تسنيم
تفسير قران كريم - جلد ۱

آية الله جوادى آملى

- پى‏نوشت‏ها -
- ۳ -


601-تفسير صافى ، ج 1، ص 69 .
602-بحار، ج 89، ص 248 .
603-همان ، ج 10، ص 61 .
604-سوره اعراف ، آيه 156 .
605-نور الثقلين ، ج 1، ص 13 .
606-بحار، ج 89، ص 242 ..
607-نور الثقلين ، ج 1، ص 6 .
608-همان ، ص 8 .
609- تفسير صافى ، ج 1، ص 70 .
610-بحار، ج 89، ص 242 .
611-منهج الصادقين ، ج 1، ص 100 101 .
612-سوره مدثر، آيه 30 .
613-نور الثقلين ، ج 1، ص 11 .
614-همان ، ص 8 .
615-بحار، ج 10، ص 60 .
616-نور الثقلين ، ج 1، ص 12 .
617-مفاتيح الجنان ، دعاى جوشن كبير .
618-اصول كافى ، ج 1، ص 118 .
619-نهج البلاغه ، خطبه 179، بند 3 .
620- نورالثقلين ، ج 1، ص 14 .
621-نورالثقلين ، ج 1، ص 24 .
622-مشارق اءنوار اليقين ، ص 21؛ منهج الصادقين ، ج 1، ص 90؛ روح البيان ، ج 1، ص 7؛ اسفار، ج 7، ص 34.
623-ينابيع الموده ، ج 1، ص 68 .
624-بيان السعاده ، ج 1، ص 29؛ نيز ر.ك تفسير سوره حمد امام خمينى (قدس سره )، ص 203 .
625-المنار، ج 1، ص 35 .
626-الكاشف ، ج 1، ص 26 .
627-نهج البلاغه ، خطبه 157، بند 2 .
628-سوره واقعه ، آيات 77 79 .
629-بحار، ج 4، ص 143 .
630-همان ؛ نورالثقلين ، ج 1، ص 38 .
631-سوره نور، آيه 45 .
632-مراد از كمال اختيارى كمالى است كه فاعل به اختيار خود تحصيل كرده باشد؛ مانند علم ، نه آنچه به اضطرار وى براى او حاصل است ؛ مانند كمالى كه از راه وراثت به او منتقل شده است .
633-سوره انعام ، آيه 1.
634-سوره كهف ، آيه 1 .
635- كشاف ، ج 1، ص 8 .
636-الميزان ، ج 1، ص 19 .
637-تفسير كبير، ج 1، ص 223 .
638-المنار، ج 1، ص 50 .
639-سوره اسراء، آيه 111 .
640-صحيفه سجاديه ، دعاى اول .
641-الفروق الغويه ، ص 202 . اختلاف معانى واژه ها (فروق لغوى ) گرچه در كتابهايى مانند الفروق اللغويه ) ابوهلال عسكرى و مغنى ابن هشام بيان شده است ، اما بخش عظيمى از آن ، تنها با قرآن و روايات و ادعيه معصومين (عليهم السلام ) قابل شرح است و گرنه موارد فراوانى از كاربرد كلمات در قرآن و روايات را بايد استعمال مجازى دانست .
642-بحار، ج 70، ص 294 .
643-سوره آل عمران ، آيه 188 .
644-نهج البلاغه ، خطبه 225، بند 2 .
645-همان ، خطبه 79، بند 2 .
646-مفاتيح الجنان ، دعاى عرفه .
647-روح البيان ، ج 1، ص 10 .
648- سوره يوسف ، آيه 39 .
649-سوره آل عمران ، آيه 96 .
650-سوره فرقان ، آيه 1 .
651-سوره عنكبوت ، آيه 28 .
652-سوره شعراء، آيات 23 28 .
653-سوره رعد، آيه 16 .
654-سوره سجده ، آيه 7 .
655-زيرا الله اسم هويت غيبى محض نيست . آن هويت محض ، كه به تعبير برخى عارفان ، پيامبران و اولياى الهى نيز در آن متحيرند: حارث فيه الاءنبياء و الاءولياء و محصولش صادر اول ، يعنى انسان كامل است : (هو الذى بعث فى الاءميين رسولا) (سوره جمعه ، آيه 2)، اصلا اسم ندارد . بنابراين ، الله اشاره به ذات مقدسى است كه جامع و مستجمع همه كمالات وجودى است .
656-البته در سوره جاثيه ، گرچه در آغاز آن ، سخن از حمد خدا نيست ، ولى در آيه 36، حمد خدا با تعبيرى جامعتر و قويتر از سوره حمد آمده است : (فلله الحمد رب السموات و رب الاءرض رب العالمين ) . سر اقوا بودن تعبير در آيه كريمه نسبت به آيه شريفه (الحمد لله رب العالمين ) دو چيز است :
الف : تقديم الله بر الحمد: (فلله الحمد) كه صريحا بر حصر دلالت دارد در حالى كه دلالت الحمدلله بر حصر اختصاص حمد به خدا نيازمند تقريب خاصى است ( كه در بحث تفسيرى به آن اشاره شد ) .
ب : تكرار علت . توضيح اين كه ، كلمه (رب العالمين ) در ذيل دومين آيه از سوره حمد بيانگر علت اختصاص حمد به خداى سبحان است ؛ همچنين (رب السموات و رب الاءرض رب العالمين ) در آيه سوره جاثيه ، با اين تفاوت كه در آيه سوره جاثيه تعليل ذيل آيه تكرار شده است ؛ يك بار به صورت مشروح (رب السموات و رب الاءرض ) و بار ديگر به صورت خلاصه (رب العالمين )؛ زيرا از اين كه (رب الاءرض ) با واو عطف شده و در عين حال واو عاطفه در رب العالمين تكرار نشده است ، استفاده مى شود كه مراد از سماوات و اءرض همان عالمين ، يعنى مجموع ما سوى الله است . 657-صحيفه سجاديه ، دعاى 11 .
658-بحار، ج 94، ص 146؛ مفاتيح الجنان ، مناجاة الشاكرين .
659-سوره لقمان ، آيه 12 .
660-مفاتيح الجنان ، دعاى عرفه .
661- سوره اسراء، آيه 111 .
662-سوره اسراء، آيه 44 .
663-بحار، ج 90، ص 219 .
664-سوره اسراء، آيه 79 .
665- سوره نحل ، آيه 53 .
666-سپاس و تشكر از مخلوق نيز در حقيقت از آن خداى سبحان است و معناى احاديثى مانند: من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عزوجل (بحار، ج 68، ص 44)، يا اءشكركم لله اءشكركم للناس (اصول كافى ، ج 2، ص 99)، اين نيست كه اگر كسى از مردم حق شناسى نكرد، از خدا حق شناسى نكرده است ؛ زيرا در اين صورت تلازمى بين مقدم (من لم يشكر المنعم ...) و تالى (لم يشكر الله ) وجود ندارد و تلازم در صورتى محفوظ است كه بگوييم منعم از آن جهت كه مخلوق خداست ، پيام خالق را دارد؛ نظير آنچه امام اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى فرمايد: ان المسكين رسول الله (نهج البلاغة ، حكمت 304 ) .
در جايى كه شخص ، ديگرى را اطعام مى كند نيز بايد گفت : المطعم رسول الله ، چه آن مطعم خود بداند رسول الهى است يا نداند، مسلمان باشد يا كافر و شكى نيست كه مراد از رسالت در اين جا رسالت تكوينى است ، نه تشريعى و در رسالت تكوينى هيچ موجودى مستقل نيست و بدون اين كه پيك خدا باشد كارى نمى كند . از اين رو خداوند حركت باد لقاح كننده را رسالت خود مى داند: (و اءرسلنا الرياح لواقح ) (سوره حجر، آيه 22) و آسمان را در بارش باران ، رسول خود معرفى مى كند: (يرسل السماء عليكم مدرارا) (سوره نوح ، آيه 11) . بر اين اساس ، شياطين را نيز رسول خود شمرده ، مى فرمايد: (اءلم تر اءنا اءرسلنا الشياطين ...) (سوره مريم ، آيه 83 ) و بالاخره در نظام تكوين هر ذره اى كه از نقطه اى رهسپار نقطه ديگر مى شود پيك خداست ، چه موافق نظام تشريع باشد يا نباشد . به بيان ديگر، ايمان ، كفر، اطاعت ، عصيان و پاداش و كيفر، تنها در نظام تشريع مطرح است و گرنه در نظام تكوينى عصيان راه ندارد .
اين نكته را نيز بايد افزود كه همان گونه كه مسكين پيك حق است و خداوند براى آزمودن متنعم ، نيازمندى را به سوى او مى فرستد، انفاق كننده نيز رسول خداست ؛ زيرا خداوند او را هدايت و به رفع نياز محروم وادار كرده است .
با اين بيان ، كسى كه نعمتى را از مخلوق خدا دريافت مى كند بايد بداند كه آن منعم ، پيك خداست و بايد از او به عنوان اين كه مخلوق و رسول الهى است ، حق شناسى كند، نه از آن جهت كه شخص معينى است . در نتيجه معناى حديث اين است : من لم يشكر المخلوق بما اءنه مخلوق ، لم يشكر الخالق ؛ كسى كه از مخلوق با اين نگاه كه مخلوق خداست و منعم بالعرض است ، نه بالذات تشكر نكند، در واقع از خالق تشكر نكرده است ؛ زيرا تشكر از مخلوق در واقع تشكر از خالق است .
حاصل آن كه ، روايت مزبور نه تنها منافاتى با اختصاص همه حمدها به خداى سبحان ندارد، بلكه مؤ يد آن است و از طرف ديگر در تلازم مزبور مى توان احتمال داد كه اگر كسى از مخلوق ، كه انعام او محسوس ‍ است ، شكرگزارى نكرد، معلوم مى شود روحيه سپاس در برابر احسان در او نيست ؛ مگر آن كه جزو اوحدى از انسانها باشد كه همه نعمتها را از خداوند بداند و غير او را اصلا نبيند، كه در اين حال از بحث خارج خواهد بود .
667-سوره كهف ، آيه 1 .
668- همان گونه كه در زيارت آل يس با اين كه به صورت جامع گفته مى شود: السلام عليك فى آناء ليلك و اءطراف نهارك ، در عين حال هر يك از حالات ، آنات و شئون حضرت حجت (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز مطرح شده است : السلام عليك حين تقوم ، السلام عليك حين تقعد، السلام عليك حين تقرء و تبين ، السلام عليك حين تصلى و تقنت ، السلام عليك حين تركع و تسجد،
السلام عليك حين تهلل و تكبر، السلام عليك حين تحمد و تستغفر، السلام عليك حين تصبح و تمسى ...
(مفاتيح الجنان ، زيارت حضرت صاحب الاءمر عليه السلام ) . معلوم مى شود هر يك از اين حالات ، هادى و روشنگر است اين ريزبينى در عرصه روايات ما فراوان است و از روايات كتاب معانى الاءخبار بر مى آيد كه ائمه (عليهم السلام ) چگونه به ما راه نشان داده اند و يك آيه را به چند جمله و هر جمله را به چند كلمه تقسيم كرده ، هر كلمه را محور استدلالى قرار مى دهند.
669-سوره سباء، آيه 1 .
670-سوره اعراف ، آيه 43 .
671 بهشتيان به بركت آيات تشريعى به نعمت بهشت دست مى يابند .از اين رو در بهشت ، برابر همين آيه ، خدا را حمد مى كنند .
672-مفاتيح الجنان ، دعاى سحر ماه رمضان .
673- چون سخن از اوصاف فعل خداست ، نه صفات ذاتى ، اسناد فعل هر فاعلى به خدا با توحيد ذاتى حق منافاتى ندارد.
674-سوره انفال ، آيه 17 . 675-سوره توبه ، آيه 26 .
676-سوره انفال ، آيه 17 . تعبير اين آيه كريمه درباره پيامبر خدا و نيروهاى رزمنده يكسان نيست ؛ درباره رزمندگان تنها نفى مطرح است : (فلم تقتلوهم )، اما درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نفى و اثبات را به هم آميخته ، مى فرمايد: (و ما رميت اذا رميت ) و اين بيانگر نوعى عظمت و شخصيت انحصارى براى پيامبر بزرگوار اسلام است .
677-بر اساس همين ديد توحيدى و عارفانه است كه حضرت امام خمينى (قدس سره الشريف ) به مناسبت آزاد سازى خرمشهر فرمود: خرمشهر را خدا آزاد كرد و درباره رزمندگان حماسه آفرين فتح المبين نيز فرمود: از دور دست و بازوى قدرتمند شما را كه دست خدا بالاى آن است مى بوسم (صحيفه نور، ج 16، ص 96 ) . وصف دست خدا بالاى آن است ، مشعر به اين است كه چون قدرت خدا به دست رزمندگان ظهور و تجلى كرده است ، عارفى همچون امام خمينى آن دستها را مى بوسد و گرنه عارف ، دست غير خدا را نمى بوسد .
678-سوره انعام ، آيه 45 .
679-سوره اعراف ، آيه 43 .
680-سوره توبه ، آيه 111 .
681-سوره حديد، آيه 11 .
682-سوره آل عمران ، آيه 189 .
683-سوره بقره ، آيه 116 .
684-سوره يونس ، آيه 31 .
685-سوره فتح ، آيه 7 .
686-نهج البلاغه ، خطبه 183، بند22 .
687-سوره توبه ، آيه 14 .
688-سوره انبياء، آيه 22 .
689-سوره انعام ، آيه 95 99 .
690-نهج البلاغه ، خطبه 192، بند 104 .
691-سوره بقره ، آيه 158 .
692-نهج البلاغه ، خطبه 222، بند 14 . حمد و شكر با اين كه تفاوت اساسى ندارد و در حقيقت به هم نزديك است ، در فرهنگ دينى دستور شكر غير خدا آمده : (ان اشكر لى ولوالديك ) (سوره لقمان ، آيه 14)، اما حمد ديگران نه تنها بدان امر نشده ، بلكه از آن نهى نيز شده است : و لا يحمد حامد الا ربه ) (نهج البلاغه ، خطبه 16، بند10 . )
سر اين تفاوت ، در صورتى كه نتيجه بررسى نهايى و استقصاى كامل متون ادله نقلى ، نهى از حمد غير خدا باشد، اين است كه ممكن است برخى تعبيرها، لازم يا لوازمى جنبى داشته باشد كه التزام به آنها ناصواب باشد؛ نظير اين كه خداوند به مؤ منان فرمود: (يا اءيها الذين امنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا) (سوره بقره ، آيه 104 ) . در برابر سخن برخى بيگانگان كه مى گفتند: (... راعنا ليا باءلسنتهم ) (سروه نساء، آيه 46 ) .
693-سوره اعراف ، آيه 43 . مفاد جمله ( و ما كنا لنهتدى ...) غير از ما اهتدينا و مانند آن است ؛ زيرا كان منفى ( ما كنا) بر استمرار نفى دلالت مى كند؛ همان طور كه مفاد ما كنت تعلم ( تو آن نبودى كه بدانى
با ما علمت (ندانستى )متفاوت است . بهشتيان مى گويند: اگر وحى و هدايت الهى نبود هرگز توان دستيابى به اين مقام را نداشتيم ؛ زيرا عقل چراغ است ، نه راه و انسان هرگز با چراغ تنها، بدون صراط، به مقصد نمى رسد . عقل نورافكنى است كه صراط مستقيم وحى را شناسايى كرده ، حركت در آن را به انسان توصيه مى كند . حال اگر وحى كه راه مستقيم است نباشد، عقل بدون وحى ، همانند نور افكنى است كه قله كوه و موانع رسيدن به آن را نشان مى دهد؛اما چون راهى براى رسيدن به قله نيست از چراغ عقل نيز كارى بر نمى آيد .
694-سوره قصص ، آيه 70 .
695-سوره نباء، آيه 38 .
696-سوره اعراف ، آيه 43 .
697- سوره زمر، آيه 74 .
698-سوره فاطر، آيه 34 .
699-سوره يونس ، آيه 10 .
700-سوره اسراء، آيه 44 .
701-النفحات الالهيه ، قونوى ، ص 101، با تصرف اندك .
702-ر.ك سوره لقمان ، آيه 25؛ سوره زمر، آيه 38 و سوره يونس ، آيه 31 .
703-سوره عنكبوت ، آيه 61؛ سوره لقمان ، آيه 25؛ سوره زمر، آيه 38؛ سوره زخرف ، آيات 9 و 87 .
704-سوره طه ، آيه 50 .
705-بحار، ج 90، ص 215 .
706-بحار، ج 90، ص 216 .
707-سوره نحل ، آيه 96 .
708-بحار، ج 90 ص 216 .
709-نورالثقلين ، ج 1، ص 15 .
710-بحار، ج 90، ص 216 .
711-تفسير صافى ، ج 1، ص 71 .
712- نورالثقلين ، ج 1، ص 15 .
713-بحار، ج 90، ص 214 .
714- نور الثقلين ، ج 1، ص 17 .
715-صحيفه سجاديه ، دعاى 37 .
716-نهج البلاغه ، خطبه 1 .
717-همان ، خطبه 114، بند 1 .
718- نهج البلاغه ، خطبه 32، بند 1 .
719-مفاتيح الجنان ، دعاى روز چهارشنبه .
720-صحيفه سجاديه ، دعاى 45 .
721-بحار، ج 84، ص 258، دعاى پايان نماز شب .
722- همان ، ص 221 .
723-بحار، ج 87، ص 129، دعاى روز جمعه .
724-اقبال الاءعمال ، ج 1، ص 157 .
725-مفاتيح الجنان ، اعمال روز جمعه ، دعاى امام صادق (عليه السلام ) پس از نماز جعفر .
726-بحار، ج 96، ص 57 .
727- بحار، ج 90، ص 166 (سوره يونس ، آيه 10 ) .
728-نور الثقلين ، ج 1، ص 15 .
729-تفسير قمى ، ج 1، ص 28 .
730-سوره فرقان ، آيه 44 .
731- صحيفه سجاديه ، دعاى 1 .
732-شارح معروف صحيفه سجاديه ، سيد على خان حسينى (رضوان الله عليه ) مى فرمايد: سر اين كه كلمه حد درباره انسان به صورت جمع (حدود) و درباره بهيمه به صورت مفرد آمده اين است كه انسان كمالات فراوان و گوناگونى دارد، اما حيوان تنها يك حد دارد و آن بى عقلى است (رياض ‍ السالكين ، ج 1، ص 308 ) .
733-سر نامگذارى بهيمه به اين نام آن است كه كلامش براى ديگران ابهام دارد و كارش مبهم است و ميزان روشن و نظم خاصى ندارد؛ مثلا بدون رعايت حلال و حرام ، هر چه به مزاجش گواراست مى خورد .
734-عالم برزخ در اصطلاح روايات همان عالم قبر است و قبر عالمى در برابر برزخ نيست . از اين رو عوالم وجود سه عالم است : دنيا، برزخ يا قبر و قيامت . امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ به اين پرسش كه برزخ چيست ؟ فرمودند: القبر منذ حين موته الى يوم القيامة (نورالثقلين ، ج 3، ص ‍ 554 ) .
735-چشم برزخى بعضى انسانها هنگام احتضار و در برزخ و قيامت نسبت به ديدن اسماى جماليه حق ، كور و بى نور است ؛ اما حمد حامدان مايه بينايى و روشنى چشم آنان است . قره همان اشك خنك است . اشك غم و حزن ، اشكى گرم است ؛ اما اشك نشاط و سرور، خنك است . از اين رو عامل سرور و نشاط را قرة العين گويند .
736-خداى سبحان بر اساس ستاريت خود، در دنيا مكنونات درون انسانها را جز در مواردى اندك بر چهره هايشان ظاهر نمى كند؛ اما در قيامت كه روز ظهور حق است اثر گناه و طاعت كه سياهى و سفيدى چهره است ظاهر مى شود؛ همان گونه كه در دنيا، شرم وصفى نفسانى است و چهره را سرخ مى كند و هراس مايه رنگ باختگى و زردى چهره است ، در قيامت نيز خاطرات و نفسانيات انسان در چهره اش اثر مى گذارد .
737-در متن دعا تعبير نزاحم آمده است . مراد از تزاحم در اين كلام ، رقابت و سبقت است كه در خيرات به آن ماءمور شده ايم : (فاسبقوا الخيرات ) (سوره بقره ، آيه 148 )؛ چون در راه خير هيچ تزاحمى نيست . انسانى كه از مرحله وهم و خيال بالا آمد نه كسى مزاحم اوست و نه او مزاحم كسى است .
738-در فرهنگ قرآن كريم بهشت دارالمقامة ناميده شده است و بهشتيان خدا را سپاس ‍ مى گويند كه آنان را به دار القرار و آرامگاه ابدى خود رسانده است . برزخ مانند دنيا آرامگاه نيست ، بلكه معبرى است كه انسان مسافر با عبور از آن به آرامگاه ابدى خود، يعنى قيامت كبرا مى رسد .
امام سجاد (عليه السلام ) در اين بخش از دعا، كه در متن نقل نشده ، مى فرمايد: (حمد ويژه خدايى است كه اخلاق نيك براى ما برگزيد و رزق پاكيزه به ما عطا فرمود و براى ما ملكه و سيطره بر جميع خلق قرار داد (ولايت تكوينى )، آن سان كه همه آفريدگان خداى سبحان ، به قدرت او، مطيع و منقاد ما هستند و حمد و سپاس خدايى را كه ما را از غير خودش بى نياز و تنها به خودش نيازمند ساخت ؛ (زيرا او هم به نيازهايمان دانا و هم بر تاءمين آن تواناست و هم بر ما روا داشت تا نيازهايمان را به پيشگاهش عرضه داريم و بدين گونه راه رجوع به غير خودش را كاملا بسته است ؛ همانها كه نه مى دانند ما چه مى خواهيم ، نه مى توانند نيازمان را برآورند و نه همواره ما را مى پذيرند ) .
739- حمد خدا از هر حمدى برتر است ؛ همان گونه كه خود خدا، بر همه آفريدگانش برترى دارد . همان طور كه وجود خدا مستقل و بالذات است و ديگران بالتبع ، بالعرض و بالغير، حمد نيز بالذات از آن خداى سبحان است و بالعرض و بالتبع براى غير خدا و بازگشت حمد غير خدا به حمد خداست .
740-حقيقت انسان ، پايان ناپذير است ، از اين رو بايد در پى كمال پايان ناپذير باشد . در حريم انسان ، الى ، حتى و متى راه ندارد . پس بايد انديشه اى زوال ناپذير داشته باشد و ره توشه او ابدى باشد . انسان ابدى با كارهاى موقت نمى تواند زندگى جاويد را تاءمين كند .
741-اشتياق امام سجاد (عليه السلام ) به شهادت ( كه در اين جا مراد شهادت در ميدان جنگ است ) از آن روست كه خداى سبحان دين خود را به انسانها سپرده ، يارى دين را از آنان خواسته است و سنت الهى بر اين است كه دين خود را حفظ و احيا كند . بر اين اساس ، هر كس بايد بكوشد دين خدا به دست او احيا شود و اين افتخار و سعادت عظيم بهره او گردد: (قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ) (سوره آل عمران ، آيه 154 )؛ اگر گروهى به يارى دين حق برنخاستند خداى سبحان از يارى دينش دست بر نمى دارد، بلكه گروه ديگرى را مشتاقانه به جبهه ها اعزام مى كند و از طرفى به آنان شوق جهاد و شهادت و از سوى ديگر به خانواده هايشان توفيق صبر و بردبارى عطا مى كند كه مايه شگفتى ديگران است و اين صحنه ها در دفاع هشت ساله ايران اسلامى به خوبى مشهود بود .
742- جمله انه ولى حميد، استدلالى بر مضامين دعاست ؛ چون انسان كه تحت ولايت خداى سبحان است ، از او كه حميد مطلق و محمود صرف است و همه امور به دست اوست مى خواهد تا او را به مقام حمد برساند .
743-سوره اسراء، آيه 44 .
744-سوره اعراف ، آيه 179 .
745-نهج البلاغه ، حكمت 211 .
746-بحار، ج 37، ص 146 .
747-معانى الاءخبار، باب معنى الموت ، ح 4 و 5 .
748-سوره انفال ، آيه 50 .
749-سوره محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، آيه 27 .
750-سوره قصص ، آيه 78 .
751-صحيفه سجاديه ، دعاى 51 .
752-نور الثقلين ، ج 1، ص 17 .
753-همان ، ص 16 .
754-سوره اعراف ، آيه 156 .
755-سوره كهف ، آيه 49 .
756- جمله ( و ما ربك بظلام ...) به اين معنا نيست كه خداوند بسيار ظالم نيست ؛ زيرا نفى ظلم كثير منافى اثبات ظلم اندك نيست ؛ در حالى كه صدور ستم اندك نيز همانند ظلم زياد از خداى سبحان محال است . سر مبالغه در ظلام اين است كه ستم اندك از مدبر و مربى سراسر جهان ، با ظلم كثير برابر است ؛ زيرا او اگر به ذره اى از ذرات عالم ستم كند (آن را از جاى خود بردارد )، سراسر جهان منظم آسيب مى بيند، زيرا اجزاى جهان آفرينش همانند حلقه هاى يك سلسله و مراتب اعداد چينش شده است ؛ به گونه اى كه اگر حلقه اى از اين سلسله جا به جا شود، بى نظمى سراسر عالم را فرا مى گيرد.
757- سوره فصلت ، آيه 46 .
758-سوره نازعات ، آيه 24 .
759-سوره يوسف ، آيه 42 .
760-سوره يوسف ، آيه 39 .
761-ص 308 .
762-مفاتيح الجنان ، دعاى جوشن كبير .
763-اقبال الاءعمال ، ص 399؛ صحيفه سجاديه ، دعاى 16 .
764- نور الثقلين ، ج 1، ص 19 .
765-مفردات راغب ، ص 472، ملك .
766-سوره آل عمران ، آيه 26 .
767-سوره مؤ منون ، آيه 116 .
768-سوره قمر، آيه 55 .
769-سوره الرحمن ، آيه 29 .
770-نزاهت انسان از گناه و آراسته شدن او به اطاعت و عبادت ، يا بر اثر ترس از جهنم است يا شوق بهشت و يا عاملى برتر كه آن خوف از هجران و شوق به لقاى حق است . بهشت نيز درجاتى دارد: درجه اى از آن ، (جنات تجرى من تحتها الاءنهار ) (سوره بقره ، آيه 25 ) است و درجه ديگر (جنت لقاى رب ) . متوسطان از اهل ايمان تنها به باغهاى بهشتى و جويباران جارى در زير درختان آن دست مى يابند؛ اما اوحدى از مؤ منان ، گذشته از اين ، به مقام عنداللهى نيز مى رسند: ( ان المتقين فى جنات و نهرَ فى مقعد صدق عند مليك مقتدر ) (سوره قمر، آيات 54 55 ) .
771- منشاء اين اختلاف آن است كه اضافه اسم فاعل اضافه حقيقى و مفيد تعريف نيست و چون مالك وصف الله قرار گرفته و صفت بايد با موصوف در معرفه و نكره بودن مطابقت داشته باشد، بايد معرفه باشد .
772-كشاف ، ج 1، ص 12؛ تفسير نسفى ، ج 1، ص 9 .
773-ر.ك تفسير كبير، ج 1، ص 245؛ الجامع لاءحكام القرآن ، ج 1، ص 139؛ روح المعانى ، ج 1، ص ‍ 141 .
774-سوره مائده ، آيه 120 .
775- سوره آل عمران ، آيه 26 .
776- سوره آل عمران ، آيه 178 .
777-سوره ملك ، آيه 1 .
778-سوره يس ، آيه 83 .
779-البته ظرفيت از اضافه مالك به يوم الدين استفاده مى شود، نه از كلمه يوم .
780- سوره انفطار، آيه 19 .
781-سوره بقره ، آيه 8 و ... .
782-سوره نباء، آيه 38 .
783-سوره انفطار، آيه 19 .
784- و از اين رو كلمه يوم در يوم القيامة ، تثنيه و جمع ندارد، بلكه روز قيامت براى بسيارى از مردم به درازاى پنجاه هزار سال است : (فى يوم كان مقداره خمسين اءلف سنة ) (سوره معارج ، آيه 4 )، ولى براى مؤ منان به اندازه يك نماز واجب بيشتر طول نخواهد كشيد . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ مردى كه به آن حضرت عرض كرد: يا رسول الله ما اءطول هذا اليوم ! روز قيامت چقدر طولانى است !، فرمودند: و الذى نفس محمد بيده انه ليخفف على المؤ من ، حتى يكون اءخف عليه من صلاة مكتوبة يصليها فى الدنيا (بحار، ج 7، ص 123 ) .
785-سوره الرحمن ، آيه 29 .
786-خداى سبحان درباره آفرينش جهان مى فرمايد: مجموعه نظام موجود را در شش روز آفريديم : (هو الذى خلق السموات و الاءرض فى ستة اءيام ، ثم استوى على العرش ) (سوره حديد، آيه 4)؛ زيرا زمين در دو روز خلق شده است : (خلق الاءرض فى يومين ) (سوره فصلت ، آيه 9)، آسمانهاى هفت گانه نيز در دو روز: (ثم استوى الى السماء و هى دخان ...َ فقضهن سبع سموات فى يومين ) (سوره فصلت ، آيات 11 12 ) و ما بين آسمانها و زمين را نيز در دو روز آفريده است . اما تغيير نظام دنيا در نفخ اول و ايجاد نظامى جديد در نفخ دوم ، در يك روز خواهد بود: (يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب ) (سوره انبياء، آيه 104 ) روزى فرا مى رسد كه آسمان را در هم مى پيچم ، همان گونه كه طومار، نوشته هاى فراوان درون خود را در هم مى پيچد . در جاى ديگر نيز مى فرمايد: (و الاءرض جميعا قبضته يوم القيامة و السموات مطويات بيمينه ) (سوره ابراهيم ، آيه 48 )؛ روزى كه آسمان و زمين اين دنيا به آسمان و زمين ديگر تبديل مى شود . همه اين صحنه ها در يك روز خواهد بود و مراد از روز همان ظهور است .
787-سوره انفطار، آيات 14 16 . در قرآن كريم سوختن فاجران در آتش دوزخ ، گاهى با تعبير (يصلون ) بيان شده است و گاهى با تعبير (تصلية ) و ميان اين دو تعبير فرق است ؛ اولى به معناى سوزش ‍ سطحى و برون سوزى است و دومى به معناى گداختن درون و درون سوزى است .
788-سوره آل عمران ، آيه 19 .
789-سوره بقره ، آيه 2 .
790-سوره ص ، آيه 26 .
791-نهج البلاغه ، نامه 27، بند 10 .
792-سوره زمر، آيه 9 . در اين آيه كريمه ، رجاء به پروردگار اسناد داده شد، ولى ترس به پايان كار؛ چون خداوند مبداء رحمت است و اسناد غضب به او بالعرض است ، نه بالذات .
793-از اين زمان كوتاه در روايات به فواق ناقه ، يعنى فاصله كوتاه بين باز و بسته كردن دست ، در هنگام دوشيدن شير شتر، تعبير شده است .
794-سوره انعام ، آيات 14 15 .
795-آيه مزبور ناظر به اصل تخويف است و اختصاص به معاد ندارد .
796-سوره مائده ، آيه 17 .
797-سوره نساء، آيه 29 .
798- سوره حديد، آيه 7 .
799-سوره نور، آيه 33 .
800-نهج البلاغه ، حكمت 404 .
801-سوره بقره ، آيه 107 .
802-سوره انفطار، آيات 17 19 .
803-سوره نباء، آيه 39 .
804-امام صادق (عليه السلام ) درباره آيه ( و ما يؤ من اءكثرهم بالله الا و هم مشركون ) (سوره يوسف ، آيه 106 ) فرمودند: هو الرجل يقول : لولا فلان لهلكت و لولا فلان لاءصبت كذا و كذا و لولا فلان لضاع عيالى ، اءلاترى اءنه قد جعل لله شريكا فى ملكه يرزقه و يدفع عنه ؟ ؛ همين كه شخصى مى گويد: اگر فلانى نبود نابود مى شدم و ... بدين گونه او براى خدا شريك قرار داده است . آنگاه راوى از امام (عليه السلام ) پرسيد: اگر بگويد: لولا اءن من الله على بفلان لهلكت ؛ اگر خدا به وسيله فلانى به من احسان نمى كرد نابود مى شدم ، چگونه است ؟ حضرت فرمودند: لا باءس بهذا (نورالثقلين ، ج 2، ص 476 ) . از همين قبيل است تعبير شرك آلود رايج : اول خدا، دوم شما ؛ زيرا خدا اولى است كه دومى براى براى او قابل فرض نيست : (هو الاءول و الاخر و الظاهر و الباطن (سوره حديد، آيه 3 ) . پس بر اساس رهنمود پيشوايان معصوم (عليهم السلام ) در برابر احسان ديگران بايد گفت : خدا را شكر كه از اين راه به من احسان كرد؛ گرچه او مى توانست همين احسان را از راه ديگر به من بكند . بر اساس توحيد، هر نعمتى را بايد از خدا دانست : ( و ما بكم من نعمة فمن الله ) (سوره نحل ، آيه 53 ) و با اين ديدگاه ديگر نه به عنوان اعتماد به نفس مى توان به خود بها داد و نه به بهانه تشكر از مخلوق به ديگران .
معناى حديث معروف من لم يشكر المنعم من المخلوقين ، لم يشكر الله عزوجل (بحار، ج 68، ص ‍ 44 ) نيز چنانكه گذشت ، اين است كه نيكوكاران مظاهر احسان الهى هستند و اگر متنعم ، مظهر احسان ولى نعمت را را سپاس ندارد، ولى نعمت خود را سپاس نداشته است . پس سپاسگزارى از مخلوق بما هو مخلوق محمود است و بدون لحاظ حيثيت مخلوق بودن نامحمود .
شايان ذكر است كه ، مشركون در آيه ( و ما يؤ من ...) غير از الذين اءشركوا است ، چون الذين اشركوا در مقابل مؤ منين و عبارت است از وثنيين و ديگر بت پرستان . 805-سوره شعراء، آيه 80 .
806-توحيد افعالى غير از جبر است ؛ خداوند انسان را موجودى دو بعدى آفريده و بين دو راه خير و شر قرار داده است : (و هديناه النجدين ) (سوره بلد، آيه 10 ) و هر يك از اين دو راه ، پايانى مشخص ‍ دارد . عقل و نقل را نيز راهنماى صراط مستقيم قرار داده است . اگر انسان با حسن اختيار خود راه خير را برگزيد، اين كار خير چون امرى وجودى و كمال و نعمت است به خدا مرتبط است ؛ اما اگر راه شر را پيمود و عصيان كرد، چون گناه و نافرمانى جز فقدان و نقص نيست ، به مبادى عاليه ارتباطى ندارد . پس خيرات كه كمال وجودى است به ربوبيت بر مى گردد و شر و نقص مبداء بالذات ندارد و اين بحث به خواست خداى سبحان در ذيل آيه 79 سوره نساء خواهد آمد .
807-سوره غافر، آيه 16 .
808-سوره طه ، آيه 114 .
809- سوره يونس ، آيه 31 .
810-بحار، ج 49، ص 117 .
811-سوره مائده ، آيه 120 .
812-سوره اسراء، آيه 111 .
813-سوره نور، آيه 55 . كلمه شريك در جمله (لم يكن له شريك فى الملك ) و شيئا در (لا يشكرون بى شيئا ) چون نكره در سياق نفى است ، افاده عموم مى كند و هر شريكى در ملك را از خداى سبحان نفى مى كند .
814-سوره يونس ، آيه 49 .
815-اما سخن موساى كليم (عليه السلام ): (رب انى لا اءملك الا نفسى و اءخى ) (سوره مائده ، آيه 25 ) نيز منافاتى با آيات گذشته ندارد؛ زيرا مربوط به مقام تشريع است ، نه تكوين و مقصود اين نيست كه من مالك خويشم و برادرم نيز مالك خودش است ، بلكه به اين معناست كه خدايا!هدايت و پيامت را به مردم رسانديم . من تنها اختيار ايمان خود را داشتم و مؤ من شدم . برادرم هارون نيز تنها اختيار ايمان خود را داشت و ايمان آورد؛ اما زمام ايمان ديگران به دست من نيست . بنابراين ، جز خداى سبحان در دنيا و آخرت ، احدى مالك تكوينى اصيل چيزى نيست .
816-سوره سباء، آيات 22 23 .
817-سوره سباء، آيه 42 .
818-بحار، ج 40، ص 153 .
819-سوره زخرف ، آيه 51 .
820-توحيد همان گونه كه برترين معارف الهى است ، دشوارترين آن نيز هست ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: من و پيامبران پيشين كلمه اى به عظمت لا اله الا الله نياورده ايم : ما قلت و لا قال القائلون قبلى مثل لا اله الا الله (توحيد صدوق ، باب ثواب الموحدين و العارفين ، حديث 1 ) . حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز در پاسخ اين سؤ ال كه از جايى كه شما ايستاده ايد تا عرش چقدر فاصله است ؟ ابتدا فرمودند: دانش جويانه بپرس و در پى فهم و علم باش ، نه امور ديگر . آنگاه فرمودند: از اين جا تا عرش خدا به قدر گفتن لا اله الا الله فاصله است : اءن يقول قائل مخلصا لا اله الا الله (بحار، ج 10، ص 122 ) . معلوم مى شود توحيد، معرفت و عقيده اى است كه انسان را از فرش تا به عرش بالا مى برد .
821-سوره ق ، آيه 22 .
822-سوره انبياء، آيه 97 .
823-سوره روم ، آيه 7 .
824- سوره تكاثر، آيات 5 7 .
825-سوره نساء، آيه 10 .
826-بحار، ج 4، ص 4 .
827-اصول كافى ، ج 2، ص 53 .
828-در اين حديث شريف تعبير كاءن درباره ادراك (ديدن ) آمده است ، نه در مورد مدرك . كاءن اگر درباره مدرك گفته شود قابل انطباق بر معدوم نيز هست ، ولى در جايى كه به ادراك تعلق گيرد، مدرك مفروض و مسلم گرفته شده است . پس اين تشبيه در علم است ، نه در معلوم .
829-سوره آل عمران ، آيه 133 .
830-سوره بقره ، آيه 24 .
831-بحار، ج 46، ص 80 .
832-سوره همزه ، آيات 6 7 .
833-بحار، ج 72، ص 256 .
834-سوره انفطار، آيات 14 19 . انسانها در دنيا يا بر اساس روابط كار مى كنند يا بر محور ضوابط؛ اما در قيامت هم راه ضوابط (كار شخص براى خود ) بسته است و هم راه روابط (كار ديگران براى شخص ) .
قرآن كريم درباره قطع ضوابط مى فرمايد: (تقطعت بهم الاءسباب ) (سوره بقره ، آيه 166) . در دنيا بر اساس ‍ نظام على و معلولى ، گرسنه و تشنه با طعام و آب خود را سير و سيراب مى كنند، اما اين علل و اسباب در قيامت قطع مى شود . از اين رو راهى براى رفع گرسنگى و تشنگى نيست . درباره قطع روابط نيز مى فرمايد: پس از دميده شدن در صور نسب رخت بر مى بندد: (فلا اءنساب بينهم ) (سوره مؤ منون ، آيه 101 )؛ همه از خاك سر بر مى آورند و نسبتها و روابط برچيده مى شود . بر خلاف دنيا كه برادرى مشكل برادر خود يا پدرى مشكل خانواده خود را حل مى كرد، رشته هاى ارتباط در قيامت گسسته است : (لا بيع فيه و لا خلة ) (سوره بقره ، آيه 254 )؛ نه از داد و ستد خبرى است و نه از دوست يابى و رفيق بازى . در آن روز احدى مالك چيزى نيست و كار تنها به دست خداست .
البته شفاعت ، امرى ثابت و حق است ، ولى زمينه سازى آن در دنياست . آنها كه در دنيا زمينه سعادت آخرت را فراهم كرده اند، در قيامت از محصول كار خود بهره مى برند؛ اما اگر در دنيا با شفعاى قيامت پيوندى نداشته اند، در قيامت نمى توانند از آن مدد بگيرند .
835-سوره ذاريات ، آيه 6 .
836-سوره ذاريات ، آيه 12 .
837-سوره اعراف ، آيه 53 .
838-سوره نور، آيه 25 .
839- سوره نور، آيه 35 .
840-بنابراين ، در دنيا انسان مى تواند خدا را ببيند، اما با چشم سر، نه با چشم سر . امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ پرسش ابوبصير كه آيا مؤ منان در قيامت خدا را مى بينند، فرمود: قيل از قيامت ، در همان موطنى كه به نداى (اءلست بربكم ) (سوره اعراف ، آيه 172 ) پاسخ گفتند او را مشاهده كردند . آنگاه آن حضرت به ابوبصير نابينا فرمودند: مگر تو هم اكنون خدا را مشاهده نمى كنى سپس ابوبصير از امام (عليه السلام ) اجازه نقل اين حديث را خواست ، ولى حضرت امتناع فرمودند و سر امتناع را اين گونه بيان كردند كه مخاطبان تو معناى رؤ يت و ابصار خدا را نمى فهمند و آن را ديدن با چشم ظاهر پنداشته ، با انكار آن به خدا كفر مى ورزند (توحيد صدوق ، باب ما جاء فى الرؤ ية ، ح 20 ) .
841-سوره كهف ، آيه 101 .
842-سوره حج ، آيه 46 .
843-سوره مائده ، آيه 14 .
844-سوره مائده ، آيه 64 .
845-نور الثقلين ، ج 1، ص 19 .
846- من لا يحضر، ج 1، ص 269 .
847-نورالثقلين ، ج 1، ص 19 .
848-بحار، ج 82، ص 23 .
849-همان ، ص 22 .
850-همان ، ص 66 .
851-نور الثقلين ، ج 1، ص 19؛ بحار، ج 82، ص 22 .
852-تفسير عياشى ، ج 1، ص 22؛ بحار، ج 82، ص 22 .
853-سوره مريم ، آيه 93 .
854-جوهرى در صحاح ، عبد .
855-سوره شعراء، آيه 4 .
856- سوره غافر، آيه 60 .
857-در بحث تفسيرى آيه (الحمد لله رب العالمين ) گذشت كه الله نام هويت غيبى محض ‍ نيست ؛ زيرا آن هويت مطلق ، اصلا اسم ندارد . الله نام ذات مقدسى است كه جامع و مستجمع همه صفات كمالى است . (ص 334 ) .
858-سوره هود، آيه 123 .
859-سوره بقره ، آيه 156 .
860-سوره نساء، آيه 28 .
861-سوره انعام ، آيه 102 .
862-سوره فصلت ، آيه 53 .
863-نهج البلاغه ، حكمت 82، بند 3 .
864-سوره بقره ، آيه 45 .
865-ر.ك شرح حالات اويس قرن .
866-بحار، ج 79، ص 193 .
867-بحار، ج 79، ص 193 .
868- عبادت براى رسيدن به بهشت يا رهيدن از دوزخ ، گرچه از نظر علم فقه صحيح است ، ولى مربوط به انسانى است كه بر اثر كم همتى ، از خدا نجات از آتش يا ورود به بهشت را مى طلبد، نه لقاى او را . اگر هدف اصلى و معبود واقعى عابد، نجات از جهنم يا ورود به بهشت بود و خدا را براى رسيدن به چنين معبودى وسيله قرار داد، نه هدف و مقصود بالذات ، عبادتش باطل است و مقصود برخى كه عبادت براى رسيدن به بهشت يا دورى از جهنم را باطل مى دانند، همين است ؛ زيرا در اين صورت اگر دستيابى به بهشت بدون عبادت خدا ممكن بود، او را عبادت نمى كرد (ر.ك صهباى حج ، ص 363 ) .
البته گرچه معبود بالذات اكثر انسانها خداوند است ، و از اين رو عبادت آنها درست است ؛ اما نمى دانند كه از او جز او را خواستن ، بى همتى است : ... لا نريد منك غيرك و لا نعبدك بالعوض و البدل كما يعبدك الجاهلون بك ، المغيبون عنك (تفسير صافى ، ج 1، ص 72 ) .
869-در قرآن كريم در اين زمينه دو تعبير آمده است : در اولى كه از حبيب خدا، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است ، ابتدا نام خدا آمده است و سپس آيت او، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم ، ذكرشده است : (ان الله معنا) (سوره توبه ، آيه 40 ) و در تعبير دوم كه از كليم خدا حضرت موسى (عليه السلام ) است ، ابتدا آيت و نشانه خدا مطرح شده است و سپس نام خدا: (ان معى ربى ) (سوره شعراء، آيه 62 ) . از اين دو تعبير بر مى آيد كه حبيب خدا ابتدا خدا را مى بيند و سپس در پرتو او خود را؛ اما كليم خدا از خود به عنوان آيت و نشانه خدا شروع مى كند و خود را مقدمه مشاهده حق قرار مى دهد . تعبير (ان معى ربى ) براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه به مقامى شامخ راه يافته ، تعبيرى متوسط است .
870-سوره يس ، آيه 82 .
871-نهج البلاغه ، خطبه 186، بند 17 .
872-سوره نحل ، آيه 53 .
873-سوره بقره ، آيه 37 .
874-سوره توبه ، آيه 117 .
875-سوره توبه ، آيه 104 .
876-سوره توبه ، آيه 118 .
877-بحار، ج 3، ص 327 .
878-سوره بقره ، آيه 115 .
879-صحيفه سجاديه ، دعاى 45 .
880-همان ، دعاى 12 .
881-سوره ماعون ، آيات 4 6 . مصلى گرچه به لفظ اسم فاعل است ، اما در معنا صفت مشبهه ) و مفيد ثبات و دوام است و به معناى نمازگزارى است كه بر نماز مداومت دارد و نه تنها تارك نماز نيست ، بلكه چه بسا مقيد به اول وقت نيز هست ، ليكن چون اهل ريا و غفلت است ، هم نمى داند چه مى كند و هم از ديدن و شنيدن ديگران لذت مى برد .
882-سوره ذاريات ، آيه 56 .
883-سوره حجر، آيه 99 .
884-سوره ابراهيم ، آيه 8 .
885-سوره حديد، آيه 3 .
886-سوره الرحمن ، آيه 29 .
887-سوره حجر، آيه 99 . برخى مفسران با استشهاد به آيه (حتى اءتانا اليقين ) (سوره مدثر، آيه 47 ) يقين را در آيه ( و اعبد ربك حتى ياءتيك اليقين ) به معناى مرگ دانسته اند و آيه را چنين معنا كرده اند: تا فرا رسيدن مرگ ، عبادت كن . در حالى كه يقين به معناى مرگ نيست ؛ گرچه مرگ از امور يقينى و حتمى است و پس از آن نيز براى انسان يقين حاصل مى شود و از اين رو ممكن است يقين بر مرگ تطبيق شود .
888-سوره ماعون ، آيه 4 .
889-سوره حجر، آيه 99 .
890-سوره نمل ، آيه 14 .
891-سوره تكاثر، آيات 1 6 .
892- جز اندكى از انسانها، همه گرفتار تكاثرند: كل القوم اءلهاهم التكاثر (بحار، ج 75، ص 152 )؛ برخى گرفتار تكاثر در مال ، برخى تكاثر در اولاد و قبيله و گروهى نيز كه در طريق كار علمى و فرهنگى هستند، تكاثر در مستمع ، شاگرد، خواننده ، ماءموم و ... چنين نيست كه شيطان ، دام تكاثر را تنها براى زر اندوزان و مال دوستان گسترده باشد و در حوزه كارهاى علمى و فرهنگى سخن از تكاثر نباشد . در قيامت آشكار خواهد شد كه بها دادن به اقبال و ادبار شاگرد و ماءموم و مانند آن ، چه عذابى در پى دارد.
893-سوره مريم ، آيه 93 .
894-سوره زمر، آيه 3 .
895-سوره زمر، آيه 14 .
896-سوره اعراف ، آيه 65 .
897-زيرا لا اله الا الله دو قضيه سلبى و اثباتى نيست تا يكى آلهه و طاغوت را نفى و ديگرى خداى سبحان را ثابت كند، بلكه مجموعا يك جمله و داراى يك محتوا و پيام است ؛ زيرا الا به معناى غير است و معناى لا اله الا الله اين است كه جز الله كه حقيقتا و فطرتا مسلم و ثابت است ، الهى نيست ، نه اين كه ديگران نه ، خداى سبحان آرى ، تا اثبات خدا نيازمند دليل باشد .
898-سوره اعراف ، آيه 73 .
899-سوره اعراف ، آيه 85 .
900-سوره زمر، آيه 14 .