حال خارج نشويد ، می‏بينيد ملائكه می‏آيند و با شما مصافحه می‏كنند و شما بر
روی آب می‏توانيد راه برويد ، بدون اينكه فرو برويد ! آن حالت ، حالتی‏
نيست‏كه برای شما هميشه باقی بماند . اگر آن حالت برايتان به صورت يك‏
ملكه باقی بماند ، به اين مقامها می‏رسيد .
به نظر من اين قطعه معروف سعدی ترجمه همين حديث است ( 1 ) ، ولی به‏
صورت ديگری مطلب را از زبان يعقوب می‏گويد :
يكی پرسيد از آن گم كرده فرزند
كه ای روشن گهر پير خردمند
زمصرش بوی پيراهن شنيدی
چرا در چاه كنعانش نديدی ؟
يوسف در مصر خود را به برادرانش معرفی كرد و پيراهنش را به آنها داد
و گفت اين را ببريد . اينها هنوز نيامده بودند كه يعقوب گفت : "
« انی لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون »" ( 2 ) بوی يوسف را احساس می‏كنم‏
اگر نگوئيد اين [ آدم ] ، پيرو خرفت شده است . [ كسی در زبان شعر خطاب‏
به يعقوب می‏گويد : ] تو چطور بوی پيراهن يوسف را از مصر احساس می‏كنی ،
در حالی كه [ قبلا ] او خودش در چاه كنعان در ده خودتان بود ولی او را
احساس نمی‏كردی ؟ چرا در چاه كنعانش نديدی ؟

پاورقی :
. 1 آقايان اين را توجه داشته باشيد كه ادبيات عرفانی ما امروز در
دنيا جزء شاهكارهای ادبی دنياست و هر چه دارد از اسلام دارد . نوكرهای‏
استعمار هرچه می‏خواهند بنويسند ، بنويسند . هر چه لطف در [ اشعار ]
مولوی ، حافظ و سعدی و ناصرخسرو و امثال اينها هست ، [ از دولت قرآن‏
است ] . خود حافظ تصريح می‏كند ، می‏گويد هرچه دارم از دولت قرآن دارم .
. 2 سوره يوسف ، آيه . 94