در تحت سلطه خود اوست ديگر هيچ قدرتی معنی و مفهوم ندارد ، تقسيم ملك‏
و تقسيم ملك با خدا كه اين مقدار مال من و اين مقدار مال تو ، معنی‏
ندارد . او ملك مطلق هستی است ، حال كه ملك مطلق هستی است ، پس در
مقابل آنچه كه او بخواهد ديگر مساله مانع و " می‏شود " و " نمی‏شود "
معنا ندارد . برای قدرتهايی كه در داخل هستی است در مقابل يك قدرت ،
قدرت ديگری مقاومت و ايستادگی می‏كند ، اما آن كسی كه تمام هستی ،
يكپارچه در تحت نفوذ و قدرت اوست در مورد آنچه حكمتش اقتضا كند ديگر
برای او مساله " نمی‏شود " و امثال آن معنی ندارد . پس استبعادهايی كه‏
گاهی افرادی در مورد معاد می‏كنند مانند آنچه كه قرآن نقل می‏كند : " « من‏
يحيی العظام و هی رميم »" ( 1 ) ( استخوان پوسيده را چه كسی زنده می‏كند
؟ ) ناشی از اين است كه شخص ، خود را معيار و مقياس قرار داده و با
حساب خود اوضاع را سنجيده است . در كار خدا فقط حكمت خودش حكمفرماست‏
. نمی‏خواهم بگويم حكمت خداوند قدرت او را محدود می‏كند ، محدوديت در
كار نيست ، قدرت او عين حكمت اوست . آنچه را كه حكمتش اقتضا می‏كند و
اراده و مشيت حكيمانه‏اش اقتضا می‏كند انجام می‏دهد و مساله اينكه اين ،
كار مشكلی است و آن كار آسانی است ديگر در آنجا مطرح نيست .

حمد و شكر

" « و له الحمد »" . حمد امری است كه به اين طرف يعنی به جانب‏
انسان مربوط می‏شود . حمد يعنی چه ؟ حمد يعنی ستايش و بلكه سپاس . سه‏
لغت است در عربی كه معانی آنها خيلی به يكديگر نزديك است و ما

پاورقی :
. 1 يس / . 78