی وجود دارد نه فقط عقلی تجربی ، مثل " « لو كان‏
فيهما الهة الا الله لفسدتا »" ( 1 ) كه اسمش را " برهان تمانع "
گذاشته‏اند كه درباره آن بحثهايی هست .
. 7 " مللی كه از تعليمات آنها پيروی كرده‏اند به پيشرفت و تمدن نائل‏
شده‏اند " . البته اين را معتقديم و بايد اثبات كنيم ، ولی آنهايی كه‏
منكر نبودند چنين حرفی را قائل نيستند ، بلكه اينها را اغلب مظاهر
ارتجاع دانسته‏اند . اگر از يك جنبه مؤثر و مفيد دانسته‏اند از جنبه ديگر
مؤثر و مفيد ندانسته‏اند .
" پس نتيجه اينكه آنها استفاده جو نبوده‏اند ، خودشان به خودشان ايمان‏
داشته‏اند " .
مسأله اينكه انبياء به گفته خودشان ايمان داشته‏اند يا نه ، بعضی‏ها
اساسا اين را انكار دارند كه واقعا انبياء خودشان خودشان را صادق‏
می‏دانسته‏اند ( آنهايی كه می‏گويند اينها منفعت جو و رياست طلب بوده‏اند
كه البته نمی‏گويند ايمان داشته‏اند ) ولی واقع مطلب اين است كه وضع‏
انبياء ، فداكاريهای آنها ، مجموعا سيره آنها آنقدر روشن است كه واقعا
نشان می‏دهند كه اينها به آنچه می‏گفته‏اند ايمان داشته‏اند . لااقل از نظر
شخص من اين قضيه مورد ترديد نيست . من نمی‏دانم چگونه است كه سيره و
روش حضرت امير خصوصا ، آن بساطت و سادگی‏ای كه به خرج می‏داد ( و شايد
هم علتش آن مسأله پرهيز جستنش از هرگونه سياست بازی است كه ما امروز
اسمش را " سياست " گذاشته‏ايم ) به قدری روشن نشان می‏دهد كه اين مرد
به آنچه می‏گويد صد در صد ايمان دارد كه برای من هيچ قابل ترديد نيست .
ولی عده‏ای اين را قبول ندارند . اما آيا اينكه اينها به خودشان ايمان‏
داشته‏اند كافی است يا نه ؟ نه ، هيچ كافی نيست ، برای اينكه امروز - و
ديروز هم همين طور - بسياری از كسانی كه منكر نبوت بودند نه به اين معنا
بود كه می‏گفتند العياذ بالله اينها شيادند و دانسته دروغ می‏گويند ، بلكه‏
می‏گفتند كه اينها يك حالتی بر ايشان پيدا می‏شود ، بعد يك تجسماتی برای‏
آنها پديد می‏آيد ، خيال می‏كنند كه [ به آنها وحی می‏شود ] . در ترجمه‏های‏
كتابهای اعراب مثل كتاب سيد محمد رشيد رضا ( يك كتابی هم چند سال پيش‏
" خليلی " ترجمه كرد ) اسم اين حالت را گذاشته‏اند " وحی نفسی " يعنی‏
از درون خودشان به خودشان القاء می‏شود و بعد اينها خيال می‏كنند كه از
خارج به آنها وحی

پاورقی :
. 1 انبياء / . 22