وحدت خارجی وجود ندارد و مجموعا يك واحد را تشكيل نمی‏دهند پس اساسا
اين تركيب ، يك تركيب اعتباری است نه حقيقی و حال آنكه محل كلام‏
تركيب حقيقی است ، و اگر بين اين دو جزء وحدت خارجی برقرار است پس‏
تركيب اتحادی است و بنابراين تركيب حقيقی انضمامی معنی ندارد .
اين اشكال را می‏توان به اين نحو پاسخ داد كه دو چيزی كه با يكديگر
رابطه وجودی دارند و مجموعا يك وجود واحد را تشكيل می‏دهند به دو نحو
قابل فرض است : يكی اينكه احدی المتحدين ، متحصل الذات و مستغنی از
ديگری باشد بطوری كه تغيير و تبديل ديگری مستلزم تغيير و تبديل او نيست‏
كه اين را می‏گوييم " تركيب انضمامی " ، مانند تركيب جوهر و عرض كه‏
يك تركيب حقيقی انضمامی است . يكی هم اينكه هيچيك از اين متحدين در
وجود و يا لوازم وجود مستغنی از ديگر نباشد مانند تركيب جسم از ماده و
صورت كه هر يك نيازمند به ديگری است ، زيرا محقق شده است كه ماده در
تحقق خود نيازمند به صورت است و صورت هم در قبول تشخصات نيازمند به‏
ماده است . چنين تركيبی را تركيب حقيقی اتحادی می‏گويند .

مقدمه هشتم :

اتحاد بين دو موجود بالفعل از آن جهت كه بالفعل هستند ممتنع است .
اگر فرض كنيم " الف " بالفعل موجود است و متحصل ، و " ب " نيز
بالفعل موجود است و متحصل ، محال است كه بين دو موجود اتحاد حاصل شود .
زيرا واحد شدن اين دو شی‏ء به اين است كه دو فعليت تبديل به يك فعليت‏
بشود . و اگر اين دو شی‏ء تبديل به يك شی‏ء گردند يا هر دو فعليت باقی‏
است و يا هيچيك از