تفسير نمونه جلد ۱۸

جمعي از فضلا

- ۱ -



سوره سبأ


مقدمه
سوره سبا در مكه نازل شده و داراى 54 آيه است
محتواى سوره سبا
اين سوره كه به مناسبت شرح سرگذشت قوم (سبا) به نام (سبا) ناميده شده از سوره هاى (مكى ) است ، و ميدانيم محتواى سوره هاى مكى معمولا بيان معارف اسلامى و ريشه هاى اعتقادى مخصوصا (مبداء) و (معاد) و (نبوت ) است .
و بيشترين بحث اين سوره نيز روى همين امور دور ميزند، چرا كه مسلمانان در دوران مكه مى بايست از نظر عقائد ساخته مى شدند، و براى پرداختن به فروع و تشكيل حكومت اسلامى و پياده كردن تمام برنامه هاى اسلامى ، آماده مى گرديدند.
به طور كلى بايد گفت محتواى اين سوره ناظر به پنج مطلب است :
1 - (مساله توحيد) و قسمتى از نشانه هاى خداوند در عالم هستى ، و صفات پاك او از جمله (توحيد) (ربوبيت ) و (الوهيت ).
2 - مساله معاد كه از همه مسائل در اين سوره بيشتر مطرح شده ، از طرق مختلف در باره آن بحثهاى گوناگونى عنوان گرديده .
3 - مساله نبوت انبياى پيشين و مخصوصا پيامبر اسلام و پاسخ به بهانه - جوئيهاى دشمنان در باره او، و بيان پاره اى از معجزات انبياء سلف .
4 - بيان بخشى از نعمتهاى بزرگ خدا و سرنوشت شكرگزاران و كفران كنندگان ، ضمن بيان گوشهاى از زندگى سليمان و قوم سبا.
5 - دعوت به تفكر و انديشه و ايمان و عمل صالح و تاثير اين عوامل در سعادت
و نيكبختى بشر، و مجموعا برنامه جامعى را براى تربيت جستجوگران حق تشكيل مى دهد.
فضيلت اين سوره
در روايات اسلامى در باره اهميت اين سوره و تلاوت آن تعبيرات جالبى ديده مى شود:
از جمله در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين مى خوانيم : من قرا سورة سبا لم يبق نبى و لا رسول الا كان له يوم القيامة رفيقا و مصافحا: كسى كه سوره سبا را بخواند در قيامت تمام انبياء و رسولان رفيق و همنشين او خواهند بود، و همگى با او مصافحه مى كنند.
در حديث ديگرى از امام صادق (عليهالسلام ) چنين نقل شده است : من قرء الحمدين جميعا، سباء و فاطر، فى ليلة لم يزل ليلته فى حفظ الله تعالى و كلائه ، فان قرأ هما فى نهاره لم يصبه فى نهاره مكروه ، و اعطى من خير الدنيا و خير الاخرة ما لم يخطر على قلبه و لم يبلغ مناه :
(كسى كه دو سورهاى را كه با حمد آغاز مى شود (سوره سبا و فاطر) در يك شب بخواند، تمام آن شب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هيچ مكروهى به او نمى رسد، و آن قدر از خير دنيا و آخرت به او داده مى شود كه هرگز به قلبش خطور نكرده ، و فكر و آرزويش به آن نرسيده است )!.
همانگونه كه در آغاز هر سورهاى يادآور شدهايم ، مسلما اين پاداشهاى عظيم نصيب كسانى نمى شود كه تنها به خواندن و لقلقه زبان قناعت كنند، بلكه
خواندن بايد مقدمهاى باشد براى انديشيدن كه آن نيز انگيزه عمل است .
مثلا كسى كه اين سوره را مى خواند از اين نكته با خبر مى شود كه قوم سبا بر اثر كفران نعمتهاى بى حساب الهى چنان زندگانيشان در هم كوبيده شد كه عبرت همگان گشتند و سرنوشت آنها ضرب المثلى براى جهانيان شد، چنين انسانى به شكر نعمت ، شكرى آميخته با جنبه هاى عملى مى پردازد، و شاكران نعمت خداوند در حفظ و امان او خواهند بود.
در اين زمينه شرح بيشترى در آغاز سوره نور دادهايم .
آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله الذى له ما فى السموت و ما فى الارض و له الحمد فى الاخرة و هو الحكيم الخبير (1)
يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها و هو الرحيم الغفور (2)


ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حمد (و ستايش ) مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است ، و حمد (و سپاس ) براى او است در سراى آخرت و او دانا و آگاه است .
2 - آنچه را در زمين فرو مى رود، و آنچه از آن بر مى آيد، مى داند و (همچنين ) آنچه از آسمان نازل مى شود و آنچه بر آن بالا مى رود، و او مهربان و آمرزنده است .
تفسير:
او مالك همه چيز و عالم به همه چيز است
پنج سوره از سوره هاى قرآن مجيد با حمد پروردگار شروع مى شود كه در سه سوره آن حمد و ستايش خداوند بخاطر آفرينش ‍ آسمان و زمين و موجودات ديگر است (سوره سبا، سوره فاطر، و سوره انعام ).
و در يك سوره (سوره كهف ) اين حمد و ستايش بخاطر نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.
در حالى كه در سوره حمد تعبير جامعى شده كه همه اين امور را در بر مى گيرد (الحمد لله رب العالمين ).
به هر حال سخن در آغاز سوره سبا از حمد و سپاس خدا است بخاطر مالكيت و حاكميت او در دنيا و آخرت ، مى فرمايد:
(حمد مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است ) (الحمد لله الذى له ما فى السموات و ما فى الارض ).
(و نيز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است ) (و له الحمد فى الاخرة ).
به اين ترتيب حاكميت و مالكيت هر دو جهان از آن او است ، هر نعمتى ، هر موهبتى ، هر فايده و بركتى ، و هر خلقت موزون و شگرف و عجيبى ، همه تعلق به ذات پاك او دارد، و به همين دليل حمد كه حقيقتش ستايش بخاطر كارهاى نيك اختيارى است همه به او باز مى گردد، و اگر مخلوقاتى نيز شايسته حمد و ستايشند آنها نيز پرتوى از وجود او و شعاعى از افعال و صفات او هستند.
بنابر اين هر كس در اين عالم مدح و ستايشى از چيزى كند اين حمد و ستايش سرانجام به ذات پاك او بر مى گردد، و به گفته شاعر:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم ، كه همه عالم از او است
و در پايان آيه مى افزايد: (او حكيم و خبير است ) (و هو الحكيم الخبير).
بر اساس حكمت بالغه اوست كه اين نظام عجيب بر جهان حكومت مى كند، و بر اساس علم و آگاهى اوست كه هر چيز به جاى خود قرار گرفته ، و هر موجودى
آنچه را كه نياز دارد در اختيار دارد.
در اينكه منظور از حمد و ستايش خداوند در آخرت چيست ؟ مفسران گفتگو بسيار كرده اند.
بعضى گفته اند گرچه سراى آخرت دار تكليف نيست ، اما بندگان خدا عاشقانه در آنجا او را مى ستايند و حمد مى كنند، و از حمد و ستايش او لذت مى برند!
بعضى ديگر گفته اند: بهشتيان او را به خاطر فضلش حمد مى كنند و دوزخيان بخاطر عدلش !
گاه گفته مى شود: انسانهائى كه در اين دنيا هستند به خاطر وجود حجابهاى مختلف بر قلب و فكرشان غالبا حمد خالص ندارند، اما در قيامت كه همه حجابها بر چيده مى شود و به مصداق الملك يومئذ لله مالكيت خداوند بر پهنه هستى بر همگان آشكار مى شود، همگى با خلوص نيت كامل زبان به حمد و ستايش او مى گشايند.
و نيز در اين جهان ممكن است انسانها غافل شوند، و موجوداتى را مستقل از ذات خداوند پندارند و آنها را ستايش كنند، اما در آنجا كه ارتباط همگى به ذات پاك او همچون شعاع آفتاب به قرص خورشيد آشكار مى گردد كسى جز او را ستايش نخواهد كرد.
از همه اينها كه بگذريم در قرآن مجيد نيز كرارا آمده است كه بهشتيان در آنجا خدا را حمد مى گويند: و آخر دعواهم ان الحمد لله رب العالمين : (آخرين سخن بهشتيان اين است كه مى گويند حمد براى خدائى است كه پروردگار جهانيان است ) (يونس آيه 10).
در جاى ديگر مى خوانيم : هنگامى كه مومنان وارد باغهاى بهشت جاويدان مى شوند مى گويند: شكر براى خداوندى است كه اندوه را از ما بر طرف ساخت
و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن (فاطر - 34).
اين حمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است كه از تمام ذرات جهان هستى نيز زمزمه حمد و تسبيح او به گوش هوش ‍ مى رسد، هيچ موجودى نيست جز اينكه حمد و تسبيح او مى گويد.
آيه بعد به شرح گوشهاى از علم بى پايان پروردگار به تناسب توصيف خداوند به (حكيم ) و (خبير) در آيه گذشته پرداخته ، چنين مى گويد: آنچه را در زمين فرو مى رود و آنچه را از آن خارج مى شود مى داند (يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها).
آرى او از تمام قطرات باران و امواج سيلاب كه در اعماق زمين فرو مى روند و به طبقه نفوذ ناپذير مى رسند و در آنجا متمركز و براى انسانها ذخيره مى شوند آگاه است .
او از دانه هاى گياهان كه با كمك باد يا حشرات در پهنه زمين پراكنده مى شوند و در زمين فرو مى روند و روزى به درخت سر سبز يا گناه پر طراوتى تبديل مى گردند با خبر است .
از ريشه هاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيشروى مى كنند.
از امواج الكتريسته ، از گازهاى مختلف و ذرات هوا كه به داخل زمين نفوذ مى كنند، از جاندارانى كه در زمين فرو مى روند و به آن حيات مى بخشند، و نيز از گنجها و دفينه ها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غير انسانها كه در اين زمين گسترده دفن مى شوند، آرى از همه اينها باخبر است .
همچنين از گياهانى كه از زمين خارج مى شوند، از انسانها كه از آن بر خاسته اند، از چشمه هائى كه از آن مى جوشد، از گازهائى كه از آن برمى خيزد،
از آتشفشانهائى كه از آن زبانه مى كشد، و از حشراتى كه در درون زمين لانه دارند و از آن سر بر مى دارند، و خلاصه از تمام موجوداتى كه از اعماق زمين بيرون مى ريزند، اعم از آنچه ما ميدانيم و نمى دانيم ، او از همه آنها مطلع و آگاه است .
سپس مى افزايد: او از آنچه از آسمان نازل مى شود و يا به آسمان بالا مى رود با خبر است (و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها).
از دانه هاى باران ، از اشعه حياتبخش خورشيد، از امواج نيرومند وحى و شرايع آسمانى ، از فرشتگانى كه براى ابلاغ رسالت يا انجام ماموريتهاى ديگر به زمين نزول مى كنند، از اشعه كيهانى كه از ماوراء جو به زمين نازل مى شود، از شهابها و سنگريزه هاى سرگردان فضا كه به سوى زمين جذب مى شوند، او از همه اينها مطلع است .
و نيز از اعمال عباد كه به آسمان عروج مى كند، از فرشتگانى كه پس از اداى رسالت خود به آسمان باز مى گردند، از شياطينى كه براى استراق سمع به آسمانها مى روند، از شاخه هاى درختان برومندى كه سر به آسمان بر مى كشد از بخارهائى كه از دريا برمى خيزد و بر فراز آسمان ابرها را تشكيل مى دهد، از آهى كه از دل مظلومى برمى خيزد و به آسمان صعود مى كند، آرى از همه اينها آگاه است .
آيا هيچكس جز او از اين امور آگاهى دارد؟ آيا علم همه دانشمندان بشر به گوشهاى از اين معلومات احاطه پيدا مى كند؟!
و در پايان مى افزايد: اوست رحيم و غفور، مهربان و آمرزنده (و هو الرحيم الغفور).
توصيف خداوند بر اين دو وصف در اينجا يا بخاطر آنست كه در ميان امورى كه به آسمان عروج مى كند اعمال بندگان و ارواح آنهاست ، اوست كه آنها را
زير پوشش رحمت و مغفرتش قرار مى دهد.
يا بخاطر اينكه نزول بركات و مواهب آسمانى مولود رحمت اوست ، و اعمال صالحى كه از بندگان به مقتضاى و العمل الصالح يرفعه بالا مى رود مشمول غفران او مى باشد.
يا اينكه آنها كه شكر اين نعمتها را بجا مى آورند مشمول رحمتند و آنها كه مقصرند اگر از حد نگذرانند مشمول مغفرت .
خلاصه اينكه آيه فوق در تمام ابعادش معنى وسيع و گسترده اى دارد، و نبايد آنرا در يك جهت محدود كرد.
آيه و ترجمه


و قال الذين كفروا لا تاتينا الساعة قل بلى و ربى لتاتينكم عالم الغيب لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموت و لا فى الارض و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتب مبين (3)
ليجزى الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك لهم مغفرة و رزق كريم (4)
و الذين سعو فى ايتنا معاجزين اولئك لهم عذاب من رجز اليم (5)


ترجمه :
3 - كافران گفتند: قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد، بگو آرى به پروردگارم سوگند كه به سراغ همه شما خواهد آمد، خداوندى كه از غيب آگاه است ، و به اندازه سنگينى ذره اى در آسمانها و زمين از علم او دور نخواهد ماند، و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر، مگر اينكه در كتاب مبين ثبت است .
4 - هدف اين است آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند پاداش دهد، و براى آنها آمرزش و رزق پر ارزشى است .
5 - كسانى كه سعى در (تكذيب ) آيات ما داشتند و گمان كردند مى توانند از حوزه قدرت ما بگريزند عذابى بد و دردناك خواهند داشت .
تفسير:
به پروردگار سوگند قيامت خواهد آمد!
آيات گذشته در عين اينكه از توحيد و صفات خدا سخن مى گفت زمينه ساز مساله معاد بود، زيرا چنانكه خواهيم ديد مشكلات بحث معاد جز از طريق علم بى پايان حق حل نمى شود.
لذا در آيات مورد بحث نخست مى گويد: (كافران گفتند اين دروغ است كه قيامتى در پيش داريم هرگز قيامت به سراغ ما نمى آيد) (و قال الذين كفروا لا تاتينا الساعة ).
نه تنها ما، براى هيچيك از انسانها قيامتى در كار نيست !
آنها مى خواستند از اين طريق آزادى عمل پيدا كنند و هر كارى از دستشان ساخته است ، به اين اميد كه حساب و كتاب و عدل و دادى در كار نيست انجام دهند.
اما از آنجا كه دلائل قيامت روشن است قرآن با يك جمله قاطع و به صورت بيان نتيجه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گويد: آرى ، به پروردگارم سوگند كه قيامت به سراغ همه شما خواهد آمد (قل بلى و ربى لتاتينكم ).
تكيه روى كلمه (رب ) بخاطر اين است كه قيامت از شؤ ون ربوبيت است ، چگونه ممكن است خداوند مالك و مربى انسانها باشد و آنها را در مسير تكامل پيش ببرد اما نيمه كاره رها كند و با مرگ همه چيز پايان گيرد، و زندگى او بى هدف و آفرينش وى هيچ و پوچ شود؟!
در سوره تغابن آيه 7 نيز روى همين وصف تكيه كرده ، مى فرمايد: زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبئن بما عملتم :
(كافران چنين پنداشتند كه هرگز برانگيخته نمى شوند، بگو: آرى به پروردگارم سوگند همگى در قيامت مبعوث مى شويد، سپس ‍ همه شما از اعمالتان و نتائج آن آگاه خواهيد شد)!
و از آنجا كه يكى از اشكالات مخالفان معاد اين بوده كه به هنگام خاك شدن بدن انسان ، و پراكنده شدن اجزاى آن در اطراف زمين ، چه كسى مى تواند آنها را بشناسد و جمع كند و به زندگى نوين باز گرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مى تواند حساب اين همه اعمال بندگان را در نهان و آشكار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به اين حسابها برسد؟ لذا در دنباله آيه اضافه مى كند او از تمام امور پنهانى با خبر است و به اندازه سنگينى ذره اى در تمام آسمانها و نه در زمين از حوزه علم بى پايان او بيرون نخواهد بود (عالم الغيب لا يعرب عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض ).
(و نه كوچكتر از ذره ، و نه بزرگتر از آن ، مگر اينكه همه اينها در كتاب مبين ثبت و ضبط است ) (و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين ).
به اين ترتيب نه پراكندهگى ذرات بدن انسانها در زمين ، و نه آميختن آن با موجودات ديگر، و نه حتى ورود اين اجزاء در بدن ساير انسانها از طريق مواد غذائى هيچيك مشكلى براى اعاده آنها ايجاد نمى كند.
اعمال آنها نيز در اين جهان باقى مى ماند، هر چند تغيير شكل مى دهد، و او از تمام آنها به خوبى آگاه است .
نظير اين تعبير در سوره ق آيات 3 و 4 نيز آمده است آنجا كه مى گويد ائذامتنا و كنا ترابا ذلك رجع بعيد قد علمنا ما تنقص ‍ الارض منهم و عندنا
كتاب حفيظ: (آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك شديم باز مى گرديم ؟ اين بسيار بعيد است ، ولى آنها بايد بدانند كه ما ميدانيم زمين چگونه اجزاء آنها را كم مى كند، و در خود فرو مى برد و در نزد ما كتابى است كه همه اين امور در آن محفوظ است ).
در اينكه منظور از (كتاب مبين ) چيست ؟ بسيارى از مفسران گفته اند: همان (لوح محفوظ) است ، ولى اين سؤ ال مطرح مى شود كه (لوح محفوظ) چيست ؟
همانگونه كه قبلا هم گفتهايم نزديكترين تفسيرى كه براى (لوح محفوظ) مى توان بيان كرد، همان لوح (علم بى پايان پروردگار) است ، آرى در اين لوح همه چيز ثبت و ضبط است ، و هيچگونه تغيير و دگرگونى در آن راه ندارد.
جهان پهناور هستى نيز انعكاس از اين لوح محفوظ است ، چرا كه همه ذرات وجود ما و همه گفته ها و اعمال ما در آن محفوظ مى ماند، هر چند ظاهرا چهره عوض مى كند، اما هرگز از ميان نمى رود.
سپس ضمن دو آيه هدف قيام قيامت را بيان مى كند، و يا به تعبير ديگر دليل بر لزوم چنين عالمى را بعد از جهان كنونى در برابر منكران شرح مى دهد، مى فرمايد: هدف اين است آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند پاداش دهد (ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات ).
آرى (براى آنها مغفرت و روزى پر ارزشى است ) (اولئك لهم مغفرة و رزق كريم ).
آيا اگر مومنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت كه از اساسى ترين اصول خلقت است تعطيل نمى گردد؟ آيا عدالت پروردگار بدون آن
مفهومى مى تواند داشته باشد؟ در حالى كه در اين جهان بسيارى از اينگونه افراد را مى بينيم كه هرگز به جزاى اعمال نيك خود نمى رسند، بنا بر اين بايد جهان ديگرى باشد تا اين اصل در آنجا محقق شود.
مقدم داشتن (مغفرت ) بر (رزق كريم ) ممكن است به خاطر اين باشد كه بيشترين نگرانى مومنان از لغزشهائى است كه احتمالا داشته اند، لذا قبل از هر چيز از طريق بيان آمرزش به آنها آرامش خاطر مى بخشد، بعلاوه تا با آب مغفرت الهى شستشو نشوند شايسته (رزق كريم ) و مقام كريم نخواهند بود.
(رزق كريم ) به معنى هر روزى ارزشمندى است ، و گسترده گى مفهوم آن به حدى است كه همه مواهب الهى را شامل مى شود، حتى (نعمتهائى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و از فكر كسى نگذشته است ).
و به تعبير ديگر بهشت با تمام نعمتهاى معنوى و ماديش در اين كلمه جمع است .
گر چه بعضى از مفسران كريم را به عنوان دو چيز خوب و بى دردسر تفسير كرده اند ولى به نظر مى رسد كه مفهوم آن از اين هم گسترده تر باشد
و از آنجا كه بخش ديگر عدالت در مورد مجازات گنهكاران و مجرمان است در آيه بعد مى افزايد: (و كسانى كه سعى در تكذيب آيات ما و ابطال و انكار آن داشتند، و تصور مى كردند از حوزه قدرت ما مى توانند بگريزند، براى آنها عذابى از بدترين و دردناكترين عذابها خواهد بود) (و الذين سعوا فى آياتنا معاجزين اولئك لهم عذاب من رجز اليم ).
در آنجا سخن از (رزق كريم ) بود و در اينجا از (رجز اليم ) است .
(رجز) (بر وزن كذب ) در اصل به (معنى ) اضطراب و عدم قدرت بر
حفظ تعادل است ، لذا هنگامى كه شتر بيمار و ناتوان مى شود و مجبور است به هنگام حركت گامهاى خود را كوتاه بر دارد تا بتواند تعادل خود را كمى حفظ كند عرب به اين حالت رجز مى گويد، سپس به هر گونه گناه و پليدى اطلاق شده است .
اطلاق كلمه (رجز) (بر وزن مرض ) به اشعار مخصوص جنگى نيز بخاطر آن است كه مقطعهاى كوتاه و نزديك به هم دارد.
به هر حال منظور از (رجز) در اينجا بدترين انواع عذاب است كه با ذكر كلمه اليم نيز تاكيد شده است ، و انواع مجازاتهاى دردناك جسمانى و روحانى را شامل مى شود.
بعضى به اين نكته توجه كرده اند كه در اينجا قرآن به هنگام بيان نعمتهاى بهشتيان كلمه (من ) را بيان نكرده ، تا دليل بر وسعت آن باشد، ولى اين كلمه در مورد عذاب آمده تا نشانه محدوديت نسبى و بيان رحمت او باشد.
(سعوا) از ماده (سعى ) به معنى هر گونه تلاش و كوشش است ، و در اينجا منظور كوشش براى تكذيب و انكار آيات حق و باز داشتن مردم از گرايش به آئين پروردگار است .
(معاجزين ) از ماده (معاجزه ) به معنى عاجز كردن است و در اينگونه موارد به كسانى اطلاق مى شود كه از دست كسى بگريزند به طورى كه او نتواند بر آنها سلطه يابد، بديهى است اين توصيف براى مجرمان بخاطر پندارى است كه آنها عملا نشان مى دادند، كار آنها به كسانى شباهت داشت كه تصور مى كردند مى توانند هر جنايتى مى خواهند بكنند و سپس از حوزه قدرت خداوند فرار نمايند.
آيه و ترجمه


و يرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق و يهدى الى صراط العزيز الحميد (6)
و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد (7)
افترى على الله كذبا ام به جنة بل الذين لا يومنون بالاخرة فى العذاب و الضلال البعيد (8)
افلم يروا الى ما بين ايديهم و ما خلفهم من السماء و الارض ان نشأ نخسف بهم الارض او نسقط عليهم كسفا من السماء ان فى ذلك لاية لكل عبد منيب (9)


ترجمه :
6 - آنها كه داراى علمند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى دانند، و هدايت كننده به راه خداوند عزيز و حميد.
7 - كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مى دهد هنگامى كه (مرديد و خاك شديد و) سخت از هم متلاشى شديد (بار ديگر) آفرينش تازهاى خواهيد يافت !.
8 - آيا او بر خدا دروغ بسته ؟ يا به نوعى جنون گرفتار است ؟! (چنين نيست ) بلكه آنها كه به آخرت ايمان نمى آورند در عذاب و گمراهى دورى هستند (و نشانه گمراهى آنها همين انكار شديد آنها است ).
9 - آيا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمين قرار دارد نگاه نكردند (تا به قدرت خدا بر همه چيز واقف شوند) اگر ما بخواهيم آنها را (با يك زمين لرزه ) در زمين فرو مى بريم ، يا قطعات سنگهائى از آسمان را بر آنها فرو مى ريزيم ، در اين نشانه روشنى (بر قدرت خدا است ) براى هر بنده توبه كار.
تفسير:
عالمان دعوت تو را حق مى دانند
در آيات گذشته سخن از بى خبران كوردلى بود كه قاطعانه معاد را با آنهمه دلائل ، انكار مى كردند، و سعى در تكذيب آيات الهى و گمراه ساختن دگران داشتند.
به همين مناسبت در آيات مورد بحث سخن از عالمان و انديشمندانى مى گويد كه به تصديق آيات الهى و تشويق ديگران به پذيرش آن مى پردازند، مى فرمايد: (كسانى كه داراى علمند آنچه را كه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده است حق مى بينند، و هدايت كننده به راه پروردگار عزيز و حميد مى دانند) (و يرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق و يهدى الى صراط العزيز الحميد).
بعضى از مفسران (الذين اتوا العلم ) را در اين آيه به آن دسته از علماى اهل كتاب تفسير كرده اند كه با مشاهده آثار حقانيت قرآن مجيد در پيشگاه آن خاضع مى شوند و اعتراف به حق بودن آن مى كنند.
مانعى ندارد كه علماى اهل كتاب يكى از مصاديق آيه فوق باشند، ولى محدود كردن در آنها هيچگونه دليلى ندارد، بلكه با توجه به جمله (يرى )
(مى بينند) كه فعل مضارع است ، و با توجه به گسترش مفهوم (الذين اتوا العلم ) همه دانشمندان و انديشمندان را در هر عصر و هر زمان و مكان در بر مى گيرد.
و اگر مى بينيم در تفسير على بن ابراهيم اين تعبير به امير مومنان على (عليهالسلام ) تفسير شده در واقع بيان مصداق اتم و اكمل آن است .
آرى هر عالم بى تعصبى در محتواى اين كتاب آسمانى بينديشد از معارف پر مغز و احكام متين و اندرزهاى حكيمانه و مواعظ تكان دهنده آن گرفته ، تا تاريخهاى عبرت انگيز و بحثهاى علمى اعجاز آميزش مى داند همگى گواه بر حقانيت اين آيات است .
امروز كتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى در باره اسلام و قرآن تاليف يافته كه در آنها اعترافات بسيار گويا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آيه فوق ديده ميشود.
تعبير به (هو الحق ) تعبير جامعى است كه بر تمام محتواى قرآن تطبيق ميكند، چرا كه حق همان واقعيت عينى و وجود خارجى است ، يعنى محتواى قرآن هماهنگ با قوانين آفرينش و واقعيتهاى عالم هستى و جهان انسانيت است .
و چون چنين است هدايتگر به سوى راه خداست ، خداوندى كه هم (عزيز) است و هم (حميد) يعنى در عين توانائى و شكست ناپذير بودن شايسته هر گونه ستايش است ، نه همچون قدرتمندان بشر كه چون بر تخت قدرت نشينند راه زورگوئى و تجاوز و ستمگرى و انحصارطلبى را پيش مى گيرند.
نظير اين تعبير در آيه 1 سوره ابراهيم نيز آمده است آنجا كه مى گويد: كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور باذن ربهم الى صراط العزيز الحميد: اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكيها به سوى روشنائى (علم و ايمان ) به فرمان پروردگارشان در آورى به سوى راه خداوند عزيز و حميد.
پيداست كسى كه هم قدرتمند است و هم شايسته حمد و ستايش هم عالم و آگاه است و هم رحيم و مهربان ، راه او مطمئن ترين راهها و مستقيم ترين طريقهاست ، و آنها كه از راه او ميروند خود را به سرچشمه قدرت و هر گونه اوصاف حميده نزديك مى كنند.
در آيه بعد بار ديگر به مساله قيامت و رستاخيز باز ميگردد و بحثهاى گذشته را به صورت ديگرى تكميل ميكند، ميفرمايد: كافران گفتند: آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر ميدهد هنگامى كه همگى خاك شديد و ذرات بدن شما از يكديگر جدا شد و هر يك در گوشه اى قرار گرفت (و يا شايد جزء بدن حيوان يا انسان ديگرى شد) بار ديگر به آفرينش تازه اى باز مى گرديد؟!
(و قال الذين كفروا هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد).
به نظر ميرسد اصرار آنها بر مساله انكار معاد از دو امر سرچشمه گرفته : نخست اينكه چنين مى پنداشتند معادى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام مطرح ميكرد (معاد جسمانى ) مطلبى است آسيب پذير كه ميتوانستند توده مردم را نسبت به آن بد بين كنند و آنرا به آسانى نفى نمايند.
ديگر اينكه اعتقاد به معاد و يا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ايجاد مسئوليت و تعهد ميكند، و او را به انديشه و جستجوگرى حق وادار ميسازد، و اين مطلبى بود كه براى سردمداران كفر سخت خطرناك محسوب ميشد، لذا اصرار داشتند به هر طريقى شده فكر معاد و پاداش كيفر اعمال را از مغز مردم بيرون كنند.
مى گفتند: مگر امكان دارد اين استخوانهاى پوسيده ، اين خاكهاى پراكنده ، كه تندباد ذرات آن را به هر سو ميبرد، روزى جمع شود و لباس
حيات بر آن بپوشانند؟.
و يا اينكه آنها از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعبير به رجل آنهم به صورت نكره ميكردند به منظور تحقير بود.
ولى آنها فراموش كرده بودند كه مادر آغاز نيز اجزاء پراكنده اى بوديم هر قطره اى از آبهاى موجود در بدن ما در گوشه اقيانوس يا چشمه اى بود، و هر ذره اى از ماده آلى و معدنى جسم ما در گوشه اى از زمين افتاده بود همانگونه كه در آغاز خداوند اينها را جمع كرد در پايان نيز قدرت بر اين امر دارد.
و عجب اينكه آنها اين سخن را دليل بر دروغگوئى و يا جنون گوينده اش ميگرفتند، و ميگفتند: آيا او بر خدا دروغ بسته ؟ يا نوعى جنون دارد؟ (افترى على الله كذبا ام به جنة ).
و گرنه آدم راستگو و عاقل چگونه ممكن است لب به چنين سخنى بگشايد؟!
ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنين پاسخ مى گويد: چنين نيست نه او ديوانه است و نه دروغگو، بلكه آنها كه ايمان به آخرت ندارند در عذاب و گمراهى دورى هستند (بل الذين لا يؤ منون بالاخرة فى العذاب و الضلال البعيد).
چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان منكر معاد شود معادى كه همه سال در برابر چشمان خود نمونه آن را در عالم طبيعت و زنده شدن زمينه اى مرده مى بيند.
معادى كه اگر نباشد زندگى اين جهان نا مفهوم و بى محتوا است .
و بالاخره معادى كه انكار آن مساوى است با انكار قدرت و عدل و حكمت پروردگار.
اما چرا مى گويد آنها اكنون در عذاب و ضلالند؟
اين بخاطر آنست كه در زندگى مشكلات و حوادثى وجود دارد كه بدون ايمان به آخرت انسان نميتواند آنها را تحمل كند.
به راستى اگر زندگى محدود به همين چند روز عمر دنيا بود تصور مرگ براى هر انسانى كابوس وحشتناكى ميباشد، به همين دليل منكران معاد هميشه در يك نوع نگرانى جانكاه و عذاب اليم به سر ميبرند، در حالى كه مومنان به معاد مرگ را دريچه اى به سوى جهان بقا، و وسيله اى براى شكسته شدن قفس و آزادى از اين زندان مى شمرند.
آرى ايمان به معاد به انسان آرامش ميبخشد، مشكلات را قابل تحمل ميكند، و ايثار و فداكارى و جانبازى را براى بشر آسان ميسازد.
اصولا آنها كه معاد را دليل بر دروغگوئى يا جنون ميشمردند بر اثر كفر و جهلشان گرفتار عذاب تاريك بينى و گمراهى دور و درازى بودند.
گرچه بعضى از مفسران اين عذاب را اشاره به عذاب آخرت دانسته اند ولى ظاهر آيه نشان ميدهد كه آنها هم اكنون در اين جهان در عذاب و ضلال گرفتارند.
سپس به دليل ديگرى پيرامون معاد، دليلى تواءم با تهديد غافلان لجوج ، پرداخته چنين مى گويد: آيا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمين قرار گرفته نگاه نكردند؟ (افلم يروا الى ما بين ايديهم و ما خلفهم من السماء و الارض ).
اين آسمان با عظمت با اينهمه عجائب ، با اين همه اختران ثابت و سيار و نظاماتى كه حاكم بر آن است ، و همچنين اين زمين با تمام شگفتيها و انواع موجودات زنده و بركات و مواهبش ، گوياترين دليل بر قدرت آفريدگار است .
آيا كسى كه قدرت بر اين همه امور دارد از باز گرداندن انسان بعد از
مرگ به عالم حيات و زندگى عاجز است ؟! اين همان (برهان قدرت ) است كه در آيات ديگر قرآن در برابر منكران معاد به آن استدلال شده از جمله در آخر سوره يس (آيه 82) و آيه 99 سوره اسراء و آيات 6 و 7 سوره ق .
در ضمن ، اين جمله مقدمه اى است براى تهديد اين گروه متعصب تيره دل كه اصرار دارند چشم به روى همه حقايق ببندند، لذا به دنبال آن ميفرمايد: اگر ما بخواهيم به زمين دستور ميدهيم پيكر آنها را در خود فرو برد زلزله اى ايجاد شود، زمين شكاف بردارد و در ميان آن دفن گردند! (ان نشا نخسف بهم الارض ).
(و يا اگر بخواهيم فرمان ميدهيم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد) و خودشان و خانه و زندگيشان را در هم بكوبد (او نسقط عليهم كسفا من السماء).
آرى (در اين موضوع ، نشانه روشنى است بر قدرت خداوند و توانائى او بر همه چيز، اما براى هر بنده اى كه به سوى خدا باز گردد و فكر و انديشه خود را به كار گيرد) (ان فى ذلك لاية لكل عبد منيب ).
هر كسى در زندگانى خود نمونه هائى از زلزله ها و خسف و فرو رفتن در زمين را ديده يا شنيده است ، و نيز سقوط سنگهاى آسمانى را از بالاى جو، يا بر اثر ريزش كوهها بر اثر صاعقه ها يا آتشفشانها و مانند آن ديده يا شنيده است ، هر انسان عاقلى ميداند كه وقوع اين امور در هر لحظه و هر مكان امكان پذير است ، اگر زمين آرامشى دارد و آسمان براى ما امن و امان است ، به قدرت و فرمان ديگرى است ما كه از هر سو در قبضه قدرت او قرار داريم چگونه ميتوانيم توانائيش را بر معاد انكار كنيم ! و يا چگونه ميتوانيم از حوزه حكومت او فرار نمائيم .
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - با اينكه آسمان بالاى سر و زمين زير پاست در آيه فوق تعبير به ما بين ايديهم (پيش روى آنها) و ما خلفهم (پشت سر آنها) شده است ، و تنها موردى در قرآن است كه اين تعبير در آن ديده ميشود، اين تعبير ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه منظره آسمان به هنگام طلوع و غروب خورشيد و ماه و ستارگان اهميت بيشترى دارد و قدرت و عظمت حق در آن لحظه آشكارتر است ، و ميدانيم هنگامى كه انسان رو به افق مى ايستد اين منظره پيش روى اوست ، و زمين كه در درجه بعد از اهميت قرار دارد به عنوان پشت سر او معرفى شده است .
بعلاوه اگر اين مغروران غافل حتى اينقدر به خود اجازه نميدهند كه بالاى سر خود را بنگرند چرا لااقل آنچه را پيش روى آنها قرار دارد و در كنار افق ديده ميشود، نمى نگرند؟!
2 - ميدانيم درون كره زمين مذاب و سوزان و در حال فوران است ، و در حقيقت زندگى همه انسانها بر روى مجموعه اى از آتشفشانهاى بالقوه قرار دارد، يك فرمان كوچك الهى كافى است كه يكى از اين آتشفشانها سر بر آورد و منطقه عظيمى را بلرزاند و سنگ و مواد مذاب و سوزان را بر آنجا فرو ريزد.
و نيز ميدانيم هر شبانه روز صدها هزار سنگهاى سرگردان كوچك و بزرگ در حوزه جاذبه زمين قرار گرفته و به سوى آن جذب ميشوند، اگر برخورد آنها با قشر هواى محيط زمين كه سبب داغ شدن و سوختن آنها ميشود نبود، ساكنان زمين به طور مرتب از ناحيه آسمان سنگ باران ميشدند، هم اكنون نيز قدرت و شدت آنها به قدرى است كه گاهى اين مانع را پشت سر گذارده و بر زمين فرو ميريزند و اين يك اخطار الهى است .
بنا بر اين اگر ما انسانها در ميان اين دو منبع خطر به فرمان خدا در نهايت آرامش زندگى ميكنيم همين كافى نيست كه به قدرت عظيم او پى ببريم و سر
بر آستانش بگذاريم ؟!
3 - قابل توجه اينكه در پايان آخرين آيه فوق آمده است كه در اينها آيه و نشانه روشنى از عظمت و قدرت خدا است ، اما براى هر (بنده انابه كننده ).
اشاره به اينكه گردنكشان ياغى كه طوق عبوديت خدا را از گردن بر داشته اند و همچنين بندگان غافلى كه به مسير نادرست و گناه آلودشان ادامه ميدهند، و انابه و بازگشتى در كارشان نيست ، آنها نيز از اين آيات روشن بهره نميگيرند، چرا كه وجود خورشيد به تنهائى كافى نيست چشم بينا و رفع حجاب نيز لازم است .
آيه و ترجمه


و لقد ءاتينا داود منا فضلا يجبال أ وبى معه و الطير و أ لنا له الحديد (10)
أ ن اعمل سابغات و قدر فى السرد و اعملوا صالحا إ نى بما تعملون بصير (11)


ترجمه :
10 - ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم ، (ما به كوهها و پرندگان ) گفتيم اى كوهها! و اى پرندگان ! با او هم آواز شويد (و همراه او تسبيح خدا گوئيد) و آهن را براى او نرم كرديم .
11 - (و دستور داديم ) زره هاى كامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب كن ، و عمل صالح بجا آوريد كه من به آنچه انجام ميدهيد بينا هستم .
تفسير:
مواهب بزرگ خدا بر داود
از آنجا كه در آخرين آيه بحث گذشته سخن از عبد منيب و بنده توبه كار بود و ميدانيم اين توصيف در بعضى از آيات قرآن (24 سوره ص ) براى داود پيامبر به شرحى كه به خواست خدا خواهد آمد ذكر شده است بنا بر اين چه بهتر كه گوشه اى از حال اين پيامبر بزرگ و فرزندش سليمان به عنوان يك الگو باز گوشود و بحث گذشته تكميل گردد.
ضمنا هشدارى باشد براى همه كسانى كه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى
ميسپرند و به هنگامى كه بر عريكه قدرت مينشينند خدا را بنده نيستند.
در نخستين آيه مى گويد: ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم (و لقد آتينا داود منا فضلا).
واژه (فضل ) مفهوم وسيعى دارد كه تمام مواهبى را كه خدا به داود ارزانى داشته بود شامل ميشود، و ذكر آن به صورت نكره دليل بر عظمت آن است .
حضرت داود مشمول مواهب بسيارى چه در جنبه معنوى و چه در جنبه مادى از سوى پروردگار شده بود كه آيات قرآن گوياى آن است .
در يكجا مى گويد: (ما به او و فرزندش علم وافرى داديم ، و آنها گفتند خدا را سپاس كه ما را بر بسيارى از بندگانش فضل و برترى بخشيده است )
و لقد آتينا داود و سليمان علما و قالا الحمد لله الذى فضلنا على كثير من عباده المؤ منين (نمل - 15).
در جائى ديگر مخصوصا روى آگاهى از سخن گفتن حيوانات تكيه شده و به عنوان يك فضيلت بزرگ مطرح گرديده است : (يا ايها الناس علمنا منطق الطير و اوتينا من كل شى ء ان هذا لهو الفضل المبين ): (اى مردم سخن گفتن پرندگان به ما تعليم داده شده ، و از همه چيز به ما بهره داده ، اين فضيلت آشكارى است (از سوى پروردگار) (نمل - 16)
معجزات مختلفى كه در ذيل آيه مورد بحث از آن سخن به ميان خواهد آمد بخشى از آن فضائل است ، و نيز صوت و آهنگ بسيار زيبا، و قدرت بر قضاوت عادلانه كه در سوره (ص ) به آن اشاره شده بخشى ديگر از اين فضل الهى محسوب ميشود و از همه مهمتر فضيلت نبوت و رسالت بود كه خدا در اختيار داود گذاشت به هر حال بعد از اين اشاره سر بسته به شرح آن ميپردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضيلتهاى مادى داود را بدينگونه شرح ميدهد: (ما
به كوهها گفتيم با داود همصدا شويد و همچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد و هر گاه او ذكر و تسبيح خدا مى گويد زمزمه را سر دهيد (يا جبال اوبى معه و الطير).
كلمه اوبى در اصل از (تاويب ) به معنى ترجيع و گرداندن صدا در گلو است ، اين ماده گاهى به معنى توبه نيز استعمال ميشود بخاطر اينكه حقيقت آن بازگشت به سوى خداست .
گرچه همه ذرات جهان ذكر و تسبيح و حمد خدا مى گويند، خواه داودى با آنها همصدا بشود يا نشود، ولى امتياز داود اين بود كه به هنگام بلند كردن صدا و سردادن نغمه تسبيح ، آنچه در كمون و درون اين موجودات بود آشكار ميگشت و زمزمه درونى به نغمه برونى تبديل ميشد همانگونه كه در مورد تسبيح سنگريزه در دست پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز در روايات آمده است .
در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : انه خرج يقرأ الزبور و كان اذا قرأ الزبور لا يبقى جبل و لا حجر و لا طائر الا اجابه !: (داود به سوى دشت و بيابان خارج شد، و هنگامى كه زبور را تلاوت ميكرد هيچ كوه و سنگ و پرندهاى نبود مگر اينكه با او همصدا مى شد).
بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادى پرداخته مى گويد: (و ما آهن را براى او نرم كرديم ) (و النا له الحديد).
ممكن است گفته شود خداوند به صورت اعجازمانندى روش نرم كردن آهن را به داود تعليم داد، آنچنانكه بتواند از آن مفتولهاى نازك و محكمى براى بافتن زره بسازد، و يا گفته شود كه قبل از داود براى دفاع در جنگها از صفحات آهن استفاده ميشد كه هم سنگين بود و هم اگر آن را به خود ميبستند چنان خشك و انعطاف ناپذير بود كه جنگجويان را سخت ناراحت مى كرد،
هيچكس تا آن روز نتوانسته بود از مفتولهاى باريك و محكم آهن چيزى همچون زره ببافد كه همچون لباس به راحتى در تن برود و با حركات بدن نرم و روان باشد.
ولى ظاهر آيه اين است كه ، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام ميگرفت ، چه مانعى دارد همان كسى كه به كوره داغ خاصيت نرم كردن آهن را داده ، همين خاصيت را به شكل ديگر در پنجه هاى داود قرار دهد؟ در بعضى از روايات اسلامى نيز به همين معنى اشاره شده است .
در حديثى آمده است كه خداوند به داود وحى فرستاد نعم العبد انت الا انك تاكل من بيت المال فبكى داود اربعين صباحا فالان الله له الحديد و كان يعمل كل يوم درعا... فاستغنى عن بيت المال : (تو بنده خوبى هستى جز اينكه از بيت المال ارتزاق ميكنى ، داود 40 روز گريه كرد (و از خدا راه حلى خواست ) خداوند آهن را براى او نرم كرد، زرهى ميساخت ... و به اين وسيله از بيت المال بى نياز شد).
درست است كه بيت المال مصرف كسانى است كه خدمت بدون عوض به جامعه ميكنند، و بارهاى زمين مانده مهم را بر ميدارند، ولى چه بهتر كه انسان بتواند هم اين خدمت را بكند و هم از كد يمين - در صورت توانائى - امرار معاش نمايد، و داود ميخواست چنين بنده ممتازى باشد.
به هر حال داود از اين توانائى كه خدا به او داده بود در بهترين طريق يعنى ساختن وسيله جهاد، آن هم وسيله حفاظت در برابر دشمن ، استفاده ميكرد، و هرگز از آن در وسائل عادى زندگى بهره گيرى ننمود، و تازه از در آمد آن - طبق بعضى از روايات - علاوه بر اينكه زندگى ساده خود را اداره ميكرد چيزى
هم به نيازمندان انفاق مينمود علاوه بر همه اينها فايده ديگر اين كار آن بود كه معجزه اى گويا براى او محسوب مى شد.
بعضى از مفسران چنين نقل كرده اند كه لقمان به حضور داود آمد به هنگامى كه نخستين زره را ميبافت ، آهن را به صورت مفتولها و حلقه هاى متعددى در مى آورد، و در هم فرو ميكرد اين منظره سخت نظر لقمان را به خود جلب كرد، و در فكر فرو رفت ، ولى همچنان نگاه ميكرد، و هيچ سؤ ال ننمود، تا اينكه داود بافتن زره را به پايان رسانيد، برخاست و بر تن كرد و گفت چه وسيله دفاعى خوبى براى جنگ است ؟! لقمان كه هدف نهائى را در يافته بود، چنين گفت الصمت حكمة و قليل فاعله !: (خاموشى حكمت است اما كمتر كسى آن را انجام ميدهد)!(2).
آيه بعد شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسيار پر معنى پروردگار در اين زمينه است ، مى گويد: ما به او گفتيم زره هاى كامل بساز، و حلقه هاى آنها را به اندازه و متناسب كن (ان اعمل سابغات و قدر فى السرد).
سابغات جمع (سابغ ) به معنى زره كامل و فراخ است ، و اسباغ نعمت نيز به معنى فراخى نعمت است .
(سرد) در اصل به معنى بافتن اشياء خشن همانند زره است ، جمله (و قدر فى السرد) مفهومش همان رعايت كردن اندازه هاى متناسب در حلقه هاى زره و طرز بافتن آن است .
در واقع خداوند به داود دستورى ميدهد كه بايد سرمشقى براى همه صنعتگران و كارگران با ايمان جهان باشد، دستور محكم كارى و رعايت دقت در
كيفيت و كميت در مصنوعات ، آنچنان كه مصرف كنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده كنند، و از استحكام كامل برخوردار باشد.
به داود مى گويد: زره را گشاد و راحت درست كن ، تا جنگجو به هنگام پوشيدن در زندان گرفتار نشود، نه حلقه ها را بيش از اندازه كوچك و باريك كن كه حالت انعطاف خود را از دست بدهد، و نه زياد درشت و بى قواره كه گاه نوك شمشير و خنجر و نيزه و تير از آن بگذرد، همه چيزش باندازه و متناسب باشد.
خلاصه اينكه : خداوند هم ماده اصلى را به مقتضاى (النا له الحديد) در اختيار داود گذاشت ، و هم طرز صورت بخشيدن و ساختن زره را به او آموزش داد، تا محصولى كامل از اين ماده و صورت فراهم گردد.
و در پايان آيه داود و خاندانش را مخاطب ساخته مى گويد: (عمل صالح بجا آوريد كه من نسبت به آنچه انجام ميدهيد بصير و بينا هستم ) (و اعملوا صالحا انى بما تعملون بصير).
مخاطب در آغاز آيه تنها داود است ، و در پايان او و خاندانش يا او و قومش ميباشد، چرا كه همه اين مسائل مقدمه براى عمل صالح است ، هدف ساختن زره و كسب در آمد نيست ، هدف عمل صالح است ، و اينها وسيله اى است در آن مسير كه هم داود از آن بهره ميگرفت و هم خاندانش .
و يكى از شئون عمل صالح آن است كه در صنايع دقت كافى را از هر جهت رعايت كنند و محصول كامل و مفيدى ارائه دهند و از هر گونه بدكارى و كم كارى بپرهيزند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه مخاطب به اين خطاب داود و تمام كسانى كه از دسترنج و دستباف او استفاده ميكردند بوده باشد، اشاره به اينكه اين وسيله دفاعى را در راه عمل صالح به كار گيرند، نه در طريق ظلم و جور و گناه .
آيه و ترجمه


و لسليمن الريح غدوها شهر و رواحها شهر و أ سلنا له عين القطر و من الجن من يعمل بين يديه بإ ذن ربه و من يزغ منهم عن أ مرنا نذقه من عذاب السعير (12)
يعملون له ما يشاء من محريب و تمثيل و جفان كالجواب و قدور راسيات اعملوا ءال داود شكرا و قليل من عبادى الشكور (13)
فلما قضينا عليه الموت ما دلهم على موته إ لا دابة الا رض تأ كل منسأ ته فلما خر تبينت الجن أ ن لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهين (14)


ترجمه :
12 - و براى سليمان باد را مسخر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را ميپيمود، و عصرگاهان مسير يك ماه را، و چشمه مس ‍ (مذاب ) را براى او روان ساختيم ، و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار كار ميكردند، و هر كدام از آنها از فرمان ما سرپيچى ميكرد او را از عذاب آتش سوزان مى چشانديم !
13 - آنها هر چه سليمان ميخواست برايش درست ميكردند، معبدها، تمثالها، ظروف
بزرگ غذا همانند حوضها! و ديگهاى ثابت (كه از بزرگى قابل حمل و نقل نبود، و به آنها گفتيم :) اى آل داود شكر (اينهمه نعمت را) بجا آوريد، اما عده كمى از بندگان من شكرگذارند!
14 - (با اينهمه جلال و شكوه سليمان ) هنگامى كه مرگ را بر او مقرر داشتيم كسى آنها را از مرگ وى آگاه نساخت ، مگر جنبنده زمين (موريانه ) كه عصاى او را ميخورد (تا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد) هنگامى كه بر زمين افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خوار كننده باقى نمى ماندند.
تفسير:
حشمت سليمان و مرگ عبرتانگيز او
به دنبال بحث از مواهبى كه خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سليمان ميكشاند، و در حالى كه در مورد داود از دو موهبت ، سخن به ميان آمد، در مورد فرزندش سليمان از سه موهبت بزرگ بحث ميكند، ميفرمايد: ما باد را مسخر سليمان قرار داديم كه صبحگاهان مسير يك ماه را ميپيمود و عصرگاهان مسير يك ماه ! (و لسليمان الريح غدوها شهر و رواحها شهر).
جالب اينكه براى پدر جسم خشن و فوق العاده محكمى يعنى آهن را مسخر ميكند و براى فرزند موجود بسيار لطيف ، ولى هر دو كار سازنده و اعجاز آميزند و مفيد، جسم سخت را براى داود نرم ميكند، و امواج لطيف باد را براى سليمان فعال و محكم !
لطافت باد هرگز مانع از آن نيست كه اعمال مهمى را انجام دهد، بادها
هستند كه كشتيها عظيم را بر سطح اقيانوسها به حركت در مى آورند، سنگهاى سنگين آسيا را ميچرخانند، و بالنها را بر فراز آسمان به شكل هواپيما به حركت در مى آورند.
آرى خداوند اين جسم لطيف را با اين قدرت خيره كننده در اختيار سليمان قرار داد.
در اينكه باد چگونه دستگاه سليمان (كرسى يا فرش او را) به حركت در مى آورد، بر ما روشن نيست ، همين قدر ميدانيم هيچ چيز در برابر قدرت خدا مشكل و پيچيده نميباشد، جائى كه انسان بتواند با قدرت ناچيزش بالنها (محفظه هائى كه گازهاى سبك در آن ميكردند و به آسمان پرواز ميكرد و گاه انسانهائى را نيز با خود ميبرد) و امروز هواپيماهاى عظيم غولپيكر را با صدها مسافر و وسائل زياد در اوج آسمانها به حركت در مى آورد، چگونه حركت دادن بساط سليمان به وسيله باد براى خداوند مشكل است ؟
چه عاملى سليمان و دستگاه او را از سقوط و يا فشار هوا و مشكلات ديگر ناشى از حركت آسمانى حفظ ميكرد؟! اين نيز از مسائلى است كه جزئياتش براى ما روشن نيست ، ولى ميدانيم اينگونه خارق عادتها در تاريخ انبياء فراوان بوده است ، هر چند متاسفانه افراد نادان يا دشمنان دانا آنها را آميخته با خرافاتى كرده اند كه چهره اصلى اين مسائل را دگرگون و بدنما ساخته ، و ما در اين زمينه به همان مقدار كه قرآن اشاره كرده قناعت مى كنيم .
(غدو) (بر وزن علو) به معنى طرف صبح است ، در مقابل (رواح ) كه طرف غروب را مى گويند، كه حيوانات براى استراحت به جايگاه خود باز ميگردند، ولى از قرائن بر مى آيد كه در آيه مورد بحث (غدو) بمعنى
نيم اول روز است ، و (رواح ) نيم دوم ، و مفهوم آيه اين است كه سليمان از صبح تا به ظهر با اين مركب را هوار به اندازه يكماه مسافران آن زمان راه ميرفت و نيم دوم روز نيز به همين مقدار راه مى پيمود.
سپس به دومين موهبت الهى نسبت به سليمان اشاره كرده مى گويد: و براى او چشمه مس (مذاب ) را روان ساختيم ! (و اسلنا له عين القطر).
(اسلنا) از ماده (سيلان ) به معنى جارى ساختن است ، و (قطر) به معنى مس ميباشد و منظور اين است كه ما اين فلز را براى او ذوب كرديم و همچون چشمه آب روان گرديد!
بعضى (قطر) را به معنى انواع مختلف فلزات يا به معنى روى دانسته اند و به اين ترتيب براى پدر آهن نرم شد و براى پسر فلزات ذوب گرديد (ولى معروف همان معنى اول است ).
چگونه چشمه اى از مس مذاب يا فلزات ديگر در اختيار سليمان قرار گرفت ؟ آيا خداوند طريقه ذوب كردن اين فلزات را در مقياس بسيار وسيع و گسترده از طريق اعجاز و الهام به اين پيامبر آموخت ؟

next page

fehrest page