گروهی از ايدئولوژيها ديدی ديگر از انسان دارند از نظر اين ايدئولوژيها
، انسان نوعی ، صلاحيت دعوت و طرف خطاب قرار گرفتن و حركت و جنبش
ندارد ، زيرا شعور و وجدان و گرايشهای انسان تحت تاثير عوامل تاريخی در
حيات ملی و قومی ، و يا تحت تاثير عوامل اجتماعی در موضع طبقاتی انسان
مشخص میشود انسان مطلق ، صرف نظر از عوامل تاريخی يا اجتماعی خاص ، نه
شعور دارد و نه وجدان و نه صلاحيت دعوت و خطاب ، بلكه موجودی انتزاعی
است نه عينی ماركسيسم و همچنين فلسفههای ملی و قومی بر چنين ديدی از
انسان مبتنی است خاستگاه اين فلسفهها منافع طبقاتی و يا احساسات قومی و
نژادی و حداكثر فرهنگ قومی است .
بدون شك ايدئولوژی اسلامی از نوع اول و خاستگاه آن فطرت انسان است
لهذا مخاطب اسلام " الناس = عموم مردم " است ( 1 ) نه طبقه يا گروه
خاص اسلام عملا توانسته از ميان همه گروهها حامی و پشتيبان جلب كند حتی
از ميان طبقهای كه با آنها به نبرد برخاسته است يعنی طبقه ملاء و مترف
به اصطلاح قرآن سربازگيری از طبقهای
پاورقی :
. 1 گاه در مفهوم اين كلمه كه به معنی " عموم مردم " است اشتباه
میشود و مرادف با " توده مردم " گرفته میشود كه نقطه مقابل طبقات
ممتاز است ، و چون مخاطب اسلام " الناس " است ادعا میشود كه دين
اسلام دين توده مردم است و ضمنا اين جهت فضيلتی برای اسلام شمرده میشود
ولی بايد بدانيم كه آنچه واقعيت است و هم فضليت است برای اسلام اين
است كه اسلام به حمايت توده مردم برخاسته نه اينكه مخاطبش تنها توده
مردمند و ايدئولوژيش ايدئولوژی گروهی و طبقاتی است ، و آنچه بيشتر مايه
فضليت است اين است كه علاوه بر طبقات بهرهده ، از ميان خود طبقات
بهرهكش و صاحب سرمايه و قدرت ، با اتكا به فطرت انسانی ، احيانا
وجدانها را به سود طبقات بهرهده و محروم برانگيخته است .