عزيز خودش نشسته باشد در حالی كه يقين دارد كه او میميرد ، وقتی به چهره
او نگاه میكند نيمی از چشمهايش خوابيده است ، با آن نيم ديگر نگاه
میكند ، يعنی چشمهايش روی هم میخوابد ، كأنه دل نمیدهد خيره بشود ، به
خلاف آنجايی كه مثلا فرزندش قهرمانی نشان داده ياشب عروسی او است ،
وقتی نگاه میكند همين جور خيره است . میگويند حسين را ديديم در حالی كه
چشمهايش را خواباند و به جوانش نظر میانداخت : « فنظر اليه نظر آيس
منه » . گويی جاذبه علی اكبر چند قدم حسين را پشت سر خودش میكشاند . او
رفت ، ديدند حسين چند قدم هم پشت سر او روانه شد . گفت :
در رفتن جان از بدن
|
گويند هر نوعی سخن
|
من خود به چشم خويشتن
|
ديدم كه جانم میرود
|
آمد و آمد جلو ، يكمرتبه آن صدای مردانهاش را بلند كرد ، عمر سعد را
مخاطب قرار داد : ای پسر سعد ! خدا نسلت را ببرد كه نسل مرا قطع كردی :
« قطع الله رحمك كما قطعت رحمی » .