كدام به‏دنبال ديگری چطور نظم خاصی دارد و به سوالات جواب می‏دهد .
پس در آن آيات مساله بشارت مطرح شد و در اين آيه مطلب اين‏طور بيان‏
شد كه خيال نكنيد كه توسعه اسلام و عالمگيرشدن شعاع دين اسلام بستگی دارد
به اين كه اين بنی‏اسرائيلی كه عيسی عليه السلام به آنها بشارت داده ،
گرايش پيدا كنند يا نكنند ، مردم دنيا همه منتظر ايستاده‏اند كه آيا
اينها مسلمان می‏شوند ، نه ، مسلمان شدن آنها فقط برای خود آنها خوب بوده‏
است . اين نور خداست و نور خدا خاموش‏شدنی نيست . اراده خدا تعلق‏
گرفته است كه اين نور را جهانگير كند .

سر خاموش نشدن نور خدا

اينجا سوال ديگری پيش می‏آيد و اين سوال خيلی مهم است : خدا چطور نور
خودش را جهانگير می‏كند ؟ وقتی می‏گوييم خدا نور خودش را تمام می‏كند ،
آيا مقصود اين است كه اين نور خود به خود خاموش می‏شود ولی خدا با يك‏
قوه قسری ( به قول حكما ) جلوی خاموشی آن را می‏گيرد ؟ يا نه ، خدا در خود
اين نور ، در خود اين حقيقت ، چيزی قرار داده كه چون حقيقت است ،
اراده خدا تعلق گرفته كه حقيقت باقی بماند ؟ اين نكته عجيبی است كه در
اين آيه و در آيات ديگر به آن اشاره شده است .
ابتدا آيه ديگری را كه اين معنا را بيان كرده ذكر می‏كنم و بعد به اين‏
آيه می‏پردازم . قرآن منطقی دارد كه خيلی با منطقهای ما در امروز متفاوت‏
است و همين منطقهای كج و كوله ما فعلا حجاب اسلام است . حقيقت مطلب‏
اين است كه اين حرفی كه سيد جمال‏الدين اسدآبادی گفته ، بسيار حرف حسابی‏
است : " الاسلام محجوب بالمسلمين " اسلام يك حجاب بيشتر ندارد و آن‏
همين مسلمين هستند . گفت : " تو خود حجاب خودی حافظ از ميان برخيز "
. اسلام مثل يك نوری است كه در پشت شيشه‏های كج و كوله