می‏گردد كه يك قسم از اين نه قسم معقول نيست و آن " امكان غيری " است‏
. توضيح مطلب اينكه هر يك از اين مفاهيم سه گانه را دو نحو می‏توان‏
اعتبار كرد :
الف - نفسی .
ب - قياسی .
يعنی آنجا كه از جنبه فلسفی تحقيق می‏شود و درباره وجوب يا امكان يا
امتناع وجود خاصی بحث می‏شود گاهی نظر به آن وجود است بما هو هو ، قطع‏
نظر از فرض شی‏ء ديگر ، مثلا می‏گوئيم الف واجب الوجود است يا ممكن‏
الوجود ، يا ممتنع الوجود .
گاهی نظر به آن وجود است در زمينه فرض وجود ديگر ، مثلا می‏خواهيم با
فرض وجود " ب " يا عدم " ب " بدانيم آيا " الف " واجب الوجود
است يا ممكن الوجود يا ممتنع الوجود ؟ در صورت اول آنچه مورد سئوال ذهن‏
است يك " قضيه حمليه " است و اما در صورت دوم مورد سئوال ذهن ما
يك " قضيه شرطيه " است . يعنی در صورت اول قضيه به اين صورت مطرح‏
است كه مثلا ، آيا " الف " واجب الوجود است يا ممكن الوجود يا ممتنع‏
الوجود ؟ و در صورت دوم قضيه به اين صورت مطرح است كه ، اگر " ب "
موجود باشد آيا " الف " وجوب وجود دارد يا امكان وجود يا امتناع وجود
؟
در صورت اول " الف " را فی نفسه و قطع نظر از فرض شی‏ء ديگر ، از
نظر وجوب يا امكان يا امتناع وجود ، مورد مطالع قرار داده‏ايم ، ولی در
صورت دوم آن را در زمينه وجود يك شی‏ء ديگر مورد مطالعه قرار داده‏ايم .
لهذا ممكن است حكم ما درباره آن در دو زمينه فرق بكند ، مثلا در زمينه‏
اول آن را ممكن