يعنی همان جنس الاجناس ، يعنی خود مقوله را در نظر بگيرد . و بعد هم‏
گيرم كه ما بگوييم ماهيت باقی است ، ماهيت كه امر اعتباری است و از
آن كاری برنمی آيد كه بتواند حافظ وحدت باشد .
در بعضی كلمات ديگر مرحوم آخوند آمده است كه حافظ وحدت مراتب در
حركت جوهری ، امر مفارق و مجرد است ، اين هم يك حرف سوم .
يك حرف ديگری هم مرحوم آخوند در اين مورد دارد و آن اينكه : اساسا ما
نياز به موضوعی غير از خود جوهر نداريم . در حركات عرضيه اگر نياز به‏
موضوع داشتيم برای اين جهت بود كه آنها خودشان عرضند و نياز به موضوع‏
دارند به خلاف جوهر . به عبارت ديگر : نياز به موضوع برای اين است كه‏
حافظ وحدت مراتب حركت باشد ، نفس‏صور جوهريه خودشان وحدت دارند و
همان مافيه‏الحركه كه وحدت دارد من اوله اولی آخره خودش حافظ وحدت‏
خودش است و نيازی به موضوع نداريم .
آقای طباطبائی در حاشيه همين را اساس اشكال بر مرحوم آخوند قرار داده‏
اند كه چرا شما اصرار داريد برای اثبات موضوع در حركت جوهريه ، قدما كه‏
موضوع را برای حركت لازم می‏دانستند برای اين بود كه آنها فقط به حركت در
اعراض قائل بودند و لذا می‏گفتند موضوع لازم است اما حركت در جوهر كه‏
نيازی به موضوع ندارد ، و دليلی نداريم كه حركت از آن جهت كه حركت‏
است نيازمند به موضوع باشد . لذا تلاش برای اثبات موضوع در حركت جوهری‏
تلاش بيجائی است . پس اين اشكال [ عدم موضوع ] در حركت جوهری من رأسه‏
وارد نيست .
در اينجا چند بحث هست :
يكی اينكه آيا كلمات مرحوم آخوند در مورد موضوع حركات جوهری واقعا
متخالفند يا قابل جمع هستند و همه بيانات در طول يكديگر قرار می‏گيرند نه‏
در عرض يكديگر . مرحوم آقا علی مدرس در " بدايع‏الحكم " مدعی می‏شود كه‏