خانه تو بودم مانند كنيزی برای تو بودم . در خانه تو در نهايت امانت به
سر بردم . در خانه تو چنين و چنان بودم . وقتی كه اين جملهها را گفت ،
اشكهای علی عليه السلام سرازير شد . سر زهرا عليهاالسلام را محكم به سينه
چسبانيد ، به علامت اينكه ديگر حاضر نيستم تو اينچنين از من معذرتخواهی
كنی ، چون معنی سخن زهرا عليهاالسلام اين بود كه اگر من در وظيفه كوتاهی
كردهام مرا ببخش ، و معنای عمل علی اين بود : زهراجان ! من مايل نيستم و
راضی نيستم كه چنين سخنانی بر زبان تو جاری شود ، من از اينكه چنين
سخنانی از تو بشنوم رنج میبرم .
بگذاريد جريان ديگری عرض كنم . میدانيد كه زهرا عليهاالسلام چقدر از
دست كسانی كه به او ظلم كرده بودند ناراحت و ناراضی و غرق در خشم بود .
آنها وقتی شنيدند كه بيماری حضرت زهرا عليهاالسلام شدت كرده است پيغام
فرستادند كه اجازه بدهيد ما به خانه شما بياييم و از شما عيادت كنيم .
میخواستند به آنجا بروند و بيايند چند كلمه بگويند و گذشتهها را به نحوی
لوث كنند . زهرا عليهاالسلام اجازه نداد ، فرمود : من راضی نيستم كسانی
كه به من ظلم كردهاند و حق شوهرم را غصب كردهاند ، پايشان روی فرش من
برسد و به خانه من بيايند . آمدند خدمت علی عليه السلام . گفتند يا
اباالحسن ! ما از زهرا خواهش كرديم اجازه دهد او را عيادت كنيم ولی او
اجازه نداد ، از تو خواهش میكنيم از زهرا برای ما اجازه بگير . ببينيد
ادب زهرا عليهاالسلام در مقابل علی عليه السلام چقدر است . علی عليه
السلام هم نيامده كه بگويد : زهرا جان من از تو خواهش میكنم حتما اين را
بپذير ، مثلا فلان مصلحت من چنين اقتضا میكند . همينقدر پيغام آورد كه يا
بنت رسولالله ، اين دو نفر من را وسيله قرار دادهاند ، يعنی اختيار با
خودت ، میخواهی قبول كن ، میخواهی رد كن . ببينيد چطور جواب میدهد ،
عرض كرد : « " يا علی ! البيت »
|