صورت مؤكد در بياورند ، دستهايشان را روی همديگر می‏گذارند. اين دستها را
كه می‏گيرند و فشار می‏دهند، اين فشار دادن يعنی من قول دادم، من متعهد شدم‏
. در عرب هم همين كار معمول بوده كه اسم اين را می‏گذاشتند " بيعت " .
وقتی كسی (می‏خواست) آمادگی خودش را برای امری، برای نصرت و ياری شخصی،
يا به عنوان خلافت او (اعلام كند) ، می‏آمد دست می‏داد و بيعت می‏كرد و اين‏
را پيمان خيلی مؤكدی می‏شمردند و نقض بيعت را جايز نمی‏دانستند و طبعا هم‏
جايز نيست ( نقض بيعت را می‏گفتند " نكث "، كه حالا اينجا می‏خوانيم :
" « من نكث فانما ينكث علی نفسه »" چون وفای به پيمان يك امر عقلی‏
و انسانی است كه " « يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود »" ( 1 ) .
در قضيه حديبيه وقتی كه كار سخت شد و احتمال اينكه درگيری و جنگ‏
شديدی رخ بدهد ( قوت گرفت ) و مسلمين هم چنين آمادگی‏ای داشتند ، غير از
يك نفر بقيه همه آمدند با پيغمبر اكرم در زير آن درخت بيعت كردند .
قرآن اينجا می‏فرمايد آنها كه با تو بيعت كردند در واقع با خدا بيعت‏
كردند . مقصود اين است كه اينجا تو طرف نيستی ، خدا طرف است ، نه‏
اينكه فقط با يك انسان بيعت كردند ، چون آن انسان برای خودش كاری را
نمی‏خواسته و بعلاوه آن انسان انسانی است كه در واقع آنچه كه در او وجود
ندارد همان من اوست . چون من او فانی شده و نيست پس در واقع اين دست‏
خداست كه اينجا دراز شده . بزرگترين و عالی‏ترين تعبيراتش اينجاست :
قرآن دارد كه " « يد الله فوق ايديهم »" دست خدا بالای دست آنهاست .
اينجا مقصود چيست ؟ آيا قرآن می‏خواهد بگويد كه دست سومی ( البته در
مقام تشبيه ) بالای اين دو دست وجود

پاورقی :
. 1 مائده / . 1