اوصاف يك موجود محدود و متعين و ماهيت دار است :
« مع كل شی‏ء لا بمقارنه و غير كل شيی‏ء لا بمزايله » ( 1 )
او با همه چيز هست ولی نه باين نحو كه جفت و قرين چيزی واقع شود و در
نتيجه آن چيز نيز قرين و همدوش او باشد ، و مغاير با همه چيز است و عين‏
اشياء نيست ولی نه به اين وجه كه از اشياء جدا باشد و وجودات اشياء
مرزی برای ذات او محسوب شود .
" « ليس فی الاشياء بوالج و لا عنها بخارج » " ( 2 ) .
او در اشياء حلول نكرده است ، زيرا حلول مستلزم محدوديت شی‏ء حلول‏
كننده و گنجايش پذيری او است ، در عين حال از هيچ چيز هم بيرون نيست‏
زيرا بيرون بودن نيز خود مستلزم نوعی محدوديت است .
" « بان من الاشياء بالقهر لها و القدره عليها و بانت الاشياء منه‏
بالخضوع » " ( 3 ) .
مغايرت و جدائی او از اشياء به اين است كه او قاهر و قادر و مسلط بر
آنها است ، و البته هرگز قاهر عين مقهور و قادر عين مقدور و مسلط عين‏
مسخر نيست و مغايرت و جدائی اشياء از او به اين نحو است كه خاضع و
مسخر پيشگاه كبريائی او می‏باشند و هرگز آنكه در ذات خود خاضع و مسخر
است ( عين خضوع و اطاعت است ) با آنكه در ذات خود بی‏نياز است يكی‏
نيست . جدائی و مغايرت حق با اشياء به اين نحو نيست كه حد و مرزی آنها
را از هم جدا كند بلكه به ربوبيت و

پاورقی :
1 - خطبه . 1
2 - خطبه . 184
3 - خطبه . 150