میگيرد اجرا هم بكند . مشروطه معنايش اينست كه يكعده تصميم بگيرند و
عده ديگر اجرا بكنند و بايد آنهائی كه تصميم میگيرند خود مردم انتخابشان
كرده باشند . نمايندگان مردم تصميم بگيرند ، هيئت دولت اجرا بكند . و
تازه هيئت دولت را هم بايد نمايندگان تعيين كرده باشند تا در نتيجه همه
چيز را مردم تعيين كرده باشند و در واقع مردم خودشان برخودشان حكومت
كرده باشند . ولی مخالفين مشروطه میگفتند خير ، شما اينجا مغالطه میكنيد
و میگوئيد معنای استبداد اينست كه يك نفر تصميم بگيرد و او هم اجرا
بكند و معنای مشروطيت اينست كه نمايندگان مردم تصميم بگيرند و هيأت
دولت اجرا بكند . اينجا صرف تصميم نيست ، اگر صرف تصميم بود ما
مخالف نبوديم ، و راست هم میگفتند . میگفتند اگر مشروطيت اينطور بود
كه مردم نمايندگان را انتخاب میكردند كه نمايندگان قوه مجريه را انتخاب
بكنند ، و نيز نمايندگان تصميم بگيرند ، هيأت دولت هم اجرا بكند ولی
اين تصميم برای اين باشد كه ببينند قانون خدا چه گفته است و قانون ديگر
وضع نكنند ، هر چه قانون خدا گفته است مطابق آن تصميم بگيرند و دولت را
موظف به اجرای آن بكنند ، خوب بود اما مشروطيت كه اين نيست . شما يك
كلمه قشنگی را به كار میبريد برای اغفال ما . مشروطيت معنايش اينست كه
ملت نمايندگان را انتخاب بكند و نمايندگان تصميم بگيرند . كلمه قشنگی
است ولی عين حقيقت نيست . نمايندگان قانون وضع كنند ، تصميم بگيرند نه
اينست كه مطابق قوانين الهی تصميم بگيرند و قانون وضع كنند كه هيأت
دولت اجرا بكند . باز در اينجا منطق مستبدين منطق مشروطيين را
|