از دو قرن دولت طاهريان و بعد سامانيان و بعد صفاريان تشكيل شد . در اين
دو قرن ايرانيها از خود حكومتی تشكيل نداده بودند و حكومت در دست عربها
بود . البته اينكه حكومت تشكيل نداده بودند يعنی ايرانی پادشاه يا خليفه
نبود والا قدرتهائی به اندازه قدرت خليفه تشكيل داده بودند ، وزارت
میكردند بطوری كه به اندازه خود خليفه قدرت داشتند مانند برامكه يا فضل
ذوالرياستين . منظورشان اين است كه دو قرن اول اسلام از نظر ايران دو قرن
سكوت و خاموشی بوده است ، يعنی ايرانی اسلام را به طوع و رغبت نپذيرفت
، زور سياسی بود كه بر آنها تحميل شده بود و تا وقتی كه از خود پادشاهی
نداشتند در سكوت و خاموشی به سر میبردند . اين حرف " سرجان ملكم "
انگليسی است . ( كه در ايران همين حرف را بصورت كتابی در آوردند و
اسمش را دو قرن سكوت گذاشتند و در آن كتاب تا توانستند به اسلام حمله
كردند . ) اين حرف را يك انگليسی گفته است ، بعد انگليسی ديگر فاضلتر
گفته است كه اين اشتباه است ، ولی خود ايرانيها اين حرف را رها
نمیكنند . ادوارد براون میگويد ولی من كوشش میكنم اين اشتباه را مرتكب
نشوم برای اينكه اگر ما به تاريخ ايران مراجعه بكنيم میبينيم به اندازهای
كه ايرانی در آن دو قرن نشاط و فعاليت داشته است ، هيچ ملتی در تاريخش
نداشته است . اين ، دو قرن سكوت نيست ، دو قرن نشاط است ، دو قرن
فعاليت است .
و راستی اينطور است . اگر شما تمام دوره ساسانيان حتی قبل از ساسانيان
را در نظر بگيريد ، همان دورهای كه ايران از نظر سياسی و نظامی در اوج
عظمت بوده و با دولت روم رقابت
|