همچنانكه مانعی ندارد يك چيز عين ذات مقوله‏ای باشد و مصداق مقوله‏ای‏
ديگر ، يعنی يك مقوله به حمل اولی ذاتی بر او صدق كند و مقوله ديگر به‏
حمل شايع صناعی . از اينجا اشكال وجود ذهنی به خوبی حل می‏شود . اينكه‏
گفته می‏شود آنچه در ذهن است عين ماهيت اشياء است ، مثلا عين ماهيت‏
انسان ، درخت ، عدد ، خط ، و غيره است يعنی به حمل اولی ذاتی انسان يا
درخت يا خط يا عدد است مقصود اين نيست كه آنچه در ذهن است ، به حمل‏
شايع صناعی انسان يا درخت و غيره است . به عبارت ديگر انسان ذهنی‏
انسان است به معنی اينكه صرفا خود انسان و ماهيت انسان است ولی مصداق‏
انسان نيست .
پس فرضا ما علم و ادراك را از مقوله كيف بدانيم ، انسان ذهنی كيف‏
است يعنی به حمل شايع صناعی كيف است ، فرد كيف و مصداق كيف است ،
ولی همين انسان جوهر است يعنی به حمل اولی ذاتی جوهر است ولی مصداق‏
جوهر نيست . آنچه محال است اينست كه شی‏ء واحد مصداق دو مقوله باشد و
يا در مفهوم و ماهيت شی‏ء واحد دو مقوله اخذ شده باشد ، ولی با توضيح‏
صدرالمتألهين هيچكدام از اين دو اشكال لازم نمی‏آيد . از اين جا معلوم شد
كه معنی وجود ماهيت در ذهن كه مقدمه سوم اشكال است اين نيست كه آنچه‏
در ذهن است مصداق و فرد آن ماهيت است و معلوم شد كه تباين ذاتی مقولات‏
كه مقدمه پنجم اشكال است به اين معنی است كه يك شی‏ء در آن واحد مصداق‏
دو مقوله واقع نمی‏شود و همچنين در حد يك شی‏ء ، دو مقوله هرگز قرار
نمی‏گيرد ، پس آنچه محال است لازم نمی‏آيد و آنچه لازم می‏آيد محال نيست .