تا اينكه يكی از مسلمين به بالين او رسيد . گفت مرحبا ، تبريك میگويم
به تو كه فی سبيل الله مجاهده كردی والان داری شهيد فی سبيل الله از بين
میروی . گفت : من اين حرفها سرم نمیشود . فی سبيل الله وشهيد فی سبيل
الله سرم نمیشود . من ديدم مردم مدينه ومردم مكه دارند با همديگر میجنگند
، اين طرف مردم مدينه هستند و آن طرف مردم مكه ، تعصب و طنی و همشهری
گری مرا وادار كرد كه چنين كنم . اين حرفهايی كه تو میگويی من سرم نمیشود
. من به خاطر تعصب وطن وتعصب ملی گری و تعصب همشهری گری اين كار را
كردم . بعد هم چون ديد از درد رنج میبرد ، گفت من طاقت ندارم اين دردها
را تحمل بكنم . به زحمت از جا حركت كرد و سر شمشيرش راگذاشت روی
قلبش و يك فشار داد ، خودكشی هم كرد . تازه فهميدند كه چرا پيغمبر
اعتنايی نكرد . چون جهاد بايد جهاد فی سبيل الله باشد ، هجرت بايد هجرت
فی سبيل الله باشد . يعنی هجرت مسافرت ظاهری با سلوك الی الله هر دو
توأمباشد . هم مهاجر باشد و هم عارف سالك . هر دو را اسلام با هم
میخواهد .
اين آيه ، هر دو را با يكديگر ذكر میكند : « و من يخرج من بيته مهاجرا
الی الله و رسوله »يعنی در آن واحد دو هجرت بكند : هجرت جسمی و هجرت
روحی . جسمش از شهری به شهر ديگری منتقل بشود و روحش ازمرحله انانيت
ومنيت به مرحله اخلاص ترقی كند و بالا برود . اينچنين مهاجری را قرآن
میگويد : فقد و قع اجره علی الله . يك تعبير خيلی عالی است : اجر اين
را ديگر از خدا بخواهيد ، عهدهدار اجر اين ، خداست . اين تعبير كه
عهدهدار اجر اين خداست ، يعنی
|