تفسير نور
(جلد ششم)
حجة الاسلام و المسلمين حاج
شيخ محسن قرائتى
- ۹ -
(67) وَمِن ثَمَرَتِ النَّخِيلِ وَالاَْعْنَبِ
تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِى ذَلِكَ
لاََيَةًلِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
ترجمه :
واز ميوه هاى درختان خرما وانگور، هم (نوشيدنى ) مست كننده و هم رزق
نيكو مى سازيد. البته در اين امر براى گروهى كه تعقل مى كنند نشانه
روشنى است .
نكته ها :
O كلمه ى ((سُكر))
به معناى از دست دادن عقل است وكلمه ى ((سَكر))
به منشاء آن مى گويند.
O در دو آيه قبل سخن از آب و شير بود كه
دو نوشيدنى طبيعى و مستقيم است . اين آيه سخن از نوشيدنى هايى است كه
ما از طريق فشردن ميوه ها بدست مى آوريم . آنجا كه دست خدا در كار است
، همه لطف و صفاست ، آب باران و شير خالص ، ولى آنجا كه دستِ بشر دخالت
مى كند، گاهى رزق نيكو حاصل مى شود و گاهى شراب كه مايه فساد و تباهى
است .
پيام ها :
1- هر چيزى كه سبب مستى شود، رزق نيكو
نيست . ( سكرا و رزقا حسنا )
2- آنچه خدا آفريده خوبست ، اين شما هستيد كه نعمت ها را در چه راهى
مصرف كنيد، يا چه كارهايى روى آن انجام دهيد. (
تتخذون منه سكراً و رزقاً حسناً )
3- در آفرينش ميوه ها (تنوع رنگ و طعم و خواص آنها و فوايد كوتاه مدت و
دراز مدت آنها و تركيبات آنها و تاءمين نيازمندى هاى انسان و مقدار
توليد آن ومناسبت محل توليد با ساكنان منطقه ودسترسى انسان به آنها و
عواملى كه در پيدايش آنها بكار رفته ) نشانه اى براى توجه به خالق است
. ( ان فى ذلك لاية )
(68) وَاءَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ اءَنِ
اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا
يَعْرِشُونَ
ترجمه : وپروردگارت به زنبور عسل
وحى (و الهام غريزى ) كرد كه از بعضى كوه ها و درختان و از دار بست
هايى كه مردم مى سازند خانه هايى بساز.
نكته ها :
O كلمه ((
وحى )) به معناى اشاره وانتقال
سريع و مخفى است كه علاوه بر وحى الهى به انبيا، همشامل غريزه مى شود،
نظير اين آيه و هم شاملِ الهام الهى ، نظير آيه ى (و
اوحينا الى امموسى )(170)
كه خداوند به مادر موسى الهام كرد، و همشامل وسوسه هاى شيطانى مانند
آيه ى ( ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم
)
(171) پيام ها :
1- تلاش و حركت حيوانات و انتخاب مسكن آنها بر اساس غريزه اى
است كه خداوند در نهاد آنها قرار داده است . (
اوحى ربّك الى النحل ... )
2- بهترين نوع عسل ، عسلِ زنبورهاى كوهستان است كه از گل و گياه كوهى
استفاده كنند.(172)
(نه مواد قندى مصنوعى كه در نزديكى كندو قرار دهند!) (
اتخذى من الجبال ... و من الشجر... )
(69) ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الَّثمَرَتِ
فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ
مُّخْتَلِفٌ اءَلْوَنُهُ فِيهِ شِفَآءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فِى ذَلِكَ
لاََيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
ترجمه : سپس از همه ميوه ها بخور،
پس راههاى پروردگارت را خالصانه طى كن . از شكم هاى آنها نوشيدنى
رنگارنگ بيرون مى آيد كه در آن شفاى مردم است ، البته در اين (زندگى
زنبور) براى كسانى كه فكر مى كنند قطعاً عبرتى است .
نكته ها :
O در اين آيه و آيات قبل ، خداوند به دو
نوع مايه حياتى و نوشيدنى كه از درون حيوانات است اشاره كرده ؛ يكى شير
و ديگرى عسل .
O در دو آيه قبل خوانديم كه انسان از
ميوه ها، وسيله مست كننده مى سازد ( تتخذون منه
سكراً ) ولى حيوان از ثمرات ، عسل شفابخش مى سازد!!!
O در نظام هدفدار و حكيمانه الهى غفلت و
بيكارى منفور است . لذا هر كجا در قرآن مسئله خوردن آمده ، در كنار آن
مسئوليتى بيان شده است ، از جمله :
( كلوا... و اعملوا صالحا )(173)
بخوريد... و كار شايسته انجام دهيد.
( كلوا منها و اطعموا )(174)
بخوريد و به ديگران اطعام كنيد.
( كلوا... و اشكروا )
(175) بخوريد... و خدا را سپاس
گذاريد. ( كلوا... ولا تسرفوا )(176)
بخوريد... واسراف نكنيد.
در اين آيه نيز خداوند به زنبور عسل دستور خوردن مى دهد، لكن خوردنى
همراه با هدف و مسئوليت .
O اولياى خدا چون ((
نحل )) هستند كه از پستى ها دورى
كرده وبلندى ها را انتخاب مى كنند، از معارف الهى استفاده كرده و راه
پروردگارشان را خاضعانه مى پيمايند اين افراد از حلقومشان حكمت و حلاوت
هاى معنوى خارج مى شود.
پيام ها :
1- رفتار حيوانات ، طبق فرمان الهى است ،
كه به صورت غريزه در آنها مى باشد. (ثم كُلى
)
2- عسل ، عصاره انواع ميوه هاست . (كُلى من كل
الثمرات )
3- نه تنها انتخاب مسكن وغذاى حيوانات با هدايت الهى است ، بلكه همه
كارهاى آنها راهى است كه خداوند پيش رويشان گذاشته است . (سُبل
ربك )
4- حركت حيوانات در مسيرى كه خداوند برايشان انتخاب نموده است ، حركت
متواضعانه است . (سُبل ربِك ذُللاً )
5- اعجاز خلقت : يك كارخانه عسل سازى در شكم حيوانى كوچك ! (
يخرج من بطونها )
6- عسل طبيعى به رنگ هاى مختلفى است . ( مختلفاً
الوانه ) (رنگ هاى سفيد، زرد، قرمز، كه شايد اين اختلاف رنگ ها
بر اساس اختلاف رنگ گلها باشد.)
7- در گياهان و گلها، خواص درمانى است كه از طريق عسل ، شفاى دردهاى ما
مى شود. ( فيه شفاء للناس ) (ناگفته
پيداست كه عسل ، شفاى همه دردها نيست ، لذا بصورت نكره (
شفاءٌ ) آمده است )
8- خانه سازى ، موم سازى و عسل سازى ، در كنار زهرسازى ، توسط حيوان
كوچكى مثل زنبور، از نشانه هاى قدرت الهى است . (
لآية )
9- تمام درس ها و عبرت ها، براى كسانى است كه اهل فكر و انديشه باشند (
لقوم يتفكرون ) وگرنه افرادى هستند كه در تمام عمر از عسل
استفاده مى كنند ولى حاضر به چند دقيقه فكر درباره ى آن نيستند.
(70) وَاُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّكُمْ
وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىَّ اءَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لاَ
يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْم ٍشَيْئاً إِنَّ اَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ
ترجمه : وخداوند شما را آفريد سپس
(جان ) شما را مى گيرد وبعضى از شما به پست ترين دوران عمر (پيرى )
بازگردانده مى شود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب ، بخاطر
پيرى همه را فراموش مى كند و ديگر) چيزى نمى داند. البته خداوند آگاه و
توانمند است .
نكته ها :
O ((
ارذل )) از
((رذل
)) به معناى پست و بى ارزش است .
پست ترين دوران عمر، همان دورانى است كه ضعف و فراموشى به حدّ اعلى مى
رسد.(177)
O فراموشى دوران كهولت ، مربوط به افراد
عادى است ، وگرنه اولياى خدا نظير حضرت نوح و حضرت مهدى عليهما السلام
كه براى مسئوليتى عمر طولانى دارند، هرگز گرفتار غفلت و سستى و فراموشى
نمى شوند.
پيام ها :
1- مرگ و حيات به دست اوست . (خلقكم
ثم يتوفّاكم )
2- عمر مفيد و باارزش ، دوران آگاهى انسان است . عمرى كه در آن فراموشى
و غفلت است ، بى ارزش است . ( ارذل العمر لكى لا
يعلم )
3- عمر طولانى براى همه نيست . ( و منكم من يرّد
)
4- تغيير و تحولات كه در انسان پديد مى آيد، از قدرت و ضعف ، علم و جهل
، آگاهى و نسيان ، همه بر اساس تدبير و علم خداوند است . (
ان ا عليم قدير )
(71) وَاُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِى
الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَآدِّى رِزْقِهِمْعَلَى مَا
مَلَكَتْ اءَيْمَنُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَآءٌ اءَفَبِنِعْمَةِ اِ
يَجْحَدُونَ
ترجمه : و خداوند بعضى از شما را
بر بعضى ديگر در روزى برترى داده است ، پس كسانى كه برترى داده شده
اند، رزق خود را بر زيردستان خود ردّ نمى كنند تا آنكه همه با هم برابر
شوند. پس آيا نعمت خدا را انكار مى كنند؟
نكته ها :
O بعضى از رفتارها در موارد مختلف آثار
گوناگونى دارد؛ مثلاً ترحّم نسبت به ديگران كارى پسنديده است ، ولى
گاهى به قول شاعر: ترحّم بر پلنگ تيز دندان ، ستمكارى بود بر گوسفندان
. و يا آموزش كار پسنديده اى است ، لكن آموزش دادن به بعضى مثل دادنِ
تيغ به دست زنگى مست است . لكن رفتار عادلانه همه
جا ونسبت به همه يك ارزش است ورعايت عدالت هيچگاه ناپسند نمى شود. لكن
معناى عدالت ، آن نيست كه خداوند همه مردم را در يك درجه از استعداد و
شرايط قرار دهد، زيرا اگر همه مردم در برخودارى از نعمت ها مساوى
باشند، استخدام و تعاون و همكارى كه براى زندگى اجتماعى يك ضرورت است
از بين مى رود.(178)
O تفاوت مردم در رزق ، يكى از برنامه هاى
حكيمانه الهى است . زيرا اگر همه مردم يكسان و يكنواخت بهره مى بردند،
كمالات معنوى آنان ظاهر نمى شد. مثلاً سخاوت ، صبر، ايثار، حمايت ،
شفقت ، تواضع و امثال آن ، زمانى معنى پيدا مى كند كه تفاوت هايى ميان
انساها باشد.
O ممكن است معناى آيه اين باشد كه خداوند
از بخل مردم انتقاد مى كند كه چرا افراد كامياب ، زيردستان خود را در
امكانات خود شريك نمى سازد. و ممكن است معناى آيه چنين باشد كه امكان
انتقال بعضى نعمت ها به ديگران نيست ، مثلاً چگونه ميتوان زيبايى چهره
يا صوت يا عقل يا نبوغ يا محبوبيت يا نفوذ كلام را به ديگران منتقل
كرد. اين تفاوت ها رمز تكامل و يكى از نعمت هاى الهى است . چرا آنرا
انكار مى كنيد؟
O گاهى كاميابى ها در اثر ظلم ، حق كشى
واستثمار بدست مى آيد كه اسلام اينگونه درآمدها را حرام شمرده است ،
لكن گاهى توسعه رزق صددرصد خدادادى و از طريق حلال وبصورت طبيعى است .
مثل دو نفر كه مشغول ماهيگيرى مى شوند، يكى صدها ماهى در تورى كه او
افكنده مى رود، ولى ديگرى چند ماهى به تور مى اندازد. در اينجا غنى و
فقر، الهى است كه براى آزمايش غنى و فقير و بروز استعدادهاى آنهاست و
هيچ جنبه ى منفى ندارد. اين آيه نظر به اينگونه موارد دارد. (
وا فضّل بعضكم على بعض فى الرزق )
O ابوذر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و
آله نقل مى كند كه حضرت فرمودند، نسبت به بردگان خود مساوات داشته
باشيد، آنان برادر شما هستند، از لباسى كه خود مى پوشيد به آنان
بپوشانيد و از غذايى كه خود مى خوريد به آنان بخورانيد.
(179)O در روايات مى
خوانيم : افرادى جز با غنا وافرادى جز با فقر و تهيدستى ، اصلاح نمى
شوند، بنابراين به خواست خداوند حكيم راضى باشيد. (
وا فضّل بعضكم على بعض فى الرزق )
پيام ها :
1- رزق انسان ، هميشه با زرنگى نيست . (
وا فضّل بعضكم ) چنانكه در جاى ديگر آمده : (
نحن قسمنا بينهم معيشتهم )(180)
2- انسان حاضر نيست با تقسيم امكانات زيردست خودش را شريك خود قرار
دهد. پس چگونه سنگ و چوب را شريك خداوند قرار مى دهد؟ (
فما الذين فضّلوا... فهم فيه سواء )
3- بى تفاوتى وترك كمك به ديگران ، كفران نعمت الهى است . (
اءفبنعمة ا يجحدون )
(72) وَاُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ اءَنفُسِكُمْ
اءَزْوَجاً وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ اءَزْوَجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً
الطَّيِّبَتِ اءَفَبِالْبَطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اِ هُمْ
يَكْفُرُونَ
ترجمه : و خداوند از جنس خودتان
همسرانى برايتان قرار داد و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگانى
قرار داد و از پاكيزه ها شما را روزى داد، پس آيا (باز هم ) به باطل
ايمان مى آورند و به نعمت الهى كفر مى ورزند؟.
نكته ها :
O در تفسير طبرى مى خوانيم كه كلمه ى
(( حفدة
)) به داماد، فرزند، نواده و حتى اعوان و
خدمه و فرزندى كه همسر از شوهر ديگر داشته ، گفته مى شود، در تفسير
الميزان آمده كه ((حفدة
)) جمع ((حافد))
به معناى سرعت در عمل است و چون نزديكان ، سريع تر به كمك والدين مى
شتابند، به آنها حفده گفته مى شود.
O سؤ ال : چرا در اين آيه نام
پسران آمده ، ولى نام دختران نيامده است ؟
پاسخ : ممكن است مراد از
((بنون )) پسران و دختران
هر دو باشند، و ممكن است دختران مصداق طيبات باشند كه در آيه آمده است
، چنانكه در آيه ى 26 سوره ى نور مى فرمايد: (الطيبات للطيبين ) و ممكن
است با وجود كلمه ى ((
حفدة )) كه به معناى نوه ى دخترى است ،
نيازى به نام دختر نباشد.
پيام ها :
1- همسر و فرزند، از نعمت هاى الهى است .
(همسر وسيله آرامش و فرزند مايه اميد است ) (وا
جعل لكم ... ازواجاً ...بنين )
2- از الطاف و حكمت هاى الهى ، سنخيت ميان زن و شوهر است . (
جعل لكم من انفسكم )
3- ازدواج ، يك برنامه ى مدبرانه الهى است . (
وا جعل ...ازواجاً )
4- خداوند، هم نيازهاى روحى و روانى را تاءمين مى كند. (
من انفسكم ازواجاً... بنين و حفدة ) و هم نيازهاى مادى را. (
رزقكم من الطيبات )
5- از الطاف حكيمانه الهى ، دل پسند بودن رزق اوست . (
رزقكم من الطيبات )
6- ترك ازدواج و جلوگيرى از فرزند و تحريم حلال هاى الهى ، باطل گرايى
و كفران نعمت است . ( افبالباطل يؤ منون و بنعمة
ا هم يكفرون )
7- با وجود همسر و رزق حلال ، زنا و حرام خوارى ، كفران نعمت الهى است
. ( بنعمة ا هم يكفرون )
8- انسان ميل به ماندگار شدن خود، يا يادگارهاى خود دارد. (
جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة )
9- ابتدا با بيان نعمت ها و الطاف ، مخاطب خود را آماده كنيد، سپس از
او انتقاد كنيد. ( جعل لكم من انفسكم ...
ازواجكم ... و رزقكم ... اءفبالباطل يؤ منون )
(73) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اِ مَا لاَ
يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِّنَ السَّمَوَتِ وَ الاَْرْضِ شَيْئاً
وَلاَيَسْتَطِيعُونَ
ترجمه : وبه جاى خداوند بت هائى
را مى پرستند كه براى آنان مالك هيچگونه رزقى از آسمان ها و زمين
نيستند و نمى توانند (روزى دهند.)
(74) فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلَّهِ الاَْمْثَالَ
إِنَّ اَ يَعْلَمُ وَاءَنتُمْ لاَ تَعْلَمُون
ترجمه : پس بت ها را امثال ومانند
خدا نشماريد. همانا خداوند مى داند و شما نمى داند.
نكته ها :
O مشركان خداوند را همچون سلطان وشاه ، و
بت ها را وزيران او مى پنداشتند. اين آيه از اينگونه تشبيهات نهى مى
كند.
O قاآنى شاعر مى گويد:
ما به تو قائم ، چه تو قائم به ذات
|
تو به كس و كس به تو مانند، نه
|
پيام ها :
1- معبود بايد هم رازق باشد و هم قادر،
ولى شركائى كه شما براى خدا گرفته ايد هيچكدام را ندارند. (
يعبدون ...مالايملك )
2- بت ها ومعبودها، نه الآن رازقند ونه مى توانند در آينده رازق باشند.
( لايستطيعون )
3- معبودهاى خيالى شما، نه قدرت ريزش باران از آسمان دارند و نه قدرت
روياندن گياه در زمين . ( رزقا من السموات
والارض )
4- معبودهاى ساختگى ، نه تنها قادر بر كارهاى بزرگ نيستند، حتى قادر به
كوچك ترين كارها هم نيستند. ( رزقاً ...شيئاً
)
5- سرچشمه تشبيهات در مورد خدا، جهل است . ( فلا
تضربوالِلّه الامثال ... انتم لاتعلمون )
(75) ضَرَبَ اُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً لا
يَقْدِرُ عَلَى شَىْءٍ وَمَن رَّزَقْنَهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً
فَهُوَيُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ يَسْتَوُنَ الْحَمْدُ
لِلَّهِ بَلْ اءَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
ترجمه : خداوند، برده مملوكى را
مثل مى زند كه بر هيچ چيز توانايى ندارد وكسى كه (آزاد است و) ما به او
رزق نيكو از جانب خود داده ايم ، پس او مخفيانه و آشكارا از آن رزق
انفاق مى كند. آيا (اين دو نفر) برابرند؟ (اگر نزد شما دو انسان توانا
و ناتوان برابر نيستند، پس چگونه سنگ و چوب را با خداوندبرابر مى
دانيد) ستايش مخصوص خداست ، امّا بيشترشان نمى دانند.
(76) وَضَرَبَ اُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ
اءَحَدُهُمَآ اءَبْكَمُ لاَ يَقْدِرُ عَلَى شَىْءٍ وَهُوَ كَلُّ عَلَى
مَوْلَهُاءَيْنََما يُوَجِّههُّ لاَ يَاءْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى
هُوَ وَمَن يَاءْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَطٍ مُّسْتَقِيمٍ
ترجمه : وخداوند دو مرد را مثال
مى زند كه يكى از آن دو گُنگ است كه بر هيچ چيز توانايى ندارد و سربار
مولاى خويش است ، بگونه اى كه هر كجا او را مى فرستد، هيچ سودى با خود
نمى آورد، آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى دهد و خود بر راه مستقيم
مى رود برابر است ؟.
پيام ها :
1- شما كه دو انسان (مولى و عبد) را يكسان نمى دانيد، چگونه
خالق و مخلوق را مساوى مى دانيد. ( هل يستوى
)
2- با سؤ ال ومثال ، وجدان را بيدار ومردم را به فكر واداريد. (
ضرب ا مثلاً... هل يستون )
3- ريشه ى شرك مردم ، جهل است . ( بل اكثرهم
لايعلمون )
4- آزادى يك نعمت الهى است ( لايقدر على شى ء
ينفق منه سرّاً و جهراً)
5- رزق حسن زمانى زيباست كه همراه با انفاق باشد. (
رزقا حسنا فهو ينفق منه ) و زبان گويا زمانى ارزش دارد كه همراه
با امر به عدالت باشد. ( من ياءمر بالعدل
)
6- انفاق سرّى از انفاق عَلَنى ، بهتر است . (كلمه ى
(( سرّ))
قبل از ((جهر))
آمده است )
7- زبان ، كليد روزى است . (ابكم لايقدر على شى
ء، كلُّ على مولاه ... لاياءت بخير )
8- امر به معروف زمانى اثر دارد كه آمر نيز در راه درست باشد. (
ياءمر بالعدل و هو على صراط مستقيم )
9- افراد مالك نيز از خود چيزى ندارند ودر سايه رزق الهى به نوايى
رسيده اند. (در آيه به جاى اينكه در برابر ((
مملوك )) كلمه ى
((مالك )) قرار گيرد،
((رزقناه ))
آمده است )
(77) وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ
وَمَآ اءَمْرُ السَّاعَةِ إِلا كَلَمْحِ الْبَصَرِ اءَوْهُوَ اءَقْرَبُ
إِنَّ اَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ
ترجمه : غيب آسماها و زمين مخصوص خداست و
برپايى قيامت (در سرعت و آسانى ) جز مانند چشم بر هم زدن يا نزديك تر
نيست . البته خداوند بر هر چيزى قادر است .
نكته ها :
O كلمه ى ((
غيب )) در برابر شهود و يك امر
نسبى است . يعنى ممكن است چيزى نسبت به شخصى ، غيب باشد و نسبت به
ديگرى ، حاضر و ظاهر باشد.
O ((امر
الساعة )) يعنى واقعه ى قيامت ، از مهم
ترين مصاديقِ ((غيب ))
است و از الطاف خداوند آن است كه زمان آنرا بر ما مخفى داشته است .
O ممكن است اين آيه پاسخى به تشبيهات
مشركان در آيات قبل باشد، كه اگر در آسمان وزمين براى خدا شريكى بود،
خدا از او آگاه بود، چون او همه چيز را مى داند.
O بدن انسان پس از مرگ متلاشى و ذراتش در
زمين پخش و غايب مى شود، او غيب را مى داند و بار ديگرى او را مى
آفريند.
پيام ها :
1- خداوند نه تنها عالم به غيب است ،
بلكه مالكِ غيب است . ( غيب السموات )
2- هيچ كارى براى خدا سخت نيست ، حتى برپايى قيامت . (
ما امرالساعة الاّ كلمح البصر )
3- باطن و غيب هر كارى در قيامت جلوه مى كند. (
و غيب ... و ما امر الساعة )
4- قيامت ، شدنى است ، زيرا خداوند هم علم به همه چيز دارد و هم قدرت
بر دوباره آفريدن . ( غيب ، على كل شى قدير
)
5- به زندگى دنيا مغرور نشويد، قيامت دور نيست ، خود را آماده كنيد. (
كلمح البصر )
6- خدا مى تواند مقدمات هر كارى را حذف يا فشرده كند و يا سرعت بخشد.(181)
( كلمح البصر )
(78) وَاُ اءَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ
اءُمَّهَتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ
وَالاَْبْصَرَوَالاَْفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ترجمه : وخداوند شما را از شكم
مادرانتان بيرون آورد در حالى كه هيچ چيز نمى دانستيد وبراى شما گوش و
چشمها ودل ها قرار داد، شايد شما شكر كنيد.
نكته ها :
O كلمه ى ((
امهات )) جمع
((امّ)) است و بجاى
((اُمّات ))،
((اُمهات ))
گفته مى شود، يعنى حرفِ ((ها))
در جمع زايد است .
پيام ها :
1- تولّد از مادر، به اراده ى الهى است .
(ا اخرجكم من بطون امهاتكم )
2- ياد نقص ها و كمبودها و فقدان هاى گذشته ، روحيه ى شكر را در انسان
بارور مى كند. ( لاتعلمون شيئاً... لعلكم تشكرون
)
3- حكمت و سنّت خداوند، آن است كه هر كارى از راه وسيله اش انجام شود.
ابزار علم ، چشم و گوش و دل است . ( جعل لكم
السّمع ... )
4- كارآيىِ گوش قبل از چشم است . (گوش در شكم مادر هم مى شنود، ولى چشم
بعد از تولد، تا مدتى بسته است . شايد به همين دليل در آيه نام گوش قبل
از چشم برده شده است ) ( جعل لكم السمع والابصار
)
5- تشكر از هر نعمت ، بكارگيرى صحيح آن است . زيرا قرآن از گروهى
انتقاد مى كند كه چشم دارند ولى حقايق را نمى بينند، گوش دارند ولى
حاضر به شنيدن حق نيستند. ( جعل لكم السمع
والابصار ... لعلكم تشكرون )
6- شكر واقعى نعمت چشم و گوش ، تحصيل علم است : زيرا آيه ابتدا مى
فرمايد: شما نمى دانستيد، من به شما چشم و گوش دادم تا شكر كنيد، يعنى
علم بياموزيد. ( جعل لكم السمع و الابصار...
لعلكم تشكرون )
(79) اءَلَمْ يَرَوْاْ إِلَى الطَّيْرِ
مُسَخَّرَتٍ فِى جَوِّ السَّمَآءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلا اُ إِنَّ فِى
ذَلِكَ لاََيَتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
ترجمه : آيا به پرندگان نمى
نگرند، در حالى كه در فضاى آسمان در قبضه (او) هستند، جز خداوند آنها
را نگاه نمى دارد. البته در اين (پرواز) براى گروهى كه ايمان مى آورند
نشانه هايى روشن است .
نكته ها :
O چنانكه گفته شد سيماى اين سوره ،
آشنايى با نعمت ها و توجه به خالق آنهاست . و تا اينجا از نعمت هايى
همچون آب باران ، شير حيوانات ، ميوه ها، عسل ونعمت همسر و فرزند نام
برده شد و در اين آيه و آيه بعد به نعمت پرندگان ، پوست و پشم و كرك
چارپايان و بهره بردارى از كوهها اشاره شده است .
O پرواز پرندگان ، گاهى تنها و گاهى دسته
جمعى ، گاهى منظم و گاهى نامنظم ، گاهى براى فرار و گاهى براى غذا مى
باشد. هر پرنده اى با بالى مناسب با وزن و نيازش ، پرواز مى كند، كه
همه ى اين امور بايد سبب توجه انسانِ عاقل به خداوند شود.
پيام ها :
1- خداوند از ما تفكّر در آفريده ها را
مى خواهد و از كسانى كه فكر نمى كنند، انتقاد مى كند. (
الم يروا )
2- پرندگان ، در هرحال و هرجا در تسخير الهى اند.(182)
( مسخرات فى جو السماء )
3- داشتن امكانات و ابزار و انرژى و استفاده از قوانين غريزى يا تجربى
وعلمى ، نبايد ما را از خدا غافل كند.
(183) ( ما يمسكهنّ الاّ ا
)
4- شگفتى هاى پرواز پرندگان ، يكى دو تا نيست . (
لآيات ) لكن دريافت اين نشانه ها براى اهل ايمان است . (
لقوم يؤ منون )
(80) وَاُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ
سَكَناً وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الاَْنْعَمِ
بُيُوتاًتَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ
وَمِنْ اءَصْوافِهَا وَ اءَوْبَارِهَا وَاءَشْعارِهَآ
اءَثَثاًوَمَتَعاً إِلَى حِينٍ
ترجمه : و خداوند براى شما از
خانه هايتان ، مايه آرامش قرار داد، وبراى شما از پوست هاى چهارپايان
خيمه هايى قرار داد، كه روز كوچ شما و روز اقامت شما (حمل ونقل ) آنرا
سبك وخفيف مى يابيد. واز پشم وكرك وموهاى آنها، براى مدتى لوازم و
اسباب زندگى قرار داد.
نكته ها :
O كلمه ى ((
بيت )) از ((بيتوته
)) به معناى محل استراحتى است كه انسان
شب را در آنجا مى گذراند. كلمه ى ((ظعن
)) به معناى رفتن است . كلمه ى
((اثاث ))
به معناى اجناسِ زياد خانه است . مراد از ((تستخفونها))
خيمه هايى است كه حمل ونقل آن آسان و خفيف است .
پيام ها :
1- خانه محل آسايش و آرامش است . (بيوتكم
سكناً )
2- از نقش چارپايان و پوست آنها و كرك و مو وپشم آنها در تهيه اسباب
زندگى و خيمه ها غافل نشويم . ( متاعاً )
3- زمان استفاده از نعمت ها محدود است . ( الى
حين )
4- هماهنگى نعمت ها با نيازهاى بشر و تناسب ساختمان انسان با پوست و
پشم و كرك و مو يكى از تدبيرهاى الهى است . (جَعَل
لكم جَعَل لكم )
5- سبك وزن بودن پشم و پوست و كرك و مو، يكى از نعمت هاى الهى است . (
تستخفونّها )
(81) وَاُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَلاً
وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ اءَكْنَناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرَبِيل
َتَقِيكُمُالْحَرَّ وَسَرَبِيلَ تَقِيكُم بَاءْسَكُمْ كَذَلِكَ يُتِمُّ
نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ
ترجمه : وخداوند از آنچه آفريده ،
براى شما سايه ها قرار داد و از كوه برايتان ، غارها قرار داد وبراى
شما لباس هايى قرار داد كه شما را از گرما (و سرما) حفظ مى كند ولباس
هايى كه شما را از آسيب هاى يكديگر حفظ مى نمايد. اينگونه (خداوند)
نعمت خود را بر شما تمام مى كند، باشد كه خود را تسليم او كنيد.
نكته ها :
O كلمه ى ((
اكنان )) جمع
((كنّ)) به چيزى گفته مى شود
كه وسيله ى استتار باشد و مراد از آن در اين آيه ، غارها و تونل هاى
زير كوه هاست .
O خداوند در آيه قبل ، نعمت مسكن را براى
شهرنشينان ؛ (جعل لكم من بيوتكم سكناً )،
ونعمتِ چادر را براى كوچ نشينان ؛ ( جعل لكم من
جلود الانعام بيوتا )، مطرح كرد ودر اين آيه ، نعمت غار را براى
غارنشينان ؛ ( جعل لكم من الجبال اكنانا
) مطرح ساخته است .
O در ميان انواع لباس ها، نام
(( سرابيل
)) به معناى پيراهن ، برده شده كه لباس
دائمى براى زن و مرد، كودك و بزرگ ، در همه حال و همه جاست و تمام بدن
را مى پوشاند.
O به گفته ى تفسير الميزان ، رسم عرب بر
آن است كه ميان دو امر متضاد، نام يكى را مى برد ولى هر دو را در نظر
دارد. لذا در اين آيه نيز مراد از جمله ى ((تقيكم
الحر)) لباسى است كه انسان را از سرما
وگرما حفظ مى كند، گرچه فقط نام گرما برده شده است .
پيام ها :
1- توجه و ياد نعمت ها، علاقه انسان را
به ولى نعمت زياد و روح تسليم و پرستش را در او زنده مى كند. (كلّ
آيه )
2- نقش سايه ، كمتر از روشنايى و نور نيست . (جعل
لكم ... ظلالاً )
3- كاميابى از نعمت ها، ما را از ياد آفريدگار آنها غافل نكند. (در اين
آيه سه بار كلمه ى ((جَعَل
)) و يكبار كلمه ى
((خَلَق
)) بكار رفته است )
4- زره ولباس دفاع كه با نرم شدن آهن و خلاقيت ساخته شده ، از الطاف
الهى است . ( جعل لكم سرابيل تقيكم باءسكم
)
5- توجه دادن مردم به نعمت ها وخالق آنها، بهترين راه دعوت به خدا و
جلوگيرى از سركشى و تكبر است . (يُتّم نعمته
عليكم لعلكم تسلمون )
6- در گفتگوها، مخاطب و محيط سخن را در نظر بگيريد. (گرچه لباس وسيله ى
حفظ از سرما و وسيله ى زيبايى نيز هست ، لكن چون مشكل منطقه حجاز گرما
و جنگ بود، خداوند به دو فايده حفاظت از گرما و جنگ اشاره كرده است . (
سرابيل تقيكم الحرّ... تقيكم باءسكم )
(82) فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ
الْبَلَغُ الْمُبِينُ
ترجمه : پس (اى پيامبر) اگر روى
برتافتند، پس بر (عهده ) تو جز تبليغ روشن نيست .
پيام ها :
1- انسان در انتخاب راه وعقيده اختيار دارد و نشانه ى آن سركشى
در برابر دعوت انبياست . ( فان تولّوا )
2- وظيفه ى انبيا، ابلاغ است نه اجبار. ( فانّما
عليك البلاغ )
3- تبليغ بايد روشن و بدون ابهام و شك باشد. (
البلاغ المبين )
4- اگر انسان روح سالم نداشته باشد، روشن ترين تبليغ ها (
البلاغ المبين )، از پاك ترين افراد يعنى انبيا، در او كارساز
نيست . ( فان تولّوا )
(83) يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اِ ثُمَّ
يُنكِرُونَهَا وَاءَكْثَرُهُمُ الْكَفِرُونَ
ترجمه : (آنها) نعمت خداوند را مى
شناسند، سپس آنرا انكار مى كنند وبيشتر آنان كافر و ناسپاسند.
نكته ها :
O قرآن درباره ى انكار عالمانه و لجاجت
با حق ، بارها سخن گفته است ؛ گاهى مى فرمايد: با آنكه از درون ، يقين
دارند، انكار مى كنند، ( و جحدوا بها واستيقنتها
انفسهم )(184)
گاهى مى فرمايد: پيامبر را مثل فرزندان خود مى شناختند، ولى انكارش مى
كردند، ( يعرفونه كما يعرفون ابنائهم )(185)
گاهى مى فرمايد: حق را مى دانند ولى آگاهانه كتمان مى كنند، (
ليكتمون الحق و هم يعلمون )وگاهى مى فرمايد: مطلب را درك مى
كنند ولى روى آنرا مى پوشانند، ( فلما جائهم ما
عرفوا كفروا به )
(186)
O امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى على
بن ابى طالب عليهما السلام در مسجد پيامبر ودر حال ركوع ، انگشتر خود
را به فقير داد و آيه ى 55 سوره مائده نازل شد كه ولىّ شما فقط خدا
ورسول وكسى است كه در ركوع انفاق مى كند، گروهى ولّى خود را شناختند و
انكار كردند، در اين هنگام اين آيه نازل شد؛ (
يعرفون نعمت ا ثم ينكرونها ).(187)
O امام صادق عليه السلام فرمود:
((نحن وا نعمت ا
التى انعم بها على عباده و بنا يفوز من فاز))(188)
بخدا سوگند، نعمتى را كه خدا به بندگان انعام كرده ، ما هستيم و تنها
بواسطه ما مردم رستگار مى شوند.
پيام ها :
1- علم و شناخت كافى نيست ، پذيرش و عمل
لازم است . (يعرفون .. ينكرونها )
2- ريشه ى كفر، علاوه بر جهل ، تعصب هاى قومى ، لجاجت روحى و حفظ منافع
مادى است . ( يعرفون ... ينكرون ، ... الكافرون
)
3- بعد از شناخت حق ، تا مدتّى تضاد و درگيرى در روح است ، تا بالاخره
شقاوت غالب شده و كفر مى ورزند. ( ثم ينكرونها
) و نفرمود: ((فينكرونها))
(84) وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ اءُمَّةٍ
شَهِيداً ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ وَ لاَ هُمْ
يُسْتَعْتَبُونَ
ترجمه :
و(ياد كن ) روزى را كه از هر اُمّتى شاهدى برانگيزيم ، سپس به كسانى كه
كفر ورزيدند اجازه (هيچ كلامى ) داده نخواهد شد وآنها براى عذرخواهى
فراخوانده نمى شوند.
نكته ها :
O در قرآن بارها، سخن از گواهانِ قيامت
مطرح شده است ؛ پيامبران ، فرشتگان ، اولياى خدا، زمين واعضاى بدن ، از
گواهان آن روز هستند. امام صادق
عليه السلام فرمودند: براى هر امّت و زمانى ، امامى هست كه مردم با او
محشور مى شوند.(189)
و امام باقر
عليه السلام در ذيل آيه فرمودند: ((
نحن الشهود على هذه الامة ))
همانا ما شاهدان بر اين امّت هستيم .
O با آنكه خداوند همه جا حاضر وبه همه
چيز آگاه است ، ولى وجود گواهان متعدد، عامل پيدايش تقوا وحيا براى مؤ
منان و وسيله ى رسوايى بيشتر مجرمان است .
O شرط شهادت و گواهى ، علم و آگاهى همراه
با عدالت است . بنابراين اولياى خدا كه در قيامت شاهد بر ما هستند بايد
در دنيا، بر كار ما ناظر بوده و اعمال ما بر آنها عرضه شود و اين همان
عقيده ماست كه به گفته رواياتِ متعدد وآيه ى مباركه (سيرى
ا عملكم و رسوله و المؤ منون )
(190) هر هفته ، اعمال ما به امام زمان عليه السلام
عرضه مى شود. و بدون اين عقيده ، آياتِ ((شهادت
)) و گواهى در قيامت ، قابل توجيه نيست .
چگونه كسى كه از اعمال ما خبر ندارد يا عدالت ندارد، در قيامت گواهى
بدهد.
O كلمه ى ((
استعتاب )) از عتاب است ، يعنى
گنهكار از صاحبِ حق ، طلب عتاب و سرزنش مى كند تا بدين وسيله قهرش
فرو نشيند و رضايت دهد.
O در دنيا هم مى توان توبه كرد، هم
عذرخواهى و هم جبران نمود، اما در قيامت نه جاى توجيه است ، نه تعذير،
نه تدارك :
اما توجيه مردود است ، چون وقتى كه بعضى از دوزخيان به گروه ديگرى مى
گويند: (لولا انتم لكنّا مؤ منين ) اگر
شما نبوديد ما مؤ من بوديم ، خطاب مى رسد: ( بل
لم تكونوا مؤ منين ) بلكه خود شما اهل ايمان آوردن نبوديد.
اما تدارك گناه مردود است ، چون وقتى از خداوند مى خواهند؛ (
فارجعنا نعمل صالحاً )(191)
ما را به دنيا بازگردان تا كار شايسته اى انجام دهيم ، پاسخ مى شنوند:
( كلا انها كلمة هو قائلها ) ، (
فذوقوا بما نسيتم ) واما عذرخواهى مردود است ، چرا كه قرآن مى
فرمايد: ( ولايؤ ذن لهم فيعتذرون )(192)
اجازه نمى يابند كه عذرخواهى كنند.
پيام ها :
1- گواه هر قومى ، از خودشان است تا حجّت
بر آنها تمام شود. ( من كل امة شهيداً )
2- خدا در ميان هر قومى ودر هر زمانى ، برمردم حجّت وشاهد دارد. (
من كل امّة شهيدا )
3- در دادگاه الهى ، حساب و كتاب و گواه و شهادت مطرح است . (
شهيداً )
4- با وجود شاهد و حجّت ، ديگر عذرتراشى و توجيه ، يا رضايت طلبى معنا
ندارد. ( لايؤ ذن ... لا هم يستعتبون )
(85) وَإِذَا رَءَا الَّذِينَ ظَلَمُواْ
الْعَذَابَ فَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلاَ هُمَ يُنظَرُونَ
ترجمه : وچون كسانى كه ستم كردند
عذاب را ببينند، پس نه از آنان عذاب كم شود و نه مهلتشان داده شود.
نكته ها :
O در آيه قبل خوانديم كه در قيامت ، نه
اجازه ى توجيه دهند و نه امكان رضايت طلبى . و در اين آيه مى فرمايد:
قهر خداوند در آن روز، نه تخفيفى دارد و نه تاءخيرى .
پيام ها :
1- سرچشمه عذاب خداوند، ظلم خود بشر است
. ( راء الذين ظلموا العذاب )
2- آگاهى از كيفر وچگونگى آن ، عامل بازدارنده از گناه است . (
اذا راء الذين ظلموا... )
3- در قيامت ، كيفر ستمگران ، تخفيف وتاءخير ندارد. (
الذين ظلموا...فلا يخفّف عنهم و... )
(86) وَإِذَا رَءَا الَّذِينَ اءَشْرَكُواْ
شُرَكآءَهُمْ قَالُواْ رَبَّنَا هََّؤ لاََّءِ شُرَكَآؤ نَا الَّذِينَ
كُنَّا نَدْعُواْ مِندُونِكَ فَاءَلْقَوْاْ إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ
إِنَّكُمْ لَكَذِبُونَ
ترجمه : وچون كسانى كه شرك
ورزيدند، شركاى (پندارى ) خود را (در قيامت ) ببينند، گويند پروردگارا
اينان شريكان (خيالى ) ما بودند كه ما به جاى تو مى خوانديم (ولى شركا
به سخن آمده ) حرف آنان را به خودشان برگردانده (وپاسخشان دهند) كه شما
بدون شك دروغگوييد.
نكته ها :
O بر طبق روايات ، در قيامت ، مواقف
مختلفى است ؛ در بعضى مواقف مُهر بر لب خورده و دست و پا گواهى مى
دهند. در موقفى ديگر، نالها و استمدادها بلند است . در موقفى ديگر،
انسان بدنبال آن است كه گناه خود را به گردن ديگران بيندازد. مثلاً به
شيطان مى گويد: تو مرا به كفر و شرك وادار كردى ، و شيطان در پاسخ مى
گويد: من از روز اوّل با شرك شما مخالف بودم
(193). گاهى مقصر را بت ها مى داند، ولى آنها نيز تبرّى
مى جويند(194).
حتى خداوند به حضرت عيسى خطاب مى كند: آيا تو به مردم گفتى كه تو و
مادرت را معبود قرار دهند؟ و عيسى در پاسخ مى گويد: تو از هر شريكى
منزهى ،... اين مردم به سراغ جنّ رفتند و هرگز من كسى را به سوى غير تو
دعوت نكرده ام
(195). ودر آيه مورد بحث نيز، موجوداتى كه مشركاى خدا
قرار گرفته شده اند، از مشركان تبّرى مى جويند و آنها را تكذيب مى
كنند.
پيام ها :
1- خداوند شريك ندارد، مشركان براى او
شريك مى پندارند. ( شركائهم ) و نفرمود:
((شركاء ا
))
2- وحشت قيامت باعث مى شود كه انسان براى رهايى خود، بار را به دوش
ديگران بيندازد. (هؤ لاء شركاؤ نا )
3- معبودهاى ساختگى نيز در قيامت ، محشور مى شوند. (
هؤ لاء شركاؤ نا الذين كنّا ندعوا )
4- در قيامت ، براى دفاع از خود، بت ها نيز به سخن در آيند. (
فالقوا اليهم القول ... )
5- بت ها لياقت خود را براى پرستش تكذيب مى كنند وبه بت پرستان مى
گويند: شما در واقع خيالات خود را پرستش مى كرديد. (
فالقوا اليهم القول انكم لكاذبون )
(87) وَاءَلْقَوْاْ إِلَى اِ يَوْمَئِذٍ
السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ
ترجمه : در چنين روزى به پيشگاه
خدا سرِ تسليم افكنند و آنچه را به دروغ مى بافتند، از آنان محو شود.
پيام ها :
1- اگر امروز تسليم نشويم ، فردا در قيامت تسليم خواهيم شد، ولى
چه سود؟ ( والقوا الى ا يومئذ السّلم )
2- تمام خيال بافى ها در قيامت ، محو مى شود. (آرزوى شفاعت و تقّرب و
اميد عزت و نصرت از غير خدا، خيالى بيش نيست .) (
ضلّ عنهم ما كانوا يفترون )
(88) الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن
سَبِيلِ اِ زِدْنَهُمْ عَذَاباً فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا
كَانُواْيُفْسِدُونَ
ترجمه : كسانى كه كافر شدند و
(مردم را) از راه خدا بازداشتند، به سزاى فساد مداومشان عذابى بر
عذابشان افزوديم .
نكته ها :
O عكس العمل مردم در برابر راه خدا
متفاوت ، گاهى مثبت و گاهى منفى است و هركدام داراى درجات و مراحلى مى
باشد؛
الف : برخوردهاى مثبت : گروهى در انتظار فهم راه خدا وپيمودن آن هستند.
( عسى ربى ان يهدينى سواءالسبيل )(196)
گروهى به خاطر خدا هجرت مى كنند. ( و من يهاجر
فى سبيلا )(197)
گروهى به خاطر در راه خدا بودن محاصره مى شوند. (
احصروا فى سبيلا)(198)
گروهى در راه خدا آزار را تحمل مى كنند. ( اوذوا
فى سبيلى )(199)
گروهى منادى دعوت ديگران به راه خدا مى شوند. (
ادع الى سبيل ربّك )(200)
گروهى در راه خدا هرگز سست نمى شوند. ( فما
وهنوا لما اصابهم فى سبيلا )
گروهى در راه خدا مى جنگند. ( يقاتلون فى سبيلا
)
گروهى كشته مى شوند. ( قتلوا فى سبيلا )
(201)
ب : برخوردهاى منفى :
گروهى خيال مى كنند در راه خدا هستند. ( يحسبون
انهم مهتدون )
گروهى راه خدا را كج مى خواهند. ( يبغونها عوجا
)
گروهى راه خدا را بر ديگران مى بندند. ( صدّوا
عن سبيلا )
گروهى براى بستن راه خدا پولها خرج مى كنند. (
ينفقون اموالهم ليصدوا عنسبيلا)(202)
|