[ تقابل السكون والحركة ]
والسكون يقابلها تقابل الضد أوالعدم ، و تفصيله فی كتاب " الشفاء " ، و لكن هذا العدم ( 11 ) يصح أن يعطی رسما من الوجود لان الذی هو عدم بالاطلاق ليس بموجود أصلا والجسم الذی ليس فيه الحركة وهوبالقوش متحرك ، فلامحالة له وصف زائد يتميز به عن غيره ، ولولم يكن زائدا لمافارقه اذا تحرك ، فاذن هذا الوصف للجسم لمعنی مافيه فلا محالة له فاعل و قابل ، وليس كعدم لاحاجة فی الاتصاف به الی شیء كعدم القرنين فیالانسان مما لاينسب الی وجود وقوش ( 12 ) بخلاف عدم المشی له فانه يوجد عند ارتفاع علة المشی ، وله وجود بنحو من الانحاء ، وله علة هیپاورقی : 9 - چون " متی " حركت در زمان است پس حركت در " متی " همان حركت در حركت است كه محال است . 10 - میخواهد بگويد جده هم مثل اضافه است و اصالت ندارد ، " أين " اصالت دارد ، اگر لباس و مانند آن كه دربرگيرنده چيز ديگری است حركت أينی يا وضعی بكند ، جده هم به تبع آن حركت میكند ، پس خود جده اصالت ندارد . و از اينجا نظر ما كه قبلا گفتيم مرحوم آخوند " أن يفعل " و " أن ينفعل " را اصيل نمی داند تأييد میشود . 11 - يعنی اگر ما عدم و ملكه دانستيم ، اين عدم میتواند برای حركت تعريفی وجودی بكند . 12 - در عبارت " . . . الی وجود وقوش " ممكن است قوه به معنای قابل باشد ، و وجود به معنای فاعل ، و نيز ممكن است قوه به معنای نيرو باشد ، و وجود به معنای قابل ، و قوه به معنای فاعل ، يعنی هر دو جور میشود معنی كرد .