برهان بر موضوع نبودن مقوله
اگر مقوله خودش موضوع باشد ، به تعبير مرحوم آخوند معنای آن اينست كه حركت صفت عارضی مثلا " أين " نخواهد بود . مثل همان حرفی كه در حركت جوهری میگويد كه حركت ذاتی است ، در اينجا هم همين طور است و وقتی حركت صفت ذاتی متحرك بود معنايش اينستكه متحرك عين حركت است ، و در واقع دو چيز نداريم متحركی و حركتی ، بلكه تحليلا دو چيز داريم . پس فاعل و علتی كه حركت را ايجاد میكند همان علتی است كه خود متحرك را ايجاد میكند ، يعنی فاعل ايجاد میكند " أين " را كه لازمه ذاتش حركت است ، وقتی مطلب باين صورت درآمد تالی فاسدش اينست كه : اين أينی كه شما فرض كرده ايد و به آن شخصيت داده ايد و يا اين كيف ، آيا وجود فی نفسه و لنفسه دارد ، يعنی امری است كه در كنار جسم قرار گرفته مثل ضم الحجر فی جنب الانسان ، كه رابطه اعتباری بين آنها هست ؟ و يا اين عرض است و وجودش وجود رابطی و ناعت است و ايجاد فی نفسه و لنفسه برای عرض محال است . العرض لايقبل الاالجعل التاليفی و قبول جعل بسيط نمی كند . پس آن وجود فی نفسه ای كه برای " أين " در نظر میگيريد عين وجودش است برای جسم و ايجاد " أين " ، ايجاد جسم متأين است ، در اينجا واقعا ميان اين عرض و ميان موضوعش يك نسبت تأليفی و عارضی است ، پس اين نسبت كه به خود عرض میدهيم و میگوييم مثلا " أين " متجدد است ، اين نسبت غلط است ، چون در اين نسبت برای " أين " شخصيت مستقل قائل شده ايم ، و در واقع " معنی حرفی " را با " معنی اسمی " اشتباه كردهايم