ضروری است دائم باشد ولی موجود بودن ذات موقت بوده باشد . در مورد هر
موجودی كه ما فكر می‏كنيم و رابطه آن موجود را با ذاتيات آن موجود
می‏سنجيم اين رابطه ضروری و دائم است و در عين حال منافات ندارد كه‏
رابطه اين شی‏ء با موجوديت نه ضروری باشد و نه دائم . در اينجا ممكن است‏
اين سؤال پيش بيايد كه دوام عبارت است از اينكه چيزی در همه زمانها
بوده باشد يعنی منطبق بشود با اين رشته لا يتناهی زمان ، و در صورتی كه‏
وجود يك شی‏ء موقت باشد چگونه ممكن است كه ذاتيات اين شی‏ء برای اين‏
شی‏ء دائمی و در همه زمانها ثابت باشد ؟ آری اگر ما قائل باشيم به ثبوت‏
معدومات ممكنه و به ماهيت منفك از اين وجود خارجی و ذهنی ممكن است‏
گفته شود كه رفع اشكال می‏شود ولی اولا ماهيت منفك از وجودين ، به اقرار
جميع حكماء غلط است و ثانيا اين اشكال در مورد ممتنعات هم جاری است‏
زيرا اين ضرورت و اين دوام در مورد ممتنعات هم هست مثل ضرورت امتناع‏
تحقق برای تناقض و ضرورت امتناع تحقق شريك الباری و امثال اينها .
اكنون در جواب اين اشكال می‏گوئيم كه هر چند آنچه از ظاهر كلمات‏
منطقيين و مخصوصا متأخرين آنها نمودار می‏شود اين است كه دوامی كه جهت‏
قضاياست عبارت است از اشغال جميع زمان‏های لا يتناهی و لهذا می‏بينيم كه‏
تنها به حركت فلك و احيانا به حركت جوهری اجسام مثال می‏زنند ولی‏
می‏توان گفت كه معنای دوام اين نيست و چون در قضيه دائمه " دوام مادام‏
الذات " مقصود است پس معنای دوام اين است كه مادامی كه ذات موضوع‏
موجود است اين محمول از برای موضوع هميشه ثابت است يعنی هميشگی ،
هميشگی نسبی است نه هميشگی مطلق ، مثلا در مثال معروف خاصيت سفيدی ،
زدن چشم است ( كه به تفريق بصر