پاورقی : . 1 هدية الاحباب ، ص . 277 . 2 اين داستان در كتب شيعه هست . مرحوم حاج شيخ عباس قمی رضوان الله عليه آن را در چندين كتاب خودش نقل كرده است .
بوديم و قرار بود كه در آنجا غذايی تهيه شود . گوسفندی آماده شده بود تا
جماعت آن را ذبح كنند و از گوشت آن مثلا آبگوشتی بسازند و تغذيه كنند .
يكی از اصحاب به ديگران میگويد سر بريدن گوسفند با من ، ديگری میگويد
پوست كندن آن با من ، سومی مثلا میگويد پخت آن با من و . . . پيغمبر
اكرم میفرمايد جمع كردن هيزم از صحرا با من . اصحاب عرض كردند : يا
رسول الله ما خودمان افتخار اين خدمت را داريم ، شما سر جای خودتان
بنشينيد ، ما خودمان همه كارها را انجام میدهيم . فرمود بله ، میدانم ،
من نگفتم كه شما انجام نمیدهيد ولی مطلب چيز ديگری است . بعد جملهای
گفت ، فرمود :
« ان الله يكره من عبده ان يراه متميزا بين اصحابه » ( 1 ) .
خدا دوست نمیدارد كه بندهای را ببيند در ميان بندگان ديگر كه برای خود
امتياز قائل شده است . من اگر اينجا بنشينم و فقط شما برويد كار بكنيد ،
پس برای خودم نسبت به شما امتياز قائل شدهام . خدا دوست ندارد كه
بندهای خودش را در چنين وضعی در بياورد ( 2 ) . ببينيد چقدر عميق است !
اين مسئله به اصطلاح امروز " اعتماد به نفس " در مقابل اعتماد به
انسانهای ديگر حرف درستی است ، البته نه در مقابل اعتماد به خدا .
اعتماد به نفس سخن بسيار درستی است ، يعنی اتكال به انسان ديگر نداشتن
، كار خود را تا جايی كه ممكن است
پاورقی : . 1 هدية الاحباب ، ص . 277 . 2 اين داستان در كتب شيعه هست . مرحوم حاج شيخ عباس قمی رضوان الله عليه آن را در چندين كتاب خودش نقل كرده است . |