غير مابه الاشتراك ، پس امر دائر است بين اينكه قائل به تشكيك در
ماهيت بشويم كه ماهيت طبق اعتراف خودشان قابل تشكيك نيست ، و اگر
قائل به تشكيك در ماهيت نشويم ناچار بايد بگوئيم هر مرتبه از مراتب‏
شی‏ء در اشتداد يك ماهيت دارد غير از ماهيت مرتبه ديگر ( كون المراتب‏
انواعا ) .
سؤال مرحوم آخوند اينست كه آنچه اينجا حقيقت و واقعيت است ماهيت‏
است يا وجود ؟ از اين دو تا يكی بايد واقعيت باشد و ديگری انتزاع ذهن ،
اگر آنچه واقعی است وجود است ، يعنی يك حقيقت واحدی است از وجود كه‏
اشتداد پيدا كرده است معنايش اينست كه يك امر واحدی داريم از ابتدا
تا انتها كه هر مرتبه اش قابليت انتزاع يك ماهيت را دارد ، يعنی‏
واقعا در اينجا ماهيات متعدد نيست ولی ذهن هر چه بخواهد در اينجا
می‏تواند ماهيت انتزاع بكند ، اين معنای ماهيت انتزاعی است ، پس‏
اشكالی در كار نيست . ولی اگر وجودی در كار نباشد يعنی حقيقتی نباشد و
امر انتزاعی باشد لازمه اش اينست كه آنچه در خارج تحقق دارد و عينيت‏
دارد ماهيت است و معنايش اينست كه شی‏ء وقتی حركت می‏كند و دائما از
نوعی به نوعی می‏رود اين انواع واقعيت دارند ، و ميان اين انواع وحدتی‏
وجود ندارد ، و غير متناهی نوع بالفعل وجود داشته باشد ، يعنی غير متناهی‏
محصور بين حاصرين شود ، كه امری است محال .
پس امر دائر است بين اينكه در حركت اشتدادی آنچه واقعيت است يك‏
وجود باشد و ماهيات به عنوان امور انتزاعی قابل اعتبار باشند و يا اينكه‏
ماهيات غيرمتناهی حقيقت داشته باشد و برای هر كدامشان هم وجودی انتزاع‏
شود ، دومی اگر باشد لازمه اش اينست كه غيرمتناهی محصور بين حاصرين باشد
كه محال است ، اينست معنای اين برهان : " كون المراتب فی الاشتداد
انواعا " .
پس خلاصه حرف مرحوم آخوند در اينجا اين می‏شود كه اگر اصالت با وجود
نباشد ، اشتداد و تكامل در دنيا محال است ، ولی اشتداد و تكامل وجود
دارد پس اصالت باوجود است .