اينجا دو مطلب است كه بايد عرض بكنم : در اينكه وجدان انسان فی
الجمله تغيير میكند بحثی نيست اما اينكه تغيير میكند يعنی چه ؟ آيا
خودش فی حدذاته تغيير میكند يا نه ، مثل هر قوهای از قوا تغيير میكند ،
احيانا فاسد میشود و خوب كار نمیكند مثل همه دستگاهها . هر دستگاهی آن
وقت اثر خودش را میبخشد كه سالم باشد ، اگر مريض بشود خوب كار نمیكند
. يك اتومبيل وقتی كه خراب شد ديگر خوب كار نمیكند . چشم میبيند اما
يك وقت هست كه ديگر چشم كار نمیكند و ديگر نمیبيند . آدم هم يك وقت
مريض میشود ، چشمش زردی میآورد دنيا را زرد میبيند اما اين دليل اين
نيست كه چشم در كار ديدش ثابت نيست يعنی انحراف پيدا میكند و در حال
انحراف كج میبيند ، يك چيز را دو چيز میبيند ، همه چيز را سياه میبيند
. اين ، با آن حرف خيلی فرق میكند . حرف آنها اين است كه اساسا
وجدانها متغير است . قرآن اين حرف را نمیزند ، بلكه میگويد وجدانها
ثابت است ولی ممكن است مريض بشوند . اگر مريض شد خوب كار نمیكند ،
عوضی كار میكند . خيلی مطلب فرق میكند ، از زمين تا آسمان فرق میكند .
آيهای كه در اول منبر خواندم همين مطلب را میفرمايد : آيا آن كس كه كار
بدش در نظرش خوب جلوه كرده است ، كار بد خويش را خوب میبيند ؟ قرآن
قبول میكند كه انسان گاهی كار بدش را خوب میبيند ، اما [ اين سخن را ]
روی اين حساب نمیگويد كه وجدان ذاتا متغير است . میخواهد بگويد كه
وجدان مانند هر چيز ديگری در هنگام سلامت خوب كار میكند و در هنگام
انحراف ، عوضی .
|