اشتداد پيدا نمی كند ، چيزی است كه تشكيك در آن محال است و آن ماهيت
است ، در وجود كه تشكيك محال نيست .
حق اين بود كه مرحوم آخوند مطلب را به اين صورت بيان میكرد ، يعنی از
همان اول اين را تحليل میكرد كه مقصود از ذات چيست ؟ يا اقسام سه گانه
را چهار تا میگرفت و در قسم چهارمش میگفت آن امر حادث ذات سواد است
و مقصود ما از ذات سواد ماهيت سواد نيست ، وجود سواد است . در اين
صورت از اين جهت اشكالی نيست كه بگوييم خود مقوله موضوع است و متحرك
است ، و اشكالی كه بر اين وجه ذكر شد ، وارد نيست و اگر اشكالی داشته
باشد از جهت ديگر است ( ضمنا اين را توجه داشته باشيد كه اين بحث با
مسأله ربط متغير به ثابت خيلی ارتباط دارد ) .
مرحوم آخوند در اينجا اين حرف را گفته و گذشته است ولی بعدا كه قسم
سوم از اين نظريات را میخواهد رد كند حرفی میزند كه عين آن حرف در اين
قسم [ قسم اول ] هم میآيد .
تا اينجا به بيانی كه ما ذكر كرديم آن بيان مرحوم آخوند رد شد . اين
بيان ما در اينجا عين بيان مرحوم آخوند است در رد شيخ در نفی حركت در
جوهر ( 1 ) .
اشكال : حال كه ما اين حرف را از خود آخوند گرفتيم و به خودش اشكال
پاورقی :
1 - عجيب است كه چطور آن بيان را در اينجا نياورده . شيخ كه حركت در
جوهر را نفی میكند ، به عين همين دليل تمسك میكند ، میگويد : اگر حركت
در جوهر باشد متحرك چيست ؟ ما غير جوهر كه نداريم تا در [ آن ] جوهر
حركت بكند ، تا آن حافظ وحدت " مافيه الحركه " باشد و بهمين شكل
استدلال میكند كه : اگر حركت در جوهر باشد خود جوهر باقی است يا باقی
نيست ، اگر باقی نيست پس جوهر حركت نكرده است و اگر باقی است آن
امر حادث چيست ؟ اگر صفتی از صفات است برای جوهر ، پس حركت در جوهر
نيست در صفات جوهر است ، و اگر خود جوهر است ، شیء كه معنی ندارد در
خودش حركت كند ، خودش ماهيتی است كه اگر حركت كند ماهيت ديگری بجای
آن میآيد .
مرحوم آخوند به شيخ جواب میدهد كه اين فكر شما يك فكر اصالت
الماهيتی است و بنابر اصالةالوجود اين اشكال وارد نيست با تفصيلی كه در
آنجا ذكر شده است .