مايل است بداند كه اين مستشرق بزرگ چه مثالی برای مدعای خود آورده است
؟ چه اصلی در اسلام بود كه بعد مقتضيات زمان عوض شد و مسلمانها به جای
اينكه مقتضيات زمان را بگيرند اسلام را گرفتند و منحط شدند ؟ آقای
گوستاولوبون چه اصلی را از اسلام پيدا كرده است كه با مقتضيات زمان
انطباق نمیكرده است و مسلمين جمود و خشكی به خرج میدادند و نمیبايست به
خرج میدادند و میبايست با زمان هماهنگی میكردند ؟
میگويد يكی از تعاليم اسلامی كه در صدر اسلام خيلی نتيجه بخشيد و راه را
به سوی ملل ديگر باز كرد و مردم فوج فوج اسلام اختيار كردند و مخصوصا ملل
غير عرب كه در مظالم حكام و مؤبدان و روحانيون خودشان میسوختند وقتی با
آن مواجه شدند استقبال كردند ، اصل مساوات بود . ديدند در اسلام امتياز
نژادی و طبقاتی وجود ندارد . از اين جهت اسلام خيلی برايشان خوشايند بود
. اين اصل يعنی اصل مساوات در ابتدا به نفع جامعه اسلامی بود اما مسلمين
بعد باز هم پافشاری و يكدندگی به خرج دادند و میخواستند اصل مساوات را
در دورههای بعد اجرا كنند و حال آنكه اگر میخواستند سيادتشان محفوظ بماند
بايد اين اصل را در كنار میگذاشتند . عرب بعد از آنكه حكومت را در دست
گرفت و ملتهای ديگر مسلمان شدند بايد سياست را بر ديانت ترجيح میداد .
سياست ايجاب میكرد كه اين حرفها را كنار بگذارد و ملتهای ديگر را
استثمار بكند ، زير يوغ بندگی خودش بكشد تا بتواند پايههای حكومت خودش
را محكم بكند . اينها آمدند به اصل مساوات چسبيدند و فرقی ميان عرب و
غيرعرب نگذاشتند ، به
|