بيت المقدس ] مفت به چنگشان آمده باشد ، كه در جنگ بدر ظاهرا مقداد
اسود به پيغمبر عرض كرد : يا رسول الله ما آن حرف را نمیزنيم كه يهود
به موسی گفتند كه تو با خدايت برو با آنها بجنگ ، وقتی كه تصفيه كردی و
مانع را برداشتی ما را خبر كن ، ما میگوييم كه تو هر چه امر بكنی همان را
اطاعت میكنيم ، اگر امر كنی خودتان را به دريا بريزيد خودمان را به دريا
میريزيم .
اينها فكر كردند چكار كنند كه تورات را تأييد و قرآن را تكذيب بكنند
ولی مسلمين هم نفهمند كه اينها دارند قرآن را تكذيب میكنند . آمدند
افسانهها برای عمالقه ساختند . گفتند اين عمالقه كه در بيت المقدس
بودند میدانيد چه جور آدمهايی بودند ؟ ( میخواستند بگويند اگر نژاد ما
نرفت بجنگد حق داشت و قرآن العياذ بالله بيخود اعتراض كرده ، جای
جنگيدن نبود . ولی بسياری از مسلمين اين مطلب را نفهميدند ) . آن نژادی
كه در آنجا بودند از اين نژادهای آدمهای معمولی نبودند كه بشود با آنها
جنگيد . البته اين را نگفتند " كه بشود با آنها جنگيد " كه مسلمين
بفهمند . گفتند مردمی آنجا بودند از اولاد زنی به نام عناق ، و عناق ، زنی
بود كه وقتی مینشست ده جريب در ده جريب را میگرفت ، و پسری داشت به
نام عوج كه وقتی موسی با عصايش آمد كنار او ايستاد ، با اينكه چهل ذراع
قدش بود و چهل ذراع طول عصايش ، و چهل ذراع از زمين جستن كرد ، تازه
عصای او خورد به قوزك پای عوج بن عناق . جمعی از اينها آمده بودند در
بيابان بيت المقدس . موسی عدهای جاسوس فرستاد بود برای اينكه بروند
خبر بياورند كه اينها چه میكنند . آدمهايی كه قدشان چند فرسخ بود و حتی
ماهی را از دريا میگرفتند مقابل خورشيد كباب میكردند و
|