من العوارض التحليلية لوجود فاعلها القريب " يعنی فاعل خود حركت ، و
نيازی هم به استخدام نيست ، چون ما گفتيم در باب طبيعت ، حركت فاعل‏
ندارد بلكه عين ذاتش است و از لوازم ذات است . حركت هر جا فاعل‏
داشته باشد از لوازم وجود فاعل خودش است ولی آن حركتی كه از لوازم است‏
خودش كه فاعل ندارد .
4 - ما اينجا سربسته گفتيم كه علت حركت بايد ثابت الذات يعنی ثابت‏
الماهية و متجددالوجود باشد ، نگفتيم كه علت چيست ، لذا در اينجا
می‏گويد : ثابت كرديم كه علت حركتهای عرضيه خود طبيعت است پس طبيعت‏
هميشه عين سيلان است .
5 - اين جواب اين سؤال است كه اين طبيعتی كه شما می‏گوئيد ، چيست ؟
می‏گويد : طبيعت صور نوعيه است و صورت نوعيه مقوم جسم است يعنی‏
ماهيتش به آن بسته است نه اينكه ماهيت جسم به ماده و صورت جسميه باشد
و صورت نوعيه يك امر عرضی و خارج از ذات باشد كه شيخ اشراق چنين قائل‏
است .
6 - منظور اين است كه تجدد ، عين ماهيت نيست مثل مقوله " أن يفعل و
أن ينفعل " >