مسئوليتی برای انسان وجود دارد .
پس با اينكه مكتب آنها مادی است می‏خواهند به نوعی معنويت مسلكی نه‏
فلسفی اعتقاد داشته باشند . آيا چنين چيزی ممكن است يا خير ؟ .

آيا وجدان می‏تواند ريشه معنويت باشد ؟

ممكن است كسی بگويد چه مانعی دارد كه ما قائل به خدا نباشيم ولی قائل‏
به نوعی معنويت باشيم زيرا ريشه اين معنويت در وجدان انسان آمده است ،
حال منشا آن هر چه می‏خواهد باشد ، تصادف يا چيز ديگر ، بالاخره در
ساختمان انسان است . خدائی نيست اما اين معنويت در انسان هست ، به‏
اين معنا كه انسان هر چه هست دارای وجدانی ساخته شده است كه [ به موجب‏
آن ] از كارهای خوب لذت می‏برد و از كارهای بد تنفر دارد ، و كار خوب‏
را نه به دليل منفعت مادی بلكه برای آنكه از كار خوب لذت می‏برد انجام‏
می‏دهد بنابراين لذات انسان منحصر و محدود به لذات مادی نيست ، بلكه‏
انسان لذات معنوی هم دارد ، همچنانكه از علم لذت می‏برد و حال آنكه مشت‏
پر كن نيست ، يا مطالعه تاريخ و اطلاع و از اوضاع گذشته عالم و يا
جغرافيا و مطالعه درباره درياها و اعماق آنها [ برای او لذتبخش است ]
در صورتی كه صددرصد می‏داند اطلاعات او در اين موارد ، هيچگونه استفاده‏ای‏
ندارد و يك پول بر در آمدش نمی‏افزايد ، ولی از اين آگاهی لذت می‏برد ،
از اخلاقيات لذت می‏برد ، بالاخره انسان طوری آفريده شده كه از آگاهی لذت‏
می‏برد ، از اخلاقيات لذت می‏برد ، بدون اينكه هيچ منفعت مادی كسب كند