بلكه صورتی وجودی است در ذهن . ولی از آنجا كه اين احكام صادق و مطابق‏
با واقعند نتيجه گرفته می‏شود كه آنچه در ذهن صورت می‏بندد عين ذات موضوع‏
است و الا علم ما جهل مركب خواهد بود و حكم ما به ثبوت محمول برای‏
موضوع صد در صد مربوط به خود صورت ذهنی خواهد بود و ربطی به عالم خارج‏
از ذهن ما نخواهد داشت و حال آنكه مقصود ما اينست كه كوه طلا در جهان‏
بيرون ، از كوه سنگ به همان حجم سنگين‏تر است و هم مقصود ما اينست كه‏
واقعيت اجتماع نقيضين غير از واقعيت اجتماع ضدين است نه اينكه صرفا
تصور ما از اجتماع نقيضين غير از تصور ما از اجتماع ضدين است .
2 - دليل دوم اينست كه اشياء را احيانا به صورت " كلی " و " عام‏
" تصور می‏كنيم ، يعنی آنها را به نحوی تصور می‏كنيم كه قابل صدق بر
كثيرين می‏باشند ، مثلا انسان را به نحوی تصور می‏كنيم كه شامل افراد غير
متناهی می‏باشد ، می‏گوييم انسان دارای نفس ناطقه است ، در اين مثال‏
انسان شامل افراد غير متناهی می‏باشد . از طرفی می‏دانيم كه آنچه در خارج‏
وجود دارد جزئی است نه كلی پس انسان كلی در موطنی موجود است كه چون آن‏
موطن خارج نخواهد بود پس موطن ذهن است .
در اين برهان نيز از صفت كليت انسان استفاده می‏شود كه انسان تصور شده‏
در ذهن موجود است و از اينكه واقعا آن شی‏ء كلی متصور ما ، واقعا انسان‏
است و شامل افراد انسان می‏شود نه چيز ديگر نتيجه می‏گيريم كه ذات و
ماهيت انسان در ذهن وجود پيدا كرده نه چيز ديگر .
صرف الحقيقه الذی ما كثرا
من دون منضماتها العقل يری