محكوم حكم من باشد ، من امر كنم و او اطاعت كند ، من بايد آمر باشم و او
مطيع . در مقابل پليديها برای نفس خودش ، برای روح خودش احساس بزرگی
میكند . مثلا انسانی اساسا روحش به او اجازه نمیدهد كه دروغ بگويد ، اصلا
دروغ را پستی میدادند ، در روح خودش احساس علو میكند . آن بزرگی در
مقابل كوچكی است ، در مقابل كمی است . اين بزرگی كه به آن بزرگواری
میگوئيم در مقابل دنائت و پستی است . انسان در روح خود احساس بزرگواری
میكند يعنی يك شرافتی را در خودش درك میكند كه به موجب آن از دنائتها
احتراز دارد . آن آدم جاه پرست برای جاه پرستی آنقدر اهميت قائل است
كه میگويد آقا زندگی اگر هست اينست كه آدم مثل شير زندگی كند نه مثل
گوسفند ، يعنی بدرد نه اينكه ديگری او را بدرد .
موسولينی ديكتاتور معروف ايتاليا به يكی از دوستانش گفته بود من
ترجيح میدهم كه يك سال شير زندگی كنم تا اينكه صد سال گوسفند زندگی كنم
. اينكه يك سال شير باشم ، ديگران را بخورم و طمعه خودم بكنم بهتر از
اينست كه صد سال گوسفند باشم و آماده خورده شدن در كام يك شير باشم .
اين را گفت و مرتب به دوستش يك پولی ميداد و میگفت خواهش میكنم كه
اين جمله را تا من زنده هستم در جايی نقل نكن . چرا ؟ به جهت اينكه من
با اين شرط میتوانم شير باشم كه مردم گوسفند باشند اما اگر مردم اين جمله
را بفهمند آنها هم میخواهند مثل موسولينی باشند ، مثل من شير باشند . اگر
آنها هم بخواهند مثل من شير باشند ديگرمن نمیتوانم شير باشم . آنها بايد
گوسفند باشند كه من شير باشم . در اين ، بزرگی هست امابزرگواری نيست .
|