و از آن حيث كه حادث است بلكه عين حدوث می‏باشد نيازمند به فاعل است‏
، ( 1 ) زيرا هر حادثی نياز به محدث دارد ، بنابراين هر حركتی احتياج به‏
محرك دارد . يعنی حركت به دو چيز نيازمند است ، از حيث اينكه يك‏
صفت وجودی امكانيست نيازمند به متحرك و قابل است و از لحاظ اينكه‏
حادث و بلكه نفس حدوث و تجدد است نيازمند به محرك و محدث می‏باشد و
به عبارت ديگر هر حركتی محتاج به محركی است كه غير از متحرك است .
ممكن است اشكال شود كه اگر حركت ( مثل خيلی چيزهای عينی ديگر ) ذاتی‏
شی‏ء باشد در اين صورت اين بحثها دگرگون می‏شود و نياز به قابل و فاعل و
اين قبيل چيزها از بين می‏رود .

كاربرد اصطلاح " ذاتی " در فلسفه :

در پاسخ بايد گفت آنجا كه می‏گوئيم يك شی‏ء ذاتی شی‏ء ديگر است ، اولا
در امور عينی نيست بلكه در صفات اعتباری و انتزاعی است كه در واقع و
نفس الامر قابل و مقبولی در كار نيست ، در خارج يك چيز است و اين‏
اوصاف متعدد صرف انتزاع ذهن است ، نظير زوجيت برای عدد چهار ، كه در
اين مورد غلط است بگوئيم چون عدد چهار زوج است پس بايد عامل و فاعلی‏
زوجيت را به چهار بدهد و چهار هم قابليتی برای پذيرش اثر آن عامل داشته‏
باشد ، بلكه وقتی می‏گوئيم زوجيت ذاتی چهار است به اين معنی است كه‏
چهار ماهيتی است به نحوی كه

پاورقی :
1 - در حاشيه اسفار در همين موضع ، گفته ايم كه بعدها در فصل 33 گفته‏
خواهد شد كه حركت امر نسبی و اضافی است به عبارت ديگر از معقولات ثانی‏
فلسفی است ، نه از معقولات اوليه فلسفی . زيرا حركت عبارت است از
حدوث تدريجی ، و حدوث اعم از تدريجی يا دفعی موجود و معلول بالتبع است‏
، حادث معلول است نه حدوث .
عليهذا بايد آنچه در اينجا آمده كه حركت نيازمند به محرك است ،
حركت كمال اول است ، حمل به بالعرض بشود ، حركت خود عين فعل يا كمال‏
نيست ، حركت مفهومی است كه از نسبت فعل و كمال به عدم خودش پيدا
می‏شود .