قرن نداريم ، يعنی اگر بخواهيم بدانيم كه معاريف شيعه و كتابهائی از
شيعه در چه زمانی از همه وقت بيشتر انحطاط داشته يعنی سطحش پائينتر
بوده ، قرن دوازدهم و سيزدهم است . ) افسانه سازها اين حديث را به
صورت يك حديث واقعی در نظر گرفته و بدون اينكه خودشان بفهمند كه ريشه
اين حديث كجاست ، نشستهاند باقی ديگرش را درست كردهاند . اهل تسنن تا
شيخ كلينی آمده بودند ، اينها همينطور آمدهاند تا رسيدهاند به اول قرن
چهاردهم . گفتند ميرزای شيرازی مجدد مذهب شيعه است در اول قرن چهاردهم
. حالا اين مدركش چيست ، معلوم نيست . از همه مضحكتر اينست كه حاج
ميرملاهاشم خراسانی در كتاب " منتخب التواريخ " همين موضوع را نقل
كرده است و مجددهای مذهب شيعه را قرن به قرن ذكر میكند . او هم هر چه
نگاه میكند میبيند جور در نمیآيد برای اينكه افرادی بودهاند كه واقعا
میتوان اسمشان را مجدد گذاشت از بس كه خدمت كردهاند ولی اتفاقا در سر
صد سال نبودهاند مثل شيخ طوسی . ( شايد عالمی پيدا نشود كه به اندازه او
به شيعه خدمت كرده باشد ولی گناه او اين بوده كه در بين دو صد ساله قرار
گرفته است و نمیشود ا و را مجدد حساب كرد . ) اما عالم ديگری را كه در
درجه بسيار پائينتری است ، مجدد حساب كردهاند . حاج ملاهاشم مثل علمای
تسنن گفته است علما حسابشان جدا است ، سلاطين هم حسابشان جدا است .
مجددها در ميان خلفا و سلاطين كيانند ؟ تا آنجا كه شيعه پادشاه نداشته
است ، از سنيها گرفتهاند : عمر بن عبدالعزيز و مأمون و . . . از آنجا كه
خود شيعه پادشاه داشته است ، آمدهاند سراغ پادشاهان شيعه :
|