كسی نخواهد شد .
قدما روی مسلك جزمی خود كه حقيقت ادراك را ظهور و پيدايش جهان خارج‏
در ذهن ادراك كننده می‏دانستند " فلسفه " را از لحاظ غايتی كه از آن‏
عايد فيلسوف می‏شود اينطور تعريف می‏كردند :
" فلسفه عبارت است از اينكه انسان جهانی بشود علمی و عقلانی مشابه با
جهان عينی خارجی " . ( 1 )
هر آنكو ز دانش برد توشه‏ای
جهانی است بنشسته در گوشه‏ای
پس از انقراض مكتب شكاكان كه تا سه چهار قرن بعد از ميلاد ادامه‏
داشت تمام فلاسفه ، چه در اروپا و چه در ميان مسلمين ، براساس مسلك جزم‏
و يقين قضاوت می‏كردند و هيچكس در قدر و ارزش ادراكات ترديد نمی‏كرد تا
آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثی در اروپا پديد آمد و تحولاتی در جهان‏
دانش رخ‏داد كه مسأله " ارزش معلومات " دوباره مورد توجه قرار گرفت.
در تحول جديد اروپا در فلكيات و قسمتهای مختلف طبيعيات ، مطالبی كه‏
هزارها سال مورد قبول و تسلم قاطبه دانشمندان جهان بود و خلاف آنها در
ذهن احدی خطور نمی‏كرد يكباره بطلانشان مسلم گشت و اين امر سبب شد كه‏
علوم ارزش و اعتبار سابق خود را از دست دادند و گوشه‏ای از عجز بشر برای‏
رسيدن به واقع آشكار شد .
تقريبا همان وضعی كه در يونان باستان در قرن پنجم قبل از ميلاد موجب شد
كه عده‏ای از دانشمندان آن سرزمين از علم به كلی سلب اعتماد كنند و راه‏
سفسطه را پيش بگيرند در قرون جديده در اروپا تجديد شد و چنانكه می‏دانيم‏
ايده‏آليستهايی مانند بركلی و شوپنهاور در اروپا پيدا شدند كه آرائشان‏
نظير آراء پروتاگوراس 2 و گرگياس از سوفسطائيان يونان قديم است و
مسلكها و طريقه‏هايی درباب ارزش معلومات پديد آمد كه نتيجتا منتهی به‏
مسلك شكاكان پيرهونی می‏شود مانند مسلك

پاورقی :
. 1 صيروره الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العينی .
. 2 . Protagoras