" اعدام " را بكار ببريم .
اكنون میگوئيم در مورد سلوب چون " خارج " ظرف خودشان اعتبار نشده
است بلكه ظرف متعلقشان اعتبار شده است تمايزی كه مشاهده میشود مربوط
به متعلقات سلوب است نه مربوط به خود سلوب و اساسا خود سلوب از آن
جهت كه حكم سلبی هستند معانی حرفيهاند و حكمی ندارند .
اما اعدام كه جنبه تصوری و معنای اسمی همين سلوب هستند البته حكم
دارند و " خارج " ظرف خود آنها اعتبار میشود . زيرا بالضروره وقتی كه
میگوئيم فلان شیء حادث است يعنی مسبوق به عدم زمانی است . يعنی زمان را
به دو قسمت تقسيم میكنيم : قسمتی كه ظرف عدم شیء است و قسمتی كه ظرف
وجود شیء است . يعنی برای خود عدم ، ظرف زمان اعتبار میكنيم . و يا اگر
میگوئيم " زيد لا حجر است " در واقع زيد را مصداق عدم حجر اعتبار
میكنيم .
اينگونه اعتبارات در اين موارد ، اعتبارات ثانوی است يعنی اول
مرتبهای از وجود را از مرتبه ديگر سلب میكنيم به سلب تحصيلی و دوباره
بر میگرديم و از همين سلب ، مفهومی میسازيم كه مفهوم عدم است و اين
مفهوم را موضوع يا محمول قرار میدهيم و " خارج " را ظرف آن اعتبار
میكنيم . پس در حقيقت چه در موردی كه يك عدم طولی برای موجودی اثبات
میكنيم و میگوئيم : " اين موجود ، حادث است " و چه در موردی كه يك
عدم عرضی برای موجودی اثبات میكنيم مثلا میگوئيم : " زيد لا انسان است
" در وهله اول سلبهائی بودهاند كه به اين صورت در آمدهاند . ولی تنها
اين جهت كافی نيست برای اينكه ذهن بتواند يك مفهومی را كه نام آن ، "
عدم " است بسازد . زيرا قبلا گفتيم مفهوم بدون مصداق ممكن نيست . بلكه
يك جهت ديگر هم دخالت دارد و آن اينكه بعد از آنكه ذهن
|