مركز دايره امكان وای زبده عالم كون و مكان ، تو شاه جواهر ناسوتی ،
خورشيد مظاهر لاهوتی . گفتند : نه ، پس آنجورها كه مادرباره انسان خيال‏
می‏كرديم ، نيست . انسان آن فكر مركزيت خودش در جهان را كه توأم كرده‏
بود با مركزيت زمين برای ستارگان و افلاك ، با اين ضربه علمی از دست‏
داد . بعدا ضربه‏های بسيار بسيار خرد كننده ديگری بر پيكر انسان وارد شد .
يكی از آنها اين بود كه انسان خود را موجودی تقريبا آسمانی نژاد می‏دانست‏
، خليفة الله می‏دانست ، خود را نفخه الهی می‏دانست و بر اين اعتقاد بود
كه روح خدا در اين كالبد دميده شده كه انسان بوجود آمده است .
تحقيقت بيولوژی در مسئله تحول و تطور انواع ، يكمرتبه نسب و نژاد
انسان را متصل كرد به همين حيواناتی كه انسان آنها را خيلی پست و حقير
می‏شمارد . گفت ای انسان ! تو ميمون نژاد هستی ، ويا فرضا ميمون نژاد
نباشی ، از نسل يك حيوانی مثل حيوانات ديگر و بالاخره با حيوانات هم‏
نژاد هستی . آن جنبه باصطلاح خدا زادگی به به اين شكل از انسان گرفته شد .
و اين ضربه ديگری بود كه بر پيكر انسان وتقدس انسانی وارد شد .
يكی ديگر از آن ضربه‏های بسيار مؤثر ، ضربه‏ای بود كه به سابقه و پرونده‏
و عمليات ظاهرا درخشان انسان وارد شد . يعنی انسان در فعاليت خودش‏
نشان ميداد كه می‏تواند فعاليتی داشته باشد پاك ومنزه و خدائی كه جز عشق‏
الهی انگيزه‏ای نداشته باشد ، جز احسان ونيكی انگيزه‏ای نداشته باشد ، هيچ‏
جنبه حيوانی و عادی نداشته باشد . يك مرتبه فرضيه‏هائی پيدا شد و در آنها
چنين وانمود گرديد كه خير ،