پاورقی : 1 - معقول در خارج منحل به ذات و صفتی نمیشود مانند ابيض هنگامی كه بر جسم اطلاق شود و همچنين در عقل منحل نمیشود به ماهيتی كه غير اضافه است و اضافهای كه همان وجود معقول برای عاقل است .
میشود و يا اينكه اين اضافه عين ماهيتش است . ( پس مقدمه سوم نيز مغنی
از مقدمه دوم نيست ) .
ظاهرا علت خلط نمودن بين دو مقدمه اين است كه در هر دو مقدمه بحث
روی اين مطلب است كه آيا ذات معقول عين اين اضافه ( يعنی معقوليت )
است يا نه ، و حال آنكه دو مطلب است . در يك مقدمه بحث از اين است
كه آيا ذات و ماهيت معقول منحل میشود به ماهيتی و اضافهای كه از نحوه
وجودش انتزاع میشود ، و در مقدمه ديگر بحث در اين است كه آيا واقعيت
معقول منحل میشود به معروضی در خارج و عارضی كه آن عارض صفت معقوليت و
يا ماهيتی است كه از وجود آن ماهيت صفت معقوليت انتزاع میشود . به
عبارت ديگر در مقدمه دوم بحث در اين است كه آيا اضافه معقوليت زائد
بر ماهيت ( و نه وجود ) معقول است يا نه ، و در مقدمه سوم بحث در اين
است كه آيا معقوليت زائد بر وجود ( و بطريق اولی زائد بر ذات ) معقول
است يا نه . در يكی سخن از بساطت و تركب وجودی و در يكی ديگر سخن از
بساطت و تركب عقلی است .
پس ما میتوانيم بگوييم كه " المعقول لا ينحل فی الخارج الی ذات وصفه
كالابيض اذا قيل علی الجسم وكذلك لا ينحل فی العقل الی ماهيه هو غير
الاضافه و اضافه هو وجوده للعاقل " ( 1 ) . اگر بگوييم معقوليت اضافهای
است كه از نحوه وجود انتزاع میشود آنوقت نظير عرضيت میشود - كه از
خارجات محمول است - و بلكه نوعی از عرضيت است ، زيرا عبارت میشود از
عرضيت شیء برای
پاورقی : 1 - معقول در خارج منحل به ذات و صفتی نمیشود مانند ابيض هنگامی كه بر جسم اطلاق شود و همچنين در عقل منحل نمیشود به ماهيتی كه غير اضافه است و اضافهای كه همان وجود معقول برای عاقل است . |