نوشتی و برای من آوردی ؟ می‏گويد شما صدراعظم يك مملكت هستيد ، اين هم‏
دستورالعمل مولا اميرالمؤمنين ( ع ) است برای كسانی مثل شما . فرمان‏
اوست راجع به اينكه با مردم چطور بايد رفتار كرد . من فكر می‏كنم شما هم‏
شيعه اميرالمؤمنين هستيد و چنين چيزی را دوست داريد . فكر كردم برايتان‏
هديه‏ای بياورم ، هيچ چيز مناسبتر از اين پيدا نكردم . گفت بيا جلو .
رفت جلو . گفت يك كلمه من می‏خواهم به تو بگويم و آن اين است كه خود
علی كه اينها را نوشت و به اينها بيش از هر كس ديگر پابند بود و عمل‏
می‏كرد ، در سياست از اينها چقدر بهره‏برداری كرد كه حالا من بيايم به‏
اينها عمل بكنم ؟ خود علی از همين راهی كه دستور داد عمل كرد و ديديم كه‏
تمام ملكش از بين رفت و معاويه بر او مسلط شد . علی خودش به اين‏
دستورالعمل عمل كرد و شكست خورد ، پس اين چيست كه برای من نوشته‏ای ؟
گفت اجازه می‏دهيد جواب بدهم ؟ بله . گفت چرا اين حرف را در ميان‏
جمعيت به من نگفتی ؟ گفت اگر در ميان جمعيت می‏گفتم پدرم را در
می‏آوردند . گفت بسيار خوب ، جمعيت كه رفت چرا پيشخدمتها را گفتی‏
همه‏تان برويد بيرون ؟ گفت اگر يكی از آنها می‏فهميد كه من چنين جسارتی به‏
علی می‏كنم پدرم را در می‏آورد . گفت پيروزی علی ( ع ) همين است . چرا
معاويه بعد از هزار و سيصد سال ، احدی كوچكترين احترامی برايش قائل‏
نيست و جز لعنت و نفرين چيز ديگری برای او نيست ؟ علی ( ع ) هم بشری‏
بود مثل من و تو . اين احترام را از كجا پيدا كرد كه تو اگر به همين‏
نوكرها و پيشخدمتها بگويی آدمهای بيگناهی را گردن بزنيد گردن می‏زنند ولی‏
اسم علی را جرأت نمی‏كنی با بی احترامی