چنين سنن و آدابی در دين هست . حالا اينجا يك وقت هست ما جمود به خرج‏
می‏دهيم می‏گوئيم " « اعدوا لهم ما استطعتم من قوه »" يك دستور است ،
و دستور سبق و رمايه ، دستور ديگری است يعنی اگر پيغمبر توصيه كرده است‏
كه سبق و رمايه را ياد بگيريد و به فرزندان خودتان هم بياموزيد ، اين يك‏
علاقه‏ای است كه پيغمبر به اسب و اسب دوانی و تيراندازی و كمان داشته‏
است . پس اين دستور در تمام زمانها بايد به همين شكل در ميان ما باقی‏
بماند ! اينطور نيست . " سبق و رمايه " فرزند " « اعدوا لهم ما
استطعتم من قوه »" است . اسلام می‏گويد شما در تمام زمانها بايد حداكثر
نيرومندی را داشته باشيد . اسب دوانی و تيراندازی از نظر اسلام اصالت‏
ندارد بلكه شكل اجرائی " « اعدوا لهم مااستطعتم من قوه » " است .
دستور ، آن است ، اين ، شكل اجرائی آن است و به عبارت ديگر جامه‏ای‏
است كه به بدن آن دوخته شده است . يعنی اسلام برای سبق و رمايه اصالت‏
قائل نيست ، برای نيرومند شدن اصالت قائل است . نه اينكه بخواهيم‏
بگوئيم اين دستور چون گفته پيغمبر است اصالت ندارد ! نه ، تفكيكی ميان‏
دستور خدا و دستور پيغمبر نيست . مسأله اين است كه اسلام در مورد چه‏
دستوری اجرای خود آن دستور را خواسته است و چه دستوری را اجرا كننده يك‏
دستور ديگر دانسته است . اين همان حساب تفقه در دين است كه انسان‏
مقصود را دريابد .
يك مثال ديگر در نهج البلاغه است . نوشته‏اند شخصی آمد به حضرت علی (
ع ) اعتراض كرد كه چرا شما محاسنتان را رنگ نمی‏زنيد ؟ مگر پيغمبر دستور
نداد كه « غيروا الشيب »موی سفيد را