مصداق كلی هست ولی جزئش مصداق كلی نيست ، مثلا انسان ، كلش مصداق كلی
انسان هست ، ولی جزئش مثلا دستش مصداق كلی انسان نيست ، ولی بعضی از
كليات همچنانكه كل افرادش مصداق كلی هستند ، جزء و بعض آنها هم مصداق
كلی است ، مثل " آب " كه هم كل يك ظرف آب و هم اجزاء هر ظرف و هر
كل و مجموعی از آب ، مصداق كلی آب است .
زمان از اين قبيل است ، حركت نيز چنين است . حالا كه ما قائل به
حركت قطعی شديم و گفتيم حركت به صورت يك امر متصل وجود دارد و دارای
دو بعد است يكی ممتد به امتداد زمان و ديگری ممتد به امتداد مسافت ،
اين حقيقت متصل كه كشيده شده است بر روی مسافت و بر روی زمان تمامش
مصداق حركت است ، و هر جزئش را هم كه در نظر بگيريم مصداق حركت است
. اين يك بحث درباب كلی .
بحث ديگری كه درباب كلی هست اينكه آيا كلی طبيعی در خارج وجود دارد
يا وجود ندارد و وجودش عين وجود افراد است ؟ اين را هم میدانيد كه
فلاسفه ثابت كرده اند كه كلی طبيعی كلی نيست همچنانكه جزئی هم نيست ،
كلی طبيعی عبارت از طبيعت لابشرط از كليت و جزئيت و گفتند آن طبيعت
لابشرط در خارج موجود است به عين وجود افراد .
درباب كلی طبيعی اگر افرادش از هم منفصل باشند مثل مثلا چند تا انسان
كه از هم منفصلند ، در اينجا بقاء كلی تابع بقاء هر فرد است بطور
جداگانه ، يعنی اگر هر فرد از بين برود انسان از بين رفته است و
انسانهايی هستند ، فرد ديگر هم از بين برود باز همين طور . اما در كلياتی
كه هم كل آن فرد مصداق است و هم جزء آن مثل آب و زمان ، آيا زمان كه به
صورت اتصال دارد میگذرد ، كلی طبيعی در اينجا چه صورت دارد ، اگر فرد
را در نظر بگيريم در اينجا مرتبه ای از آن به وجود میآيد و مرتبه ای زائل
میشود و مجموع مراتب هم يك واحد را به وجود آورده ، درباره خود كلی
طبيعی در اينجا چه میتوانيم بگوييم ؟ آيا بگوييم مصداق كلی
|