واحد ) كه از وی به ما جلوه می‏كند ، در يك پارچه ماده ناچيز عصبی يا
مغزی [ با ) اجزای جدا از هم و متراكم كه بالاخره از مجموع بدن ما كوچكتر
است ، گنجيده و جای گرفته باشد .

پاورقی :
> تجربيات علمی معين می‏كند به وسيله تفكر به يكديگر مربوط نمايد و
روابط علت و معلولی آنها را بفهمد " .
و پس از چند سطر اينطور به گفته خود ادامه می‏دهد :
" از همان زمان راسيوناليستهای ( rationalist ) قرن هفدهم ( هابز ،
اسپينوزا ، لايب نيتس و غيره ) عقايد علمی راجع به روح و تغييرات آن به‏
كلی عوض شد و اين فلاسفه برای اولين دفعه بيان كردند كه تمام تغييرات‏
روحی در تحت يك سلسله قوانين ثابت و معين است و برخلاف آنچه مذاهب و
اديان قرون وسطی ادعا می‏كردند " روح " آزاد نيست و به خودی خود
نمی‏تواند اثری ظاهر سازد و رابطه علت و معلول كه در علوم ديگر مخصوصا
علوم طبيعی مشاهده می‏شود در علم روح نيز كاملا و به طور دقيق حكمفرماست .
هابز مطابق با قانون نيوتون در مكانيك ، قانون جبر را در روح كشف كرد ،
بدين معنی كه هيچ قضيه روحی بدون سبب توليد نشده بی‏علت نيز از ميان‏
نمی‏رود " .
اين مطلب كه امور روحی تحت يك سلسله قوانين ثابت و معين است ، يا
اينكه هيچ قضيه روحی بدون سبب توليد نشده و بی‏علت نيز از ميان نمی‏رود ،
و يا موضوع روابط امور روحی با امور بدنی يا با امور خارج از بدن ، جزء
الفبای علم روح به شمار می‏رود و هزارها سال است كه فلاسفه بر روی اين‏
اساس افكار خويش را بنا كرده‏اند و اين چيزی نيست كه برای اولين دفعه‏
در قرن هفدهم گفته باشند ، بلكه برعكس ، از قرن هفدهم به بعد عده‏ای از
فلاسفه اروپا كه در مسأله جبر و اختيار به مختار بودن روح قائل شده‏اند
مختار بودن را مستلزم آزادی از قانون علت و معلول دانسته‏اند ولی‏
دانشمندان می‏دانند كه اين عقايد هيچ‏گونه ارزش علمی يا فلسفی ندارد .
مذاهب و اديان نيز منكر اين اصل نبوده‏اند ، منتها چيزی كه روحيون گفته‏
و می‏گويند اين است كه امور روحی خواص عمومی ماده را ندارند نه آنكه‏
قانون و قاعده ندارند و يا آنكه امور روحی اصلا با ماده ارتباط ندارند و
يك ديواری به بزرگی >