پاورقی : . 1 زمر / . 9 . 2 ص / . 28
بود اعتراف كرده است و آن همان حقيقتی بود كه سقراط مدعی آن بود .
در قرآن مجيد اين سبك و روش زياد معمول است . مثلا وقتی میخواهد
بفرمايد : مردمان عالم و مردمان جاهل نمیتوانند برابر باشند ، آن را به
صورت استفهام ذكر میكند : " « قل هل يستوی الذين يعلمون و الذين
لايعلمون غ"(1) تو خودت بگو، آيا كسانی كه میدانند با كسانی كه نمیدانند
مانند يكديگرند ؟ يا آيات ديگری در اين زمينه مانند : "« ام نجعل الذين
امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فی الارض ام نجعل المتقين كالفجار
" ( 2 ) .
اين آيه هم به همين صورت است و اين روش در تعليم و تربيت بسيار
روش خوبی است . خداوند به اهل ايمان خطاب میكند .
ببينيد خدای عالم در وحی خود به ما انسانها و مخلوقهای ضعيف با چه
صورتی مطلب را عرضه میدارد ؟ مثل كسی است كه بخواهد قبلا از ما اجازه
بگيرد و بعد سخنش را ذكر كند و اين چقدر در نفس و روح ما موثر است .
میفرمايد : " « يا ايها الذين امنوا »" ای اهل ايمان ! " « هل ادلكم
علی تجار تنجيكم من عذاب اليم »" آيا شما را راهنمايی كنم به معامله و
تجارتی كه شما را از عذابی دردناك برهاند ؟ اين " « هل ادلكم » "
آنقدر به قول علمای ادب در آن " استعطاف " هست كه وقتی انسان فكر
كند كه خدای عالم با ما كه بشر ضعيف هستيم به اين صورت دارد صحبت
میكند [ نمیتواند نه بگويد ] . گويا خداوند چنين میگويد : آيا اجازه
میدهيد من شما را يك راهنمايی كنم ؟ حال مگر میشود انسانی پيدا شود كه
ببيند خدای عالم از او تقاضا كند كه آيا اجازه هست من شما را يك
راهنمايی كنم و بعد هم بهطور
پاورقی : . 1 زمر / . 9 . 2 ص / . 28 |