ثالثا اگر دانشمند ديالكتيك ، راستی خارج را تعقل نسبی می‏كند بايد هم‏
خارج مطلق و هم تعقل مطلق را بپذيرد زيرا تعقل نسبی تعقلی است كه نسبی‏
است و وصف و موصوف غير همديگر می‏باشند . اساسا چگونه امر نسبی را
بی‏امر مطلق می‏توان تصور كرد ؟
ثالثا ايده آليسم كه علم به واقعيت خارج را نفی می‏كرد مرادش همان علم‏
مطلق به واقعيت خارج بود ( هر چه را كه خارج تصور كنيم فكری است كه غير
از خارج است بنابراين به چه دليل دانشمندان ديالكتيك با گروهی كه هم‏
عقيده خودشان می‏باشند به جنگ برخاسته و سخنانشان را ابطال می‏نمايند ؟

دانشمندان ديالكتيك دوباره پاسخ می‏دهند :

واقعيت خارج چون در تحول دائمی است ثابت نيست و تغيير عين ذاتش‏
می‏باشد و وصف و موصوف در وی يكی است اگرچه به حسب تعبير از اين مصداق‏
با مجموع دو مفهوم حكايت می‏كنيم و آنگاه متافيزيك دو مفهوم مطلق‏
می‏پندارد .

ما در پاسخ اين پاسخ نيز می‏گوييم :

تغيير و تحول را در واقعيت ماده قبول داريم ولی " فكر " اين خاصه را
ندارد و همين سخن كه شما می‏گوييد " اين مفهوم در پندار شما مطلق و ثابت‏
است " دليل ماست به مدعای خودمان .

نكته 3

ايده آليست حقيقی كسی است كه مطلق واقعيات را نفی می‏كند كه در معنای‏
نفی مطلق است و اينان اگرچه بسيار كم و ناياب و شايد در اين عصر مصداق‏
نداشته باشند ولی دسته‏ای از قدما را تاريخ با اين مسلك ضبط نموده است و
در هر حال

پاورقی :
> ارزش معلومات كه در حاشيه پيش شرح داديم نظريه‏ای را انتخاب كرده‏
است كه منتهی به مسلك شكاكان می‏شود و اما در اين مسأله ( مسأله ماهيت‏
علم ) نظريه‏ای را انتخاب كرده است كه منتهی به مسلك سوفسطائيان می‏شود
. تحقيق مسأله ماهيت علم بنا بر اصول فلسفه اولی ( متافيزيك ) در مقاله‏
چهارم و پنجم خواهد آمد . >