[ عدم امكان كون التجدد ذاتيا للحركة ]
و أما نفس الحركة ( 8 ) فقد علمت أنه لاهوية لها الاتجدد أمر و تغيره لاالمتجدد فهی نفس نسبةالتجدد لاالذی بها التجدد .پاورقی : 7 - ممكن است كسی بگويد كه : شما فقط ثابت كرديد كه يك امر متجددالذات داريم ، از كجا كه آن طبيعت است ؟ پاسخ میدهد كه : با يك سبر و تقسيم ، آنچه كه در عالم هست يا جوهر است و يا عرض ، اعراض كه گفتيم همه منتهی میشوند به جوهر ، جوهرها يا مجردند يعنی تعلق به ماده ندارند و يا دارند ، در صورت دوم يا ماده است و يا صورت و يا جسم و اگر هم غير مادی باشد يا اضافه و تعلقی به ماده دارد يا ندارد ، اگر ندارد عقل ، و اگر داشته باشد نفس است ، به حصر عقلی بيش از اين نمی توان گفت ، و چون چيزی غير از طبيعت ممكن نيست متغير بالذات باشد پس متغير بالذات طبيعت است . 8 - در اينجا مرحوم آخوند جواب امثال مرحوم جلوه را با همين كلمه " واما نفس الحركة . . . " میدهد و میگويد : حركت ، تجدد بالذات است ولی متجدد بالذات نيست ، و ما نيازمنديم به يك متجدد بالذات ، اين است كه در اول " حكمةالمشرقية " مكرر گفت : " اعلم ان الحركة هی نفس متحركية الشیء لاما به يتحرك " و اصرار دارد بگويد : حركت متحركيت است نه متحرك ، تجدد است نه متجدد ، البته بعد خواهد گفت كه : اگر حركت حركت جوهريه باشد در عين اينكه تجدد است متجدد هم هست . و اين مطلبی است كه آقای طباطبائی خيلی روی آن اصرار دارند ، و اما حركات عرضيه تجددند نه متجدد ، و ما نيازمنديم به متجدد بالذات .