اتفاقا يك مار بسيار خطرناك در بالای درخت ظاهر شده ، پهلوی آن بچه‏
برود . اينجا يك صياد بسيار ماهری لازم است كه سر آن مار را نشانه‏گيری‏
كند و آن مار را بزند ولی به آن بچه هم نخورد . اگر صياد يك ذره اشتباه‏
كند ، تير هدر رفته است . اگر كمی اين طرف يا آن طرف بزند ، تير هدر
رفته ، نه به مار خورده نه به بچه ، و يا اينكه به بچه خورده و به جای‏
اينكه مار را بكشد ، بچه را كشته است . صياد بايد آنقدر دقيق باشد كه‏
نشانه گيری‏اش طوری باشد كه مار را بزند ، بدون اينكه به بچه آسيبی برسد
، و نظير اين مسئله زمانی است كه دوست و دشمنی با يكديگر گلاويز می‏شوند
و هر يك می‏خواهد ديگری را بكشد . شما بايد تير يا شمشيرتان را آنچنان‏
بزنيد كه دشمن را بكشيد و به دوستتان اصابت نكند .
اين دو " خود " در آدمی آنچنان به يكديگر پيوسته هستند كه يك شكارچی‏
فوق‏العا ده ماهری می‏خواهد كه يك " خود " را كه دنائت و پستی است ،
درهم بشكند و يك " خود " ديگر را كه تمام ارزشهای انسانی به آن " خود
" وابسته است ، از آسيب مصون بدارد !
معجزه اسلام اين است كه اين دو خود را آنچنان دقيق تشخيص داده است كه‏
هيچ اشتباه نمی‏شود ! در عرفان گاهی می‏بينيم اين تشخيص هست . ولی گاهی‏
وقتها می‏بينيم به جای اينكه " خود دشمن " را نشانه‏گيری كرده و زده‏
باشند ، " خود دوست " را زده‏اند ، يعنی به جای اينكه نفس قربانی شده‏
باشد ، همان چيزی كه آن را خودشان " دل " و يا " انسان " می‏نامند
قربانی شده است . اين مسئله ، نكته بسيار دقيقی است كه انشاءالله در
جلسه بعد در اطراف آن توضيح می‏دهم .
و لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظيم