ولی انسان از نظر جسم ، كامل ( يعنی تمام‏شده ) به دنيا می‏آيد ، يك عضو
ناتمام از او باقی نيست كه در دنيا بخواهد تمام شود ، مثلا قلبش ، كبدش‏
، روده‏اش ، چشمهايش ، دستهايش ، لبش ، در عالم رحم تمام نشده باشد ،
بعد در دنيا بخواهد تمام شود ، به او بگويند ديگر چشم و ابرويت را خودت‏
درست كن ، تا اينجا خلق شده‏ای ، از اين به بعد اختيارش با خودت كه‏
چشمت را هر طور می‏خواهی بساز ، می‏خواهی مشكی باشد يا ميشی يا آبی ،
ابرويت هم می‏خواهی كج باشد يا راست . اما انسان از نظر روح يك منزل‏
نسبت به جسم عقب است ، يعنی جسمش در مرحله رحم تمام می‏شود و روحش در
دنيا بايد تمام شود . اين است كه دنيا رحم جان انسان است . از نظر جسم‏
، خودش در رحم خودش را نساخته است ، او را تمام كرده‏اند ، از نظر روح‏
، در عالم دنيا خودش بايد خودش را تمام كند و بسازد .
اين است كه قلم قضا و قدر را در دنيا به دست خود انسان داده‏اند ،
نقاشی و رسم و طراحی و مهندسی ساختمان روحی انسان را در دنيا به خود
انسان داده‏اند . مدلها را هم به انسان معرفی كرده‏اند ، انسانهای كامل ،
انسانهای شرور ، گفته‏اند می‏خواهی خودت را مطابق اين مدل بساز ، اين‏
پيغمبر است ، اين علی است ، اين امام حسن است ، اين امام حسين است ،
اين سلمان است ، اين ابوذر است ، آن ديگری فرعون است ، هامان است ،
نمرود است ، اختيار باتوست ، می‏خواهی چشم روحت را مثل آن بساز يا مثل‏
اين ، ابروی روحت را مثل آن بساز يا مثل اين ، رنگ روحت را مثل آن‏
بساز يا مثل اين . اين را می‏گويند " خلق " . حالات روحی انسان وقتی كه‏
به صورت ملكه دربيايد " خلق " گفته می‏شود .