به قدری روی اين مطلب تكيه دارد كه عجيب است . مثلا در مسأله جاويد
ماندن مردم در قيامت ، در بهشت ، در جهنم : " « خالدين فيها »" برای
ابد در بهشت هستند و برای ابد در جهنم هستند ، دنبال هر دو دارد : "
« الا ما شاء » " . آنجا اين سؤال مطرح شده كه بسيار خوب ، نسبت به
جهنمیها استثنا درست است ، خدا وقتی نخواهد ، آنها را بيرون میآورد ،
ولی نسبت به بهشتیها چرا گفته " « الا ما شاء »" ؟ جوابش اين است كه
" « الا ما شاء »" نظر به اين ندارد كه خلود وجود ندارد . اين توهم
برای شما پيدا نشود كه چون در آنجا خلود هست ديگر به اراده خدا مربوط
نيست ، خدا بخواهد هست ، نخواهد هم هست ، نه ، خلود قطعا هست ، بهشت
خالد قطعا هست ، اما ما نبايد اينطور فكر كنيم كه ديگر آنجا قطعا هست ،
خدا بخواهد و نخواهد هست ، كار از كار گذشته ، ديگر از دست او ( كاری
ساخته نيست ) ، همين قدر كه رفتيم در بهشت ديگر كسی نمیتواند بيرونمان
كند ، ديگر به خدا ارتباط ندارد ، تا اينجا به او مربوط بود ، از اينجا
به آن طرف ، ديگر به او مربوط نيست . اين است كه قرآن میگويد " الا "
يعنی آن هم بسته به مشيت الهی است . درست است كه مشيت الهی هرگز
اقتضا نمیكند بيرون رفتن از بهشت را ، ولی اگر به فرض او بخواهد ،
بهشت هم نخواهد بود . او نمیخواهد كه بهشت نباشد ، او خواسته است كه
بهشت باشد ولی باز هم بودن بهشت قائم به مشيت اوست ، و ما در چندين
آيه از آيات قرآن داريم كه در چنين مواردی كلمه مشيت الهی را آورده :
" اگر خدا بخواهد " . اين لفظ " ان شاء الله " كه ما اين همه به كار
میبريم و بايد هم به كار ببريم برای همين است . ما در مورد قطعیترين
كارها میگوييم " اگر خدا بخواهد " . حتی ( میتوان گفت ) ( البته اين
تعبير را الان ما به كار نمیبريم ولی اگر هم بگوييم درست است ) : "
اگر خدا بخواهد و فردايی باشد " . يك وقت میگوييم
|