اساس عقيده‏ای كه خود او به آن اعتقاد دارد و حال آنكه حقيقت نيست ،
مثل داستان معروف حضرت رضا عليه‏السلام در مجلس مباحثه با علمای مذاهب‏
كه مأمون تشكيل می‏داد و جلسات مفصلی بود ، قرآن هم كه فرموده است : "
« و جادلهم بالتی هی احسن »" . وقتی كه حضرت با جاثليق مسيحی راجع به‏
حضرت عيسی كه آنها مدعی الوهيت او بودند صحبت می‏كردند فرمودند حضرت‏
عيسی همه چيزش خوب بود ولی يك عيب در كار عيسی بود . او تعجب كرد :
عيسی ؟ ! چه عيبی ؟ ! عيسايی كه قرآن اين همه او را تعظيم كرده ! فرمود
او در عبادت كمی كوتاه می‏آمد . گفت : چه می‏گويی ؟ ! من تو را عالم خيال‏
می‏كردم ، عيسی دائما در حال عبادت بود . فرمود كی را عبادت می‏كرد ؟ او
خدا بود ، خدا كی را می‏خواست عبادت كند ؟ اين ، گرفتن طرف است به قول‏
خود طرف. اين را می‏گويند جدال و مجادله ، و قرآن دستور می‏دهد : " « ادع‏
الی سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن »" (1)
به راه خدا دعوت كن ، اما همه را كه از يك راه نمی‏شود برد ، همه را از
يك در نمی‏شود وارد كرد ، از يك در نمی‏روند ، يكی اهل حكمت و تعقل و
استدلال است، با او از طريق حكمت و تعقل و استدلال قوی وارد شو. يكی جاهل‏
و غافل است ، غافل را بايد موعظه كرد . يكی هم به اصطلاح مكابر است يعنی‏
روی قوزش افتاده ، مجادله و مغالطه كاری می‏كند، با او از طريق جدال وارد
شو ، ولی جدال هم حسابی دارد : " « و جادلهم بالتی هی احسن »" جدال به‏
نحو احسن .
حال مفهوم آيه اين است : بگو اگر خداوند ، اگر رحمن ، خدای رحمن‏
فرزندی داشته باشد من اولين عبادت كننده‏اش هستم . تعبير آيه

پاورقی :
. 1 نحل / . 125