شرح : در اينجا قسمتی از احكام عدم و معدوم ذكر می‏شود :
شك نيست كه عدم ، عينيت واقعی ندارد يعنی بدون شك در ظرفی از ظروف‏
و وعائی از اوعيه واقع ، از برای عدم ، يك مصداق واقعی يافت نمی‏شود و
مطابق آنچه در مبحث اصالت وجود گذشت از برای هيچ چيزی غير از وجود
مصداق واقعی يافت نمی‏شود و بنابراين عدم در دفتر واقع حسابی ندارد ولی‏
بدون شك ، " عدم " در ذهن ما مفهومی دارد كه مغاير با مفهوم " وجود
" و نيز مغاير با مفاهيم " ماهيات " است و همانگونه كه مفهوم وجود
زائد بر ماهيت است مفهوم عدم نيز چنين است و هر يك از دو مفهوم وجود
و عدم بالضروره مغاير با يكديگرند و بالضروره ذهن احكامی صادر می‏كند كه‏
" عدم " يا " معدوم " ، موضوع و يا محمول آن قضايا قرار می‏گيرد . و
نمی‏توان گفت كه قضايائی كه در تركيب آن قضايا ، " عدم " و " معدوم‏
" دخالت دارد كمتر است از قضايائی كه در تركيب آنها " وجود " و "
موجود " دخالت دارد . پس تصورات و انديشه‏های ذهنی ما همانطور كه‏
آميخته با يك سلسله ماهيات است آميخته به " عدم " و " معدوم " نيز
هست . پس " عدم " و " معدوم " - همانند ماهيات - هر چند در دفتر
واقع و نفس الامر حسابی ندارد ولی در دفتر انديشه سازی ذهن حساب مهمی‏
دارد و ما در پاورقی‏های " اصول فلسفه و روش رئاليسم " گفته‏ايم كه : تا
هنگامی كه ذهن و طرز انديشه سازی ذهن را كاملا نشناخته‏ايم نمی‏توانيم فلسفه‏
، به معنای واقعی داشته باشيم .
به عبارت ديگر عدم و معدوم در مرحله عين و واقع نقشی ندارد ، ولی از
اركان ضروری شناخت و معرفت است ، همانطور كه بدون تصور وجود و عدم و
كليت و جزئيت و ساير معقولات ثانيه فلسفی و منطقی شناخت ناميسر است‏
بدون تصور عدم و معدوم هم شناخت ناميسر است .