لجسميتها ( 25 ) لا أن الجسمية فيها و فی غيرها مقتضية للفلكية أو النارية
أو المائية ( 26 ) ، و بالجملة للخواص واللوازم المخصوصة فی نوع نوع ،
كما سيأتی فی مباحث الصور . وأما الذی ذكره من تجويز كون المادش مقتضية
للحركة المخصوصة و سائرالخواص ، فهذه المسماش بالمادش هی بالحقيقة
والمعنی صورش ، فلم يبق لها من معنی المادش الااسمها دون معناها ، فان‏
المعنی المذكور هو معنی الصورش بعينها ، اذلا نعنی بالصورش الا مبدأ الاثار
المختصة ، ولا نعنی بالطبيعة الا مبدأ الحركة الذاتية ، ولا حاجة بنا الی‏
الاسم بعد تحصيل الحقيقة بالبرهان " .
ثم قال ( 27 ) : " فالحاصل ان الحجة المذكورش لاتدل علی اثبات القوی‏
والطبائع ( 28 ) الا اذا بينا ان المادش مشتركة ، و متی تعذر ذلك لم تكن‏
الحجة منتجة .
فان قيل ( 29 ) : ان المادش لاتصلح أن تكون مبدأ الحركة لانها من حيث هی‏
هی

پاورقی :
> نه می‏توانند اثبات كنند و نه می‏توانند نفی كنند ، چون لابراتوار با
اشيائی كه به صورت متصور هستند سرو كار دارد ، تجزيه می‏كند يا تركيب‏
می‏كند . ماده فلسفی اگر باشد با برهان بايد اثبات شود ، و اگر نباشد
بايد با برهان نفی شود .
25 - " محصلة لجسميتها " نه اينكه " عارض لجسميتها " .
26 - يعنی فخر رازی خيال كرده است كه جسميت اقتضای فلكيت و ناريت و
مائيت را دارد ، يعنی خيال كرده است كه جسميت اقتضای يكی از صور نوعيه‏
را دارد ، و حال آنكه صورت نوعيه است كه اقتضای اين ماده را دارد .
27 - قائل فخر رازی است .
28 - منظور از قوا و طبايع در اينجا همان است كه می‏گوئيم " محرك "
، چون در فصل های بعد خواهيم گفت كه محرك در اجسام قوا و طبايعی است‏
كه در درون خودشان است يعنی بيرون از اجسام نيست . لذا بجای كلمه محرك‏
، قوا و طبايع گفته است .
29 - اين " قيل " نيز گفته فخررازی است كه به خودش گفته است ، در
اينجا حرفی طرح كرده است كه به برهان پنجم برمی گردد . اين حرف كه‏
گفتيم ماده قابل محض است و چيزی >