مثلا می‏خواهی برنامه‏ای بريزی برای اينكه مدرسه‏ای تاسيس كنی ، باغی درست‏
كنی و ده سال هم بايد برای آن كار كنی . اگر بگويی من كه شايد فردا بميرم‏
پس اين كار را برای چه كسی انجام دهم ، درست نيست ، بلكه فكر كن كه‏
انشاالله زنده هستی . يا می‏خواهی درسی را شروع كنی و شش سال وقت‏
می‏خواهد . اينجا فكر كن انشاالله زنده هستی ، چرا فكر كنی كه فردا می‏ميری‏
، فكر كن كه زنده هستی . اما اگر گناهی مرتكب شده‏ای و می‏خواهی توبه كنی‏
، حق مردم را می‏خواهی بدهی ، نمازهايت را می‏خواهی قضا كنی ، خودت را
می‏خواهی اصلاح كنی ، نگو انشاالله من ده سال ديگر زنده هستم ، بگو شايد
فردا بميرم . پس برای بعضی كارها انسان بايد بگويد كه انشاالله زنده‏
هستم و برای بعضی كارها بايد بگويد شايد بميرم .
اولياالله هميشه اين‏طور فكر می‏كنند و از يك نظر جمع ميان ضدين می‏كنند
كه جمع ميان ضدين به معنی واقعی نيست . از يك نظر فكر می‏كنند كه هميشه‏
زنده هستند و از يك نظر فكر می‏كنند كه شايد فردا بميرند .
خلاصه بحث تا اينجا اين است كه اين آيه كه می‏فرمايد : " « قل يا ايها
الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت » "
يك قياس استثنايی است كه اساسش يك ملازمه است : اگر شما اولياالله‏
هستيد مرگ را آرزو كنيد . در اينجا دو شبهه در اذهان پيدا می‏شود .
يكی اينكه بعضی كه توجه نمی‏كنند اين سخن در مورد اولياالله است‏
می‏گويند : طبق اين آيه مرگ بايد برای همه مردم يك امر آرزويی باشد ،
پس آيا خدا آدم را در اين دنيا آورده تا هميشه آرزوی مرگ داشته باشد ؟
نه ، قرآن نمی‏گويد همه مردم ، بلكه می‏گويد مرگ برای اولياالله يك‏
آرزوست .