استفاده میكرد میرفت در ميان آنها . ابولهب هم از پشت سر میآمد و هی
میگفت : حرف اين را گوش نكنيد ، پسر برادر خودم است ، من میدانم كه
اين دروغگوست العياذ بالله اين ديوانه است ، اين چنين است ، اين چنان
است . ولی او به كار خود ادامه میداد . اين برای چه بود ؟ میفرمايد
پيغمبر روشش روش طبيب بود ولی طبيب سيار نه طبيب ثابت كه فقط
بنشيند كه هر كس آمد از ما پرسيد ما جواب میدهيم ، هر كس نپرسيد ديگر
ما مسؤليتی نداريم . نه ، او مسؤوليت خودش را بالاتر از اين حرفها
میدانست . در روايات ما هست كه عيسای مسيح عليه السلام را ديدند كه از
خانه يك زن بد كاره بيرون آمد . مريدها تعجب كردند : يا روح الله ! تو
اينجا چكار میكردی ؟ گفت : طبيب به خانه مريض میرود . خيلی حرف است.
« طبيب دوار بطبه ، قد احكم مراهمه و احمی مواسمه »
نسبيت متودها و سيرهها را علی عليه السلام اينگونه ذكر میكند . آيا
پيغمبر با مردم با نرمش رفتار میكرد يا با خشونت ؟ با ملاطفت و مهربانی
عمل میكرد يا با خشونت و اعمال زور ؟ علی میگويد : هر دو ، ولی جای هر
كدام را میشناخت . هم مرهم داشت هم ميسم . اين تعبير خود اميرالمؤمنين
است : در يك دستش مرهم بود و در دست ديگرش ميسم . وقتی میخواهند
زخمی را با يك دوا نرم نرم معالجه بكنند ، روی آن مرهم میگذارند . ميسم
يعنی آلت جراحی ، آلت داغ كردن . در يك دست مرهم داشت ، در دست
ديگر ميسم . آنجا كه با مرهم میشد معالجه بكند معالجه میكرد ولی جاهايی
كه مرهم كارگر نبود ، ديگر سكوت نمیكرد كه بسيار خوب
|