كنيم هر حركتی كه در طبيعت صورت می‏گيرد و مثلا آتش رو به بالا می‏رود و
سنگ رو به پائين حركت می‏كند ، به واسطه وجود يك امر مفارق و مجردی كه‏

پاورقی :
> و مجرداتند و اكرم و اجل از اين حدود هستند . يعنی عكس آن صادق‏
نيست كه هر ملكی را قوه و صورت نوعيه بنامند . و همچنين زير فرمان بودن‏
دسته ای از ملائكه ملك ديگر را به مراتب هستی تعبير كرده اند .
2 - حكما به دو نوع حركت قائلند حركت نفسانی و حركت طبيعی . طبيعی‏
بودن حركت به اين شكل است كه طبيعت از حال طبيعی خودش خارج شده است‏
و برای بازگشتن به آن حالت طبيعی چنين حركتی ايجاد می‏شود . حركات‏
موجودات زنده را حركات نفسانی می‏نامند مثل حركات حيوانات و گياهان و
همچنين حركات افلاك . ولی حركات جمادات بر دو قسم است يا حركت أينی‏
است يا غير أينی .
در باب حركات أينی بخصوص نظرشان اين است كه طبيعت موقعی حركت‏
می‏كند كه از آن چه ملايم ذات اوست خارج شده باشد و برای بازگشت به آن‏
حالت ملايم و اوليه حركت به وجود می‏آيد . يعنی سنگ از آن جهت به زمين‏
سقوط می‏كند كه از اصل خودش دور شده است .
[ در پايان اين فصل ، خروج اجسام از حالت طبيعی تشبيه شده است به‏
انحراف مزاج و استيلای مرض در موجود زنده ] .
معنای مريض شدن بدن اين است كه بعضی از عناصر بر مزاج غالب شده و آن‏
را منحرف می‏كند .
توضيح اينكه : قدما به اخلاط و طبايع و عناصر چهارگانه معتقد بودند .
اگر طبايع تعادل داشته باشند انسان سالم است . مزاج آن حالت تركيبی‏
است كه عناصر با يكديگر پيدا می‏كنند ، زيرا هر عنصری يك طبيعتی دارد كه‏
در تركيب آنها يك حالت متوسط به وجود می‏آيد كه " مزاج " نام دارد .
مزاج امری دارای عرض عريض است يعنی نوسان بين‏الحدين دارد ، و اگر از
اين حدود و عرض خود خارج شود بيماری عارض می‏شود . اگر به علت خاصی يكی‏
از طبايع مثلا حرارت بر مزاج عارض شود ، آن علت خاص يك امر خارجی‏
است و " قاسر " ناميده می‏شود و همين كه از بين رفت طبيعت بدن شروع‏
می‏كند به فعاليت كردن و دفع كردن اين حرارت و برگرداندن بدن به حالت‏
تعادل .
در اينجا يك مسئله بسيار مهم مطرح می‏شود ، [ كه به خوبی فرق ميان‏
موجود زنده و موجود غير زنده معلوم می‏شود ] يك مركب غيرزنده ، مثلا سركه‏
را در نظر بگيريم ، اگر >