حركت تجدد و عدمالقرار مثلا " أين " است نه " أين " غير قار ، و نيز
حركت نفس خروج از قوه به فعل است ، نه خارج از قوه به فعل ، بلكه خارج
موضوع حركت است نه خود حركت .
بنابراين تقسيم صحيح مثلا " اين " اينست كه بگوييم : " الاين منه
قرار و منه عدمالقرار " و همچنين كيف و ساير مقولات ، و به اينجا كه
میرسيم دچار اين اشكال میشويم كه " أين " خودش قرار نيست . بلكه قرار
" أين " چيز ديگری غير خود " أين " است ، همچنانكه " أين " عدم
القرار هم هست .
بنابراين ، اين بيان هم بيان ضعيفی است . در اينجا مرحوم آخوند خودشان
مطلب را به يك شكلی توجيه میكنند بدون اينكه اين اشكال وارد شود ، و آن
توجيه اينست : ما ممكن است همان مطلبی را كه اينها گفتند بگوييم كه مثلا
" الكيف علی قسمين منه قار و منه غير قار " ولی ما قبلا گفتيم كه حركت
برای موضوعش گاهی يك صفت عارضی است و گاهی يك صفت تحليلی ( در باب
حركت جوهريه بيانمان اين بود ) گاهی حركت به شكلی است كه قابل با
مقبول دو تا است ، موضوع با ذی موضوع دوتا است و اين در مواردی است كه
موضوع با قطع نظر از حركت خودش تعينی دارد ، تحصلی دارد و بعد حركت
عارضش میشود ، تمام حركات عارضی نسبت به جسم اين چنين بودند ، چون جسم
با صرف نظر از حركت عارضی تحصلی دارد و بعدا حركت عارضش میشود ، ولی
در موارد ديگر مثل حركت در جوهر ، متحرك از خودش تحصلی غير از تحصل
حركت ندارد ، متحرك عين حركت است . مثل اينكه درباب جسم میگفتيم
ممتد عين امتداد است ، نه اينكه ذات يعرض له امر هوالامتداد ، بلكه
ممتد بالذات است ، يعنی ذات هوالامتداد . با اين فرق كه در مورد حركت
ذاتی گفتيم كه اين صفت وجود است نه صفت ماهيت ، در اين باره بعدا هم
زياد بحث خواهيم كرد .
اگر ماهيت مثلا " أين " را تقسيم بكنيم و بگوييم نوعی قار است و
نوعی غير قار ، اين درست نيست ، حركت و سكون نه نوع و نه فصل هيچ
مقوله ای
|