بقای روح ، ملاك تشخيص انسان
حال كه ما فرق شخص و شخصيت را به حسب اصطلاح دانستيم و مقصود اين است كه شخص بايد باقی و محفوظ باشد ، عرض میكنم كسانی كه قائل به روح هستند و روح را به هر حال باقی میدانند ، ملاك تشخيص ( 1 ) و من بودن من را به همان روح میدانند ، میگويند اصلا من كه من هستم ، من بودن من و همان كه دارم درك میكنم و میگويم " من " كه به علم حضوری هم وجودش را درك میكنم و مرتب خاطرات و خطوراتی هم در ذهن من پيدا میشود و همه به يك نقطه مركزی معين وابستگی دارد ( يعنی آن ديدن ، ديدن من است نه ديدنی كه به يك مجموع نسبت بدهم ، يعنی ديدن ديدنی است كه به يك واحد واقعی نسبت داده میشود ) ، ديدن من ، رفتن من ، احساس كردن من ، من بودن من ، شخص بودن من ، هويت فردی من به روح من است . بدن من در شخصيت من به معنی روانشناسی مؤثر است ، يعنی مسلم صفات ممتازه من به اين تركيبات بدنی من بستگی دارد ، كه به هر اندازه با شما شبيه باشم شخصيت من شبيه شخصيت شماست ولی شخص من و هويت من به اين بدن من بستگی ندارد . بدن من در طول عمر هر مقدار كه تعويض و تبديل شود ، شخص من همان شخص است ، چون ديگر آن ذات من به چيز ديگر تبديل نمیشود . سلولهای بدن من يا مثلا پيكرهای از يك سلول من ( موادی كه سلول بدن من را تشكيل میدهد ) ممكن است تبديل پيدا كنند ، اين يكی برود و يكی ديگر جای او را بگيرد و بالاخره بدن من تعويض شود ولی خود من عوض نمیشوم ، چون آن كه من هستم از اول كوچكی تا آخر بزرگی ، از اولی كه خودم را احساس كردم و وجود خودم را درك كردم ، من همان من هستم ، ثابت در وجود من همان من است و بقيه هر چه هست متغير است . حتی صفات روحی من هم احيانا ممكن است متغير شود . اگر فراموشی واقعیپاورقی : . 1 اگر شخصيت هم میگوييم مقصودمان همان تشخيص شخص است .