اهميت مباحث حركت
اما اينكه چرا استاد در ميان مباحث فلسفی " قوه و فعل " را انتخاب كردند و مثلا بحث الهيات خاص و معاد يا نفس و يا جواهر و اعراض را مطرح نكردند : اين نيز بر میگردد به همان شرايط فرهنگی و اجتماعی خاص كه بحث حركت و تضاد از عمدهترين مباحث فلسفی آن روز بود و عدم تعمق و دقت كافی در آن بسياری را به اين باور كشانده بود كه : " جهان خود سامان است و بینياز به خالق و ما حصل كلام اينكه جهان يله و رهاست و آن را خدائی نيست " . بحث تضاد و حركت را همانطور كه ماركسيستها طرح میكردند ، جريانهای التقاطی پذيرفته بودند ، بدون توجه به اينكه از لوازم آن بستن دست خدا و در نهايت نفی خدا است . طبيعی است كه وقتی استاد در مقابل اشكال در مسائلی همچون " رابطه ايران و اسلام " ، " حجاب " ، " حقوق زن در اسلام " و . . . سكوت نكرده ، در مقابل مسئلهای به اين اهميت كه اساسیترين مسئله هر مذهبی است و مستقيما با انديشه قشر تحصيلكرده ارتباط دارد سكوت نخواهند كرد . اهميت مباحث حركت در آن زمان اين بود كه بطلان اين سخنان را نشان دهد و برعكس ثابت كند با اثبات حركت ذاتی اشياء ، جهان هر لحظه در حال خلق شدن است و در هر آنی نيازمند به خالق است و تصور خداپرستان اين نيست كه جهان در لحظهای يا ايامی خلق شد و در اين جهان خود بخود راه خود را در پيش گرفته و بدون نياز به خالق سيری را در پيش روی دارد ، بلكه هر آنی كه خدا جهان را به عهده خود واگذارد هيچ در هيچ و پوچ خواهد شد . علاوه بر اين ، مباحث حركت ، بعضی ديگر از ادعاهای الهيون را اثبات میكند ، مسائلی چون : هدف دار بودن جهان و اثبات معاد برای عالم و در نتيجه اينكه وجود " هدف " و " غايت " در عالم مغاير است با نظريه " اتفاق " و " تصادف " ،