النبات لانه مع وحدته يكون مصداقا لجميع المعانی الموجودش فی النبات‏
والموجودش فيه التی كل منها يوجد علی حدش فی موضوع آخر ، وهكذا حكم‏
الشديد من السواد حيث يوجد فيه كل مايوجد فی السوادات الضعيفة من‏
المعانی بالقوش ، و كذا المقدار العظيم هذا حكمه ، و معنی بالقوش و
بالفعل ههنا يرجع الی الجمع والتفصيل .
ثم ان الحل الذی اعتمد عليه فی هذا المقام ان للسواد فی اشتداده تبدلات‏
دفعية للموضوع ، كل منها يبقی زمانا قليلا لايدرك بالحس بقاؤه لصغر زمانه‏
فيظن أن له فی كل آن فردا آخر ، و هكذا فی الكم ، و بالجملة لابد عنده من‏
القول بنفی الحركة بالحقيقة فی هاتين المقولتين ( 9 ) .
أقول : وهذا مما لافائدش فيه لدفع الاشكال المذكور لان مثله يرد علی وقوع‏
الحركة فی الاين و فی الوضع أيضا الا أن يرتكب فيه وجود الطفرش التی‏
يكذبها الحس أيضا ، فالمصير الی ماذكرناه ، فقد ظهر بطلان القسم الاول .

[ بطلان الشقين الثانی والثالث فی نسبةالحركة ]

و أما بطلان القسم الثانی فهو أيضا يعلم مما ذكر ، لانه اذالم يجزكون‏

پاورقی :
9 - راه حلی كه فخر رازی بيان كرده اينست كه گفته است : معنای اينكه‏
شی‏ء انواعی دارد و دائما نوع عوض می‏شود اينست كه : شی‏ء دارای يك نوعی‏
مثلا از رنگ می‏شود و يك لحظه آن جا توقف می‏كند بعد آنرا رها می‏كند و در
مرتبه بعد باز توقف می‏كند ، ولكن حس اين توقفها را درك نمی كند . پس‏
در واقع اين مراتب كه طی می‏شود و به صورت سكونات طی می‏شود اما نه‏
سكونات آنی به طوری كه اول می‏گفت : در هر آنی مرتبه ای دارد ، بلكه در
زمان مثلا يك هزارم ثانيه .
مرحوم آخوند می‏گويد : اين حرف بی معنی است زيرا معنايش اينست كه‏
شی‏ء كه حركت مقداری می‏كند در يك لحظه مقدار پيدا می‏كند بعد به حال‏
خودش می‏ماند ، بعد لحظه ديگر جهش وار مقدار زيادی بر آن افزوده می‏شود ،
و اين حرف را اگر در حركات أينی بگوئی مستلزم طفره است ، و طفره خودت‏
هم می‏گوئی محال است و معنايش اينست كه : شی‏ء از نقطه ای به نقطه ديگر
برود بدون طی مسافت بين دو نقطه .