هست در شكلهای مختلف . در خود اروپا به صورت يك نوع اعتراض عليه‏
تمدن [ ظاهر شده است ] كه اين هيپيگری و غير آن تقريبا مظهری از آن قضيه‏
است .
يكی ديگر از آن مسائل ، مساله گسيخته‏شدن روابط خانوادگی است به طور
عموم ، كه حتی مساله جوانان تابعی از اين مساله است . حال چطور شد كه به‏
اين شكل درآمد ؟ اول يك خطاهای كوچكی سبب می‏شود ، ولی بعد به جايی‏
می‏رسد كه غيرقابل جبران است . مثلا يكی از توابع اين قضيه مساله كودكهايی‏
است كه نه پدر و نه مادر شناخته شده دارند . با اينهمه وسائل جلوگيری كه‏
هست ، پيدايش فرزندهايی كه از روابط نامشروع پديد آمده‏اند يك مساله‏
است . اين فقط يك امر عاطفی نيست . بچه‏هايی كه از اين راه به دنيا
می‏آيند و مادرها هم اغلب اينها را به موسسات عمومی واگذار كرده و
رفته‏اند بعد كه بزرگ می‏شوند نه پدری را می‏شناسند و نه مادری و اين امر
بدترين ناراحتيهای روحی را در آنها به وجود می‏آورد ، چون فطری هر انسانی‏
است كه می‏خواهد با گذشته خودش ارتباط داشته باشد و بداند از پای كدام‏
بوته درآمده است ، پدرش كيست ، پدربزرگش كيست ، برادرانش چه كسانی‏
هستند ، مادرش كيست ، خاله‏اش كيست و . . . انسانی كه اين جور به دنيا
بيايد هيچ‏وقت يك انسان سالم نخواهد بود . در آماری كه اخيرا انگليسی‏ها
خودشان برای خودشان تهيه كرده بودند آمده بود كه از هر ده انگليسی يك‏
نفر حرامزاده است . كار به اينجا رسيده است . اين امر قطع نظر از هر
چيزی يك انسانهای بيمار و طاغی به وجود می‏آورد ، انسانی كه چون دستش به‏
پدر و مادر نمی‏رسد با جامعه خودش دشمن می‏شود . اينها تازه بعضی از آن‏
عوارض است ، و