هستيم ، باقی و زايل هستيم ، واحد و كثير ، بالقوه و بالفعل موجود و
معدوم هستيم .
مرحوم آخوند كه از اين سه امر فارغ میشود میگويد حالا بحث را دنبال
میكنيم در حركت در جوهر ، ظاهر عبارت اين است كه میخواهد وارد براهين
حركت در جوهر بشود ولی اينطور نيست . براهين حركت در جوهر يكی همان
ربط متغير به ثابت بود كه گفتيم و بقيه اش را هم بعدا ذكر میكنند .
مقصودش اين است كه اشكالات حركت جوهريه را رفع میكنيم ، آنچه كه تا
بحال در اين فصل بيان شد مقدمه ای بود برای رفع اشكالات از حركت جوهريه
.
میگويد : بنابر آنچه كه مطلب را در اشتدادهای عرضی ذكر كرديم و گفتيم
در آنجا انواع بلانهاية بالقوه است و امر بالفعلی وجود دارد كه وجود است
و گفتيم در اشتدادهای عرضی دائما انقلاب ذات صورت میگيرد ، پس تحليل
دقيق و صحيح ما از حركات اشتدادی جاده حركت جوهريه را كوبيد چون در
حركات جوهريه ما به دو چيز نياز داريم : يكی محال نبودن انواع غير
متناهی و ديگری محال نبودن انقلاب ذاتی ، و با بررسی های سابق اين سنگها
را از سر راه حركت جوهری برداشتيم ، و اثبات كرديم كه در آنجا هم انواع
غيرمتناهی بالقوه است نه بالفعل و منشأ انتزاعشان هم وجود است نه موضوع
كه شيخ و اينها خيال كردند و ديگر اينكه گفتيم در حركات اشتدادی عرضی
دائما انقلاب ذات هست بعد نقل میكند عبارت شيخ را در مورد محال بودن
حركت در جوهر .
برهان شيخ بر امتناع حركت جوهر
شيخ گفته است : اگر بخواهد حركت در جوهر صورت بگيرد ، سؤال میكنيم
اين جسم كه در جوهر حركت میكند اكنون دارای نوعی هست يا نه ؟ میگوييم
هست . میگويد اگر حركت در جوهر پيدا بكند آيا آن نوع باقی است يا باقی
نيست ؟ اگر بگوييد باقی است آيا آنچه كه بعد پيدا میشود نوع ديگری است
يا تنها يك سلسله عوارض برای او پيدا شده است ؟ اگر نوع ديگری