نتيجه
اين بيان نتيجه میدهد كه علم به نفس ، مادی نيست ، و بالاتر از اين ، نتيجه میدهد كه نفس خودش علم به خودش میباشد يعنی واقعيت علم و واقعيت معلومپاورقی : > متكثر بداند و در عين حال علم شهودی نفس را به ذات و شخصيت خود كه حضورا و عيانا خود را ثابت و باقی و واحد میبيند توجيه كند . در قسمت اول برای آنكه ثابت كند " من " متغير و متكثر است اختلاف و تكثر حالات " خود " را دليل میآورد ، در صورتی كه با اندك تأمل واضح است كه اينها مربوط به تغيير و تكثر حالات " من " است نه شخصيت خود " من " ، و در قسمت دوم مدعی میشود كه اين ثبات با تغيير و اين وحدت با كثرت منافات ندارد . معلوم نيست چرا نويسنده اينجا حتی از اصول ديالكتيك منحرف شده ، زيرا يكی از اصول منطق ديالكتيك ا صل تغيير است و روی اين اصل ، ثبات وجود و يكسان ماندن به كلی نفی میشود . منطق ديالكتيك به خيال خود با اين اصل ( اصل تغيير ) همه تضادها را حل میكند و میگويد هر شی چون در حال