رنگ مذهب و خدا به خود گرفت ، احساسات را بر ضد مذهب برانگيخت . در
همان كتاب می‏نويسد :
گرسيوس ( رجل سياسی و تاريخ نويس هلندی كه در زمان لوئی سيزدهم در
پاريس به سر می‏برد و در سال ( 1625م ) كتابی به اسم حق جنگ و صلح نوشته‏
است ) قبول ندارد كه قدرت رؤسا فقط برای آسايش مرئوسين ايجاد شده است‏
، برای اثبات نظريه خود وضعيت غلامان را شاهد می‏آورد و نشان می‏دهد كه‏
بندگان برای راحتی اربابان هستند نه اربابان برای راحتی بندگان . . .
هوبز نيز همين نظر را دارد ، به گفته اين دو دانشمند ، نوع بشر از
گله‏هايی چند ، تشكيل شده كه هر يك برای خود رئيسی دارند كه آنها را برای‏
خورده شدن پرورش می‏دهند " ( 1 ) .
روسو كه چنين حقی را حق زور ( حق = قوه ) می‏خواند به اين استدلال چنين‏
پاسخ می‏دهد :
" می‏گويند تمام قدرتها از طرف خداوند است و تمام زورمندان را او
فرستاده است . ولی اين دليل نمی‏شود كه برای رفع زورمندان اقدام نكنيم ،
تمام بيماريها از طرف خداست ولی اين مانع نمی‏شود كه از آوردن طبيب‏

پاورقی :
1 - قرارداد اجتماعی ص 37 - . 38