هم‏دوره مرحوم آقا سيدابوالحسن بودند . ايشان بعد به اصفهان آمد كه اگر در
نجف مانده بود خودش مرجع تقليد بود . ايشان گفته بود از اصفهان برای‏
سفر حج عازم مكه شدم ( در آن وقت بيشتر با كشتی می‏رفتند و از كشورهايی‏
عبور می‏كردند ) . در يكی از سفارتخانه‏های خارجی دنبال گذرنامه رفته بودم‏
. يك وقت ديدم مردی با زبان فارسی فصيح صدا زد : آقا ميرزا صادق ! آقا
ميرزا صادق ! بعد مثل يك آدم كاملا آشنا شروع به صحبت كرد . هرچه فكر
كردم ديدم او را نمی‏شناسم . آخر گفت : من را نمی‏شناسی ؟ گفتم : نه .
گفت : من در زمان مشروطيت در نجف در فلان حجره بودم ، و خودش را معرفی‏
كرد . يادم آمد كه او طلبه‏ای بود از شاگردهای مرحوم آخوند كه آنچنان زاهد
و مقدس و متدين بود و آنچنان درسهايش را هم خوب حاضر می‏كرد كه مورد
اعتماد همه قرار گرفته بود . معلوم شد كسی بوده كه سی سال ماموريت داشته‏
است .
بشر اين‏قدر قدرت و توانايی دارد كه پرده روی چهره خودش بكشد و چهره‏
واقعی خود را پنهان كند . " « هم العدو فاحذرهم »" . قرآن می‏فرمايد از
اين‏طور دشمنان بپرهيز .

كتمان ممدوح و نيكو

مطلب ديگر اين است كه اگرچه درصورتی‏كه انسان قدرت و توانايی اينكه‏
بتواند اسرار خود را مخفی كند نمی‏داشت اين نوع عمل خدعه و فريبكاری را
كه بالاترين خدعه‏هاست انجام نمی‏داد ، ولی بشر به واسطه همين توانايی كه‏
دارد می‏تواند از بزرگترين فضيلتها برخوردار باشد ، فضيلتی كه نقطه مقابل‏
نفاق است . هر كتمانی كه نفاق نيست . نفاق يعنی باطن بد و نيت بد را
به قصد خدعه و فريب مردم مخفی كردن ، جو فروختن و گندم‏نمايی كردن . عكس‏
قضيه چگونه است ؟ عكس قضيه