مردی است از دوستان اميرالمؤمنين ، با فضيلت و با ايمان . متأسفانه‏
از وی لغزشی انجام گرفت و بايست حد بر وی جاری گردد .
اميرالمؤمنين پنجه راستش را بريد . آن را به دست چپ گرفت . قطرات‏
خون می‏چكيد و او می‏رفت . ابن الكواء خارجی آشوبگر ، خواست از اين جريان‏
به نفع حزب خود و عليه علی استفاده كند ، با قيافه ای ترحم آميز جلو
رفت و گفت دستت را كی بريد ؟ گفت :
« قطع يمينی سيد الوصيين و قائد الغر المحجلين و اولی الناس بالمؤمنين‏
علی بن ابی‏طالب ، امام الهدی . . . السابق الی جنات النعيم ، مصادم‏
الابطال ، المنتقم من الجهال ، معطی الزكاش . . . الهادی الی الرشاد و
الناطق بالسداد ، شجاع مكی ، جحجاح وفی » . . . ( 1 ) .
" پنجه‏ام را بريد سيد جانشينان پيامبران ، پيشوای سفيدرويان قيامت ،
ذيحق‏ترين مردم نسبت به مؤمنان ، علی بن ابی طالب ، امام هدايت . . .
پيشتاز بهشتهای نعمت ، مبارز شجاعان ، انتقام گيرنده از جهالت پيشگان ،
بخشنده زكات . . . رهبر راه رشد و كمال ، گوينده گفتار راستين و صواب ،
شجاع مكی و بزرگوار با وفا " .

پاورقی :
1 - بحار الانوار ، ج 40 ، ص 281 - 282 ، چاپ جديد و التفسير الكبير
فخر رازی ، ذيل آيه 9 - ام حسبت أن . . . - سوره كهف .