بدو خلقت ) ناتوان آفريده شده است " زندگی‏اش از صفر شروع می‏شود و به‏
سوی بی‏نهايت پيش می‏رود . انسان فرزند رشيد و بالغ طبيعت است و از
همين رو آزاد و مختار است ، نيازی به قيمومت و سرپرستی مستقيم و هدايت‏
اجباری به وسيله نيروی مرموزی به نام غريزه ندارد . آنچه ساير جانداران‏
با نيروی غير قابل سر پيچی غريزه انجام می‏دهند ، او در محيط آزاد عقل و
قوانين قراردادی انجام می‏دهد :
« انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا »( 1 ) .
راه را به او نموديم ، او خود ( آزادانه و با انتخاب خود ) يا قدر
شناس است و يا ناسپاس .
راز اينكه در انسان انحراف و سقوط و توقف و انحطاط هست و در ساير
جاندارها نيست نيز در همين نكته است . انسان بر خلاف ساير جانداران -
كه سر جای خود متوقف‏اند و خود قادر نيستند كه خود را جلو ببرند يا به‏
عقب برگردند ، به راست منحرف شوند يا به چپ ، تند بروند يا كند - هم‏
می‏تواند خود را به جلو ببرد و هم می‏تواند به عقب برگردد ، هم قادر است‏
به سوی چپ منحرف شود و هم به سوی راست ، هم می‏تواند تند برود و هم كند
، و بالاخره هم می‏تواند بنده‏ای ( شاكر ) باشد و هم سركشی ( كافر ) ، از
اين رو دائما در ميان نوسانات افراطی و تفريطی گرفتار است .
اجتماع بشری گاه آنچنان جامد و ساكن و اسير عادات دست و پا گير می‏شود
كه نيازمند به نيرويی است كه زنجيرها را از او برگيرد و او را به حركت‏
آورد ، و گاه آنچنان هوس نو خواهی پيدا .

پاورقی :
. 1 دهر / . 3