روابط حقوقی خاصی ايجاد ميكند و اين روابط حقوقی به دنبال خود مسائل ديگر
- اخلاقی ، مذهبی ، فلسفی ، علمی ، هنری و - بوجود مياورد در طی يك دوره‏
ممكن است نوعی هماهنگی ميان روابط توليد برقرار باشد ، ولی تدريجا كه‏
ابزار توليد تكامل پيدا ميكند اين هماهنگی از بين ميرود در نتيجه ميابيد
اين روابط به هم بخورد در خلال اين بهم خوردگی هاست كه مردم دو قسمت‏
ميشوند گروهی كه از وضع سابق و نظامات سابق استفاده ميكردند ، و گروهی‏
كه محروم بوده‏اند و خود محروميت به آنها نوعی روشن بينی و روشنفكری داده‏
است و سبب گرديده تا آنها طرفدار وضع جديد شوند بالاخره در نهايت امر ،
اختلاف منافع جامعه را به دو قطب متضاد تقسيم ميكند قطب ناراضی از وضع‏
موجود ، صرفا به دليل محروميت و اينكه دستش از همه جا كوتاه است و نه‏
به دليل ديگر ، به طبقه انقلابی تبديل می‏شود در واقع نفس محروميت است‏
كه اين طبقه را انقلابی ميكند و او را به طغيان و عصيان واميدارد و اين‏
طبقه ، بر خلاف طبقه ديگر كه رفاه او را سست و تنبل كرده ، نو و فعال‏
است و بالاخره در نهايت امر نيز همين طبقه نو بر طبقه كهنه پيروز می‏شود
و بنابراين از ديد اين نظريه عليرغم اختلافات شكلی كه در انقلابات دنيا
وجود دارد و مثلا يكی انقلاب علمی است ، رنسانس ، و يكی انقلاب مذهبی ،
اسلامی ، و يا ديگری انقلاب سياسی و آزاديخواهانه ، انقلاب فرانسه ، و يا
يكی انقلاب كارگری است ، ريشه و ماهيت همه آنها يكی است و با اصطلاح‏
فلسفی شكلها و مظهرها مختلفند نه ماهيت ها و از ديد آن نظريه ، آن‏
ماهيت ثابت در واقع كار تجسم يافته و تحول آن است اين نظريه می‏گويد كه‏
تمام خصلتهای مادی و معنوی انسان ماخوذ از جامعه است . و در سرشت‏