ديگر جز سياهی در دل نباشد . اما اگر ديگر گناه نكند ، توبه كند و كار
خير انجام دهد ، به هر نسبت كه اين كار را بكند ، سياهی دل كم و سفيدی
آن زياد میشود . در حديث دارد كه قلبها سه گونه است : يكی قلب متلاشی و
روشن ، ديگر قلب سياه ، و سوم قلب منكوس يعنی وارونه . درباره قلب
وارونه دارد كه همه چيز را عوضی میبيند، خوب را بد و بد را خوب میبيند.
پس از نظر ما درست است كه وجدانها تغيير میكند اما نه به آن معنی كه
وجدان امر متغيری است و وضع ثابتی ندارد بلكه به معنای اينكه وجدان
مانند هر قوه از قوای روحانی و جسمانی انسان حالت سلامت دارد و حالت
انحراف . در حال انحراف خوب كار نمیكند ، عوضی كار میكند . اما مطلب
ديگر :
اموری كه ما آنها را خوب میدانيم بر دو قسم است : بعضی ، بالذات
خوب هستند و برخی از جهت اينكه وسيله خوبها هستند ، خوبند ، چنانكه در
امور بد ، بعضی بالذات بد هستند و برخی از جهت اينكه مقدمه بدها
میباشند ، بدند . گاهی ما چيزی را میگوئيم خوب چون مقدمه يك خوب است
، و چيزی را میگوئيم بد چون مقدمه يك بد است . آنچه كه افكار مردم
دربارهاش در محيط ها و زمانهای مختلف فرق میكند و عوض میشود خود خوب
و بدها نيست ، بلكه مقدمه آنها است . يعنی ممكن است قضاوت مردم در
يك زمان اين باشد كه فلان چيز وسيله خوبی است برای فلان امر خوب ، و در
زمان ديگر عقيده مردم عوض بشود كه نه ، اين وسيله ، وسيله بدی است .
ولی قضاوت مردم درباره خود آن خوب يا بد عوض نمیشود . البته ممكن است
بشر
|