داريم و به حقيقت اعتراف می‏كنيم . اسم اين را انسانيت می‏گذارند :
انسانيت ايجاب می‏كند كه ما طرفدار مظلوم باشيم . اينجور كلمات حتی در
بين ماديين و كمونيستها نيز هست . وجدان يا انسانيت قوه‏ای است در
انسان كه روی حق و حقيقت تكيه می‏كند يعنی اگر در يك جا ديديد كه حق با
ديگری است ، انصاف می‏دهيد و می‏گوييد حق با تو است و من بيخود می‏گويم .
اين ، دربشر امروز وجود دارد ، در بشر يك قرن پيش هم وجود داشته است ،
در بشر ده قرن و صد قرن قبل هم وجود داشته است . ما كه ستمگرهای دنيا را
ملامت می‏كنيم ستمگر امروز را ملامت می‏كنيم ، ستمگر ده قرن پيش و صد قرن‏
قبل را هم ملامت می‏كنيم برای اينكه می‏گوئيم او آدم بی وجدانی بوده است‏
يعنی آدمی بوده كه برخلاف وجدان انسانی خودش رفتار می‏كرده است . چنگيز
آدم بدی بود يعنی برخلاف وجدان انسانی خودش رفتار می‏كرد ، سزار آدم بدی‏
بود يعنی برخلاف وجدان انسانيش رفتار می‏كرد .
پس معلوم می‏شود همه افراد انسانها يك وجدان انسانی دارند . آيا غير
از وجدان انسانی است كه هميشه حكم به عدالت می‏كند ، حكم به اينكه حق هر
كسی را بايد به او داد ؟ كشتن آدم بی تقصير را وجدان بشر پنج هزار سال‏
پيش بد می‏دانسته ، وجدان بشر امروز هم بد می‏داند . بچه كشی را همه افراد
بشر در همه زمانها بد می‏دانند . اگر بنا بشود كه حسن و قبح مطلقا امر
نسبی باشد ، مطلقا امر متغير باشد ، بايد وجدان بشر هم مطلقا امر متغير
باشد يعنی هر زمانی وجدان بشر يكجور حكم بكند . البته اين