نيست ، بيايد سر كوچه آن فلش را ببيند از آن چه می‏فهمد ؟ فقط يك‏
تابلويی می‏بيند ، يك زمينه آبی و يك ( رنگ سفيد ) . برايش معنی ندارد
. آن دهاتی بی‏خبر از همه مقررات راهنمايی همان را می‏بيند كه شما می‏بينيد
، چشم او با چشم شما يك چيز می‏بيند ، دو چيز نمی‏بيند ، چنين نيست كه‏
چشم شما از او بيشتر ببيند چشم او كمتر ببيند ، ممكن است چشم او تيزتر
هم باشد و بيشتر هم ببيند ، ولی برای او آن تابلو معنی ندارد ، اما برای‏
شما معنی دارد . يا خطی كه روی كاغذ می‏نويسند ، بچه كه آن را نگاه می‏كند
همان را می‏بيند كه آدم بزرگ می‏بيند ولی برای آدم بزرگ معنی دارد ، هر
حرفش ، هر نقطه‏اش اشاره به چيزی است ولی برای آدم بی‏سواد معنی و مفهوم‏
ندارد . معنی ، باطن است و لفظ ظاهر . آنجا هم تابلو ظاهر است ، آن‏
مقصودی كه ميان مردم قراردادی است معنی است .
تفاوت يك آدم موحد با غيرموحد اين است كه عالم برای يك نفر موحد
معنی دارد ، يعنی كتابی است نوشته ، معنی دار و هر لفظش اشاره به يك‏
معناست ، اما برای آدم غير موحد ، برای آدم مادی معنی ندارد ، مثل خطوطی‏
است كه يك آدم بی‏سواد آن را نگاه می‏كند . از نظر آدم بی‏سواد غير از
خطهايی چيز ديگری وجود ندارد ، اين خطوط برای فهماندن يك مقصود نيست .
اينكه قرآن كريم اين همه روی كلمه " آيه " تكيه دارد برای همين است ،
يعنی می‏خواهد يك نفر موحد عالم را آنچنان مطالعه كند كه يك آدم باسواد
كتابی را مطالعه می‏كند ، از آن ، معنی و مقصود بفهمد ، لذا تعبير به "
كتاب " می‏شود ، عالم كتاب حق تعالی است و اين تعبيری بوده كه از قديم‏
به كار می‏بردند . محمود شبستری می‏گويد :
به نزد آن كه جانش در تجلاست
همه عالم كتاب حق تعالی است