سربازی ، يعنی جنگ . بايد اندكی در اطراف اين موضوع توضيح بدهم اگر چه
بعدا مخصوصا در سوره برائت ، آيات زيادی داريم درباره جهاد و اين بحث
جايش آنجاست .
غير مسلمانها - مخصوصا مسيحيها - چه آنها كه پيرو مذهبی از مذاهب قديم
هستند و چه آنها كه مرامشان اسما مذهب است و در واقع يك باند سياسی
هستند گاهی به اسلام عيب میگيرند كه اسلام دستور جهاد داده است ، در دين
نبايد جهاد باشد ، دين فقط بايد مردم را دعوت بكند ، هر كس پذيرفت ،
پذيرفت و هر كس نپذيرفت ، نپذيرفت . اين اشكال يك جواب بسيار روشن
و واضحی دارد . اگر دينی مثل دين مسيح باشد يعنی محتوای آن همان محتوای
دين مسيح باشد مطلب از همين قرار است كه میگويند ، مثل يك فيلسوفی كه
كارش فقط اين است كه يك مكتبی آورده میخواهد به مردم ياد بدهد ، يا
مثل يك ناصح كه فقط میخواهد به مردم اندرز بدهد . يك ناصح مثل سعدی ،
اندرزگو است و اندرزگو از آن جهت كه اندرزگو است فقط كارش اندرز دادن
است . گفت : " ما نصيحت به جای خود كرديم ( يا به جای خود گفتيم ) و
رفتيم ، هر كه میخواهد ، بشنود ، هر كه میخواهد ، نشنود " . يا حافظ
میگويد :
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگويم تو خواه از سخنم پند گيری و خواه
ملال
من فقط وظيفهام اين است كه سخنم را به تو بگويم . حال تو میخواهی
بپذير ، میخواهی نپذير . در مورد يك ناصح ، كسی كه تعهدش از حد نصيحت
و اندرز و پند تجاوز نمیكند مطلب همين است ، اما آن دينی كه به پند و
اندرز قناعت نكرده است بلكه بر
|