شما سالم بر نمی‏گرديد ، به اين دليل نيامدند ، اگر می‏دانستند شما سالم بر
می‏گرديد همراه شما می‏آمدند ، و هم اينكه می‏گويند استغفار كن . واقعا از
كار خودشان پشيمان نشده‏اند ، اينها منافق‏اند ، " « يقولون بالسنتهم ما
ليس فی قلوبهم »" به زبان چيزی می‏آورند كه در دلشان وجود ندارد ، يعنی‏
اين طلب مغفرتشان هم دروغ است . پس برويم روی حقيقت . حقيقت مطلب‏
اين است كه اينها فكرشان اين بود كه شما سالم بر نمی‏گرديد . بگو خدا را
چه فكر كرده‏ای ؟ پس خدا چيست ؟ بگو اگر خدا پشتيبان كسی باشد در هر
شرايطی سالم بر می‏گردد ، اگر نباشد نه ، خدا اگر می‏خواست شما را در خانه‏
هم از بين ببرد در خانه از بين برده بود . " « قل فمن يملك لكم من الله‏
شيئا ان اراد بكم ضرا أو اراد بكم نفعا »" يعنی ما به اين اسباب و
وسائل تكيه نداريم ، ما تكيه‏مان به خداست . اگر خدا بخواهد به شما نفعی‏
برساند يا بخواهد به شما ضرری بزند مگر چيزی می‏تواند مانع بشود ؟ ! يعنی‏
تكيه ما به خدا بود " « بل كان الله بما تعملون خبيرا »" خدا خودش‏
آگاه است كه واقعيت چه بود ، يعنی خدا خودش می‏داند كه اينهايی كه شما
می‏گوييد دروغ است ، " « شغلتنا اموالنا و اهلونا »" دروغ است ، "
« فاستغفر لنا » " دروغ است . " « بل ظننتم أن لن ينقلب الرسول و
المؤمنون الی اهليهم ابدا »" حقيقت اين است كه شما گمان می‏برديد كه‏
پيغمبر و مؤمنين هرگز روی زن و بچه‏شان را نخواهند ديد " « و زين ذلك فی‏
قلوبكم »" و اين فكر در دل شما خيلی هم جلوه داده شده بود ، يعنی از
اين قضيه متأثر هم نبوديد ، خوشحال هم بوديد كه ديگر رفتند و كارشان تمام‏
شد. " « و ظننتم ظن السوء »" و گمان بد برديد " « و كنتم قوما بورا
" و شما مردمی بوديد بور . كلمه " بور " در فارسی هم به كار می‏رود و
ظاهرا آنچه ما در فارسی به كار می‏بريم ريشه عربی دارد . ما وقتی می‏گوييم‏
فلان كس بور شد ، مقصودمان اين است كه مشتش باز شد و خجل و شرمنده‏
گرديد ، مثل