آنها يدالله الباسطه میشود . عرفا معتقد به رسيدن هم هستند . " سلوك "
همين است ، " سير الی الله " ، " سلوك الی الله " . ( ما هم كه "
تقرب " می گوئيم به معنای نزديك شدن است ) و چون معتقد به سير و
سلوك و حركت به سوی خدا و طی منازل قرب هستند و برای اين منازل هم نظم
خاصی قائلند مثل منازل مكانی كه تا منزل اولی طی نشود محال است كه بتوان
به منزل دوم رسيد ، برای عرفان منازلی معين كردهاند تا انسان برسد به
حقيقت . كمال انسان از نظر آنها خيلی روشن است . آدمی كه به حقيقت
نرسيده ناقص است ، محجوب است و انسان " نارسيده " است . و
انسانيت انسان و استعداد اصليش همين است كه حقيقت را بشناسد و به آن
برسد . كسی كه به حقيقت نرسيده ، از راه و امانده است . مركب اين سير
هم از نظر آنها " عشق " و " محبت " و " انس " است . و راه ، راه
قلب و دل است نه راه فكر و فلسفه و . . .
از نظر آنها هر كمال ديگر از اين كمال منشعب میشود . هر چيز ديگر به
آن اعتبار كمال است كه يا راه رسيدن به اين كمال است و يا ناشی از اين
كمال . مثلا آيا زهد برای انسان كمال است ؟ میگويند بلی زيرا شرط اين راه
است . آيا تواضع كمال است ؟ بلی زيرا شرط اين راه است . چيزهائی كه
محاسن اخلاقی است ، و نيز دستگيری و ارشاد و هدايت خوب است چون اثر
اين كار است . وقتی كه كسی به حقيقت رسيد مظهر اسم الهادی میشود و
ديگران را ارشاد و هدايت میكند . اين ، نظر روشنی است برای عرفا كه
كمال مساوی است با وصول به حقيقت . حقيقت يكی است و كمال انسان يعنی
اتصال و وصول به حقيقت .
|