پاورقی : . 1 اصول كافی ، ج / 4 ص 53 و بحار الانوارج / 87 ص 31 ، با اختلاف در عبارت .
ديگر از خود ارادهای ندارد . او نيست كه حرف میزند ، اصلا او از خودش
سخن ندارد ، اين خداست كه دارد با زبان او حرف میزند . دست او كه
حركت میكند او نيست كه دستش را حركت میدهد ، اين خداست كه دست او
را حركت میدهد . مفهوم آن حديثی است كه شيعه و سنی نقل كردهاند : "
لايزال العبد يتقرب الی بالنوافل حتی اذا احببته ، فاذا احببته كنت سمعه
الذی يسمع به و بصره الذی يبصر بها و يده الذی يبطش بها " ( 1 ) بنده
قدم به قدم به من نزديك میشود تا آنجا كه مورد محبت و عنايت من قرار
میگيرد . به آن مرحله كه رسيد منم چشم او كه میبيند و منم گوش او كه
میشنود و منم دست او كه دراز میشود ، يعنی اويی ديگر در كار نيست .
بنابراين شما بايد بدانيد كه با خدا بيعت كردهايد نه با كس ديگر ،
پس وفای به چنين بيعتی وفای به بيعت با خداست و نقض چنين بيعتی نقض
بيعت با خداست . حال از اين چه نتيجهگيری میشود ؟ در بيعت با بشر دو
طرفاست ، يعنی هر دو طرف سود و زيان دارند ، سودی اگر باشد مال دو
طرف است ، زيانی هم باشد مال دو طرف است . وقتی كه شخصی با يك نفر
ديگر بيعت میكند بر خلافت ، بر حكومت و امثال اينها ، آن كسی كه بيعت
میگيرد ، از تابعين خودش سود میبرد و در مقابل ، متعهد است به اينها
سود برساند . اما اگر انسان با خدا بيعت كند ، آن كه سود نمیخواهد و
بینياز از سود است خداست و آن كه صد در صد سود میبرد بنده است . نتيجه
اين است كه اگر بيعت را نقض كند آن كه ضرر میبرد باز صد در صد بنده
است نه خدا . لهذا میفرمايد چون طرف بيعت خداست " « فمن نكث » "
پس هر كسی كه اين بيعت
پاورقی : . 1 اصول كافی ، ج / 4 ص 53 و بحار الانوارج / 87 ص 31 ، با اختلاف در عبارت . |