نسبيت را در جهان آورد ، يعنی اينشتين . نظريه او همان نظريه محدود بودن
ابعاد عالم است كه میگويد اينچنين نيست كه [ عالم ] نامتناهی باشد و هر
چه ما پيش برويم عالمی باشد شبيه اين عالم ، در نهايت امر ( حال
نهايتش چقدر است مطلب ديگری است ، ممكن است فاصلهاش چند ميليارد
سال نوری باشد ) اين عالم ما محدود است و كرویالشكل هم هست .
بعد مساله زمينها مطرح میشود كه زمين يعنی چه ؟ آيا هر كرهای را ما
زمين میگوييم ؟ يا زمين آن كرهای است كه در آن كره استعداد و شرايط
حيات و زندگی وجود داشته باشد . اين هم جز مجهولات علم است . حتی راجع
به نزديكترين كرات هم هنوز اطلاع دقيقی از نظر علمی دردست نيست ، برای
اينكه اين ستارگانی كه جز منظومه شمسی هستند ، همانهايی كه قدما برای هر
كدام يك فلك قائل بودند ( عطارد و زهره و مريخ و مشتری و زحل و غيره )
، همينها كه نسبت به ستارگان ديگر بسياربسيار به ما نزديك هستند ، هنوز
بشر نتوانسته است بفهمد كه آيا آنها زمينی هستند مانند اين زمين ، يعنی
شرايط مساعدی برای زندگی دارند يا ندارند . البته هرچند وقت يك بار
اطلاعات و قرائنی ارائه میكنند ولی هنوز صددرصد جنبه علمی پيدا نكرده
است و معلوم نيست قضيه از چه قرار است .
در اينجا يك مشكل از مشكلاتی كه آيات قرآن به حسب هيئت قديم داشت
به سادگی حل میشود ، و آن مشكلی است كه قرآن میگويد : نزديكترين آسمانها
را به ستارگان مزين كردهايم . اگر اينجور باشد معلوم میشود كه آنچه را كه
قرآن آسمان میداند مافوق همه اين ستارگان است ، اين ستارگانی كه چندين
ميليون سال نوری با ما فاصله
|