عباس است . همين خشكه مقدسها گفتند او قوم و خويش تو است ، بايد
يكنفر بيطرف باشد . روی خشكه مابی اين حرف را زدند . حضرت فرمود مالك‏
اشتر برود . آنها گفتند نه ، آن را هم قبول نداريم . خودشان آمدند يك‏
آدم كودن احمقی كه حتی تمايلات ضدعلی داشت يعنی ابوموسی اشعری را
انتخاب كردند . ابوموسی آمد و آن جريان مفتضح رسوا اتفاق افتاد .
اينجا بود كه فهميدند اشتباه كرده‏اند ولی باز اشتباه خودشان را به طور
ديگری توجيه كردند . نگفتند از اول ما اشتباه كرديم كه دست از جنگ‏
برداشتيم . نگفتند كه ما اشتباه كرديم كه ابوموسی را انتخاب كرديم .
گفتند اشتباه ما در اين بود كه ما حكميت را قبول كرديم و قبول حكميت‏
كفر است ، داوری كردن انسان كفر است چون لاحكم الا الله حكم مال خداست .
دائما می‏گفتند اين كار غلط بود ، اين كار كفر بود ، استغفرالله ربی و
اتوب اليه . آمدند سراغ علی ( ع ) كه تو هم بايد توبه بكنی . حضرت‏
فرمود حكميت كار غلطی بود و شما كرديد ولی كفر نيست . گفتند نه ،
حكميت كفر است و بايد توبه كنی . حضرت هم اين كار را نكردند . آنها
گفتند كفر و الله الرجل به خدا اين مرد كافر شده ، و حكم ارتداد علی را
صادر كردند . بعد خود اينها ياغی شدند و لذا به نام خوارج ناميده شدند .
اصول و فروعی برای خودشان ترتيب دادند و فقهی برای خودشان درست كردند .
فقه خوارج فقه مخصوصی است . عقايد فقهيشان بسيار جامد است . گفتند
تمام فرق اسلامی كافرند غير از ما و هركسی كه گناه كبيره مرتكب بشود كافر
است . يك فقه به اصطلاح