رفاه نسبی برخوردار باشد و رنج نبرد ، شعارهايی مثل " رنجبران متحد شويد
" اثری ندارد ، كما اينكه در دنيای سرمايه‏داری امروز كه كوشش كرده‏اند
رفاه نسبی برای طبقه كارگر به وجود بياورند نطفه اين انقلابها را به كلی‏
خفه كرده و از بين برده‏اند . و همچنين اگر رنج عظيم باشد ولی شعور
اجتماعی نباشد ، [ آن شعارها بی‏اثر خواهد بود . ] وقتی شعور اجتماعی‏
نباشد اصلا حس می‏كند كه گويی اين رنج را بايد بكشد . ولی شعور اجتماعی كه‏
بالا رفت ، حس می‏كند كه نه ، حقی دارد و حقش ضايع شده است و حقش را
بايد به دست بياورد . راه به دست آوردن حقوق اين است كه با همرنجها و
همدردهای خودش متحد بشود . ايندو زمينه‏هايی واقعی بود برای پيدايش طرح‏
ماركس كه همان طرح نهايی انقلاب كارگری عليه سرمايه‏داری بود .
و اما محيط افكار كه آن هم خيلی جالب است ، يعنی چه جريانهای فكری‏
وجود داشت كه منتهی به اين افكار ماركس شد ؟ و در واقع مواد اصلی افكار
ماركس از كجاست ؟ اينها را از كجا گرفته است ؟ [ اين كتاب ] اينها را
خوب نشان می‏دهد كه مثلا فكر تضاد آيا از خودش بود يا از جای ديگر گرفته‏
بود ؟ مساله جبر تاريخ آيا از خودش بود يا از خودش نبود ؟ مساله‏
بشرگرايی به اصطلاح ، آيا از خودش بود يا در اين جهت تحت تاثير افكار
ديگر بود ؟ اينها را ذكر می‏كند كه همه اينها جريانهايی بوده است كه در
آن وقت وجود داشته كه او همه آنها را در خود جمع كرده بود ، البته به‏
علاوه يك نوع ابتكارهايی كه خودش داشته است . حال اين را تشريح كنيم كه‏
آن جريانهای فكری چه بوده ؟
- رهبران سوسياليسم يكی سيسيموندی بود يكی سن سيمون ، كه ماركس در عين‏
اين كه آمد يك سوسياليسم علمی بيان كرد ولی بسياری از افكار خودش را از
اينها گرفت كه می‏گويد : " از سيسيموندی انديشه اساسی مربوط به تضادهای‏
درونی سرمايه‏داری يعنی هرج و مرج ، بحران ، تمركز ثروت و فقر عمومی‏
فزاينده را اخذ خواهند كرد " يعنی در نظريه ماركسيستی اين قسمتها اگر
بيان شود اينها را از اين فرد گرفته‏اند .
يكی از اصولی كه اينها بيان می‏كنند همان مساله تضاد درونی سرمايه‏داری‏
است كه منجر به هرج و مرج و بحرانها می‏شود و زمينه را برای انقلاب‏
كارگری به وجود