تفسير سوره زلزال

مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى (ره)

- ۳ -


جلسه چهارم: رحمت پروردگار جهان‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزلها(1) و أخرجت الارض أثقالها(2) و قال الانسان مالها(3) يومئذ تحدث أخبارها(4) بان ريك أوحى لها(5)

حكمت تكرار بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز هر سوره‏

تكرار آيه (بسم الله الرحمن الرحيم) در قرآن مجيد در آغاز هر سوره، كه شخص قارى براى شروع هر سوره‏اى از سوره‏هاى قرآن مجيد بايد اين آيه بزرگ و اين اسم اعظم الهى را بخواند، دليل بر عظمت اين آيه مبارك و دليل بر اهميت آن است.

البته تكرار (بسم الله الرحمن الرحيم) در قرآن مجيد و توصيه و سفارشى كه در روايات را جمع به بسم الله شده است كه در آغاز هر كارى گرچه كوچك باشد (بسم الله الرحمن الرحيم) را ترك نكنيد. (36) و اين كه انسان به اين كار مقيد باشد و (بسم الله الرحمن الرحيم) را زياد تكرار كند، براى اين است كه ما بيشتر و بهتر با محتواى (بسم الله الرحمن الرحيم) آشنا شويم، محتواى آن بهتر و بيشتر در دل ما جاى بگيرد و نقش ببندد و حقايقى كه در آن است در وجود ما تحقق يابد و ما به طور قطع و يقين آن را در وجود خود مشاهده كنيم.

رحمت واسعه پروردگار جهان‏

قبلا عرض شد، از مطالب مهمى كه در اين آيه كريمه است رحمت واسعه پروردگار جهان است كه در اين جهان شامل همه موجودات بلكه هر ذره‏اى از ذرات موجودات است، اعلم از انسان يا موجودات ديگر. در قيامت رحمت پروردگار جهان كاملا شامل حال اولياى خودش مى‏شود، يعنى انبيا، رسل، اوصياى انبيا، مؤمنان به انبيا و آنهايى كه به معناى درست بنده خدا بوده‏اند. فسأكتبها للذين يتقون (37). ما رحمت خود را در آينده، كه مراد از آينده به گفته همه مفسرين روز قيامت است، (38) براى اشخاص پرهيزكار، كسانى كه در راه خدا انفاق مى‏كنند و به آيات خدا ايمان دارند، مى‏نويسيم.

رحمت و انواع آن‏

موضوع رحمت موضوع خيلى مهمى است، در آيات قرآن مجيد زياد ذكر شده است در روايات نيز به آن توجه زيادى شده است. مخصوصا به ما سفارش كرده است كه نسبت به خودمان رحم داشته باشيم. يكى از اوصاف بزرگ پروردگار جهان صف رحمت است، كسى كه بنده خداست بايد تا حدى صفات پروردگار جهان در او تجلى داشته باشد: نمى‏شود به حقيقت بنده خدا باشد و هيچ گونه مظهرى از صفات پروردگار جهان نداشته باشد. بالاخره بايد آثار و نشانه‏هاى و به اصطلاح تجلياتى از اوصاف پروردگار جهان در بنده‏اش باشد خوب است اين صف رحمت كه صفت بسيار بزرگ و پسنديده الهى است جلوه و مظهر و اثرى در ما بندگان خدا، اگر به حقيقت بنده خداييم، داشته باشد: ما در وجودمان نسبت به خودمان و نسبت به اجتماعمان. نسبت به برادران دينيمان، نسبت به جوانانمان و نسبت به كودكانمان رحمت داشته باشيم، رحمت موضوع مهمى است اگر شما مردم نسبت به يك ديگر رحمت داشتيد و يكديگر را مورد لطف و مهر قرار داديد، پروردگار جهان شما را مورد رحمت و لطف خود قرار خواهد داد اين مضمون روايات است. (39) اگر ما نسبت به يكديگر مهر نورزيم، نسبت به يك ديگر رحمت نداشته باشيم بدون ترديد از رحمت پروردگار جهان و از مهر و لطف او محروم خواهيم بود.

البته رحمت به مردم انواع و اقسام دارد، اما مى‏شود آن را به دو بخش كلى تقسيم كرد: يعنى يك رحمت در مورد امور مادى و ديگرى رحمت در مورد امور معنوى.

1) رحمت در امور مادى‏

انسان نسبت به مردم جامعه‏اش واقعا رحمت داشته باشد و به حقيقت دلش براى مردم بسوزد. اگر مى‏بيند مردم در زندگى ماديشان در مضيقه و فشارند نسبت به آنها رحمت داشته باشد و مهر بورزد و در نتيجه تا جايى كه قدرت و توانش مى‏رسد كمبودهاى مردم، و كمبودهاى اجتماع را از نظر مادى جبران كند. اين اثر رحمت است، و اگر رحمت به معنى واقعيش نباشد، منشا كمك به مردم و جبران كمبودها اجتماع واقعا دلسوزى و مهر و محبت نباشد، ممكن است اشخاصى يا گروه‏هايى در نتيجه تبليغات تحريك بشنوند و به هيجان بيايند و كمك هايى بكنند، اما فايده‏اى ندارد. بايد ديد منشا انفاق چيست؟ آيا تحريك از عوامل خارجى است يا چيزى از درون انسان است، دلسوزى است كه از دل بر مى‏خيزد، مهر و محبت رحمتى است كه در كانون دل كسى است كه انفاق مى‏كند؛ اينها نبايد به هم مخلوط شود. جبران كمبود، انفاق، رسيدگى به امور اجتماع هنگامى مؤثر و خداپسندانه است و هنگامى براى انسان مفيد و نتيجه بخش است كه منشأ و عاملش دل باشد، سرچشمه‏اش درون انسان باشد.

اگر كسى را كه داراى بيمارى و درد است داروى مسكن بدهند يا آمپول مسكن تزريق كنند دردش تسكين مى‏يابد اما درون و حقيقت مطلب چيست؟ درد به جاى خود باقى است و از بين نرفته است. درون شخص، بيمار است. اين تسكين، كاذب است، يك نشاط دورغين و يك صحت خلاف حقيقت است، درون و باطن اين شخص شاداب نيست و نشاط ندارد.

جبران كمبود وقتى ارزش دارد كه منشأش رحمت باشد و مهر و دلسوزى. جاى رحمت و مهر و دلسوزى، دل درون انسان است. اگر ما بخواهيم متصف به اين صفت بشويم و واقعا مردمى با رحمت و با عاطفه باشيم بايد دانش ويژه‏اى بياموزيم، بايد به آيات و رحمت قرآن مجيد به آياتى كه صفت رحمت پروردگار جهان را بيان مى‏كند مراجعه كنيم تا شناخت پيدا كنيم و در نتيجه شناخت دلمان رحيم شود، با مهر و عاطفه شود و اين رحمت و عاطفه عامل رحمت به مردم شود و آثار اين دل‏سوزى و مهر از اعضا و جوارحمان پيدا شود. كسى كه دلش رحيم است، آثار رحمت و مهر از نگاه كردنش هم پيداست. اين در مورد رحمت در امور مادى بود.

2)رحمت در امر معنوى‏

قسمت ديگر رحمت، مهر و دلسوزى نسبت به مردم از جهت معنوى است، آن هم در ابعاد گوناگون معنوى، مثل به مردم دانش آموختن، به مردم بيدارى و هوشيارى دادن، به مردم رشد دادن، سطح فكر مردم را بالا بردن، مردم را با حقايق و معارف آشنا كردن. اين بخش از رحمت از بخش اول به مراتب مهم‏تر و عالى‏تر است، البته اين هم اگر به معناى واقعى باشد. ممكن است به كسى بگويند شما ساعتى فلان مقدار پول بگير و چند صفحه از اين كتب را به چند نفر درس بده، او هم پول را مى‏گيرد و درس مى‏دهد، اگر پول نمى‏دادند كه درس نمى‏داد. اين درس دادن رحمت نيست. عامل اين درس دادن، عامل اين تعليم و آگاهى دادن - اگر بتوان نامش را آگاهى و رشد دادن گذاشت - پول است. عامل درونى ندارد، انگيزه‏اى كه از كانون دل برخيزد، ندارد. عامل بيرونى او را وادار كرده است كه درس بدهد. نمى‏توان گفت اين آموزگار، اين معلم، اين دبير، اين واعظ، اين سخنران نسبت به مردم دلسوز است، نسبت به مردم رحمت و مهر دارد، نه، بايد گفت ايشان نسبت به پول مهر مى‏ورزد، به پول و زندگى دنيا علاقه دارد.

هنگامى منشأ تعليم و درس دادن و رشد و آگاهى، دادن صحيح و درست و خدايى است كه در دل باشد، منشأ آن رحمت و دلسوزى و مهر نسبت به مردم ناوارد باشد، دلسوزى نسبت به مردمى باشد كه افكارى متحجر دارند و رشد و آگاهى ندارند. البته دانش آموختن مسئله مهمى است، اما رشد و آگاهى دادن و سطح و افكار مردم را بالا بردن مطلب ديگرى است. رشد دادن كار بسيار سخت و مشكلى است، به سادگى و آسانى نمى‏شود به مردمى رشد داد. به مردم رشد دادن به معناى واقعى و به نيت خدايى، بايد بر اساس رحمت و مهر باشد، بر اساس دلسوزى و محبت واقعى باشد. اگر كسى چنين بود مى‏تواند به مردم رشد بدهد. البته گاهى ممكن است موانع و سدهاى محكمى سر راه باشد و نگذارند شخص با آنكه رحيم و دلسوز و علاقمند به مردم است، به آنان رشد بدهد. يكى از شرايط خيلى مهم و حساس در اين زمينه آزادى است. وقتى آزادى نباشد حتى امام ششم سلام الله عليه نمى‏تواند به مردم رشد بدهد. وقتى آزادى نباشد امام هشتم نمى‏تواند به مردم رشد بدهد. على بن ابيطالب نمى‏تواند به مردم رشد بدهد. پيامبر اكرم سلام الله عليه نمى‏تواند به مردم رشد بدهد. چرا على بن ابيطالب سر در حلقوم چاه مى‏كرد و حرفهايش را مى‏زد و مطالبى مى‏گفت؟ چرا وقتى احيانا بعضى از ائمه معصومين مى‏خواست حقايق را بگويند اشخاصى مخصوص را نزد خود مى‏خواندند و در خفا و پنهانى حقايق را به آنها مى‏گفتند و آنها را رشد و آگاهى مى‏دادند؟

پس اگر رحمت در دل انسان باشد و انسان واقعا متصف به صفت رحمت باشد، در هر دو جنبه معنوى و مادى، امكان ندارد پنهان بماند و نهايتا كار خود را مى‏كند. اثر رحمت كه در دل و درون است در خارج ظاهر مى‏شود. البته براى جنبه‏هاى معنوى ممكن است موانع بيشترى باشد. معمولا در اجتماع اين موانع هست و در رأس همه موانع اختناق است، و گلوى مردم را فشردن آزادى را از مردم گرفتن. امكان ندارد در چنين زمينه‏اى مردم رشد پيدا كنند. اگر كسى هم به حقيقت داراى صفت رحمت باشد و به حقيقت دلش براى مردم بسوزد و نسبت به آنها مهر بورزد و از جهالت و نا آگاهى آنها رنج ببرد، تا آزادى نباشد كارى نمى‏تواند بكند، گرچه در درون مى‏سوزد و خودش را مى‏خورد و صفت رحمت در درونش جوش مى‏زند اما نمى‏تواند اثرش را در خارج تحقق بدهد.

پس متصف شدن به اين اوصاف كار ساده‏اى نيست. كسى فكر نكند كافى است كه به ادعا و به حرف بگويد من چنين چنان هستم. بسيارى از اوقات است كه انسان فكر مى‏كند داراى صفت خوب و صفت خوبى است يا انگيزه خوبى او را وادار به كارى كرده است، اما اگر برسى كنيم و پرده را برداريم مى‏بينيم حالت كاذب و دروغينى است، و حالت بدى است. او از جايى تحريك شده است، عامل بيرونى او را به اين كار وادار كرده است، عامل اين بيرون از وجود او و بيرون از حقيقت اوست. هر كارى هنگامى ارزش پيدا مى‏كند و مى‏شود آن را حساب خدا گذاشت كه انگيزه‏اش از درون انسان باشد، سرچشمه‏اش درون انسان و كار براى خدا باشد.

رحمت ورزى آگاهانه‏

سخن درباره (بسم الله الرحمن الرحيم) بود. يكى از چيزهاى ديگرى كه براى صفت و رحمت و به كار بستن صفت رحمت لازم است علم و دانش است. ممكن است كسى متصف به صفت رحمت باشد اما علم نداشته باشد، دانايى و آگاهى نداشته باشد، آنگاه اين رحمت و دلسوزى را در موارد غلط و بيجا بكار ببندد. مثل اين كه فرض كنيد مادر ناواردى بر اساس رحمت در تربيت كودكش كوتاهى كند. مثلا بگويد اگر تند به بچه‏ام نگاه كنم خلاف رحمت است. خوب نيست به بچه‏ام خشم بگيرم، خوب نيست به او تند نگاه كنم و يا او را بزنم يا ناراحت كنم. اين صفت رحمت است، واقعا هم از درون سرچشمه گرفته است، اما به جاى آنكه رحمت آميخته با علم باشد رحمت آميخته با جهل و نا آگاهى است، رحمت همراه با دور انديشى و فكر عميق نيست. اين رحمت نتيجه مطلوب و خوبى نمى‏دهد.

همين نكته در آيه كريمه سوره غافر (مؤمن) آمده است، از قول حاملان عرش خداوند نقل مى‏كند كه ربنا وسعت كل شى‏ء رحمه و علما رحمت با علم همراه شده است. در هر موردى كه انسان بخواهد رحمت كند بايد با علم و دانايى توأم باشد تا رحمتش به جا و به مورد باشد.

چون اگر بى مورد رحمت كند نه تنها نتيجه مطلوب نمى‏دهد بلكه نتيجه معكوسى دارد. خلاصه در اين مطالب بايد زياد تأمل و دقت كرد.

درك مفهوم بسم الله الرحمن الرحيم

(بسم الله الرحمن الرحيم) اين آيه بزرگ قرآن مجيد به بيان بعضى از روايات بزرگترين آيه از آيات قرآن مجيد است‏ (40). خيلى توصيه كرده‏اند كه آن را تكرار كنيد و حتى فرموده‏اند اگر فرصت دارى و اگر حوصله ات مى‏رسد هر لقمه غذايى كه مى‏خورى بسم الله بگو. حالا اگر ظرفيت و حوصله خيلى كم است و كسى ممكن است بگويد ما اين قدرت و وقت نداريم كه يك غذاى چهار لقمه‏اى، براى هر لقمه‏اى (بسم الله الرحمن الرحيم) بگوييم، فرمودند اگر بر سر سفره‏اى نشستيد كه مثلا دو جور غذا هست از هر كدام كه مى‏خواهى بخورى به (بسم الله الرحمن الرحيم) آغاز كن، (41). كه اين آيه بزرگ قرآنى تكرار بشود آن هم با توجه، و نه با لقلقه زبان. بايد درك كند كه چه مى‏گويد و معناى (بسم الله الرحمن الرحيم) چيست. شما را به خدا، اگر بنده خدايى موقع صبح، كه از خانه بيرون مى‏آيد و براى كسب و كار به بازار مى‏رود، با توجه و با شعور و با درك فى الجمله معناى (بسم الله الرحمن الرحيم) قدم بيرون بگذارد و (بسم الله الرحمن الرحيم) بگويد، آيا امكان دارد تا شب كه به خانه برمى گردد بى رحمى به خرج دهد و به مردم رحم نكند، امكان ندارد. براى اين كه موقع صبح (بسم الله الرحمن الرحيم) گفته، به ياد رحمت خدا بوده و صفت بزرگ رحمت خداوند را بر زبان جارى كرده و از دل و فكر خود گذرانده است. اگر به حقيقت و از روى شناخت و آگاهى بسم الله گفته باشد، امكان ندارد به كسى بى رحمى و بى مروتى و بى انصافى كند و نسبت به همه بارحم و انصاف و مروت برخورد خواهد كرد.

طنطاوى كه به خودش و مرامش كارى نداريم، و به هر حال از دانشمندانى است كه قرآن را تفسير كرده است، به نام التفسير الجواهر، در مواردى قلم فرسايى عجيبى دارد و خيلى روان و سلسيس مى‏نويسد، چيزى نوشتن برايش خيلى عالى بوده است. تفسيرش مطالب خوبى دارد ولى همان طور قبلا عرض شد جون از مخالفان شيعه است و از اهل بيت منحرف بوده است مطالب خلاف و انحرافى و گمراه كننده نيز خيلى دارد. در ذيل (بسم الله الرحمن الرحيم) بحثى دارد و در خلال بحثش اين جمله را مى‏گويد، قسم مى‏خورد كه والله والله اگر قلم بدست بگيرم و خداوند دو برابر عمرى كه كرده‏ام بلكه هزار برابر عمرى كه كرده‏ام به من بدهد - شايد در موقع نوشتن اين مطالب شصت، هفتاد سال داشته است - و در تمام اين مثلا پنجاه هزار سال درباره (بسم الله الرحمن الرحيم) و تفسير بسم الله بنويسم، تمام نمى‏شود (42). حالا او خودش مى‏گويد مى‏توانم بنويسيم، نمى‏دانم مى‏تواند يا نمى‏تواند. ما به آن كارى نداريم، مهم اين است كه يك چيزى را درك كرده است. مطلب همين است. مى‏گويد به خدا قسم اگر پنجاه هزار سال دائما در تفسير بسم الله بنويسم، تفسير آن تمام نمى‏شود.

البته تفسير كردن بسم الله روحى خاص مى‏خواهد، سينه‏اى باز، افكارى بلند، و نيز آشنايى با حقيقت (بسم الله الرحمن الرحيم) مى‏خواهد، آن هم بايد كسى باشد كه با بيانى رسا و قدرت خداداد اين كار را بكند. مثلا كسى بخواهد راجع به الله بحث كند همين الله در (بسم الله الرحمن الرحيم)، مگر بحث كوچكى است؟ مگر به يك سال و ده سال و صد سال و هزار سال تمام مى‏شود؟ تا تازه برسد به الرحمن و الرحيم. در جايى كه آيات ديگر مى‏گويند و رحمتى وسعت كل شى‏ء (43). جهان هستى مشمول رحمت پروردگار جهان است، ملائكه مى‏گويند ربنا وسعت كل شى‏ء رحمه و علما (44). تفسير رحمن و رحيم كار ساده‏اى نيست. ما كه اصلا بلد نيستيم. ما حتى نيم ساعت نمى‏توانيم درباره آن چيزى بگوييم يا بنويسيم.

اينها را عرض كردم براى اين اجمالا به عظمت (بسم الله الرحمن الرحيم) پى ببريم. وقتى (بسم الله الرحمن الرحيم) مى‏گويم، لقلقه لسان عادت، رسم و اين كه از قبل به زبانمان گذارده‏اند، نباشد. با فى الجمله قوت نفس، با اراده‏اى قوى و دلى محكم و استوار و با فى الجمله آشنايى كه داريم به اين كه چه مى‏گوييم و محتواى بسم الله چيست و ما براى چه مى‏گوييم و منظور از گفتن بسم الله چيست. اگر منظور فقط گفتن لفظ بود، خوب، به جاى اين لفظ، لفظ ديگرى مى‏گفتيم. بايد به اينها توجه داشته باشيم.

توضيح آيات سوره‏

بسم الله الرحمن الرحيم اذا زلزلت الارض زلزالها و أخرجت الارض أثقالها و قال الانسان مالها يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها.

اين خبرى است از پروردگار جهان در مورد زلزله قيامت؛ يعنى زلزله‏اى كه در زمين رخ مى‏دهد.

اين زلزله و تكان، شامل است؛ يعنى همه زمين را فرا مى‏گيرد. زلزله هايى كه در زمين واقع مى‏شود در يك قسمت يا يك قطعه واقع مى‏شود و آدمهايى كه چند فرسخ دورترند حس نمى‏كنند، نمى‏فهمند و درك نمى‏كنند. اما آن زلزله، زلزله‏اى است كه شامل است و نسبت به همه كره زمين عموميت دارد زلزله‏اى است كه در تمام كره زمين، چه اين طرفش و چه آن طرفش، شمالش و جنوبش و غربش و شرقش، زيرش و بالايش، بيرونش و درونش را فرا مى‏گيرد.

از اين زلزله با تعبيرات گوناگون ياد شده است: اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا (45).

هنگامى كه زمين تكان سختى بخورد، و اين كوهها خرد بشود، و مانند ذره‏هاى روبرو خورشيد ريز ريز و متلاشى بشود.... در اين آيات خداوندى كه خالق زمين است و خداوندى كه دانا به همه موجودات از اول تا آخر است اين خبر را مى‏دهد: هنگامى كه زمين متزلزل شود و تكانى سخت بخورد، در نتيجه اين زلزله و تكان، زمين سنگينى‏هاى خود را كه در درون دارد، بيرون مى‏ريزد، و همه چيز آشكار و بر ملا مى‏شود.

شمارى از مفسرين گفته‏اند مراد از اثقال و سنگينى‏ها آدمها هستند، كه زمين بعد از آن تكان عجيب و زلزله عمومى همه مردم را از درون خود و شكم خود بيرون مى‏ريزد (46). بعضى هم گفته‏اند گذشته از اين كه مردم را بيرون مى‏ريزد، دفينه هايى را كه در آن است، معادن، طلا و نقره و الماس و گوهرها، همه را از شكم خود بيرون مى‏ريزد (47).

خداوند اين خبر را نيز مى‏دهد كه در آن روز، همين زمين خبرهاى خود را بازگو مى‏كند.

خبرهاى زمين چيست؟ و مگر زمين چه خبرى دارد كه در آنجا نقل كند و بگويد؟

يومئذ تحدث اخبارها. ضمير تحدث به ارض و ضمير ها در اخبارها نيز به ارض بر مى‏گردد. در آن موقع كه، زمين آن طور به لرزه در مى‏آيد و تكان مى‏خورد و مضطرب مى‏شود و دفينه‏هاى خود و هم آنچه در شكم و درون آن است بيرون مى‏ريزد؛ در آن هنگام، اخبار خودش را بازگو مى‏كند. زمين خبرها دارد، مى‏گويد فلان پسر فلان عمل را انجام داد. اين هم خيلى عجيب است. آدمها كه يكى دوتا نيستند. از اول آفرينش انسان از كره زمين رخت بربندد و انسانى ديگر نيايد، خيلى آدم آفريده شده‏اند. زمين خبر تك تك آدمها را دارد و در آن روز اين خبرها را بازگو مى‏كند.

چرا؟ چه كسى به او گفته كه باز گو كن؟ چه كسى چنين فرمانى به او داده است؟ خدا. خدا به زمين فرمان داده، به زمين وحى كرده، به زمين دستور داده كه خبرهايت را بگو، زمين هم خبرهايش را مى‏گويد.

موضوع خيلى مهم است و خيل قابل توجه. در آغاز سوره حج خداوند مى‏فرمايد: يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى‏ء عظيم.

اى مردم از خدا بترسيد، تقوا پيشه كنيد، مردمى پرهيزگار باشيد. چرا؟ چون زلزله ساعت، آن زمين لرزه، بزرگ و عظيم است. به اندازه‏اى عظيم است كه حتى مادرى كه پستان در دهان كودكش گذاشته است از شدت هول و و حشت اين حادثه زمين لرزه، پستان از دهان كودكش مى‏كشد و متوجه خود مى‏شود كه چه خبر است. هر صاحب حملى و هر باردارى بار خود را مى‏اندازد، و خيال مى‏كنى مردم مستند، در حالى كه مست نيستند بلكه عذاب سخت است.

زلزله خيلى عظيم است. حادثه خيلى بزرگ است كه اينطور همه را مات و مبهوت و از خود بيخود كرده است.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: اى مردم، اى مردم، اتقوا، اتقوا، احذروا ربكم، فان الله عز و جل يقول يا ايها الناس اتقوا ربكم ان زلزله الساعه شى‏ء عظيم (48).

فرمود: اتقوا اتقوا احذروا ربكم. پس از آيات اجمالا درباره چنين موضوعى است، درباره زمين لرزه‏اى است كه در حادثه رستاخيز و قيامت تحقق مى‏يابد، و خيلى سخت است، آن هم به بينايى كه قرآن دارد و به سخن پروردگار جهان.

زمين خبرهايش را و ماجراهايى را كه بر او گذشته بيان مى‏كند. به حيوانات و درختان و حشرات و مثلا سگها و گربه‏ها كارى ندارد بلكه ماجراهايى را كه از اين آدميزاد بر او گذشته است بازگو مى‏كند. شرح بيشتر اين آيات را بعدا عرض مى‏كنيم.

جلسه پنجم: وقايع بزرگ قيامت‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزالها(1) و أخرجت الارض أثقالها(2)و قال الانسان مالها(3)يومئذ تحدث أخبارها(4) بان ربك أوحى لها(5).

ين آيات از زلزله‏اى سخت و فراگير كه در هنگامه و ساعت قيامت همه كره زمين را در بر مى‏گيرد، و همچنين از ماجراى ديگرى كه پس از اين زلزله تحقق پيدا مى‏كند خبر مى‏دهد.

در جلسه قبل اجمالا عرض شد كه اين زلزله، حادثه بزرگ و عظيمى است تا آنجا كه خود پروردگار جهان در اول سوره حج مى‏فرمايد: ان زلزله الساعه شى‏ء عظيم.

بيان اين مطالب براى ترس از اين حوادث و پيشامدهاست طورى كه خود را بسازيم تا هنگام بروز اين حوادث، در امن و امان باشيم و هيچ گونه وحشت و ترسى بر ايمان نباشد.

پرهيزگارى، درس سوره زلزال‏

در جلسه قبل نيز روايتى نيز عرض شد كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اتقوا، اتقوا، احذروا ربكم، ان زلزله الساعه شى‏ء عظيم. با تقوا باشيد با تقوا باشيد، از خدا بترسيد، زيرا زمين لرزه آن موقع بسيار بزرگ است. اين روايات براى تنبه و بيدارى ماست كه در راه دين و خدا مردمى با تقوا شويم. در تمام ابعاد زندگى و در هر مكانى با تقوا باشيم. در مجالسى دينى، مساجد، خانه، بازار، خيابان، در برخورد با مردم و داد و ستد با تقوا باشيم. از روايات زيادى استفاده مى‏شود كه بدون تقوا نمى‏تواند به آنچه نزد پروردگار جهان است رسيد. انسان باد با اطاعت و بندگى خدا و با تقوا به آنچه نزد خداست برسد.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده‏اند: فانه لاينال ما عند الله الا بالعمل و طاعه لله انسان به آنچه از رضوان و نعيم بهشت و الطاف الهى نزد خداست نمى‏رسد مگر به عمل و طاعت و بندگى پروردگار جهان. البته اين عبارت جمله از يك روايت مفصل است. اصل روايت كه روايت جالبى است، در كتاب شريف كافى نقل شده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در حجه الوداع خطبه‏اى ايراد فرمودند (49). بعضى از جملات آن خطبه اين است كه: ايها الناس، اى مردم! آنچه شما را به بهشت نزديك و از جهنم دور مى‏كند به شما امر كردم و براى شما گفتم و شما را از آنچه كه به جهنم نزديك و از بهشت دورتان مى‏كند نهى كردم و بازداشتم.

اين مطلب بسيار مهمى است. معلوم مى‏شود در دين مقدس اسلام، كه حقيقتش همان طريقه اهل بيت و راه خاندان عصمت و طهارت است، تمام موجبات سعادت بشر، آنچه موجب رستگارى و هلاكت و شقاوت اوست، بيان شده است. از اين مطلب چنين استفاده مى‏شود كه اگر مسلمانان براى رسيدن به سعادت به معرف اسلامى توجه كنند در دنيا و آخرت هيچ گونه نيازى به مكتب ديگرى نداند. پيامبر اكرم و ائمه معصومين عليهم السلام موجبات سعادت و شقاوت را كاملا بيان كردند.

اين جمله، جمله عجيبى است. اى مردم، ايها الناس، ما من شى‏ء يقربكم من الجنه و يباعدكم من النار الا و قد أمرتكم به به اين تعبير دقت كنيد، مى‏فرمايد آنچه موجب سعادت شماست و شقاوت و هلاكت را از شما دور مى‏دارد برايتان گفتم و به شما امر كردم. و ما من شى‏ء يقركم من النار و يباعدكم من الجنه الا و قد نهيتكم عنه شما را از آنچه موجب هلاكت و شقاوت شماست نهى كردم. بعد مى‏فرمايد: اى مردم جبرئيل امين در سر من و در باطن من از طرف پروردگار جهان به من الهام كرد كه هيچ صاحب نفسى و هيچ جاندارى نمى‏ميرد مگر اين كه روزى خود را تكميل كند و روزى خود را بخورد، بنابراين اى مردم اتقوالله و اجملوا فى الطللب از خدا بترسيد، تقوا پيشه باشيد و در طلب دنيا به اجمال و نيكويى داد و ستد كنيد، مبادا به دنبال راه حرام برويد و بخواهيد آن را با وسيله حرامى تحصيل كنيد. ولا يحمل احدكم استبطاء شى‏ء من الرزق ان يطلبه بغير حله اگر زمانى كمبودى در زندگى پيدا شد، چيزى دير رسيد وادارتان نكند كه دنبال حرام برويد و بخواهيد با وسيله حرامى آن كمبود را جبران كنيد، چون هم براى شخصى كه به دنبال حرام رفته و هم براى اجتماع عاقبت سوء و نتيجه بدى دارد. بعد از اين بيانها بود كه حضرت فرمود: لا ينال ما عندالله الا بالعمل و طاعه لله.

وقايع بزرگ قيامت‏

اذا زلزلت الارض زلزالها در اين جمله، ضمير ها كه مضاف اليه زلزال است به ارض بر مى‏گردد. مى‏گويند اين اضافه زلزال به ضمير ارض ، زلزله ويژه و مخصوصى را افاده مى‏كند، زمين لرزه‏اى عجيب، و همين زمين لرزه است كه شامل همه زمين مى‏شود. زلزله هايى كه در دنيا مشاهده مى‏كنيد موضعى است. در يك جايى، يك نقطه‏اى، يك قطعه‏اى از زمين در اثر عوامل طبيعى، كه عامل طبيعى زلزله هرچه باشد عامل حقيقيش به يقين اراده خداست و به خواست خدا يك قطعه و ناحيه‏اى از زمين تكان مى‏خورد و به لرزه در مى‏آيد. ولى زلزله قيامت كه به تعبير آيه اذا زلزلت الارض زلزالها هنگامى كه زمين به جنبش بيايد به جنبش آمدنش؛ كه از خود اين تعبير عظمت و شمول اين جنبش استفاده مى‏شود. در سوره انشقاق تعبير ديگرى آمده است كه بعدا عرض مى‏كنيم.

و اخرجت الارض اثقالها. اخرجت الارض عطف بر آن زلزلت است يعنى اخرجت الارض اثقالها. در آن هنگام كه زمين بارهاى خود و سنگينى‏هاى خود را بيرون اندازد، يعنى آنچه در دل و درون دارد از بارها مردها و جواهرات و گوهرها همه را بيرون مى‏ريزد.

مرده‏ها معلوم است كه براى چه بيرون مى‏آيند، اما در مورد موارد كه از زمين بيرون مى‏ريزد و به گفته همه مفسرين، مواد گرانبهاست‏ (50). چه مى‏شود گفت؟ به حقيقت نمى‏توان اينها را توجيه كرد. خدا مى‏داند اين مواد گرانبها چرا و چگونه بيرون مى‏ريزد. شايد علت بيرون ريختن و ظاهر شدن آنها كشيده شدن زمين باشد. مى‏دانيد كه الان زمين كروى و قطر زيادى در حدود 13 هزار كيلومتر دارد. وقتى زمين كشيده شود همه چيز بيرون مى‏ريزد.

در سوره انشقاق تعبير ديگرى آمده است اذا السماء انشقت، اذنت لربها و حقت، و اذا الارض مدت، و القت ما فيها و تخلت (51).

هنگامى كه آسمان شكافته شود، و هنگامى كه زمين كشيده شود، اين زمين كشيده مى‏شود، منبسط و باز مى‏شود.

از گوشه و كنار يك نيرويى زمين را مى‏كشد، و قهرا زمين مثل يك چيز خيلى مسطح منبسط و باز مى‏شود و قهرا بارهايى كه در درون دارد بيرون ريخته مى‏شود و همه ظاهر مى‏گردد، كه آيه مى‏فرمايد: والقت ما فيها و تخلت.

زمين آنچه در درون دارد مى‏اندازد و القاء مى‏كند و تخلت و كاملا خالى مى‏شود.

و اخرجت الارض اثقالها. مفسرين در اينجا توجيه لطيفى دارند، كه توجيه بدى نيست، مى‏گويند علت اين كه زمين طلاها و نقره‏ها و ديگر گوهرها را بيرون مى‏ريزد اين است كه هنگامى كه مردم در صحنه قيامت حاضر مى‏شوند اين طلا و نقره و الماس و پلاتين و غيره را ببينند، با يك حسرتى به اينها نگاه مى‏كنند، گروهى فرياد مى‏زنند عجبا، همين‏ها بودند كه ما را به فريفت و به هلاكت ابدى گرفتار كرد، همين چيزها باعث شد كه ما براى طلا و نقره و مال دنيا اشخاصى را كشتيم. گروهى با حسرت فريادشان بلند است براى همين چيزها ما بر هم نوع خودمان و گروهى از خودمان ظلم و ستم كرديم. عده ديگرى فرياد مى‏زنند براى همين چيزها ما دزدى و سرقت كرديم و دست ما را بريدند (52).

سپس خود اين گوهرها به قدرت پروردگار جهان به سخن مى‏آيند، يا بنا به قول عده‏اى از دانشمندان، خود اين چيزها شعور دارند و در آنجا مسائل را درك مى‏كنند و اين اشخاص را به سوى خود مى‏خوانند كه بياييد، ما اينجا آمده‏ايم، بياييد و هر چه مى‏خواهيد از ما بگيريد، ولى حتى يك نفر اين سخن را اجابت نمى‏كند و به طرف اينها نمى‏آيد.

اين توجه آموزنده‏اى است. بايد در اينجا انسان حساب كار دستش باشد، كه مال دنيا و عاقبتش اين است. چرا ما برى دنيا و مال دنيا اين همه به سر و مغز يكديگر مى‏كوبيم و حق يكديگر را پايمال مى‏كنيم و نسبت به يكديگر ظلم و ستم روا مى‏داريم. دنيا اين قدر ارزش ندارد كه انسان به همنوع ظلم كند و او را بيازارد، تا چه رسد به اين كه براى يك امر دنيايى، همنوع را بكشد.

بعضى ديگر گفته‏اند: اين طلاها و نقرها براى اين بيرون مى‏ريزند كه آماده شود در لحظه هايى بعد اينها را در دوزخ سرخ كنند و به پشت و پهلو و بدن كسانى كه در دنيا مال جمع كردند و در راه خدا انفاق نكردند بچسبانند (53). فتكوى بها جباههم. بدنشان را با داغى جهنم و با مال دنيا داغ مى‏كنند و بعد به آنها خطاب مى‏شود: هذا ما كنزتم لا نفسكم اينها همان چيزهايى است كه در دنيا براى خودتان اندوختيد و گنج كرديد فذوقوا ما كنتم تكنزون (54). پس نتيجه چيزهايى را كه براى خودتان گنج كرديد بچشيد.