وجود
چنانكه قبلا در فصل بداهت وجود گفته شد ، وجود بی نياز از تعريف است ، هر كسی تصور روشنی از هستی دارد همچنانكه تصور روشنی از نيستی دارد پس نيازی به توضيح نيست .ماهيت :
چنانكه میدانيم مفهوم وجود بر مفاهيم متعددی حمل میشود . میگوييم : انسان هست ، اسب هست ، درخت هست ، خط هست ، عدد هست و هكذا . . . امور نامبرده در يك چيز همسان و مانند هماند و آن اينكه هستند و موجودند ولی از جنبه ديگر ناهمسا نند و با هم اختلاف دارند ، زيرا يكی انسان است و ديگری اسب و سومی درخت و هكذا . . . پس علاوه بر حيثيت مشترك يعنی وجود و هستی ، حيثيتهای اختصاصی ديگری در اشياء تشخيص داده میشود كه عبارت است از انسان بودن ، اسب بودن ، درخت بودن ، خط بودن ، عدد بودن . . . ماهيت اشياء عبارت است از اين حيثيتهای اختصاصی ( 1 ) در اولين نظر چنين مینمايد كه وجودپاورقی : 1 - برای توضيح بيشتر میگوييم : وجود يعنی هستی ، و ماهيت كه مخفف " ماهويت " است يعنی چيستی ، هستی مشترك است ميان همه اشياء ، اما چيستیها مختلف است مثلا انسان اسب و درخت و سنگ و غيره همه هستند و در اينكه هستند مانند يكديگرند ، اما در اينكه چيستند با هم مختلفند ، اگر بپرسند انسان چيست يك جواب دارد و اگر بپرسند اسب چيست جواب ديگر دارد همچنين درخت و سنگ و غيره هر كدام چيستی بخصوص دارد . يك سؤال در اينجا هست و آن اينكه آيا بشر قادر است به كنه ماهيت اشياء پی ببرد يا نه ؟ مثلا در تعريف انسان طبق معمول گفته میشود : " حيوان ناطق " . و در تعريف >