تخيل مسائل را جور كردن . تخيل ، مقياس و ميزان ندارد .
يكی از سلاطين دشمنی داشت كه مدتها مخفی بود تا بالاخره او را گير آورد
و به دار كشيد و مدتها هم بالای دار بود . شاعری كه به اصطلاح مريد آن شخص‏
به دار زده شده بود قصيده‏ای در مدح او گفت و در ميان مردم پخش كرد و
كسی نفهميد كه گوينده‏اش كيست . البته بعدها معلوم شد . در يك شعرش‏
می‏گفت :
علو فی الحياش و فی الممات
لعمری ذاك احدی المحكمات
گفت : به به ، در زندگی والا می‏زيست ، در مردگی هم بالا می‏زيست . همان‏
كه او را دار زده بود گفت : دلم می‏خواست كسی مرا به دار می‏كشيد و اين‏
شعر را در مدح من می‏گفتند . شعر است ديگر ، همه جور می‏شود گفت .
منطق عملی افراد هم اين جور است : بعضی در منطق عملی مانند برهان‏اند
يعنی سفت و محكم . اصول و مبادئی را كه پيروی می‏كنند هيچ قدرتی نمی‏تواند
از آنها بگيرد ، زور محال است ، طمع محال است ، شرايط اجتماعی محال‏
است . اوضاع اقتصادی محال است ، وضع طبقاتی محال است : اصولی محكم مثل‏
اصول برهانی ، مثل اصول رياضی كه به اختيار فرد نيست كه بخواهد تغيير
بدهد ، دل بخواهی نيست ، به عاطفه مربوط نيست . اينچنين اصول محكمی‏
دارند . پيغمبر ( ص ) يعنی كسی كه چنين اصولی دارد ، علی ( ع ) يعنی كسی‏
كه چنين اصولی دارد ، حسين ( ع ) يعنی كسی كه چنين اصولی دارد ، بلكه‏
پيروان اينها : سلمان يعنی كسی كه چنين اصولی دارد ، ابوذر ، عمار و
مقداد يعنی كسانی كه چنين اصولی دارند ، شيخ