قريش به كلی از اينها بی خبر بودند . آنها برای اينكه با پيغمبر مبارزه
كنند ، رؤسايشان گاهی میآمدند پارازيت میدادند به صورت ادعا ولی هيچگاه
عمل نمیكردند . « و اذا تتلی عليهم آياتنا »هنگامی كه آيات ما بر اينها
تلاوت میشود « قالوا قد سمعنا »میگويند ما هم شنيديم « لو نشاء لقلنا
مثل هذا »اگر ما هم بخواهيم میتوانيم مثلش بگوييم اما نمیخواهيم بگوييم
. خيلی حرف عجيبی است ! اگر میتوانستيد ، همان ساعت اول میگفتيد .
ابوی ما نقل میكردند كه يك استاد بنايی بود از اين بناهای خود ساخته
به قول امروزيها . يك وقت او را آورده بودند يك ضربی در منزل ما بزند
. گفتند كه اين آمد يك ضربی زد ، وقتی آخرهای كار رسيد ، يكدفعه آمد
پائين . گفتيم خوب دفعه اولش است ، اشتباه كرد . دو مرتبه همه اينها
راجمع كرد و از نو ضربی زد . دفعه دوم هم آمد پائين . دفعه سوم هم
همينطور . ابوی ما رفته بودند ناراحت كه بابا تو كه بلد نيستی چرا مردم
و خودت را معطل میكنی ؟ ! روز اول بگو من بلد نيستم ضربی بزنم . تو ، هم
خودت را ناراحت كردی هم ما را ، خوب بگو من بلد نيستم . گفته بود : "
آقای حاج شيخ اين چه حرفی است شما میزنيد ؟ ! من اگر ميلم باشد ضربی
میسازم " . من نمیدانم اين ميل كی میخواهد پيدا بشود ؟ !
اينها هم گفتند اگر ميلمان باشد مثل قرآن میگوييم ، حالا نمیخواهيم
بگوييم . اين سخن برای اين بود كه بلكه بعضی از مستضعفين و بيچارهها را
گول بزنند . میگفتند مگر محمد چه میگويد ؟ ! داستانها و افسانههای گذشته
را میگويد . خوب ما هم
|