كرديم راجع به اينكه قرآن می‏فرمايد اگر با مشركين هم قرارداد صلحی امضاء
بكنيد ، يك پيمانی امضاء بكنيد ، آن قرارداد را بايد محترم بشماريد مگر
آنكه اين قرارداد از طرف آنها نقض بشود يا علائم قطعی اين كه تصميم بر
نقض آن دارند آشكار شود ، يعنی نگرانی تصميم بر نقض از سوی آنها ، پيدا
بشود . ولی اگر صرفا نگرانی است و هنوز نقض نكرده‏اند حق نداريد آنها را
غافلگير كنيد . بايد به آنها اعلام بكنيد كه ما ديگر قرارداد خودمان را
نقض كرديم : « و اما تخافن من قوم خيانه فانبذ اليهم علی سواء »به آنها
اعلام كن كه قراردادی بين ما نيست ، بنابراين برابر يكديگر هستيم و هيچ‏
تعهدی نسبت به يكديگر نداريم .
پس قرآن جايز می‏شمارد كه اگر مسلمين در جائی مصلحت بدانند ، با كفار
قرارداد صلح يعنی قرارداد عدم تعرض ببندند ، و مادامی كه مواد آن‏
قرارداد از طرف دشمن نقض نشده است يا علامت نقض پيدا نشده است بايد
آن را محترم بشمارند . لذا در اينجا می‏گويد اگر مسلمانانی كه در بلاد كفر
زندگی می‏كنند از شما كمك بخواهند ، شما كمك بدهيد مگر كمك عليه قومی‏
باشد كه شما با آنها پيمان عدم تعرض بسته‏ايد كه اگر بخواهيد كمك بدهيد
بايد بر خلاف پيمان رفتار كنيد . در اينجا نبايد كمك كنيد .
« و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض » اما كافران خودشان با يكديگر
پيوند دارند . همانطور كه بعضی از مفسرين مخصوصا علامه طباطبائی در تفسير
" الميزان " می‏فرمايند ، قرآن در اينجا نمی‏خواهد تكليف برای كفار
تعيين كند . كفار كه تابع دستور اسلام نيستند . می‏خواهد بگويد بين خود
آنها ولايت هم پيمانی و همكاری وجود دارد ،