كه در قرآن بيش از هر كتاب ديگری روی احتياط و حذر از منافقين تكيه شده‏
است . شما در هر كتاب مذهبی ديگری می‏بينيد كه صحبت از مومن و كافر
است ، ولی قرآن در مقابل مومن ، دو گروه را قرار می‏دهد : كافر و منافق .
مومن ، يعنی يك انسان با ايمان يكچهره كه چهره درونش ايمان و چهره‏
برونش هم ايمان است . كافر يعنی يك انسان بی‏ايمان يكچهره كه چهره‏
درونش بی‏ايمانی و چهره برونش هم بی‏ايمانی است . ولی منافق يك بی‏ايمان‏
دو چهره است كه چهره درونش بی‏ايمانی و چهره برونش ايمان است . اين‏
اگر مساله‏ای بود كه اختصاص به همان گروه منافقين مدينه می‏داشت اينهمه‏
آيه در مورد منافقين نازل نمی‏شد . اين قضيه به صدر اسلام هم اختصاص‏
نداشته و برای ذيل اسلام و بلكه برای دنيا هميشه بوده است .
نكته ديگر اين است كه نفاق از مختصات بشر است . معمولا در حيوانات‏
اثری از نفاق يعنی دوچهرگی و دورويی ديده نمی‏شود . شايد خيلی به ندرت در
بعضی از حيوانات زيرك چنين چيزی ديده شود ، يعنی حيوان به حالتی بر ضد
حالتی كه داراست تظاهر كند . حيوان اگر خشم بگيرد آثار خشم در صدايش و
حنجره‏اش ظاهر می‏شود ، اگر خوشحال شود فورا جست و خيز می‏كند ، اگر دردش‏
بيايد ناله می‏كند . هر صدايی از حيوان يك نشانه واقعی است از حالتی كه‏
دارد و ميان حالتش و آن صدا يا علامتی كه از خود بروز می‏دهد اختلاف نيست‏
، اين انسان است كه اين قدرت را دارد كه ممكن است با يك نفر در
نهايت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و كينه او را داشته باشد ولی وقتی‏
با او بنشيند تظاهر به دوستی كند و با چهره باز برخورد كند و اظهار
خوشوقتی و خوشحالی كند . اكثر تعارفاتی كه در ميان مردم معمول است نوعی‏
نفاق است برای اينكه دروغ است . كسی به خانه می‏آيد و صاحبخانه می‏گويد
قدم روی چشم ما