»من النفاق‏« آنكس كه جهاد نكرده باشد و يا لااقل آرزوی جهاد را در دل خود
پرورش نداده باشد ( حديث نفس به جهاد نكرده باشد ) يعنی فكر و انديشه‏
جهاد در قلبش نباشد ، چنين كسی می‏ميرد با نوعی از نفاق . يعنی در عمق‏
روح اين آدم نوعی نفاق وجود خواهد داشت . اين نفاقی كه در اين حديث‏
آمده است غير از آن نفاقی است كه انسان خودش هم می‏فهمد منافق است .
اين يك دوروئی است كه انسان خودش هم نمی‏داند . مثلا ما عادت كرده‏ايم‏
كه به لفظ خطاب می‏كنيم وجود مقدس اباعبدالله ( ع ) را و می‏گوئيم : »
السلام عليك و علی الارواح التی حلت بفنائك فيا ليتنا كنا معك فنفوز
فوزا عظيما « ای كاش ما با تو بوديم ( البته چون ما عربی نمی‏دانيم ،
خودمان هم نمی‏فهميم چه می‏گوئيم . شايد همين را هم روی جد نمی‏گوئيم ) كه‏
به يك رستگاری بزرگ نائل می‏شديم . اما اين ، حرف است . واقعا اگر
صحنه‏ای مثل صحنه كربلا ايجاد شود يعنی امام حسينی باشد ، همين ماها كه يك‏
عمر برای امام حسين داد كشيده‏ايم ، گريه كرده‏ايم ، حسين حسين كرده‏ايم ،
مردی هستيم كه در يك چنين صحنه‏ای پايداری كنيم ؟ البته الان پيش خودمان‏
اينجور خيال می‏كنيم ولی اينطور نيست .
قضيه معروفی است درباره يكی از علمای بزرگ شيعه . يكی از علمای قم‏
برای من نقل می‏كرد كه مرحوم فيض درباره اين جمله‏ای كه از حضرت امام‏
حسين نقل شده است كه ايشان در شب عاشورا فرمودند : من اصحابی بهتر از
اصحاب خودم سراغ ندارم ، می‏گفت من باور نمی‏كنم چنين چيزی را امام‏
فرموده باشد .