ديگران ميدان دادند ، آنها را آوردند و قاضی درجه اول كردند ، در
تعليمات را به رويشان باز كردند . كم كم ساير ملل آمدند و ميدان را از
عرب گرفتند .
اولين قومی كه ميدان را از عرب گرفت ايرانيها بودند كه در ابتدای‏
حكومت بنی العباس روی كار آمدند مانند برمكيان و ذوالرياستين . بعد
اينها اقوام و خويشان و بستگان خود را روی كار آوردند و عرب را كنار
زدند . اين جريان در اوائل قرن دوم بود . چند سال گذشت كه دوره سيادت‏
ايرانيان بود ، مخصوصا در دوره مأمون چون مادر مأمون ايرانی بود ، ديگر
سيادت ايرانی به حد اعلا رسيد كه حتی نقل كرده‏اند روزی مأمون از راهی‏
می‏گذشت ، يك نفر عرب جلوی مأمون را گرفت گفت خليفه ! فرض كن من هم‏
يك نفر ايرانی هستم به دادم برس . تا دوره رسيد به برادرش معتصم .
مادر معتصم از تركهای ماوراء النهر است . معتصم به عكس رفتار می‏كرد ،
نه به عرب روی خوش نشان می‏داد و نه به ايرانی برای اينكه موقعيت خودش‏
را حفظ بكند . با عربها بد بود چون طرفدار بنی اميه بودند . بنی اميه‏
سياستشان سياست عربی بود و اعراب را بر غير اعراب ترجيح می‏دادند .
اعراب طرفدار امويها بودند . بنی العباس عموما با اعراب مخالف بودند
چون می‏دانستند عربها طرفدار امويها می‏باشند ، و زبان فارسی را كه‏
بنی‏العباس زنده كردند برای اين بود كه نمی‏خواستند ايرانيها در عربها هضم‏
بشوند . " ابراهيم بن الامام " بخشنامه‏ای كرده است ( و اين بخشنامه را
جرجی زيدان و ديگران نوشته‏اند ) به تمام نقاط ايران ، و در آن گفته است‏
هر عربی كه پيدا كرديد بكشيد . معتصم ديد اعراب