سؤال می‏كنيم : مثلا يكی از معيارها كه افراد در سيره‏هاشان ممكن است به‏
كار ببرند همان اصل غدر و خيانت است . اكثريت قريب به اتفاق‏
سياستمداران جهان از اصل غدر و خيانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده‏
می‏كنند . بعضی تمام سياستشان براساس غدر و خيانت است و بعضی لااقل جايی‏
از آن استفاده می‏كنند . يعنی می‏گويند در سياست ، اخلاق معنی ندارد ، بايد
آن را رها كرد . يك مرد سياسی قول می‏دهد ، پيمان می‏بندد ، سوگند می‏خورد
، ولی تا وقتی پايبند به قول و پيمان و سوگند خودش هست كه منافعش‏
اقتضا بكند . همين قدر كه منافع در يك طرف قرار گرفت ، پيمان در طرف‏
ديگر ، فورا پيمانش را نقض می‏كند . چرچيل در آن كتابی كه نوشته است در
تاريخ جنگ بين الملل دوم كه يك وقت روزنامه‏های ايران منتشر می‏كردند و
من مقداری از آن را خواندم ، وقتی كه حمله متفقين به ايران را نقل می‏كند
می‏گويد : " اگر چه ما با ايرانيها پيمان بسته بوديم ، قرارداد داشتيم و
طبق قرارداد نبايد چنين كاری می‏كرديم " . بعد خودش به خودش جواب‏
می‏دهد ، می‏گويد : " ولی اين معيارها : پيمان و وفای به پيمان ، در
مقياسهای كوچك درست است ، دو نفر وقتی با همديگر قول و قرار می‏گذارند
درست است ، اما در سياست ، وقتی كه پای منافع يك ملت در ميان می‏آيد
، اين حرفها ديگر موهوم است . من نمی‏توانستم از منافع بريتانيای كبير به‏
عنوان اينكه اين كار ضد اخلاق است چشم بپوشم كه ما با يك كشور ديگر
پيمان بسته‏ايم و نقض پيمان بر خلاف اصول انسانيت است . اين حرفها
اساسا در مقياسهای كلی و در شعاعهای خيلی وسيع درست نيست " . اين همان‏
اصل غدر و خيانت است ، اصلی كه معاويه در سياستش مطلقا