كه دو امر واقعيتدار هيچ وجه مشتركی با يكديگر نداشته باشند ، ديگر
اينكه وجه مشترك داشته باشند اما قيودی اينها را از يكديگر متمايز كند .
خلاصه مطلب اينكه " عدم در خارج " ، يعنی مصداق عدم ، واقعيتی ندارد
و همين كافی است برای اينكه در خارج تمايزی هم در بين اعدام معنی نداشته
باشد . زيرا چنانكه گفتيم تمايز هم فرع وجود است و هم فرع كثرت و
غيريت ، و چيزی كه واقعيت عينی ندارد نه وحدت دارد نه كثرت ، نه
تشابه دارد و نه تمايز ، لكن عدم در ذهن واقعيت دارد و به واسطه اضافه
به معانی و مفاهيم مختلف ، كثرت پيدا میكند و لهذا عدمهای مختلف در
ذهن محقق میشود . پس اعدام فقط در ظرف ذهن از يكديگر متمايز میشوند نه
در ظرف خارج . اين است كه میگوئيم :
لا ميز فی الاعدام من حيث العدم
|
و هو لها اذا بوهم ترتسم
|
در اينجا سه اشكال يا سه سؤال باقی میمانند :
1 - سئوال اول اينكه مطابق آنچه در ابتدای سخن گفتيم ادراك ما از
اعدام به صورتی است كه اين اعدام را در خارج از يكديگر متمايز میكنيم ،
يعنی به حسب نظر ما در خارج ، عدم زيد متمايز از عدم عمرو است و نه
صرفا در ذهن . پس اين نظريه چگونه با اين سخن كه گفته شد اعدام فقط در
ظرف ذهن از يكديگر متمايز میشوند وفق میدهد ؟
2 - سئوال دوم اينكه تمايز وجودات در چيست ؟ آيا تمايز وجودات از
يكديگر در خارج است يا در ذهن ؟ و آيا موجودات به واسطه اضافه شدن قيود
از يكديگر متمايز میشوند . يعنی آيا تمايز وجودات هم مانند تمايز اعدام
، ذهنی