به اصالت ماهيت اقامه می‏كند و می‏گويد :
اين كه می‏گوئيد در حركت اشتدادی مقوله از چند نوع می‏گذرد و اينكه‏
حركت قابل انقسام الی غيرالنهايه است ، ناچار بايد بگوييد انواع‏
غيرمتناهی وجود دارد . آن وقت سؤال می‏كنيم كه اين انواع غيرمتناهی‏
بالفعلند يا بالقوه ؟ اگر بالفعل باشند كه محال لازم می‏آيد چون در يك شی‏ء
مثلا يك سيب كه در زمان معينی حركت اشتدادی پيدا می‏شود بايد بگوييد
غيرمتناهی نوع بالفعل وجود داشته است ، يعنی در اين زمان معين انواع‏
بالفعل ، جدا از هم ، متحقق شده اند بطور غيرمتناهی . لازمه اين ، وجود
زمان غير متناهی است چون هر يك از اين انواع احتياج به زمان دارند ،
اگر بگوييد در " آن " قرار می‏گيرند نه در زمان ، اين نيز محال است چون‏
تشافع آنات ولو متناهی هم باشند محال است چه رسد به آنات غيرمتناهی ،
( اين بحث در مباحث زمان می‏آيد ) .
پس روی اين حساب انواع نمی توانند بالفعل متحقق باشند و بايد گفت كه‏
اين انواع بالقوه هستند ، يعنی ذهن برای اين شی‏ء می‏تواند انواع غيرمتناهی‏
و متعدد انتزاع بكند ، مثل تقسيم يك خط به اجزاء متعدد غيرمتناهی كه‏
طبعا چون بالفعل نيستند غيرمتناهی بودنشان محال نيست .
اكنون كه به اينجا رسيديم اگر ماهيت اصيل باشد معنايش اين است كه‏
وجود اعتباری است ، وجود كه اعتباری بود ، لازمه اش اين است كه در يك‏
حركت اشتدادی ماهيات غيرمتناهی بالفعل وجود داشته باشند كه محال است ،
ولی اگر اصالت با وجود باشد ماهيت يك امر انتزاعی و اعتباری می‏شود
يعنی يك وجود واحد است كه غيرمتناهی ماهيت از آن قابل اعتبار می‏باشد .
پس اصالت با وجود است به دليل اين مقدماتی كه شما خودتان قبول داريد
: يكی اين كه تشكيك در ماهيت محال است .
دوم اين كه در حركت اشتدادی موضوع دائما از نوعی به نوعی وارد می‏شود .