كسی جريان پيدا می‏كند ، عليه او هم هست . يعنی قهرا هيچ كس بر ديگران‏
ذيحق نمی شود الا اينكه ديگران هم بر او ذيحق می‏گردند .
اين ، همين مسأله حق و تكليف و رد اين نظريه‏ای است كه برخی گفته‏اند
فقط اجتماع حق پيدا می‏كند برافراد ، اما افراد در مقابل اجتماع فقط
تكليف دارند . يعنی حق بر افراد تعلق می‏گيرد ( كه معنايش همان تكليف‏
است ) اما افراد بر اجتماع حق پيدا نمی‏كنند . اميرالمؤمنين می‏فرمايد
اينطور نيست ، هر جا كه به نفع كسی حق پيدا می‏شود عليه او هم حق پيدا
می‏شود . بعد اين جمله را می‏فرمايد : اگر در دنيا كسی پيدا بشود كه او بر
ديگران حق دارد ولی هيچكس بر او حق ندارد ، منحصرا خداوند تبارك و
تعالی است : « و لو كان لاحد ان يجری له و لا يجری عليه لكان ذلك خالصا
لله سبحانه » ( 1 ) مضمون همين است : اگر يك نفر پيدا بشود كه حق له او
جريان دارد ولی عليه او جريان ندارد يعنی او بر ديگران ذيحق هست و
هيچكس بر او ذيحق نيست ، او خدا است . و اين ، مطلب بسيار درستی است‏
. علت اينكه حق در مورد خداوند متقابل نيست اين است كه حقی كه خدا بر
ديگران يا بر اشياء دارد فرق می‏كند با حقی كه ديگران دارند . حقی كه‏
ديگران دارند معنايش اين است كه می‏توانند انتفاعی ببرند اما حقی كه‏
خداوند دارد معنايش انتفاع بردن او نيست . فقط معنايش اينست كه‏
ديگران در مقابل خدا تكليف و مسؤوليت دارند و هيچكس بر خدا حق پيدا
نمی‏كند .

پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، خطبه . 214