پاورقی : 1 - اگر ماده را جوهری در عرض صورت بدانيم و قائل شويم كه جسم ، " لابد و ان ينحل فی الخارج الی جوهر هو محض القوه " و مطابق بعض تعبيرات صدرا آن را >
تشخيص داده میشود :
1 - يك قسم اينكه اين چيزی كه به نام محل تشخيص داده میشود در ذات
خود مستغنی و بی نياز از حال خود بوده و باصطلاح امری متحصل الماهيه و
النوعيه باشد و در مرتبه زائد بر ذات خود ، اين شیء حال را قبول كند كه
در اين صورت اين شیء حال كمال ثانوی شیء شمرده میشود . مثلا جسم در ذات
خود نوعی تام است ، نه در ذات و نه در وجود احتياجی به رنگ خاص و يا
مكان خاص و يا نسبت و اضافه خاص از قبيل فوقيت برای چيزی و تحتيت
نسبت به چيزی ندارد ولی در عين حال جسم هميشه دارای رنگ مخصوص و وضع و
مكان و زمان و اضافات مخصوصه است .
2 - يك قسم ديگر آن است كه محل در ذات تحقق خود به حال نيازمند است
، يعنی اين محل بواسطه اين شیء حال است كه به صورت يك ماهيت مخصوص و
يك نوع خاص در میآيد و اين محل در ذات خود ماهيتی است مبهم و لا متعين
، و تعينش به وسيله " حال " پيدا میشود .
از دو قسم مذكور ، قسم اول را بحسب اصطلاح ، " موضوع و عرض " و قسم
دوم را " ماده و صورت " میگوييم . و محل نزاع اين است كه آيا نسبت
عاقل به معقول نظير نسبت ماده است به صورت يا نظير نسبت موضوع است
به عرض ؟ و يا آنكه حتی از نوع نسبت ماده به صورت به قول مشائين - كه
میگويند ارتباط جوهری است در عرض صورت ، با صورت - نيز بالاتر است (
1 ) .
پاورقی : 1 - اگر ماده را جوهری در عرض صورت بدانيم و قائل شويم كه جسم ، " لابد و ان ينحل فی الخارج الی جوهر هو محض القوه " و مطابق بعض تعبيرات صدرا آن را > |