شبهه دوم اين است كه آيا اولياالله فقط بايد آرزوی مرگ داشته باشند و
آرزوی طول عمر نبايد داشته باشند ؟ اگر چنين است پس چرا خود اولياالله‏
در دعاها از خدا طول عمر خواسته‏اند و به ما هم دستور داده‏اند كه از خدا
طول عمر بخواهيد ؟ « " اللهم اجعل فيما تقضی و تقدر من الامر المحتوم و
فيما تفرق من الامر الحكيم فی ليله القدر من القضاء الذی لايرد و لايبدل ان‏
تكتبنی من حجاج بيتك الحرام ، المبرور حجهم ، المشكور سعيهم ، المغفور
ذنوبهم ، المكفر عنهم سيئاتهم و اجعل فيما تقضی و تقدر ان تطيل عمری فی‏
خير و عافيه " » ( 1 ) . در بخش آخر اين دعا به خداوند عرض می‏كند : از
تو می‏خواهم عمرم را زياد كنی ولی در خير و عافيت . هم خودشان آرزوی طول‏
عمر دارند و هم از ما خواسته‏اند كه از خداوند عمر طولانی بخواهيم . نيز
اگر مرگ مورد آرزوست چرا خودكشی مانند كشتن هر انسان ديگر گناه كبيره و
نتيجه‏اش عذاب مخلد است ؟ چرا اگر كسی ولو به همين خيالات ، خودش را
بكشد ، نفس محترمی را كشته است و قرآن فرموده است كه تا ابد در عذاب‏
الهی است ؟
از توضيحاتی كه داديم معلوم شد كه در عين اينكه مرگ برای اولياالله‏
يك امر مورد آرزوست معنايش اين نيست كه آنان مجازند اين فرصت را از
دست بدهند ، بلكه هر وقت آن فرصت به قضا و قدر الهی تمام شد آرزو
دارند به آنجا بروند .
گفتيم كه در دو مورد است كه برای اولياالله مرگ به‏طور مطلق يك امر
آرزويی می‏شود و ديگر از خدا طول عمر نمی‏خواهند . يكی همان‏طور كه عرض‏
كردم آنجا كه احساس كنند ديگر بعد از اين فرصت كار نيست .

پاورقی :
. 1 بحارالانوار ، ج / 97 ص 375 ، با اندك اختلاف .