تنگ‏نظری‏های محيط خانوادگی ، يعنی يك مساله روانی است غير از مسائل [
طبقاتی ] . می‏خواهم بگويم آيا خود وجود ماركس و وجود انگلس نقض‏كننده‏
فلسفه آنها نيست ؟ آری ، برای اين كه اساس اين فلسفه بر اين است كه‏
فكر انسان زاده محيط طبقاتی و وضع طبقاتی اوست . می‏خواهيم ببينيم كه خود
ماركس و انگلس چه موقعيت طبقاتی داشتند كه چنين افكار و انديشه‏هايی‏
پيدا كردند ؟ آيا موقعيت طبقاتی‏شان اقتضا می‏كرد كه چنين انديشه‏های‏
انقلابی پيدا كنند بر ضد سرمايه‏داری يا نه ؟ يا يك‏جا يك سرمايه‏دار تبديل‏
می‏شود به يك انقلابی ضد سرمايه‏دار ؟ اين چگونه قابل توجيه است ؟
هگل گويا دو طبقه شاگرد داشته ، يكی طبقه شاگردهای پيرتر و پخته‏تر و
قديمی‏تر كه مثل خودش بيشتر فكر كرده‏اند ، و يكی هم گروه جوانان كه اينها
را چپی‏های هگل می‏گويند ، گروه جوانان پيرو هگل ، و ظاهرا اينها در چپ و
راست كرسی استادی هگل می‏نشستند . به اين جهت آن كسانی كه دارای افكار
محافظه‏كارانه‏ای يعنی هگلی بودند بعدها دنيا اينها را " دست راستی "
ناميد ، و اين گروه جوانان را كه همه ، افكارشان افكار انقلابی بود گفتند
" چپی‏ها " ، يعنی آنهايی كه در دست راست هگل می‏نشستند ، و آنهايی كه‏
در دست چپش می‏نشستند .
در سال 22 كه ما رفتيم بروجرد ، در بروجرد يك وضع خيلی عجيبی بود . آن‏
كسانی كه می‏آمدند درس آقای بروجردی ( چون آقای بروجردی آن وقت هنوز
بروجرد بودند) حتی جاهايشان مشخص بود. آن كسی كه دست راست آقا می‏نشست‏
ممكن نبود جايش عوض شود . دست راست دست راست هم همين‏طور و . . .
دست چپ هم همين جور . اينها پيش خودشان حسابهايی داشتند . ديگر آنهايی‏
كه جوانتر بودند حق نداشتند كه بيايند در آن جاها بنشينند ، بايد می‏آمدند
وسط می‏نشستند . منتها جوانهاشان سی چهل سالشان بود و پيرهاشان همه شصت‏
ساله و هفتاد ساله بودند . آقای بروجردی خوشش نمی‏آمد . ايشان روی صندلی‏
نمی‏نشست ، همين‏جور نشسته روی زمين درس می‏داد . جمعيت زياد نبود .
همه‏شان حدود پنجاه نفر بودند . يك روزی ايشان آمد ، شايد هم به عمد ،
برای اين كه [ آن وضع را ] به هم بزند ، آنجايی كه آنها نشسته بودند
ننشست ، يك جای ديگر نشست . آن روز آن ترتيب بهم خورد . فردا گفتند
لابد آقا جا را عوض كرده . آمدند همان