است كه يك حرفی از او نقل شده [ قريب به اين مضمون ] كه آنچه معقول
است عينی است و آنچه عينی است معقول است . حرف او اين است كه هر چه
را ما تعقل میكنيم همان است كه در خارج وجود دارد ، و هر چه در خارج
وجود دارد عينا همان است [ كه در ذهن وجود دارد . ] مثل اين كه ذهن و
عين دو طرف يك صفحه باشند . اگر ما يك شی داشته باشيم كه دو چهره
داشته باشد ، يك شی باشد و دو چهره داشته باشد چگونه است ؟ گفته است
ذهن و عين اين گونه است . حكم يك شی دارای دو چهره است . به حساب هگل
اصلا ديگر اختلاف ذهن و عين از ميان برمیخيزد . اينجاست كه آن مساله
" دوگانگی " دكارت و كانت در فلسفه او حل میشود . البته حرفش به
اشكالات زيادی برخورد میكند . ديگر هيچ چيزی نيست كه ما بگوييم اين ذهنی
است و عينی نيست ، و هيچ چيزی نيست كه بگوييم عينی است و ذهنی نيست
. هر چه ذهنی است عينی است و هرچه عينی است ذهنی است . اين يك حرفی
است در فلسفه هگل كه اين [ كتاب ] خوب هم بيان نكرده است .
يك چيز ديگری كه در فلسفه هگل هست اين است كه چون قائل به وحدت ذهن
و عين است میگويد كه نظام عالم ، نظام اصيل و اصلی عالم ، آنچنان كه
فلاسفه پيشين خيال كردهاند ، نظام علت و معلول نيست كه ما خدا را به
عنوان علالعلل بشناسيم ، علت اصلی و علت نخستين ، بعد ، از علت نخستين
معلول اول صادر شده ، بعد معلول دوم و بعد نظام عالم به اين شكل به وجود
آمده است . اين را قبول ندارد ، بلكه نظام عالم را نظام " دليل و مدلول
" میداند نه نظام " علت و معلول " ، چون در علت و معلول ، ما
میگوييم معلول از علت به وجود میآيد ، در دليل و مدلول میگوييم كه مدلول
از دليل استنتاج میشود ، نتيجهگيری میشود . او میگويد كه پيدايش معلول
از علت ، در عقل هيچ ضرورتی ندارد . مثل اين كه ما میگوييم آب در صد
درجه حرارت تبديل به بخار میشود . میگويد تبديل به بخار میشود ولی از
نظر عقل هيچ ضرورتی ندارد . آب در صد درجه حرارت تبديل به بخار میشود ،
در صفر درجه تبديل به يخ میشود . میگويد ما میبينيم اين جور میشود . از
نظر عقل هيچ ضرورت ندارد . اگر آب در صد درجه حرارت تبديل به يخ میشد
و در صفر درجه تبديل به بخار میشد برای عقل فرق نمیكرد . ولی در استدلال ،
در نتيجهگيری ، ضرورت عقل است . مثل اين كه میگوييم زاويه الف با
زاويه ب مساوی است و زاويه ب با زاويهج مساوی است . اين كه زاويه
الف با زاويهج مساوی باشد ،
|