ذاتی بودن حركت در متحرك نافی جاعل برای حركت نيست . ولی قبلا چنين‏
فكر می‏شد كه اگر حركت ذاتی متحرك باشد بايد بی نياز از محرك باشد ، در
حالی كه در اين فلسفه شديدا نياز به متحرك مطرح است .
قبلا گفته شد كه موضوع حركت بايد از حيثی بالفعل و از حيثی بالقوه باشد
اين در باب حركات عرضيه درست است ولی اكنون بايد بحث را به اين‏
صورت عنوان كنيم كه حركت نيازمند به موضوع و قابلی است كه يا از جهتی‏
بالفعل است مثل حركات عرضی و يا از كل جهات بالقوه ، چون در حركات‏
جوهريه اگر موضوعی فرض شود هيولای اولی است و هيولای اولی از هيچ جهت‏
بالفعل نيست ، از جميع جهات بالقوه است .
و نيز مطلبی در مورد فاعل حركت بايد اصلاح گردد كه گفتيم فاعل حركت‏
بايد بالفعل باشد ولی نه فی نفسه بلكه كمال حركت را داشته باشد نه خود
حركت را ، و اين از اين جهت است كه قبلا اينطور فكر می‏شد كه فاعل‏
حركات عرضيه طبيعت است و چون طبيعت غير متحرك است پس كمال حركت‏
را داراست نه خود حركت را ، ولی بر مبنای حركت جوهريه فاعل حركات‏
عرضيه ، جوهر است كه خود حركت را داراست و فاعل حركت جوهری ، كمال‏
حركت را داراست نه خود آنرا .
ملاصدرا بعد از استدراكات فوق می‏گويد از اين ها می‏توان چنين نتيجه‏
گرفت كه ، ما قبلا گفتيم حركت تحليل می‏شود به قوه و فعل ، ولی همه قوه‏
ها منتهی می‏شوند به قوه محض و تمام فعليت ها نيز برمی گردند به فعليت‏
محض ( 1 ) .

پاورقی :
1 - در فلسفه ارسطو ( همچنين و بالخصوص در فلسفه صدرالمتألهين ) هستی‏
با قوه و فعل تبيين می‏شود و مقصود از فعل و قوه به معنای اعم آن منحصر به‏
حد طبيعت نيست ، باين معنی كه هستی در نازلترين درجه خود قوه محض است‏
و در بالاترين و حد نهائی خود فعليت محض است و در اين ميان هستی هائی‏
با بهره های گوناگون از فعليت و قوه وجود دارند . پائين ترين حد هستی كه‏
قوه هيولای اولی است اگر چه جوهر است ولی اضعف مراتب وجود است ، حتی‏
از وجود اعراض ضعيف تر است و اين هيچ اشكالی >