اينان در حقيقتی كه در آغاز سخن تذكر داديم ، و در همه معلومات كه
اصول اوليه ( 1 ) اين حقيقت را تشكيل میدهند ، با ما همدست و همداستان
بوده و نظير ادراكات و افعال ساده اوليه ما را دارند .
آری ، هنگامی كه پس از رشد و تميز ، به صحنه تفكر و بحث وارد میشوند
، ايدهآليسم و سفسطه را پذيرفته و میگويند " واقعيتی نيست " و برخی از
آنان چون میبينند كه در همين يك جمله واقعيتهای بسياری را تصديق
نمودهاند شكل جمله را تغيير داده و میگويند " علم به واقعيت نداريم "
و برخی از آنان بيشتر دقيق شده و میبينند باز در همين سخن خودشان و علم
خودشان " فكر " را تصديق نمودهاند لذا میگويند " واقعيتی خارج از
خودمان ( ما و فكر ما ) نداريم " يعنی علم به واقعيت خارج از خودمان و
فكر خودمان نداريم ، و جمعی گام فراتر نهاده و بجز خود و فكر خود همه چيز
را منكر شدهاند ( جز من و فكر من چيزی نمیدانم ) . البته خطرناكتر از همه
اينها كسانی هستند كه مطلق واقعيت - حتی واقعيت خود را - منكر بوده و
بجز شك و ترديد چيزی اظهار نمیدارند .
پس ، از اينجا روشن میشود كه حقيقت سفسطه ، انكار علم ( ادراك مطابق
با واقع ) است ، چنانكه ادلهای كه از اين طايفه نقل شده همه در گرد همين
محور چرخيده و عموما به همين نكته متكی میباشند .
و از اينجاست كه فلسفه میگويد اساس سفسطه مبنی بر اصل عدم تناقض
است زيرا همه معلومات به حسب تحليل به اين قضيه متكی بوده و با تسليم
وی
پاورقی :
>
شوپنهاور به فلسفه بودا اعتقاد تامی داشته و مايه سعادت حقيقی را در
رياضت نفس و خفه كردن اراده زندگی و مخصوصا ترك آميزش زنان كه موجب
انقطاع نسل و راحتی نوع است میداند .
. 1 اگر اين حقيقت ( خارج از من جهانی است كه من در وی كارهايی به
حسب خواهش خود میكنم ) را كه ذهن ما آن را از مجموع معلومات و
ادراكاتی كه اجزاء اصليه يا عناصر اوليه آن به شمار میرود تركيب نموده
تجزيه و تحليل نماييم به عددی قابل توجه از معلومات ابتدائی برخواهيم
خورد كه در ايجاد اين حقيقت شركت داشتهاند . اين معلومات ابتدائی را
در " منطق " گاهی ( در مقاله تحليل و تركيب ) " مبادی تصوريه و
تصديقيه " و گاهی ( درباب برهان ) " ضروريات و بديهيات " مینامند .