نبوده است . قفس‏شكستن و زندان‏شكستن و از چاه بيرون آمدن در تعبيرات‏
شعرای ما زياد آمده است با اينكه تابع مكتب مانی نبوده‏اند .
اين مكتب بر اين اساس است كه روح يك امر جاودانه است ولی معتقد
نيست كه روح انسان به صورت يك موجود كامل بود و او را مثل يك زندانی‏
به زندان آوردند و يك موجود آزاد را در چاه انداخته و يا مرغ آزاد را در
قفس كردند ، بلكه روح انسان در اين دنيا ناقص است ، به اين معنا كه‏
يك امر بالقوه است كه قابل تكامل و كامل شدن است ، يعنی رابطه انسان‏
با جهان ، رابطه كشاورز است با مزرعه و رابطه كودك است با مدرسه ، نه‏
رابطه زندانی با زندان . اين موجود ضعيف ، وجودش از نقطه صفر آغاز شده‏
و بايد در اين دنيا رشد و تكامل پيدا كند . دنيا برای انسان مانند مدرسه‏
است برای دانش‏آموز و مانند مزرعه است برای كشاورز ، كه در اين مدرسه‏
است كه بايد تكليف انجام بدهد و به مسؤوليتهای خود متوجه باشد و بايد
خود را در اين مدرسه كامل كند تا وقتی از مدرسه بيرون می‏آيد كامل باشد .
يا آن كشاورز كارش در صحرا زحمت كشيدن است ، ولی می‏داند كه همين كاشتن‏
و بعد به‏عمل آوردن محصول است كه زندگی ايام سالش را تامين می‏كند . اگر
می‏خواهد چه در مدت زراعت و چه در مدتی كه در خانه استراحت می‏كند زندگی‏
خوبی داشته باشد فقط بايد عمل كشاورزی را خوب انجام دهد .
همچنين می‏توان گفت مثل انسان با جهان مثل بازرگان است با بازار .
بازار برای يك بازرگان به‏عنوان محل كار و محل به دست آوردن سود محبوب‏
و مطلوب است .
بيشتر تعبيراتی كه عرض كردم تعبيرات اميرالمومنين عليه السلام است .