می گويند : اين موجود متكامل است ، يعنی در مراحل اولی به صورت يك
سلول واحد است و بعد مرتب تكثير میشود و بعد هر قسمتی از اين سلولها
تبديل به عضوی می شوند ، تا به جائی میرسد كه قابليت اين را پيدا میكنند
كه دارای نفس بالقوه ناطقه شود . پس تكامل در اينجور موارد يعنی در
زمان بعدی هر چه را كه در زمان قبل داشت دارد با اضافه و فعليت جداگانه
، يا مثل حركت در كيف كه مثلا شیء دارای يك درجه از حرارت است و بعد
اين درجه بالا میرود .
آيا معنای تكامل در باب حركت همين است كه هر حركتی در مراتب بعدی
فعليت های مراتب قبل را داشته باشد با اضافه ؟ نه ، اگر هم چنين چيزی
باشد با اين برهان نمی توان آنرا اثبات نمود ، چون تنقص به يك معنی
يعنی شیء فعليتش تبديل شود به قوه قبلی ، درست مثل اينكه زمان به عقب
برگردد ، اين محال است . ولی گفتيم تنقص به معنای ديگر امكان پذير است
به معنای اينكه يك فعليتی امدش محدود باشد ، بلكه لازمه حركت و زمانی
بودن اينست كه فعليت های زمانی امدشان محدود باشد و تكامل به معنايی كه
آقايان میگويند رخ ندهد چون هر چه كه در زمان رخ میدهد به زمان خودش
بسته است ، هر حادثه ای به زمان خودش بسته است ، يعنی اگر زمانش
بگذرد ديگر آن حادثه نمی تواند وجود داشته باشد و هر گاه زمانی منقضی شد
آنهم بايد منقضی بشود ، پس تكامل هائی كه در عالم هست چگونه بايد توجيه
شود ؟
توجيه اينها اينست : يك نوع تكامل داريم كه تكامل واقعی در طبيعت
است و آن اينكه طبيعت به ماورای طبيعت برسد ، يعنی ماده مجرد شود ، و
همين كه ماده به تجرد رسيد از زمان خارج میشود و همين كه از زمان خارج شد
معنايش اينست كه حادث میشود در زمان ولی فانی نمی شود به فنای زمان ،
اينست مسأله ای كه صدرالمتألهين دارد و میگويد : نفس جسمانی الحدوث و
روحانی البقاء است : يعنی هر امر جسمانی اگر جسمانی الحدوث و البقاء
باشد يعنی نحوه وجودش از نظر بقاء هم جسمانی باشد محكوم به فنا است
زيرا معنايش اينست
|