شناخته است . ما اگر اين سه مقياس را به كار ببريم می‏توانيم خودمان را
از هرگونه لغزش و غلطی مصون بداريم و انحرافات و اشتباهاتی را كه پيدا
شده است از ميان ببريم . در تاريخ اسلام جريانهای زيادی پيدا شده است كه‏
در افكار مسلمين اثر گذاشته است . خود ما و شما كه الان اينجا نشسته‏ايم ،
ای بسا تحت تأثير يك جريان فكری هستيم كه در چندين سال پيش به وجود
آمده و ما را تحت تأثير خودش قرار داده است و ما نمی‏دانيم كه اين‏
جريان فكری از اسلام نيست و از جای ديگری است .
يك نويسنده عراقی در چند سال پيش دو سه كتاب نوشت و منتشر كرد و
كتابهايش معروف شد چون خيلی شيرين نوشته بود . در يكی از كتابهايش‏
نوشته بود كه من امروز بسياری از حوادث را كه می‏بينم ، انگشتهای معاويه‏
را در آن مشاهده می‏كنم . معتقد بود كه معاويه توانست جريانهائی بوجود
بياورد كه خود آن جريان از ميان رفت ولی آثار شوم آن باقی ماند . بنده‏
حالا در اطراف فكر او بحثی ندارم ، می‏خواهم جريانهای فكری ديگری را عرض‏
بكنم و درباره آنها بحث بكنم .
در ميان ما شيعيان در حدود چهار قرن پيش جريانی به وجود آمد به نام‏
اخباريگری . امروز اخباريگری خيلی كم وجود دارد . افرادی كه اكنون اخباری‏
مسلك هستند خيلی كمند ولی اين جريان تقريبا دوسه قرن برافكار مردم‏
حكومت كرد و چه جنگهائی ، آدمكشيهائی ايجاد نكرد ! شما اگر بخواهيد
بفهميد نقطه مقابل اخباريگری چيست ، نقطه مقابل آن اجتهاد است . ما و
شما اجتهاد و تقليد را قبول داريم و عقيده داريم كه انسان يا بايد مجتهد