ساكن " يك معنای قراردادی دارد كه همان ماده سيالی است كه مورد احتياج
انسان است . همينطور است اگر میگويم خانه ، زمين و يا آسمان . ولی ممكن
است كسی لغتی از خودش بسازد مثل بعضيها كه شوخی میكنند و الفاظی كه هيچ
معنی ندارد پشت سر يكديگر رديف میكنند و كلمهای را به كار ببرد كه شما
در هر كتاب لغتی هم بگرديد آن را پيدا نكنيد ، چون اساسا معنی ندارد
يعنی پوچ و توخالی است ، فقط لفظ است و هيچ محتوايی ندارد .
اين اصطلاح در باب كارها هم كه اموری واقعی هستند بهكار میرود . اگر
انسان كاری را برای رسيدن به حقيقتی كه مقتضای طبيعت و فطرت انسان است
( يعنی كمال انسان به آن بستگی دارد ) انجام دهد اين كار " بامعنا "
ست . مثلا يك دانشآموز به مدرسه میرود . برای چه ؟ ( اين " برای "
فورا پشت سرش میآيد ) برایاينكه درس بخواند و باسواد بشود . چرا
میخواهد باسواد شود ؟ زيرا آدم بیسواد بیخبر است و بسياری چيزها را
نمیفهمد . يك دانشآموز میرود و با معلومات میشود برایاينكه علم پيدا
كند . اين را میگوييم يك كار " بامعنی " ، كاری كه معنیاش هم در آن
هست ، زيرا اين كار مقدمهای است برای رسيدن به چيزی كه خير است .
اين خيرها در نهايت به كجا میرسد ؟ به جايی میرسد كه آن خير ، بالذات
است و ديگر در آنجا چرا ندارد و منطق الهی و منطق مادی در اين جهت
تفاوتی ندارند . همان مساله مدرسه رفتن يك دانشآموز را دنبال میكنيم :
يك كودك چرا مدرسه برود ؟ برای اينكه درس بخواند . برای چه درس
بخواند ؟ تا دارای سواد و معلومات بشود و بعد رشتهای مثل رشته فنی را
انتخاب كند . برای چه رشته فنی را انتخاب كند ؟ برای اينكه مهندس شود
. برای چه مهندس شود ؟ ( در اينجا دو جنبه فردی و اجتماعی پيدا
|