زنده است . می‏ديدند قرآن با آنچه كه امروز تفسير شده بهتر تطبيق می‏كند
تا آنچه كه در گذشته تفسير كرده بودند . يعنی قرآن جلو می‏آيد ، تفسير قرن‏
اول هجری را همانجا می‏گذارد . در قرن دوم هم تفاسيری بر قرآن نوشته‏اند .
درقرن سوم علوم توسعه پيدا می‏كند ، بشر عالمتر می‏شود ، تفسير ديگری نوشته‏
می‏شود . مردم اين قرن می‏بينند اين تفسير انطباق بهتری با خود قرآن دارد و
آن تفسير قبلی مسخره است و به هيچ قيمتی نمی‏شود آن را زنده كرد . قرآن‏
قرن به قرن جلو آمده و تفاسير قرنهای پيش را كنار گذاشته است .
امروز شما می‏بينيد يك عالم ، يك مفكر امروزی وقتی قرآن را مطالعه‏
می‏كند احساس می‏كند كه اين كتاب يك كتاب مطالعه كردنی است و از
خواندن آن لذت می‏برد . " ادوارد براون " مستشرق معروف در جلد اول "
تاريخ ادبيات " كه تاريخ فكری ايرانيها را بيان می‏كند ، راجع به وضع‏
ايرانيها در صدر اول اسلام بحث می‏نمايد . در آنجا حرفهای بسيار خوبی دارد
. البته يك حرفهائی هم دارد كه اشتباه است و اصلا يك نفر خارجی‏
نمی‏تواند در اينگونه موارد اشتباه نكند . ( يك كسی كه اهل يك فرهنگ‏
است ، البته وقتی وارد يك فرهنگ اجنبی می‏شود، ممكن است اشتباه بكند.)
ولی يك حرفهائی دارد كه حسابی است . می‏گويد من كوشش می‏كنم كه در اين‏
كتابم خودم را از يك اشتباه بزرگ كه بعضی از هموطنانم مرتكب شده‏اند
مصون بدارم . آن اشتباه اينست كه بعضی از هموطنان من ( كه نظرش به‏
" سرجان ملكم " است كه كتاب تاريخ ايران را نوشته است ) نام دو قرن‏
اول اسلام برای ايران را دو قرن سكوت گذاشته‏اند كه بعد