خود علمای اهل تسنن مثل ابن حاجب در " مختصر الاصول " كه عضدی آنرا شرح‏
كرده و تا اين اواخر كتاب اصول رسمی جامع از هر بوده و شايد الان هم باشد
، و قبل از او غزالی در كتاب معروف " المستصفی " كلمه اجتهاد را به‏
معنای خصوص اجتهاد رأی استعمال نكردند كه در عرض كتاب و سنت قرار
بگيرد ، بلكه به معنای مطلق جهد و كوشش برای به دست آوردن حكم شرعی به‏
كار بردند كه با اين تعبير بيان می‏گردد : استفراغ الوسع فی طلب الحكم‏
الشرعی . به حسب اين تعريف معنای اجتهاد به كار بردن منتهای كوشش در
استنباط حكم شرعی از روی ادله معتبره شرعيه است ، اما اينكه ادله شرعيه‏
معتبره چيست ؟ آيا قياس و استحسان و غيره نيز از ادله شرعيه هست يا
نيست ؟ مطلب ديگری است .
از اينوقت علمای شيعه نيز اين كلمه را پذيرفتند ، زيرا اجتهاد را به‏
اين معنی آنها قبول داشتند . اين اجتهاد ، اجتهاد مشروع است . هر چند
اين كلمه در ابتدا در ميان شيعه يك كلمه منفوری بود ولی بعد از آنكه‏
تغيير معنا و مفهوم داد علمای شيعه تعصب نور زيدند و از استعمال آن‏
خودداری نكردند . چنين به نظر می‏رسد كه در بسياری از موارد ، علمای شيعه‏
مقيد بودند كه رعايت وحدت و اسلوب و هماهنگی با جماعت مسلمين را
بنمايند . مثلا اهل تسنن اجماع را حجت می‏دانستند و تقريبا برای اجماع نيز
مانند قياس ، اصالت و موضوعيت قائلند و شيعه آن را قبول ندارد ، چيز
ديگر را قبول دارد ، ولی برای حفظ وحدت و اسلوب ، نام آنچه را خودشان‏
قبول داشتند اجماع گذاشتند . آنها گفته بودند ادله شرعيه چهار تا است :
كتاب و سنت و اجماع و اجتهاد ( قياس ) ، اينها گفتند : ادله شرعيه‏
چهار تا است : كتاب و سنت و اجماع و عقل . فقط بجای قياس