مكرر در مكرر راجع به معاد بحث می‏شود ، برای اين است كه يك رسالت‏
اصلی پيامبران همين است .

دو رسالت اصلی پيامبران

در رسالت پيامبران دو چيز ، اصل اصل همه چيز ديگر است . يكی مساله‏
توحيد و اقسام توحيد است و از آن جمله توحيد در عبادت ( غير خدا را
پرستش نكردن ) و دوم مساله معاد يعنی بازگشت همه مردم به سوی خداوند و
به يك اعتبار بازگشت همه مردم به سوی اعمال و رفتار و كردار خودشان‏
است . اگر بخواهيم از ديد ديگری به اين مطلب نظر كنيم اين‏طور بايد
بگوييم كه همه رسالت انبيا در دو چيز خلاصه می‏شود كه يكی مربوط به خداست‏
و ديگری مربوط به انسان است و هر دو هم به يك اصل برمی‏گردد . آنچه كه‏
مربوط به خداست ، يگانگی حق است از هر جهت ، كه انسان بايد اين يگانگی‏
را درك كند و بر اساس اين يگانگی حق عمل كند . آنچه مربوط به انسان‏
است اين است كه انسان يك موجود فانی نيست ، موجودی باقی است و
سعادت و شقاوت جاويدان او را اعمال و رفتار او در اين دنيا باعث می‏شود
، هر گونه در اين دنيا عمل كند در آنجا نتيجه‏اش را خواهد گرفت .
معمولا اين دعوت پيامبران در هر دو جبهه با يك نوع مقاومتی روبرو می‏شد
، هم در جبهه توحيد و هم در جبهه معاد و در هر كدام به يك شكل خاص . در
جبهه معاد اغلب به صورت يك استبعاد بود : مگر چنين چيزی ممكن است ؟
انسان بعد از اينكه مرد ، ديگر مرد و تمام شد ، فانی و نيست شد . خيال‏
می‏كردند مردن برای انسان فنا و نيستی است . وقتی كه انسان مرد و نيست‏
شد و اعضای بدنش متفرق گرديد و هر جزئی به جايی پراكنده شد ، مگر می‏توان‏
باور كرد كه باز همين انسان مبعوث و محشور