يعنی مردم روغن صاف شده كنجد را در يك شيشه میبينند اما نمیدانند به
سر آن دانه كنجد بيچاره چه آمد كه حالا آنها روغن صاف شدهاش را میبينند
. تبليغ صاف شده و پاك و پاكيزهاش را مردم میبينند ولی نمیدانند چه بر
سر آن بيچاره آمده است كه امروز آنها دارند روغن صافش را مشاهده میكنند
.
به هر حال قرآن اين مطلب را در سطحی بسيار بسيار بالا برده . چرا ؟ خدا
میتوانست فقط به پيغمبر بگويد : « انا سنلقی عليك قولا ثقيلا »يا :
« ا لم نشرح لك صدرك ». ولی همه اينها برای امت ، آموزش است . اين
حقيقت را چرا خدا با پيغمبر خودش بازگو میكند و در اختيار همه امت
میگذارد ؟ خيلی مسائل بين خدا و پيغمبر هست ولی چون مربوط به كار عموم
نيست ، خدا میداند و پيغمبر ، و برای غير طرح نشده . وقتی كه مسئلهای
طرح میشود علامت اين است كه بايد آن را آموخت . كار دعوت است ، كار
تبليغ است ، كار آسانی نيست . پس ما از قرآن میآموزيم كه اولين شرط در
امر دعوت و پيام رسانی ، شرح صدر است ، دل وسيع ، ظرفيت وسيع به
اندازه دنيا .
ابلاغ به عقل و فكر
ممكن است بگوييد چرا پيام رساندن اينقدر كار مشكلی باشد ؟ عرض میكنم
: هر پيام رساندنی اينقدر مشكل نيست . يك ابلاغ است كه فقط ابلاغ به حس
است . بديهی است كار آسانی است . ابلاغی كه مأمور دادگستری میكند و مثلا
اخطاری را به شخصی به عنوان مطلع يا متهم ابلاغ میكند ، ابلاغ به حس است
كه به رؤيت