آيه‏ای كه در آغاز سخن خواندم ، اين بود : « و الشمس و ضحيها و القمر
اذا تليها »قسم به خورشيد و آن روشنائی خورشيد ، قسم به ماه در آن موقعی‏
كه بعد از خورشيد طلوع می‏كند . ظاهر مفهوم آيه همين خورشيد است و همين‏
ماه ، ولی در روايات تعبير لطيفی شده است : خورشيد ، پيغمبر است و ماه‏
اميرالمؤمنين كه پيرو و دنباله رو و مقتبس از روشنائی او است . پيغمبر
اكرم در باب قرآن فرمود : « القرآن يجری كما يجری الشمس و القمر » قرآن‏
جريان دارد همانطور كه خورشيد و ماه جريان دارند . يعنی همانگونه كه ماه‏
و خورشيد در يك جا ثابت نيستند كه فقط بر يك سرزمين معين بتابند و از
آن سرزمين تجاوز نكنند ، قرآن كتابی نيست كه مال مردم معينی باشد ، از
مختصات يك ملت نيست بلكه دائما درحال طلوع كردن است . اگر مردمی از
قرآن رو برگرداندند ، خيال نكنيد قرآن از بين رفت ، اقوام ديگری در دنيا
خواهند بود كه خيلی بهتر و بيشتر از آنها قرآن را استقبال می‏كنند . يكی‏
از اعجازهای قرآن كه واقعا برای كسی كه اهل مطالعه باشد اعجاز است ،
نسبتی است كه قرآن با تفسيرهای قرآن دارد . قرآن چهارده قرن است كه‏
نازل شده . از همان قرن اول مفسرين آن را تفسير كردند . بسياری از مفسرين‏
از صحابه بودند مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود . طبقه بعد
طبقه تابعين بودند مانند سدی و ابن شبرمه . در هر دوره‏ای مردم از قرآن‏
همان را می‏فهميدند كه تفسير می‏كردند . بعد دوره عوض شده ، علوم و فهم‏
مردم تغيير كرده است ، تفاسيری آمده تفاسير قبل را نسخ كرده است . مردم‏
می‏ديدند كه تفاسير قبل را نسخ كرده است . مردم می‏ديدند كه تفاسير قبل‏
قابل مطالعه كردن نيست ولی خود قرآن