تفسير نمونه جلد ۷

جمعي از فضلا

- ۷ -


زيرا همانگونه كه سابقا گفتيم هنگامى كه ابوسفيان از حركت مسلمانان آگاه شد مسير كاروان را عوض كرد و از بيراهه از حاشيه درياى احمر با سرعت خود را به مكه نزديك ساخت ، و اگر مسلمانان مسير كاروان را گم نمى كردند ممكن بود، به تعقيب كاروان بپردازند و از در گيرى با لشكر دشمن كه سرانجام باعث آن فتح و پيروزى عظيم شد خوددارى كنند.
از همه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان در مقابل دشمن از هر نظر كمتر و ضعيف تر بود و در سطح پائينترى قرار داشتند و دشمن در سطح بالاتر لذا قرآن اضافه مى كند شرائط چنان بود كه اگر از قبل آگاهى داشتيد و مى خواستيد در اين زمينه با يكديگر وعده و قرار دادى بگذاريد حتما گرفتار اختلاف در اين ميعاد مى شديد (و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد).
زيرا بسيارى از شما تحت تاءثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود در مقابل دشمن قرار مى گرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مى كرديد.
ولى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد (تا كارى را كه مى بايست انجام گيرد تحقق بخشد) (و لكن ليقضى الله امرا كان مفعولا).
تا در پرتو اين پيروزى غير منتظره و معجز آسا حق از باطل شناخته شود (و آن ها كه گمراه مى شوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق را مى پذيرند با آگاهى و دليل آشكار) (ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة ).
منظور از (حيات ) و (هلاكت ) در اينجا همان (هدايت ) و (گمراهى ) است ، زيرا روز بدر كه نام ديگرش يوم الفرقان است به روشنى تقويت مسلمانان را با يارى خداوند به همه نشان داد و ثابت كرد كه اين گروه با خدا راهى دارند و حق با آنهاست .
و در پايان مى گويد (خداوند شنوا و داناست ) (و ان الله لسميع عليم ).
فرياد استغاثه شما را شنيد و از نياتتان با خبر بود و به همين دليل شما را يارى كرد تا بر دشمن پيروز شديد.
تمام قرائن نشان مى دهد كه لااقل عده اى از مسلمانان اگر از چگونگى قدرت و سپاه دشمن با خبر بودند تن به اين در گيرى نمى دادند، هر چند گروه ديگرى از مؤ منان مخلص در برابر همه حوادث تسليم اراده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، به همين دليل خداوند جريان هائى پيش آورد كه هر دو گروه خواه نا خواه در برابر دشمن قرار گيرند و تن به اين پيكار سرنوشت ساز در دهند.
از جمله اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبلا صحنه اى از نبرد را در خواب ديد كه تعداد كمى از دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شده اند و اين اشاره و بشارتى به پيروزى بود عين اين خواب را براى مسلمانان نقل كرد و موجب تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى كردن به سوى ميدان بدر گرديد.
البته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين خواب را درست ديده بود، زيرا نيرو و نفرات دشمن اگر چه در ظاهر بسيار زيادتر بود، ولى در باطن اندك و ضعيف و ناتوان بودند، و مى دانيم خوابها معمولا جنبه اشاره و تعبير دارند، و در يك خواب صحيح چهره باطنى مسئله خودنمائى مى كند.
اين خواب را پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى مسلمانان شرح داد، ولى بالاخره اين سؤ ال
در اعماق ذهنها شايد باقيمانده بود كه چگونه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در خواب چهره ظاهرى آنها را نديد و براى مسلمانان شرح نداد؟.
دومين آيه مورد بحث اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق به مسلمانان ارزانى داشت مى كند و مى گويد:
(در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو كم نشان داد و اگر آنها را زياد نشان مى داد مسلما به سستى مى گرائيديد) (اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اريكهم كثيرا لفشلتم ).
و نه تنها سست مى شديد بلكه (كارتان به اختلاف مى كشيد و گروهى موافق رفتن به ميدان و گروهى مخالف مى شديد) (و لتنازعتم فى الامر).
ولى خداوند شما را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين خوابى كه چهره باطنى را نشان مى داد نه ظاهرى را، رهائى بخشيد و سالم نگهداشت ) (و لكن الله سلم ).
چرا كه خداوند از روحيه و باطن همه شما آگاه بود و او از آنچه در درون سينه هاست با خبر است (انه عليم بذات الصدور).
در آيه بعد مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مى شود كه با مرحله قبل تفاوت بسيار دارد، در اين مرحله مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، و توجه بوعده هاى الهى ، و مشاهده حوادثى از قبيل باران به موقع ، براى رفع تشنگى ، و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نبرد، روحيه تازه اى پيدا كردند و به پيروزى نهائى اميدوار و دلگرم گشتند آن چنان كه انبوه لشكر دشمن در نظر آنها كوچك شد و كم جلوه كرد، لذا مى گويد: (و در آن هنگام خداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد) (و اذ يريكموهم اذ التقيتم فى اعينكم قليلا).
ولى دشمن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود بهمين دليل بظاهر جمعيت نگاه مى كرد و ناچيز در نظرش جلوه مى نمود، حتى كمتر از آنچه بودند لذا مى گويد (و شما را در نظر آنها كم جلوه مى داد) (و يقللكم فى اءعينهم ).
به اندازه اى كه از ابوجهل نقل شده كه مى گفت (انما اصحاب محمد اكلة جزور)! (ياران محمد فقط به اندازه يك خوراك شترند)، كنايه از كمى فوق العاده آنها و يا اشاره به اين بود كه از يك صبح تا به شام كار آنها را يك سره خواهند كرد، زيرا در اخبار جنگ بدر آمده كه سپاه قريش هر روز حدود ده شتر ذبح مى كردند و خوراك يك روزه لشكر يك هزار نفرى آنها بود.
به هر حال اين دو موضوع اثر عميقى در پيروزى مسلمانان داشت ، زيرا از يك سو عدد دشمن در نظر آنها كم جلوه مى كرد، تا از اقدام به جنگ ترس واهمه اى به خود راه ندهند، و از سوى ديگر نفرات مسلمانان در نظر دشمن كم جلوه مى نمود تا از اقدام به جنگى كه سرانجامش شكست آنها بود منصرف نشوند، به علاوه نيروى زيادترى در اين راه كسب نكنند و بر آمادگى جنگى خود بر گمان اينكه ارتش اسلام اهميتى ندارد نيفزايند.
لذا قرآن به دنبال جمله هاى فوق مى گويد (همه اينها به خاطر آن بود كه خداوند موضوعى را كه در هر حال ميبايست تحقق يابد انجام دهد) (ليقضى الله امرا كان مفعولا).
نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مى خواست پايان گرفت ، (همه كارها و همه چيز در اين عالم به فرمان و خواست او بر مى گردد) و اراده او در همه چيز نفوذ دارد (و الى الله ترجع الامور).
در آيه 13 سوره آل عمران كه اشاره به مرحله سومى از نبرد روز بدر شده است مى خوانيم كه دشمنان پس از شروع جنگ و مشاهده ضربات كوبنده سپاه اسلام كه مانند صاعقه بر سر آنها فرود مى آمد بوحشت افتادند، و اين بار احساس
كردند كه ارتش اسلام زياد شده است حتى دو برابر آنچه بودند و به اين ترتيب روحيه آنان متزلزل گشت و به شكستشان كمك نمود.
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه تضادى نه ميان آيات فوق وجود دارد، و نه ميان آنها با آيه سيزدهم سوره آل عمران ، زيرا هر كدام از اين آيات اشاره به يك مرحله از جنگ است .
مرحله اول مرحله قبل از حضور در ميدان نبرد بود كه در خواب عدد آنها به پيامبر كم نشان داده شد، و مرحله دوم به هنگام ورود در سرزمين بدر بود كه مسلمانان از عدد زياد لشكر دشمن آگاه و بعضى به ترس و وحشت افتادند مرحله سوم هنگام آغاز مبارزه بود كه به لطف پروردگار و با مشاهده مقدمات اميد بخش عدد دشمن در نظرشان كم جلوه كرد (دقت كنيد).
آيه و ترجمه


يأ يها الذين ءامنوا إ ذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (45)
و اءطيعوا الله و رسوله و لا تنزعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا إ ن الله مع الصبرين (46)
و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديرهم بطرا و رئاء الناس و يصدون عن سبيل الله و الله بما يعملون محيط (47)


ترجمه :

45- اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با گروهى (در ميدان نبرد) روبرو مى شويد ثابت قدم باشيد و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد.
46- و اطاعت (فرمان ) خدا و پيامبرش نمائيد و نزاع (و كشمكش ) مكنيد تا سست نشوند و قدرت (و شوكت و هيبت ) شما از ميان نرود و استقامت نمائيد كه خداوند با استقامت كنندگان است .
47- و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هوا پرستى و غرور و خودنمائى كردن در برابر مردم (به سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا باز مى داشتند (و سرانجام كارشان شكست و نابودى شد) و خداوند به آنچه عمل مى كنند احاطه (و آگاهى ) دارد.
تفسير
شش دستور ديگر در زمينه جهاد!
مفسران نوشته اند كه ابو سفيان هنگامى كه با تردستى خاصى كاروان تجارتى قريش را از قلمرو مسلمانان به سلامت بيرون برد كسى را
قريش كه عازم ميدان بدر بود فرستاد كه ديگر نيازى به مبارزه شما نيست باز گرديد، ولى ابوجهل كه غرور و تكبر و تعصب خاصى داشت سوگند ياد كرد كه ما هرگز باز نمى گرديم تا اينكه به سرزمين بدر برويم (و بدر قبل از اين جريان يكى از مراكز اجتماع عرب بود كه در هر سال يك بازار تجارتى در آن تشكيل مى شد) و سه روز در آنجا خواهيم ماند، و شترانى ذبح مى كنيم و غذاى مفصلى راه مى اندازيم و شراب مى نوشيم و خوانندگان براى ما مى خوانند و مى نوازند تا صداى ما به گوش عرب برسد و قدرت و قوت ما تثبيت گردد.
اما سرانجام كارشان به شكست كشيد و به جاى جام شراب جامهاى مرگ نوشيدند، و در عوض (خوانندگان ) (نوحه گران ) بر عزاى آنها نشستند!
آيات فوق هم اشارهاى به اين موضوع دارد و مسلمانان را از اين گونه كارها نهى مى كند، و هم به دنبال دستورهاى گذشته در مورد جهاد يك سلسله دستورهاى ديگر به آنها مى دهد.
رويهمرفته در آيات فوق شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است :
1- نخست مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه گروهى از دشمنان را در برابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد (يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا).
يعنى يكى از نشانه هاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينه ها مخصوصا در پيكار با دشمنان حق است .
2- خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد (و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون ).
شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست ، بلكه خدا را در درون جان حاضر ديدن و به ياد علم و قدرت بى پايان و رحمت وسيعش بودن است ، اين توجه به خدا روحيه سرباز مجاهد را تقويت مى كند و در پرتو آن
احساس مى نمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست ، تكيه گاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتى در برابر آن مقاومت نمى كند، و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت ، يعنى سعادت شهادت رسيده است و در جوار رحمت حق رستگار خواهد بود، خلاصه ياد خدا به او نيرو و آرامش و قوت و قدرت و پايمردى مى بخشد.
به علاوه ياد و عشق خدا، عشق زن و فرزند و مال و مقام را از دل بيرون مى راند و توجه به خدا آنها را كه باعث سستى در امر مبارزه و جهاد مى شود از خاطر مى برد، چنانكه (امام سجاد) زين العابدين (عليه السلام ) در دعاى معروف صحيفه كه براى (مرزبانان اسلام ) و مدافعان سرحدات مسلمين خوانده به پيشگاه خدا چنين عرض مى كند: و انسهم عند لقائهم العدو ذكر دنياهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون و اجعل الجنة نصب اعينهم :
(پروردگارا! (در پرتو ياد خويش ) ياد دنياى فريبنده را از دل اين پاسداران مبارز بيرون كن ، و توجه به زرق و برق اموال را از قلب آنها دور ساز، و بهشت را در برابر چشمان فكر آنها قرار ده ).
3- يكى ديگر از مهمترين برنامه هاى مبارزه توجه به مسئله رهبرى و اطاعت از دستور پيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام نمى گرفت جنگ بدر به شكست كامل مسلمانان منتهى مى شد، لذا در آيه بعد مى گويد: (و اطاعت خدا و پيامبرش ‍ كنيد) (و اطيعوا الله و رسوله ).
4- و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد (و لا تنازعوا).
(زيرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى و ناتوانى و ضعف در مبارزه است ) (فتفشلوا).
(و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوت و هيبت و عظمت شماست ) (و تذهب ريحكم ).
(ريح ) به معنى باد است و اينكه مى گويد: اگر به نزاع با يكديگر برخيزيد سست مى شويد و به دنبال آن باد شما را از ميان خواهد برد اشاره لطيفى به اين معنى است كه قوت و عظمت و جريان امور بر وفق مراد و مقصودتان از ميان خواهد رفت زيرا هميشه وزش بادهاى موافق سبب حركت كشتيها به سوى منزل مقصود بوده است ، و در آن زمان كه تنها نيروى محرك كشتى وزش باد بود اين مطلب فوق العاده اهميت داشت .
به علاوه وزش باد به پرچم ها نشانه بر پا بودن پرچم كه رمز قدرت و حكومت است مى باشد و تعبير فوق كنايه اى از اين معنى است .
5- سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و در مقابل حوادث سخت مى دهد و مى گويد: (استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است )
(و اصبروا ان الله مع الصابرين )
تفاوت ميان ثبات قدم (دستور اول ) و استقامت و صبر (دستور پنجم ) از اين نظر است كه ثبات قدم بيشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى كه استقامت و صبر بيشتر جنبه هاى روانى و باطنى را شامل مى شود.
6- در آخرين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه و اعمال غرور آميز و بى محتوا و سر و صداهاى تو خالى و بى معنى باز مى دارد، و با اشاره به جريان كار ابو سفيان و طرز افكار او و يارانش مى فرمايد: (مانند كسانى كه از سرزمين خود از روى غرور و هوا پرستى و خودنمائى خارج شدند، نباشيد) (و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا و رئاء الناس ).
(همانها كه هدفشان جلوگيرى مردم از راه خدا بود) (و يصدون عن سبيل الله ).
هم هدفشان نامقدس بود و هم وسائل رسيدنشان به اين هدف ، و ديديم كه
سر انجام با آنهمه نيرو و ساز و برگ جنگى در هم كوبيده شدند و به جاى عيش و طرب گروهى در خاك و خون غلطيدند و گروهى در عزاى آنها اشك ريختند.
(و خداوند به كارهائى كه اينگونه افراد انجام مى دهند محيط است و از اعمالشان باخبر) (و الله بما يعملون محيط).
آيه و ترجمه


و إ ذ زين لهم الشيطن اءعملهم و قال لا غالب لكم اليوم من الناس و إ نى جار لكم فلما تراءت الفئتان نكص على عقبيه و قال إ نى برى ء منكم إ نى اءرى ما لا ترون إ نى اءخاف الله و الله شديد العقاب (48)
إ ذ يقول المنفقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هؤ لاء دينهم و من يتوكل على الله فإ ن الله عزيز حكيم (49)
و لو ترى إ ذ يتوفى الذين كفروا الملئكة يضربون وجوههم و اءدبرهم و ذوقوا عذاب الحريق (50)
ذلك بما قدمت اءيديكم و اءن الله ليس بظلم للعبيد (51)


ترجمه :

48- و (به ياد آور) هنگامى را كه شيطان اعمال آنها (مشركان ) را در نظرشان جلوه داد، و گفت هيچكس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من همسايه (و پناه دهنده ) شمايم ، اما هنگامى كه دو گروه (جنگجويان و حمايت فرشتگان از مومنان ) را ديد به عقب بازگشت و گفت من از شما (دوستان و پيروانم ) بيزارم ! من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم و خداوند شديد العقاب است !.
49- به هنگامى كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مى گفتند اين گروه (مسلمانان ) را دينشان مغرور ساخته و هر كس بر خدا توكل كند (پيروز مى گردد) خداوند عزيز و حكيم است .
50- و اگر ببينى كافران را به هنگامى كه فرشتگان (مرگ ) جان آنها را مى گيرند و
و پشت آنها مى زنند و (مى گويند) بچشيد عذاب سوزنده را (به حال آنها تاسف خواهى خورد).
51- اين در مقابل كارهائى است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نمى دارد.
تفسير
مشركان و منافقان و وسوسه هاى شيطانى
باز در اين آيات صحنه ديگرى از جنگ بدر به تناسب آياتى كه قبلا در اين زمينه گذشت و يا به تناسب آيه اخير كه سخن از اعمال شيطانى مشركان در جنگ بدر ميگفت ترسيم شده است .
همانگونه كه مردان حق در مسيرى كه در پيش دارند مورد تاييد پروردگار و فرشتگان او هستند باطلگرايان و بدانديشان در زير چتر وسوسه هاى شيطانى و اغواى شياطين خواهند بود.
در بعضى از آيات گذشته چگونگى حمايت فرشتگان از جنگجويان بدر با تفسيرش گذشت ، در اينجا در اولين آيه مورد بحث سخن از حمايت نافرجام شيطان نسبت به مشركان به ميان آمده است .
نخست مى گويد: (و در آن روز شيطان اعمال آنها را در برابرشان آرايش و زينت داد) تا به كرده هاى خود خوشبين و دلگرم و اميدوار باشند (و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم ).
تزيين و آرايش شيطان اين چنين است كه از طريق تحريك شهوات و هوسها و صفات زشت و ناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آنچنان جلوه مى دهد كه سخت مجذوب آن مى شود و آن را از هر جهت عملى عاقلانه و منطقى و دوست داشتنى فكر مى كند.
(و به آنها چنين فهماند كه با داشتن اينهمه نفرات و ساز و برگ جنگى هيچ كس از مردم امروز بر شما غالب نخواهد) شد و شما ارتشى شكست ناپذيريد
(و قال لا غالب لكم اليوم من الناس )
به علاوه من نيز همسايه شما و در كنار شما هستم و همچون يك همسايه وفادار و دلسوز به موقع لزوم از هيچگونه حمايتى دريغ ندارم (و انى جار لكم ).
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده است كه منظور از كلمه (جار) همسايه نيست بلكه كسى است كه امان و پناه مى دهد، زيرا عادت عرب بر اين بود كه افراد و طوائف نيرومند در موقع لزوم به دوستان خود پناهندگى مى دادند، و در اين موقع با تمام امكانات خويش از وى دفاع مى نمودند، (شيطان ) به دوستان مشرك خود پناهندگى و امان نامه داد.
(اما به هنگامى كه دو لشكر با هم در آويختند و فرشتگان به حمايت لشكر توحيد برخاستند و نيروى ايمان و پايمردى مسلمانان را مشاهده كرد به عقب باز گشت و صدا زد من از شما يعنى مشركان بيزارم ) (فلما تراءت الفئتان نكص على عقبيه و قال انى برى ء منكم ).
و براى اين عقب گرد وحشتناك خويش دو دليل آورد: نخست اينكه :
(گفت من چيزى مى بينم كه شما نمى بينيد) (انى ارى ما لا ترون ).
من به خوبى آثار پيروزى را در اين چهره هاى خشمگين مسلمانان با ايمان مى نگرم ، و آثار حمايت الهى و امدادهاى غيبى و يارى فرشتگان را در آنها مشاهده مى كنم ، اصولا آنجا كه پاى مددهاى خاص پروردگار و نيروهاى غيبى او به ميان آيد من عقب نشينى خواهم كرد.
ديگر اينكه (من از مجازات دردناك پروردگار در اين صحنه مى ترسم ) و آن را به خود نزديك مى بينم (انى اخاف الله ).
مجازات خداوند هم چيز ساده اى نيست كه بتوان در برابرش مقاومت كرد
بلكه كيفر او شديد و سخت است ) (و الله شديد العقاب ).
آيا شيطان از طريق وسوسه يا از طريق تشكل ظاهر شد؟
در اينكه نفوذ شيطان در دل مشركان و طرح اين گفتگوها با آنها در صحنه جنگ بدر به چه صورت بوده در ميان مفسران پيشين و امروز گفتگو است ، و رويهمرفته دو عقيده وجود دارد.
1- جمعى معتقدند كه اين كار از طريق وسوسه هاى باطنى صورت گرفته است ، او با وسوسه هاى خويش و استفاده از صفات منفى و زشت شيطانى مشركان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد و به آنها چنين وانمود كرد كه نيروى شكست ناپذيرى در اختيار دارند، و يك نوع پناهگاه و اتكاء باطنى در آنها توليد كرد.
اما پس از مجاهده سرسختانه مسلمانان و حوادث اعجاز آميزى كه سبب پيروزى آنها گرديد آثار اين وسوسه ها از دل آنان بر چيده شد، و احساس كردند كه شكست در برابر آنها قرار گرفته و هيچ تكيه گاهى براى آنها نيست بلكه كيفر و مجازات سختى از طرف خدا در انتظار آنهاست .
2- جمع ديگرى كه معتقدند كه شيطان به شكل انسانى مجسم شد و در برابر آنها آشكار گرديد، در روايتى كه در بسيارى از كتب نقل شده مى خوانيم : قريش به هنگامى كه تصميم راسخ براى حركت به سوى ميدان بدر گرفت از حمله طائفه بنى كنانه بيمناك بودند، زيرا قبلا نيز با هم خصومت داشتند، در اين موقع ابليس در چهره (سراقة بن مالك ) كه از سرشناسهاى قبيله بنى كنانه بود به سراغ آنها آمد و به آنها اطمينان داد كه با شما موافق و هماهنگم و كسى بر شما غالب نخواهد شد و در ميدان بدر شركت كرد.
اما به هنگامى كه نزول ملائكه را مشاهده كرد عقب نشينى نموده ، فرار كرد، لشكر نيز به دنبال ضربت هاى سختى كه از مسلمانان خورده بودند و با مشاهده
كار ابليس پا به فرار گذاشتند و به هنگامى كه به مكه باز گشتند گفتند سراقة بن مالك سبب فرار قريش شد، اين سخن به گوش ‍ سراقه رسيد و سوگند ياد كرد كه من به هيچ وجه از اين موضوع آگاهى ندارم ، و به هنگامى كه نشانه هاى مختلف وضع او را در ميدان بدر به او يادآورى كردند همه را انكار كرد و قسم خورد كه چنين چيزى حتما نبوده و او از مكه حركت نكرده ، به اين ترتيب معلوم شد كه آن شخص سراقة بن مالك نبوده است .
دليل طرفداران تفسير اول اين است كه ابليس نمى تواند در شكل انسانى ظاهر گردد در حالى كه طرفداران تفسير دوم مى گويند دليلى بر محال بودن اين موضوع در دست نيست ، به خصوص كه نظير آن را در داستان هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آمدن پير مردى در شكل مردم نجد در دار الندوة نيز نقل كرده اند، به علاوه ظاهر تعبيرات و گفتگوهائى كه در آيه فوق گذشت با مجسم شدن ابليس سازگارتر است .
ولى در هر حال آيه فوق نشان مى دهد كه مخصوصا در برنامه هاى گروهى ، و جمعى ، در صورتى كه در مسير حق يا باطل باشد يك سلسله امدادها و نيروهاى الهى و يا نيروهاى شيطانى فعاليت مى كنند و آنها در هر چهرهاى خودنمائى مى كنند و پويندگان راه خدا بايد مراقب اين موضوع باشند.
در آيه بعد اشاره به روحيه جمعى از طرفداران لشگر شرك و بت پرستى در صحنه بدر مى كند و مى گويد: در آن هنگام منافقان و آنهائى كه در دل آنها بيمارى بود مى گفتند: (اين مسلمانان به آئين خود مغرور شده اند و با اين گروه كم و اسلحه ناچيز بگمان پيروزى ، و يا به خيال شهادت در راه خدا و زندگى جاويدان ، در اين صحنه خطرناك كه به مرگ منتهى مى شود گام نهاده اند)!
(اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هؤ لاء دينهم )
ولى آنها بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهى از الطاف پروردگار و امدادهاى غيبى او از اين حقيقت آگاهى ندارند كه (هر كس بر خدا توكل كند و پس از بسيج تمام نيروهايش خود را به او بسپارد خداوند او را يارى خواهد كرد، چه اينكه خداوند قادرى است كه هيچ كس در مقابل او ياراى مقاومت ندارد، و حكيمى است كه ممكن نيست دوستان و مجاهدان راهش را تنها بگذارد) (و من يتوكل على الله فان الله عزيز حكيم ).
در اينكه منظور از (منافقان ) و (الذين فى قلوبهم مرض ) چه كسانى بوده اند مفسران گفتگوى بسيارى كرده اند، ولى بعيد نيست كه هر دو عبارت اشاره به گروه منافقان مدينه باشد، زيرا قرآن مجيد درباره منافقان كه شرح حال آنها در آغاز سوره بقره آمده است مى گويد (فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا). (در دل هاى آنان بيمارى است و خدا نيز بر بيمارى آنها مى افزايد). (بقره آيه 10).
و اين گروه يا منافقانى هستند كه در مدينه به صفوف مسلمانان پيوسته بودند و اظهار اسلام و ايمان مى كردند اما در باطن با آنها نبودند، و يا آنها كه در مكه ظاهرا ايمان آورده اند، ولى از هجرت به مدينه سرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته ، و به هنگامى كه كمى نفرات مسلمانان را در برابر لشكر كفر ديدند در تعجب فرو رفتند و گفتند اين جمعيت مسلمانان فريب دين و آئين خود را خوردند و به اين ميدان گام گذاردند و در هر حال خداوند از نيت باطنى آنها خبر مى دهد و اشتباه آنان و همفكرانشان را روشن مى سازد،
آيه بعد صحنه مرگ كفار و پايان زندگى شومشان را مجسم مى كند، نخست روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: (اگر وضع عبرت انگيز كفار را به هنگامى كه فرشتگان مرگ به صورت و پشت آنها مى زدند و به آنها مى گفتند
عذاب سوزنده را بچشيد، مشاهده مى كردى ، از سرنوشت رقت بار آنان آگاه مى شدى )
(و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق )
گرچه (ترى ) فعل مضارع است ولى با وجود (لو) معنى ماضى مى بخشد، بنابر اين آيه فوق اشاره بوضع گذشته كافران و مرگ دردناك آنان است ، بهمين جهت جمعى از مفسران اشاره به مرگ آنها در ميدان بدر بدست فرشتگان مى دانند و بعضى از روايات تاءييد نشده نيز در اين زمينه نقل كرده اند، ولى همانگونه كه سابقا اشاره كرديم قرائنى در دست است كه فرشتگان در ميدان بدر مستقيما در جنگ دخالت نكردند، بنابر اين آيه فوق اشاره به فرشتگان مرگ ، و لحظه قبض روح و مجازات دردناكى است كه در اين لحظه بر دشمنان حق و گنهكاران بى ايمان وارد مى سازند.
(عذاب الحريق ) اشاره به مجازات روز قيامت است ، زيرا در آيات ديگر قرآن مانند آيه 9 و 22 سوره حج ، و 10 بروج نيز به همين معنى آمده است .
سپس مى گويد به آنها گفته مى شود: اين مجازات دردناك كه هم اكنون مى چشيد به خاطر امورى است كه دستهايتان پيش از شما فراهم ساخته و به اين جهان فرستاده است (ذلك بما قدمت ايديكم ).
تعبير به (دست ) به خاطر آن است كه انسان غالب اعمال خويش را به كمك دست انجام مى دهد و گر نه آيه فوق همه اعمال بدنى و روحى را شامل مى گردد.
و در آخر آيه اضافه مى كند خداوند هيچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روا نمى دارد و هر گونه مجازات و كيفرى در اين جهان و جهان ديگر دامان آنها را بگيرد از ناحيه خود آنها است (و ان الله ليس بظلام للعبيد).
واژه (ظلام ) صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است ، علت انتخاب اين واژه را در اينجا و مانند آن و هم چنين بحثهاى ديگرى پيرامون ظلم در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 195 بيان كرديم .
آيه و ترجمه


كداءب ءال فرعون و الذين من قبلهم كفروا بايت الله فأ خذهم الله بذنوبهم إ ن الله قوى شديد العقاب (52)
ذلك بأ ن الله لم يك مغيرا نعمة اءنعمها على قوم حتى يغيروا ما بأ نفسهم و اءن الله سميع عليم (53)
كداءب ءال فرعون و الذين من قبلهم كذبوا بايت ربهم فأ هلكنهم بذنوبهم و اءغرقنا ءال فرعون و كل كانوا ظلمين (54)


ترجمه :

52- (حال اين گروه مشركان ) همانند حال نزديكان فرعون و كسانى است كه پيش از آنها بودند، آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد، خداوند قوى و كيفرش شديد است .
53 اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند، و خداوند شنوا و داناست .
54 اين (درست ) به حال فرعونيان و كسانى كه پيش از آنها بودند مى ماند كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند و ما هم به خاطر گناهانشان آنها را هلاك نموديم فرعونيان را غرق كرديم و همه اين گروهها ظالم (و ستمگر) بودند.
تفسير
يك سنت تغييرناپذير!
در اين آيات به يك (سنت همى شگى الهى ) درباره اقوام و ملتها اشاره شده تا اين تصور پيش نيايد كه آنچه درباره سرنوشت مشركان ميدان بدر و سرانجام شوم آنها گذشت يك حكم استثنائى و اختصاصى بوده است ، بلكه اين اعمال از هر كس ‍ در گذشته سر زده ، و يا در آينده سر زند، چنان نتائجى ببار خواهد آورد.
نخست مى گويد: (چگونگى حال مشركان قريش همانند دودمان فرعون و آنها كه پيش از او بودند مى باشد) (كداءب آل فرعون و الذين من قبلهم )
(همانها كه آيات خدا را انكار كردند و خداوند آنها را به گناهانشان گرفت ) (كفروا بايات الله فاخذهم الله بذنوبهم ).
(زيرا خداوند قوى و با قدرت است و كيفر او نيز سخت و شديد است ) (ان الله قوى شديد العقاب ).
بنابر اين تنها قريش و مشركان و بت پرستان مكه نبودند كه با انكار آيات الهى و لجاجت در برابر حق و در گيرى با رهبران راستين انسانيت گرفتار كيفر گناهانشان شدند، اين يك قانون جاودانى است كه اقوام نيرومندتر و قويتر همچون فرعونيان ، و اقوام ضعيفتر را نيز در بر مى گيرد.
سپس اين موضوع را با ذكر ريشه اساسى مساءله ، روشنتر مى سازد و مى گويد: (اينها همه به خاطر آن است كه خداوند هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هيچگاه آنرا دگرگون نمى سازد مگر اينكه خود آن جمعيت دگرگون شوند و تغيير يابند) (ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم ).
به تعبير ديگر فيض رحمت خدا بيكران و عمومى و همگانى است ولى به تناسب شايستگيها و لياقتها به مردم مى رسد در ابتدا خدا نعمتهاى مادى و معنوى خويش را شامل حال اقوام مى كند، چنانچه نعمتهاى الهى را وسيله اى براى تكامل خويش ساختند و از آن در مسير حق مدد گرفتند، و شكر آنرا كه همان استفاده صحيح است بجا آوردند، نعمتش را پايدار بلكه افزون مى سازد اما هنگامى كه اين مواهب وسيله اى براى طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى و تبعيض و ناسپاسى و غرور و آلودگى گردد در اين هنگام نعمتها را مى گيرد و يا آنرا تبديل به بلا و مصيبت مى كند، بنابر اين دگرگونيها همواره از ناحيه ما است و گرنه مواهب الهى زوال ناپذير است .
در تعقيب اين هدف بار ديگر قرآن اشاره به حال قدرتمندانى همانند فرعونيان و گروهى ديگر از اقوام پيشين مى كند و مى گويد: (وضع حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمتها و گرفتارى در چنگال كيفرهاى سخت ، همچون وضع و حالت فرعونيان و اقوام پيشين بود) (كداءب آل فرعون و الذين من قبلهم ).
(آنها نيز آيات پروردگارشان را كه به منظور هدايت و تقويت و سعادت آنان نازل شده بود تكذيب كرده و زير پا گذاشتند) (كذبوا بايات ربهم ).
(ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم ) (فاهلكناهم بذنوبهم ).
(و فرعونيان را در ميان امواج غرق ساختيم ) (و اغرقنا آل فرعون ).
(و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند هم نسبت به خويشتن و هم نسبت به ديگران (و كل كانوا ظالمين ).
پاسخ به يك سوال
در اينجا پرسشى پيش مى آيد كه چرا در اين فاصله كوتاه آيه (كداءب
آل فرعون ...) با مختصر تفاوتى تكرار شده است ؟
در جواب اين سؤ ال به اين نكته بايد توجه داشت كه گر چه تكرار و تاءكيد در مسائل حساس و حياتى يكى از اصول بلاغت است و در گفته هاى فصيحان و بليغان همواره ديده مى شود، ولى در آيات فوق تفاوت مهمى نيز وجود دارد كه عبارت را از صورت تكرار خارج مى سازد.
و آن اين كه آيه نخست اشاره به مجازاتهاى الهى در مقابل انكار آيات حق مى كند، و سپس حال آنها را در اين قسمت به فرعونيان و اقوام پيشين تشبيه مى نمايد.
ولى در آيه دوم اشاره به دگرگونيهاى نعمتهاى دنيا و از ميان رفتن مواهب الهى يعنى پيروزيها، امنيتها، قدرتها، و ساير افتخارات شده ، سپس حالشان به حال فرعونيان و اقوام گذشته تشبيه گرديده .
در حقيقت در يك مورد سخن در سلب نعمتها و مجازاتهاى ناشى از آن است و در مورد ديگر بحث از تغيير نعمتها و دگرگونيهاى آن .
در اين آيات به دو نكته مهم اشاره شده كه از هر نظر شايان توجه است .
نكته ها
1- عوامل حيات و مرگ ملت ها
تاريخ ، اقوام و ملتهاى گوناگونى را به ما نشان مى دهد: گروهى را كه آخرين مراحل ترقى را به سرعت طى كردند و گروهى را كه به پائينترين مرحله انحطاط رسيدند، گروه سومى كه يك روز پراكنده و وامانده و شكست خورده بودند، اما روز ديگر نيرومند و سربلند شدند، گروه چهارمى كه به عكس از عاليترين مرحله افتخار به قعر دره ذلت و خوارى سقوط كردند.
بسيارند كسانى كه از برابر صحنه هاى مختلف تاريخ به آسانى مى گذرند
بدون اينكه كمترين انديشه اى در آن كنند، و نيز بسيارند كسانى كه به جاى بررسى علل و عوامل اصلى و زيربنائى حيات و مرگ ملتها، گناه را به گردن عوامل كم اهميت كه نقش اساسى را به عهده ندارند و يا عوامل موهوم و خرافى و خيالى مى اندازند.
بسيارى تمام علت بدبختى خود را به بيگانگان و سياست هاى مخرب آنها نسبت مى دهند و عده اى همه اين حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاك مى پندارند سرانجام عده اى دست به دامن قضا و قدر به مفهوم تحريف يافته اش و يا شانس و طالع و اقبال مى زنند و همه حوادث تلخ و شيرين را از اين طريق توجيه مى كنند.
همه اينها براى اين است كه از درك علل واقعى وحشت دارند.
قرآن در آيات فوق انگشت روى نقطه اصلى (دردها) و (درمانها) و عوامل پيروزى و شكست گذارده ، و مى گويد: براى يافتن عامل اصلى لازم نيست آسمانها و زمينها را جستجو كنيد و يا به دنبال عوامل موهوم و پندارى راه بيفتيد بلكه كافى است تنها در وجود، در فكر و روحيه و اخلاق خود، و در نظامات اجتماعى خودتان جستجو كنيد، هر چه هست در اينجا است !.
ملتهائى كه فكر و انديشه خود را به كار انداختند، دست اتحاد و برادرى بهم دادند، سعى و تلاش و اراده و تصميم نيرومند داشتند، و به هنگام لزوم ، جانبازى و فداكارى كردند و قربانى دادند، به طور قطع پيروز شدند، اما هنگامى كه ركود و سستى و تنبلى جاى سعى و كوشش را گرفت ، غفلت و بى خبرى به جاى آگاهى و ترديد، و دودلى به جاى تصميم ، محافظه كارى به جاى شهامت ، نفاق و تفرقه به جاى اتحاد، تن پرورى و خودخواهى به جاى فداكارى ، و تظاهر و رياكارى به جاى اخلاص و ايمان نشست ، سقوط و نكبت آغاز شد.
در حقيقت جمله (ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى
يغيروا ما بانفسهم ) برترين قانون حيات انسانها را بيان مى كند، و روشن مى سازد كه مكتب قرآن در زمينه حيات جامعه ها اصيلترين و روشنترين مكتب هاست ، حتى به آنها كه در عصر اتم ، و فضا انسان را فراموش كرده و گرداننده چرخهاى تاريخ را ابزارهاى توليد و مسائل اقتصادى كه خود مولود انسان است مى پندارند اعلام مى كند كه شما هم سخت در اشتباهيد، شما معلول را گرفته و علت اصلى را كه خود ايشان و دگرگونى انسانهاست فراموش كرده ايد، به شاخه چسبيده ايد آنهم فقط يك شاخه و ريشه اصلى را از خاطر برده ايد!،
راه دور نرويم تاريخ اسلام ، و يا صحيحتر تاريخ زندگى مسلمين ، شاهد پيروزيهاى درخشانى در آغاز كار و شكستهاى تلخ و دردناكى به دنبال آن است ، در قرون نخستين ، اسلام به سرعت در جهان پيش مى رفت ، و در همه جا نور علم و آزادى مى پاشيد، بر سر اقوام سايه علم و دانش مى گسترد، نيرو آفرين و قدرت بخش و تكان دهنده و آباد كننده بود، و تمدنى خيره كننده به وجود آورد كه در تاريخ سابقه نداشت اما چند قرن بيشتر نگذشت كه اين جوشش به خاموشى گرائيد، تفرقه و پراكندگى ، انزوا و بى تفاوتى ، ضعف و ناتوانى و در نتيجه عقب ماندگى جاى آنهمه ترقى را گرفت ، تا آنجا كه مسلمانان جهان براى وسائل ابتدائى زندگى ناچار شدند دست به دامان ديگران بزنند، فرزندان خود را براى فرا گرفتن علم و دانش راهى ديار بيگانه كنند، در حالى كه يك روز دانشگاه هاى مسلمانان برترين دانشگاه هاى جهان و مركز دانشجويان دوست و بيگانه بود، ولى كار به جايى رسيد كه نه تنها صادر كننده علم و صنعت و تكنولوژى نشدند بلكه مواد ابتدائى غذائى را نيز از خارج از كشورهاى خود وارد كردند!.
سرزمين فلسطين آنها، كه يك روز كانون مجد و عظمت مسلمين بود و حتى جنگجويان صليبى با مليونها كشته و مجروح در طى دويست سال ! نتوانستند آنرا از دست سربازان اسلام بيرون آورند، در مدت شش روز به آسانى از دست دادند! در حالى
كه براى پس گرفتن يك وجب آن را از دشمن بايد ماهها و سالها چانه بزنند چانه اى كه معلوم نيست پايانش به كجا بيانجامد؟!.
آيا اين وعده الهى كه مى فرمايد (و كان حقا علينا نصر المؤ منين ): (يارى مؤ منان بر عهده ماست ) (روم 47) تخلف پذيرفته ؟.
و يا اينكه مى گويد (و لله العزة و لرسوله و للمؤ منين ): (عزت و سربلندى از آن خدا و پيامبر و مؤ منان است ) (منافقون 8) منسوخ گشته ؟!.
و يا اينكه مى گويد: (و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون ): (در كتب آسمانى پيشين نوشتيم كه زمين از آن بندگان صالح ماست ) (انبياء 105) دگرگون شده است ؟.
آيا خداوند العياذ بالله از انجام وعدههاى خود عاجز است ؟ و يا وعدههاى خويش را به دست فراموشى سپرده ؟ و يا تغيير داده ؟!... اگر چنين نيست پس چرا آنهمه مجد و عظمت و قدرت و سربلندى و افتخار از ميان رفت ؟!.
قرآن مجيد در آيه كوتاه فوق به همه اين سؤ الها و صدها سؤ ال مانند آن يك پاسخ بيشتر نمى گويد و آن اينكه سرى به اعماق قلبتان بزنيد، و نگاهى به زواياى اجتماعتان بيفكنيد، ببينيد دگرگونيها از ناحيه خود شما شروع شده است ، لطف و رحمت خدا براى همگان گسترده است ، شمائيد كه شايستگيها و لياقتها را از ميان برديد و به چنين روز غمانگيزى افتاديد!
اين آيه تنها از گذشته سخن نمى گويد كه بگوئيم گذشته با همه تلخى و شيرينى هايش گذشته است و ديگر باز نمى گردد، و سخن از آن بيهوده است .
بلكه از امروز و آينده نيز سخن مى گويد، كه اگر بار ديگر به سوى خدا آئيد، پايه هاى ايمان را محكم كنيد، انديشه ها را بيدار سازيد، تعهدها و مسئوليتهايتان را به ياد آريد، دستها را به يكديگر بفشاريد، بپاخيزيد و و فرياد كشيد، و بخروشيد، و بجوشيد قربانى دهيد و جهاد كنيد، و تلاش و كوشش
را در همه زمينه ها بكار گيريد، باز هم آب رفته به جوى آيد، روزهاى تيره و تاريك سپرى شود، افقى درخشان و سرنوشتى روشن در برابر شما آشكار مى گردد، و مجد و عظمت ديرين در سطحى عاليتر تجديد خواهد شد.
بيائيد عوض شويد: دانشمندانتان بگويند و بنويسند، جنگجويانتان پيكار كنند تجار و زحمتكشانتان تلاش كنند، جوانانتان بيشتر و بيشتر درس بخوانند و پاك شوند و تلاش كنند آگاهى بياندوزند، تا خون تازهاى در عروق جامعه شما به جريان بيفتد و آنچنان قدرت پيدا كنيد كه دشمن سرسختى كه امروز يك وجب زمين را با خواهش پس نميدهد تمام زمينها را با التماس بشما برگرداند!
ولى اينها حقائقى است كه گفتنش آسان ، و دانستن و باور كردنش مشكل ، و عمل كردن به آن مشكلتر است ، ولى بهر حال بايد در پرتو نور اميد به پيش رفت .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه مسئله رهبرى نقش بسيار مؤ ثرى در سرنوشت اقوام و ملل دارد ولى نبايد فراموش كرد كه ملتهاى بيدار همواره رهبران لايق را به رهبرى خويش مى پذيرند و رهبران نالايق و زورگو و ستمكار در برابر خشم و اراده آهنين ملتها در هم كوبيده مى شوند.
اين را نيز نبايد فراموش كرد كه ماوراى اسباب و عوامل ظاهرى يك سلسله مددهاى غيبى و الطاف الهى است كه در انتظار بندگان با ايمان و پرجوش و با اخلاص است ، ولى آنها را هم بيحساب به كسى نمى دهند، بلكه شايستگى و آمادگى لازم دارد.
اين بحث را با ذكر دو روايت پايان مى دهيم .
نخست اينكه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده (ما انعم الله على عبد بنعمة فسلبها اياة حتى يذنب ذنبا يستحق بذلك السلب : (خداوند هيچ نعمتى كه به
بنده اى بخشيده از او نمى گيرد مگر اينكه گناهى كند كه به خاطر آن مستحق سلب آن نعمت شود).
در حديث ديگرى از آن امام (عليه السلام ) مى خوانيم : (خداوند پيامبرى را مامور كرد كه اين سخن را به قوم خود بگويد كه هيچ جمعيت و گروهى كه در پرتو اطاعت من در خوشى و آسايش بوده اند از آنچه موجب رضايت من است تغيير حالت نداده اند مگر اينكه من هم آنها را از آنچه دوست مى دارند به آنچه ناخوش دارند تغيير حال داده ام ، و هر گروه و خانواده اى كه به خاطر معصيت گرفتار ناراحتى بوده اند، سپس از آنچه موجب عدم رضايت من است تغيير موضع داده اند من هم آنها را به آنچه دوست دارند رسانده و تغيير موضع داده ام ).
2- جبر سرنوشت و جبر تاريخ و ساير جبرها ممنوع !
موضوع مهم ديگرى كه از آيات فوق به روشنى استفاده مى شود اين است كه انسان سرنوشت خاصى كه از پيش تعيين شده باشد ندارد و تحت تاءثير (جبر تاريخ ) و (جبر زمان ) و (محيط) نيست ، بلكه عامل سازنده تاريخ و زندگى انسان دگرگونيهائى است كه در روش و اخلاق و فكر و روح او به اراده خودش پيدا مى شود.
بنابر اين آنها كه معتقد به قضا و قدر جبرى هستند و مى گويند همه حوادث به خواست اجبارى پروردگار است با آيه فوق محكوم مى شوند، و همچنين جبر مادى كه انسان را بازيچه دست غرائز تغيير ناپذير و اصل وراثت مى داند، و يا جبر محيط كه او را محكوم چگونگى اوضاع اقتصادى و شرائط توليد مى داند از نظر مكتب اسلام و قرآن بى ارزش و نادرست است ، انسان آزاد است و سرنوشت خود را به دست خويش مى سازد.
انسان با توجه به اصلى كه در آيات فوق خوانديم زمام سرنوشت
و تاريخ خود را در دست دارد كه براى خود افتخار و پيروزى مى آفريند و اوست كه خود را گرفتار شكست و ذلت مى سازد درد او از خود اوست و دواى او بدست خودش ، تا در وضع او دگرگونى پيدا نشود و با خودسازى خويشتن را عوض نكند تغييرى در سرنوشتش پيدا نخواهد شد!
آيه و ترجمه


إ ن شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يؤ منون (55)
الذين عهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فى كل مرة و هم لا يتقون (56)
فإ ما تثقفنهم فى الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم يذكرون (57)
و إ ما تخافن من قوم خيانة فانبذ إ ليهم على سواء إ ن الله لا يحب الخائنين (58)
و لا يحسبن الذين كفروا سبقوا إ نهم لا يعجزون (59)


ترجمه :

55 بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند و ايمان نمى آورند.
56- كسانى كه با آنها پيمان بستى سپس هر بار عهد خود را مى شكنند و (از پيمان شكنى و خيانت ) پرهيز ندارند.
57- اگر آنها را در (ميدان ) جنگ بيابى آنچنان به آنها حمله كن كه جمعيتهائى كه پشت سر آنها هستند پراكنده شوند، شايد متذكر گردند (و عبرت گيرند).
58- و هر گاه (با ظهور نشانه هائى ) از خيانت گروهى بيم داشته باشى (كه عهد خود را شكسته حمله غافلگيرانه كنند) به طور عادلانه به آنها اعلام كن (كه پيمانشان لغو شده است ) زيرا خداوند خائنان را دوست نميدارد.
59- و آنها كه راه كفر پيش گرفتند تصور نكنند (با اين اعمال ) پيروز مى شوند (و از قلمرو كيفر ما بيرون مى روند) آنها هرگز ما را عاجز نخو

تفسير
شدت عمل در برابر پيمانشكنان در اين آيات به گروه ديگرى از دشمنان اسلام كه در طول تاريخ پر ماجراى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ضربات سختى بر مسلمين وارد كردند و سرانجام نتيجه دردناك آنرا چشيدند اشاره مى كند.
اين گروه همان يهود مدينه بودند كه مكرر با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان بستند و پيمان خويش را ناجوانمردانه شكستند.
اين آيات روش محكمى را كه پيامبر با اين گروه پيمانشكن بايد در پيش گيرد بيان مى كند، روشى كه مايه عبرت ديگران و رفع خطر اين گروه گردد.
نخست آنها را بيارزشترين موجودات زنده اين جهان معرفى كرده مى گويد: بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند و همچنان به آن ادامه ميدهند و به هيچ رو ايمان نمى آورند (ان شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يؤ منون ).
تعبير به الذين كفروا شايد اشاره به اين باشد كه بسيارى از يهود مدينه قبل از ظهور پيامبر اسلام طبق آنچه در كتب خود ديده بودند نسبت به وى اظهار علاقه و ايمان مى كردند، بلكه مبلغ او بودند و مردم را براى ظهورش آماده مى ساختند، ولى پس از ظهورش چون منافع مادى خويش را در خطر ديدند به كفر گرائيدند و آنچنان در اين راه سرسختى نشان دادند كه هيچ اميدى به ايمان آنها نبود، آنچنان كه قرآن مى گويد فهم لا يؤ منون .
سپس مى گويد اينها همان كسانى بودند كه با آنها عهد و پيمان بستى كه
لا اقل بى طرفى را رعايت كنند و در صدد آزار مسلمانان و كمك به دشمنان اسلام نباشند، ولى آنها هر بار پيمان خود را مى شكستند (الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فى كل مرة ).
نه از خدا شرم مى كردند و نه از مخالفت فرمان او پرهيز داشتند و نه از زير پا گذاردن اصول انسانى پروا مينمودند (و هم لا يتقون ).
تعبير به ينقضون و لا يتقون كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد دليل بر اين مى باشد كه آنها كرارا پيمان خود را با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شكستند.
در آيه بعد طرز برخورد با اين گروه پيمانشكن و بى ايمان و لجوج را چنين بيان مى كند كه : اگر آنها را در ميدان جنگ بيابى و اسلحه به دست گيرند و در برابر تو بايستند آنچنان آنها را در هم بكوب كه جمعيتهائى كه در پشت سر آنها قرار دارند عبرت گيرند و پراكنده شوند و عرض اندام نكنند (فاما تثقفنهم فى الحرب فشرد بهم من خلفهم ).
تثقفنهم از ماده ثقف (بر وزن سقف ) به معنى درك كردن چيزى از روى دقت و با سرعت است ، اشاره به اينكه بايد از موضعگيريهاى آنها به سرعت و با دقت آگاه شوى و پيش از آنكه ترا در يك جنگ غافلگيرانه گرفتار كنند مانند صاعقه بر سر آنها فرود آئى !.
و شرد از ماده تشريد به معنى پراكنده ساختن تواءم با اضطراب است ،
يعنى آنچنان به آنها حمله كن كه گروههاى ديگر از دشمنان و پيمانشكنان متفرق گردند و فكر حمله را از سر بيرون كنند.
اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده عبرت گيرند، و از دست زدن به جنگ خود دارى كنند، و همچنين آنها كه با مسلمانان پيمانى دارند و يا در آينده پيمانى خواهند بست از نقض پيمان خود دارى كنند و شايد همگى متذكر شوند (لعلهم يذكرون ).
و اگر آنها در برابر تو در ميدان حاضر نشدند ولى قرائن و نشانه هائى از آنها ظاهر شده است كه در صدد پيمان شكنى هستند و بيم آن ميرود كه دست به خيانت بزنند و پيمان خود را بدون اعلام قبلى يكجانبه نقض كنند، تو پيشدستى كن ، و به آنها اعلام نما كه پيمانشان لغو شده است (و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء).
مبادا بدون اعلام الغاء پيمانشان به آنها حمله كنى زيرا خداوند خائنان و كسانى كه در پيمان خويش راه خيانت در پيش مى گيرند دوست نميدارد (ان الله لا يحب الخائنين ) گرچه در آيه فوق به پيامبر اجازه داده شده كه در زمينه ترس از خيانت و پيمان شكنى دشمن پيمان آنها را لغو كند ولى روشن است كه اين ترس بدون دليل نخواهد بود حتما در زمينهاى است كه آنها مرتكب اعمالى مى شوند كه نشان ميدهد در فكر پيمان شكنى و زدوبند با دشمن و حمله غافلگيرانه هستند، اين مقدار از قرائن و علائم اجازه ميدهد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان آنها را لغو شده اعلام كند.
جمله فانبذ اليهم از ماده انباز بمعنى افكندن و يا بمعنى اعلام كردن است ، يعنى پيمان آنها را بسوى آنها بيفكن و الغا كن و لغو آن را اعلام نما.
تعبير به على سواء يا بمعنى اين است كه همانگونه كه آنها پيمان خويش
را عملا لغو كرده اند تو هم از طرف خودت الغا كن ، اين يك حكم عادلانه و متساوى است ، و يا اينكه بمعنى اعلام كردن به يك روش واضح و بى پيرايه و خالى از هر گونه خدعه و نيرنگ است .
به هر حال آيه فوق در عين اينكه به مسلمانان هشدار ميدهد سعى كنند كه مورد حمله پيمانشكنان قرار نگيرند رعايت اصول انسانى را در حفظ تعهدات و يا الغاى پيمانها به آنها گوشزد مى كند.
در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به اين گروه پيمانشكن كرده به آنها هشدار ميدهد و مى گويد: مبادا آنها كه راه كفر پيش ‍ گرفتهاند تصور كنند با اعمال خيانت آميز خود پيروز شده اند و از قلمرو قدرت و كيفر ما بيرون رفتهاند (و لا يحسبن الذين كفروا سبقوا).
آنها هرگز ما را عاجز نخواهند كرد و از محيط قدرت ما بيرون نخواهند رفت (انهم لا يعجزون ).

next page

fehrest page

back page