ظاهر شد با اينكه قرار نبود كه غير قريش كس ديگر را در آنجا راه بدهند
و گفت من اهل نجد هستم . گفتند اينجا جای تو نيست . گفت نه ، من راجع‏
به همين موضوعی كه قريش در اينجا بحث می‏كنند صحبت و فكر دارم . بالاخره‏
اجازه گرفت و داخل شد . و در اخبار وارد شده كه اين پيرمرد انسان نبود و
شيطان بود كه به صورت يك پيرمرد مجسم شد . به هر حال در تاريخ ، او به‏
نام " شيخ نجدی " معروف شد كه در آن مجلس شيخ نجدی هم اظهار نظر كرد
و در آخر هم نظر شيخ نجدی تصويب شد . آن پيشنهاد كه گفتند يك نفر را
بفرستند پيغمبر را بكشد رد شد . همان شيخ نجدی گفت اين عملی نيست . اگر
شما يك نفر بفرستيد ، قطعا بنی هاشم به انتقام خون محمد او را خواهند
كشت و كيست كه يقين داشته باشد كه كشته می‏شود و حاضر شود اين كار را
انجام دهد . گفتند او را حبس می‏كنيم . گفت حبس هم مصلحت نيست زيرا
باز بنی هاشم به اعتبار اينكه به آنها بر می‏خورند كه فردی از آنها محبوس‏
باشد ، اگر چه به تنهايی زورشان به شما نمی‏رسد ولی ممكن است در موقع حج‏
كه مردم جمع می‏شوند ، از نيروی مردم استمداد كنند و محمد را از حبس‏
بيرون بكشند . پيشنهاد تبعيد شد . گفت اين از همه خطرناكتر است . او
مردی خوش صورت و خوش بيان و گيرا است . الان به تنهايی در اين شهر
افراد شما را به تدريج دارد جذب می‏كند . [ يك وقت می‏بينيد ] رفت در
ميان قبايل عرب چندين هزار نفر را پيرو خودش كرد و با چندين هزار مسلح‏
آمد سراغ شما . در آخر پيشنهاد شد و مورد قبول واقع شد كه او را بكشند
ولی به اين شكل كه از هر يك از قبايل قريش يك نفر در كشتن شركت كند ،
و از