متوكل متهم بود كه شيعه است اما چون بسيار فاضل و برجسته بود متوكل او
را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد . يك روز كه بچههای متوكل به
حضورش آمدند و ابن سكيت هم حاضر بود و ظاهرا در آن روز امتحانی هم از
آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند متوكل ضمن اظهار
رضايت از ابن سكيت و شايد [ به خاطر ] سابقه ذهنی كه از او داشت كه
شنيده بود تمايل به تشيع دارد ، از ابن سكيت پرسيد اين دوتا ( دو
فرزندش ) پيش تو محبوبترند يا حسن و حسين فرزندان علی ؟
ابن سكيت از اين جمله و از اين مقايسه سخت برآشفت . خونش به جوش
آمد . با خود گفت كار اين مرد مغرور به جائی رسيده است كه فرزندان خود
را با حسن و حسين مقايسه میكند ! اين تقصير من است كه تعليم آنها را بر
عهده گرفتهام . در جواب متوكل گفت :
" به خدا قسم قنبر غلام علی به مراتب از اين دوتا و از پدرشان نزد من
محبوتر است " .
متوكل فی المجلس دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت گردنش درآورند
.
تاريخ افراد سر از پا نشناخته زيادی را میشناسد كه بیاختيار جان خود را
در راه مهر علی فدا كردهاند . اين جاذبه را در كجا میتوان يافت ؟ گمان
نمیرود در جهان نظيری داشته باشد .
علی به همين شدت دشمنان سرسخت دارد ، دشمنانی كه از نام او به خود می
پيچيدند . علی از صورت يك فرد بيرون است و به صورت يك مكتب موجود
است ، و به همين جهت گروهی را به سوی
|