تفسير نمونه جلد ۲۱

جمعي از فضلا

- ۷ -


كـار نخواهد بود، و چون حيات و مرگ برزخى مطلقا با آن شباهتى ندارد سخنى از آن به ميان نيامده است .
سـومـيـن سؤ ال اينكه نبودن مرگ در قيامت منحصر به بهشتيان نيست ، دوزخيان نيز مرگى ندارند، پس چرا در آيه روى بهشتيان تكيه شده است ؟
مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) جواب جالبى دارد، مى گويد: اين به خاطر آن است كـه بشارتى براى بهشتيان باشد كه حيات جاويدان گوارائى دارند، اما براى دوزخيان كـه هـر لحـظـه از حياتشان براى آنها مرگى است و گوئى پيوسته مى ميرند و زنده مى شوند اين سخن مفهومى ندارد.
بـه هـر حـال تعبير به (لا يذوقون ) (نمى چشند) در اينجا اشاره به اين است كه حتى كمترين آثارى از آثار مرگ نيز براى بهشتيان پيدا نمى شود.
جـالب ايـنـكـه در حـديـثـى از امـام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : خداوند روز قيامت به بـعـضـى از بـهـشتيان مى گويد: و عزتى و جلالى ، و علوى و ارتفاع مكانى ، لانحلن له اليوم خمسة اشياء ... الا انهم شباب لا يهرمون ، و اصحاء لا يسقمون ، و اغنياء لا يفتقرون ، و فرحون لا يحزنون ، و احياء لا يموتون ، ثم تلى هذه الاية : لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى :
به عزت و جلالم سوگند، و به علو و بلندى مقامم قسم ، من پنج چيز را به او مى بخشم ... آنـهـا هـمـيـشه جوانند و پير نمى شوند، تندرستند و بيمار نمى گردند، توانگرند و فـقـير نخواهند شد، خوشحالند و اندوهى به آنها راه نمى يابد، و هميشه زنده اند و نمى ميرند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى .
آيه و ترجمه


فإ نما يسرنه بلسانك لعلهم يتذكرون (58)
فارتقب إ نهم مرتقبون (59)


ترجمه :

58 - ما آن (قرآن ) را بر زبان تو آسان ساختيم تا متذكر شوند.
59 - (امـا اگـر پـذيـرا نـشدند) منتظر باش آنها نيز منتظرند (تو منتظر پيروزى الهى و آنها منتظر عذاب و شكست باشند).
تفسير:
منتظرش باش كه آنها نيز منتظرند!
گـفـتـيـم : (سـوره دخان ) با بيان عظمت و عمق آيات قرآن شروع شده است ، و با آيات فـوق كـه آن هم بيانگر تاءثير عميق آيات قرآن است پايان مى گيرد، تا آغاز سوره با انـجـامـش هـمـاهـنـگ بـاشد، و آنچه در ميان اين آغاز و انجام بيان شده نيز تاءكيدى است بر مواعظ و اندرزهاى قرآن .
مـى فـرمـايد: (ما اين قرآن را بر زبان تو آسان كرديم تا آنها متذكر شوند) (فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون ).
بـا اينكه محتوايش فوق العاده عميق و ابعادش بسيار گسترده است ، ساده ، روان ، همه كس فـهـم ، و قـابـل اسـتـفـاده بـراى همه قشرهاست ، مثالهايش زيبا، تشبيهاتش طبيعى و رسا، داسـتـانهاى واقعى و آموزنده ، دلائلش روشن و محكم ، بيانش ساده و فشرده و پر محتوا، و در عـيـن حـال شـيـريـن و جـذاب ، تـا در اعماق قلوب انسانها نفوذ كند، بيخبران را آگاه ، و دلهاى آماده را متذكر سازد.
بعضى از مفسران تفسير ديگرى براى اين آيه ذكر كرده اند كه مطابق آن منظور اين است : تو با اينكه درس نخوانده اى به سهولت و راحتى مى توانى اين
آيات پر محتوا را كه بيانگر وحى و اعجاز الهى است قرائت كنى .
ولى تـفـسـيـر اول مـناسبتر به نظر مى رسد، و در واقع اين آيه شبيه آيه اى است كه در سـوره قـمـر چـنـد بـار تـكـرار شـده اسـت : و لقـد يـسـرنـا القـرآن للذكـر فهل من مدكر: (ما قرآن را براى تذكر سهل و آسان ساختيم آيا كسى هست كه پند گيرد و متذكر شود)؟.
ولى از آنـجـا كـه با همه اين اوصاف باز گروهى در برابر كلام حق تسليم نمى شوند در آخـريـن آيـه آنـهـا را مـورد تهديد قرار داده ، مى گويد: (اگر با اينهمه آنها پذيرا نشوند تو منتظر باش ، آنها نيز منتظرند)! (فارتقب انهم مرتقبون ).
تو منتظر وعده هاى الهى در زمينه پيروزى بر كفار باش ، و آنها منتظر شكست باشند. تو مـنتظر مجازات دردناك الهى درباره اين قوم لجوج و ستمگر باش ، آنها نيز در پندار خود انـتظار شكست و ناكامى تو را مى كشند، تا معلوم شود كداميك از اين دو انتظار صحيح است ؟
بنابراين هرگز نبايد از اين آيه چنين نتيجه گيرى كرد كه خداوند به پيامبرش دستور مى دهد به كلى دست از تبليغ آنها بكشد، و تلاشها و كوششهايش را متوقف سازد، و تنها بـه انـتـظـار قـناعت كند، بلكه اين يكنوع تهديد است كه براى بيدار ساختن افراد لجوج به كار مى رود
نكته ها:
1 - (ارتـقـب ) در اصـل از (رقبة ) (بر وزن طلبه ) به معنى (گردن ) گرفته شـده اسـت ، و از آنجا كه افرادى كه منتظر چيزى هستند پيوسته گردن مى كشند به معنى انتظار و مراقبت از چيزى آمده است .
2 - آيات فوق به خوبى نشان مى دهد كه قرآن مجيد تعلق به قشر و گروه
خاصى ندارد، بلكه براى فهم و تذكر و پندگيرى عموم است ، بنابراين آنها كه قرآن را در پـيـچ و خـم مـفـاهـيـم مـبـهـم و مسائل نامفهومى قرار مى دهند كه درك آن تعلق به قشر خاصى دارد و حتى آن قشر هم چيزى از آن نمى فهمند در حقيقت از روح قرآن غافلند.
قرآن بايد در زندگى همه مردم حضور داشته باشد، در شهر و روستا، در خلوت و جمع ، در دبـسـتـان و دانـشـگـاه ، در مـسـجـد و مـيـدان جـنـگ ، و در هـمـه جـا، چرا كه (خداوند آن را سهل و ساده و روان ساخته تا همگان متذكر شوند).
و نيز اين آيه قلم بطلان بر افكار كسانى كه قرآن را در طرز تلاوت و پيچ و خم قواعد تـجـويـد خـلاصـه كـرده ، و تـنـهـا هـمـتـشـان اداى الفـاظ آن از مخارج و رعايت آداب وقف و وصـل اسـت مـى كـشـد، و مـى گـويـد هـمـه ايـنـهـا بـراى تـذكـر اسـت تـذكـرى كـه عـامـل حـركت و سازندگى در عمل بشود، رعايت ظواهر الفاظ در جاى خود صحيح ولى هدف نهائى معانى است نه الفاظ.
3 - در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : لو لا تيسيره لما قدر احد من خلقه ان يـتـلفـظ بـحـرف مـن القـرآن ، و انـى لهـم ذلك و هـو كـلام مـن لم يـزل و لا يـزال !: (اگـر خـداونـد قـرآن را آسـان بـر زبـانها نساخته بود كسى قدرت نداشت تلفظ به حرفى از حروف آن كند، و چگونه مى توانستند در حالى كه قرآن سخن خـداونـد ازلى و ابـدى اسـت )؟ (و چـنـيـن كـلامى آنقدر ابهت و عظمت دارد كه تلفظ به آن براى بندگان بدون لطف الهى ممكن نيست ).
پـروردگـارا! مـا را از كسانى قرار ده كه از قرآن اين كلام بزرگ و بى نظيرت پند مى گيرند، و زندگى خود را در تمام ابعاد با آن هماهنگ مى سازند.
خداوندا! از آن امنيت كه به پرهيزگاران عنايت مى كنى و قلب و جان
آنها را در برابر طوفان حوادث آرامش مى بخشى به ما مرحمت فرما.
بـارالهـا! مـواهـبـت بـى شـمـار، و رحـمـتـت بـى حـسـاب ، و مـجـازاتـت دردنـاك اسـت ، اعـمال ما چيزى نيست كه ما را مشمول لطفت و بر كنار از كيفرت سازد، ما را با همان فضلى كه به متقين وعده داده اى مشمول عناياتت قرار ده ، وگرنه هرگز به آغوش بهشت جاودانت راه نخواهيم يافت .
پايان سوره دخان سه شنبه 25 رجب المرجب 1405
27 /1/ 1364


سوره جاثيه


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و داراى 37 آيه است
محتواى سوره جاثيه
اين سوره كه ششمين سوره از سوره هاى (حواميم ) است از سوره هاى مكى است ، و زمانى نـازل شـد كـه درگـيـرى شديدى ميان (مسلمانان ) و (مشركان ) بر فضاى اجتماعى مـكه حاكم بود، و به همين دليل بيشتر روى مسائل مربوط به توحيد، و مبارزه با شرك ، و تـهـديـد ظـالمـان بـه دادگـاه قـيـامـت ، و تـوجـه بـه مـسـاءله ثـبـت اعـمـال ، و هـمچنين توجه به سرنوشت اقوام سركش پيشين مى پردازد، و مى توان محتواى اين سوره را در هفت بخش ‍ خلاصه كرد:
1 - عظمت قرآن مجيد و اهميت آن .
2 - بيان گوشه اى از دلائل توحيد در برابر مشركان .
3 - ذكر پاره اى از ادعاهاى طبيعى مسلكان و پاسخ قاطع به آن .
4 - اشـاره كـوتـاهـى بـه سـرنـوشـت بـعـضـى از اقـوام پـيـشـيـن هـمـچـون بـنـى اسرائيل به عنوان گواهى بر مباحث اين سوره .
5 - تـهـديـد شـديد نسبت به گمراهانى كه اصرار و پافشارى بر عقائد انحرافى خود دارند.
6 - دعوت به عفو و گذشت در عين قاطعيت و عدم انحراف از مسير حق .
7 - اشـارات گـويـائى بـه حـوادث تـكـانـدهـنـده قـيـامـت ، مـخـصـوصـا نـامـه اعمال كه تمامى كارهاى انسان را بى كم و كاست در بر مى گيرد.
ايـن سـوره بـا اوصاف و نامهاى بزرگ خداوند همچون عزيز و حكيم آغاز مى شود و با آن نـيـز خـتم مى گردد، نام اين سوره جاثيه است به تناسب آيه 28 اين سوره (جاثيه يعنى كسى كه به زانو در آمده ) و اشاره به وضع بسيارى
از مردم در صحنه قيامت در دادگاه عدل الهى است .
مـرحـوم (طـبـرسـى ) در (مـجـمـع البـيـان ) نـام ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن سـوره نقل كرده كه چندان مشهور نيست و آن (شريعت ) است به تناسب آيه 18 اين سوره .
فضيلت تلاوت سوره جاثيه
در حـديـثـى از پـيـامـبـر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : من قراء حاميم الجاثية سـتـر الله عـورتـه و سـكـن روعـتـه عند الحساب : (كسى كه سوره جاثيه را بخواند (و البته در آن انديشه كند و در زندگى خود به كار بندد) خداوند عيوب او را روز قيامت مى پوشاند، و ترس و وحشت او را به آرامش مبدل مى سازد).
در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السلام ) مى خوانيم : من قراء سورة الجاثية كان ثـوابـها ان لايرى النار ابدا، و لايسمع زفير جهنم و لاشهيقها، و هو مع محمد (صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ): (هـر كـس سـوره جـاثـيـه را (بـا فـكـر و انـديـشـه اى كـه مـقـدمـه عـمـل بـاشد) تلاوت كند ثوابش اين است كه هرگز آتش دوزخ را نبيند و صداى ناله جهنم را نمى شنود و همنشين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خواهد بود).
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


حم (1)
تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم (2)
إ ن فى السموات و الا رض لايات للمؤ منين (3)
و فى خلقكم و ما يبث من دابة ءايات لقوم يوقنون (4)
و اختلاف اليل و النهار و ما اءنزل الله من السماء من رزق فاءحيا به الا رض بعد موتها و تصريف الرياح ايات لقوم يعقلون (5)
تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق فباى حديث بعد الله و ءاياته يؤ منون (6)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حم .
2 - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است .
3 - بـدون شـك در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل ايمانند.
4 - و هـمـچـنـيـن در آفـريـنش شما، و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته ، نشانه هائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند.
5 - و نـيـز در آمـد و شـد شـب و روز و رزقـى كـه خـداونـد از آسـمـان نـازل كـرده ، و بـه وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده ، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تفكرند.
6 - ايـنـهـا آيـات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم ، اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟!.
تفسير:
همه جا نشانه هاى او است
گفتيم اين سوره ششمين سوره اى است كه با حروف مقطعه (حم ) آغاز شده ، و با سوره بـعـد يـعـنـى سـوره (احـقـاف ) مـجـمـوعـا سـوره هـاى هـفـتـگـانـه حـوامـيـم را تشكيل مى دهد.
در مـورد تـفـسـيـر حـروف مـقـطـعـه كـرارا در آغـاز سـوره هـاى (بـقـره ) و (آل عمران ) و (اعراف ) و همچنين سوره هاى حم بحث كرده ايم .
مـفـسـر معروف طبرسى در آغاز اين سوره مى افزايد: بهترين سخن اين است كه گفته شود (حـم ) نـام ايـن سـوره اسـت ، سـپـس از بـعـضـى از مـفـسـران نـقـل مـى كـنـد (نـامـگـذارى ايـن سـوره بـه حم براى اشاره به اين است كه اين قرآن كه سراپا اعجاز است از حروف الفبا تشكيل شده ).
آرى اين كتابى كه نور است و هدايت است و راهنما و راهگشا و معجزه
جاويدان پيامبر اسلام است از تركيب همين حروف ساده به وجود آمده ، و اين نهايت عظمت است كه چنان امر مهمى از چنين وسيله ساده اى تشكيل گردد.
و شايد به همين دليل بلافاصله از عظمت قرآن ياد كرده ، مى گويد (اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است ) (تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ).
(عزيز) به معنى قدرتمند و شكست ناپذير، و (حكيم ) به معنى كسى كه از اسرار همه چيز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حكمت مى باشد.
روشـن اسـت كـه بـراى نـازل كردن اينچنين كتاب ، حكمتى بى پايان ، و قدرتى نامحدود لازم است ، كه جز در خداوند متعال وجود ندارد.
جـالب ايـنـكه اين آيه به همين صورت در آغاز چهار سوره قرآن آمده است كه سه سوره از سوره هاى حواميم (مؤ من ، جاثيه و احقاف ) و يك سوره از غير حواميم (سوره زمر) است ، اين تـكـرار و تـاءكـيـد بـه ايـن مـنـظـور است كه توجه همگان را به عمق اسرار قرآن و عظمت مـحـتواى آن جلب كند، تا هيچ تعبيرى را در آن ساده نينگارند، و هيچ كلمه اى را بى حساب فكر نكنند، و به هيچ حدى از فهم و درك آن قانع نشوند.
ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه گاهى توصيف به (عزيز) براى خود قرآن ذكر شـده ، مـانـنـد و انـه لكـتـاب عـزيـز: (قـرآن كتابى است قدرتمند و شكست - ناپذير) (فصلت 41) دست بيهوده گويان به دامنش دراز نمى شود و گذشت زمان از ارزش آن نمى كاهد، و حقايق آن به كهنه گى نمى گرايد تحريف گران را
رسوا مى كند و در مسير زمان همواره پيش مى تازد.
و گاه براى نازل كننده قرآن مانند آيه مورد بحث ، و هر دو صحيح است .
سـپـس بـه بـيـان آيـات و نـشـانه هاى عظمت خدا در آفاق و انفس ‍ پرداخته ، مى گويد: در آسـمـانـهـا و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى اسـت بـراى آنـهـا كـه اهل ايمانند و طالب حقند (ان فى السموات و الارض لايات للمؤ منين ).
عـظـمـت آسـمـانـهـا از يـكـسـو، و نـظـام شـگـفـت انـگـيـز آنـهـا كـه مـيـليـونـهـا سـال مـى گذرد و برنامه هاى آنها بدون كمترين انحراف و دگرگونى ادامه مى يابد از سوى ديگر، و ساختمان زمين و عجائب آن از سوى سوم هر يك آيتى از آيات خدا است .
زمـيـنـى كـه به گفته بعضى از دانشمندان 14 نوع حركت دارد، و با سرعت سرسام آورى بـه گـرد خـود مـى گردد، و نيز حركتى سريع به گرد خورشيد، و حركت ديگرى همراه خـانـواده مـنـظـومـه شـمـسـى در دل كـهـكـشـان دارد، و بـه مـسـافـرتـى بـى انـتـهـا مـشـغـول اسـت ، بـا اينحال چنان آرام است كه مهد آسايش انسان و همه موجودات زنده است ، و ابدا احساس نمى شود كه حتى به مقدار سر سوزنى حركت مى كند!
نـه چـنـان سـخـت اسـت كه نتوان در آن زراعت كرد و خانه بنا نمود، و نه چنان نرم است كه قابل استقرار و بقا نباشد.
انـواع مـنـابـع و مـعادن و وسائل حيات براى ميلياردها انسان گذشته و امروز و آينده در آن فراهم شده ، و آنقدر زيبائى دارد كه انسان را مسحور و مفتون خود مى سازد كوهها و درياها و جو زمين نيز هر كدام آيتى است اسرارآميز ولى اين نشانه هاى توحيد و عظمت آفريدگار را تـنـها در اختيار مؤ منان يعنى طالبان حق و پويندگان راه الله قرار مى دهد، و كوردلان بى خبر و مغرور از درك آن محرومند.
سـپـس از ايـن آيـات آفـاقى به آيات انفسى پرداخته ، مى گويد: (و در آفرينش شما و جـنـبـنـدگانى كه در سراسر زمين پراكنده ساخته نيز نشانه هائى است براى جمعيتى كه اهل يقينند) (و فى خلقكم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون ).
در حـقيقت همانگونه كه در عبارت معروف و منسوب به امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : (اين انسان جرم صغيرى است كه عالم كبيرى در او خلاصه شده ) و آنچه در عالم كبير وجود دارد نمونه اى از آن در درون جسم و جان او است .
خصلتها و صفاتش معجونى است از خصائل و صفات مجموعه جنبندگان و موجودات زنده ، و تنوع خلقتش عصارهاى است از مجموعه حوادث اين جهان بزرگ .
سـاخـتـمـان يـك سـلول او بـه انـدازه سـاختمان يك شهر عظيم صنعتى اسرارانگيز است ، و آفـريـنـش يك موى او با ويژگيها و خصوصيات مختلفى كه با سرپنجه علم و دانش كشف شده است خود آيتى بزرگ از آيات الهى است .
وجود هزاران كيلومتر رگهاى كوچك و بزرگ و مويرگهاى فوق العاده ظريف در بدن او، و هـزار كـيـلومـتـر رشـتـه هـاى ارتـبـاطـى و سيمهاى مخابراتى سلسله اعصاب ، و چگونگى ارتـبـاط آنـهـا بـا مـركـز فـرمـانـدهـى فـوق العـاده پـيـچـيـده و اسـرارآمـيـز و در عـيـن حـال قـوى و نـيرومند در مغز، و طرز كار هر يك از دستگاههاى داخلى بدن ، و هماهنگى عجيب آنـهـا بـه هـنـگـام بـروز حـوادث نـاگـهـانى ، و دفاع سرسختانه نيروهاى محافظ تن در برابر هجوم عوامل خارجى ، هر يك به تنهائى آيتى است .
و از انـسـان گـذشـتـه صـدهـا هـزار نوع جنبنده از حيوانات ذره بينى گرفته تا حيوانات غـولپـيـكـر، بـا ويـژگـيـهـا و ساختمانهاى كاملا متنوع و رنگارنگ كه گاه براى مطالعه يـكـنوع از آنها بايد جمعى از دانشمندان تمام عمر خود را مصروف كنند، و با اينكه هزاران كتاب درباره اسرار آفرينش آنها نوشته شده هنوز آنچه درباره آنها مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم بسيار كم است ، آرى هر يك به نوبه
خود آيتى و نشانه اى از علم و حكمت و قدرت بى پايان مبداء آفرينش است .
ولى چرا گروهى دهها سال در لابلاى اين آيات رفت و آمد دارند، و كمترين آگاهى حتى از يكى از آنها ندارند؟ دليلش همان است كه قرآن مى گويد: (اين آيات مخصوص طالبان ايمان و يقين و صاحبان انديشه و فكر است ) براى آنها كه درهاى قلب خود را گشوده و بـا تـمام وجود تشنه يقين و علم و دانشند، حتى كمترين حركت و كوچكترين موجود را از نظر دور نمى دارند، و ساعتها در آن مى انديشند، و از آن نردبانى مى سازند براى ارتقاء به سوى (الله ) و دفترى براى (معرفت كردگار) و با او به راز و نياز مى پردازند و جام دل را از باده عشقش لبريز مى كنند.
در آيه بعد از (سه موهبت بزرگ ) كه هر يك نقش مهمى در حيات انسان و موجودات زنده ديـگـر دارد، و هـر يـك آيتى از آيات خدا است ، نام مى برد: مساءله (نور) و (آب ) و (هـوا) مـى فـرمـايـد: (در آمـد و شـد شـب و روز، و رزقـى را كـه خـداونـد از آسـمـان نـازل كـرده و بـه وسـيله آن زمين را بعد از مرگش حيات بخشيده ، و همچنين در وزش بادها، نـشـانـه هـائى اسـت بـراى جـمـعـيـتـى كـه تـعـقـل و انـديـشـه مـى كـنـنـد) (و اخـتـلاف الليـل و النـهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح آيات لقوم يعقلون )
مـسـاءله نـظـام نور و ظلمت و آمد و شد شب و روز كه هر يك با نظم خاصى جانشين و خليفه ديـگـرى مـى شود بسيار حساب شده و شگفت انگيز است ، هر گاه روز دائمى بود يا فوق طـولانـى آنـقـدر حـرارت بـالا مـى رفـت كـه تمام موجودات زنده مى سوختند، و هر گاه شب جاويدان بود و يا بسيار طولانى همه از شدت سرما منجمد مى شدند!.
اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه اختلاف به معنى جانشينى
يـكـديـگـر نـبـاشـد بـلكـه اشـاره بـه هـمـان تـفـاوتـى اسـت كـه شـب و روز در فـصـول سـال پـيـدا مـى كـنـنـد و بـر اثـر آن مـحـصـولات مـخـتـلف ، گـيـاهـان و مـيوه ها و نزول برف و باران و بركات ديگر عائد انسانها مى شود.
جـالب ايـنـكـه دانـشـمـنـدان مى گويند با تمام تفاوتى كه مناطق مختلف روى زمين از نظر طول شب و روز دارند اگر مجموع ايام سال را حساب كنيم تمام مناطق دقيقا به اندازه هم از نور آفتاب بهره مى گيرند!.
در مرحله دوم از رزق حياتبخش آسمانى ، يعنى باران ، سخن به ميان آمده كه نه در لطافت طبعش كلامى است ، و نه در قدرت احياگريش سخنى ، و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زيبائى است .
چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه قـسـمت اصلى بدن انسان و بسيارى از جانداران ديگر و گياهان را همين آب تشكيل مى دهد.
و در مـورد سـوم سـخـن از وزش بادها است بادهائى كه هواى پراكسيژن زنده را جابجا مى كنند، و در اختيار جانداران مى گذارند، هواى آلوده به كربن را براى تصفيه به دشتها و جـنـگـلهـا و صـحـراها مى فرستند، و پس از تصفيه به شهرها و آباديها مى برند، و عجب ايـنـكـه ايـن دو دسـتـه از مـوجـودات زنـده يـعـنـى حـيـوانـات و گـيـاهـان درسـت بر ضد هم عـمل مى كنند، اولى اكسيژن را مى گيرد و گاز كربن مى دهد، و دومى كربن را مى گيرد و اكـسيژن مى دهد تا تعادل در نظام حيات برقرار گردد، و با گذشت زمان ذخيره هواى مفيد زمين نابود نشود.
وزش بـادهـائى كـه عـلاوه بـر ايـن ، تـلقـيحگر گياهان ، و بارور كننده آنها، و افشاننده انواع بذرها در سرزمينهاى مختلف ، و پرورش ‍ دهنده مراتع طبيعى
و جنگلها، و موج آفرين در دل اقيانوسهاست ، موجى كه به دريا حيات و حركت مى بخشد، و آب را از عـفـونت و فساد حفظ مى كند، و نيز همين بادها كشتيها را بر صفحه اقيانوسها به حركت درمى آورد.
جـالب ايـنـكـه در آيـات فوق نخست سخن از آيات آسمان و زمين مى گويد، و در پايان مى فـرمـايـد: در ايـنها نشانه هائى براى (مؤ منان ) است ، سپس از آفرينش موجودات زنده سـخـن بـه مـيـان مـى آورد، و مـى گـويـد: در ايـن آيـاتـى بـراى (اهل يقين ) است ، و بعد از نظام نور و ظلمت و باد و باران بحث مى كند، و مى گويد: در اينها نشانه هائى براى (اهل تعقل ) است .
اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه انسان سه مرحله را در مسير معرفة الله مـيـپـيـمـايـد تـا به مقصد رسد، نخست مرتبه (تفكر) سپس مرحله يقين و علم و بعد از آن مرحله ايمان و به اصطلاح عقد قلب است ، و از آنجا كه از نظر شرافت (ايمان ) مرحله اول ، يـقـيـن مـرحـله دوم ، و تـفـكر مرحله سوم است اين ترتيب در آيات ذكر شده ، هر چند از نـظـر وجـود خـارجـى ، تـفـكـر در مرتبه اول ، سپس يقين ، و بعد ايمان است ، و به تعبير ديگر آنها كه اهل ايمانند از مشاهده آيات الهى به اين مرحله عالى صعود مى كنند و آنها كه نيستند لااقل به مرحله يقين و يا حداقل به مرحله تفكر درآيند.
مفسران در اين زمينه وجوه ديگرى نيز ذكر كرده اند كه آنچه گفتيم مناسبتر است .
سپس در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك جمع بندى نسبت به بحثهاى گذشته ، و بيان عـظـمت و اهميت آيات قرآن ، مى فرمايد: (اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم (تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ).
آيا كلمه (تلك ) اشاره به آيات قرآنى است ؟ يا آيات و نشانه هاى خداوند در آفاق و انـفـس كـه در آيـات قـبـل بـه آن اشـاره شـده ؟ هـر دو احتمال را داده اند.
ولى ظاهرا به قرينه تعبير به تلاوت منظور آيات قرآنى است ، منتها همين آيات قرآنى بـيـانـگـر نـشـانـه هـاى خـدا در سـراسـر عـالم هـسـتى است و به اين ترتيب هر دو تفسير قابل جمع است (دقت كنيد).
بـه هـر حال (تلاوت ) از ماده (تلو) بر وزن (فكر) يعنى سخنى را پشت سر سخن ديگرى آوردن ، بنابراين تلاوت آيات قرآن همان قرائت آيات پشت سر يكديگر است .
تعبير به (حق ) اشاره به محتواى اين آيات و هم اشاره به حقانيت نبوت پيامبر (صلى اللّه عـليـه و آله و سلّم ) و وحى الهى است ، و به عبارت ديگر: اين آيات آنچنان گويا و مستدل است كه دليل حقانيت آن و آورنده آن در خودش نهفته است .
بـه راستى اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به چه چيز ايمان خواهند آورد؟ و لذا در پـايان آيه مى افزايد: (اين گروه كافر به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند)؟! (فباى حديث بعد الله و آياته يؤ منون ).
بـه گفته طبرسى در مجمع البيان حديث اشاره به داستانهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و سرگذشت پندآموز آنهاست ، در حالى كه آيات به دلائلى گفته مى شود كه صحيح را از باطل جدا مى سازد و آيات قرآن مجيد از هر دو سخن مى گويد.
آرى بـه راسـتـى قـرآن مـجـيـد آنـچـنـان مـحـتـوائى از نـظـر استدلال و براهين
تـوحـيدى و همچنين از نظر پند و اندرز دارد كه هر دلى كمترين آمادگى در آن باشد، و هر سرى شورى از حق داشته باشد او را به سوى خدا و پاكى و تقوا دعوت مى كند، هرگاه اين آيات بينات در كسى اثر نبخشد هرگز اميدى به هدايت او نيست .
آيه و ترجمه


ويل لكل اءفاك اءثيم (7)
يسمع ايات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها فبشره بعذاب اءليم (8)
و إ ذا علم من اياتنا شيئا اتخذها هزوا اءولئك لهم عذاب مهين (9)
من ورائهم جهنم و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله اءولياء و لهم عذاب عظيم (10)


ترجمه :

7 - واى بر هر دروغگوى گنهكار!
8 - كـه پـيـوسـتـه آيـات الهـى را مـى شـنـود كه بر او تلاوت مى شود اما از روى تكبر اصـرار بـر مـخـالفـت دارد گوئى اصلا آنرا نشنيده است ، چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده !
9 - و هـر گـاه از بـعـضـى آيات ما آگاه شود آنرا به باد استهزاء مى گيرد، براى آنها عذاب خوار كننده اى است .
10 - و پشت سر آنها دوزخ است ، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب
الهـى رهـائى نـمـى بخشد، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند، و عذاب دردناكى براى آنهاست .
تفسير:
واى بر دروغگوى گنهكار!
آيـات گـذشـتـه نـشـان مـى داد كـه گـروهـى هـسـتـنـد كـه سـخـنـان الهـى بـا انـواع دلائل توحيدى و مواعظ و اندرزها را مى شنوند ولى در آنها اثر نمى كند.
آيات مورد بحث از اين گروه و عواقب اعمال آنها به طور مشروح سخن مى گويد.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: واى بـر هـر دروغـگـوى گـنـهـكـار! (ويل لكل افاك اثيم )
(افـاك ) صـيـغه مبالغه است ، و به معنى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد، و گاه به كسى كه دروغ بزرگ مى گويد هر چند زياد هم نباشد گفته شده .
(اثـيـم ) از مـاده (اثـم ) بـه معنى مجرم و گنهكار است ، و آن نيز معنى مبالغه را مى دهد.
از ايـن آيه به خوبى روشن مى شود كه موضعگيرى خصمانه در برابر آيات الهى كار كسانى است كه سر تا پا آلوده گناه و كذب و دروغند، نه پاك نهادان راستگو.
سپس به چگونگى موضعگيريهاى آنها اشاره كرده ، مى افزايد: (پيوسته آيات الهى را كـه بـر او تـلاوت مـى شـود مـى شـنـود اما بر اثر تكبر همواره اصرار بر مخالفت دارد گـوئى اصـلا آن را نـشـنـيـده ) (يـسـمع آيات الله تتلى عليه ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها).
و بـه ايـن تـرتـيب آلودگى به گناه و دروغ ، و همچنين كبر و خودبينى سبب مى شود كه ايـنهمه آيات را نشنيده گيرد و خود را به كرگوشى زند، همانگونه كه در آيه 7 سوره لقـمـان نـيـز آمده است : و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه وقرا: (هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مستكبرانه روى برمى گرداند، گوئى آن را نشنيده ، گوئى اصلا گوشهايش سنگين است ).
و در پـايـان آيـه آنها را شديدا به كيفر سختى تهديد كرده ، مى گويد: (چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده )! (فبشره بعذاب اليم ).
همانگونه كه او دل پيامبر و مؤ منان را بدرد آورده ما نيز او را به عذاب دردناكى مبتلا مى سازيم ، چرا كه عذاب قيامت تجسمى است از اعمال امروز انسانها!
گر چه بعضى از مفسران شاءن نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكر كرده و آن را اشاره به (ابوجهل ) و يا (نظر بن حارث ) مى دانند كه داستانها و افسانه هائى از عجم جـمـع آورى كـرده بودند تا مردم را سرگرم سازند، و از آئين حق بازدارند، ولى پيداست كـه نـه تنها مخصوص آنها نيست بلكه اختصاص به مشركان عرب نيز ندارد، همه مجرمان دروغگوى مستكبر را در هر عصر و زمان شامل مى شود همانها كه آيات الهى و پيام پيامبران و سـخـنـان پـيـشـوايـان بـزرگ را نـشـنـيده مى گيرند، چرا كه با شهوات و خواسته هاى انـحـرافى آنها هماهنگ نيست ، و افكار شيطانى آنها را تاءييد نمى كند، و با عادات غلط و تقليدهاى كوركورانه آنها موافق نيست ، آرى همه اينها را نيز به عذاب دردناك بشارت ده .
بـا ايـنـكـه (عـذاب ) تـنـاسبى با (بشارت ) ندارد اين تعبير به عنوان سخريه و تحقير اين گروه ذكر شده است .
سپس مى افزايد: (و هرگاه اين مستكبر لجوج چيزى از آيات ما را بداند و از آن آگاه شود آن را به باد استهزا مى گيرد) (و اذا علم من آياتنا شيئا اتخذها هزوا).
در حـقـيـقـت ايـن جـاهـلان خـودخـواه داراى دو حـالتـنـد: حـالت اول ايـنـكـه غـالبـا آيـات الهـى را مـى شـنـوند و ناديده مى گيرند و با بى اعتنائى مى گـذرنـد گـوئى اصـلا نـشـنيده اند، حالت دوم اينكه اگر بشنوند و بخواهند به آن اعتنا كـنند و عكس العملى نشان دهند كارى جز استهزا و مسخره كردن ندارند، و همه آنها در اين دو بـرنـامـه مـشـتركند، گاه آن و گاه اين (بنابراين هيچگونه تضادى در ميان اين آيه و آيه قبل وجود ندارد)
جالب اينكه نخست مى گويد: (اگر چيزى از آيات ما را بداند). ولى بعدا نمى گويد آنچه را دانسته استهزا مى كند بلكه مى گويد همه آيات ما را (چه آنها را كه دانسته و چه آنها را كه ندانسته ) به استهزا و سخريه مى گيرد!.
و ايـن نـهـايـت جـهل و بيخبرى است كه انسان چيزى را انكار يا مسخره كند كه اصلا نفهميده است ، و اين بهترين دليل لجاج و عناد آنها است .
و در پـايـان آيه مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: (براى آنها عذاب خوار كننده اى است ) (اولئك لهم عذاب مهين ).
چـرا چـنـيـن نـبـاشـد در حـالى كـه آنها مى خواستند با استهزاء آيات الهى مقام و شخصيتى براى خود كسب كنند، اما خداوند به كيفر اين كار آنها را پست و موهون و بى مقدار مى كند، و آنـهـا را بـه طـرزى خـوار كـنـنده و خفت آور در عذاب قيامت گرفتار مى سازد، آنها را به صـورت بـر زمـيـن مـى كشند و با غل و زنجير، همراه با ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب ، به دوزخ مى برند.
و از ايـنجا روشن مى شود كه چرا در آيه گذشته عذاب به (اليم ) توصيف شده و در ايـنـجـا بـه (مـهـيـن ) و در آيه آينده به (عظيم ) در حقيقت هر يك متناسب است با كيفيت گناه آنها!
آيه بعد اين (عذاب مهين ) را چنين شرح مى دهد: پشت سر آنها دوزخ است (من ورائهم جهنم ).
تـعـبير به پشت سر، با اينكه دوزخ جلو آنها قرار دارد، و در آينده به آن مى رسند، ممكن اسـت از ايـن نـظـر بـاشـد كـه آنـهـا اقـبـال به دنيا كرده ، و آخرت و عذاب الهى را ناديده گـرفـتـه و پـشـت سـر انـداخـتـه اند، و اين تعبير معمول است كه انسان به هر چيزى بى اعـتـنـائى كـند مى گويند: آن را پشت سر انداخته ، قرآن مجيد مى گويد: ان هؤ لاء يحبون العـاجـلة و يـذرون ورائهـم يـومـا ثـقـيـلا: (آنـهـا زنـدگـى عاجل دنيا را دوست مى دارند و آن روز سنگين قيامت را پشت سر مى اندازند) (دهر 27)
جـمـعـى از مـفـسران نيز گفته اند كلمه (وراء) از ماده (موارات ). هر چيزى است كه از انـسـان پـوشـيـده بـاشـد، هـم بـه پشت سر گفته مى شود و هم به پيش رو آنجا كه دور باشد و پنهان ، و به اين ترتيب كلمه (وراء) مفهوم جامعى دارد كه به دو مصداق متضاد اطلاق مى شود.
ايـن تـفـسـيـر نـيز بعيد به نظر نمى رسد كه بگوئيم : تعبير به (وراء) اشاره به مساءله علت و معلول است ، فى المثل مى گوئيم : اگر فلان غذاى ناباب را بخورى پشت سـر آن بـيـمـارى اسـت ، يـعـنـى خـوردن غـذا عـلت آن بـيـمـارى مـى بـاشـد، در ايـنـجا نيز اعمال آنها عامل و سبب عذاب مهين دوزخ است .
و بـه هـر حـال در دنـبـال آيـه مـى افـزايـد: اگـر آنـهـا گـمـان مـى كـنـنـد امـوال سـرشـار، و بـتـها و خدايان ساختگى شان ، گرهى از كار آنها مى گشايد سخت در اشتباهند، چرا كه (هرگز آنچه را به دست آوردند آنها را از عذاب الهى نجات نمى بخشد و نـه اوليـائى را كه براى خود ساختند و برگزيدند) (و لايغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون الله اولياء).
و چون هيچ راه فرار و نجاتى نيست بايد در آتش قهر و غضب الهى بمانند (و براى آنها عذاب عظيمى است ) (و لهم عذاب عظيم ).
آنـهـا آيـات الهـى را كـوچـك شـمـردنـد خـداوند عذاب آنها را بزرگ مى كند، آنها بزرگى فروختند خدا نيز عذاب عظيم به آنها مى دهد!.
ايـن عـذاب از هـر نـظـر عـظـمـت دارد هـم جـاودانى است هم شديد است هم تواءم با تحقير مى بـاشـد، و هـم تـا اعماق استخوان و جان گنهكاران نفوذ مى كند، آرى گناه عظيم در برابر خداوند عظيم كيفرش عذاب عظيم است .
آيه و ترجمه


هذا هدى والذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اءليم (11)
الله الذى سـخـر لكـم البـحـر لتـجـرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (12)
و سـخـر لكـم مـا فـى السـمـوات و مـا فـى الا رض جـمـيـعـا منه إ ن فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (13)
قل للذين ءامنوا يغفروا للذين لايرجون اءيام الله ليجزى قوما بما كانوا يكسبون (14)
مـن عـمـل صالحا فلنفسه و من اءساء فعليها ثم إ لى ربكم ترجعون (15)


ترجمه :

11 - ايـن (قـرآن ) مـايـه هدايت است ، و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند عذابى سخت و دردناك دارند.
12 - خداوند همان كسى است كه دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد، و شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد.
13 - او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته ، در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه اهل فكرند.
14 - بـه مـؤ مـنـان بگو: كسانى را كه اميد به ايام الله (روز رستاخيز) ندارند مورد عفو قرار دهد تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد.
15 - كسى كه عمل صالحى بجا آورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كند به زيان خود او است ، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گرديد.
تفسير:
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار!
بـه دنـبـال بـحثهائى كه درباره عظمت آيات الهى در آيه هاى گذشته آمد آيات مورد بحث نيز همين معنى را تعقيب كرده مى گويد: (اين قرآن مجيد مايه هدايت است ) (هذا هدى ).
حـق را از باطل جدا مى سازد، صحنه زندگى انسان را روشن مى كند، و دست رهروان راه حق را گرفته به سرمنزل مقصود مى رساند
(امـا بـراى كـسانى كه آيات پروردگارشان را انكار كردند عذابى است سخت و دردناك ) (و الذين كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم ).
(رجـز) (بـر وزن حـرص ) چـنـانـكـه (راغـب ) در (مـفـردات ) گـفـتـه در اصل به معنى اضطراب و لرزش و بى نظمى است ، مخصوصا هنگامى كه شتر بيمار مى شود به گونه اى كه از فرط ناتوانى گامهاى خود را نزديك و نامنظم برمى دارد عرب به اين حالت (رجز) مى گويد.
به بيمارى طاعون و بلاهاى سخت ، و يا برف و تگرگ شديد، و وسوسه هاى شياطين و مانند آن نيز اين كلمه اطلاق مى شود، چرا كه همه آنها باعث اضطراب
و تـزلزل و بـى نـظـمـى اسـت و اگـر بـه اشـعار جنگى (رجز) (بر وزن غرض ) مى گـويـنـد بـه خـاطـر مـقـطـعـهـاى كـوتـاه و نـزديـك بـه هـم مـى بـاشـد (يـا بـه خـاطـر تزلزل و اضطرابى كه بر پيكر دشمن مى افكند).
سـپـس رشته سخن را به بحث توحيد كه در آيات نخستين اين سوره مطرح شده مى كشاند، درسهاى مؤ ثرى از توحيد خداشناسى به مشركان مى دهد.
گاه در عواطف آنها چنگ زده و مى گويد: خداوند همان كسى است كه دريا را براى شما مسخر كـرد تـا كـشـتـيـهـا بـه فـرمـانـش در آن حـركـت كـنـنـد، و بـتـوانـيـد از فـضل او بهره گيريد، شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد (الله الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ).
چـه كسى در ماده اصلى كشتيها اين خاصيت را آفريده كه در آب فرو نمى رود؟ و چه كسى آب را بستر نرمى براى حركت آنها قرار داده كه به راحتى در آن پيش مى رود؟ و چه كسى به نيروى باد فرمان داده كه به صورت منظم بر صفحه اقيانوسها بوزد، و كشتيها را بـه حـركـت درآورد؟ يـا ايـنكه نيروى بخار را جانشين باد سازد و اين مركبهاى عظيم را با سرعت زياد به جريان اندازد).
مـى دانـيـم بـزرگترين و مهمترين وسيله نقليه انسان در گذشته و امروز كشتيهاى كوچك و بـزرگ و غـولپـيـكـر بـوده اسـت كـه در طـول سـال مـيـليـونـهـا انـسـان و بـيـش از آن امـوال تـجـارتى را از دورترين نقاط جهان به مناطق مختلف مى برد، و گاه به اندازه يك شهر كوچك وسعت ، و ساكنان دارد، و وسائل و اموال در آن است !.
راسـتـى اگر اين نيروهاى سه گانه نبودند، چگونه انسان مى توانست با مركبهاى ساده مـعمولى مشكلات حمل و نقل خود را حل كند؟ هر چند مركبهاى ساده نيز از نعمتهاى او است و در جاى خود كارساز.
جـالب ايـنـكـه در آيـه 32 سـوره ابـراهـيـم مى فرمايد: و سخر لكم الفلك لتجرى فى البـحـر بـامـره : (كـشتيها را مسخر شما كرد تا به فرمانش در دريا حركت كند). اما در ايـنـجـا مـى گويد: (دريا را مسخر شما كرد تا كشتيها در آن به حركت درآيند) زيرا در آنـجـا بـيـشـتـر نـظـر روى تـسـخـيـر دريـاهـا اسـت ، لذا بـه دنبال آن و سخر لكم الانهار (نهرها را مسخر شما ساخت ) مى گويد، اما در اينجا نظر به تسخير كشتيهاست ، و به هر حال هر دو به فرمان خدا مسخر انسانند و در خدمت او.
هـدف از ايـن تـسخير آن است كه (ابتغاء فضل الهى ) كنيد كه معمولا اين تعبير در مورد تـجـارت و فـعـاليـتـهـاى اقـتـصـادى مـى آيـد، و البـتـه نقل و انتقال مسافرين و جا به جا شدن آنها نيز در آن نهفته است .
و هدف از اين بهره گيرى از فضل الهى تحريك حس شكرگزارى انسانها است ، تا عواطف آنها براى شكر منعم بسيج شود، و به دنبال آن در مسير معرفة الله قرار گيرند.
واژه (فـلك ) (كـشـتـى ) چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم هـم بـه مـعـنـى مـفـرد و هم جمع استعمال مى شود.
شـرح بـيـشـتـر دربـاره تـسـخـيـر دريـاهـا، و كـشـتـيـهـا، و مـنـافـع و بـركـات آنـهـا را ذيل آيه 14 سوره نحل (جلد 11 صفحه 179 به بعد) مطالعه فرمائيد.
بـعـد از بيان نعمت كشتيها كه تماس نزديكى با زندگى روزمره انسانها دارد به مساءله تسخير ساير موجودات به طور كلى پرداخته ، مى گويد: آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمـيـن اسـت هـمـه را از نـاحيه خودش مسخر شما ساخت (و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه ).
آنقدر به شما شخصيت و ارزش و عظمت داد كه تمام موجودات عالم هستى را مسخر و در مسير منافع شما قرار داد، آفتاب و ماه ، باد و باران ، كوهها و درهها، جنگلها و صحراها، درختان و حيوانات ، معادن و منابع زير زمينى ، و خلاصه همه اين موجودات را به خدمت شما دعوت كـرد، و هـمـه را سـرگـشـتـه و فرمانبردار شما ساخت ، تا از مواهب او بهره گيريد و به غفلت نخوريد.
قابل توجه اينكه مى فرمايد: جميعا منه : (همه اينها با تمام ويژگيها و اختلافاتى كه دارند از سوى اويند و به فرمان او در خدمت شما).
با توجه به اينكه همه مواهب از ناحيه او است و خالق و مدبر و پروردگار همه ذات پاك او مـى بـاشـد پـس چـرا انـسـان بـه سـراغ غـيـر او رود؟ و سـر بر آستان مخلوقات ضعيف بگذارد؟ و از معرفت منعم حقيقى غافل بماند؟
لذا در پـايـان آيـه مـى افـزايد: (در اين نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه تفكر و انديشه مى كنند) (ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ).
در آيـه قـبـل از عـواطـف انـسـانـهـا اسـتـفـاده مـى شـد، و در ايـنـجـا از عـقـول و انـديشه هاى آنها، چه خداى مهربانى كه با هر زبان ممكن با بندگانش سخن مى گويد، گاه با زبان دل ، و گاه با زبان فكر، و هدف در همه اينها يك چيز بيش نيست ، و آن بيدارى انسانهاى غافل و به حركت درآوردن آنها در سير الى الله است .
دربـاره تـسـخـيـر مـوجـودات مـخـتـلف جـهـان بـحـث مـشـروحـى ذيل آيات 31 تا 33 سوره ابراهيم (جلد 10 صفحه 349 به بعد) آورده ايم .
سپس به ذكر يك دستور اخلاقى در برخورد با كفار مى پردازد تا بحثهاى منطقى سابق را بـه ايـن وسيله تكميل كند روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مـى فـرمـايـد: (بـه مؤ منان بگو كسانى را كه اميد به ايام الله (روز رستاخيز) ندارند مـورد عـفـو قـرار دهـنـد، و نـسـبـت بـه آنـهـا سـخـت نـگـيـرنـد) (قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون ايام الله ).
ممكن است آنها بر اثر دور بودن از مبادى ايمان و تربيت الهى برخوردهاى خشن و نامطلوب ، و تـعـبيرات زشت و زننده اى داشته باشند، شما بايد با بزرگوارى و سعه صدر با اينگونه اشخاص برخورد كنيد، مبادا بر لجاجت خود بيفزايند، و فاصله آنها از حق بيشتر شـود، ايـن حـسـن خـلق و گذشت و سعه صدر هم از فشار آنها مى كاهد، و هم ممكن است عاملى براى جذب آنان به ايمان گردد.
نـظـيـر ايـن دسـتـور كـرارا در آيـات قـرآن آمـده اسـت ، مـانـنـد: فـاصـفـح عـنـهـم و قل سلام فسوف يعلمون : (از آنها صرفنظر كن و بگو سلام بر شما، اما بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست )! (زخرف - 89).
اصـولا در بـرخـورد بـا افـراد نادان ، سختگيرى و اصرار مجازات غالبا نتيجه مطلوبى نـدارد، و بى اعتنائى و بزرگوارى در برابر آنها وسيله اى براى بيدار ساختن و عاملى براى هدايت است .
البـتـه اين يك قاعده كلى نيست زيرا انكار نمى توان كرد كه مواردى نيز پيش مى آيد كه چاره اى جز خشونت و مجازات نمى باشد، ولى اين در اقليت است .
نـكـتـه ديـگـر ايـنـكـه هـمـه روزهـا روزهـاى خـدا اسـت ولى در عـيـن حال (ايام الله ) به ايام مخصوصى اطلاق شده است چرا كه نشانه اهميت و عظمت آن است .
ايـن تـعـبـيـر در دو مـورد از قرآن مجيد آمده ، يكى در آيه مورد بحث ، و ديگر در آيه سوره ابراهيم كه در آنجا معنى وسيعتر و گسترده ترى دارد.
در احاديث اسلامى (ايام الله ) به روزهاى مختلفى تفسير شده است ، از جمله
در تـفـسير على بن ابراهيم آمده كه ايام الله سه روز است روز قيام مهدى (عليه السلام )، روز مرگ ، و روز رستاخيز.
در حـديـث ديـگـرى از پـيـامـبـر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ايام الله نـعـمـائه ، و بـلائه ببلائه سبحانه (ايام الله روزهاى نعمتهاى او، و آزمايشهاى او به وسيله بلاها است ).
به هر حال اين تعبير نشانه اهميت روز قيامت است ، روز حاكميت آشكار خداوند بر همه كس و همه چيز، و روز عدل و داد بزرگ .
ولى بـراى ايـنكه اينگونه افراد از اين بزرگوارى و عفو و گذشت سوء - استفاده نكنند در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: ايـن بـه خاطر آن است كه خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد (ليجزى قوما بما كانوا يكسبون ).
جـمعى از مفسران اين جمله را تهديدى براى كفار و مجرمان دانسته اند در حالى كه بعضى ديگر آن را بشارتى نيز براى مؤ منان در برابر اين عفو و گذشت شمرده اند.
ولى مـانـعـى نـدارد كه هم تهديد آن گروه باشد و هم بشارت به اين گروه ، چنانكه در آيه بعد نيز به همين معنى اشاره شده است .
مـى فـرمايد: (كسى كه عمل صالحى بجا آورد به سود خود بجا آورده است ، و كسى كه كار بدى انجام دهد به زيان خود او است ، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازمى گـرديـد) و نـتـيـجـه اعـمـال خـود را مـى يـابـيـد (مـن عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها ثم الى ربكم ترجعون ).
اين تعبير كه در آيات قرآن كرارا و با عبارات مختلف آمده است پاسخى
اسـت بـه آنها كه مى گويند اطاعت و عصيان ما براى خدا چه سود و زيانى دارد؟ و اين چه اصرارى است كه در زمينه اطاعت و نهى از معصيت او مى شود؟!
ايـن آيـات مـى گـويـد: هـمـه اينها سود و زيانش متوجه خود شماست ، اين شما هستيد كه در پـرتـو اعـمـال صـالح تكامل مى يابيد، و به آسمان قرب خدا پرواز مى كنيد، و اين شما هـسـتـيـد كـه بـر اثر جرم و گناه سقوط كرده در پرتگاه غضب و بعد از رحمت او گرفتار لعنت ابدى مى شويد.
تـمـام بـرنـامـه هـاى تـكـليـفـى ، و ارسـال رسـل ، و انزال كتب ، نيز همه براى همين منظور است .
لذا قـرآن در يكجا مى گويد: و من يشكر فانما يشكر لنفسه و من كفر فان الله غنى حميد: (كـسـى كـه شـكرگزارى كند به نفع خودش شكر گزارده و كسى كه كفران كند خداوند غنى و حميد است ) (لقمان - 12).
در جـاى ديـگـر مـى گـويـد: مـن اهـتـدى فـلنـفـسـه و مـن ضل فانما يضل عليها: (كسى كه هدايت يابد به نفع خود او است و كسى كه گمراه شود ضلالتش به زيان خود او است ) (زمر - 41)
و در جاى ديگر مى خوانيم : و من تزكى فانما يتزكى لنفسه و الى الله المصير: (كسى كـه پـاكـى گـزيـند به نفع خود او است ، و بازگشت همه به سوى خدا است ) (فاطر - 18).
خـلاصـه ، ايـن گونه تعبيرات بيانگر اين واقعيت است كه دعوت داعيان الى الله در تمام ابـعادش خدمت گسترده اى است به انسانها، نه خدمتى است به خدا كه از همه چيز بى نياز اسـت ، و نـه بـه پـيـامـبـرانـش كـه اجـر آنـهـا فـقـط بـر خـدا اسـت ، توجه به اين واقعيت عامل مؤ ثرى براى حركت به سوى اطاعت و پرهيز از گناه است .
آيه و ترجمه


و لقد اتينا بنى إ سرءيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين (16)
و اتيناهم بينات من الا مر فما اختلفوا إ لا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم إ ن ربك يقضى بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون (17)
ثم جعلناك على شريعة من الا مر فاتبعها و لا تتبع اءهواء الذين لايعلمون (18)
إ نـهـم لن يـغـنـوا عـنـك مـن الله شـيـئا و إ ن الظـالمـيـن بـعضهم اءولياء بعض و الله ولى المتقين (19)
هذا بصائر للناس و هدى و رحمة لقوم يوقنون (20)


ترجمه :

16 - مـا بنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوت بخشيديم ، و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ، و آنها را بر جهانيان (و مردم عصر خويش ) برترى بخشيديم .
17 - و دلائل روشنى از امر نبوت و شريعت در اختيار آنها قرار داديم ، آنها اختلاف نكردند
مـگـر بـعـد از عـلم و آگـاهـى ، و ايـن اخـتـلاف بـه خـاطـر سـتم و برترى جوئى بود، اما پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند.
18 - سپس تو را بر شريعت و آئين حقى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركش كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن !
19 - آنـهـا هـرگـز نـمـى تـوانـنـد تـو را در بـرابـر خـداونـد بى نياز كنند و از عذابش برهانند، و ظالمان يار و ياور يكديگرند، اما خداوند يار و ياور پرهيزگاران است
20 - اين (قرآن و شريعت آسمانى ) وسائل بينائى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند.
تفسير:
اينهمه موهبت به بنى اسرائيل داديم ولى ...
در تـعـقيب بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون انواع نعمتهاى خداوند و شكرگزارى و عـمـل صـالح آمـده ، در ايـن آيـات نـمـونـه اى از زنـدگـى بـعـضـى اقـوام پـيـشـيـن را كـه مشمول نعمتهاى خداوند شدند اما كفران كردند شرح مى دهد.
مـى فـرمـايد: (ما به بنى اسرائيل كتاب آسمانى و حكومت و نبوت داديم ، و از روزيهاى پـاكـيـزه بـه آنـهـا عطا كرديم ، و آنانرا بر جهانيان (هم عصر خودبرترى بخشيديم (و لقـد آتـيـنـا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين ).
در ايـن آيـه مـجـمـوعـا پـنـج مـوهـبـت را كـه خـداونـد بـه بـنـى اسـرائيـل عـطـا كـرده ، بـيـان مـى كند كه به ضميمه موهبت ديگرى كه در آيه بعد مى آيد مجموعا شش نعمت بزرگ است .
نـخـسـت مـسـاءله كـتـاب آسـمـانـى يـعـنـى تـورات اسـت ، كـه مـبـيـن مـعـارف ديـنـى و حلال و حرام و طرق هدايت و سعادت بود.
دوم مقام حكومت و قضاوت ، زيرا مى دانيم آنها ساليانى دراز حكومتى
نـيـرومـنـد و گـسـتـرده اى داشـتـنـد، نـه تـنـهـا داود و سـليـمـان كـه عـده كـثـيـرى از بـنـى اسرائيل در عصر خود، زمامدارانى نيرومند بودند.
(حـكـم ) در تـعبيرات قرآن معمولا به معنى قضاوت و داورى است ، ولى از آنجا كه مقام قضاء، هميشه جزئى از برنامه حكومت است و قاضى بدون پشتوانه قدرت حكومت كارى از او ساخته نيست ، دلالت التزامى بر مساءله زمامدارى نيز دارد.
در آيـه 44 مـائده دربـاره تـورات مـى خـوانـيـم : يـحـكـم بـهـا النـبـيـون الذيـن اسـلمـوا: (پيامبرانى كه در برابر فرمان خدا تسليم بودند، بوسيله تورات در ميان مردم داورى مى كردند).
سومين نعمت الهى بر آنها مقام نبوت بود كه خداوند انبياى بسيارى را از آنها برگزيد.
در روايتى آمده است : (عدد انبياى بنى اسرائيل بالغ بر هزار نفر مى شد).
و در روايت ديگرى انبياى بنى اسرائيل چهار هزار نفر ذكر شده است .
اينها همه از مواهب پروردگار بر آنها بود.
در چـهـارمين مرحله سخن از مواهب مادى مى گويد، سخنى جامع و فراگير، مى فرمايد: (از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ) (و رزقناهم من الطيبات ).
پـنـجـمـيـن و آخـريـن مـوهبت ، برترى و قدرت بلامنازع آنها بود چنانكه در پايان آيه مى افزايد: (و ما آنها را بر جهانيان برترى بخشيديم ) (و فضلناهم على العالمين ).
بدون شك منظور از (عالمين )، در اينجا مردم همان عصر است ، زيرا آيه

next page

fehrest page

back page