می‏خوردند و در صحرا آنطور راه می‏رفتند ، يك وقت يكی از آنها ديد يك‏
چيزهايی روی زمين دارند می‏جنبند ( كه همان افراد موسی بودند ) . چند تا
از آنها را گرفت ، در آستينش ريخت و آمد نزد پادشاهشان ، آنها را
ريخت آنجا و گفت : اينها می‏خواهند اينجا را از ما بگيرند . اگر واقعا
در بيت المقدس يك چنين نژادی بوده است پس موسی بيخود گفت برويد
آنجا را بگيريد ، حق با آنها بود كه می‏گفتند كار ، كار ما نيست ، تو و
خدايت برويد آنها را بيرون كنيد تا ما بعد بيابيم . آنها كه آدم معمولی‏
نبوده‏اند .
اينها برای آنكه انتقاد قرآن از قوم يهود را زيركانه رد كرده باشند
آمدند اين داستانها را جعل كردند و در زبان خود مسلمين انداختند . بعد
خود مسلمين می‏نشستند داستان عوج بن عناق را می‏گفتند ، از اهميت عمالقه‏
می‏گفتند و اينكه اگر قضيه اينجور باشد پس قرآن چه می‏گويد به اينها ؟ !
در داستان داوود هم قضيه از اين قرار بود . اين داستان مرغ و عاشق شدن‏
داوود به زن اوريا و بعد به كشتن دادن داوود اوريا را [ يك داستان جعلی‏
است ] و حتی بدترش‏را هم گفته‏اند كه هنوز اوريا كشته نشده بود كه داوود
العياذبالله زن او را آورد به خانه خودش و با او زنا كرد و خيال كرد كار
گذشته است ولی بعد از مدتی آن زن به او اطلاع داد كه من حامله شده‏ام ،
تكليف چيست ؟ وقتی كه داوود ديد اين زن از او حامله شده و فردا بچه‏
متولد می‏شود و مشتش باز می‏گردد دستور داد كشته شود .
قرآن داستان داوود را به آن نزاهت و نظافت نقل كرده ، و تورات‏
تحريفی اين داستان را به اين كثافت نقل كرده بعد آمدند اين