مشكلم حل بشود ، در اينجا همه مرا ملامت میكنند ، میگويند اين را ببين ،
برای اينكه مشكلش حل بشود تملق میگويد ، چاپلوسی میكند ، دروغ میگويد ،
تهمت میزند . ولی يك وقت هدف چيز ديگر است . من میخواهم يك مسجد
بسازم . برای خودم كه نمیخواهم بسازم . واقعا هم در مسجد ساختن هدف
نامقدسی ندارم . من جزء كسانی هستم كه بانی شدهايم در فلان محل كه مسجد
ندارد مسجدی ساخته بشود ، بچهها بيايند دستورهای دين را ياد بگيرند و
جلساتی باشد . اين مسجد مصالح میخواهد ، گرفتاريهای ديگر دارد ، اشكالات
اداری ممكن است پيدا كند ، و از مردم نيز بايد پول گرفت . حالا يك آدم
اهل خير پاشنه گيوه را ور كشيده برای اينكه كار اين مسجد را درست بكند .
میرود پيش كسی ، يك حرفی میزند كه هر جور هست از او پول در بياورد ،
چهارتا دروغ میگويد ولی بالاخره پنج هزار تومان پول در میآورد برای مسجد .
دوتا دروغ به يك نفر ديگر میگويد ، چهارتا تملق و چاپلوسی نسبت به
ديگری میكند كه شما چنين هستيد ، چنان هستيد ، ما به شما از قديم از قديم
ارادت داريم ، خواب ديدم مثلا كه داشتيد در بهشت كله معلق میزديد ،
حتما همچنين چيزی هست . ده هزار تومان هم از اين میگيرد . پنجاه هزار
تومان از يكی ديگر میگيرد . حال اين را ما چه میگوييم ؟ شايد بسياری از
مردم اين عمل را تقديس و نوعی فداكاری تلقی میكنند ، میگويند ببين اين
بيچاره برای خودش كه كار نمیكند ، از صبح تا غروب پاشنه گيوه را ور
كشيده فقط برای مسجد . ببين برای اين كار ، ديگر چه نمیكند اين آدم ؟ !
به هر كس میرسد ، به هر وسيله شده بالاخره اين پول را برای
|