اجسام نوعی از حركت را داشته باشند و دسته ديگر فاقد آن حركت باشند و
وضع حركتشان با يكديگر اختلاف داشته باشند .
فخر رازی بعد از اينكه جسم را تحليل كرد به سه خصوصيت : 1 مقدار 2
صورت جسميه 3 ماده و هيولی ، دو امر از اين سه خصوصيت را مورد اشكال‏
قرار داد ، دو امری كه ميان فلاسفه از مسلمات است . يكی اينكه : همه‏
فلاسفه وحدت نظر دارند كه صورت جسميه در همه اجسام واحد است يعنی وحدت‏
نوعی دارد ، مقصود از صورت جسميه اين است كه همه اجسام با همه اختلافات‏
نوعی ای كه دارند و بعضی ها جمادند و بعضی نبات و بعضی حيوان ، و ليكن‏
همه در اين جهت مشتركند كه دارای يك جرم و جوهر جرمانی هستند كه بموجب‏
آن جوهر جرمانی ، قابليت ابعاد سه گانه دارند و صفت " قابليت ابعاد
سه گانه " از اين خصوصيت جسم ناشی می‏شود . در اين مورد هيچيك از فلاسفه‏
اختلاف ندارند و ملاك جسميت نيز همين است . وقتی می‏گوئيم انسان جسم‏
است يعنی يك جوهر جرمانی است كه بموجب همين جوهر جرمانی دارای ابعاد
ثلاثه است . همينطور است وقتی به درخت و آب و هوا می‏گوئيم جسم .
اشكال فخر رازی بر برهان چهارم : اشكال فخررازی اين است كه : اولا : به‏
چه دليل يك جسميت مشتركه در همه اجسام وجود دارد ؟ ممكن است خصلت‏
قابليت ابعاد سه گانه كه در همه اجسام وجود دارد ناشی از چيزهای متعدد
باشد . مثلا در انسان چيزی موجب قابليت ابعاد سه گانه باشد و در درخت‏
چيز ديگری ثانيا : اگر هم بپذيريم كه جسميت در همه اجسام مشترك است ،
چرا و به چه دليل اگر جسميت مشترك باشد و جسم اگر حركتش لذاته باشد ،
همه اجسام يك جور حركت بايد داشته باشند ؟ و چگونه می‏توانيد ثابت كنيد
: " ملزوم واحد در همه جا بايد لازم واحد داشته باشد ؟ " ، اين مطلب با
آن اعتقادی كه در باب جسم فلك داريد مغاير است . فلك جسم است و در
عين حال يك سلسله لوازم دارد كه اين لوازم از مختصات جسم فلك است و
هيچ دليلی ندارد كه همه اجسام واجد همان مختصات باشند .