می‏كند مثل يك آدم در مقابلش ايستاده‏ای ، رويش را كه به آن طرف‏
برمی‏گرداند با چشم و لب اشاره می‏كنی ، عيبش را آشكار می‏كنی ، زيرزبانی‏
حرف می‏زنی .
عبدالله‏بن سعدبن ابی‏سعد به پيغمبر اكرم فوق‏العاده آزار رسانده بود و از
كسانی بود كه پيغمبر اكرم خون او را هدر كرده بود . او كارهای بسيار بدی‏
نسبت به پيامبر اكرم مرتكب شده بود ، عيب‏جويی‏ها كرده بود ، هجوها كرده‏
بود ، دروغها بسته بود كه پيامبر فرموده بود او را در هر جا گير آورديد
ولو اينكه به پرده‏های كعبه چسبيده باشد بكشيد ، خون او هدر است . او
پسرخاله يا برادر رضاعی عثمان بود . بعدها كه ديد كار اسلام پيش می‏رود و
بعلاوه عرصه بر او تنگ شده و بايد از اينجا به آنجا فرار كند ، مخفيانه‏
خودش را به عثمان رساند و از عثمان جوار خواست كه عثمان او را نزد
پيغمبر اكرم بياورد و پيغمبر اكرم او را ببخشد .
يك وقت كه پيغمبر اكرم نشسته بودند همراه عثمان به حضور ايشان آمد و
عثمان گفت : يا رسول‏الله ! اين عبدالله بن سعد بن ابی‏سعد است و اظهار
ندامت و پشيمانی می‏كند ، می‏خواهد مسلمان شود ( يا مسلمان شده ) ، از او
بپذيريد و او را ببخشيد . ( گويا خودش هم اظهار پشيمانی و طلب بخشش‏
كرد . ) پيغمبر اكرم سكوت كرد . بار دوم حرفهايش را تكرار كرد . باز
پيغمبر اكرم سكوت كرد . چند بار كه تكرار كرد آنوقت پيغمبر اكرم فرمود
: بسيار خوب ، گذشتم . قضيه گذشت و پيغمبر اكرم به اصحاب فرمود چرا
يك نفر بلند نشد كه گردن او را همين جا بزند ؟ گفتند : يا رسول‏الله !
می‏خواستيد آهسته اشاره كنيد . فرمود شان يك پيغمبر نيست كه آهسته اشاره‏
كند . اصحاب دلشان