دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت |
رخت بر بندم و تا ملك سليمان بروم |
به هواداری او ذرهصفت رقصكنان |
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم |
پاورقی : . 1 بحارالانوار ، ج / 6 ص . 127
میشود ، میگويد بار ديگر تكرار كن ثلث ديگر گوسفندانم را هم به تو میدهم
و هيجانش بيشتر میشود . . .
ابراهيم عليه السلام در وقت مرگ باز با خدا مغازله و عشقبازی میكند .
در هنگام قبض روح میگويد : « " هل رايت خليلا يميت خليله ؟ " » آيا
ديدهای خليل و دوست روح دوست خود را قبض كند ؟ فرشته از ناحيه خدا به
او میگويد : " هل رايت خليلا يكره لقا خليله " ( 1 ) آيا ديدهای دوستی
لقای دوست خود را مكروه بشمارد ؟ ! در همان حال هم در حال مغازله است ،
در همان حالی كه دارد میرود ، بازدارد حرف میزند و عشقبازی میكند . به
قول حافظ :
پاورقی : . 1 بحارالانوار ، ج / 6 ص . 127 |