[ مقصود ] خصوص انسانهايی است كه روی اين زمين‏اند ، بلكه در كهكشانها
هم هر موجودی كه استعداد ابديت و بقای ابدی دارد . ما از آن نظامات خبر
نداريم ، آن نظامات هم بالاخره برای اين است كه در طبيعت سير تكاملی‏
پيش بيايد و بالاخره طبيعت ، موجودات ابدی و ابديت را تحويل دهد . پس‏
وجود خورشيد عبث نيست ، ماه هم عبث نيست ، زمين هم عبث نيست ، برای‏
اينكه همه اينها گهواره‏ای هستند برای اين موجودی كه بايد به ابديت‏
بپيوندد . اين يك بيانی است و بعيد هم نيست اين بيان درست باشد كه‏
قرآن كه گفته است اگر قيامت و ابديتی نباشد پس خلقت لعب و عبث و
باطل است ، از راه مسأله غايت و غائيت است .

بيان ديگر

اينجا يك بيان ديگری هست نزديك به اين بيان و شايد از نظری جامعتر و
رساتر از اين بيان ، و آن اين است : لزومی ندارد ما اول مسأله ابديت و
بقاء و نيستی را مطرح كنيم ، بلكه قدری به وضع موجود و مشهود اتكاء
می‏كنيم . اگر شما فرض كنيد يك صاحب شعوری ، يك انسان عاقلی كاری را
با يك مقدماتی شروع كند كه اين مقدمات با يك هدف بالخصوصی تناسب‏
دارد ولی قبل از آنكه اين مقدمات به آن نتيجه برسد آن را از بين ببرد ،
اين را می‏گوييم كار عبث ، كار باطل ، كاری شبيه لعب . دو مثال عرض‏
می‏كنم :
اگر كسی بيايد در يك زمينی كه قصد دارد مثلا دو ماه ديگر در آنجا
ساختمان بسازد يا خودش می‏داند كه بعد شرايطی پيش می‏آيد كه دو ماه ديگر
در اين زمين تصرفاتی خواهد شد ، در اين فصل كه فصل پاييز است تراكتور
بياورد و شخم بزند و بذری را در اينجا بپاشد ( بذری كه به طور عادی و
طبيعی شش ماه ديگر محصول می‏دهد و به آن نتيجه نهايی‏اش می‏رسد ) ، زمين‏
را آباد كند ، بعد دو سه ماه ديگر كه هنوز بذر از زمين بيرون نيامده يا
چهار پنج ماه ديگر كه تازه اين بذر بيرون آمده و هنوز به آن هدف و نتيجه‏
خودش كه استعداد آن را دارد ( كه روييدن و رشد كردن و گندم دادن است )
نرسيده ، آن را خراب كند ، يعنی بيايد در زمين بولدوزر بيندازد و بگويد
می‏خواهم در آن ساختمان بسازم ، می‏گوييم آن كار اولت لغو بود ، تو اگر
می‏خواستی سه چهار ماه ديگر اين زمين را دگرگون كنی و از بين ببری ،
می‏توانستی