كه پيدا شد [ بايد برای رفع آن تلاش كنی ] شك منزل بدی است ولی معبر
خوب و لازمی است يك وقتی بد است كه تو در همين منزل بمانی : شيطان به‏
تو گفت تو را چه كسی خلق كرده است ؟ گفتی خدا گفت خدا را چه كسی خلق‏
كرده ؟ گفتی ديگر نمی دانم ، بعد هم سرجايت نشستی اين شك تنبلهاست ،
هلاكت است اما تو كه چنين آدمی هستی كه وقتی چنين شك و وسوسه ای در تو
پيدا شد ، در خانه ننشستی ، از مردم هم رودربايستی نكردی و نگفتنی كه اگر
من به مردم بگويم چنين شكی كرده ام ، می گويند پس تو ايمانت كامل نيست‏
، معلوم می‏شود كه يك حس و طلبی در تو هست كه فورا آمدی نزد پيغمبرت‏
سؤال بكنی كه اگر من چنين شكی پيدا كردم چه كنم ؟ آيا اين شك را با يك‏
عمل رد بكنم ، با يك فكر رد بكنم ؟ « ذلك محض الايمان »
[ اين عين ايمان است . ] چرا از چنين چيزهايی می‏ترسی ؟ !
اينست آزادی در تفكر پس اسلام كه رشته تقليد را از اساس پاره كرده‏
است و می گويد من اصول دين را بدون آنكه آزادانه آنرا درك كرده باشيد
نمی پذيرم ، چنين مكتبی آيا اصلا امكان دارد كه مردم را مجبور بكند به‏
اينكه بيائيد اسلام را به زور بپذيريد ؟ همين طور كه در عمل هم نكرد آنچه‏
كرد غير از اين بود كه مردم را مجبور به اسلام كرده باشند آنچه كرد مبارزه‏
با آن عقائد خرافی ای بود كه يك ذره با عقل و فكر بشر سر و كار نداشت ،
فقط زنجيری شده بود برای عقل و فكر زنجيرها را برداشت گفت حالا آزادانه‏
فكر كن تا بفهمی مطلب از چه قرار است يا اگر با كشورهايی جنگيد ، با
ملتها نجنگيد ، با دولتها جنگيد يعنی با كسانی جنگيد كه اين زنجيرهای‏
خيالی و اجتماعی را به دست و پای مردم بسته بودند .