عكس قضيه ، هنوز او نگفته اين تكذيب می‏كند . اين نشان می‏دهد كه اين‏
تكذيب بر اساس منطق نيست چون تكذيب بر اساس منطق اين است كه حرف‏
طرف شنيده بشود ، روی آن حساب بشود ، بعد ببيند منطقی نيست ، آنوقت‏
تكذيب كند . ولی تكذيبهای مصلحتی و در واقع منفعتی ، اين است كه (شخص)
از اول تصميم دارد كه آن را قبول نكند . " « كذبت قبلهم قوم نوح » "
قوم نوح هم قبل از اينها تكذيب كردند ، چه را ؟ همه چيز را آنها
نمی‏خواستند قبول كنند " فكذبوا عبدنا " پس چون چنين روحيه تكذيبی‏
داشتند و روحيه‏شان روحيه تكذيب بود بنده ما را تكذيب كردند . اينجا كه‏
می‏گويد : " بنده ما را تكذيب كردند " خداوند می‏خواهد به خودش ( مربوط
كند ) ، يعنی ما را تكذيب كردند . بنده ما را تكذيب كردند يعنی ما را
تكذيب كردند . مثل اينكه اگر چه اين تشبيه خيلی تشبيه درستی نيست شما
كسی را به عنوان نماينده خودتان به جايی می‏فرستيد ، بعد به آن نماينده‏تان‏
توهين می‏كنند . يك وقت می‏گوييد به آقای الف توهين كردند . آن وقت‏
خودش را در نظر گرفته‏ايد . و يك وقت می‏گوييد به نماينده ما توهين‏
كردند ، يعنی به ما توهين كردند ، يعنی گذشته از اينكه به شخص او توهين‏
كردند به ما هم توهين كردند . " « فكذبوا عبدنا »" بنده ما را تكذيب‏
كردند ، چه گفتند ؟ حال ببينيد چه توجيهاتی برای تكذيب خود ساختند : "
« و قالوا مجنون و ازدجر »" ديوانه است ، جن زده است . " مجنون "
از ماده " جن " است چنانكه در فارسی هم ديوانه در واقع يعنی ديو زده ،
چون در قديم معتقد بودند كه ديوانه‏ها را ديو به اصطلاح می‏زند و جن به آنها
اصابت می‏كند ( « اصابه الجن ») . " « قالوا مجنون »" ديوانه است ،
جن زده است " « و ازدجر »" دچار زجر الجن است . " زجر " منع را
می‏گويند و " ازدجار " يعنی منع را پذيرفتن . خلاصه جنها آمده‏اند اين را
زجر كرده‏اند و اين هم آن حالت را از جن پذيرفته است ،