اذ يعلم أن الحركات والاوضاع والايون كلها عوارض و أوصاف لذلك الامر
المشترك ، فان الكون فی المكان لايوصف به الا الجسمية أعنی الجوهر الطويل‏
العريض العميق ، و كذا الوضع ( 12 ) أعنی نسبة أجزاء الشی‏ء بعضها الی‏
بعض و الی أمر خارج ، و كذا الانتقال من مكان الی مكان . فالقابل لهده‏
الاوصاف والانتقالات هو الجسم لامحالة و هو سبب قابلی فلابد لهذه الاوصاف‏
من سبب فاعلی أيضا ، لكن لهم فی اثبات ذلك السبب الفاعلی طرق ( 13 )
بعضها ( 14 ) يبتنی علی اثبات الامكان والقوش لوجود هذه الاصاف للجسم ،
اذ لازم الماهية بل لازم الوجود للشی‏ء يجوز أن يكون الفاعل و القابل فيه‏
أمرا واحدا ( 15 ) ، و بعضها ( 16 ) يبتنی علی اثبات جهة الاشتراك‏

پاورقی :
12 - در اصطلاح حكما " وضع " دو معنی دارد : يكی به چيزی كه قابل‏
اشاره حسی باشد " ذی وضع " می‏گويند ، و ديگر به نسبت اجزاء يك شی‏ء به‏
اجزاء ديگر ، و نسبت اين اجزاء به شی‏ء ديگر را " وضع شی‏ء " گويند .
13 - اين " طرق " همان شش راهی است كه در اثبات قاعده " كل‏
متحرك له محرك غيره " به عنوان براهين موروث از حكما در اول همين فصل‏
ذكر كرده اند .
14 - منظور از " بعضها " دو برهان پنجم و ششم موروث از حكما است كه‏
ثابت كرده اند نسبت قابل نسبت به اين شی‏ء [ حركت ] نسبت امكان و قوه‏
است ، نه نسبت وجوب و فعليت ، و چون محال است يك شی‏ء از حيث واحد
هم وجوب داشته باشد و هم امكان ، پس اين دو منشأ دارد ، و همچنين چون‏
محال است يك شی‏ء در آن واحد هم واحد يك فعليت باشد و هم فاقد آن‏
فعليت ، پس دو مبدأ دارد .
15 - در اينجا مرحوم آخوند می‏گويد : در مورد لوازم ماهيت مانعی نيست‏
كه فاعل و قابل يكی باشد ، آنچنانكه در باب لوازم وجود نيز مانعی نيست‏
كه فاعل و قابل يكی باشد . اين مطلب موهم اين اشكال است كه : برهانی كه‏
اقامه كرديد بر امتناع يكی بودن فاعل و قابل ، مگر در آن برهان فرقی است‏
ميان لازم ماهيت و لازم وجود و غير لازم‏ها يعنی آنچه كه ممكن است برای‏
ماهيت و وجود ؟
جواب اين است كه مرحوم آخوند در اينجا در تعبير مسامحه كرده اند ، و
البته بهتر بود اين تعبير را نمی كردند . و خود ايشان در جاهای ديگر
گفته‏اند كه تعبير فاعل و قابل در باب لوازم ماهيت تعبيری مجازی است‏
و الا در آنجا قابل و فاعلی نيست . مثلا وقتی >