حافظ گاهی [ اين مطلب را ] با تعبيرات عجيبی می‏گويد :
بهای باده چون لعل چيست جوهر عقل بيا كه سود كسی برد كاين تجارت‏
كرد
عرفا هميشه مستی را به آن معنا كه خود می‏گويند بر عقل ترجيح می‏دهند .
آنها حرفهای خاصی دارند ، توحيد ، نزد آنها معنی ديگری دارد ، توحيد آنها
وحدت وجود است ، توحيدی است كه اگر انسان به آنجا برسد همه چيز شكل [
حرفی ] پيدا می‏كند . در اين مكتب انسان كامل در آخر ، عين خدا می‏شود ،
اصلا انسان كامل حقيقی ، خود خداست و هر انسانی كه انسان كامل می‏شود ، از
خودش فانی می‏شود و به خدا می‏رسد . راجع به اين مكتب هم در جای خود
صحبت می‏كنيم .

مكتب قدرت

مكتب ديگری درباب انسان كامل وجود دارد كه نه بر " عقل " تكيه دارد
و نه بر " عشق " ، فقط بر " قدرت " تكيه دارد . انسان كامل يعنی‏
انسان مقتدر ، و كمال يعنی قدرت به هر معنی‏ای كه قدرت را در نظر بگيريد
يعنی اقتدار ، زور .
در يونان قديم گروهی بودند كه اينها را " سوفسطائيان " می‏گويند .
اينها در كمال صراحت اين مطلب را بيان كرده‏اند كه اصلا " حق " يعنی "
زور " ، هر جا كه زور هست حق هم هست و هر جا كه قدرت هست ، حق ،
همان قدرت است و ضعف مساوی است با بی‏حقی و ناحقی . برای آنها اساسا
عدالت و ظلم معنی و