انسان در يك عضو معين و در يك محل معين احساس می‏كند . ولی لذتهای روحی‏
و همچنين دردهای روحی ، عضو معين ندارد . مثلا انسان اگر احساس موفقيت‏
كند ، فرض كنيد قهرمانی رفته مسابقه قهرمانی داده و فاتح شده ، او
احساس لذت و بهجت می‏كند . لذت و بهجت او جا ندارد ( كه ) بگوييم او
الان كجای بدنش خوشش می‏آيد ؟ ( آيا ) يك جای معين و يك نقطه معينی از
بدنش هست كه آنجا الان خوشش می‏آيد ؟ يا عكسش ، وقتی كه شكست می‏خورد
كه از شكست خودش رنج می‏برد ، آيا يك عضو معينی از او درد می‏كند ؟ هيچ‏
عضوی درد نمی‏كند . آدمی كه شكست می‏خورد و رنج می‏برد يا آدمی كه خدای‏
ناخواسته عزيزی از او از دست رفته و غصه عزيزش را می‏خورد ، هيچ عضوی از
او درد نمی‏كند اما رنج می‏برد . نه مثل اين است كه در سلولی از سلولهای‏
مغزش سوزنی فرو كنند ، نه ، در هيچ عضوی از اعضای بدنش يك جرحی كه جرح‏
طبی شناخته بشود وارد نشده ، ولی انسان به تمام وجودش دارد رنج می‏برد .
در اين مسأله كه آيا عذاب و عقاب آخرت ، روحی است يا جسمی ، آنهايی‏
كه معتقدند روحی محض است گفته‏اند فقط از نوع همان امور روحی است ،
لذتش مثلا از نوع لذتی است كه يك انسان از علم می‏برد ، كه در اين دنيا
آن لذتها خيلی ضعيف است و در آنجا كه حاجت و مانع بدن نيست فوق‏
العاده قوی و نيرومند است ، كما اينكه در اين دنيا هم افرادی كه تعقلشان‏
قوی است و عقلشان قوی شده ، لذتی كه از فهميدن می‏برند خيلی بالاتر است‏
از لذتی كه ديگران از جسم می‏برند . اين قضيه درباره شيخ طوسی معروف است‏
، می‏گويند گاهی تا صبح روی مسأله‏ای فكر می‏كرد و وقتی كه موفق به حل آن‏
مشكل می‏شد آنچنان بهجت و مسرتی به او دست می‏داد كه فرياد می‏كرد : "
أين الملوك و أبناء