گوهری كز صدف كون و مكان بيرون است ( 1 ) طلب از گمشدگان لب دريا
می‏كرد
مشكل خويش بر پير مغان بردم دوش
كوبه تأييد نظر حل معما می‏كرد
ديدمش خرم و خندان قدح باده بدست
واندر آن آينه صد گونه تماشا می‏كرد
گفتم اين جام جهان بين (2) به تو كی داد حكيم گفت آنروز كه اين گنبد
مينا می‏كرد
بيدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی‏ديدش و از دور خدايا می‏كرد
اين همه شعبده‏ها عقل كه می‏كرد اينجا
سامری پيش عصا و يد بيضا می‏كرد
گفت آن يار كزو گشت سردار بلند
جرمش اين بود كه اسرار هويدا می‏كرد
عرفان در " توجه به درون " هر چه بخواهيد جلو رفته است .

تمثيل مولوی

مولوی در دفتر ششم مثنوی ، داستانی آورده است كه البته تمثيل است .
می‏گويد مردی بود طالب گنج كه دائما از خدا گنج می‏خواست . اين آدم كه از
اين تنبلهائی بود كه دلشان می‏خواهد

پاورقی :
. 1 يعنی حق ، آن كه در زمان و مكان نمی‏گنجد .
. 2 يعنی قلب و دل " ولی " ، كه تمام عالم در آن منعكس است .