و نهی از منكر وجود ندارد ، اساسا آنچه بيشتر جای تاسف است اينست كه‏
اين فكرها به كلی از دماغ مسلمين خارج شده ، آن چيزهائی را كه آنروز جزء
وظيفه حسبه می‏دانسته‏اند و به نام حسبه امر به معروف و نهی از منكر ،
امور اجتماعی خود را اصلاح می‏كردند اساسا جزء امور دينی شمرده نمی‏شود ، و
اگر احيانا كسی در فكر امر به معروف و نهی از منكر بيفتد فكر نمی‏كند كه‏
آن اصلاحات هم جزء اين وظيفه و تكليف است ، يعنی معروف و منكر آن‏
معنای وسيع خود را از دست داده و محدود شده‏اند به يك سلسله مسائل عبادی‏
كه بدبختانه آن هم عملی نمی‏شود .
اگر در منطق اسلام امر به معروف و نهی از منكر آن اندازه توسعه‏
نمی‏داشت به ما نمی‏گفتند كه : « بها تقام الفرائض ، و تأمن المذاهب ، و
تحل المكاسب ، و ترد المظالم ، و تعمر الارض ، و ينتصف من الاعداء ، و
يستقيم الامر ، » زيرا اين فكر كوچك و محدود كه فعلا در مغز ماها به نام‏
امر به معروف و نهی از منكر وجود دارد هر اندازه هم كه لباس عمل بپوشد
ممكن نيست اينهمه آثار نيك ببار آورد .

علت بی‏تفاوتی مردم در اصلاحات

و چون فكر امر به معروف و نهی از منكر در نظر مردم محدود شده و مردم‏
از جنبه امر به معروف و نهی از منكر توجهی به اصلاحات امور زندگی‏
اجتماعی خود ندارند نتيجه اين شده كه اگر احيانا شهرداری مثلا يك قدم‏
اصلاحی در مورد ارزاق و خواربار بخواهد بردارد و يا يك قدم در مورد
نظافت شهر بخواهد بردارد ، بخواهند جلو گرانفروشی را بگيرند ، و يا
اينكه بخواهند مقررات خوبی برای عبور و مرور اتومبيلها معين