فرضا در حال سكون بگوييم شیء دارای قراری است ، همانطور كه حكما
میگويند ، يا دارای اكوانی است ، همانطور كه متكلمين میگويند ، خواه آن
قرار را قرار ثابت بدانيم ، مثل جمهور حكما و يا قرار سيال ، مثل آقای
طباطبائی ، در هر صورت سكون آن قرار نيست ، يعنی شیء از آن جهت كه
دارای اين قرار است ساكن نيست بلكه از جهت اينكه امكان سيلان را دارد و
فاقد آن سيلان است ساكن است . به عبارت ديگر ما دو مطلب داريم و ممكن
است هر كسی چيزی را اصطلاح كند . الان كه ما يك ساعت در اينجا هستيم دو
حيثيت بر ما منطبق است . يكی قرار در اين مكان در ظرف يك ساعت و
ديگر عدم حركت ضمن يك ساعت با آنكه حركت امكان داشته است ، اين دو
خصوصيت است يكی قرار كه برای ما فی نفسه ثابت است ، و ديگری عدم چيزی
در اين يك ساعت كه امكان داشت وجود داشته باشد ، اگر مقصود از سكون آن
قرار است كه در اينجا هست [ در اين صورت تقابل سكون و حركت تقابل
تضاد است ] ولی اگر مقصود از سكون ، عدم حركت است از آن جهت كه امكان
حركت دارد ، اين معنای ديگری است و تقابل سكون با حركت تقابل عدم و
ملكه خواهد بود ، چون برمی گردد به اصطلاح و در اينجا دو واقعيت است
نظير عمی و بصر .
اشكال : بنابراين سكون در هر دو تقدير زمانی نيست .
استاد : نه ، اگر به معنای قرار باشد زمانی است ولی اگر به معنای عدم
باشد بعدا خواهيم گفت كه آيا زمانی هست يا نه .
آيا سكون حظی از وجود دارد ؟
مطلب ديگری كه در اينجا بايد درباره آن بحث كنيم اين است كه اگر ما
سكون را عدم ملكه بدانيم آيا برايش حظی از وجود هست يا نيست ؟ اين
همان جمله معروفی است كه میگويند عدم مضاف له حظ من الوجود .
عدم مضاف و عدم مطلق گاهی به معنائی به كار برده میشوند كه با معنايی