تفسير نور
(جلد هشتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۱۵ -


در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است .
نكته ها : 
O چون واسطه ها، عذرخواهى ها، اموال و اولاد، فاميل و مقام ، هيچ يك براى نجات كافران كارساز نيست ، لذا آن روز بر آنان سنگين است .
O ممكن است كلمه ى ((بالغَمام )) به معناى همراه با ابر باشد، يعنى آسمان همراه با ابرها شكافته مى شود.
O از كلمه ى ((نزّل )) استفاده مى شود كه نزول فرشتگان در روز قيامت ، غير منتظره و نزول خاصّى است .
پيام ها : 
1 آسمان در ابتدا دود بوده ، (ثمّ استوى الى السماء و هى دخان ) (283) و در آينده نيز متلاشى خواهد شد. (تشقّق السماء)
2 جايگاه فرشتگان ، آسمان هاست . (نزّل الملائكة )
3 مالكيّت و حكومت خداوند، واقعى و حقيقى است ، نه اعتبارى و عارضى و ظالمانه . (الملك يومئذ الحق )
4 قيامت روز جلوه ى رحمت الهى است . (الملك يومئذ الحق للرحمن ...)
(27) وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً 
ترجمه :
و روزى كه ستمكار (مشرك ) دو دست خود را (از روى حسرت ) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با پيامبر همراه مى شدم .
(28) يَوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ اءَتَّخِذْ فُلاَناً خَلِيلاً 
ترجمه :
اى واى بر من ! كاش فلانى را دوست خود نمى گرفتم .
(29) لَقَدْ اءَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِى وَكَانَ الشَّيْطَنُ لِلاِْنسَنِ خَذُولاً 
ترجمه :
رفيق من بعد از آن كه حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت . و شيطان هنگام اميد، انسان را رها مى كند.
نكته ها : 
O ((خذلان )) اين است كه انسان به حمايت كسى اميد داشته باشد، ولى او انسان را رها كند.
O به گفته ى روايات ، رهبر الهى ، مصداق ذكر است و گمراه كردن از ذكر (لقد اضلّنى عن الذكر)يعنى گمراه شدن از رهبر حقّ.(284)
O اسلام براى دوستى وانتخاب دوست ، سفارش هاى زيادى دارد و دوستى با افرادى را تشويق و از دوستى با افرادى نهى كرده است كه اين موضوع به بحث مستقلّى نياز دارد. برخى از عنوان هاى فرعى موضوع ((دوست و دوستى )) به اين شرح است :
راه هاى شناخت دوست ، مرزهاى دوستى ، ادامه ى دوستى ، قطع دوستى ، انگيزه هاى دوستى ، آداب معاشرت با دوستان و حقوق دوست ، كه براى هر يك آيات و روايات بسيارى است و ما به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم :
# اگر در شناخت كسى به ترديد افتاديد، به دوستانش بنگريد كه چه افرادى هستند. ((فانظروا الى خُلَطائه ))(285)
# تنهايى ، از رفيق بد بهتر است .(286)
# از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: بهترين دوست كيست ؟ فرمود: كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد، و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش ‍ ياد قيامت را در شما زنده كند.(287)
# حضرت على عليه السلام فرمود: هنگامى كه قدرتت از بين رفت ، رفقاى واقعى تو از دشمنان شناخته مى شوند.(288)
# حضرت على عليه السلام فرمود: رفيق خوب ، بهترين فاميل است .(289)
# در حديث آمده است : دوستت را در مورد غضب ، درهم ، دينار و مسافرت آزمايش كن . اگر در اين آزمايش ها موفّق شد، دوست خوبى است .(290)
در شعر شاعران نيز درباره ى دوست و دوستى ، بسيار سخن به ميان آمده و به معاشرت و همنشينى با دوستان خوب بسيار سفارش شده است ؛
همنشين تو از تو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد
و از همنشينى با دوستان بد مذمّت شده است ، رفيق بد به مار خوش خط و خالى تشبيه شده است كه زهرى كشنده در درون دارد؛
تا توانى مى گريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
يار بد بر جان و بر ايمان زند
يا دوست بد به ابر تيره اى تشبيه شده است كه خورشيد با آن عظمت را مى پوشاند؛
با بدان منشين كه صحبت بد
گرچه پاكى تو را پليد كند
آفتاب بدين بزرگى را
پاره اى ابر ناپديد كند
پيام ها : 
1 حسرت هاى درونى در اعمال و رفتار انسان مؤ ثّر است . (يعضّ الظالم )
2 رها كردن راه انبيا ظلم است . (ظلم به خود و ظلم به انبيا) (يعضّ الظالم )
3 عذاب قيامت بسيار سخت است . (يعضّ الظالم على يَدَيه )(مشرك تنها يك انگشت ويا يك دست خود را گاز نمى گيرد، بلكه دو دست خود را گاز مى گيرد)
4 در قيامت ، وجدان ها بيدار مى شود. (يعضّ يقول )
5 پشيمانى ، دليل بر اختيار انسان است و اگر كسى مجبور بود، پشيمانى معنا نداشت . (ياليتنى )
6 دوستى هاى نامشروع امروز، فرداى خطرناكى دارد. (ياليتنى ) دوست در سرنوشت انسان مؤ ثّر است .
7 ايمان به تنهايى كافى نيست ، همراه بودن با انبيا نيز لازم است . (مع الرسول )
8 ارتباط با انبيا هر چند اندك باشد، مى تواند راه نجات باشد.
(سبيلا)

9 دو دوستى در يك دل جا نمى گيرد. (دوستى پيامبر و دوستى انسان گمراه ) (اتّخذت مع الرسول ... لم اتّخذ فلانا خليلا)
10 دوستان منحرف ، عوامل شيطانند. (فلانا خليلا و كان الشيطان )
11 نام و شخص افراد مهم نيست ، كارايى آنان مهم است . (فلانا اضلّنى )
12 نشانه ى دوست بد آن است كه انسان را غافل كند. (اضلّنى عن الذكر)
13 گاهى عواطف دوستى ، بر استدلال و منطق غلبه مى كند. (اضلّنى عن الذكر بعد اذ جاءنى )
14 خداوند با همه ى مردم اتمام حجّت مى كند. (بعد اذ جاءنى )
(30) وَقَالَ الرَّسُولُ يَرَبِّ إِنَّ قَوْمِى اتَّخَذُواْ هَذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُوراً 
ترجمه :
پيامبر (در روز قيامت از روى شكايت ) مى گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند.
نكته ها : 
O اين آيه ، از گلايه ى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله سخن مى گويد و آن حضرت چون ((رحمة للعالمين )) است نفرين نمى كند.
O امام رضا عليه السلام فرمود: دليل آن كه در نماز، قرآن مى خوانيم آن است كه قرآن از مهجوريّت خارج شود.(291)
O در روايات آمده است : هر روز پنجاه آيه از قرآن را بخوانيد و هدفتان رسيدن به آخر سوره نباشد، آرام بخوانيد و دل خود را با تلاوت قرآن تكان دهيد و هرگاه فتنه ها همچون شب تاريك به شما هجوم آوردند، به قرآن پناه بريد.(292)
O به نظرم رسيد اقرار بعضى بزرگان را درباره ى مهجوريّت قرآن نقل كنم :
الف : ملاصدرا قدس سره در مقدّمه تفسير سوره واقعه مى گويد: بسيار به مطالعه كتب حكما پرداختم تا آنجا كه گمان كردم كسى هستم ، ولى همين كه كمى بصيرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى ديدم . در آخر عمر به فكر رفتم كه به سراغ تدبّر در قرآن و روايات محمّد و آل محمّد عليهم السلام بروم . يقين كردم كه كارم بى اساس بوده است ، زيرا در طول عمرم به جاى نور در سايه ايستاده بودم . از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله كشيد، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا كرد و شروع به تفسير و تدبّر در قرآن كردم ، درِ خانه ى وحى را كوبيدم ، درها باز شد و پرده ها كنار رفت و ديدم فرشتگان به من مى گويند: ((سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين )).(293)
ب : فيض كاشانى قدس سره مى گويد: كتاب ها و رساله ها نوشتم ، تحقيقاتى كردم ، ولى در هيچ يك از علوم دوائى براى دردم و آبى براى عطشم نيافتم ، بر خود ترسيدم و به سوى خدا فرار و انابه كردم تا خداوند مرا از طريق تعمّق در قرآن و حديث هدايت كرد.(294)
ج : امام خمينى قدس سره در گفتارى از اينكه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نكرده ، تاءسّف مى خورد و به حوزه ها و دانشگاه ها سفارش مى كند كه قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه ى رشته ها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر برايّام جوانى تاءسّف بخورند.(295)
O ((هِجر))، جدايى با عمل ، بدن ، زبان و قلب را شامل مى شود.(296)
O رابطه ى ميان انسان و كتاب آسمانى ، بايد دائمى و در تمام زمينه ها باشد، زيرا كلمه ى ((هجر)) در جايى به كار مى رود كه ميان انسان و آن چيز رابطه باشد.(297)
بنابراين بايد تلاشى همه جانبه داشته باشيم تا قرآن را از مهجوريّت در آوريم و آن را در همه ى ابعاد زندگى ، محور علمى و عملى خود قرار دهيم تا رضايت پيامبر عزيز اسلام را جلب كنيم .
O نخواندن قرآن ، ترجيح غير قرآن بر قرآن ، محور قرار ندادن آن ، تدبّر نكردن در آن ، تعليم ندادنش به ديگران و عمل نكردن به آن ، از مصاديق مهجور كردن قرآن است . حتّى كسى كه قرآن را فرا گيرد ولى آن را كنار گذارد و به آن نگاه نكند و تعهّدى نداشته باشد، او نيز قرآن را مهجور كرده است .(298)
پيام ها : 
1 در قيامت يكى از شاكيان ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است . (و قال الرسول )
2 انتقاد از كسانى است كه آگاهانه قرآن را كنار مى گذارند. (اتّخذوا...) و نفرمود: ((كان عندهم مهجورا))
3 جمع آورى و تدوين قرآن ، در زمان شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام شده و لذا مورد اشاره و خطاب قرار گرفته است . (هذَا القرآن )
4 مهجوريّت قرآن و گلايه ى پيامبر و مسئوليّت ما قطعى است . (((قال )) فعل ماضى نشانه ى حتمى بودن است )
5 تلاوت ظاهرى كافى نيست ، بلكه مهجوريّت زدايى لازم است . (مهجورا)
(31) وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِياً وَ نَصِيراً 
ترجمه :
و ما اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم ، و پروردگارت براى راهنمايى و حمايت تو كافى است .
پيام ها : 
1 تضادّ ميان حقّ وباطل ، در مدار اراده الهى است . (كذلك جعلنا)
2 نداى حقّخواهى و حقّگويى ، هميشه مخالف داشته است . (لكلّ نبىّ عدوّا)
3 با توجّه به مشكلات ديگران ، خود را تسلى دهيد. (لكل نبى )
4 انسان ابتدا به گناه آلوده مى شود وكم كم دشمن انبيا مى شود. (عدوّاًمن المجرمين )
5 انسان با گناه ، از مسير حقّ جدا مى شود. (من المجرمين )(كلمه ى ((جُرم )) به معناى جدا شدن است ).
6 سختى ها ومخالفت ها، انسان را تربيت مى كند. (جعلنا ربّك )
7 تنها راه پيروزى بر دشمن ، تمسّك به هدايت و نصرت الهى است .
(كفى بربّك هادياً و نصيراً)

8 در برابر مخالفين ، بر خدا توكّل كنيم . (كفى بربّك هادياً و نصيراً)
9 پروردگار براى حمايت وهدايت كافى است ، دلبستن به ديگران چرا؟ (كفى بربّك هاديا)
10 انبيا نيز به هدايت الهى نيازمندند. (كفى بربّك هادياً)
11 انسان در درگيرى هاى حقّ و باطل ، به دو چيز نياز دارد: يكى هدايت و ديگرى قدرت . (هادياً و نصيراً)
12 هدايت و نصرت از شئون ربوبيّت خداوند است . (ربّك هادياً و نصيرا)
(32) وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً
ترجمه :
و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانه ى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام ) قرآن يكجا بر او نازل نشده است ؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم ) تا دل تو را به وسيله ى آن استوار كنيم و آن را به تدريج و آرامى بر تو خوانديم .
نكته ها : 
O بهانه جويان ، هر لحظه بهانه ى جديدى مى گرفتند. گاهى مى گفتند: چرا به ما وحى نمى شود؟ گاهى مى گفتند: چرا فرشته وحى را نمى بينيم ؟ چرا پيامبر سرمايه و كاخ و طلا ندارد؟ و گاهى مى گفتند: چرا قرآن يكجا نازل نمى شود؟
در حالى كه قرآن داراى دو نزول است : يكى نزول دفعى كه در شب قدر بر قلب پيامبر نازل شده است و ديگرى نزول تدريجى كه به مناسبت هاى مختلف در طول بيست و سه سال نازل شده است .
آثار و دلايل نزول تدريجى قرآن : 
1 نزول تدريجى ، عامل ارتباط دائمى و مستمرّ پيامبر اكرم با سرچشمه ى وحى و مايه ى استوارى او در راه است و بيانگر آن است كه رسالت يك جرقّه ى مقطعى نيست .
2 دينِ زنده و جامع آن است كه با حوادث و مناسبت ها ارتباطى نيرومند داشته باشد، و حوادث و مناسبت ها هم به مرور پيدا مى شود، نه يكدفعه .
3 انجام همه ى اوامر و ترك همه ى نواهى يكدفعه براى عموم مردم سخت بود وسبب عُسر و حَرَج مى شد.
4 چون هر سوره و آيه ى قرآن به تنهايى يك معجزه است ، بنابراين نزول تدريجى آن به منزله ى چندين معجزه ى پى در پى و هر معجزه اى مايه ى تسلّى قلب پيامبر در برابر آزار دشمنان است .
5 نزول هر آيه به مناسبت نيازى كه پيدا مى شود با نزول همه ى آيات بدون در نظر گرفتن نيازها، تفاوت بسيار است .
6 بعضى آيات پاسخ سؤ الات مردم است ، پس اوّل بايد سؤ الش مطرح شود تا بعد آيه اى درپاسخ آن نازل شود.
7 بعضى آيات و احكام براى مدّتى معيّن نازل شده است ، لذا بايد آيه ى ناسخ نازل شود.
ترتيل چيست ؟ 
# پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ترتيل آن است كه قرآن را با بيان روشن بخوانيد، (نه مثل شعر، نه مثل نثر)، هنگام برخورد بر لطايف آن توقّف كنيد، روح و دل خود را صفا دهيد و هدف شما در تلاوت ، رسيدن به آخر سوره نباشد.(299)
# حضرت على عليه السلام فرمود: مراد از ترتيل ، رعايت موارد وقف و اداى حروف است .(300)
# امام صادق عليه السلام فرمود: ترتيل ، يعنى زيبا و آرام خواندن قرآن ، مكث كردن در آن و پناه بردن به خداوند در هنگام تلاوت آيات مربوط به آتش و عذاب ، و دعا كردن هنگام برخورد با آيات بهشت و درخواست بهشت از خداى مهربان .(301)
پيام ها : 
1 رهبر بايد قلبى مطمئن ، استوار وآرام داشته باشد. (لنثبّت به فؤ ادك )
2 نتيجه ى تربيت نبوى آرامش دلهاست ، نه تعليم و كسب اطلاعات . (لنُثبّت به فؤ ادك )
3 آموزش و تربيت بايد تدريجى باشد. (و رتّلناه ترتيلا)
(33) وَلاَ يَاءْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَكَ بِالْحَقِّ وَاءَحْسَنَ تَفْسِيراً 
ترجمه :
و هيچ مَثَلى (از بهانه ها و طعنه ها) براى تو نياورند، مگر آن كه پاسخ به حقّ و بهترين بيان را براى تو آورديم .
نكته ها : 
O قرآن كريم در اين آيه خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: حرف مخالفان ، يا باطل است كه ما در برابر آن براى تو سخن حقّ مى آوريم و يا حقّ است كه ما سخن بهتر و جامع تر از حقّ آنان براى تو بازگو مى كنيم .
پيام ها : 
1 قرآن ، كتاب جامعى است و به همه ى ايرادها پاسخ مى دهد. (و لاياءتونك بمثل الاّ جئناك بالحقّ...)
2 انبيا با مخالفان درگير بودند و از راه استدلال با آنان رفتار مى كردند. (لاياءتونك بمثل الاّ جئناك بالحقّ...)
3 خداوند از انبيا دفاع مى كند و در برابر سخنان باطل كفّار، كلام حقّ را مطرح مى كند. (و لا ياءتونك بمثل الاّ جئناك )و نفرمود: ((جئتَ))
4 سخن و ادلّه ى مخالفان استحكام ندارد. (بمثل )
5 حقّ بر باطل پيروز است . (لا ياءتونك ... الا جئناك بالحق و احسن تفسيراً)
6 هدف انبيا، استقرار حقّ است . (جئناك بالحق )
7 سخن بايد منطقى و حقّ باشد. (جئناك بالحق )
8 علم و سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از جانب خداست . (جئناك ...)
9 گفتار و اعتراض ديگران را با كلام بهتر جواب دهيم . (و احسن تفسيرا)
(34) اءَلَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ اءُوْلََّئِكَ شَرُّ مَّكَاناً وَ اءَضَلُّ سَبِيلاً 
ترجمه :
كسانى كه بر صورت هاشان به سوى جهنّم محشور مى شوند، آنان بدترين مكان را دارند و منحرف ترين راه را مى روند.
پيام ها : 
1 تحقير انبيا، سبب تحقير خود در قيامت است . (يحشرون على وجوههم )
2 گمراه ترين مردم كسانى اند كه در برابر انبيا اشكال تراشى مى كنند. (اضلّسبيلا)
(35) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ اءَخَاهُ هَرُونَ وَزِيراً 
ترجمه :
و همانا به موسى كتاب (تورات ) داديم وبرادرش هارون را كمك وهمراه او قرار داديم .
(36) فَقُلْنَا اذْهَبَآ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا فَدَمَّرْنَهُمْ تَدْمِيراً 
ترجمه :
پس به آن دو گفتيم : (براى اتمام حجّت ) به سوى قومى كه آيات مارا تكذيب كردند برويد. آنگاه آنان را (به خاطر عنادشان ) به سختى قلع وقمع كرديم .
نكته ها : 
O كلمه ى ((تَدمير)) از ((دمار))، به معناى هلاكت اعجاب انگيز است .(302)
O شيوه هاى تبليغ و تربيت در قرآن متفاوت است ؛ در يك جا مى فرمايد: بايد به سراغ منحرفان رفت ، (اِذهبا)و در جاى ديگر مى فرمايد: بايد فرمان داد تا آنان خود حاضر شوند و غرورشان شكسته شود. چنانكه حضرت سليمان به ملكه ى سباء چنين فرمان داد: (و آتونى مسلمين )(303) يعنى با تسليم كامل ، در برابر ما حاضر شويد.
پيام ها : 
1 تا با كتاب آسمانى اُنس نگيريم ، حقّ تبليغ به ديگران را نداريم . (آتينا موسى الكتاب ... اذهبا)
2 جانشين انبيا را نيز بايد خداوند تعيين كند. (جعلنا معه اخاه ...)
3 در مسئوليّت هاى بزرگ ، به وجود وزير وهمكار نياز است . (جعلنا معه اخاه هارون وزيرا)
4 در برخى از دوره ها، انبيا متعدّد بودند، ولى رهبر يكى بود. (هارون وزيرا)
5 در تبليغ ، گاهى بايد افرادى را اعزام كرد تا با هم تبليغ كنند. (اِذهبا)
6 اتمام حجّت با گمراهان لازم است . (اِذهبا الى القوم الّذين كذّبوا)
7 انكار ولجاجت مردم ، مانع لطف خداوند نيست . (پيامبر را براى هدايت آنان مى فرستد) (اذهبا الى القوم الّذين كذّبوا)
8 تكذيب پيامبر، تكذيب خداست . (كذّبوا بآياتنا)
9 نتيجه ى تكذيب حقّ، قلع و قمع شدن است . (فدمّرناهم )
10 نقل تاريخ و سرگذشت كفّار قبل و بيان هلاكت آنان ، زمينه اى براى هشدار و نهى از منكر كفّار امروز است . (فدمّرناهم )
(37) وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُواْ الرُّسُلَ اءَغْرَقْنَهُمْ وَجَعَلْنَهُمْ لِلنَّاسِ ءَايَةً وَ اءَعْتَدْنَا لِلظَّلِمِينَ عَذَاباً اءَلِيماً
ترجمه :
و قوم نوح كه پيامبران را تكذيب كردند، غرق نموديم و آنان را براى مردم (تاريخ ) عبرت قرار داديم و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده نموديم .
پيام ها : 
1 تكذيب يك پيامبر به منزله ى تكذيب همه ى پيامبران است . (و قوم نوح لمّا كذّبوا الرّسل )
2 تاريخ ، درس عبرت است . (جعلناهم للناس آية )
3 سرنوشت انسان ها به دست خودشان است . (كذّبوا... اغرقناهم )
4 تكذيب انبيا، ظلم است . (و اعتدنا للظالمين )
5 تكذيب انبيا، هم قهر دنيوى دارد، (اغرقنا)هم عذاب اُخروى . (عذاباً اليماً)
(38) وَعَاداً وَثَمُودَاْ وَاءَصْحَبَ الرَّسِّ وَقُرُونا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيراً 
ترجمه :
و قوم عاد و ثمود و اصحاب رَسّ و نسل هاى فراوان ميان آنان را (هلاك كرديم ).
(39) وَكُلاًّ ضَرَبْنَا لَهُ الاَْمْثَلَ وَكُلاًّ تَبَّرْنَا تَتْبِيراً 
ترجمه :
و براى هر يك نمونه هايى (براى پند گرفتن ) آورديم (و چون عبرت نگرفتند) همه را به سختى نابود كرديم .
نكته ها : 
O ((قُرون )) جمع ((قَرن ))، در اصل به معناى جمعيّتى است كه در يك زمان با هم زندگى مى كنند و به چهل تا صد سال هم يك قرن گفته اند. ((تتبير)) از دست دادنِ بزرگى و سرنگون شدن است ، به صورتى كه به نابودى و هلاكت كشيده شود.(304)
اصحاب رسّ چه كسانى بودند؟ 
O درباره ى قوم ((رَسّ)) در تفاسير مطالب زيادى آمده است از جمله : آنان همان قوم شعيب هستند، يا اين كه ((رَسّ)) شهرى است در ((يمامه ))، يا چاهى است در ((انطاكيه )) يا همان ((رود ارس )) است و يا غير آن ، ولى در كتاب ((عيون اخبار الرضا)) مى خوانيم :
امام رضا عليه السلام فرمود: شخصى از حضرت على عليه السلام درباره ى ((اصحاب رسّ)) پرسيد، امام عليه السلام پاسخ داد: بعد از طوفان نوح ، درختى به نام ((شاه درخت )) غرس شد. مردم (اين درخت را مقدّس مى دانستند و) در اطرافش دوازده قريه بنا كردند. نام قريه ها به نام ماه هاى ايرانى بود: فروردين ، ارديبهشت ، خرداد تا دوازده ماه ، آنان هر ماه در يكى از قريه ها جشن وعيد مى گرفتند، البتّه در قريه ى اسفند، عيدشان با شكوه تر بود و جمعيّت بيشترى جمع مى شدند. در آن مراسم جشن ، درختى را آتش مى زدند و همين كه دودش بالا مى رفت به گريه و زارى مى افتادند.
خداوند پيامبرى براى آنان فرستاد و آنان را ارشاد كرد، او را تكذيب كردند، پيامبرشان نفرين كرد و آن درخت مقدّسشان خشك شد. پس از آن چاه عميقى حفر كردند و پيامبر خدا را در آن افكندند و او را اين گونه به شهادت رساندند.(305)
و در نهج البلاغه مى فرمايد: ((اءينَ اصحابُ مدائن الرّس الّذين قَتلوا الانبياء))
پيام ها : 
1 سنّت الهى فرستادن رسولان براى هدايت مردم و هلاكت تكذيب كنندگان آنان بوده است . (كذّبوا الرسل اغرقناهم ... و عادا و ثمودَ...)
2 خداوند با همه ى اُمّت ها اتمام حجّت كرده است . (و كلاً ضربنا له الامثال )
3 قهر و غضب خداوند بر كفّار، يكى از سنّت هاى الهى است . (و كلاً تبّرنا تتبيرا)
(40) وَلَقَدْ اءَتَوْاْ عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِى اءُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ اءَفَلَمْ يَكُونُواْ يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُواْ لاَ يَرْجُونَ نُشُوراً
ترجمه :
همانا (مشركان مكّه به هنگام مسافرت به شام ) بر منطقه اى كه باران بلا بر آن باريده بود (و سنگباران شده بودند) گذر كردند. آيا آن را نمى ديدند (تا پند گيرند؟) چرا، (منطقه ى قوم لوط را ديدند ولى عبرت نگرفتند زيرا) آنان به قيامت و رستاخيز اميد و ايمانى نداشتند.
نكته ها : 
O مراد از قريه اى كه باران بلا بر آن باريده ، قريه ى قوم لوط است كه بارانى از سنگ بر آن باريد، و به فرموده ى امام باقر عليه السلام نام منطقه ى آنان ، ((سدوم )) بوده است .(306)
پيام ها : 
1 آثار باستانى مى تواند وسيله ى عبرت باشد. (اءفلم يكونوا يرونها) (نقل تاريخ و بيان سرگذشت گمراهان ، زمينه اى براى تبليغ ، تربيت و نهى از منكر است .)
هر كه ناموخت از گذشت روزگار
هيچ ناموزد زهيچ آموزگار
2 گردنكشى در برابر حقّ و استمرار بر كفر، مانع دريافت حقّ است . (افلم يكونوا يرونها بل كانوا لا يرجون )
3 تنها كسانى كه نور اميد در دل دارند وقيامت را باور دارند، از حوادث و جرقه ها استفاده مى كنند. (بل كانوا لا يرجون نشورا)
(41) وَإِذَا رَاءَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلا هُزُواً اءَهَذَا الَّذِى بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً 
ترجمه :
و هرگاه (كفّار) تو را ببينند، جز به مسخره ات نگيرند، (حرف آنان اين است كه ) آيا اين همان كسى است كه خداوند او را پيامبر قرار داده است ؟
پيام ها : 
1 كسى كه لجاجت و غرور دارد، حقّ را نمى پذيرد. (الا هزواً)
2 تمسخر وتحقير انبيا، شيوه ى دائمى كفّار است . (و اذا راءوك ... اءهذا الّذى ...)
3 كفّار با انكار شخص پيامبر، رسالت را زير سؤ ال مى بردند. (اءهذا الّذى بعث ...)
(42) إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ ءَالِهَتِنَا لَوْلاَ اءَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ اءَضَلُّ سَبِيلاً
ترجمه :
اگر ما بر پرستش بت ها مقاومت نمى كرديم ، نزديك بود كه (اين شخص ) ما را از خدايانمان منحرف كند. آن گاه كه عذاب را ببينند خواهند دانست كه چه كسى گمراه تر است .
پيام ها : 
1 مشركين به تاءثير سخنان پيامبر اسلام اعتراف دارند. (ليضلّنا عن آلهتنا)
2 گاهى انسان چنان واژگون فكر مى كند كه هدايت را گمراهى مى پندارد. (ليضلّنا عن آلهتنا)
3 كسانى كه يك خداى با شعور را نپذيرند، چندين بت بى شعور را به عنوان خدا خواهند پذيرفت . (آلهتنا)
4 صبر و مقاومت در همه جا ارزش نيست ، گاهى يكدندگى و لجاجت است ، همچون صبر و مقاومت در گمراهى و انحراف . (صَبَرنا)
5 برنامه هاى اسلام ، انسان هاى غير لجوج را جذب مى كند وتنها لجوجان محروم مى مانند. (لولا اءن صَبَرنا عليها)
(43) اءَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَإِلَهَهُ هَوَيهُ اءَفَاءَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً 
ترجمه :
آيا كسى كه هواى نفس خود را معبود خود قرار داده است ديده اى ؟ آيا تو مى توانى وكيل او باشى (و به دفاع از او برخيزى و او را هدايت كنى )؟
نكته ها : 
O به هر معبودى غير از حقّ، هوى گفته مى شود.(307)
هوى پرستى از نظر قرآن و روايات : 
# هواپرستى ، سرچشمه غفلت است . (و لاتُطِع مَن اءغفَلنا قَلبه عن ذِكرنا واتّبع هَواه )(308)
# هواپرستى ، سرچشمه ى كفر است . (مَن لا يؤ من بها و اتّبع هَواه ) (309)
# هواپرستى ، بدترين انحراف است . (و مَن اءضلّ ممّن اتّبع هَواه ) (310)
# هواپرستى ، مانع قضاوت عادلانه است . (فَاحكُم بين النّاس بالحقّ و لا تتّبع الهَوى )(311)
# هواپرستى ، سرچشمه ى فساد است . (لو اتّبَع الحقّ اءهوائهم لفَسدتِ السّموات والارض )(312)
# هواپرستى ، سرچشمه ى غصّه هاست .
# هواپرست ، ايمان ندارد.
# هواپرست ، بى عقل است .
# آغاز فتنه ها پيروى از هوسها و ايجاد بدعت ها مى باشد.
# هوا وهوسها انسان را كر وكور كرده وقدرت تشخيص حقّ از باطل را مى گيرد.
# شجاع ترين مردم كسانى هستند كه بر هوس هاى خود غلبه كنند.
# پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هوى را بدان سبب هوى ناميده اند كه صاحب خود را فرو مى افكند.(313)
پيام ها : 
1 ريشه ى بت پرستى ، هواپرستى است . (صبرنا على الهتنا اتّخذ الهه هواه )
2 خداجويى در فطرت هر انسانى وجود دارد، لكن او در مصداق و يافتن حقّ گرفتار اشتباه مى شود. (اتّخذ الهه هواه )
3 انبيا مسئوليّتى در هدايت اجبارى هواپرستان ندارند. (اءفاءنت تكون عليه وكيلا)
4 انسان داراى اختيار است . (اءفاءنت تكون عليه وكيلا)
5 تربيت و ايمان بايد بدون اجبار و اكراه باشد. (اءفاءنت تكون عليه وكيلا)
(44) اءَمْ تَحْسَبُ اءَنَّ اءَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ اءَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلا كَالاَْنْعَمِ بَلْ هُمْ اءَضَلُّ سَبِيلاً
ترجمه :
آيا گمان مى كنى كه اكثر كفّار (حقّ را) مى شنوند و (در آن ) مى انديشند؟ آنان جز مانند چهارپايان نيستند، بلكه گمراه ترند. (زيرا ارزش انسان به تعقّل و بينش ‍ اوست ).
نكته ها : 
O قرآن به هنگام انتقاد از كفّار، كلمه ى اكثر را به كار مى برد تا حساب آن دسته را كه هدايت مى شوند از باقى جدا كند.
O سؤ ال : چرا انسان منحرف از چهارپايان بدتر است ؟
پاسخ : 1 حيوان نمى تواند بيش از آنچه كه هست رشد كند، ولى انسان مى تواند و زمينه و امكانات رشد كاملاً براى او فراهم است .

next page

fehrest page

back page