گفتنی ديگر باقی نمانده است ، راه نرفته ديگر باقی نمانده است ، سخن‏
نگفته ديگر باقی نمانده است . وقتی كه تمام مراحلی كه در اين قسمت هست‏
به پايان رسيد ، خواه ناخواه نبوت ختم می‏شود .
حال مثالی برای شما عرض می‏كنم : فرض كنيم بشر تمام معلوماتی كه در
جهان هست و تمام رازهای علمی كه در جهان وجود دارد ، چه مربوط به طبيعت‏
بی جان و چه مربوط به طبيعت جاندار را كشف كرد و در هيچ مرحله‏ای مجهولی‏
باقی نماند . آن دانشمندی كه آخرين مجهول را كشف می‏كند و در اختيار بشر
می‏گذارد ، او ديگر خاتم العلماء خواهد بود ، خاتم دانشمندان خواهد بود .
بعد از او ديگر عالم مبتكری پيدا نخواهد شد و هر عالمی كه بيايد فقط
مكتشفات علمای پيشين را درك می‏كند ، خودش چيز نوی كشف نمی‏كند . البته‏
اينكه عرض شد در باب علم ، يك فرض بود و هنوز بسيار زود است كه بشر
بتواند چنين ادعائی راجع به طبيعت بی جان بكند تا چه رسد به طبيعت‏
جاندار ، و تا چه رسد به سراسر هستی . هنوز برای بشر خيلی زود است كه‏
چنين ادعائی بكند و بگويد در طبيعت راز مجهولی نيست مگر آنكه آن را با
قدرت علمی كشف كرده است . عده‏ای معتقدند كه در طبيعت بی جان بشر كم و
بيش می‏تواند يك همچو ادعائی بكند كه قوانين طبيعت بی جان يعنی قوانين‏
جمادات را كشف كرده است . ولی درباره طبيعت جاندار ، نباتات و
حيوانات هيچكس همچو ادعائی نمی‏كند ، بلكه هنوز بشر در قدمهای اول و
مراحل اول است . ولی اين مثالی كه عرض شد برای مثال كافی است . در
بعضی از علوم بشری می‏توان اين حرف را زد . مثل آنچه كه درباره حساب‏
گفته می‏شود ( فقط حساب نه رياضيات ) . می‏توان گفت آنچه كه بشر بايد [
در اين باب ] بفهمد فهميده است و ديگر ما ورائی ندارد .