است از ماورا خودش ، يعنی علت طبيعت و علت حركتها و جريانهای طبيعت‏
در درون خود طبيعت است و نه در بيرونش ، چون همان تضاد درونی خودش‏
است كه منشا حركت خودش است ، پس محرك طبيعت خود طبيعت است ، در
درون خودش است .
اين است كه همين مطلب تعبيری به اينها داده است كه می‏گويند حركتی كه‏
ما در طبيعت قائل هستيم يك نوع حركت ديناميكی و خود به خودی است ، در
مقابل حركت مكانيكی كه از درون دستگاه نيست ، از بيرون دستگاه است .
يك ماشين ، يك كارخانه وقتی حركت می‏كند بالاخره يك موتور ، كه يك‏
امری است ماورای اين دستگاه ، بايد وجود داشته باشد كه اين دستگاه عظيم‏
را به حركت دربياورد ، نه اينكه همان كه در درون خودش متحرك است‏
خودش محرك خودش باشد ، " خود حركت " نيست . اين است كه اينها به‏
ماديت مكانيكی اعتراض دارند ، يعنی به آنهايی كه آمده‏اند جهان را به‏
صورت مكانيكی توجيه كرده و خواسته‏اند جهان را فقط به صورت يك ماشين‏
تصوير كنند ، می‏گويند اين تصوير غلط است ، اگر جهان به صورت يك ماشين‏
باشد بالاخره به يك نيروی ماورا خودش احتياج دارد ، نه ، جهان به صورت‏
يك دستگاه ديناميك است كه محركش در درون خودش است ، هر چيزی محركش‏
به طور خودكار در درون خودش است. پس در اين حرف يك مفری پيدا كردند.

آيا ممكن است متحرك عين محرك باشد ؟

حال اين با حرفهای فلسفه ما در كجا ارتباط پيدا می‏كند ؟ در فلسفه ما
مطلبی مطرح است و آن اين است كه آيا اساسا ممكن است متحرك عين محرك‏
باشد ؟ كه تقريبا اين خودش منحل به دو مساله می‏شود : يكی اين كه بگوييم‏
اساسا متحرك نيازمند به محرك نيست ، اصلا چه كسی گفته است كه يك‏
حركت نيازمند به محرك است ؟ يعنی حركت نيازمند به عامل دهنده ، به‏
عامل محرك ، به فاعل نيست ، حداكثر اين است كه نيازمند به قابل يعنی‏
متحرك باشد ، نه فاعل يعنی محرك . اينجا دو بحث مطرح می‏شود ، يكی‏
اثبات اينكه حركت نيازمند به محرك هست ، طبيعت و ذات حركت به نحوی‏
است كه امكان ندارد بدون اينكه نيرويی در كار باشد حركت به وجود بيايد
. بحث ديگر همين مطلب اينجاست . نمی‏گوييم متحرك