تفسير نور
(جلد دوم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۱۸ -


تفسير آيه :(166) لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَآ اءَنْزَلَ إِلَيْكَ اءَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَِّكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً
ترجمه :
(گرچه كفّار، بهانه مى گيرند) ولى خداوند، به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مى دهد، كه به علم خود بر تو نازل كرد و فرشتگان نيز (بر حقّانيت تو) شهادت مى دهند و گواهى خداوند (براى تو) كافى است .
نكته ها 
O اين كه معارف والاى قرآن از زبان شخص درس ‍ ناخوانده اى ، در منطقه ى جهل و شرك و دشمنى بيان شده ، و مردم تحوّل يافتند و از تفرقه به وحدت ، از بخل به ايثار، از شرك به توحيد، از جهل به علم ، و از سقوط به عروج معنوى و تشكيل ((امّت اسلامى )) رسيدند، گواهى خداوند بر لطفى است كه به پيامبر ودين او دارد.
پيام ها 
1- در برابر تضعيف هاى ناحقّ، بايد تقويت هاى بجا صورت گيرد. (لكن الله يشهد)
2- انبيا هم در مسير دعوت ، نياز به پشتيبانى خدا دارند. (لكن الله يشهد)
3- بهترين تكيه گاه ونقطه ى اميد هر مبلّغ دين ، بايد خدا باشد. (لكن اللّه يشهد)
4- سرچشمه ى وحى علم بى نهايت الهى است . (انزله بعلمه ) از اين رو با پيشرفت علوم ، هر روز از معارف قرآن پرده اى برداشته مى شود.
5- اگر در گوشه اى از زمين ، گنهكاران لجوج بهانه مى گيرند، ولى همه ى فرشتگان هستى ، به نفع تو گواهى مى دهند. (والملائكه يشهدون )
تفسير آيه :(167) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلَلاً بَعِيداً
ترجمه :
قطعاً كسانى كه كافر شدند و (با القاى شبهه و تهمت و تحقير) مردم را از راه خدا باز داشتند، به تحقيق گمراه شدند، گمراهى دور (از نجات ).
تفسير آيه :(168) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً
ترجمه :
همانا كسانى كه كافر شدند و ستم كردند، خداوند بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى هدايتشان كند.
تفسير آيه :(169) إِلا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَآ اءَبَداً وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً 
ترجمه :
مگر به راه جهنّم ، كه براى هميشه در آن ماندگارند و اين (عذاب و كيفر) بر خداوند آسان است .
نكته ها 
O مراد از ((ضلال بعيد)) گمراهى مضاعف كافران است . كفر، يك گمراهى است و مانع شدن از ايمان ديگران ، گمراهى دگر. كفر يك انحراف است و خود را بر حقّ دانستن ، انحرافى بالاتر. كفر، ظلم به خويش است و مانع راه ديگران شدن ، ظلم به تاريخ و نسل بشر.
O شايد مراد از ((ظلم )) در آيه ى 168، همان مانع شدن از هدايت ديگران باشد. زيرا چه ظلمى بالاتر از ظلم فكرى و فرهنگى و اعتقادى ؟
O سخت ترين عذاب ها و بدترين تعبيرات ، براى كافرانى بيان شده كه با انواع تبليغات ، تهمت ها و تهديدات ، مانع رسيدن پيام حقّ به گوش حقّجويانند. (عدم مغفرت ، عدم هدايت ، دوزخى شدن و جهنّم ابدى )
پيام ها 
1- باز دارندگان مردم از هدايت ، خود در گمراهى سختى هستند. (ضلّوا ضلالا بعيدا)
2- كفر و ظلم ، در كنار همند و نتيجه ى آنها، محروميّت از آمرزش و هدايت الهى است . (كفروا و ظلموا... لا ليهديهم )
3- كيفر كافرانِ ظالم كه مانع هدايت مردمند، دوزخ ابدى است . (جهنّم خالدين فيها)
تفسير آيه :(170) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَّبِّكُمْ فَامِنُواْ خَيْراً لَّكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً
ترجمه :
اى مردم ! همانا پيامبر از سوى پروردگارتان همراه با حقّ (قرآن ) براى شما آمده است . پس ايمان بياوريد كه براى شما بهتر است و اگر (ناسپاسى كرده و) كفر ورزيد پس ‍ (بدانيد كه ) آنچه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و خداوند، دانا و حكيم است .
نكته ها 
O اهل كتاب و حتّى مشركان در انتظار ظهور پيامبرى بودند و زمينه ى ذهنى داشتند، لذا در اين آيه بجاى ((رسولا)) مى فرمايد: (الرسول ) يعنى همان پيامبرى كه انتظارش را مى كشيد، اكنون آمده است ، پس به او ايمان بياوريد.
پيام ها 
1- دعوت اسلام ، جهانى است و اختصاص به قوم عرب ندارد. (يا ايّها النّاس )
2- عامل گسترش دعوت انبيا، حقّانيت آن است . (بالحق )
3- ايمان به نفع خود مردم است و نبايد با ايمان خود، بر خداوند منّت گذارند. بلكه خداوند منّت نهاده كه ما را هدايت كرده است . (فآمنوا خيرلكم )
4- نه كفر مردم به خدا زيان مى رساند و نه ايمانشان به او نفعى دارد. (فآمنوا خير لكم و ان تكفروا فانّ للّه ما فى السموات ...)
5- بعثت انبيا و محتواى دعوت آنان ، بر اساس علم و حكمت الهى است . (كان اللّه عليما حكيما)
تفسير آيه :(171) يََّاءَهْلَ الْكِتَبِ لاَ تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ اءَلْقَهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فََامِنُوا بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواثَلَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إ لَهٌ وَ حِدٌ سُبْحَنَهُ اءَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً
ترجمه :
اى اهل كتاب ! در دين خود غلوّ نكنيد و جز حقّ، به خداوند نسبتى ندهيد. همانا مسيح ، عيسى پسر مريم ، فرستاده ى خداوند و كلمه ى اوست كه به مريم القا نمود و روحى است از جانب او. پس به خداوند و پيامبرانش ايمان آوريد، و به تثليث قائل نشويد. (از اين حرف ) دست برداريد كه به نفع شماست . جز اين نيست كه اللّه خدايى است يكتا، و از اينكه فرزندى داشته باشد منزّه است . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از آن اوست و خداوند براى تدبير وسرپرستى هستى كافى است .
نكته ها 
O ((كلمة اللّه )) به انبيا و اوليا گفته مى شود، چون همانطور كه كلمه ، بيانگر مطالبى است كه در ذهن گوينده است ، پيامبران و اوليا بيانگر كمالات پروردگارند. چنانكه در حديث آمده است : ((نحن كلمات اللّه التّامات )) ما كلمات كامل الهى هستيم .(431)
شايد هم مراد از كلمه ، همان جمله ى (كن فيكون ) باشد كه قول خداوند است و مانند هر سخن ديگر، محصول آن كلمه است .(432) چنانكه در جاى ديگر، خداوند آفرينش عيسى عليه السّلام را به آفرينش آدم عليه السّلام تشبيه نموده و مى فرمايد: (انّ مثل عيسى عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له كن فيكون )(433)
O از امام صادق عليه السّلام درباره ى ((روح منه )) سؤ ال شد، حضرت پاسخ دادند: مقصود روح خداست كه خداوند آن را در آدم و عيسى عليهما السّلام قرار داد.(434)
O مسيحيان عقيده به تثليث دارند و اللّه را خداى پدر، مسيح را خداى پسر و جبرئيل را واسطه ى اين دو خدا مى دانند، كه نوعى كفر است . قرآن هم مى فرمايد: (لقد كفر الّذين قالوا انّ اللّه ثالث ثلاثة )(435) آنانكه خدا را يكى از خدايان سه گانه مى دانند، كافرند. البتّه گروهى از آنان نيز حضرت مريم را به جاى جبرئيل ، يكى از خدايان سه گانه مى دانند كه قرآن در اين باره مى فرمايد: (يا عيسى بن مريم ءانت قلت للناس اتّخذونى و امّى الهَين من دون اللّه )(436) اى عيسى ! آيا تو به مردم گفته اى كه مرا و مادرم را دو خدا قرار دهيد؟
O در روايات ، به غلوّ كنندگان نفرين شده و آنان از بدترين اقسام كفّار و مشركان به شمار آمده اند.(437)
O اگر نداشتن پدر، دليل بر الوهيّت باشد، حضرت آدم بايد به طريق اولى الوهيّت داشته باشد، چون نه پدر داشت و نه مادر.
پيام ها 
1- غلوّ نشانه ى تعصّب نابجا است و در همه ى اديان ممنوع مى باشد. يهود، ((عُزير)) را فرزند خدا مى دانستند و مسيحيان ((عيسى )) را. (لاتغلوا فى دينكم )
2- يكى از آفات اديان آسمانى ، غلوّ درباره رهبران دينى است . (لاتغلوافى دينكم )
3- ميانه روى و اعتدال در همه جا لازم است و عشق به اولياى خدا نبايد سر از غلوّ درآورد. (لاتغلوا فى دينكم )
4- غلوّ كردن درباره ى انسان ها، گرچه پيامبر باشند، توهين به خداوند و نسبت ناروا دادن به اوست . (لاتقولوا على الله الاالحقّ)
5- در قرآن و انجيل ، حضرت عيسى پيامبر خدا معرفى شده است ، نه خدا يا فرزند خدا.(438) (عيسى بن مريم رسول اللّه )
6- آفرينش غير طبيعى عيسى ، آيه و نشانه ى خداست ، آن گونه كه كلمه ، تابلو و نشانه ى معناست . (كلمته القاها)
7- عيسى جزيى از خدا نيست ، بلكه پرتوى از قدرت حيات بخش الهى است . (روح منه )
8- قرآن ، بيانگر عقيده ى صحيح ونافى عقايد باطل است . (لاتغلوا...لاتقولوا ثلاثة ...)
9- خداوند جسم نيست تا فرزند داشته باشد. (سبحانه ان يكون له ولد) (تعبيراتى چون ثارالله ، يدالله ، كلمة الله كه در متون دينى آمده ، تعبيرات مجازى است )
10- خدايى كه آسمان ها ملك اوست ، چه نيازى به فرزند و شريك دارد؟ (سبحانه ان يكون له ولد له ما فى السموات )
11- هر چيزى از خداست ، پس بايد بنده ى او بود و تنها به او توكّل كرد. (له ما فى السموات و ما فى الارض و كفى باللّه وكيلا)
 تفسير آيه :(172) لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ اءَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلََِّكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً
ترجمه :
و هرگز مسيح از اينكه بنده خدا باشد استنكاف ندارد و فرشتگان مقرّب نيز (سرپيچى ندارند) و هر كس از بندگى خداوند سرپيچى كند و تكبّر ورزد، پس (بداند كه ) بزودى همه را به نزد خود محشور مى كند.
نكته ها 
O امام رضا عليه السّلام به جاثليق رهبر مسيحيان آن زمان فرمود: همه چيزِ عيسى خوب بود، جز آنكه اهل عبادت نبود. جاثليق ناراحت شد و گفت : او بيشترين عبادت را انجام مى داد. حضرت پرسيد: چه كسى را مى پرستيد؟ جاثليق خاموش شد، چون فهميد كه هدف امام آن است كه بفهماند ((عابد)) نمى تواند ((معبود)) باشد.
O مردم نسبت به عبادت خداوند سه حالت دارند: گروهى مستكبر، گروهى تسليم و گروهى طالب . حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: ((كفى بى عزّا ان اكون لك عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربّا)) برايم همين افتخار بس كه بنده ى تو باشم .(439)
پيام ها 
1- در امور دينى ، كاسه ى داغ تر از آش نباشيد. عيسى خود را بنده ى خدا مى داند، چرا شما او را فرزند خدا مى شناسيد؟! (لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا لِلّه )
2- مسيح ، نه تنها عبادت مى كند، بلكه ((عبد)) ويكپارچه بنده اوست . (عبدا لِلّه )
3- فرشتگان مقرّب (از جمله روح القدس هم ) بندگى خدا مى كنند، چرا روح القدس را يكى از سه خدا مى دانيد؟ (ولاالملائكة المقرّبون )
4- سرچشمه ى ترك عبادت ، تكبّر است و اگر روح استكبارى شد، همه نوع خطر را در پى دارد. (و من يستنكف عن عبادته و يستكبر...)
5- بازگشت همه به سوى خداست ، پس از قيامت بترسيم و تكبّر نكنيم . (فسيحشرهم اليه جميعا)
تفسير آيه :(173) فَاءَمَّا الَّذِينَ ءامَنُواْ وَعَمِلُوا الصَّلِحَتِ فَيُوَفِّيهِمْ اءُجُورَهُمْ وَ يَزِيدُهُم مِّنْ فَضْلِهِ وَاءَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُواْ وَاسْتَكْبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً اءَلِيماً وَلاَ يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَنَصِيراً
ترجمه :
پس آنان كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، خداوند پاداش آنان را كامل مى دهد واز فضل خويش به ايشان افزون تر مى بخشد و امّا آنان كه سرپيچى كردند و تكبّر ورزيدند، خداوند آنان را به عذابى دردناك كيفرشان مى دهد و در برابر (قهر) خدا براى خود دوست و ياورى نخواهند يافت .
نكته ها 
O اهل كتاب ، يا پيامبر خود را برتر مى دانستند و درباره ى او غلوّ مى كردند و يا خود را برتر مى دانستند و مى گفتند: (نحن ابناء اللّه )(440) و يا ديگران را تحقير مى كردند. (قالت اليهود ليست النصارى على شى ء...)(441) در حالى كه در قيامت هيچكدام از اينها كارساز نيست و ايمان و عمل لازم است .
پيام ها 
1- راه نجات ، ايمان و عمل صالح است . (آمنوا و عملوا الصالحات فيوفّيهم اجورهم )
2- ايمان مقدّم بر عمل است و اعمال بدون ايمان ، مانند اسكناس بى پشتوانه است . (آمنوا و عملوا الصالحات فيوفّيهم اجورهم )
3- اگر مى خواهيد اخلاق الهى داشته باشيد، اجرت كارگر را كامل بپردازيد و چيزى هم اضافه دهيد. (فيوفّيهم اجورهم و يزيدهم من فضله )
4- بدون ايمان و عمل ، انتظار هيچ شفاعتى از مسيح و ديگران نداشته باشيد. (لايجدون لهم من دون اللّه وليّاً ولانصيراً)
تفسير آيه :(174) يََّاءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَكُمْ بُرْهَنٌ مِنْ رَّبِّكُمْ وَاءَنْزَلْنَآ إِلَيْكُمْ نُوراً مُّبِيْناً
ترجمه :
اى مردم ! از سوى پروردگارتان براى شما برهان و حجّتى آمده است و نورى روشنگر (همچون قرآن ) را به سوى شما فرود آورديم .
نكته ها 
O طبق روايات ، مراد از ((برهان )) شخص پيامبر و مراد از ((نور مبين ))، قرآن است . و به راستى كه پيامبر، برهان دين است ، چرا كه كسى درس ‍ ناخوانده ، چنين معارف و كتابى را آورده كه هرچه زمان مى گذرد و علوم رشد مى كند، حقّانيت دين و عمق تعاليمش روشن تر مى شود.
پيام ها 
1- اسلام با همه ى مردم و همه ى نسل ها و عصرها سخن مى گويد و پيامش جهانى است . (يا ايهاالناس )
2- فرستادن نور و برهان ، از شئون ربوبيّت خداست . (من ربّكم )
3- قرآن كتاب استدلال ، هدايت و نور است . (نورا مبينا)
تفسير آيه :(175) فَاءَمَّا الَّذِينَ ءامَنُواْ بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِى رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَ طاً مُّسْتَقِيماً
ترجمه :
پس كسانى كه به خداوند ايمان آورده و به او توسّل جستند، به زودى آنان را در رحمت وفضل خويش وارد مى كند و آنان را به سوى خود در راه راست هدايت مى كند.
نكته ها 
O ممكن است مراد از اعتصام به خداوند در اين آيه ، اعتصام به اوليا و رهبران الهى باشد كه مانع تفرّق و تشتّت مى گردند. در زيارت جامعه مى خوانيم : ((من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله )).
O در دو آيه ى قبل ، ايمان و عمل صالح وسيله ى دريافت لطف الهى عنوان شد و در اين آيه ايمان و اعتصام به خداوند. اين نشانه ى آن است كه راه اعتصام به خدا و پيوستن به او، عمل صالح است .
پيام ها 
1- پاداش هاى الهى ، فضل ورحمت اوست ، نه استحقاق ما.(442) (فى رحمة منه وفضل )
2- گرچه خدا هركه را بخواهد هدايت مى كند، (يهدى من يشاء)(443) ولى زمينه و وسيله هدايت را خودمان با ايمان واعتصام بايد فراهم سازيم . (يهديهم اليه )
3- نياز به هدايت الهى ، حتّى پس از ايمان و اعتصام هم باقى است و يك لحظه از هدايت او بى نياز نيستيم . (يهديهم اليه )
4- راه مستقيم ، راهى است كه انسان را به خدا برساند. (يهديهم اليه صراطاً مستقيماً)
تفسير آيه :(176) يَسْتَفْتُونَكَ قُلْ اللّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَللَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ اءُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهَا الثُّلثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْكَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَ نِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ اءَنْ تَضِلُّوا وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
ترجمه :
(اى پيامبر!) از تو فتوا مى خواهند، بگو: خداوند درباره ى (ارث ) كلاله (= برادر و خواهر پدرى يا پدر و مادرى ) به شما چنين فتوا مى دهد كه : اگر مردى بميرد و فرزندى (يا پدر و مادرى ) نداشته باشد ولى خواهرى داشته باشد، نصف آنچه به جا گذاشته از آنِ خواهر است و او نيز از خواهرش اگر فرزندى نداشته باشد همه اموال را ارث مى برد و اگر دو خواهر باشند، دو سوّم دارايى به جامانده را ارث مى برند (= هر كدام يك سوّم ) و اگر چند برادر و خواهر باشند مرد برابر سهم دو زن ارث مى برد. خداوند احكام را براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد و خداوند به هر چيز دانا است .
نكته ها 
O در آيه 12 همين سوره آمده بود كه خواهر و برادر از يكديگر يك ششم ارث مى برند و اينجا مى فرمايد: نصف . اين به خاطر آن است كه در آنجا مراد، خواهر و برادر مادرى بود و در اينجا پدرى ، يا پدر و مادرى .(444)
O ارث بردن خواهر و برادر از ميّت ، وقتى است كه او فرزند يا پدر و مادر نداشته باشد. وگرنه نوبت به خواهر و برادر نمى رسد.
O سوره ى نساء با مسائل خانواده آغاز شد و با مسائل خانواده به پايان رسيد.
پيام ها 
1- وظيفه ى مردم ، براى يادگيرى مسائل و احكام دينى ، رجوع به رهبران دينى است . (يستفتونك )
2- دين براى دنياى مردم برنامه دارد. موضوع ارث از يك جهت موضوعى اقتصادى و از جهتى موضوعى خانوادگى است و دين به لحاظ هر دو جهت ، براى آن احكامى مقرّر داشته است . (قل اللّه يفتيكم )
3- رعايت اولويّت ها در تقسيم ارث ، بيانگر اولويّت ها در رسيدگى به اعضاى فاميل است . پدر ومادر و فرزندان در يك رديف اند، امّا خواهران و برادران در مرحله ى بعدى . (ليس له ولد و له اخت )
4- دو برابر بودن سهم ارث مرد نسبت به زن ، بر پايه علم الهى است ، نه شرايط خاص اجتماعىِ زمان پيامبر كه زنان ضعيف شمرده مى شدند. (واللّه بكل شى ء عليم )
پايان نساء

fehrest page

back page