اما قضيه میگذرد ، اوضاع زمان تغيير میكند ، اسلام جهانگير میشود . زمان
معاويه پيش میآيد ، معاويه حيثيت عمر و ابوبكر را ندارد . او كسی است
كه خودش و پدرش سالها عليه اسلام جنگيدهاند . حسابها عوض شده است . در
اينجا علی با معاويه میجنگد . زمان امام حسن پيش میآيد . در اين زمان در
اثر جريانهای زيادی كه در زمان اميرالمؤمنين پيش آمد و از همه بالاتر آن
حالت سست عنصریای كه اصحاب امام حسن به خرج دادند ، اگر امام حسن
مقاومت میكرد ، كشته میشد ولی نه كشته شدن شرافتمندانه و افتخارآميز
آنگونه كه حسين بن علی كشته شد . حسين بن علی با هفتاد و دو نفر كشته شد
، يك شهادت آبرومندانه و در يك وضع و شرايط خاص كه هزار و سيصد سال
دارد اسلام را آبياری میكند . در زمان امام حسن يك حالت رخوت و سستی و
خستگی در شيعيان پيدا شده بود كه اگر اين كار ( مقاومت در مقابل معاويه
) ادامه پيدا میكرد ، يك وقت خبردار میشدند كه حضرت را دست بسته
تحويل معاويه دادهاند . هنوز صابون معاويه و بنی اميه درست به جامه مردم
نخورده بود . بيست سال معاويه حكومت كرد ، مغيره بن شعبه و زيادبن ابيه
كه به جان مردم افتادند آنوقت مردم فهميدند كه اشتباه كردند كه در زمان
حضرت علی دعوت او را لبيك نگفتند ، اشتباه كردند كه امام حسن را تحويل
معاويه دادند . لهذا بعدها ( بعد از حادثه كربلا ) عدهای پيدا شدند و
توابين را به وجود آوردند كه همانها بودند كه دور مختار را گرفتند .
اين امر يعنی آگاه شدن مردم از ماهيت حكومت اموی ، از
|