[ تعلق الحركة بما منه و ما فيه ]
و أما تعلقها بما منه و ما اليه فيستنبط من حدها لانها موافاش حدود ( 4 ) بالقوش علی الاتصال ، و ربما كان ما منه و ما اليه ضدين ، و ربما كانت امورا متقابلة بوجه فلا يجتمعان معا ( 5 ) و ربما كان مامنه وما اليه مما يثبت ( يلبثخل ) الحصولان فيهما زمانا حتی يكون عندالطرفين سكون كما فی الحركات المنقطعة ، و ربما لم يكن كالحال فی الفلك . قال بعض الحكماء : " وربما كان المبدأ فيه هوالمنتهی بعينه كما فی الفلك ( 6 ) فباعتبار ان منه الحركة هوالمبدأ ، و باعتبار ان اليه الحركة هوالمنتهی " ، وهذا غير صحيح فان وصول الفلك فی الحركة اليومية الی الوضع اليومی عندالطلوع مثلا غيروضعه الامسی عنده بالشخص والهوية ( 7 ) بل مثله ، فيكون المبدأ غيرالمنتهی بالذات ، ولاحاجة فيه الی اعتبار الجهتين الا عند المقايسة الی السابق واللاحق كما فی جميع الحدود الانية ، فان كلا منها مبدأ لشیء و منتهی لشیء آخر .پاورقی : 4 - كه ما به جهتدار و غير جهتدار تعبير كرديم ولی ايشان میگويند از تعريف حركت كه " موافاش حدود " است به دست میآيد ، چون معنای اين تعريف اين بود كه شیء متحرك حدودی را بالقوه يكی بعد از ديگری استيفاء میكند و میگذرد ، و اصل معنای موافات يكی بعد از ديگری است يعنی از يك حد شروع میكند و به سوی حد ديگر میرود . 5 - مثلا حركت از پائين به سوی بالا حركت از امری به ضدش نيست مثل حركت از سفيدی به سياهی ، ولی در عين حال بالا و پائين با يكديگر جمع نمی شوند . 6 - اين مطلب غلط است زيرا در فلك هم مبدأ و منتهی يكی نيستند . مبدأ عين منتهی است نوعا ، و غير منتهی است شخصا . 7 - اگر میگوئيم وضع ديروزش عين وضع امروزش هست نوعا اين طور است نه شخصا .