آمدهايم و به كجا میرويم ، و معرفت اينكه بالاخره خواه ناخواه به سوی حق
بازگشت میكنيم و همه چيز به سوی حق بازگشت میكند ( يعنی معاد ) ،
اصالت دارد . ايمان به حقايق ، اصالت دارد و ضمن اينكه اصالت دارد ،
زيربنای فكری و اعتقادی ايدئولوژی اسلامی هم هست ، و يك ايمان صد درصد
اصيل میتواند زيربنای فكری و اعتقادی بسيار خوبی برای يك ايدئولوژی باشد
. پس هيچ وقت عمل را فدای ايمان نكنيد و ايمان را هم فدای عمل نكنيد .
هيچكدام از اين دو نبايد فدای ديگری شود .
مجموعا " انسان كامل فلاسفه " انسان كامل نيست ، انسان ناقص است .
منظور از انسان ناقص چيست ؟ يعنی قسمتی از كمال را دارد . اين كه برای
كمال عقلی ، اصالت قائل شدهاند ، درست است ولی انسان كامل فلاسفه ، از
اين جهت كه ساير جنبههای كمالات انسانی را ناديده گرفتهاند و همه كمالات
انسان را در كمال عقلی او جستجو كردهاند ، انسان نيمه كامل است ، انسان
ناقص است . انسان كامل فلاسفه ، فقط مجسمهای است از دانايی ، فقط
میداند ، يعنی انسان كاملی كه آنها فرض كردهاند ، موجودی است كه خوب
میداند . چنين انسانی ، خوب میداند ولی موجودی است خالی از شوق ، خالی
از حركت ، خالی از حرارت ، خالی از زيبايی ، خالی از همه چيز ، فقط
میداند . آن موجودی كه تمام هنرش اين است كه خوب میداند و دانستنش هم
تمام هستی را میگيرد و [ مصداق ] " جهانی است بنشسته در گوشهای "
میباشد ، انسان كامل اسلام نيست ، انسان نيمه كامل اسلام است .
فرصت نكردم روايت موسی بن جعفر عليهماالسلام را درباب
|