خلق ، مقدمه ايمان است ، خدمت به خلق ، مقدمه عبادت است ، خدمت به
خلق ، مقدمه عاقل شدن است ، خدمت به خلق مقدمه ساير ارزشهای انسانی
است ، يعنی ما بايد به خلق خدمت كنيم تا آنها را در مسير ايمان
بيندازيم ، تا آنها را در مسير خداپرستی بيندازيم ، تا آنها را در مسير
ساير ارزشها بيندازيم .
خدمت به خلق ، مقدمه و زمينه برای ايمان است نه اينكه ايمان مقدمه
برای خدمت به خلق است ، و نه اينكه هيچكدام مقدمه ديگری نباشد . اسلام
چنين مكتبی دارد و چنين حرفی میزند و واقعا هم وقتی ما حساب كنيم ،
میبينيم غير از اين معنی ندارد . والا اگر اين طور باشد [ يعنی خدمت به
خلق مقدمه ايمان نباشد ] ما بايد همه انسانها را منهای انسانيت آنها در
نظر بگيريم . بعد همان طور كه قبلا هم گفتيم بايد به لومومبا به همان چشم
نگاه كنيم كه به چومبه نگاه میكنيم و به موسی چومبه هم به همان چشم نگاه
كنيم كه به لومومبا نگاه میكنيم ، چون هر دو انسانند ، هر دو شكم دارند ،
هر دو ممكن است گرسنه شوند و هر دو ممكن است برهنه باشند . ديگر از
جنبه به اصطلاح زيستشناسی اين دو انسان با يكديگر فرق نمیكنند .
من بعضی از مجلات نسبتا خيلی سنگين و آبرومند را كه میخوانم ، میبينم
عدهای وقتی میخواهند مقام عرفان اسلامی را خيلی بالا ببرند و از آن تعريف
كنند میگويند : اين عرفای ما كوچك نيستند ، حرفهای خيلی خيلی بزرگ
زدهاند ! میپرسيم چه گفتهاند ؟ ! میگويند : عرفان در نهايت امر ، سر از
خدمت به خلق درمیآورد !
نه ، اين طور نيست . عرفان هيچوقت در نهايت امر ، سر از خدمت به
خلق درنمیآ ورد ، در وسط راه و بلكه در مقدمه راه سر از
|