قرآن می‏فرمايد : " « ولله العز و لرسوله و للمومنين »" عزت منحصرا
از آن خدا و پيامبر و مومنين است ، يعنی تو ذليل‏تر از آن هستی كه بخواهی‏
چنين كنی ، تو آن‏قدر ذليلی كه خودت هم نمی‏دانی : " « و لكن المنافقين‏
لايعلمون »" .
عبدالله بن ابی هنوز به مدينه نرسيده بود كه خدای متعال دو بار ذلت او
را به او نشان داد . اين‏طور اشخاص كه منافق و ترسو هستند وقتی كه در
ميان رفقای خودشان هستند رجز می‏خوانند ولی در جمع به كلی شكل ديگری به‏
خود می‏گيرند . وقتی كه آمد خدمت پيغمبر ، قسمهای غلاظ و شدادی خورد كه‏
اصلا من اين حرفها را نگفته‏ام و اينها را به من دروغ بسته‏اند . اين اولين‏
ذلتش بود . بعد هم پسرش آمد خدمت پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و
عرض كرد : يا رسول‏الله همه می‏دانند كه در ميان انصار ، جوانی نسبت به‏
پدر و مادرش خوشرفتارتر از من نيست . من پدرم را به عنوان يك پدر
دوست دارم ولی پدر من منافق است . اگر حق پدرم كشته شدن است فرمان بده‏
تا خودم او را بكشم . فرمود : نه . با اينكه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و
آله او را نهی كرد ، آمد كنار دروازه مدينه ايستاد . هر كس می‏آمد می‏ديد
كه او دارد قدم می‏زند و شمشيرش هم دستش است . پدرش از دور پيدا شد .
جلوی او را گرفت و گفت حق ورود به مدينه را نداری . تا پيغمبر اجازه‏
ندهد من نمی‏گذارم وارد مدينه شوی . اين آدمی كه اينچنين لاف می‏زد كه اگر
به مدينه برگردم پيغمبر را از مدينه بيرون می‏كنم ، كارش به جايی رسيد كه‏
روز بعد ( بيش از يك روز هم تا رسيدن به مدينه فاصله نشد ) نزديكترين‏
افراد به او يعنی پسرش به او گفت من بدون اجازه پيامبر نمی‏گذارم وارد
مدينه بشوی .
" « يا ايها الذين امنوا لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكرالله و من‏
يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون »" . گويی قرآن می‏خواهد اين‏طور نتيجه‏
بگيرد كه اين