برای شی‏ء واحد در آنات مختلف ، می‏پندارد . اين تعريف را قدما چون‏
بوعلی شديدا مخدوش دانسته‏اند و تضعيف كرده‏اند ولی اين تعريف هم مانند
تعريف هر اكليت برای حركت ، امروزه در فلسفه‏های جديد از نو احياء شده‏
است و آنهم با لوازم خاصی ( 1 ) .

پاورقی :
1 - به اين معنی كه غيريت كه امروز به جای آن تغيير به كار می‏بريم‏
يعنی چه ؟ می‏گويند آنجا كه می‏گوئيم العالم متغير عالم غيريت می‏پذيرد اين‏
غيريت خود ، با خود است يعنی خودش در يك آن غير از خودش در آن ديگر
است. از اين رو در باب حركت گفته‏اند كه پس حركت ملازم است با غيريت‏
بلكه اساسا ماهيت حركت عبارت است از همين غيريت . می‏گويند در نتيجه‏
آنجا كه حركت است عينيت وجود ندارد ، اين همانی و اين كه يك چيز
خودش باشد معنی نمی‏دهد و نتيجه گرفته‏اند كه حكمت قديم يا فلسفه الهی يا
متافيزيك قائل به اين همانی و سكون است . نه اينكه اگر از ما بپرسند
حمل شی‏ء بر نفس ضروری است ، می‏گوئيم اين از ابده بديهيات است صدقش ،
و كذب عكس آن نيز از ابده بديهيات است منتهی در حمل می‏گوئيم انسان‏
انسان است ، صادق است ولی مفيد نيست. در " منظومه " در باب وحدت و
كثرت هم آمده كه وحدت ملاك صحت حمل است و كثرت ملاك فايده حمل .
يعنی حمل مفيد و صحيح بايد وحدت من جهه و كثرت من جهه داشته باشد . حالا
اگر وحدت من جميع الجهات هم داشت حمل صحيح است ولی مفيد نيست .
می‏گويند اين طرز تفكر منكر حركت است ، چه وقتی كه می‏گوئيم حركت يعنی‏
غيريت و تغيير ، غيريت شی‏ء با ساير اشياء كه حركت نيست پس اين همان‏
غيريت و سلب شی‏ء است با نفس خودش . بر همين روال اصل معروف ديگر
فلسفه قديم يعنی امتناع اجتماع نقيضين هم بطلانش روشن می‏شود ، چه آنهم‏
ناشی از طرز فكر جامد و ثابت نسبت به اشياء است و اينكه اشياء را در
هستی خود به عنوان بودن‏هائی بپذيريم و حال آنكه با تفكر امروز ، اشياء
عبارتند از " شدن‏ها " . شدن يعنی جمع و ميان بودن و نبودن يعنی حركت .
چون همه چيز در حال حركت يعنی شدن است پس اجتماع نقيضين يعنی وجود و
عدم نه تنها محال نيست واجب هم هست و اين امتناع عدم اجتماع نقيضين‏
است كه محال و باطل می‏باشد . اين‏ها مطالبی است كه همه در اثر پی‏بردن به‏
اصل حركت برای بشر كشف شده ، يعنی اصل امتناع نقيضين و اصل >