عضدالدوله ديلمی و . . . كم كم رسيدند به نادرشاه . اين مردی كه از كله‏ها
مناره‏ها می‏ساخت ، شده است مجدد مذهب شيعه ! بعد می‏گويد نادرشاه‏
اهميتش اين بود كه سپهسالار خوبی بوده است ، يك قلدر بزن بهادر خوبی‏
بوده است . تا روزی كه متوجه دشمنان ايران بود خوب كار می‏كرد ، دشمنان‏
ايران را بيرون كرد ، هندوستان را فتح كرد ، ولی بعد ديگر كارش خونريزی‏
بود ، هی آدم كشت تا آنجا كه بعضی معتقدند اين مرد در آخر عمرش ديوانه‏
شد . اين مرد ديوانه می‏آيد می‏شود مجدد مذهب شيعه ! ببينيد كار ما به كجا
رسيده است ؟ ! ببينيد ماليات گرفتنش چگونه بوده است ؟ اصطلاحاتی خودش‏
وضع كرده بود مثلا می‏گفت من از فلان جا يك الف می‏خواهم . ديگر يك ذره‏
حساب در كارش نبود كه اين الف كه می‏گويد مساوی مثلا يك كرور تومان‏
است يا الف كله آدم ؟ ! مثلا می‏گفت من از ورامين يك الف می‏خواهم .
آخر اين ورامين اينقدر ثروت دارد يا ندارد ؟ ! دوره‏ای از چند ساله آخر
عمر نادر كه به داخل ايران پرداخته بود ، اسف آورتر وجود ندارد .
توجه داشته باشيد كه گاهی در اين حرفها ريشه‏هائی از مذهبهای ديگر وجود
دارد . اهل مذهبهای ديگر آمده‏اند معتقدات خودشان را داخل كرده‏اند . اين‏
فكر كه در هر هزار سال يكبار يك مجدد دين می‏آيد ، مربوط به قبل از اسلام‏
است . اين حرف مال اسلام نيست . باباطاهر می‏گويد :
به هر الفی الف قدی برآيد
الف قدم كه در الف آمدستم
يك فكر در ايران قديم بوده و مال زردشتيها است كه هر هزار سال يكبار
، مصلحی می‏آيد . يك وقت در كتاب زردشتيها