شكست میدهد . اما باز مشروطيين جوابی دارند كه در مقابل آن ، جواب
ديگری وجود ندارد .
میگويند ما قبول داريم كه مشروطيت كه میگوئيم نمايندگان مردم تصميم
بگيرند معنايش اين نيست كه مجتهدی كه میخواهد استنباط احكام بكند ببيند
قانون خدا چيست ، عين همان قانون را به دولت ابلاغ بكند و دولت هم اجرا
بكند . ما هم قبول داريم كه اينجور نيست . نمايندگان مردم قانون وضع
میكنند ولی مگر هر قانون وضع كردنی ممنوع است ؟ نه ، ما يك قانونی
داريم به نام قانون دين . دين تكليف مردم را برای همه زمانها روشن كرده
است ، قوانين كلی بيان كرده است . ولی موارد جزئیای پيش میآيد كه در
آن موارد مردم حق دارند با توجه به قانون كلی الهی قانون وضع بكنند .
لهذا ما میگوئيم قانون اساسی داريم . در قانون اساسی ما قطعی و مسلم شده
است كه يك هيئتی كه از پنج نفر كمتر نباشد و افراد آن مجتهد باشند و
عارف به مقتضيات زمان هم باشند ، بايد ناظر باشند كه قوانينی كه مجلس
طرح میكند انطباق با قوانين اسلامی داشته باشد . قانونی كه وضع میكنند اگر
خلاف قانون اساسی بود جلويش را بگيرند و اگر موافق بود نه . و مثال ذكر
میكنند ، میگويند معنای قانون اسلامی و قانون دينی اين نيست كه در تمام
جزئيات زندگی مردم ، مردم بايد بروند ببينند كه در قرآن يا سنت اين حكم
چگونه بيان شده است . مثلا فرض كنيد اوضاع شهرها تغيير میكند ، وسائل
نقليه جديدی به كار میآيد ، مردم احتياج دارند قوانينی داشته باشند كه آن
قوانين وضع رانندگی را منظم بكند چون اگر بنا بشود رانندگی قانون نداشته
|