كرده است . گفتند نه ، بالاخره هر چه باشد قرآن است ، تو می‏گوئی ما
شمشير به قرآن بزنيم ؟ ! تو می‏گوئی احترام قرآن را رعايت نكنيم ؟ فرمود
ما به خاطر احترام قرآن دستور جنگ می‏دهيم . البته قرآن احترام دارد اما
قرآن واقعی كه وحی خدا است در دل من است ، صفحه كاغذ كه خط قرآن روی آن‏
نوشته شده است هم در درجه چندم احترام دارد و بايد احترام داشته باشد
اما نه در جائی كه كار مهمتری هست . اينجا پای حقيقت قرآن درميان است‏
و پای نوشته كاغذ .
اما مگر اين افراد جامد خشك مغز می‏توانستند اين حرف را بفهمند ؟
می‏گفتند بگو مالك برگردد . اينقدر اصرار كردند كه حضرت به مالك فرمود
دست از جنگ بردارد . مالك پيغام داد عنقريب است كه كار تمام بشود ،
بگذار جنگ را ادامه بدهيم . اينها گفتند مالك كافر شده است ، اگر
مالك برنگردد ترا می‏كشيم . چندين هزار مرد با شمشيرهای كشيده بالای سر
علی ايستاده بودند كه يا بايد مالك برگردد يا ترا می‏كشيم . حالا ببينيد
جمود ، بی فكری ، خشك مغزی چه می‏كند ؟ ! چه جور كار خودش را در آنجا
كرد كه حضرت به مالك پيغام داد اگر می‏خواهی مرا زنده ببينی ، برگرد .
جنگ متاركه شد . گفتند كتاب الله بايد بين ما حكومت بكند . حضرت‏
فرمود كتاب الله مانعی ندارد . پيشنهاد شد كه يك نفر از اين طرف و يك‏
نفر از آن طرف انتخاب بشود تا حكم باشند و هر چه آنها حكم كردند همان‏
كار را بكنند . معاويه عمرو بن العاص را حكم قرار داد . اميرالمؤمنين‏
فرمود مرد ميدان او عبدالله بن