تفسير نمونه جلد ۲۳

جمعي از فضلا

- ۵ -


نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است ، ولى در آيات مورد بحث از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى گويد كه در عـيـن تهديد بودن براى مجرمان وسيله تربيت و آگاهى و بيدارى و هم وسيله تشويق و دلگـرمـى مؤ منان است ، و به همين جهت نعمت محسوب مى شود، لذا بعد از ذكر هر كدام همان سؤ ال را كه درباره نعمتها است تكرار مى كند.
نخست مى فرمايد: (به زودى به حساب شما مى پردازيم اى انس و جن )! (سنفرغ لكم ايها الثقلان ) و 2).
آرى در آن روز خداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده ، و كيفر و پاداش مناسب را براى آنها تعيين مى كند.
بـا ايـنـكـه خـداونـد هـرگـاه بـه چـيـزى بـپـردازد از چـيـز ديـگـرى غـافـل نمى شود و در آن واحد احاطه علمى به همه كائنات دارد و هرگز چيزى او را از چيز ديگر
مـشـغـول نـمـى سـازد (لا يـشـغـله شـان عـن شـان ) ولى بـا ايـنـحال تعبير به (سنفرغ ) جالب است ، چرا كه اين تعبير معمولا در موردى گفته مى شود كه شخصى تمام كارهاى خود را رها مى كند، تا با حواس جمع به كارى بپردازد، و ايـن تنها در مورد مخلوقاتى است كه به حكم محدوديت هرگاه توجه به چيزى كنند از چيز ديگر باز مى مانند.
ولى ايـن تـعبير در مورد خداوند چيزى جز تاءكيد هر چه بيشتر بر مساءله رسيدگى به حساب نخواهد بود، به گونه اى كه هيچ مثقال ذرهاى از قلم نخواهد افتاد، و چه عجيب است كـه خـداونـد بزرگ حساب بندگان كوچك خود را بر عهده گيرد، و چه هولناك و وحشتناك است يك چنين محاسبه ؟!
(ثـقـلان ) از مـاده (ثقل ) (بر وزن كبر) به معنى بار سنگين است ، و به معنى وزن نـيز آمده است ، اما ثقل (بر وزن خبر) معمولا به متاع و بار مسافر گفته مى شود، و اطلاق آن بـر گـروه جن و انس به خاطر سنگينى معنوى آنهاست ، چرا كه خداوند به آنها از نظر عـقـل و شـعـور و عـلم و آگـاهى وزن و ارزش خاصى داده است ، هر چند از نظر جسمى نيز در مـجـمـوع سـنـگـيـنـى قـابـل مـلاحـظـه اى دارنـد، و لذا در آيـه 2 سـوره زلزال مـى خـوانـيـم : و اخـرجت الارض اثقالها كه يكى از معانى آن خروج انسانها از قبرها به هنگام رستاخيز است ، ولى به هر حال اين تعبير آيه مورد بحث بيشتر توجه به جنبه مـعـنـوى دارد، بـه خـصـوص اينكه در مورد گروه جن به نظر مى رسد از نظر جسمى وزن چندانى نداشته باشند.
ايـن نـكـتـه نـيـز قابل تذكر است كه ذكر خصوص اين دو گروه به خاطر آن است كه عمده كسانى كه مكلف به تكاليف الهى هستند همينها مى باشند.
و بـعـد از ذكـر ايـن مـعـنـى بـاز ايـن سؤ ال را تكرار مى فرمايد: (كدامين يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد) (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
در تـعقيب آيه گذشته كه از مساءله حساب دقيق الهى سخن مى گفت باز جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد: اى جمعيت جن و انس ! هرگاه به راستى مى خواهيد از مجازات و كيفر الهى بـركـنـار مـانـيـد اگـر مى توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، و از حيطه قدرت او خـارج شـويـد، ولى هرگز قادر بر اين كار نيستيد مگر با نيروئى الهى ، و چنين نيروى الهـى نـيـز در اخـتـيـار شـمـا نـيـسـت (يـا مـعشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان ).
بـه ايـن تـرتـيـب شـمـا هـرگـز يـاراى فـرار از دادگـاه عـدل خـدا و پـيـامـدهـاى آن را نـداريـد ، هـر جـا بـرويـد مـلك خـدا اسـت ، و هـر كـجـا بـاشيد مـحل حكومت او است ، آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى تواند از عرصه قدرت خداوند بـگـريـزد هـمـانـگـونـه كـه امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) در دعـاى روحـپـرور كميل عرضه مى دارد: و لا يمكن الفرار من حكومتك .
(مـعـشر) در اصل از عشر به معنى (عدد ده ) گرفته شده است ، و چون عدد ده يك عدد كـامـل اسـت واژه مـعـشـر بـه جـمـعـيـت كـامـلى گـفـتـه مـى شود كه از اصناف و طوائف مختلف تشكيل گردد.
(اقطار) جمع (قطر) به معنى اطراف چيزى است .
(تنفذوا) از ماده نفوذ در اصل به معنى پاره كردن و عبور كردن از چيزى است ، و تعبير بـه (مـن اقـطـار) اشاره به اين است كه جوانب آسمانها را بشكافيد و از آن بگذريد، و به خارج آنها سفر كنيد.
ضـمنا مقدم داشتن (جن ) در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها آمادگى بيشترى براى سير آسمانها دارند.
در اينكه آيه فوق مربوط به قيامت است ، يا دنيا، و يا هر دو؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و چون آيات قبل و بعد از آن ناظر به رويدادهاى سراى ديگر است به نظر مى رسد كه اين آيه نيز مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد.
ولى بـعضى با توجه به جمله (لاتنفذون الابسلطان ) (نمى توانيد بگذريد مگر با قدرت و نيرو) آنرا اشاره به مسافرتهاى فضائى بشر دانسته اند كه قرآن شرط آنرا داشتن سلطه علمى و صنعتى بر اين كار دانسته است .
اين احتمال نيز داده شده كه هم ناظر به رستاخيز باشد، و هم ناظر به دنيا، يعنى نه در ايـنـجا قادريد بدون قدرت در اقطار آسمان نفوذ كنيد، و نه در آنجا، منتها، در اينجا وسيله محدودى در اختيار شما قرار دارد، اما در آنجا هيچ وسيله اى نيست .
بـعـضـى نـيـز تـفسير چهارمى براى آن گفته اند كه منظور نفوذ فكرى و علمى در اقطار آسمانها است كه با قدرت استدلال براى بشر امكانپذير است .
ولى تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد و مؤ يد آن بعضى از اخبارى است كه در مـنـابـع اسـلامـى در ايـن زمـينه نقل شده از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : (روز قيامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى كند و به فرشتگان آسمان پـائيـن وحـى مـى فرستد فرود آييد، آنها كه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستند فرود مى آيند، سپس ‍ اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى باشند فرود مى آيند، و به همين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى آيند و همچون هفت حجابى گرداگرد انس و جن را احاطه مى كنند، اينجاست كه منادى صدا مى زند: اى جمعيت جن و انس اگر مى توانيد از اقـطـار آسـمـانها و زمين بگذريد، اما هرگز نمى توانيد جز با قدرت الهى و در اينجا مى بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فراگرفته اند (و راهى
براى فرار از چنگال عدالت نيست ) جمع ميان تفاسير نيز امكانپذير است .
بـاز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته ، مى گويد: كدامين يك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
درست است كه تهديد فوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است ، ولى از آنجا كه ذكر آن هـشـدارى اسـت بـه هـمـه انـسانها، و عاملى است براى اصلاح و تربيت ، طبعا لطف و نعمتى محسوب مى شود.
و اصـولا وجـود حـسـاب در هـر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه بـه حـسـاب خـواهـد بـود! آيـه بـعـد بـراى تـاءكـيـد آنـچـه در آيـه قـبـل دائر بـر عـدم قـدرت انـس و جـن بـر فـرار از چنگال عدالت آمده ، مى افزايد: شعله هائى از آتش بى دود، و دودهائى متراكم بر شما مى فـرسـتـد (و آنچنان شما را از هر سو احاطه مى كنند كه راهى براى فرار نيست ) و در اين هـنـگـام نـمـى تـوانـيـد از كـسـى يـارى بـطلبيد (يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلا تنتصران ).
از يكسو فرشتگان شما را احاطه كرده اند و از سوى ديگر شعله هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرامى گيرد و راهى براى گريز نيست .
(شـواظ) - به گفته (راغب ) در (مفردات ) و (ابن منظور) در (لسان العرب ) و بـسـيارى از مفسران - به معنى شعله هاى بى دود آتش است ، و بعضى آنرا به معنى زبـانـه هـاى آتـش كـه از خود آتش به ظاهر بريده مى شود و سبز رنگ است تفسير كرده اند، و در هر حال اين تعبير اشاره به شدت حرارت آن است .
و (نحاس ) به معنى دود (و يا شعله هاى قرمز رنگ و دودآلود آتش ) است كه به رنگ مس در مـى آيـد، بـعـضـى نـيـز آنـرا بـه مـعـنـى (مـس مذاب ) تفسير كرده اند كه ظاهرا هيچ تـنـاسبى با آيه مورد بحث ندارد، زيرا سخن از موجودى در ميان است كه انسان را در قيامت احاطه كند و از فرار از دادگاه عدل الهى بازدارد.
و چـه عـجـيـب اسـت دادگـاه قـيـامـت كـه انـسـان از هـر سـو در احـاطـه كـامـل مـاءمـوران الهـى و آتـش سـوزان و دود كشنده قرار گرفته ، و راهى جز حضور در آن دادگاه و تسليم در برابر حكم آن محكمه ندارد.
باز مى فرمايد: (كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
تـعـبـيـر بـه نـعـمـت در ايـنـجـا نـيـز بـه خـاطـر هـمـان لطـفـى اسـت كـه در آيـه قبل به آن اشاره شد.
آيه و ترجمه


فإ ذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان (37)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (38)
فيومئذ لا يسل عن ذنبه إ نس و لا جان (39)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (40)
يعرف المجرمون بسيماهم فيؤ خذ بالنواصى و الا قدام (41)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (42)
هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون (43)
يطوفون بينها و بين حميم ءان (44)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (45)


ترجمه :

37 - در آن هـنـگـام كـه آسـمـان شـكافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آنرا نخواهيد داشت ).
38 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!
39 - در آن روز هـيـچـكـس از انـس و جـن از گـنـاهـش سـؤ ال نمى شود.
40 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
41 - بـلكـه مـجـرمـان بـا قيافه هايشان شناخته مى شوند، و آنگاه آنها را با موهاى پيش سر، و پاهايشان ، مى گيرند (و به دوزخ مى افكنند).
42 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
43 - اين همان دوزخى است كه مجرمان آنرا انكار مى كردند.
44 - امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند!
45 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
تفسير:
گنهكاران از سيمايشان شناخته مى شوند!
در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه بـعضى از حوادث رستاخيز را بازگو مى كرد، اين آيات هـمـچـنـان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت ، و چگونگى حساب ، و مجازات ، و كيفر است .
نخست مى فرمايد: (هنگامى كه آسمان شكافته شود، و همانند روغن مذاب گلگون گردد، حـوادث هـولنـاكـى واقـع مـى شـود كـه هـيـچـكـس را يـاراى تحمل آن نيست ) (فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان ).
از مجموع آيات (قيامت ) به خوبى استفاده مى شود كه در آن روز نظام كنونى جهان به كـلى در هـم مـى ريـزد، و حـوادث بسيار هول انگيز در سرتاسر عالم رخ مى دهد، كواكب و سـيـارات و زمـيـن و آسـمـان دگـرگـون مـى شوند، و مسائلى كه تصور آن امروز براى ما مشكل است واقع مى گردد، و از جمله چيزى است كه در آيه فوق آمده است كه كرات آسمانى از هم مى شكافد و به
رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مى آيد.
(وردة ) و (ورد) بـه معنى (گل ) است و از آنجا كه گلها غالبا سرخ رنگند معنى سرخ را در اينجا تداعى مى كند.
ايـن واژه بـه مـعـنـى اسـبـهـاى سـرخ رنـگ نـيـز آمـده ، و از آنـجـا كـه ايـنـگـونـه اسبها در فـصـول سـال تـغـيـيـر رنـگ مـى دهـنـد در فـصـل بـهـار كـمـى زرد رنـگ و در فـصـل زمـسـتـان سـرخ رنـگ ، و در شـدت سـرما تيره رنگ مى شوند، دگرگونيهائى كه صـحـنـه آسـمـان در قـيـامـت پيدا مى كند به آن تشبيه شده است كه گاه همچون شعله آتش سرخ و سوزان ، و گاه زرد رنگ ، و گاه سياه دودآلود و تيره و تار مى شود.
(دهـان ) (بـر وزن كـتاب ) به معنى روغن مذاب ، و گاه به معنى دردى است كه در روغن ته نشين مى كند، و غالبا رنگهاى مختلفى دارد. اين تشبيه ممكن است از اين نظر باشد كه رنـگ آسـمـان بـه صـورت روغن مذاب گلگون در مى آيد، و يا اشاره به ذوب شدن كرات آسـمـانـى ، و يا رنگهاى مختلف آن بوده باشد بعضى دهان را به معنى (چرم سرخ رنگ ) نيز تفسير كرده اند، و در هر صورت اين تشبيهات تنها مى تواند شبحى از آن صحنه هـولنـاك را مـجـسـم سـازد، چـرا كـه در واقـع شباهتى به هيچ حادثه اى از حوادث اين دنيا ندارد، و صحنه هائى است كه تا كسى نبيند نمى داند.
و از آنـجـا كـه اعـلام وقـوع ايـن حـوادث هـولنـاك در صـحـنـه قـيـامـت ، و يـا قـبـل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤ منان ، و لطفى است از الطاف الهى ، بعد از آن هـمـان جمله سابق را تكرار فرموده ، مى گويد: (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
در آيه بعد، از حوادث تكوينى قيامت ، به وضع انسان گنهكار در آن روز،
پـرداخـتـه ، مـى افـزايد: (در آن روز هيچ كس از انس و جن از گناهش پرسش نمى شود) (فيومئذ لا يساءل عن ذنبه انس و لا جان ).
چرا سؤ ال نمى كنند؟ براى اينكه همه چيز در آن روز آشكار است ، يوم البروز است ، و در چهره انسانها همه چيز خوانده مى شود.
مـمـكـن اسـت تـصـور شـود كـه ايـن آيـه بـا آياتى كه تصريح و تاءكيد بر مساءله سؤ ال از بـنـدگـان در قـيـامـت مـى كـند تضاد دارد، مانند (آيه 24 صافات ) و قفوهم انهم مـسـئولون : (آنـهـا را مـتـوقـف سـازيـد كـه بـايـد از آنـهـا سـؤ ال شود) و آيه 92 - 93 سوره حجر فو ربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون : (به پروردگارت سوگند كه از همه آنها سؤ ال مى كنيم از كارهائى كه انجام مى دادند).
ولى با توجه به يك نكته اين مشكل حـل مـى شـود و آن ايـنكه قيامت يكروز بسيار طولانى است ، و انسان از مواقف و گذرگاهاى مـتعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد، طبق بعضى از روايات اين مواقف پنجاه موقف است ، در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤ الى نمى شود، بلكه (رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون ) چنانكه در آيات بعد خواهد آمد.
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى شود و اعضاى بدن به شهادت برمى خيزند.
در بعضى از انسانها دقيقا پرسش مى شود.
و در بعضى ديگر انسانها به جدال و دفاع و مخاصمه برمى خيزند خلاصه
هر صحنه اى شرايطى دارد و هر صحنه از صحنه ديگر خوفناكتر است .
و بـاز در تـعـقـيـب آن هـمـگـان را مـخـاطـب سـاخـتـه مـى گـويـد (كـدامـيـن نـعـمت از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آرى در آن روز سـؤ ال نـمى شود، (بلكه مجرمان با قيافه هايشان شناخته مى شوند) (يعرف المجرمون بسيماهم ).
گـروهـى داراى چـهـره هـاى بـشـاش نـورانـى و درخـشـانـنـد كـه بـيـانـگـر ايـمـان و عمل صالح آنهاست ، و گروهى ديگر صورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نـشـانـه كـفـر و گناه آنهاست ، چنانكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مى خوانيم : (وجوه يـومـئذ مـسفرة ضاحكة مستبشره و وجوه يومئذ عليها غبرة ترهقها قترة ): (در آن روز چهره هائى درخشان و نورانيند، و چهره هائى تاريك ، كه سياهى مخصوصى آنرا پوشانيده ).
سپس مى افزايد: (آنگاه آنها را با موهاى پيش سر، و پاهايشان مى گيرند، و به دوزخ مى افكنند)! (فيؤ خذ بالنواصى و الاقدام ).
(نـواحـى ) جـمـع (نـاحـيـه ) چـنـانـكـه راغـب در مـفـردات مـى گـويـد: در اصـل بـه مـعـنـى مـوهـاى پـيـش سـر و از مـاده (نـصـاء) (بـر وزن نـصـر) بـه مـعـنـى اتـصال و پيوستگى است ، و (اخذ به ناصيه ) به معنى گرفتن موى پيش سر است ، و گاه كنايه از غلبه كامل بر چيزى مى آيد.
(اقدام ) جمع (قدم ) به معنى پاها است .
گـرفتن مجرمان با موى پيش سر، و پاها، ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه ماءموران عذاب اين دو را مى گيرند و آنها را از زمين برداشته ، با نهايت ذلت به دوزخ مى افكنند، و يـا كـنـايـه از نـهـايـت ضـعـف و نـاتـوانـى آنـهـا در چـنـگال ماءموران عذاب الهى است ، كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى برند، و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه ؟
بـاز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى افزايد: (كـدامـيـن نـعـمـت از نـعـمـتـهـاى پـروردگـارتان را تكذيب مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
در آيه بعد مى فرمايد: (اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آنرا انكار مى كنند) (هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون ).
در ايـنـكـه مـخـاطـبين حاضران در محشرند و اين سخن در قيامت به آنها گفته مى شود؟ و يا مخاطب شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى باشد، و در دنيا به او گفته شده است ؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى دارند، ولى قرائنى در آيه وجود دارد كه معنى دوم را تقويت مى كـنـد زيـرا تـعبير به فعل مضارع (يكذب ) و استفاده از جمله غائب با عنوان (مجرمون ) بيانگر اين است كه خداوند به پيامبرش (صلى الله عليه و آله ) مى گويد: اين اوصاف دوزخـى اسـت كـه همواره مجرمان در اين دنيا آنرا انكار مى كنند، و يا اينكه مخاطب همه انس و جـن هـسـتـنـد كـه بـه آنـهـا هـشـدار مـى دهـد جـهنمى كه مجرمان آنرا انكار مى كنند داراى چنين اوصافى است كه مى شنويد، بايد به هوش باشيد، عاقبت كارتان به آنجا نرسد.
باز در توصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى افزايد: (مجرمان در ميان
دوزخ و آب سوزان در رفت و آمدند) (يطوفون بينها و بين حميم آن ).
(آن ) و (آنـى ) در ايـنـجـا بـه مـعـنـى آبـى است كه در نهايت حرارت و سوزندگى بـاشـد، و در اصـل از مـاده (انا) (بر وزن رضا) به معنى وقت گرفته شده ، زيرا آب سوزان به وقت و مرحله نهائى خود رسيده است .
بـه اين ترتيب آنها از يكسو در ميان شعله هاى سوزان جهنم مى سوزند و تشنه مى شوند و تمناى آب مى كنند، و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى دهند (يا بر آنها مى ريزند) و اين مجازاتى است دردناك .
از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه چشمه سوزان حميم در كنار جهنم است كه نخست دوزخـيـان را در آن مـى بـرند و سپس ‍ در آتش دوزخ مى افكنند: (يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون ) (مؤ من 71 و 72).
تـعـبير به (يطوفون بينها و بين حميم ) آن در آيه مورد بحث نيز متناسب با همين معنى است .
بـاز بـه دنـبـال ايـن هـشدار و اخطار شديد بيداركننده كه لطفى است از ناحيه خداوند، مى فرمايد: (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آيه و ترجمه


و لمن خاف مقام ربه جنتان (46)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (47)
ذواتا اءفنان (48)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (49)
فيهما عينان تجريان (50)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (51)
فيهما من كل فاكهة زوجان (52)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (53)
متكين على فرش بطائنها من إ ستبرق و جنى الجنتين دان (54)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (55)


ترجمه :

46 - و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است .
47 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
48 - آن دو باغ بهشتى داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است .
49 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
50 - در آنها دو چشمه ، دائما در جريان است .
51 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
52 - در آن دو از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد.
53 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
54 - اين در حالى است كه آنها بر فرشهائى تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است .
55 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
تفسير:
اين دو بهشت در انتظار خائفان است
در ايـن آيـات دوزخـيان را به حال خود رها كرده ، به سراغ بهشتيان مى رود، و از نعمتهاى دلپـذيـر و بـى نـظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را بر مى شمرد، تا در مقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هر كدام روشنتر گردد.
مـى فـرمـايد: براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است (و لمن خاف مقام ربه جنتان ).
(خوف از مقام پروردگار) يا به معنى خوف از مواقف قيامت و حضور در پيشگاه او براى حـسـاب اسـت ، و يـا به معنى خوف از مقام علمى خدا و مراقبت دائمى او نسبت به همه انسانها است .
تـفـسـيـر دوم مناسب چيزى است كه در آيه 33 سوره رعد آمده كه مى فرمايد: افمن هو قائم عـلى كـل نـفـس بـمـا كـسـبـت : (آيـا كـسـى كـه بـالاى سـر هـمـه ايـسـتـاده حـافـظ و مـراقب اعمال همگان است همچون كسى است كه اين صفات را ندارد).
و در حـديـثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: من علم ان الله يـراه ، و يـسمع ما يقول ، و يعلم ما يعمله من خير او شر، فيحجزه ذلك عن القبيح من الاعـمـال ، فذلك الذى خاف مقام ربه ، و نهى النفس عن الهوى . (كسى كه مى داند خدا او را مـى بـيـند، و آنچه مى گويد مى شنود، و آنچه را از خير و شر انجام مى دهد مى داند، و اين توجه او را از اعمال قبيح بازمى دارد اين كسى است كه از مقام پروردگارش خائف است ، و خود را از هواى نفس بازداشته ).
در ايـنجا تفسير سومى است كه منظور ترس از خدا است نه به خاطر آتش دوزخ و طمع در نـعـيـم بـهـشـت ، بـلكـه تـنـهـا بـه خـاطـر مـقـام پـروردگـار و جلال او خائف است .
و نيز تفسير چهارمى وجود دارد كه منظور از (مقام پروردگار) مقام عدالت او است ، چرا كـه ذات مـقـدس او مـايـه خـوف نـيـسـت ، بلكه خوف از عدالت او است و خوف از عدالت نيز بازگشت به خوف از اعمال خود انسان مى كند، زيرا كسى كه پاك است از محاسبه اش چه بـاك اسـت ؟ مـجـرمـان هنگامى كه از كنار محكمه و دادگاه و زندان مى گذرند ترسانند، اما براى پاكان فرق نمى كند كه آنجا دادگاه است يا هر مكان ديگر.
البـتـه خـوف از پـروردگـار سـرچـشـمـه هـاى مـخـتـلفـى دارد: گـاه هـمـان اعـمـال نـاپـاك و افـكـار آلوده است ، و گاه مقربان به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين تـرك اولى و غفلت مايه وحشت آنها است ، و گاه بدون همه اينها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى انتها را مى كنند در مقابل او احساس حقارت كرده و حالت خوف به آنها دسـت مـى دهـد، ايـن خـوفـى اسـت كـه از نـهـايـت مـعـرفـت پـروردگـار حاصل مى شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه او است .
اين تفسيرهاى چهارگانه با هم تضادى ندارند و ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد.
و امـا (جـنـتـان ) (دو بـاغ بـهـشـت ) مـمـكـن اسـت بـهـشـت اول بـهـشـت مـادى و جسمانى باشد و بهشت دوم بهشت معنوى و روحانى ، چنانكه در آيه 15 سـوره آل عـمـران آمـده اسـت : للذيـن اتـقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهره و رضوان من الله .
در اين آيه علاوه بر بهشت جسمانى كه نهرها از زير درختانش مى گذرد و همسران پاك در آن هستند از بهشت معنوى كه خشنودى خدا است سخن مى گويد.
يـا ايـنـكـه بـهشت اول به عنوان پاداش اعمال به آنها داده مى شود، و بهشت دوم به عنوان تفضل ، چنانكه در آيه 38 نور آمده است : ليجزيهم الله احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله : (هـدف ايـن اسـت كـه خـداونـد پـاداش بـهـتـريـن اعـمـال آنها را بدهد و از فضلش ‍ بر آن بيفزايد).
يا اينكه يك بهشت براى اطاعت ، و ديگرى براى ترك معصيت است .
و يـا يـكـى بـراى ايـمـان و عـقـيـده ، و ديـگـرى بـراى اعمال صالح و مانند آن .
يا اينكه چون مخاطب جن و انس هستند هر يك از اين دو بهشت به گروهى از آنها تعلق دارد.
البـتـه هـيـچـيـك از ايـن تـفـسـيـرهـا دليـل خـاصـى نـدارد و در عـيـن حـال هـمه آنها ممكن است در آيه جمع باشد، آنچه مسلم است خداوند بـاغـهـاى مـتـعددى از بهشت در اختيار بندگان صالح مى گذارد كه در آن رفت و آمد دارند، دوزخيان (در ميان آتش و آب سوزان در طوافند) و اينها در باغهاى بهشت .
باز به دنبال اين نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته مى گويد: (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
سپس در توصيف اين دو بهشت مى افزايد: (آنها داراى انواع نعمتها و درختان پرشاخه با طراوتند) (ذواتا افنان ).
(ذواتا) تثنيه (ذات ) به معنى (صاحب ) و دارنده است .
(افـنـان ) جـمـع (فـنـن ) (بـر وزن قـلم ) در اصـل بـه معنى شاخه هاى تازه و پربرگ است ، و گاه به معنى (نوع ) نيز به كار مـى رود، و در آيـه مـورد بـحـث در هـر يـك از ايـن دو مـعـنـى مـمـكـن اسـت اسـتعمال شده باشد، در صورت اول اشاره به شاخه هاى باطراوت درختان بهشتى است ، بر عكس درختان دنيا كه داراى شاخه هاى پير و جوان و خشكيده هستند.
و در صورت دوم اشاره به تنوع نعمتهاى بهشت و انواع مواهب آن است ،
استعمال در هر دو معنى نيز بى مانع است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه درختان بهشتى به گونه اى هستند كه در يك درخت شاخه هاى مختلفى است و بر هر شاخه نوعى از ميوه ها.
و بـه دنـبـال ايـن نـعـمـت بـاز هـمـان سـؤ ال تـكـرار مى شود كه (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان )
از آنـجـا كـه يك باغ سرسبز و خرم و پرطراوت ، علاوه بر درختان ، بايد چشمه هاى آب جـارى داشـتـه بـاشـد در آيـه بـعـد مـى افزايد: (در آن دو بهشت دو چشمه به طور مداوم جريان دارد) (فيهما عينان تجريان ).
بـاز در بـرابـر ايـن نـعـمـت هـمـان سـؤ ال مـطـرح مـى شـود: (كـدامـيـن نـعـمـت از نـعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد) (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
گـرچـه در آيه فوق سخنى از چگونگى اين دو چشمه به ميان نيامده ، تنها تعبيرى از آن بـه عـنـوان (نـكـره ) ديـده مـى شـود كـه در ايـنـگـونـه مـوارد دليـل بـر عـظـمـت و اهـمـيـت اسـت ، ولى بـعـضـى از مـفـسـران اين دو چشمه را به چشمه هاى (سـلسـبيل ) و (تسنيم ) كه به ترتيب در آيه هاى (18 دهر)، و (27 مطففين ) آمـده تـفـسـيـر كـرده انـد و گـاه گفته شده يكى از اين دو چشمه چشمه (شراب طهور) و چشمه دوم چشمه (عسل مصفى ) است كه هر دو در آيه 15 سوره محمد آمده است .
و اگر ما (جنتان ) را در آيات گذشته به معنى بهشت معنوى و مادى تفسير كنيم طبعا اين دو چشمه نيز يكى معنوى (همچون چشمه معرفت ) و ديگرى چشمه مادى (همچون چشمه هاى آب زلال يا شير و عسل و شراب طهور است ) ولى
دليل خاصى براى هيچيك از اين تفاسير در دست نيست .
در آيـه بعد كه نوبت به ميوه هاى اين دو باغ بهشتى مى رسد، مى فرمايد: (در آنها از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد) (فيهما من كل فاكهة زوجان ).
نوعى كه در دنيا نمونه آنرا ديده ايد، و نوعى كه هرگز شبيه و نظير آنرا در اين جهان نديده ايد.
بعضى از مفسران نيز آنرا به دو نوع تابستانى و زمستانى و يا خشك و تر و يا كوچك و بزرگ تفسير كرده اند، ولى هيچيك از اينها دليل روشنى ندارد اين اندازه مسلم است كه ميوه هاى بهشتى كاملا متنوع و گوناگون مى باشد، و هر كدام از ديگرى بهتر و جالبتر است .
بـاز مـى افـزايـد: (كـدامـيك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
در آيـات پـيـشـين سه قسمت از ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى مطرح شد، اكنون به سراغ ويژگى چهارم مى رويم كه مى فرمايد: (اين در حالى است كه بهشتيان بر فرشهائى نـشـسته و تكيه كرده اند كه آستر آنها از پارچه هاى ابريشمين است ) (متكئين على فرش بطائنها من استبرق ).
مـعـمـولا انـسـان وقـتـى تـكـيـه مى كند كه در محيطى آرام و در نهايت امنيت باشد، اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است .
(فرش ) (بر وزن شتر) جمع (فراش ) به معنى فرشهائى است كه
گسترده مى شود).
(بـطـائن ) جـمـع (بـطـانـه ) بـه مـعـنى آستر است و (استبرق ) به معنى حرير ضخيم است .
جالب توجه اينكه : در اينجا گرانقيمت ترين پارچه اى كه در دنيا تصور مى شود آستر اين فرشها ذكر شده ، اشاره به اينكه قسمت روئين آن چيزى است كه از لطافت و زيبائى و جـذابـيـت در وصـف نمى گنجد، چرا كه معمولا در دنيا آستر را به خاطر اينكه ظاهر نمى شـود از جـنـس كـم اهـمـيتى تهيه مى كنند، و به اين ترتيب كم اهميت ترين جنسهاى آن جهان پرارزشترين جنس اين جهان است ، اكنون بايد فكر كرد كه متاع پر ارزش آن چگونه است .
قـدر مـسلم اين است كه مواهب الهى در سراى ديگر چيزى نيست كه در الفاظ ما بگنجد، و يا حـتـى قـدرت تـصور آنرا داشته باشيم ، تنها شبحى از دور، در لابلاى اين گونه آيات پر معنى براى ما تجلى مى كند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در آيات ديگر قرآن مى خوانيم كه بهشتيان بر (ارائك ) (تـخـتـهـاى سـايبان دار) و (سرير) (تختهاى بدون سايبان ) تكيه مى كنند، اما در ايـنـجـا مـى گـويـد: تـكيه بر فرشها دارند، ممكن است اينها همه به خاطر تنوع در لذات بـهـشـتـى بـاشـد كـه گـاهـى بـر آن و گـاهـى بـر اين تكيه مى زنند و نيز ممكن است اين فـرشـهـاى گـرانـبـهـا را بـر آن تـخـتـهـا بـگـسـتـرانـنـد، و يـا اشـاره بـه مسائل مهمترى است كه درك آن براى ما ساكنان دنيا ممكن نيست .
و بـالاخـره در پـنجمين نعمت به چگونگى نعمتهاى اين باغ بهشتى اشاره كرده مى گويد: (ميوه هاى رسيده اين دو بهشت در دسترس است ) (و جنى الجنتين دان ).
آرى زحمتى كه معمولا در چيدن ميوه هاى دنيا وجود دارد در آنجا به هيچوجه نيست .
(جـنى ) (بر وزن بقا) به معنى ميوه اى است كه موقع چيدن آن فرارسيده ، و (دان ) در اصل (دانى ) و به معنى نزديك است .
و بـاز هـمگان را در اينجا مخاطب ساخته مى گويد: (كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آيه و ترجمه


فيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن إ نس قبلهم و لا جان (56)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (57)
كأ نهن الياقوت و المرجان (58)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (59)
هل جزاء الاحسان إ لا الاحسان (60)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (61)


ترجمه :

56 - در بـاغـهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران عشق نمى ورزند و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است .
57 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
58 - آنها همچون ياقوت و مرجانند!
59 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
60 - آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود؟
61 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
تفسير:
همسران زيباى بهشتى
در آيـات گـذشته پنج قسمت از مواهب و ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى عنوان شده بود، در اينجا به سراغ ششمين نعمت مى رويم ، و آن همسران پاك بهشتى است ، مى فرمايد: (در اين قصرهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود چشم ندوخته ، و جز به آنها عشق نمى ورزند) (فيهن قاصرات الطرف ).
(و هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است ) (لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ).
بنابراين آنها دوشيزه اند، و دست نخورده ، و پاك از هر نظر.
از (ابوذر) نقل شده است كه (همسر بهشتى به شوهرش مى گويد: سوگند به عزت پروردگارم كه در بهشت چيزى را بهتر از تو نمى يابم ، سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد).
(طرف ) (بر وزن حرف ) به معنى پلك چشمها است ، و از آنجا كه به هنگام نگاه كردن پـلكـهـا به حركت در مى آيد كنايه از نگاه كردن است ، بنابراين تعبير به (قاصرات الطرف ) اشاره به زنانى است كه نگاهى كوتاه دارند، يعنى فقط به همسرانشان عشق مى ورزند، و اين يكى از بزرگترين امتيازات همسر است كه جز به همسرش نينديشد و به غير او علاقه نداشته باشد.
بـاز در تـعـقـيـب ايـن نـعـمت بهشتى تكرار مى كند: (كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
سـپـس بـه تـوصـيـف بـيشترى از اين همسران بهشتى پرداخته ، مى گويد: (آنها همچون ياقوت و مرجانند)! (كانهن الياقوت و المرجان ).
بـه سـرخى و صفا و درخشندگى (ياقوت ) و به سفيدى و زيبائى شاخ (مرجان ) كه هنگامى كه اين دو رنگ (يعنى سفيد و سرخ شفاف ) به هم آميزند زيباترين رنگ را به آنها مى دهند.
(يـاقـوت ) سنگى است معدنى و معمولا سرخ رنگ ، و مرجان حيوانى است دريائى شبيه شـاخـه هـاى درخـت كـه گـاه بـه رنگ سفيد و گاه قرمز يا رنگهاى ديگر است ، و در اينجا ظاهرا منظور نوع سفيد آن است .
بـار ديـگـر بـه دنـبـال ايـن نـعـمـت بـهـشـتـى مـى فـرمـايـد: (كـدامـيـن نـعـمـت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
و در پـايـان ايـن بـحـث مـى گـويـد: (آيـا جـزاى نـيـكـى جـز نـيـكـى خـواهـد بـود) (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ).
آيا آنها كه در دنيا كار نيك كرده اند جز پاداش نيك الهى انتظارى درباره آنها مى رود؟
گـرچـه در روايات اسلامى يا تفسير مفسران احسان در اين آيه تنها به معنى (توحيد) يا به معنى (توحيد و معرفت ) يا به معنى (اسلام ) تفسير شده ، ولى
پـيـداسـت كه اينها هر كدام مصداق روشنى از اين مفهوم گسترده است كه هر گونه نيكى را در عقيده و گفتار و عمل شامل مى شود.
در حـديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: آية فى كتاب الله مسجلة ، قلت و ما هى ؟ قال قول الله عزوجل : (هل جزاء الاحسان الا الاحسان ) جرت فى الكافر و المـؤ مـن ، و البـر و الفـاجـر، و مـن صـنـع اليـه معروف فعليه ان يكافى ء به و ليس المـكـافـاة ان تـصـنـع كـمـا صـنـع حـتـى تـربـى ، فـان صـنـعـت كـمـا صـنـع كـان له الفضل بالابتداء!:
(آيه اى در قرآن است كه عموميت و شمول كامل دارد.
راوى مـى گـويـد: عـرض كـردم كـدام آيـه اسـت ؟ فـرمـود: ايـن سـخـن خـداونـد مـتـعـال كـه مـى فـرمـايـد: هل جزاء الاحسان الا الاحسان : كه درباره كافر و مؤ من نيكوكار و بـدكـار جارى مى شود (كه پاسخ نيكى را بايد به نيكى داد) و هر كس به او نيكى شود بايد جبران كند، و راه جبران اين نيست كه به اندازه او نيكى كنى ، بلكه بايد بيش از آن باشد، زيرا اگر همانند آن باشد نيكى او برتر است ، چرا كه او آغازگر بوده )!.
بـنـابـرايـن پـاداش الهـى در قـيـامـت نـيـز بـيـش از عمل انسان در دنيا خواهد بود، طبق همان استدلالى كه امام در حديث فوق فرموده است .
(راغـب ) در (مـفـردات ) مـى گـويـد: (احسان ) چيزى برتر از عدالت است ، زيرا عـدالت ايـن اسـت كـه انـسان آنچه بر عهده او است بدهد، و آنچه متعلق به او است بگيرد، ولى احـسـان ايـن اسـت كـه بـيش از آنچه وظيفه او است انجام دهد، و كمتر از آنچه حق او است بگيرد.
باز در اينجا از بندگان اقرار مى گيرد كه (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
چـرا كـه ايـن قـانون يعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ از ناحيه خداوند بـزرگ ، و نـشـان مـى دهـد كـه پـاداش او در بـرابـر اعـمـال بـنـدگـان نـيـز درخـور كـرم او اسـت نـه درخـور اعـمال آنها، تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى كنند آنهم به توفيق و لطف خدا است و بركاتش نيز به خودشان مى رسد.
نكته :
نيكى پاداش نيكى است
آنـچـه در آيـه فـوق خـوانـديـم (هـل جزاء الاحسان الا الاحسان ) يك قانون عمومى در منطق قـرآن اسـت كـه خـدا و خـلق و هـمـه بـنـدگـان را شـامـل مى شود. عموميت اين قانون به همه مـسـلمـانـان تـعـليـم مـى دهـد كه هر نيكى را از هر كسى باشد جبران كنند، و به گفته امام صـادق (عـليـه السـلام ) جـبـران آن نـيـسـت كـه همانندش را انجام دهند، بلكه بايد برتر باشد، و گرنه آنكه ابتدا به احسان كرده است برترى خواهد داشت !
در مـورد اعـمـال مـا در پـيشگاه خداوند مساءله شكل ديگرى به خود مى گيرد، چرا كه طرف خـداونـد كـريـمـى اسـت كه امواج رحمتش ‍ سرتاسر عالم هستى را فراگرفته ، و اكرام و انـعامش شايسته ذات او است ، نه هموزن اعمال بندگان ، بنابراين جاى تعجب نيست كه در تـاريـخ امـم كـرارا مـى خـوانـيـم كـه افـرادى بـا انـجـام كـار كـوچـكـى از روى اخـلاص مشمول عنايات بزرگى شده اند، از جمله اينكه :
بـعـضـى از مـفسران نقل كرده اند (يكى از مسلمانان پيرزن كافرى را ديد كه دانه هائى بـراى پـرنـدگـان در وقـت زمـسـتـان مـى پـاشـيـد، بـه او گـفـت از امثال تو
ايـن عمل پذيرفته نمى شود، او در پاسخ گفت من اين كار را مى كنم خواه پذيرفته شود يـا نـشـود، ايـن ماجرا گذشت بعد از مدتى او را در حرم كعبه ديد گفت : اى مرد خداوند به بركت يك مشت دانه براى پرندگان نعمت اسلام را به من ارزانى داشت .
آيه و ترجمه


و من دونهما جنتان (62)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (63)
مدهامتان (64)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (65)
فيهما عينان نضاختان (66)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (67)
فيهما فاكهة و نخل و رمان (68)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (69)


ترجمه :

62 - و پائين تر از آنها دو بهشت ديگر است .
63 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
64 - هر دو كاملا خرم و سرسبزند!
65 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
66 - در آنها دو چشمه در حال فوران است .
67 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
68 - در آنها ميوه هاى فراوان و درخت نخل و انار است .
69 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
تفسير:
دو بهشت ديگر بااوصاف شگفت آورش
در ادامه بحث گذشته كه پيرامون دو بهشت خائفان با ويژگيهاى والا سخن مى گفت در اين آيـات از دو بـهشت سخن مى گويد كه در مرحله پائينترى و طبعا براى افرادى است كه در سطح پائينترى از ايمان و خوف از پروردگار قرار دارند، و به تعبير ديگر هدف بيان وجود سلسله مراتب به تناسب ايمان و عمل صالح است .
نخست مى فرمايد: (و پائينتر از آنها دو بهشت ديگر است ) (و من دونهما جنتان ).
بـراى ايـن جمله دو تفسير ذكر كرده اند نخست همان كه در بالا گفتيم تفسير ديگر اينكه : تعبير (من دونهما) يعنى غير از آن دو بهشت ، دو بهشت ديگر براى همان مؤ منان است كه به عنوان تنوع در ميان اين باغهاى بهشتى در گردشند، چرا كه طبع آدمى تنوع طلب است و از آن لذت مى برد.
ولى بـا تـوجـه بـه لحـن اين آيات ، و همچنين رواياتى كه در تفسير آن وارد شده تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.
در حـديـثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيـه فـرمـود: جنتان من فضة ، آنيتهما و ما فيهما، جنتان من ذهب آنيتهما و ما فيهما: (دو بهشت كه بناى آنها و هر چه در آنها است از نقره است ، و دو بهشت است كه بناى آنها و هر چه در آنـها است از طلا است ) (تعبير به طلا و نقره ممكن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد).
در حـديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير همين آيه فرمود: لا تـقـولن الجـنـة واحـدة ، ان الله يقول : (و من دونهما جنتان و لا تقولن درجة واحدة ان الله يـقـول : درجـات بـعـضـهـا فـوق بـعـض ) انـمـا تـفـاضـل القـوم بـالاعـمـال : (نـگـو بـهـشت يكى است ، چرا كه خداوند مى گويد: غير از آن دو بهشت ، دو بهشت ديگر است )، و نگو درجه واحدى است ، چرا كه خداوند مى فرمايد: (درجاتى است كـه بـعـضـى بـالاتـر از بـعـض ديـگـر اسـت و ايـن تـفـاوت بـه خـاطـر اعمال مى باشد).
روى هـمـيـن اصـل در حـديـثـى از پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) آمـده است : جنتان من ذهب للمـقـربين ، و جنتان من ورق لاصحاب اليمين : (دو بهشت از طلا است براى مقربان ، و دو بهشت از نقره براى اصحاب اليمين ).
سـپـس مـى افـزايـد: (كـدامـيـك از نـعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد) (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
بعد به پنج ويژگى اين دو بهشت كه بعضى با آنچه درباره دو بهشت سابق گفته شد شـبـاهت دارد و بعضى متفاوت است پرداخته ، مى گويد: (هر دو كاملا خرم و سرسبزند) (مدهامتان ).
(مـدهـامـتـان ) از مـاده (ادهـيـمـام ) و از ريـشـه (دهـمـه ) (بـر وزن تـهـمـه ) در اصـل بـه معنى (سياهى ) و (تاريكى شب ) است ، سپس به سبز پررنگ نيز اطلاق شده است ، و از آنجا كه چنين رنگى نشانه نهايت شادابى و طراوت گياهان
و درختان است اين تعبير بيانگر نهايت خرمى آن دو بهشت است .
بـاز در ايـنـجـا اضافه مى كند: (كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
در آيـه بـعـد بـه تـوصـيـف ديـگـرى پـرداخـتـه ، مـى گـويـد: (در آنـهـا دو چـشـمـه در حال فوران است ) (فيهما عينان نضاختان ).
(نضاختان ) از ماده (نضخ ) به معنى فوران آب مى باشد.
دگر بار از جن و انس به صورت يك استفهام انكارى مى پرسد: (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آيـه بـعـد دربـاره ميوه هاى اين دو بهشت چنين مى گويد: (در آنها ميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است ) (فيهما فاكهة و نخل و رمان ).
بـدون شـك (فـاكـهـة ) مـفـهـوم گـسـتـرده اى دارد و هـمـه انـواع مـيـوه را شـامـل مى شود، ولى اهميت خرما و انار سبب شده كه بالخصوص از آن دو نام برده شود، و ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران پـنـداشـتـه انـد كـه ايـن دو مـيـوه در مـفـهـوم (فـاكـهـة ) داخـل نـيست اشتباه است ، زيرا علماى لغت آنرا انكار كرده اند، و اصولا عطف (خاص ) بر (عـام ) در مـواردى كـه امـتـيـازى مـوجـود بـاشـد كـامـلا مـعمول است ، چنانكه در آيه 98 سوره بقره مى خوانيم : من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين : (كسى كه دشمن خدا و ملائكه و فرستادگان او و جبرئيل باشد (كافر است و) خداوند دشمن كافران مى باشد).
در ايـنـجـا (جـبـرئيـل ) و (ميكائيل ) كه دو نفر از فرشتگان بزرگ خدا هستند بعد از ذكر (ملائكه ) به طور عام مورد توجه قرار گرفته اند.
بـاز هـمان سؤ ال را تكرار كرده ، مى فرمايد: (كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
نكته :
ارزش ميوه ها
قابل توجه اينكه در آيات فوق از ميان غذاهاى بهشتى مخصوصا روى ميوه ها تكيه شده و از مـيان تمام ميوه ها به خصوص خرما و انار را نام مى برد، و عجب اينكه بجاى (خرما) (درخـت نخل ) گفته شده ، ولى در مورد انار نام خود ميوه آمده است ، و لابد هر كدام نكته اى دارد.
امـا ذكـر خـصـوص مـيـوه هـا از مـيان غذاهاى بهشتى بخاطر اهميتى است كه ميوه ها در تغذيه دارنـد، تـا آنـجـا كه انسان را موجودى (ميوه خوار) ناميده اند، و نقش ميوه ها در طراوت و شـادابـى و نـشـاط انـسـان نـه تـنها از نظر علمى بلكه از نظر تجربه عمومى مردم نيز آشكار است .
و امـا ذكـر درخـت نـخـل بـجـاى مـيـوه آن مـمـكـن اسـت از ايـن نـظـر بـاشـد كـه درخـت نـخـل علاوه بر ميوه اش از جهات مختلف مورد استفاده است در حالى كه درخت انار چنين نيست ، از بـرگـهـاى نـخـل انـواع وسـائل زندگى ، از فرش گرفته تا كلاه و لباس و وسيله حـمـل و نـقـل و تـخت خواب مى بافند، و از الياف آن استفاده هاى مختلف مى كنند، بعضى از قـسمتهاى آن خواص داروئى دارد و حتى از تنه آن به عنوان ستون براى بعضى عمارتها يا پل براى عبور از نهرها استفاده مى كنند.
و امـا انـتـخـاب ايـن دو مـيـوه از ميان ميوه هاى بهشتى به خاطر تنوع اين دو مى باشد: يكى غالبا در مناطق گرم مى رويد، و ديگرى در مناطق سرد، يكى
ماده قندى دارد، و ديگرى ماده اسيدى ، يكى از نظر طبيعت گرم است و ديگرى از نظر طبيعت سرد، يكى غذا است و ديگرى برطرف كننده تشنگى .
دربـاره مـواد حـيـاتى موجود در خرما و انواع ويتامينهاى آن كه امروز كشف شده و بالغ بر 13 مـاده حـيـاتـى و 5 نـوع ويـتـامـيـن اسـت و هـمـچـنـيـن سـايـر خـواص آن ذيل آيه 25 سوره مريم تحت عنوان يك غذاى نيروبخش سخن گفته ايم .
و اما (انار) كه در بعضى از روايات اسلامى به عنوان بهترين ميوه ها (سيدالفاكهة ) معرفى شده .
دانـشـمـنـدان غـذاشناس مطالب بسيارى گفته اند، از جمله روى قدرت پاك كنندگى خون و وجود مقدار قابل ملاحظه اى (ويتامين ث ) در آن تكيه كرده اند.
فـوائد فـراوان ديگرى براى انار (شيرين و ترش ) در كتب آمده است از جمله تقويت معده ، دفـع تـبـهاى صفرائى ، يرقان ، جرب (بيمارى خارش ) تقويت ديد چشم ، رفع جراحات مزمن ، تقويت لثه ، دفع اسهال است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : اطعموا صبيانكم الرمان ، فانه اسرع لشبابهم : (به كودكان خود انار دهيد كه موجب رشد سريع آنها است ).
و در حديث ديگرى آمده است : فانه اسرع لالسنتهم : (زودتر به سخن مى آيند).
و در حـديـث ديگرى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمودند ما على وجه الارض ثمرة كانت احب الى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) من الرمان : (هيچ ميوه اى در روى زمين نزد رسول خدا محبوبتر از انار نبود).
آيه و ترجمه


فيهن خيرات حسان (70)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (71)
حور مقصورات فى الخيام (72)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (73)
لم يطمثهن إ نس قبلهم و لا جان (74)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (75)
متكئين على رفرف خضر و عبقرى حسان (76)
فبأ ى ءالاء ربكما تكذبان (77)
تبارك اسم ربك ذى الجلال و الاكرام (78)


ترجمه :

70 - و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نيكو خلق و زيبا.
71 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
72 - حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند.
73 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
74 - زنانى كه هيچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه اند).
75 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
76 - ايـن در حـالى اسـت كـه ايـن بـهـشـتـيان بر تختهائى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده .
77 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟
78 - پـربـركـت و زوال نـاپـذيـر اسـت نـام پـروردگـار صـاحـب جلال و جمال تو.
تفسير:
باز هم همسران بهشتى
در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى كه در آيات سابق آمده است در اين آيات نيز به قسمتهاى ديگر از اين مواهب اشاره شده است .
نـخـسـت مـى فـرمـايد: (در اين دو بهشت نيز زنانى هستند نيكوخلق و زيبا) (فيهن خيرات حسان ).
زنـانـى كـه جـمـع ميان (حسن سيرت ) و (حسن صورت ) كرده اند، چرا كه (خير) غـالبـا در مورد صفات نيك و جمال معنوى به كار مى رود و (حسن ) غالبا در زيبائى و جمال ظاهر.
در روايـاتـى كـه در تـفـسير اين آيه وارد شده صفات نيك بسيارى براى همسران بهشتى شـمـرده شـده كـه مـى تواند اشاره اى به صفات عالى زنان دنيا نيز باشد، و الگوئى بـراى هـمـه زنـان مـحـسـوب شـود، از جـمـله خـوش زبـان بـودن ، نـظـافـت و پاكى ، آزار نرسانيدن ، نظرى به بيگانگان نداشتن و مانند آن .
خلاصه اينكه تمام صفات كمال و جمالى كه در يك همسر مطلوب است در آنها جمع است ، و آنـچـه خـوبـان هـمـه دارنـد آنـهـا تـنـهـا دارنـد، و بـه هـمـيـن دليل قرآن در يك تعبير كوتاه و پرمعنى از آنها به عنوان (خيرات حسان ) تعبير كرده است .
و بـه دنـبـال ذكـر اين نعمت باز مى افزايد: (كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
سـپـس در ادامـه تـوصـيـف ايـن زنان بهشتى اضافه مى كند: (آنها حوريانى هستند كه در خيمه هاى بهشتى مستورند) (حور مقصورات فى الخيام ).
(حـور) جمع (حوراء) و (احور) به كسى مى گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است ، و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است .
تـعبير به (مقصورات ) اشاره به اين است كه آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از ديگران مستور و پنهانند.
(خـيـام ) جـمـع (خـيـمـه ) اسـت ، ولى به طورى كه در روايات اسلامى آمده خيمه هاى بهشتى شباهتى به خيمه هاى اين جهان ندارند، از نظر گستردگى و وسعت و زيبائى .
اين نكته نيز قابل توجه است كه (خيمه ) طبق آنچه علماى لغت و بعضى
از مـفـسـران گـفـتـه انـد تـنها به معنى خيمه هاى پارچه اى كه در ميان ما معروف است نمى بـاشـد، بلكه به خانه هاى چوبى و يا حتى هر خانه مدورى كلمه خيمه اطلاق مى شود، و گاه گفته شده (خيمه ) عبارت است از هر خانه اى كه از سنگ و مانند ساخته نشده است .
و بـار ديـگـر هـمـان سـؤ ال پـرمـعنى را تكرار كرده مى گويد: (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
آيه بعد توصيف ديگرى است درباره حوريان بهشتى ، مى فرمايد: (هرگز پيش از اين جن و انس ديگرى با آنها تماس نگرفته ، و دوشيزه اند) (لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان ).
البـتـه چـنـانـكه از آيات ديگر قرآن استفاده مى شود زنان و مردانى كه در اين دنيا همسر يـكـديگرند هرگاه هر دو باايمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى شوند، و با هم در بهترين شرائط و حالات زندگى مى كنند.
و حتى از روايات استفاده مى شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى كه در اين جهان انجام داده اند.
سپس مى فرمايد: (كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد)؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).
در آخرين توصيفى كه در اين آيات از نعمتهاى بهشتى كرده ، مى گويد: (ساكنان اين دو بـهـشـت در حالى هستند كه تكيه بر تختهائى زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده است ) (متكئين على رفرف خضر و عبقرى حسان ).

 

next page

fehrest page

back page