تفسير نمونه جلد ۲۴

جمعي از فضلا

- ۱۱ -


3 - و بـاز از هـمـان حـضـرت آمـده اسـت كـه فـرمـود: مـا مـن شـى ء اثـقـل فـى المـيـزان مـن خـلق حـسـن : (چـيـزى در مـيـزان عمل در روز قيامت سنگين تر از خلق خوب نيست ).
4 - و نـيـز از آن حـضـرت نـقـل شـده كـه فـرمـود: احـبكم الى الله احسنكم اخلاقا الموطؤ ن اكـنافا، الذين يالفون و يؤ لفون ، و ابغضكم الى الله المشاؤ ن بالنميمة ، المفرقون بين الاخوان ، الملتمسون للبرءاء العثرات :
(از همه شما محبوبتر نزد خدا كسى است كه اخلاقش از همه بهتر باشد، همان كسانى كه مـتـواضـعند، با ديگران مى جوشند، و مردم نيز با آنها مى جوشند، و از همه شما مغبوضتر نـزد خـدا افراد سخن چينى هستند كه در ميان برادران جدائى مى افكند، و براى افراد بى گناه در جستجوى لغزشند).
5 - در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى خـوانيم : اكثر ما يـدخـل الناس الجنة تقوى الله و حسن الخلق : (بيشترين چيزى كه مردم را وارد بهشت مى كند تقوى و حسن خلق است ).
6 - در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) آمـده اسـت : ان اكـمـل المـؤ مـنـيـن ايـمـانـا احسنهم خلقا: (از ميان مؤ منان كسى ايمانش از همه بهتر است كه اخلاقش كاملتر باشد).
7 - در حـديـثـى از امـام عـلى بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: عليكم بحسن الخلق ، فان حسن الخلق فى الجنة لامحالة ، و اياكم و سوء الخلق فان سوء الخلق فى النار لامحالة :
(بر شما لازم است به سراغ حسن خلق برويد، زيرا حسن خلق سرانجام در بهشت است ، و از سوء خلق بپرهيزيد كه سوء خلق سرانجام در آتش است ).
از مـجـمـوع اخـبـار فـوق بـه خوبى استفاده مى شود كه حسن خلق كليد بهشت ، وسيله جلب رضاى خدا، نشانه قدرت ايمان ، و همطراز عبادتهاى شبانه و روزانه است ، و حديث در اين زمينه بسيار فراوان است .
آيه و ترجمه


فلا تطع المكذبين (8)
ودوا لو تدهن فيدهنون (9)
و لا تطع كل حلاف مهين (10)
هماز مشاء بنميم (11)
مناع للخير معتد اءثيم (12)
عتل بعد ذلك زنيم (13)
اءن كان ذا مال و بنين (14)
إ ذا تتلى عليه ءايتنا قال اءسطير الا ولين (15)
سنسمه على الخرطوم (16)


ترجمه :

8 - حال كه چنين است از تكذيب كنندگان اطاعت مكن .
9 - آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها نرمش نشان دهند (نرمشى تواءم با انحراف از مسير حق ).
10 - و اطاعت از كسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است مكن
11 - كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است .
12 - و بسيار مانع كار خير. و تجاوزگر، و گناهكار است .
13 - علاوه بر اينها كينه توز و پرخور و خشن و بدنام است .
14 - مبادا به خاطر اينكه صاحب مال و فرزندان فراوان است از او پيروى كنى .
15 - هـنـگـامـى كـه آيـات مـا بـر او خـوانـده مى شود مى گويد اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است .
16 - به زودى ما بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم .
تفسير:
از آنها كه داراى اين صفاتند پيروى مكن
بـعـد از ذكـر اخـلاق عظيم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آيات گذشته آمده بـود در اين آيات به ذكر اخلاق دشمنان او مى پردازد تا در يك مقايسه ، فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود.
نـخـسـت مى فرمايد: (از اين تكذيب كنندگان كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تكذيب مى كنند اطاعت و پيروى مكن ) (فلا تطع المكذبين ).
آنـهـا مـردمـى گـمـراه و اغـواگـرند، و تمام اصول حق را زير پا نهاده اند، و اطاعت از چنين كسانى حتى در يك كلام نتيجه اى جز گمراهى و بدبختى ندارد.
سـپـس به تلاش و كوشش آنها براى سازشكشيدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اشـاره كـرده مى افزايد: (آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها هم نرمش نشان دهند) (ودوا لو تدهن فيدهنون ).
نرمش و انعطاف به معنى صرفنظر كردن از قسمتى از فرمانهاى خدا به خاطر آنان .
مفسران نقل كرده اند كه اين آيات زمانى نازل شد كه رؤ ساى مكه پيامبر
(صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) را به پيروى از آئين نياكان و شرك و بتپرستى دعوت كردند، خداوند او را از اطاعت آنها نهى كرد.
بـعـضـى ديـگـر نـقـل كـرده انـد كـه (وليـد بن مغيرة ) كه از سران بزرگ شرك بود امـوال عـظـيمى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرضه داشت و سوگند ياد كرد كه اگر از آئينش بازگردد به او خواهد داد!
از لحـن آيات و از آنچه در تواريخ آمده است به خوبى استفاده مى شود كه وقتى مشركان كـوردل سـرعـت پـيـشـرفـت آئيـن اسلام را مشاهده كردند به فكر افتادند كه از طريق دادن امتيازاتى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) امتيازاتى از او بگيرند، و او را به نـوعـى سـازش بـكـشـانـنـد - هـمـانـگـونـه كـه روش هـمـه طـرفـداران بـاطـل در طـول تـاريـخ اسـت - لذا گـاه امـوال عـظيم ، و گاه زنان زيبا، و گاه پست و مقام بـرجـسته پيشنهاد مى كردند، و در حقيقت روح پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با مقياس وجود خود اندازه - گيرى و مقايسه مى نمودند.
ولى قـرآن بارها به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هشدار داده كه هرگز كمترين انـعـطـافـى در بـرابـر ايـن پـيـشـنـهـادهـاى انـحـرافـى از خـود نـشـان نـدهـد، و بـا اهـل بـاطـل هـرگز مداهنه نكند، چنانكه در آيه 49 سوره مائده مى خوانيم : (و ان احكم بينهم بـمـا انـزل الله و لا تـتـبـع اهـوائهـم و احـذرهـم ان يـفـتـنـوك عـن بـعـض مـا انـزل الله اليـك ): (در مـيـان آنـهـا (اهـل كـتـاب ) بـر طـبـق آنـچـه خـدا نازل كرده حكم كن و از هوسهاى آنها پيروى مكن ، و برحذر باش كه تو را از تعليماتى كه خدا بر تو نازل كرده منحرف نسازند).
(يدهنون ) از ماده (مداهنه ) در اصل از (دهن ) به معنى (روغن )
گـرفته شده ، و در اينگونه موارد به معنى نرمش و انعطاف به خرج دادن است . و معمولا اين تعبير در مورد انعطافهاى مذموم و منافقانه به كار مى رود.
سـپـس بـار ديـگـر از اطـاعـت آنـهـا نـهـى كرده و صفات نه گانه مذمومى را كه هر يك به تنهائى مى تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد، برمى شمرد، مى فرمايد: (اطاعت از هر كس كـه بـسـيـار سـوگـنـد يـاد مـى كـنـد و پـسـت اسـت مـكـن ) (و لا تـطـع كل حلاف مهين ).
(حـلاف ) بـه كـسـى مـى گـويـنـد كـه بـسـيـار قسم مى خورد، و براى هر كار كوچك و بـزرگـى سـوگـنـد يـاد مـى كـنـد، و مـعـمولا اينگونه افراد در سوگندهاى خويش صادق نيستند.
(مـهـين ) از (مهانت ) به معنى حقارت و پستى است و بعضى آن را به معنى افراد كم فكر يا دروغگو يا شرور تفسير كرده اند.
سپس مى افزايد: (كسى كه بسيار عيبجو و سخن چين است ) (هماز مشاء بنميم ).
(هماز) از ماده (همز) (بر وزن طنز) به معنى غيبت كردن و عيبجوئى نمودن است .
(مـشـاء بـنـميم ) كسى است كه براى بر هم زدن و افساد در ميان مردم و ايجاد خصومت و دشمنى رفت و آمد مى كند (بايد توجه داشت كه اين هر دو وصف به صورت صيغه مبالغه آمده كه از نهايت اصرار آنها در اين كارهاى زشت حكايت مى كند).
در پـنجمين و ششمين و هفتمين وصف مى گويد: (كسى كه بسيار از كار خير جلوگيرى مى كند، و تجاوزگر، و گنهكار است ) (مناع للخير معتد اثيم )
نـه تـنـهـا خـود كـار خـيـرى نـمـى كـنـد و راه خـيـرى ارائه نـمـى دهـد، بلكه سدى است در مـقـابـل خـيـر و بـركت ديگران ، بعلاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده ، و اضافه بر اين صفات ، آلوده هرگونه گناهى نيز هست ، به طورى كه گناه جزء طبيعت او شده است .
و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده ، مى فرمايد: (او بعد از همه اينها پرخور، و بدنام است ) (عتل بعد ذلك زنيم ).
(عـتـل ) بـه طـورى كه (راغب ) در (مفردات ) مى گويد: به كسى مى گويند كه بسيار غذا مى خورد، و همه چيز را به سوى خود مى كشد، و ديگران را از آن باز مى دارد.
بعضى ديگر (عتل ) را به معنى انسان بدخوى كينه توز خشن ، يا انسان بى حياى بد خلق تفسير كرده اند.
(زنيم ) كسى است كه اصل و نسب روشنى ندارد و او را به قومى نسبت مى دهند در حالى كه از آنها نيست ، و در اصل از (زنمه ) (بر وزن قلمه ) به قسمتى از گوش گوسفند مى گويند كه آويزان است ، گوئى جزء گوش نيست و به آن وابسته است .
تـعـبـيـر بـه (بـعـد ذلك ) اشاره اى به اين معنى است كه اين دو صفت از صفات سابق زشتتر و نكوهيده تر است ، چنانكه جمعى از مفسران از آن استفاده كرده اند.
خلاصه اينكه خداوند در اينجا چنان ترسيمى از مكذبان و صفات زشت و
اخلاق رذيله آنها فرموده كه شايد در سرتاسر قرآن شبيه و نظير نداشته باشد، و به ايـن تـرتـيـب روشن مى سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) چـگـونه افرادى بوده اند، افرادى دروغگو، پست ، عيبجو، سخن چـين ، متجاوز گنهكار، بى اصل و نسب ، و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود.
در آيـه بـعـد هـشـدار مـى دهـد (مـبـادا بـه خـاطـر ايـنـكـه آنـهـا داراى مال و فرزندان فراوان هستند در برابر آنها نرم و تسليم شوى ، و از آنها اطاعت كنى ) (ان كان ذا مال و بنين ).
بدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى شد، و اين آيات در حقيقت تاءكيدى است بر اين معنى ، تا خط مكتبى و روش عملى او بر همه آشكار گردد، و هيچكس از دوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد.
بـنـابـرايـن جـمـله فـوق تـتـمـه اى اسـت بـراى آيـه (و لا تـطـع كل حلاف مهين ) ولى بعضى گفته اند اين آيه در حقيقت بيان علت پيدايش اين صفات است ، يـعـنـى : غـرور نـاشـى از ثـروت و نـفـرات بـسـيـار آنـهـا را بـه ايـن رذائل اخـلاقـى مـى كـشـانـد، و بـه همين دليل در بسيارى از ثروتمندان و قدرتمندان بى ايـمـان هـمـه ايـن صـفـات ديـده مـى شـود، ولى لحـن آيـات بـا تـفـسـيـر اول مناسبتر است ، و به همين دليل غالب مفسران نيز آنرا برگزيده اند.
آيـه بـعـد عـكـس العمل اينگونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الهى نشان مى دهد، و مى گويد: (هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود و مى گويد: اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است )! (اذا
تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين ).
و بـا ايـن بـهـانه و اين برچسب زشت از آيات خداوند فاصله مى گيرد، و آنها را به دست فـرامـوشـى مـى سـپـرد، و ديـگـران را نـيـز اغـوا مـى كـنـد، و بـه هـمـيـن دليـل نـبـايـد از چـنـيـن افـرادى اطـاعـت و پـيروى كرد، و اين تكميلى است بر نهى از اطاعت اينگونه افراد.
آخرين آيه مورد بحث از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته ، مى افزايد: (به زودى بر بينى و خرطوم او علامت و داغ ننگ مى نهيم )! (سنسمه على الخرطوم ).
ايـن تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها، زيرا اولا تعبير به (خرطوم ) بـيـنـى كـه تـنها در مورد خوك و فيل گفته مى شود تحقير روشنى براى آنها است ، و (ثـانـيـا) بـيـنـى در لغـت عـرب معمولا كنايه از بزرگى و عزت است همانگونه كه در فـارسـى نـيـز وقـتـى مـى گـوئيـم بـيـنـى او را بـه خـاك بـمـاليـد دليـل بـر ايـن اسـت كـه عـزت او را بـر بـاد دهـيـد (ثـالثـا) عـلامـت گذاردن مخصوص حيوانات است ، حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامتگذارى نمى شود، و در اسلام نيز اين كار نهى شده است ، همه اينها با بيانى رسا مى گويد: خداوند ايـنـچـنـيـن افـراد طـغـيـانـگـر خـودخـواه مـتـجـاوز سـركـش را چـنـان ذليـل مـى كـنـد و كـوس رسـوائى آنـهـا را در هـمـه جا به صدا درمى آورد كه عبرت همگان گردند.
و تـاريخ اسلام نيز گواه بر اين معنى است كه اين دسته از مخالفان لجوج با پيشرفت اسـلام چـنـان خـوار و ذليـل شـدنـد كـه نظير و مانند نداشت ، و رسوائى در آخرت از آن هم بيشتر است .
بعضى از مفسران گفته اند كه بيشتر آيات اين سوره ناظر به (وليد بن
مـغـيـره ) يـكى از سران معروف شرك مى باشد، ولى مسلما اين معنى مانع از عموميت مفهوم آيات و گستردگى و شمول تعبيرات آن نيست .
نكته ها:
1 - رذائل اخلاقى
آيـات فوق گرچه توصيفى است از صفات رذيله مخالفان سرسخت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) ولى در عين حال الگوئى براى تشخيص اين صفات به دست مى دهد، صفاتى كه انسان را از خدا دور مى سازد و در پرتگاه شقاوت و بدبختى مى افكند، صـفـاتـى كـه مـؤ مـنـان راسـتـيـن بايد به دقت مراقب باشند به آنها آلوده نشوند، لذا در روايات اسلامى نيز در اين زمينه تاءكيدهاى بسيارى شده است ، از جمله :
1 - در حـديـثـى از رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى خـوانـيـم : الا انـبـئكم بـشـراركـم قـالوا بـلى يـا رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) قال : المشاؤ ن بالنميمة المفرقون بين الاحبة ، الباغون للبرءاء المعايب :
آيـا شـمـا را بـه شـريـرتـريـن افـراد شـمـا خـبـر دهـم ، گـفـتـنـد: آرى ، اى رسـول خـدا ! فـرمـود: آنـهـائى كـه بـسيار سخن چينى مى كنند، در ميان دوستان جدائى مى افكنند، و براى افراد پاك و بيگناه در جستجوى عيوبند).
مخصوصا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) صريحا در اين زمينه توصيه مى كرد و فـرمـود: لا يـبـلغـنـى احـد عـن احـد مـن اصـحابى شيئا فانى احب ان اخرج اليكم و انا سليم الصدر:
(احـدى از شـمـا دربـاره هـيـچـيـك از يـاران مـن سـخـنـى كـه مـرا نـسبت به او بدبين سازد نقل نكند، چرا كه من دوست دارم با قلبى پاك با شما روبرو شوم ).
و بـالاخـره در حـديـث ديـگر از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه فـرمـود: لا يـدخـل الجـنـة جـواظ، و لا جـعـظـرى ، و لا عتل زنيم .
(سـه گـروه وارد بـهـشـت نـمـى شـونـد، (جـواظ) (جـعـظـرى ) و (عـتـل زنـيـم ) راوى مـى گـويـد پـرسـيـدم (جـواظ) كـيـسـت ؟ فـرمـود: كـل جـمـاع مـنـاع : هـر كـس كـه بـسـيـار جـمـع مـى كـند و از ديگران منع مى نمايد، پرسيدم (جـعـظـرى ) كـيـسـت ؟ فـرمـود افـراد خـشـن و تـنـدخـو، پـرسـيـدم : (عـتل زنيم ) كيست ؟ فرمود: افراد شكمباره و بداخلاق ، آنها كه بسيار مى خورند و مى پوشند و بيدادگر و ظالمند)
2 - مداهنه و سازشكارى
از تـفـاوتـهاى روشنى كه ميان رهروان راه حق و بازيگران سياسى وجود دارد اين است كه گروه دوم روى اصول خاصى ثابت نيستند، بلكه هميشه
حـاضـرنـد در مقابل امتيازاتى كه مى گيرند امتيازاتى بدهند، و از اصولى كه دارند به خاطر منافعى صرفنظر كنند، مرام و عقائد آنها چيز مقدسى براى آنها نيست ، و دائما روى آن معامله مى كنند! و اين درست مضمون آيه فوق است كه مى گويد: (ودوا لو تدهن فيدهنون ): (آنها دوست دارند تو را هم به جرگه خود بكشند، همانگونه كه آنها مداهنه و معامله مى كنند تو هم مداهنه كنى ).
ولى گروه اول هرگز معامله گر نيستند، آنها هرگز اهداف مقدس خود را با هيچ بهائى از دسـت نـمـى دهند، و بر سر آن معامله نمى كنند، مداهنه و سازشكارى و اينگونه دادوستدهاى سـيـاسى در كار آنها نيست ، و يكى از بهترين نشانه هائى است كه مى توان سياستبازان حرفه اى را به وسيله آن شناخت و از مردان خدا جدا نمود.
آيه و ترجمه


إ نا بلونهم كما بلونا اءصحب الجنة إ ذ اءقسموا ليصرمنها مصبحين 17
و لا يستثنون (18)
فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون (19)
فاءصبحت كالصريم (20)
فتنادوا مصبحين (21)
اءن اغدوا على حرثكم إ ن كنتم صرمين (22)
فانطلقوا و هم يتخفتون (23)
اءن لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين (24)
و غدوا على حرد قدرين (25)


ترجمه :

17 - ما آنها را آزموديم همانگونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم ، هنگامى كه
سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از انظار مستمندان ) بچينند.
18 - و هيچ از آن استثنا نكنند.
19 - اما عذابى فراگير (شبانه ) بر تمام باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند.
20 - و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد.
21 - صبحگاهان يكديگر را صدا زدند.
22 - كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد.
23 - آنها حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند.
24 - مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود!
25 - آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند.
تفسير:
داستان عبرت انگيز (اصحاب الجنة )
به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود كه بر اثـر فـزونـى مـال و فـرزنـدان پـشـت پـا به همه چيز مى زنند، در اين آيات داستانى را دربـاره عـده اى از ثـروتـمندان پيشين كه داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، و سرانجام بـر اثـر خيره سرى نابود شدند ذكر مى كند، داستانى به نظر مى رسد در آن عصر در ميان مردم معروف بوده ، و به همين دليل به آن استشهاد شده است .
نـخـسـت مـى فرمايد: (ما آنها را آزموديم همانگونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم ) (انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنة ).
در ايـنكه باغ كجا بوده ؟ در سرزمين يمن در نزديكى شهر بزرگ صنعاء؟ يا در سرزمين حبشه ؟ يا در ميان بنى اسرائيل در سرزمين شام ؟ و يا طائف ؟ گفتگو
است ولى مشهور همان يمن است .
مـاجـرا چـنـيـن بـود كـه ايـن بـاغ در اختيار پيرمرد مؤ من قرار داشت ، او به قدر نياز از آن بـرمـى گـرفـت ، و بـقـيـه را بـه مـسـتـحقان و نيازمندان مى داد، اما هنگامى كه چشم از دنيا پـوشـيـد، فـرزنـدانـش گـفـتـنـد: مـا خـود بـه مـحـصـول ايـن بـاغ سزاوارتريم ، چرا كه عـيـال و فـرزنـدان مـا بـسـيـارنـد، و مـا نـمـى تـوانـيـم مـانـنـد پـدرمـان عمل كنيم ! و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را كه هر ساله از آن بهره مى گرفتند محروم سازند، و سرنوشت آنها همان شد كه در اين آيات مى خوانيم :
مـى گـويـد: (مـا آنـهـا را آزمـوديـم ، آن زمـان كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان و دور از انظار مستمندان بچينند) (اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين ).
(و هيچ از آن استثنا نكنند) و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند (و لا يستثنون ).
ايـن تـصـمـيـم آنـهـا نـشـان مـى دهـد كـه ايـن كـار نـاشـى از نـيـاز نـبـود، بـلكه ناشى از بـخـل و ضـعـف ايـمـان آنـهـا بـود، زيـرا انسان هر قدر هم نيازمند باشد مى تواند كمى از مـحـصـول يـك بـاغ پردرآمد را به نيازمندان اختصاص دهد، بعضى گفته اند منظور از عدم استثناء اين است كه آنها (الا ان يشاءالله ) نگفتند، يعنى آنقدر مغرور بودند كه گفتند مى رويم و اين كار را مى كنيم حتى خود را از گفتن (انشاءالله ) بى نياز ديدند.
ولى تفسير اول صحيحتر است .
سـپـس در ادامـه ايـن سـخـن مـى افزايد: (به هنگام شب ، در آن موقع كه همه آنها در خواب بـودنـد عذاب و بلائى فراگير از ناحيه پروردگارت بر تمام باغ فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند) (فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون ).
آتـشـى سـوزان و صـاعـقه اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه (آن باغ خرم و سرسبز هـمـچـون شـب سـيـاه و ظـلمـانى گرديد) و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند (فاصبحت كالصريم ).
(طـائف ) از مـاده (طواف ) در اصل به معنى كسى است كه بر گرد چيزى مى گردد، ولى گاه كنايه از بلا و مصيبتى است كه در شب روى مى دهد، و منظور در اينجا همين است .
(صـريـم ) از مـاده (صـرم ) بـه مـعـنـى (قطع ) است و در اينجا به معنى (شب ظلمانى )، يا (درخت بدون ميوه ) يا (خاكستر سياه ) است : زيرا شب با فرا رسيدن روز قـطـع مـى شـود هـمـانـگـونه كه روز با فرارسيدن شب ، و لذا گاهى به شب و روز (صـريـمـان ) مى گويند، به هر حال منظور اين است كه آنچنان اين بلاى آسمانى كه ظـاهـرا صـاعـقه عظيمى بوده است در اين باغستان فرود آمد كه تمام آن را يكجا آتش زد، و چـيـزى جـز مـشـتـى زغـال و خـاكستر سياه از آن باقى نماند، و صاعقه ها هرگاه به چيزى بزنند همين گونه خواهد بود.
بـه هـر حال صاحبان باغ به گمان اينكه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است (در آغاز صبح يكديگر را صدا زدند) (فتنادوا مصبحين ).
و گـفـتـند: (به سوى كشتزار و باغستان خود حركت كنيد، اگر مى خواهيد ميوه هاى خود را بچينيد)! (ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صارمين ):
(اغـدوا) از مـاده (غـدوة ) بـه مـعـنـى اول روز اسـت ، و لذا به غذائى كه در آغاز روز خـورده مـى شـود (صـبـحـانـه ) (غـداء) مـى گـويند (هر چند در تعبيرات عربى روزمره كنونى (غداء) به ناهار گفته مى شود).
بـه ايـن تـرتيب (آنها به سوى باغشان حركت كردند در حالى كه آهسته با هم سخن مى گفتند) (فانطلقوا و هم يتخافتون ).
(كه مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود)! (ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين ).
و چـنـان آهـسـته سخن مى گفتند كه صداى آنها به گوش كسى نرسد، مبادا مسكينى خبردار شـود، و بـراى خـوشـه چـيـنى ، يا گرفتن مختصرى ميوه براى سير كردن شكم خود، به سراغ آنها برود!
چـنـيـن بـه نـظـر مـى رسـد كـه بـه خـاطـر سـابـقـه اعـمـال نـيـك پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنين ايامى بودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهره اى
عـائد آنـهـا گردد، و لذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچكس احـتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده ، و هنگامى فقرا باخبر شوند كه كار از كار گذشته باشد.
و بـه ايـن ترتيب (آنها صبحگاهان به قصد باغ و كشتزار خود با قدرت تمام بر منع مستمندان حركت كردند) (و غدوا على حرد قادرين ).
(حرد) (بر وزن سرد) به معنى ممانعت تواءم با شدت و غضب است ، آرى آنها از تمنا و انـتـظـار مـسـتـمـنـدان عـصـبـانـى بـودنـد، و تـصـمـيـم داشـتـنـد بـا كمال قدرت از آنها جلوگيرى كنند (و لذا اين تعبير در مورد سالهائى كه باران قطع مى شود، يا شترى كه شير آن نيز قطع شده بكار مى رود).
اكنون ببينيم سرانجام كار آنها به كجا انجاميد:
آيه و ترجمه


فلما راءوها قالوا إ نا لضالون (26)
بل نحن محرومون (27)
قال اءوسطهم اء لم اءقل لكم لو لا تسبحون (28)
قالوا سبحن ربنا إ نا كنا ظلمين (29)
فاءقبل بعضهم على بعض يتلومون (30)
قالوا يويلنا إ نا كنا طغين (31)
عسى ربنا اءن يبدلنا خيرا منها إ نا إ لى ربنا رغبون (32)
كذلك العذاب و لعذاب الاخرة اءكبر لو كانوا يعلمون (33)


ترجمه :

26 - هنگامى كه (وارد باغ شدند، و) آن را ديدند گفتند: ما راه را گم كرده ايم !
27 - (آرى همه چيز به طور كامل از دست ما رفته ) بلكه ما محروميم .
28 - يـكـى از آنـهـا كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوئيد؟
29 - گفتند: منزه است پروردگار ما، مسلما ما ظالم بوديم .
30 - سپس آنها رو به هم كردند و به ملامت يكديگر پرداختند.
31 - (و فريادشان بلند شد) گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم .
32 - امـيـدواريـم پـروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن را بجاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او دل بسته ايم .
33 - ايـنـگـونـه است عذاب خداوند (در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند.
تفسير
سرانجام دردناك صاحبان باغ سرسبز
ايـن آيـات ادامـه داسـتـان (اصحاب الجنة ) است كه در آيات پيشين گذشت صاحبان باغ بـه ايـن امـيد كه محصول فراوان خود را بچينند، و دور از نظر مستمندان جمع آورى كنند، و هـمـه را در انـحـصـار خويش گيرند، و حتى يك فقير بر سر اين خوان نعمت گسترده الهى ننشيند، صبحگاهان به راه افتادند اما بى خبر از اينكه صاعقه اى مرگبار شب هنگام درست در مـوقـعـى كـه آنـهـا در خـواب بـوده انـد بـاغ را تبديل به يك مشت خاكستر كرده است .
قرآن مى گويد: (هنگامى كه آنها باغ خود را ديدند چنان اوضاع به هم ريخته بود كه گفتند اين باغ ما نيست ، ما راه را گم كرده ايم )! (فلما راءوها قالوا انا لضالون ).
مـنـظـور از (ضالون ) ممكن است گم كردن راه باغ باشد، چنانكه در بالا گفتيم ، و يا گم كردن راه حق ، چنانكه بعضى احتمال داده اند.
ولى معنى
اول مناسبتر به نظر مى رسد.
سـپـس افـزودنـد: (بـلكـه مـا مـحـرومـان واقـعـى هـسـتـيـم ) (بل نحن محرومون ) مى خواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيم اما خودمان از همه بيشتر مـحـروم شديم ، هم محروم از درآمد مادى ، و هم بركات معنوى كه از طريق انفاق در راه خدا و به نيازمندان به دست مى آيد.
(در اين ميان يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوئيد): (قال اوسطهم ا لم اقل لكم لو لا تسبحون ).
نـگـفتم خدا را به عظمت ياد كنيد، و از مخالفت او بپرهيزيد، شكر نعمت او را بجا آوريد، و نـيازمندان را از اموال خود بهره مند سازيد؟ ولى شما گوش نكرديد، و به روزگار سياه افتاديد!
از ايـن آيـه اسـتـفـاده مـى شـود كـه در مـيـان آنـهـا فـرد مـؤ مـنـى بـود كـه آنـهـا را از بخل و حرص نهى مى كرد، و چون در اقليت بود كسى گوش ‍ به حرفش نمى داد، اما پس از اين حادثه دردناك ، زبان او گشوده شد، و منطقش تيزتر و برنده تر گشت ، و آنها را زير رگبار ملامت و سرزنش گرفت .
آنـهـا نـيـز لحـظـه اى بـيـدار شـدنـد و بـه گـناه خود اعتراف كردند، (و گفتند منزه است پـروردگـار مـا، مـسـلمـا مـا ظـالم و ستمگر بوديم ) هم بر خويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران (قالوا سبحان ربنا انا كنا ظالمين ).
تـعـبـيـر بـه (اوسـط) در آيـه قـبـل بـه مـعـنـى كـسـى اسـت كـه در سـرحـد اعـتـدال از نـظـر عـقـل و خـرد و دانـش بـاشـد، بـعـضـى آن را حـد وسـط در سـن و سال معنى
كـرده اند، ولى اين معنى بسيار بعيد به نظر مى رسد، چرا كه ارتباطى ميان سن و گفتن چنين سخن پرمحتوائى نيست ، ارتباط ميان عقل و خرد و چنين سخنانى است .
تـعـبـير به (لو لا تسبحون ) (چرا تسبيح خدا نمى گوئيد؟) از اين جهت است كه ريشه همه اعمال نيك ايمان و معرفة الله و تسبيح و تنزيه خدا است .
بـعـضى نيز تسبيح را در اينجا به معنى شكر نعمت كرده اند كه لازمه آن بهره مند ساختن محرومان است ، ولى اين دو تفسير منافاتى با هم ندارد، و در مفهوم آيه جمع است .
و امـا تسبيح آنها قبل از اعتراف به گناه ممكن است از اين جهت باشد كه مى خواهند (خدا) را در مـورد ايـن بـلاى عظيمى كه بر باغشان فرود آمد و نابودش كرد از هرگونه ظلم و ستمى منزه شمرند، و بگويند خداوندا! اين ما بوديم كه بر خود و ديگران ستم كرديم و مستحق چنين عذاب دردناكى شديم ، اما كار تو عين عدالت و حكمت بود.
در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز قبل از اقرار به ظلم همين تسبيح ديده مى شود، چنانكه در داسـتـان يـونـس (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : موقعى كه در شكم آن ماهى عظيم قرار گـرفـت گـفـت : (لا اله الا اءنـت سبحانك انى كنت من الظالمين ). (معبودى جز تو نيست ، منزهى ، من از ظالمان و ستمگران بودم ) (انبياء 87).
البـته ظلم در مورد اين پيامبر بزرگ به معنى ترك اولى است چنانكه در تفسير همين آيه در جلد 13 گفته ايم .
ولى مـطـلب بـه اينجا خاتمه نيافت (آنها رو به هم كردند و شروع به ملامت و سرزنش يكديگر نمودند) (فاقبل بعضهم على بعض يتلاومون ).
و احتمالا هر كدام در عين اعتراف به خطاى خويش گناه اصلى را به دوش ديگرى مى انداخت ، و او را شديدا سرزنش مى كرد كه تو عامل اصلى بدبختى ما شدى ؟ و گرنه ما اينقدر هم از خدا و عدالت بيگانه نبوديم !
آرى ايـنـچـنـيـن اسـت سـرنـوشـت هـمـه ظـالمـانـى كـه در چـنـگـال عـذاب الهـى گـرفـتـار مى شوند كه در عين اعتراف به گناه ، هر كدام سعى دارد عـامـل اصـلى بـدبـخـتـى خـود را ديـگـرى بـشـمـرد، شـايـد بـه ايـن دليـل كـه در ايـنـگـونـه مـوارد معمولا يكى پيشنهاد مى كند، و ديگرى تاءييد مى نمايد، و يكى اجراى آن را بر عهده مى گيرد و ديگرى با سكوت خود ابراز رضايت مى كند، ولى روشن است كه همه آنها شريك جرم و دخيل در گناهند.
سـپـس مـى افـزايـد: هـنگامى كه به عمق بدبختى خود آگاه شدند فريادشان بلند شد و (گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم )! (قالوا يا ويلنا انا كنا طاغين ).
آنها در مرحله قبل اعتراف به (ظلم ) و ستم كردند، و در اينجا اعتراف به (طغيان ) و در حـقـيـقـت طـغـيـان مـرحـله اى اسـت بـالاتـر از ظـلم ، زيـرا ظـالم مـمـكـن اسـت اصل قانون را بپذيرد ولى بر اثر غلبه هواى نفس ستم كند، اما طغيانگر اصلا زيربار قانون نمى رود و آن را به رسميت نمى شناسد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه ظلم اشاره به (ظلم بر خويشتن ) است ، و طغيان اشاره به (تجاوز بر حق ديگران ).
ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه عرب هنگامى كه با مصيبتى روبرو مى شود و يا مى خـواهـد اظـهـار انـزجـار از چـيـزى كـنـد گـاه (ويس ) مى گويد و گاه (ويح ) و گاه (ويل ) كه اولى در مصيبت خفيف است ، و دومى شديدتر،
و سـومـى اشـد آنـهـا اسـت ، و ايـن نشان مى دهد كه صاحبان باغ خود را مستحق شديدترين سرزنشها مى دانستند.
سـرانـجام آنها بعد از اين بيدارى و هشيارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو بـه درگـاه او آوردنـد، و گـفـتـنـد: (امـيـد اسـت پـروردگارمان گناهان ما را ببخشد، و باغستان بهتر از اين باغ بجاى آن در اختيار ما بگذارد) (عسى ربنا ان يبدلنا خيرا منها).
(چـرا كـه مـا بـه سـوى او روى آورده ايـم ، و بـه ذات پـاكـش دل بسته ايم ، و حل اين مشكل را نيز از قدرت بى پايان او مى طلبيم ).
(انا الى ربنا راغبون ).
آيـا بـه راسـتـى ايـن گـروه از كـار خود پشيمان شدند، و در برنامه خويش تجديد نظر كـردنـد، و تـصـمـيـم قـاطـع گـرفـتـنـد كـه اگـر در آيـنـده مـشـمـول نـعـمـت الهـى شوند حق شكر آن را ادا كنند؟ و يا مانند بسيارى از ظالمان كه وقتى گرفتار طوفان عذاب مى شوند موقتا بيدار مى گردند اما همينكه طوفان فرو نشست باز همان برنامه ها تكرار مى گردد؟
در ايـن زمينه در ميان مفسران گفتگو است ، آنچه از لحن آيه بعد احتمالا استفاده مى شود اين اسـت كـه توبه آنها به خاطر اينكه شرائطش جمع نبود پذيرفته نشد، ولى در بعضى از روايـات مـى خـوانـيم كه آنها از روى خلوص نيت توبه كردند، و خداوند توبه آنها را قبول كرد، و باغى بهتر به آنها عنايت
فرمود كه مخصوصا درختان انگور پربار با خوشه هاى بسيار بزرگ داشت .
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث بـه عـنـوان يك نتيجه گيرى كلى و درس همگانى مى فرمايد: (عـذاب خـداونـد ايـنـگونه است ، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند) (كذلك العذاب و لعذاب الاخرة اكبر لو كانوا يعلمون ).
شـمـا نـيـز اگـر بـه خـاطـر مـال و ثـروت و امـكـانـات مـادى مـسـت و مـغـرور شويد، و روح انـحـصارطلبى بر شما چيره گردد، همه چيز را براى خود بخواهيد، و نيازمندان را محروم كـنـيـد، سـرنوشتى بهتر از اين نخواهيد داشت ، منتها يك روز (صاعقه ) آمد و آن باغ را آتـش زد، امـروز مـمـكـن است آفتهاى ديگر، و حتى جنگهاى خانمانسوز جهانى و منطقه اى اين نعمتها را بر باد دهد.
نكته ها:
1 - انحصار طلبى بلاى بزرگ ثروتمندان
انـسـان خـواه نـاخـواه عـلاقـه به مال دنيا دارد چرا كه گذران زندگى او به وسيله آن مى بـاشـد، و ايـن عـلاقـه در حـد اعـتـدال مـذمـوم نـيـسـت ، مـهـم آن اسـت كـه نـيـازمـنـدان را هم در امـوال خـود سـهـيـم كـنيد، نه تنها حقوق واجب الهى را بپردازد بلكه از انفاقهاى مستحب نيز خوددارى نكند.
مـخـصـوصـا در مـورد بـاغ و زراعـت در روايـات اسـلامـى دستور داده شده كه به نيازمندان حـاضر سهمى بدهند كه با اقتباس از آيه شريفه (و آتوا حقه يوم حصاده ) (حق آن را به هـنـگـام درو بپردازيد) (انعام 141) به عنوان (حق الحصاد) معروف شده است ، و آن حقى است غير از زكات معروف ، و منظور از
آن چـيـزى اسـت كـه هـنگام حضور مستمندان در موقع چيدن ميوه ، يا درو كردن زراعت به آنها پرداخته مى شود، و حد معنى ندارد.
ولى هـنـگـامـى كـه عـلاقـه بـه مـال و ثـروت در شـكل افراطى و انحرافى ظاهر مى شود صـورت انـحـصـارطـلبـى بـه خـود مى گيرد، و حتى گاهى بى آنكه خود نياز به چيزى داشـتـه بـاشد دوست دارد ديگران از آن محروم باشند! و به تعبير ديگر از منحصر بودن مـواهـب الهى به خودش لذت مى برد، و اين بلاى بزرگى است كه مخصوصا امروز هم در جوامع انسانى نمونه هاى بسيار دارد، و مى توان آن را يكنوع بيمارى خطرناك شمرد.
داسـتان (اصحاب الجنة ) و صاحبان باغستان كه در آيات فوق آمده ترسيم روشنى از روحـيه انحصار طلبى گروهى از ثروتمندان است كه چگونه دست به دست هم مى دهند، و بـراى مـحـروم سـاخـتـن نـيـازمـنـدان نـقـشـه مـى كـشـنـد، و دور از چـشـم آنـهـا بـه برداشتن مـحـصـول و اسـتـفـاده هـاى كـلان مـى پـردازند، ولى بسيار مى شود كه آه اين محرومان به صـاعـقـه هـاى سـوزانى تبديل مى گردد و خرمن زندگى اين ثروتمندان انحصار طلب را بـه آتـش مـى كـشـد، و بـسـيـار ديـده شـده اسـت كـه ايـن صـاعـقـه هـا در شـكـل انـقلابها ظاهر مى شود، و آنچه را آنها باور نمى كردند با چشم خود مى بينند، آه و فـريـادشان به آسمان بلند مى شود و دم از توبه و جبران خطاهاى گذشته مى زنند اما كار از كار گذشته است .
2 - رابطه ميان (گناه ) و (قطع روزى )
از داستان فوق ضمنا استفاده مى شود كه در ميان (گناه ) و (قطع روزى )
رابطه نزديكى است ، لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم :
ان الرجل ليذنب الذنب فيدراء عنه الرزق ، و تلا هذه الاية : اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين و لا يـستثنون فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون : (گاه انسان گناهى مى كند و روزى او قطع مى شود) سپس امام (عليه السلام ) آيات بالا را تلاوت فرمود:
(هـنـگـامـى كـه صاحبان باغ سوگند ياد كردند كه صبحگاهان ميوه ها را بچينند، و اجازه نـدهـند حتى يك نفر غير از آنها استفاده كند، اما بلائى از سوى پروردگارت در حالى كه آنها در خواب بودند بر آن باغ مسلط شد و آن را نابود كرد).
از ابـن عـبـاس نـيـز نـقـل شده كه (رابطه گناه و قطع روزى از آفتاب هم روشنتر است ، چنانكه خداوند آن را در سوره ن و القلم (سوره مورد بحث ) بيان فرموده )!
آيه و ترجمه


إ ن للمتقين عند ربهم جنت النعيم (34)
اء فنجعل المسلمين كالمجرمين (35)
ما لكم كيف تحكمون (36)
اءم لكم كتب فيه تدرسون (37)
إ ن لكم فيه لما تخيرون (38)
اءم لكم اءيمن علينا بلغة إ لى يوم القيمة إ ن لكم لما تحكمون (39)
سلهم اءيهم بذلك زعيم (40)
اءم لهم شركاء فلياءتوا بشركائهم إ ن كانوا صدقين (41)


ترجمه :

34 - براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است
35 - آيا مؤ منان را همچون مجرمان قرار مى دهيم ؟
36 - شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟
37 - آيا كتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد؟
38 - كه آنچه را شما انتخاب مى كنيد از آن شما است ؟
39 - يـا ايـنـكـه عـهد و پيمان مؤ كد و مستمرى تا روز قيامت بر ما داريد كه هر چه را به نفع خود اختيار مى كنيد براى شما قرار مى دهد؟
40 - از آنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين مى كند؟
41 - يـا اينكه معبودانى دارند (كه آنها را شريك خدا قرار داده اند و براى آنان شفاعت مى كنند) اگر راست مى گويند معبودان خود را ارائه دهند.
تفسير
1 - بازپرسى كامل
مـى دانـيـم روش قـرآن ايـن اسـت كـه شـرح حـال زنـدگـى بـدان و خـوبـان را در مـقـابل هم قرار مى دهد، تا در مقايسه با يكديگر بهتر شناخته شوند، و اين روش از نظر تربيتى بسيار مؤ ثر است .
طـبـق هـمـيـن روش بـعـد از ذكـر سرنوشت دردناك (اصحاب الجنة ) (صاحبان باغ خرم و سـرسـبـز) در آيـات گـذشـتـه بـه ذكـر حـال پرهيزگاران پرداخته مى گويد: (براى پـرهـيـزگـاران نـزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است ) (ان للمتقين عند ربهم جنات النعيم ).
بـاغـهـائى از بـهشت كه هر نعمتى تصور شود كاملترين نوع آن در آنجا است ، علاوه بر نعمتهائى كه به فكر هيچ انسانى نرسيده است .
ولى از آنـجـا كـه جـمـعـى از مشركان و ثروتمندان خودخواه بودند كه ادعا مى كردند همان طـور كـه در دنـيـا وضـع مـا عـالى است در قيامت نيز بسيار خوب است ، خداوند در آيه بعد شـديدا آنها را مؤ اخذه قرار داده بلكه محاكمه مى كند مى فرمايد: (آيا ما مؤ منانى را كه در برابر حق و عدالت تسليمند، همچون
مشركان و مجرمان قرار دهيم )؟ (ا فنجعل المسلمين كالمجرمين ).
(شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد)؟! (ما لكم كيف تحكمون )
هـيـچ انـسـان عـاقـلى بـاور مـى كـنـد سـرنـوشـت عـادل و ظـالم ، مطيع و مجرم ، ايثارگر و انـحـصـارطـلب ، يـكـسـان بـاشـد؟ آن هـم در پـيـشگاه خداوندى كه همه كارش روى حساب و برنامه حكيمانه است .
در سـوره فـصـلت (آيـه - 50 ) نـيـز اشـارهـاى بـه ايـن قبيل افراد كرده مى فرمايد: (و لئن اذقناه رحمة منا من بعد ضراء مسته ليقولن هذا لى و ما اظن الساعة قائمة و لئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى ):
(و هرگاه به او رحمتى از سوى خود بعد از ناراحتى بچشانيم مى گويد: اين به خاطر شـايـسـتگى و استحقاق من بودن است ، و گمان نمى كنم قيامتى برپا شود، و به فرض كه قيامتى باشد هر گاه به سوى پروردگارم بازگردم براى من نزد او پاداشهاى نيك است )!
آرى اين گروه مغرور و از خود راضى دنيا و آخرت را متعلق به خودشان مى دانند!
سـپـس مـى افـزايـد: (اگـر عـقـل و خرد، شما را به چنين حكمى رهنمون نشده آيا دليلى از (نـقـل ) بـر آن داريـد (آيـا كـتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد)؟! (ام لكم كتاب فيه تدرسون ).
(كه آنچه را شما اختيار مى كنيد و تمايل داريد از آن شما است )؟!
(ان لكم فيه لما تخيرون ).
شـمـا انـتـظار داريد مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمين باشند، اين سخنى است كه نه عقل به آن حكم مى كند و نه در هيچ كتاب معتبرى آمده است .
در آيـه بـعـد چـنـيـن ادامـه مـى دهـد: (اگـر شـمـا مـدركـى از عـقـل و نـقـل بـر ايـن ادعـا نداريد آيا عهد و پيمانهاى مؤ كدى بر ما داريد كه تا روز قيامت اسـتـمرار دارد كه هر چه را به نفع خود حكم مى كنيد براى شما قرار مى دهد)؟! (ام لكم ايمان علينا بالغة الى يوم القيامة ان لكم لما تحكمون ).
چـه كـسـى مى تواند ادعا كند كه از خدا عهد و پيمان گرفته است كه تسليم تمايلات او گـردد، و هـر امـتـيـاز و مـقـامـى مـى خواهد بى چون و چرا به او بدهد؟! تا آنجا كه مجرمان همرديف مؤ منان شوند.
بـاز در ادامـه اين پرسشها كه راهها را از هر سو به روى آنان مى بندد مى افزايد: (از آنها بپرس كداميك از آنان تضمين مى كنند كه مجرمان و مؤ منان يكسان باشند يا هر چه آنها مى خواهند خدا در اختيارشان بگذارد) (سلهم ايهم بذلك زعيم ).







و در آخـرين مرحله از اين بازپرسى عجيب مى فرمايد: (يا اينكه آنها معبودانى دارند كه نـزد خـداونـد بـراى آنان شفاعت و حمايت مى كنند، اگر راست مى گويند آنها را بياورند و معرفى كنند)! (ام لهم شركاء فلياتوا بشركائهم ان كانوا صادقين ).
آيـا آنـهـا كمترين دليلى دارند بر اينكه بتها اين جمادات كم ارزش و بى شعور و شريك خدا و شفيع درگاه اويند؟
بعضى از مفسران (شركاء) را در اينجا به معنى (شهداء) (گواهان ) گرفته اند.
بـه ايـن تـرتيب در يك جمعبندى از مجموع آيات فوق مى توان چنين نتيجه گرفت كه آنها بـراى اثـبـات مـدعـاى خـود كه همرديف مؤ منان ، بلكه از آنها برترند، بايد به يكى از چهار وسيله متشبث شوند: يا دليلى از عقل ، يا كتابى از كتب آسمانى ، يا عهد و پيمانى از خـداونـد، و يـا شفاعت شفيعان و گواهى گواهان ، و چون پاسخ همه اين سؤ الات منفى است بنابراين ادعاى مزبور به كلى بى اساس و بى ارزش است .
آيه و ترجمه


يوم يكشف عن ساق و يدعون إ لى السجود فلا يستطيعون (42)
خشعة اءبصرهم ترهقهم ذلة و قد كانوا يدعون إ لى السجود و هم سلمون (43)
فذرنى و من يكذب بهذا الحديث سنستدرجهم من حيث لا يعلمون (44)
و اءملى لهم إ ن كيدى متين (45)


ترجمه :

42 - بـه خـاطـر بـيـاوريـد روزى را كه ساق پاها از وحشت برهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند اما قادر بر آن نيستند!
43 - ايـن در حـالى اسـت كـه چـشـمهاى آنها (از شدت ندامت و شرمسارى ) به زير افتاده و ذلت و خـوارى وجـود آنها را فرا گرفته ، آنها پيش از اين دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند (ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند)
44 - اكـنـون مرا با آنها كه اين سخن را تكذيب مى كنند رها كن و ما آنها را از آنجا كه نمى دانند تدريجا به سوى عذاب پيش ‍ مى بريم .
45 - و به آنها مهلت مى دهم ، چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق است .
تفسير:
آن روز مى خواهند سجده كنند اما قادر نيستند
در تـعـقـيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مـى داد، در آيـات مورد بحث گوشه اى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مى دهد تا روشن شـود ايـن گـروه خـودخـواه و پـر ادعـا در آن روز چـقـدر ذليل و خوارند؟
مـى فـرمـايد: (به خاطر بياوريد روزى را كه از شدت ترس و وحشت ساقها برهنه مى شـود، و آنـهـا را دعـوت بـه سـجـده مى كنند اما قادر بر آن نيستند) (يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون ).
جـمـله (يـكـشـف عـن سـاق ) (ساقها برهنه مى شود) به گفته جمعى از مفسرين كنايه از شـدت هـول و وحـشـت و وخـامـت كـار اسـت ، زيـرا در مـيـان عـرب مـعـمـول بـوده هـنـگـامى كه در برابر كار مشكلى قرار مى گرفت دامن را به كمر مى زد و سـاق پـاهـا بـرهـنـه مى كرد، لذا مى خوانيم هنگامى كه از (ابن عباس ) مفسر معروف از تفسير اين آيه سؤ ال كردند گفت : هر گاه چيزى از قرآن بر شما مخفى شد به تعبيرات عـرب در اشـعـار مـراجـعه كنيد، آيا نشنيده ايد كه شاعر مى گويد: و قامت الحرب بنا على ساق : (جنگ ما را بر ساق پا نگهداشت ) كنايه از شدت بحران جنگ است .
بـعـضـى نيز گفته اند (ساق ) به معنى اصل و اساس چيزى است ، مانند ساقه درخت ، بنا بر اين (يكشف عن ساق ) يعنى در آن روز ريشه هاى هر چيز
آشكار مى شود، ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد.
آرى در آن روز هـمـگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى شوند، مؤ منان بـه سجده مى افتند، ولى مجرمان قدرت سجده را ندارند! زيرا روحيات زشتى كه در دنيا در وجـود آنـها راسخ شده بود و در آن روز به روز مى كند و مانع مى شود كه در برابر ذات پاك خدا كمر خم كنند.
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه روز قيامت روز تكليف نيست ، پس دعوت به سجود براى چيست ؟
پـاسـخ ايـن سؤ ال را مى توان از تعبيرى كه در احاديث آمده است به دست آورد، در حديثى مـى خـوانيم : (در قيامت حجابى از نور الهى برداشته مى شود، و مؤ منان به خاطر عظمت آن بـه سـجـده مـى افـتـنـد، ولى پشت منافقان آنچنان خشك مى شود كه قدرت بر سجده را ندارند)!
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر: در آن روز عظمت خدا آشكار مى گردد اين عظمت مؤ منان را به سجده دعوت مى كند و آنها به سجده مى افتند ولى كافران از اين سعادت محرومند.
آيـه بـعـد مـى گـويد (اين در حالى است كه چشمهاى آنها از شدت ندامت و شرمسارى به زيـر افـتـاده و ذلت و خـوارى تـمام وجود آنها را دربرگرفته است ) (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة ).
افراد مجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مى شوند معمولا سر خود را به زير مى افكنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مى گيرد.
سـپـس مـى افـزايـد: (آنها پيش از اين در دار دنيا دعوت به سجود مى شدند در حالى كه سالم بودند)، (و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون ).
ولى آنها هرگز سجده نكردند، و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اينحال چگونه قدرت بر سجده دارند.
روشـن اسـت دعـوت بـه سجود در دنيا هم از طريق پيام مؤ ذنين در موقع نماز و هم اجتماعات نـمـاز جـمـاعت ، و هم از سوى آيات قرآن و احاديث پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و پيشوايان معصوم (عليهمالسلام ) صورت مى گرفت ، اين دعوت مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه اينها را شامل مى شود.
سـپـس روى سـخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده مى گويد: (مرا با تـكذيب كنندگان اين سخن (يعنى قرآن ) رها كن تا حساب همه آنها را برسم )! (فذرنى و من يكذب بهذا الحديث ).
ايـن تهديدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) مـى گـويـد: نـمـى خـواهـد تـو دخالت كنى ، مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن ، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم !
فـرامـوش نـكـنـيم اين را خداوندى مى گويد كه بر همه چيز توانا است ، اين تعبير ضمنا مـايـه دلدارى و قـوت قـلب پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و مـؤ مـنـان در مقابل كارشكنيها و توطئه هاى دشمنان است .
سـپـس مـى افـزايـد: (مـا آنها را به زودى از آنجا كه نمى دانند تدريجا به سوى عذاب پيش مى بريم (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون ).
(و بـه آنـهـا مـهلت مى دهم ، و در عذابشان عجله نخواهم كرد، چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق و عذاب من شديد است ) (و املى لهم ان كيدى متين ).
در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مى خوانيم : (اذا احدث العبد ذنبا جدد له نعمة ، فيدع الاستغفار فهو الاستدراج ): (گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مى كنند خداوند بـه آنـهـا نعمتى مى دهد، آنها از گناه خود غافل مى شوند، و توبه را فراموش ‍ مى كنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است ).
از ايـن حـديـث و احـاديـث ديـگرى كه در اين زمينه وارد شده استفاده مى شود كه گاه خداوند بـراى مـجـازات بـنـدگـان مـعـانـد و لجـوج ، در مـقابل گناهانى كه انجام مى دهند نعمت مى بـخـشـد، آنـهـا تـصـور مـى كـنـنـد ايـن لطـف الهـى اسـت كـه بـه خـاطـر شـايـسـتـگـى ، شـامـل حـالشـان شده ! و لذا در غرور و غفلت فرو مى روند، اما ناگهان خداوند آنها را مى گـيـرد و از مـيـان نـاز و نـعـمـت بـه كـام عـذاب و بـلا فـرو مـى فرستد و اين دردناكترين شكل عذاب است .
البـتـه اين درباره كسانى است كه طغيان و سركشى را به حد اعلى رسانده ولى افرادى كـه هـنـوز تا اين حد پيش نرفته اند خداوند در برابر گناهانشان آنها را گوشمالى مى دهد، و همان سبب بيدارى و توبه آنها مى گردد، و اين لطف خدا در حق آنها است .
بـه تـعـبـيـر ديـگـر: هـنـگـامـى كـه انـسـان گـنـاه مـى كـنـد از سـه حـال بـيـرون نـيـسـت : يـا خـودش مـتـوجـه مـى شود و باز مى گردد، و يا خداوند تازيانه (بلا) بر او مى نوازد تا بيدار شود، و يا شايستگى هيچيك از اين دو را ندارد، خدا به جـاى بـلا نـعمت به او مى بخشد و اين همان (عذاب استدراج ) است كه در آيات قرآن يا به همين تعبير، و يا به تعبيرات ديگر به آن اشاره شده است .
لذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امر كه ظاهرا نعمت اسـت (عـذاب استدراج ) گردد، به همين دليل مسلمانان بيدار در اينگونه مواقع در فكر فـرو مـى رفـتـند، و به بازنگرى اعمال خود مى پرداختند، چنانكه در حديثى آمده است كه يـكـى از يـاران امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانه اى طلب كردم به من مرحمت كرد، من از ايـن مـى تـرسـم نكند اين (استدراج ) باشد! امام فرمود: (اگر اينها تواءم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست ) (نعمت است ).
تـعـبير به (املى لهم ) (آنها را مهلت مى دهم ) اشاره به اين است كه خداوند در مجازات ظـالمان هرگز عجله نمى كند، كسى عجله مى كند كه مى ترسد فرصتها از دست او برود، اما خداوند قادر متعال كه هر لحظه هر چه اراده كند صورت مى گيرد از دست رفتن فرصت براى او مفهوم ندارد، و به هر حال اين هشدارى است به همه ظالمان و گردنكشان كه سلامت و نعمت و امنيت هرگز آنها را مغرور نكند و هر لحظه در انتظار كيفر شديد خداوند باشند.
آيه و ترجمه


اءم تسلهم اءجرا فهم من مغرم مثقلون (46)
اءم عندهم الغيب فهم يكتبون (47)
فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت إ ذ نادى و هو مكظوم (48)
لو لا اءن تدركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم (49)
فاجتبه ربه فجعله من الصلحين (50)


ترجمه :

46 - يا اينكه تو از آنها مطالبه مزدى مى كنى كه پرداخت آن براى آنها سنگين است ؟!
47 - يا اسرار غيب نزد آنها است ، و آن را مى نويسند (و به يكديگر مى دهند)؟.
48 - اكـنـون كـه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (يـونـس ) نـبـاش (كـه در تـقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد) در آن زمان كه خدا را خواند در حالى كه مملو از اندوه بود.
49 - و اگـر رحـمـت خـدا بـه يـاريـش نـيامده بود (از شكم ماهى ) بيرون افكنده مى شد در حالى كه مذموم بود.
50 - ولى پروردگارش او را برگزيد، و از صالحان قرار داد.
تفسير:
در تقاضاى مجازات عجله مكن

 

next page

fehrest page

back page