شد در مقدمه پنجم و يازدهم به آن اشاره خواهد شد .

مقدمه پنجم :

اگر فرض كنيم علتی كه نام او " الف " است يك معلول خاص را به‏
وجود آورد كه نام آن معلول " ج " است در آن صورت اينجا يك واحد
معلول خواهيم داشت . زيرا فرض اين است كه علت مفروض يك واحد خارجی‏
را به وجود آورده كه ما نام آن واحد خارجی را " ج " گذاشته‏ايم ( 1 ) .
وقتی كه نظر به اين واحد معلول می‏كنيم می‏بينيم كه ذهن ما درباره اين‏
شی‏ء تصور خاصی دارد كه او را از ساير اشياء متمايز می‏سازد و البته اين‏
تمايز ناشی از نحوه واقعيت خود آن شی‏ء خارجی است و به حسب اين ادراك‏
بالخصوص است كه ذهن ما نام بالخصوص به هر شی‏ء می‏نهد يكی را به نام "
ج " و يكی را به نام " د " و هر چيزی را به نام خاصی می‏نامد . در عين‏
حال كه ذهن اين ادراك بالخصوص را از آن شی‏ء دارد . ادراك ديگری هم از
آن دارد و آن اينكه اين شی‏ء موجود شد و وجود پيدا كرد . پس ما درباره "
ج " كه معلول مفروض است دو تصور داريم ( 2 ) ، يكی اين تصور كه " ج‏
" است و يكی اين تصور كه موجود است و لهذا می‏گوئيم كه " ج " موجود
است . پس در اينجا موضوعی داريم " ج " ، و محمولی داريم " موجوديت‏
" ، و قهرا چون در اينجا قضيه‏ای تشكيل شده پس نسبتی هم بين موضوع و
محمول برقرار است . پس معلوم می‏شود كه ذهن ما از يك واحد موجود احيانا

پاورقی :
1 - و اگر فرضا معلول كثير باشد باز هم بيان فوق جاری است زيرا هر
كثير از واحدها فراهم شده است .
2 - رجوع شود به مبحث زيادت وجود بر ماهيت .