مرتكب می‏شود و شكل علمی هم به آن می‏دهد همين است ، كهخيال بكند حواسی‏
كه به او در دنيا و در اين طبيعت داده شده است ، برای اين است كه هر
چه در اين دنيا هست را با همين حواس كشف بكند به طوری كه اگر چيزی را
با حواس خودش درك نكرد ، آنرا نفی كند و بگويد وجود ندارد چرا كه اگر
می‏بود من با دست خودم آنرا لمس می‏كردم ، با چشم خودم آنرا می‏ديدم يا با
گوش خودم آنرا می‏شنيدم يا با ذائقه خودم آنرا می‏چشيدم .
تمام چيزهائی را كه انسان بايد به آنها ايمان داشته باشد ، قرآن با
كلمه غيب بيان كرده است . ايمان به اينكه حقايق و واقعيتهايی هست كه‏
از حدود حواس من بيرون است . پس با چه چيزی من وجود آنها را قبول بكنم‏
؟ راه ديگری به انسان نشان داده شده است ، دلائلی به انسان داده شده كه‏
از راه آنها می‏تواند غيب را قبول كند . البته اين هم معلوم است كه‏
معنای اينكه قرآن می‏گويد مؤمنين كسانی هستند كه ايمان به غيب می‏آورند ،
اين نيست كه هر چيزی را كه به شكل امر نهانی به ماگفتند بگوئيم من لشكری‏
از جن دارم كه چنين است و چنان ، چنين و چنان می‏كند ، بگوئيم : الذين‏
يؤمنون بالغيب ، به ماگفته شده است كه به غيب ايمان داشته باشيد پس‏
مابايد به ادعای اين جن گير هم ايمان داشته باشيم . اينكه آن غيب چيست‏
، در جاهای ديگر قرآن و در غير قرآن توضيح داده شده است . نگفتم به هر
اعائی كه به صورت غيب باشد بايد ايمان آورد بلكه نبايد منكر غيب بود .
منكر حقايق نهانی نبايد بود . حالا اگر شما بگوئيد كه انسان ازچه راهی‏
می‏تواند به غيب ايمان بياورد ، من عرض می‏كنم مراحلی دارد . اولين‏