طوری كه نور و روشنائی داشتن ، راهی و وسيله‏ای است برای نجات و رهائی ،
قوت و نيرو داشتن نيز به نوبه خود راه و وسيله‏ای است كه خداوند متعال‏
قرار داده است .
در اواخر سوره مباركه يوسف آيه‏ای است كه به منزله نتيجه‏گيری از آن‏
داستان عجيب و پرهيجان است . داستان حضرت يوسف را كم و بيش همه‏
شنيده‏ايد . آنجا كه داستان نزديك است به آخر برسد يعنی بعد از آنكه‏
يوسف ، عزيز مصر می‏گردد و برادران يوسف در اثر قحطی برای تهيه غله از
كنعان به مصر می‏آيند و آنها يوسف را نمی‏شناسند ولی يوسف آنها را
می‏شناسد و يوسف به بهانه‏ای " بنيامين " را كه از طرف مادر هم با
يوسف برادر بود پيش خود نگه می‏دارد . در اين وقت برای بار دوم برادران‏
می‏آيند و با گردن كج و التماس از يوسف گندم می‏خواهند و حالت عجز و
التماس خاصی به خود می‏گيرند ، و چقدر خوب قرآن كريم منظره تذلل و زاری‏
و كوچكی آنها را در اين آيه مجسم كرده است ! گفتند : « يا ايها العزيز
مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاه فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان‏
الله يجزی المتصدقين »ای عزيز و ای مهتر ! ما و خانواده‏مان بدبخت‏
شده‏ايم و وجه ناقابلی برای خريد گندم با خود آورده‏ايم . كيل تمام به ما
بده و بر ما مسكينان تصدق كن . خداوند به تصدق كنندگان پاداش می‏دهد .
يوسف تا اين وقت خودش را معرفی نكرده بود . در اين وقت خواست‏
خودش را به آنها بشناساند : « قال هل علمتم ما فعلتم بيوسف و اخيه اذ
انتم جاهلون »گفت : يادتان هست كه از روی جهالت و نادانی با يوسف و
برادرش چه كرديد ؟ همينكه اين جمله را گفت كه آيا يادتان هست با