می‏رسد . اينها فكر كردند كه بهترين راه مبارزه با پيغمبر اين است كه ما
پيغمبر را از بين ببريم بدون آنكه مسووليتی در مقابل بنی‏هاشم متوجه ما
بشود، چون می‏دانستند بنی‏هاشم اعم از آنها كه مسلمان بودند يا نبودند و به‏
طوركلی عرب برای مساله خونخواهی قبيله‏ای به اعتبار وحدت قبيله اهميت‏
قائل است ، يعنی اگر اينها می‏خواستند پيغمبر را بكشند ، همان ابولهب كه‏
دشمن پيغمبر بود ممكن بود كه بعد به خونخواهی برخيزد به اعتبار اينكه او
فردی از قبيله است . گفتند : يك كار ما می‏توانيم درباره پيغمبر بكنيم ،
پيغمبر را از بين ببريم بدون اينكه قاتل شناخته بشود ، و آن اين است كه‏
از وجود آن شخص استفاده كنيم ، غافل از اينكه يك پيغمبر خدا را كه ديگر
نمی‏شود با چنين كارها از بين برد." « و ان يكاد الذين كفروا »" نزديك‏
بود كه اينها چنين كاری بكنند ، يعنی اگر نبود عنايت الهی، اينها با اين‏
وسيله تو را از بين برده بودند. حال اگر [مقصود آيه‏] اين مطلب دوم باشد،
آن وقت معنايش اين است كه قرآن تلويحا مساله چشم زخم را تاييد كرده‏
است ، و اين خود يك مساله‏ای است كه آيا چشم زخم حقيقت است يا حقيقت‏
نيست ؟

مساله چشم‏زخم

مقدمتا دو مطلب را عرض بكنم . يكی اينكه چشم‏زخم اگر هم حقيقت باشد
به اين معنای رايج امروز در ميان ما بالاخص در ميان طبقه نسوان كه فكر
می‏كنند همه مردم چشمشان شور است قطعا نيست . همان كفار جاهليت هم به‏
چنين چيزی قائل نبودند ، بلكه معتقد بودند كه يك نفر وجود دارد و احيانا
در يك شهر ممكن است يك نفر يا دو نفر وجود داشته باشند كه چنين خاصيتی‏
در نگاه و نظر آنها باشد .