قرار میگيرد . خواجه مثل اينكه در طبقه دوازدهم و ملاصدرا گويا در طبقه
بيستودوم قرار میگيرد . حاجی سبزواری در طبقه بيستونهم قرار میگيرد .
اگر به زمان خودمان تا استادهای خودمان برسيم استادهای ما مثل آقای
طباطبائی در طبقه سیوسوم قرار میگيرند .
طبقات ديگری تاريخ میشناسد ، طبقات نژادی . در بسياری از ملتها مثل
ايران قديم خودمان [ طبقات بوده است . ] ايران قديم خودمان يعنی ايران
ساسانی ، ايران اشكانی و حتی ايران هخامنشی يك جامعه طبقاتی بوده . ولی
آن طبقات بيشتر بر اساس ثروت و خون و نژاد بوده اما نه اينكه دو طبقه
جداگانه ، بعضی به اعتبار خون بعضی به اعتبار ثروت ، بلكه اين ثروت و
خون هم در يك جا جمع بوده ، يعنی يك طبقهای بودند كه از نظر آنها دارای
خون عاليتر و خون پاكتر بودند و قهرا ثروتها هم به آنها اختصاص داشته ،
باقی مردم را دارای خون پستتر و نژاد پستتر و قهرا ثروت كمتر
میدانستند . طبقات هم بسته بوده يعنی غير قابل نفوذ بوده ، يعنی كسی كه
در طبقهای بود نمیتوانست به طبقه ديگر بيايد .
ماركس هم در اصطلاح خودش مفهوم طبقات را گنجانده ولی طبقات از نظر
او باز ماهيت اقتصادی دارد به معنای طبقه استثمارگر و طبقه استثمار شده
. او معتقد است كه از زمانی كه دوره مالكيت اشتراكی منقضی شد و دوره
مالكيت اختصاصی آمد جامعه به دو قسمت منقسم شد : طبقه ثروتمند و آن كه
همه چيز را حيازت كرده ، طبقهای كه مالكيت ابزار توليد را به خود
اختصاص داده و قهرا مالك منافع است ، و طبقه محروم ، و سراسر تاريخ هم
يك كشمكش طبقاتی است .
از نظر ماركسيسم تاريخ شكل ستيزهجويی دارد
اينجا ما به يك مفهوم جديد ماركسيستی میرسيم . آن مفهوم جديد اين است
: گفتيم از نظر اينها تاريخ ماهيت اقتصادی دارد و اقتصاد هم وجود تاريخی
دارد . حال اين كه تاريخ ماهيت اقتصادی دارد و اقتصاد وجود تاريخی ،
میتوانيم به اين تعبير بگوييم : اين تاريخ چه شكلی دارد ؟ ماهيتش