تعليم كرديم . بعد فرشتگان عالم بالا را در ميدان مسابقه اين انسان آورديم‏
. انسان از فرشتگان برنده شد . بعد به ايشان گفتيم : فرشتگان ! نگفتم من‏
چيزهائی می‏دانم كه شما نمی‏دانيد ؟ شما آن طرف سكه را خوانديد ، گفتيد :
اين موجود چون دارای شهوت غضب است ، خونريزی می‏كند ، آدم كشی و
خرابكاری می‏كند . ولی اين طرف سكه رانخوانده بوديد . همه اعتراف كردند
كه : « سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا »خدايا اعتراف می‏كنيم كه ما
نمی‏دانيم ، ما فقط آنچه را كه تو بما تعليم كنی می‏دانيم . از جهالتمان‏
بود كه آن سخن را گفتيم . آنوقت بفرشتگان گفتيم در پيشگاه اين موجود
خضوع و سجده كنيد . ( يعنی چه كه شما بخواهيد فرشتگان را بقوای اينجهان‏
تعبير كنيد ؟ ! به چيز ديگر تعبير نكنيد . می‏گوييم فرشتگان موجوداتی‏
هستند كه تمام قوای اين جهان مسخر آنهاست ) . « و اذ قلنا للملائكة
اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس »( 1 ) .
بهر حال بزرگترين تعبير از نظر قائل بودن رسالت و آزادی و اختيار برای‏
انسان ، همين است كه او را خليفه وجانشين حق می‏داند ، مكمل وجود و هستی‏
می‏داند . من خدا كه خودم خلاقم ، قسمتی از خلاقتيم را بتو تفويض كردم ،
بعهده توگذاشتم ، تو بايستی انجام بدهی ، تو مظهر فعاليت وخلاقيت منی .
مسئله ديگر درباره انسان مسئله‏ء سعادت و لذت انسان است . اين را هم‏
بطور اجمال و اشاره برگزار می‏كنم : انسان دنبال لذت می‏رود . طبعا لذتها
را از كجا بايد جستجو كند ؟ آيا لذت را از بيرون بايد

پاورقی :
1 - سوره بقره ، آيه . 34