وجود مختلف شد ، پس هر ممكن الوجودی به صرف امكان وجود نمی تواند
موجود شود . اين مطلبی است كه خود مرحوم آخوند به ديگران تعليم كرده‏
است و حق بود كه برای اثبات امكان استعدادی استفاده كند ولی بوعلی كه‏
فرق امكان استعدادی و امكان ذاتی و نيز اصالت وجود و اصالت ماهيت‏
برايش روشن نبوده تا حدی معذور است .
نتيجه اينكه اين برهان را می‏توان به دو تقرير خلاصه كرد ، تقرير اول‏
اينكه : ممكن‏الوجود يا صرف امكانش برای موجود شدنش كافی است و يا
موجود شدنش وابسته به شرائطی است . در صورت اول مبدع و غير زمانی است‏
و در صورت دوم احتياج به ماده ای دارد كه شرط تحقق آن را فراهم سازد .
تقرير دوم اينكه : ممكن الوجود به قول مطلق وجود ندارد بلكه هر شی ای‏
ممكن الوجود است به نحوه خاص خودش و اگر نحوه وجودش وجود تعلقی باشد
معنی ندارد كه به غير اين نحوه موجود شود .
اكنون كه وجودهای تعلقی اثبات شد سؤال می‏كنيم : آيا اين وجودهای تعلقی‏
به هر شی ای تعلق می‏گيرد ، هر چه كه باشد ؟ يا نه ، امكان تعلق به شی‏ء
خاصی را دارد و آن شی‏ء بايد استعداد پذيرش آن را داشته باشد ، چيزی بايد
در آن وجود داشته باشد كه به موجب آن چيز بتواند به آن تعلق پيدا كند .
بدون ترديد احتمال دوم صحيح است و اين همان امكان استعدادی است .
مرحوم آخوند بعد از آنكه اثبات كرد كه هر حادثی مسبوق به امكان است و
حامل آن امكان كه ماده و هيولی نام دارد ، در حقيقت ثابت كرده است كه‏
در اين جهان صورتها و عرضها و نفوس حادثند به حدوث زمانی . بعد از آن‏
دو سئوال مطرح شد يكی اينكه خود ماده چطور ؟ آيا ماده حادث زمانی است‏
يا حادث نيست ؟ و سؤال دوم درباره امكان است كه آن امكانی كه ماده‏
حامل آن است آيا حادث

پاورقی :
> تعلقی است و با اين تعلق ذاتی ، انفكاك چگونه ممكن است ، بعدا به‏
طور مشروح ذكر خواهد شد ) پس از نظر فلسفی نسبت نفس را با بدن نسبت‏
كبوتر به آشيانه دانستن درست نيست مگر در عالم شعر و مجاز .