شد .
در بحثی كه ديشب راجع به مشروطيت عرض كرديم ، كمبودی بود كه
میبايست آنرا تكميل میكردم . در اين بحث ، دو موضوع بايد حل بشود . يكی
مسأله وضع قانون كه آيا غير از خدا كس ديگری حق وضع قانون دارد يا نه ؟
كه عرض شد اگر بگوئيد حق وضع قانون در مقابل قوانين الهی ، خير ، ولی
اگر بگوئيد با استفاده از حقی كه قانون خدا داده است در امور جزئی قانون
وضع بشود ، اين مانعی ندارد .
مطلب ديگر اينست كه مگر مقام حكومت يك مقام مقدس نيست و مگر
نبايد خدا آن را تعيين كرده باشد ؟ عرض میكنم چرا . پس چطور میشود كه
اسلام برای آن شرائطی قرار داده است كه هر جا آن شرائط محقق شد اسلام
اجازه داده است ؟ يعنی حق حكومت و حاكميت به يك معنی اصلا مال خدا
نيست . آنطور كه خوارج میگفتند كه خدا بايد خودش ميان مردم حكومت بكند
، غلط است ولی به يك معنای ديگر اين حرف درست است . يعنی بالاخره آن
حكومتی كه بايد ميان مردم باشد بايد واجد شرائطی باشد كه آن شرائط را
اسلام معين كرده است . اگر آن شرائطی را كه اسلام معين كرده است داشته
باشد ، همانطور كه مفتی بدون اينكه خدا شخصش را معين كرده باشد با آن
شرائط میتواند فتوا بدهد ، حاكم هم بدون اينكه خدا شخصش را معين كرده
باشد میتواند در ميان مردم حكومت بكند .
در وضع قانون هم همينطور است ، ما بايد ببينيم كه اسلام اختيار وضع
قانون را داده است يا نه ؟ مثلا مثال زديم كه در محيط
|