ممكن است حركت كند يعنی در هر آن فردی [ از آن ] قابل انتزاع باشد ؟
حركت در سه مقوله مورد اتفاق حكما بوده است ، كيف و كم و أين . بوعلی‏
وضع را هم اضافه كرد نه به اين معنی كه يك سلسله حركتها را ديگران قائل‏
نبودند و بوعلی به آن قائل شد بلكه بعضی از حركات را آنها " أينی "
می‏دانستند و بوعلی ثابت كرد كه اينها حركت اينی نيستند بلكه وضعی هستند
، مثل حركت شی‏ء به دور خودش كه قدما آن را حركت أينی می‏دانستند و
بوعلی ثابت كرد كه حركت وضعی است ( 1 ) .
مرحوم آخوند می‏فرمايند در اين چهار مقوله بحثی نيست ، و بايد سراغ‏
مقولات ديگر رفت . مقوله جوهر همان بحثی است كه ايشان با ديگران دارند
، مقوله جوهر چون مهمترين مقولات است و مقولات عرضی در مقابل آن ارزشی‏
ندارند ، يعنی اگر انسان قائل شود كه در همه نه مقوله عرضی حركت هست و
در جوهر نيست ، باز بيشتر عالم را ساكن دانسته است و بالعكس ، پس‏
مهمترين مقولات جوهر است كه بايد ديد حركت در آن هست يا نه ، ايشان‏
مقوله جوهر را به دليل همين اهميت گذاشته اند برای بعدها و در آخر فصل‏
متعرض آن می‏شوند .
غير از اين پنج مقوله [ مقوله جوهر و چهار مقوله عرضی ] پنج مقوله ديگر
باقی می ماند ، يكی ان يفعل و ديگری ان ينفعل و سوم اضافه و چهارم جدش و
پنجم متی . ايشان می فرمايند در مقوله اضافه وجدش به يك معنی حركت هست‏
و به يك معنی نيست ، اضافه وجدش ( كه در واقع نوعی نسبت است ) اساسا
با مقولات ديگر فرق دارند ، مقولات چيزهايی هستند كه در خارج تحقق واقعی‏
دارند و انتزاعی نيستند ولی اضافه وجده در خارج جز منشأ انتزاع تحقق‏
جداگانه‏ای ندارند ، لذا در مورد آنها به طور مستقل نمی شود بحث كرد بلكه‏
تابع منشأ انتزاعشان هستند . مثلا اضافه اگر با جوهر اضافه داشت حركت در
آن تابع

پاورقی :
1 - آقای طباطبائی در اينجا از بوعلی هم جلوتر رفته اند و می‏گويند همه‏
حركتهای اينی برگشتشان به حركت وضعی است .