پس لازمه حركت جوهری و ذاتی عالم اينست كه هيچ چيز و هيچ مرتبه ای از
طبيعت در " آن " وجود ندارد ، طبيعت حدوث دائم و فناء دائم است ،
بتمامه حادث می‏شود و بتمامه فانی می‏شود ولی حدوث و دوامی است كه بهم‏
متصل اند چون از قبيل حركت است ، نه اينكه واقعا فانی شود و از نو
حادث شود ، بلكه يك حدوث متصل و يك فناء متصل ، حتی امروزی ها هم اين‏
حرفی را كه می‏گويند بدون اينست كه به عمق مطلب پی برده باشند .
طبيعت يك جريان دائم است ، پس هيچ مرتبه ای در مرتبه بعد نيست كما
اينكه در مرتبه قبل نيست ، در عين حال تكامل هم هست ، چون معنای تكامل‏
انباشته شدن تحصيل شده نيست ، بلكه معنايش اينست كه طبيعت در هر
مرتبه استعداد يك مرتبه از كمال را دارد كه در مرتبه بعد استعداد كمال‏
بيشتر را دارد ، حتی در مثل رنگها و مانند آن هم مطلب همين طور است .
اينجور نيست كه سيب كه دارد قرمز می‏شود يك مقدار قرمزی را پيدا می‏كند
، اين را نگه می‏دارد و يك مقدار ديگر به آن می افزايد ، آنرا باز نگه‏
می‏دارد و باز بر آن می‏افزايد و هكذا ، نه ، اينجور نيست ، هر درجه ای از
قرمزی كه برای سيب پيدا می‏شود پيدا شدنش ملازم است با از بين رفتن ولی‏
هر مرتبه ای كه از بين می‏رود سيب مستعد می‏شود كه در مرتبه بعد ، درجه‏
كاملتر را پيدا كند .

تكامل در حركت أينی و وضعی

با اين حساب مسأله اشتداد و مسأله حركت أينی همه حل می‏شود . منتهی‏
فرق حركت أينی در اين جهت است كه در حركت أينی هر مرتبه استعداد
مرتبه ديگر است كه اين را اگر از نظر قوه و فعل نگاه كنيد تكامل است ،
ولی از نظر فعليت قبلی با فعليت بعدی تكامل نيست ، يعنی شی‏ء در حركت‏
أينی و حركت وضعی ، استعداد اينكه در مرتبه بعدی كامل تر باشد را ندارد
. اين به طبيعت " أين " بستگی دارد ، يعنی در حركت أينی نيز از نظر
حركت از قوه به فعل تكامل است