نظر به شرط نخستين ، اگر يك صورت ادراكی را تنها و مفرد گرفته و
هيچ‏گونه نسبتی به چيزی نداده و حكمی نكرديم ، مانند صورت تصوری يك فرد
انسان مثلا ، صواب و خطايی محقق نخواهد شد ، و نظر به شرط دوم اگر قضيه‏
را نسبت به چيزی كه هيچ‏گونه وحدت و مجانست با وی ندارد بدهيم چنانكه‏
مثلا قضيه " چهار بزرگتر

پاورقی :
> شی را با ساير اشياء به دست آوريم . منطق قديم دچار اشتباه بود كه‏
طريقه شناختن را تعيين " حد و رسم " و بيان " جنس و فصل " معرفی‏
می‏نمود ، اما در منطق ديالكتيك طريقه شناختن حقيقی يك چيز عبارت است‏
از تعيين ارتباطات آن شی با ساير اشياء ( اعم از اشياء گذشته و اشياء (
همزمان ) يعنی اينكه تاريخچه گذشته و وضع حاضران آن را در تحت تأثير
اجزاء مجاور ( همزمان ) به دست آوريم و چون هر شی با ساير اشياء روابط
بی‏نهايت زياد دارد پس شناختن حقيقی يا " حقيقت " تدريجا مراحلی طی‏
می‏كند و با كشف روابط بيشتری كامل‏تر می‏شود ، و هر يك از اين مراحل‏
نسبت به مرحله قبل از خودش حقيقت و نسبت به مرحله بعد از خودش‏
خطاست ، پس حقيقت به معنای " كثير المطابقه " و خطا به معنای "
كثير المغايره " خواهد بود ، پس " حقيقت " يعنی شناختن حقيقی اشياء
، متحول و متكامل است .
پاسخ : طريقه شناختن حقيقی بعد از اين در مقاله پنجم با توجه به‏
گفته‏های ماديين بيان خواهد شد . در اينجا مربوط به مطلب خودمان همين قدر
می‏گوييم به فرض اينكه طريقه شناختن حقيقی ، تعيين روابط هر شی با ساير
اشياء باشد و به فرض اينكه روابط هر شی با ساير اشياء بی‏نهايت باشد
مدعای ماترياليسم ديالكتيك به دست نمی‏آيد زيرا :
مدعای ماترياليسم ديالكتيك چنانكه كرارا گفته شده اين است كه "
حقيقت هموار ه غير مشخص و دارای تغيير تكاملی است " و حال آنكه بيان‏
فوق اينطور نتيجه می‏دهد كه شناختن حقيقی عبارت است از مجموع كشف روابط
بی‏نهايت شی با ساير اشياء ، و البته هر يك از كشف رابطه‏ها خود يك‏
حقيقتی است كه عارض ذهن ما شده و كشف رابطه ديگر خود يك حقيقت ديگری‏
است نه اينكه همان كشف رابطه اولی تغيير و تكامل پيدا كرده است ، و به‏
عبارت روشن‏تر شناختن يعنی اطلاع بر حالات يك شی و البته ممكن است اطلاع‏
شخص راجع به يك چيز ابتدا محدود باشد ، بعد اطلاعات ديگری اضافه شود و
معلومات شخص راجع به آن شی توسعه پيدا كند . >