تفسير نمونه جلد ۱۶

جمعي از فضلا

- ۱۱ -


به همين دليل پيشوايان بزرگ اسلام كسانى را كه در مساءله خداشناسى سخت در ترديد فرو مى رفتند از همين طريق ارشاد مى نمودند.
داسـتـان مرد سرگردانى را كه در امر خداشناسى گرفتار شك و ترديد شده بود، و امام صادق (عليه السلام ) از همين راه فطرى و درونى او را ارشاد فرمود، همه شنيده ايم .
عرض كرد: يا بن رسول الله دلنى على الله ما هو؟ فقد اكثر على المجادلون و حيرونى !
فـقـال له الامـام (عـليـه السـلام ): يـا عـبـدالله ! هـل ركـبـت سـفـيـنـة قـط؟ قـال نـعـم ، قـال فـهـل كـسـر بـك حـيـث لا سـفـيـنـة تـنـجـيـك و لا سـبـاحـة تـغـنـيـك ؟ قال نعم .
قـال فـهـل تـعـلق قـلبـك هـنـالك ان شـيـئا مـن الاشـيـاء قـادر عـلى ان يـخـلصـك مـن ورطتك ؟ قال : نعم .
قـال الصـادق (عـليه السلام ) فذلك الشى ء هو الله القادر على الانجاء حيث لا منجى ، و على الاغاثة حيث لا مغيث :
(اى فرزند رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مرا به خدا راهنمائى كن او كيست ؟ زيـرا وسـوسه گران مرا حيران ساخته اند، امام فرمود اى بنده خدا! آيا هرگز سوار بر كـشـتـى شـده اى ؟ عـرض كرد آرى ، فرمود: هرگز كشتى تو شكسته است در آنجا كه هيچ كـشـتـى ديـگـرى براى نجات تو نبوده ، و قدرت بر شناگرى نداشته اى ؟ عرض كرد: آرى ، فـرمـود در آن حـالت آيـا قـلب تـو به اين امر تعلق گرفت كه وجودى هست كه مى تواند تو را از آن مهلكه نجات دهد؟ عرض كرد آرى .
امـام صـادق فـرمـود او خـداوندى است كه قادر بر نجات است در آنجا كه هيچ نجات دهنده و فريادرسى نيست ).
در آخـريـن آيه مورد بحث بعد از ذكر اينهمه استدلالات بر توحيد و خداپرستى مخالفان را بـا تهديدى شديد و كوبنده مواجه ساخته ، مى گويد: (آنها آيات ما را انكار كنند، و نـعـمـتـهـاى ما را ناديده بگيرند، و چند روزى از لذات زودگذر بهره ببرند، اما به زودى خـواهـنـد فـهـمـيـد) كـه عـاقـبـت كـفـر و شـرك آنـها به كجا خواهد رسيد؟ و آنها را به چه سرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت ؟ (ليكفروا بما آتيناهم و ليتمتعوا فسوف يعلمون ).
گـرچـه ظـاهر آيه در اينجا امر به كفر و انكار آيات الهى است ، اما بديهى است منظور از آن تـهديد است ، درست مثل اينكه به يك شخص جنايتكار ستمگر مى گوئيم : هر جنايتى از دستت مى آيد بكن ، اما به زودى نتيجه تلخ اعمالت را يكجا خواهى چشيد!.
در اينگونه عبارات گرچه صيغه امر به كار مى رود اما هدف از آن تهديد است ، نه طلب .
جالب اينكه جمله فسوف يعلمون به صورت مطلق آمده نمى گويد چه چيز
را مى دادند، بلكه مى گويد (به زودى خواهند دانست ) اين اطلاق كلام براى آن است كه مـفـهـومـش هـر چـه وسـيـعـتـر بـاشـد و ذهـن شـنـونـده در هـيـچ حـدى مـحـدود نـگـردد، نـتـيـجه اعمال ، عذاب الهى ، رسوائى در دو جهان و هرگونه بدبختى ديگر.
نكته :
شدائد زمينه ساز شكوفائى فطرت است
بـه خـواسـت خـداونـد در ذيـل آيـه 30 سـوره روم پـيـرامـون فـطـرى بـودن اصل توحيد و خداشناسى مشروحا سخن خواهيم گفت آنچه در اينجا ذكر آن لازم است اين است كـه قـرآن مـجيد در آيات فراوانى از مشكلات و سختيها به عنوان يك وسيله ظهور و بروز اين فطرت انسانى سخن مى گويد:
در يك جا مى گويد: و ما بكم من نعمة فمن الله ثم اذا مسكم الضر فاليه تجارون ثم اذا كـشـف الضر عنكم اذا فريق منكم بربهم يشركون : (آنچه از نعمتها داريد از خدا است ، و چون بلائى به شما رسد به درگاه او فرياد مى كشيد اما هنگامى كه بلا را از شما بر طـرف مـى كـنـد بـاز گـروهـى از شـمـا مـشـرك مـى شـونـد)! (نحل - 53 - 54).
در سـوره يـونـس هـمين معنى به صورت ديگرى مطرح شده : و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم يدعنا الى ضرمسه : (هنگامى كه رنـج و بلائى به انسان رسد در همان لحظه ما را مى خواند خفته ، يا نشسته يا ايستاده ، اما هنگامى كه رنج او را بر طرف ساختيم آنچنان در غفلت فرو مى رود كه گوئى هرگز ما را براى حل مشكلش نخوانده است )! (يونس ‍ - 12).
در سـوره روم آيـه 33، و سـوره زمـر آيـه 49، و در سـوره اسـراء آيه 67 - 69 نيز همين مطلب با عبارات ديگر و اشارات پر معنى آمده است .
در آيـات مـورد بـحـث نـيـز خـوانـديـم كـه ايـن گـروه مـشـركـان در حال آلودگى خاطر، به سراغ بتها مى روند، ولى هنگامى كه به سفر دريا مى شتابند و طوفانها و گردابها و بادهاى مخالف آنها را احاطه مى كنند و كشتيشان همچون يك پر كاه روى امواج به هر سو پرتاب مى شود، و دست آنان از همه چيز بريده و كوتاه مى گردد نـور تـوحـيـد در قـلبشان درخشيدن مى گيرد، تمام معبودهاى ساختگى به كنار مى روند و خـلوص كـامـل - امـا خـلوص اجـبـارى و بـى ارزش ! - فـراهـم مى شود، ولى به مجرد اينكه طـوفـانـها فرو نشست ، و حالت عادى بازگشت ، پرده ها فرو مى افتد و خارهاى جانگداز شرك و بت پرستى در اطراف اين گل ظاهر مى شوند.
مـمـكـن اسـت گـفـتـه شـود ايـن حـال تـوجـه بـر اثـر تـلقـيـن و رسـوبـات فـكـرى حاصل از فرهنگ اجتماعى و افكار محيط است .
ايـن سـخـن در صـورتـى قـابـل قـبـول اسـت كـه ايـن مساءله تنها براى افراد مذهبى و در محيطهاى مذهبى آزموده شود اما با تـوجـه بـه ايـنـكه اين حالت حتى براى سرسختترين منكران خدا، و در جوامع غير مذهبى ، نيز پديد مى آيد روشن مى شود كه ريشه اش در جاى ديگر نهفته است ، در ضمير ناآگاه انسان و در درون فطرت و سرشت او.
آيه و ترجمه


اءولم يـروا اءنـا جـعـلنـا حـرمـا امـنـا و يـتـخـطـف النـاس مـن حـولهـم اءفبالباطل يؤ منون و بنعمة الله يكفرون (67)
و مـن اءظـلم مـمـن افـتـرى عـلى الله كـذبـا اءو كـذب بـالحق لما جاءه اءليس فى جهنم مثوى للكافرين (68)
و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (69)


ترجمه :
67 - آيا نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم در حالى كه مردم را در اطراف آنها (در بـيـرون ايـن حـرم ) مـى ربـايند؟ آيا به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟.
68 - چـه كـسـى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ مى بندد، يا حق را پس از آنكه به سراغش آمد تكذيب مى كند؟ آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست ؟
69 - و آنـهـا كـه در راه مـا (بـا خـلوص نيت ) جهاد كنند قطعا هدايتشان خواهيم كرد و خدا با نيكوكاران است .
شاءن نزول :
در تـفـسـيـر (در المـنـثـور) ذيـل آيـه مـورد بـحـث از (ابـن عـبـاس ) چـنـيـن نقل شده
(گـروهـى از مـشـركـان گـفـتـنـد: اى مـحـمـد! اگـر مـا داخـل در ديـن تو نمى شويم تنها به خاطر اين است كه مى ترسيم مردم ما را بربايند (و بـه سـرعـت نـابـود كـنـند) چون جمعيت ما كم است و جمعيت مشركان عرب بسيارند، به محض ايـنـكه به آنها خبر رسد كه ما وارد دين تو شده ايم به سرعت ما را مى ربايند، و خوراك يك نفر از آنها هستيم !
در اينجا آيه ا و لم يروا... نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير:
در آيـات گـذشـتـه نيز به اين بهانه مشركان به صورت ديگرى اشاره شده بود كه ما مـى تـرسـيـم اگـر اظـهـار ايـمـان كـنـيـم و بـه دنـبـال آن هـجـرت نـمـائيـم زنـدگـى مـا مختل گردد كه قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت .
در آيـات مـورد بحث قرآن از طريق ديگرى به آنها پاسخ مى گويد و مى فرمايد: (آيا آنـهـا نـديـدنـد كه ما براى آنها حرم امنى قرار داديم ) (سرزمين پاك و مقدس مكه ) (اولم يروا انا جعلنا حرما آمنا).
در حـالى كـه عـرب در نـاامـنـى به سر مى برند، و در بيرون اين سرزمين انسانها را مى ربـايـنـد، هـمـه جـا غارت است و كشتار، اما اين سرزمين همچنان امن و امان باقى مانده است (و يتخطف الناس من حولهم ).
خـدائى كـه قـادر اسـت در ايـن دريـاى مـتـلاطـم و طوفانى سرزمين حجاز حرم مكه را همچون جزيرهاى آرام و امن و امان قرار دهد چگونه قدرت ندارد آنها را در برابر دشمنان حفظ كند؟ و چـگـونـه آنـهـا از ايـن مـردم ضـعـيـف و نـاتـوان در بـرابـر خـداونـد بـزرگ و قـادر متعال وحشت دارند؟!
(آيا با اين حال آنها به باطل ايمان مى آورند و نعمت خدا را كفران مى كنند)؟!
(افبالباطل يؤ منون و بنعمة الله يكفرون ).
كوتاه سخن اينكه خداوندى كه مى تواند در ميان يك سرزمين گسترده بحرانى ، كه جمعى از مـردم نـيـمه وحشى در آن سكونت دارند يك منطقه كوچك را در امنيت فرو برد چگونه نمى تواند انسانهاى مؤ من را در ميان انبوهى كافر و بى ايمان حفظ كند؟
پس از ذكر اين دليل روشن در آيه بعد چنين نتيجه گيرى و جمع بندى مى كند: (آيا كسى ظـالمـتـر از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند، يا حق را پس از آن كه به سراغشان آمد انكار مى كنند پيدا مى شود)؟! (و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه ).
مـا دلائل آشـكـارى بـراى شـما اقامه كرديم كه جز (الله ) شايسته پرستش نيست اما شما بـر خـدا دروغ مـى بنديد و شريكانى براى او مى تراشيد، و حتى مدعى هستيد كه اين يك برنامه الهى است !
از سـوى ديـگـر قـرآنى بر شما نازل كرديم كه نشانه هاى حق در آن لائح است ، اما شما همه اينها را ناديده گرفته و پشت سر افكنديد، آيا ظلم و ستمى از اين برتر تصور مى شود؟ ظلم بر خويشتن ، و ظلم بر همه انسانها، چرا كه شرك و كفر ظلم عظيم است .
بـه تـعـبـيـر ديـگـر آيـا ظـلم بـه مـعـنـى وسـيـع كلمه جز انحراف و خارج ساختن چيزى از مـحـل شـايسته اش مى باشد؟ آيا بدتر از اين پيدا مى شود كه انسان يك مشت سنگ و چوب بيارزش را همرديف خالق آسمانها و زمين قرار دهد؟
بـعـلاوه شـرك خـمير مايه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى ديگر در واقع از آن سرچشمه مى گيرد، هواپرستى ، مقام پرستى ، و دنياپرستى هر كدام نوعى از شرك است .
ولى بـدانـيـد عـاقـبـت شـومـى در انـتـظـار مـشـركـان اسـت (آيـا محل و جايگاه كافران دوزخ نيست )؟ (اليس فى جهنم مثوى للكافرين ).
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در 15 مـورد از قـرآن مـجـيد افرادى به عنوان (ظالمترين مردم ) معرفى شده اند كه همه آنها با جمله استفهاميه (من اظلم ) (استفهام انكارى ) شروع شده است .
دقـت در ايـن آيـات نـشـان مـى دهـد كـه آيـات مـزبـور گـرچـه مـسـائل مـتـنـوعـى ظـاهـرا در آنـهـا مـطرح است ، اما همه آنها به ريشه شرك باز مى گردد، بـنـابـرايـن هـيـچ تـضادى در ميان آنها نيست (براى توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه 183 - ذيل آيه 21 سوره انعام - مراجعه فرمائيد).
آخـرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين آيه سوره عنكبوت است واقعيت مهمى را بيان مى كند كه عصارهاى از تمام اين سوره و هماهنگ با آغاز آن است .
مـى فـرمـايـد: راه خـدا گـرچـه مـشـكـلات فـراوان دارد، مـشـكـل از نـظـر شـنـاخـت حـق ، مـشـكـل از نـظـر وسـوسـه هـاى شـيـاطـيـن جـن و انـس ، مـشـكـل از نـظـر مـخـالفـت دشـمـنـان سـرسـخـت و بـى رحـم ، و مـشـكـل از نـظـر لغـزشـهـاى احـتـمالى اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در برابر اين مشكلات نيرو و اطمينان مى دهد و حمايت مى كند و آن اينكه : (كسانى كه در راه ما جهاد كنند مـا آنـها را به طرق خويش ‍ هدايت مى كنيم ، و خداوند با نيكوكاران است ) (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ).
در اينكه منظور از (جهاد) در اينجا چيست ؟ و آيا جهاد با دشمن است ، يا جهاد با نفس ، يا جهاد در راه شناخت خدا از طرق علمى و استدلالى ؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند.
و هـمـچنين در مورد تعبير (فينا) كه آيا منظور در راه رضاى خدا است ، يا در راه جهاد با نفس ، يا در طريق عبادت ، يا در طريق مبارزه با دشمن ؟
ولى پـيـدا اسـت كـه هـم تـعـبـيـر بـه (جـهـاد) تـعـبـير وسيع و مطلقى است و هم تعبير (فـيـنـا)، بـنابراين هرگونه جهاد و تلاشى را كه در راه خدا و براى او و به منظور وصـول به اهداف الهى صورت گيرد شامل مى شود، خواه در طريق كسب معرفت باشد، يا جـهـاد بـا نـفـس ، يـا مـبارزه با دشمن يا صبر بر طاعت ، يا شكيبائى در برابر وسوسه معصيت ، يا در مسير كمك به افراد مستضعف ، و يا انجام هر كار نيك ديگر.
كـسـانـى كـه در ايـن راه هـا بـه هـر شـكـل و هـر صـورت بـراى خـدا مـجـاهـده كـنـنـد مشمول حمايت و هدايت الهى هستند.
ضـمـنـا از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از (سبل ) در اينجا راه هاى مختلفى است كه بـه سـوى خـدا مـنـتـهى مى شود: راه جهاد با نفس ، راه مبارزه با دشمنان ، راه علم و دانش و فرهنگ ، خلاصه جهاد در هر يك از اين راه ها سبب هدايت به مسيرى است كه به خدا منتهى مى شود.
ايـن وعـده اى اسـت كـه خـداوند مؤ كدا به همه مجاهدان راهش داده ، و با انواع تاءكيدات (لام تاءكيد و نون تاءكيد ثقيله ) آن را مؤ كد ساخته و پيروزى و ترقى و موفقيت را در گرو دو چيز شمرده ، (جهاد) و (خلوص نيت ).
جـمـعـى از فلاسفه معتقدند كه انديشه و مطالعه و تفكر ايجاد علم و دانش نمى كند، بلكه روح انسانى را براى پذيرش صور معقولات آماده مى سازد و هنگامى كه روح انسانى آماده پذيرش شد فيض علم از خالق متعال و واهب الصور بر روح انسان پاشيده مى شود.
بنابراين انسان بايد در اين راه جهاد كند ولى هدايت به دست خدا است .
و اينكه در حديث وارد شده است كه علم به كثرت تعليم و تعلم نيست بلكه نورى است كه خداوند به قلب هر كس بخواهد و شايسته بداند مى افكند نيز ممكن
است اشاره به همين معنى باشد.
نكته ها:
1 - (جهاد) و (اخلاص )
از آيـه فـوق بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه هرگونه شكست و ناكامى نصيب ما شود معلول يكى از دو چيز است : يا در جهاد كوتاهى كرده ايم ، و يا اخلاص در كار ما نبوده است ، و اگر اين دو با هم جمع شود بنا به وعده مؤ كد الهى ، پيروزى و هدايت حتمى است .
و اگر درست بينديشيم مى توانيم سرچشمه مشكلات و مصائب جوامع اسلامى را در همين امر پيدا كنيم .
چرا مسلمانان پيشرو ديروز، امروز عقب مانده اند؟
چـرا دسـت نـيـاز در هـمـه چـيـز حتى در فرهنگ و قوانين خويش به سوى بيگانگان دراز مى كنند؟
چـرا بـراى حـفـظ خـود در برابر طوفانهاى سياسى و هجومهاى نظامى بايد به ديگران تكيه كنند؟
چرا يك روز ديگران ريزه خوار خوان نعمت علم و فرهنگ آنها بودند اما امروز بايد بر سر سفره ديگران بنشينند؟
و بـالاخـره چـرا در چـنـگـال ديـگـران اسـيـرنـد و سـرزمـيـنـهـاى آنـهـا در اشغال متجاوزان ؟!
تـمـام ايـن (چـراهـا) يـك پـاسخ دارد و آن اينكه يا جهاد را فراموش كرده اند و يا نيتها آلوده شده است .
آرى جـهـاد در صـحـنـه هـاى عـلمـى و فـرهـنـگـى و سـيـاسـى و اقـتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده ، حب نفس و عشق به دنيا و راحت طلبى و كوته نگرى و اغراض
شـخـصـى بر آنها چيره شده ، تا آنجا كه كشتگانشان به دست خودشان بيش از كشتگانى است كه دشمن از آنها قربانى مى گيرد!
خـودبـاخـتـگى گروهى غربزده و شرقزده ، خودفروختگى جمعى از زمامداران و سران ، و ياس و انزواى دانشمندان و متفكران هم جهاد را از آنها گرفته ، و هم اخلاص را.
هـر گـاه مـختصر اخلاصى در صفوف ما پيدا مى شود و مجاهدان ما تكانى به خود مى دهند پيروزيها پشت سر يكديگر فرا مى رسد.
زنجيرهاى اسارت گسسته مى شود.
يـاءسـهـا تـبـديـل بـه امـيـد و نـاكـامـيها مبدل به كاميابى ، ذلت به عزت و سربلندى ، پـراكـنـدگـى و نـفـاق بـه وحدت و انسجام تبديل مى گردد، و چه عظيم و الهام بخش است قرآن كه در يك جمله كوتاه هم درد و هم درمان را بيان كرده !
آرى آنها كه در راه خدا جهاد مى كنند مشمول هدايت الهى هستند و بديهى است كه با هدايت او گمراهى و شكست مفهومى ندارد.
اگـر مـى بـيـنـيـم در بـعـضـى از روايـات اهـلبـيـت (عـليـهـم السـلام ) ايـن آيه تفسير به آل مـحـمـد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيروان آنها شده است بيان مصداق كاملى از آن اسـت ، چـرا كـه آنـهـا در طـريـق جـهـاد و اخـلاص پـيـشـگـام و پـيـشـقـدم بـودنـد و هـرگـز دليل بر محدوديت مفهوم آيه نخواهد بود.
بـه هـر حـال هر كس اين حقيقت قرآنى را به روشنى در تلاشها و كوششهايش لمس مى كند كه وقتى براى خدا و در راه او به تلاش و پيكار برمى خيزد درها به روى او گشوده مى شود، و مشكلات آسان و سختيها قابل تحمل و سرانجام مى گردد.
2 - مردم سه گروهند:
گروهى منكران لجوجند كه هيچ هدايتى براى آنها سودى نمى دهد،
و گروهى پيكارگر مخلص هستند كه به حق مى رسند.
امـا گـروه سـومـى از اينها هم برترند، آنها دور نيستند تا نزديك شوند، از او جدا نيستند كه به او بپيوندند، چرا كه هميشه با اويند!
آيـه گـذشـتـه (و مـن اظـلم مـمـن افـتـرى ) اشـاره بـه گـروه اول بود.
جمله و الذين جاهدوا فينا اشاره به گروه دوم است .
و جمله ان الله لمع المحسنين اشاره به گروه سوم !.
ضمنا از اين تعبير روشن مى شود كه مقام (محسنين ) از مجاهدين فراتر است چرا كه آنها عـلاوه بـر جـهـاد و تـلاش در راه نجات خود داراى مقام ايثار و احسانند و براى ديگران نيز تلاش مى كند.
پـروردگارا! آنچنان توفيقى به ما مرحمت كن كه در تمام عمر دست از تلاش و كوشش در راه تو باز نداريم .
خـداوندا! آنچنان اخلاصى مرحمت فرما كه به غير از تو نينديشيم ، و براى غير تو گام برنداريم .
بـارالهـا! مـا را از مـقـام مـجـاهـدان فـراتـر بـر، و بـه مـقـام احـسـان و ايـثـار مـحـسـنـيـن نائل گردان ، و در همه عمر زير پوشش هدايتت قرار ده ! آمين يا رب العالمين !


سوره روم


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 60 آيه است
محتواى سوره روم
از آنـجـا كـه ايـن سـوره مـطـابـق مـشـهـور تـمـامـا در مـكـه نـازل شده است ، محتوا و روح سوره هاى مكى در آن منعكس مى باشد، يعنى بيش از همه چيز بـحـث از مـسـاءله (مـبـدء) و (معاد) مى كند، چرا كه دوران مكه دوران آموزشى اعتقادات اصـيـل اسلامى ، توحيد و مبارزه با شرك ، و توجه به معاد و دادگاه رستاخيز بود، و در لابلاى اين مباحث مطالب ديگرى در ارتباط با آنها نيز مطرح شده است .
در حقيقت مطالب اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد.
1 - پـيشگوئى از پيروزى روميان بر ايرانيان در جنگى كه در آينده درگير مى شد، به مـناسبت گفتگوئى كه ميان مسلمانان و مشركان در اين زمينه روى داده بود كه مشروح آن به خواست خدا خواهد آمد.
2 - گوشه اى از طرز فكر و چگونگى حالات افراد بى ايمان ، و سپس تهديدهائى نسبت به آنها در مورد عذاب و كيفر الهى در رستاخيز.
3 - بـخـش مـهـمـى از آيـات عـظـمـت خـداونـد در آسـمـان و زمـيـن و در وجـود انـسـانـهـا از قـبـيـل خـروج حـيـات از مرگ ، و مرگ از حيات ، خلقت انسان از خاك ، نظام زوجيت و آفرينش همسران براى انسانها و رابطه مودت در ميان آنها، آفرينش آسمان و زمين ، اختلاف زبانها، نعمت خواب در شب و جنبش در روز، ظهور رعد و برق و باران ، و حيات زمين بعد از مرگ ، و تدبير امر آسمان و زمين به امر خدا.
4 - سخن از توحيد فطرى بعد از بيان دلائل آفاقى و انفسى براى شناخت خدا.
5 - بازگشت به شرح و تبيين حالات افراد بى ايمان و گنهكار، و ظهور فساد
در زمين بر اثر گناهان آنها.
6 - اشاره اى به مساءله مالكيت و حق ذى القربى و نكوهش از رباخوارى .
7 - بـازگـشـت مـجـددى بـه دلائل تـوحـيـد و نـشـانـه هـاى حـق و مسائل مربوط به معاد.
روى هـم رفـتـه در ايـن سـوره هـمـچـون سـوره هـاى ديـگـر قـرآن مسائل استدلالى و عاطفى و خطابى چنان بهم آميخته شده است كه معجون كاملى براى هدايت و تربيت نفوس فراهم ساخته است .
فضيلت سوره روم
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) كه قبلا نيز به آن اشاره كرديم چنين آمده است :
(هـر كـس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان در شب بيست و سوم بخواند بخدا سوگند اهـل بـهـشـت اسـت و هـيـچ در ايـن سـخـن اسـتـثـنا نمى كنم ... و اين دو سوره موقعيت مهمى نزد پروردگار دارند).
و در حـديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين آمده : (من قرئها كان له من الاجر عشر حسنات بعدد كل ملك سبح الله بين السماء و الارض و ادرك ما ضيع فى يومه و ليـلتـه ): (هـر كـس سـوره روم را بـخـوانـد پـاداشـى مـعـادل ده حـسـنـه بـه تـعـداد هر فرشته اى كه در ميان آسمان و زمين تسبيح خدا مى گويد خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد كرد)
بـديـهـى است كسى كه محتواى اين سوره را كه سراسر درس توحيد خدا و دادگاه بزرگ قـيـامـت است در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببيند و روز جـزا و مـحـكـمـه عـدل الهـى را مـسـلم بداند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى كند كه شايسته چنين پاداش بزرگى است .
آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الم (1)
غلبت الروم (2)
فى اءدنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون (3)
فى بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد و يومئذ يفرح المؤ منون (4)
بنصر الله ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم (5)
وعد الله لا يخلف الله وعده و لكن اءكثر الناس لا يعلمون (6)
يعلمون ظهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون (7)


ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - الم
2 - روميان مغلوب شدند.
3 - (و ايـن شـكـسـت ) در سـرزمـين نزديكى رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد.
4 - در چـنـد سـال ، هـمـه كـارهـا از آن خـدا اسـت ، چـه قـبـل و چـه بـعـد (از ايـن شـكـسـت و پـيـروزى ) و در آن روز مـؤ مـنـان خوشحال خواهند شد.
5 - به سبب يارى پروردگار، خداوند هر كس را بخواهد نصرت مى دهد و او عزيز و حكيم است .
6 - ايـن چـيـزى است كه خدا وعده كرده ، و وعده الهى هرگز تخلف نمى پذيرد، ولى اكثر مردم نمى دانند.
7 - آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دادند، و از آخرت (و پايان كار) بيخبرند.
شاءن نزول :
مـفـسـران بـزرگ هـمـگـى اتـفـاق دارنـد كـه آيـات نـخـسـتـيـن ايـن سـوره بـديـن سـبـب نـازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه بود، و مؤ منان در اقـليـت قـرار داشـتـند، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت ، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند.
مـشـركـان مـكه اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! و گفتند: ايـرانـيـان مـجـوسـى هـسـتـنـد و مـشـرك (دوگـانـه پـرسـت ) امـا رومـيـان مـسـيـحـيـنـد و اهـل كتاب ، همانگونه كه (ايرانيان ) بر (روميان ) غلبه كردند پيروزى نهائى از آن شرك است و طومار اسلام به زودى پيچيده خواهد شد و ما پيروز مى شويم .
گـرچه اينگونه نتيجه گيريها پايه و مايه اى نداشت اما در آن جو و محيط براى تبليغ در ميان مردم جاهل خالى از تاءثير نبود، لذا اين امر بر مسلمانان
گران آمد.
آيات فوق نازل شد و قاطعانه گفت : گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نـمـى گـذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگوئى را نيز بيان داشت و گفت اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مى پيوندد!.
ايـن پـيشگوئى قاطع قرآن كه از يكسو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاء آورنده آن بـه عـلم بـى پـايـان پـروردگـار بـه عـالم غـيـب اسـت ، و از سـوى ديـگـر نـقـطـه مـقابل تفاءل مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مى گويند بعضى از آنـان بـا مـشـركـان روى ايـن مـسـاءله شـرط بندى مهمى كردند! (آن روز هنوز حكم تحريم اينگونه شرط بنديها نازل نشده بود).
تفسير:
يك پيشگوئى عجيب !
اين سوره جزء 29 سوره اى است كه با حروف مقطعه آغاز مى شود (الم ).
كـرارا در تـفـسـيـر ايـن حـروف مـقـطـعـه (مـخـصـوصـا در آغـاز سـوره بـقـره ، آل عمران و اعراف ) بحث كرده ايم .
تـنـها چيزى كه در اينجا جلب توجه مى كند اين است كه برخلاف بسيارى از سوره هائى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى از عـظـمـت قـرآن نمى يابيم ، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزى مجدد آنها در آينده است ، ولى با دقت روشن مى شود كه اين بحث نيز
بـيان عظمت قرآن است ، چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانه هاى اعجاز و عظمت اين كتاب آسمانى محسوب مى شود.
بعد از ذكر حروف مقطعه مى فرمايد: (روميان مغلوب شدند) (غلبت الروم ).
(و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد) (فى ادنى الارض ).
نـزديـك بـه شـمـا مـردم مـكـه ، در شـمال جزيره عرب ، در اراضى شام ، در منطقه اى ميان (بصرى ) و (اذرعات ).
و از اينجا معلوم مى شود كه منظور از (روم ) روم شرقى است نه روم غربى .
بـعـضـى از مـفـسـران مـانـنـد مـرحـوم شـيـخ طـوسـى در تـبـيـان احـتـمـال داده انـد كـه مـنـظور نقطه نزديكى به سرزمين ايرانيان بوده است يعنى در محلى واقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود.
درسـت اسـت كـه تـفـسير اول با الف و لام عهد در كلمه (الارض ) مناسبتر است ولى به طورى كه خواهيم گفت از جهاتى تفسير دوم صحيحتر به نظر مى رسد.
در اينجا تفسير سومى نيز وجود دارد كه شايد تفاوت زيادى از نظر نتيجه با تفسير دوم نـداشـتـه بـاشـد، و آن ايـنـكـه مـنـظور از اين زمين ، زمين روم است يعنى آنها در نزديكترين سـرحـداتـشـان با ايران گرفتار شكست شدند. و اين اشاره به اهميت و عمق اين شكست است چـرا كـه شـكـسـت در نـقـطـه هـاى دور دسـت و مرزهاى بعيد، چندان مهم نيست ، مهم آن است كه كشورى در نزديكترين مرزهايش به دشمن كه از همه جا قويتر و نيرومندتر است گرفتار شكست شود.
بـنـابـرايـن ذكـر جمله (فى ادنى الارض ) اشاره اى خواهد بود به اهميت اين شكست ، و طـبـعـا پـيـشـگـوئى از پـيـروزى طـرف مـغـلوب ظـرف چـنـد سال آينده
واجـد اهـمـيـت بـيـشـتـرى خـواهـد بـود كـه جـز از طـريـق اعـجـاز قابل پيش بينى نيست !
سپس اضافه مى كند: (آنها (روميان ) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد) (و هم من بعد غلبهم سيغلبون ).
بـا ايـنـكـه جـمـله (سـيـغلبون ) (به زودى غالب مى شوند) براى بيان مقصود كافى بود، ولى مخصوصا تعبير (من بعد غلبهم ) (بعد از مغلوبيتشان ) بر آن افزوده شده اسـت ، تـا اهميت اين پيروزى آشكارتر گردد، چرا كه غالب شدن يك جمعيت مغلوب آنهم در نـزديـكـترين و نيرومندترين مرزهايش ، در يك مدت كوتاه غير منتظره است و قرآن صريحا از اين حادثه غير منتظره خبر مى دهد.
سـپـس حـدود سـالهـاى آن را بـا ايـن عـبـارت بـيـان مـى كـنـد: (در چـنـد سال )! (فى بضع سنين ).
و مى دانيم مفهوم تعبير (بضع ) حداقل سه و حداكثر آن نه مى باشد.
و اگـر مـى بـينيد خداوند از آينده خبر مى دهد، به خاطر آن است كه همه چيز و همه كار به دست او است چه قبل از پيروزى و چه بعد از پيروزى اين قوم شكست خورده ) (لله الامر من قبل و من بعد).
بديهى است بودن همه چيز به دست خدا و به فرمان و اراده او، مانع از اختيار و آزادى اراده ما، و تلاش و كوشش و جهاد در مسير اهداف مورد نظر نيست به تعبير ديگر اين عبارت نمى خـواهـد اخـتـيـار را از ديـگـران سـلب كند، بلكه مى خواهد اين نكته را روشن سازد كه قادر بالذات و مالك على الاطلاق او است و هر كس هر چيزى دارد از او دارد.
سـپـس مـى افـزايـد اگـر امـروز كـه رومـيـان شـكـسـت خـوردنـد مـشـركـان خـوشـحـال شـدنـد (در آن روز كـه رومـيـان غـالب شـدنـد مـؤ مـنـان خوشحال خواهند شد)! (و يومئذ يفرح المؤ منون ).
آرى (خوشحال مى شوند به نصرت الهى ) (بنصر الله ).
(خداوند هر كه را بخواهد يارى مى كند، و او شكست ناپذير و مهربان است ) (ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم ).
در اينكه منظور از خوشحالى مسلمانان در آن روز چيست ؟ جمعى گفته اند منظور خوشحالى از پـيـروزى رومـيان است هر چند آنها نيز در صف كفار بودند، اما چون داراى كتاب آسمانى بـودنـد پـيـروزى آنها بر مجوسيان مشرك يك مرحله از پيروزى (توحيد) بر (شرك ) بود.
و بـعـضـى افـزوده انـد: مـؤ مـنـان از ايـن خـوشـحـال شـدنـد كـه ايـن حـادثـه را بـه فال نيك گرفتند و دليلى بر پيروزى آنها بر مشركان .
يـا ايـنـكـه شـادى آنان از اين بود كه عظمت قرآن و صدق پيشگوئى قاطع آن كه خود يك پيروزى مهم معنوى براى مسلمين محسوب مى شد در آن روز ظاهر گشت .
ايـن احـتـمـال نـيـز بـعـيـد بـه نـظـر نـمى رسد كه پيروزى روميان مقارن بود با يكى از پـيـروزيـهـاى مسلمين بر مشركان بخصوص اينكه در بعضى از كلمات مفسران بزرگ آمده كـه اين پيروزى مقارن پيروزى (بدر)، و يا مقارن (صلح حديبيه ) بود كه آن نيز در نوع خود يك پيروزى بزرگ محسوب مى شد. مخصوصا تعبير بنصر الله نيز تناسب با اين معنى دارد.
خـلاصـه ، مـسـلمـانـان در آن روز از جـهـات مـخـتـلفـى خوشحال شدند:
از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود.
از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن .
و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا (صلح حديبيه ) يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود.
باز هم براى تاءكيد بيشتر مى فرمايد: (اين وعده اى است كه خدا داده است ) (وعد الله ).
(و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد، هر چند اكثر مردم نمى دانند) (لا يخلف الله وعده و لكن اكثر الناس لا يعلمون ).
و عـلت عـدم آگـاهـى مـردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت او است آنها خدا را به درسـتـى نـشـنـاخـتـنـد، و لذا از اين حقيقت كه او محال است از وعده اش تخلف كند درست آگاه نـيـسـتـنـد، چـرا كـه تخلف از وعده يا بخاطر جهل است كه مطلبى مكتوم بوده سپس ‍ آشكار گرديده و مايه تغيير عقيده شده است ، و يا به خاطر ضعف و ناتوانى است كه وعده دهنده از عقيده خود باز نگشته ولى توانائى بر انجام وعده خود ندارد.
امـا خـدائى كـه هـم از عـواقب امور آگاه است و هم قدرتش مافوق همه قدرتها است هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد.
سپس مى افزايد (اين مردم كوتاه بين تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت و پايان كارها بيخبرند)! (يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ).
آنـهـا تـنها از زندگى دنيا آگاهند، و تازه از اين زندگى نيز به ظاهرى قناعت كرده اند، مـجـمـوعه اى از سرگرميها و لذات زودگذر و خوابها و خيالها برداشت آنها را از زندگى دنيا تشكيل مى دهد، غرور و غفلتى كه در اين برداشت نهفته است بر كسى پوشيده نيست .
اگر آنها باطن و درون اين زندگى دنيا را نيز مى دانستند براى شناخت آخرت كافى بود، چـرا كـه دقـت كـافى در اين زندگى زودگذر نشان مى دهد كه حلقه اى است از يك سلسله طـولانـى ، و مرحله اى است از يك مسير بزرگ ، همانگونه كه دقت در زندگى دوران جنينى نـشـان مـى دهـد كه هدف نهائى خود اين زندگى نيست ، بلكه اين يك مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده اى است .
آرى آنها تنها ظاهرى از اين زندگى را مى بينند و از محتوا و مفاهيم و مكنون آن غافلند.
جـالب ايـنـكـه بـا تـكـرار ضمير (هم ) به اين حقيقت اشاره مى كند كه علت اين غفلت و بـيـخـبـرى خـود آنـهـا هـسـتـنـد، درسـت مـثـل ايـنـكـه كـسـى بـه ما بگويد: مرا از اين امر تو غـافـل كـردى ، و در جـواب بـگـوئيـم : تـو خـودت غافل شدى ، يعنى سبب غفلت خودت بودى .
نكته ها:
1 - اعجاز قرآن از دريچه علم غيب
1 - يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيـات مـورد بـحـث آمـده ، در طـى چند آيه با انواع تاءكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى دهد، و آن را به عنوان يك وعده تخلف ناپذير الهى معرفى مى كند.
از يك سو خبر از اصل پيروزى مى دهد (و هم من بعد غلبهم سيغلبون ).
از سـوى ديـگـر خبر از پيروزى ديگرى براى مسلمانان بر كفار مقارن همان زمان (و يومئذ يفرح المؤ منون بنصر الله ).
و از سـوى سـوم تـصـريـح مـى كـنـد كـه ايـن امـر در چـنـد سال آينده به وقوع خواهد پيوست (فى بضع سنين ).
و از سـوى چـهـارم بـا دو بـار تـاءكـيـد، قـطـعـى بـودن ايـن وعـده الهـى را مسجل مى كند (وعد الله - لا يخلف الله وعده ).
تـاريـخ بـه مـا مـى گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه اين دو حادثه انجام يافت . رومـيـان در نـبـرد جـديدى بر ايرانيان پيروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حديبيه (و طبق روايتى در جنگ بدر) پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند.
اكـنـون ايـن سؤ ال مطرح است كه آيا يك انسان با علم عادى مى تواند اين چنين قاطعانه از حـادثـه اى بـه ايـن مـهـمـى خـبـر دهـد؟ حـتـى فـرضـا اگـر قـابـل پـيـش بـيـنـى سـيـاسـى هـم بـاشـد - كـه نـبـود - بـايـد بـا قـيـد احـتـيـاط و ذكـر احـتـمـال بـگويد، نه اين چنين با صراحت و قاطعيت كه اگر تخلف آن ظاهر گردد بهترين سند براى ابطال دعوى نبوت به دست دشمنان خواهد افتاد.
حـقـيـقـت اين است كه مسائلى از قبيل پيش بينى پيروزى يك كشور بزرگ همچون كشور روم بـا مـساءله مباهله به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بجاى ديگرى دل بسته بود، و پشتگرمى از جاى ديگر داشت ، و گرنه هيچكس در شرائط عادى توانائى و جراءت بر چنين امورى ندارد.
بـخـصوص اينكه مطالعه در حال پيامبر اسلام نشان مى دهد كه او از كسانى نبود كه بى گـدار بـه آب بـزند، بلكه كارهايش حساب شده بود، چنين ادعائى از چنين كسى نشان مى دهد كه او تكيه بر جهان ماوراى طبيعت ، بر وحى الهى و علم بى پايان خداوند داشته است .
در باره تطبيق تاريخى اين پيشگوئى قرآن به زودى بحث خواهيم كرد.
2 - ظاهر بينان !
اصولا بينش يك انسان مؤ من و الهى با يك فرد مادى يا مشرك تفاوت بسيار دارد.
اولى طـبـق عـقـيـده تـوحيدى جهان را مخلوق خداوند حكيم و آگاهى مى داند كه تمام افعالش روى حـسـاب و بـرنامه است و به همين دليل معتقد است كه جهان مجموعه اى است از اسرار و رموز دقيق ، هيچ چيز در اين عالم ساده نيست ، همه كلمات اين كتاب پر محتوا و پر معنى است .
ايـن بـينش توحيدى به او مى گويد: از كنار هيچ حادثه و هيچ موضوعى ساده نگذر زيرا ممكن است ساده ترين مسائل پيچيده ترين آنها باشد.
او هـمـيـشـه بـه عـمـق ايـن جهان مى نگرد و به ظواهر آن قانع نيست ، او اين درس را در مكتب تـوحـيـد خـوانـده اسـت ، او بـراى عـالم هـدف بـزرگـى قائل است و همه چيز را در دائره آن هدف مى بيند.
در حـالى كه يك فرد مادى و بى ايمان دنيا را مجموعه اى از حوادث كور و كر و بى هدف مـى شـمـرد، و جـز بـه ظـاهـر آن نـمـى انـديـشـد. اصـلا بـراى آن بـاطـن و عـمـقـى قـائل نـيست ، مگر مى توان براى كتابى كه مجموعه خطوط آن همان چيزى است كه كودكى بـا حـركـات بـى هـدف دسـت خـود بـه روى كـاغـذ بـه وجـود آورده اسـت اهـمـيـت و عـمـقـى قائل شد؟!
حتى به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ علوم طبيعى تمام انديشمندان بشر از هر قشر و گروه كه در باره نظام جهان به انديشه برخاسته اند، از نوعى تفكر مذهبى برخوردار بوده اند (دقت كنيد).
(آينشتاين ) دانشمند معروف معاصر مى گويد: (به سختى مى توان در
مـيـان مـغـزهـاى مـتـفـكر جهان كسى را يافت كه داراى يكنوع احساس مذهبى مخصوص به خود نـبـاشد، اين مذهب با مذهب يك شخص ‍ عامى فرق دارد... مذهب اين دانشمند تحيرى شعف آور از نـظـام عجيب و دقيق كائنات است كه گهگاه پرده از روى اسرارى برمى دارد كه در مقايسه بـا آن تـمـام تـلاشـهـا و تـفـكـرات مـنـظـم بـشـرى انـعـكـاسـى ناقابل بيش نيست )!.
در جاى ديگر مى گويد: (اصلا چيزى كه سبب شد دانشمندان و متفكران و مكتشفان در تمام طول قرون و اعصار در گوشه تنهائى به مطالعه اسرار دقيق جهان هستى بپردازند همين اعتقاد مذهبى آنان بود).
از سـوى ديـگر چگونه ممكن است كسى كه اين دنيا را مرحله نهائى و هدف اصلى مى شمرد بـا كـسـى كه آن را يك (مزرعه ) و (ميدان آزمودگى ) براى زندگى جاويدانى كه دنـبـال آن است مى داند يكسان ببيند؟ او از آن ظاهرى بيش نمى بيند و اين به اعماق ژرفش مى انديشد.
و اين اختلاف ديدها در تمام زندگى آنها اثر مى گذارد:
آن (ظـاهـربـيـن ) انـفـاق را سـبـب خـسـران و زيان مى شمرد، در حالى كه اين (موحد) تجارتى پر سود مى داند.
آن يـكـى ربـاخـوارى را مـايـه افـزايـش درآمـد، و ايـن يـكـى مـايـه وبال و بدبختى و زيان .
آن يـكـى جـهـاد را مـايـه دردسـر و شـهـادت را بـه مـعـنـى نـابودى و اين يكى جهاد را رمز سربلندى و شهادت را حيات جاويدان مى شمرد.
آرى افراد بى ايمان تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت غافلند (يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ).
3 - تطبيق تاريخى
بـراى ايـنـكه بدانيم شكست روميان از ايرانيان و سپس پيروزى آنها در چه مقطع تاريخى واقـع شـده اسـت كافى است بدانيم كه در تواريخ امروز، در دوران خسروپرويز، به يك دوران جـنـگ طـولانـى مـيـان ايـرانـيـان و رومـيـان بـرخـورد مـى كـنـيـم كـه بـيـسـت و چـهـار سـال دوام يـافـت ، و از 604 مـيـلادى تـا 628 بـه طول انجاميد.
در حـدود سـنـه 616 ميلادى دو سردار معروف ايرانى بنام (شهر براز) و (شاهين ) بـه قـلمـرو روم شـرقـى حمله كردند، آنها را شكست سختى دادند، و منطقه شامات و مصر و آسـيـاى صـغـيـر را مـورد تـاخـت و تـاز قرار دادند، دولت روم شرقى كه گرفتار شكست سـختى شده بود تا آستانه انقراض پيش رفت و دولت ايران تمام متصرفات آسيائى او را با مصر تسخير كرد.
و اين در حدود سال هفتم بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.
ولى پـادشـاه روم (هـرقـل ) از سال 622 ميلادى تهاجم خود را به ايران شروع كرد و شـكـسـت هـاى پـى در پـى بـه سـپـاه خـسـروپـرويـز وارد سـاخـت ، و تـا سـال 628 مـيـلادى ايـن جـنگهائى كه به نفع روميان بود ادامه يافت ، (خسروپرويز) شـكـسـت سـخـتـى خـورد و مـردم ايران او را از سلطنت خلع كرده و پسرش (شيرويه ) را بجاى او نشاندند.
بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه مـيـلاد پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در سـال 571 و بـعـثـت پـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) در سـال 610 مـيـلادى واقـع شـد شـكـسـت رومـيـان مـنـطـبـق بـر سـال هـفـتـم بـعـثـت و پـايـان پـيـروزى رومـيـان و شـكـسـت خـسـروپـرويـز بـر سـال پـنـجـم تـا شـشـم هـجـرت مـنـطـبـق مـى شـود، و مـى دانـيـم در سـال پـنـجـم فـتـح خـنـدق اتـفـاق افتاد و در سال ششم صلح حديبيه اتفاق افتاد، البته انـتـقـال اخـبـار جـنـگ ايـران و روم بـه مـنـطـقـه حـجـاز و مـكـه نـيـز معمولا مقدارى از زمان را اشغال مى كرده است و به اين ترتيب تطبيق تاريخى اين خبر قرآنى روشن مى شود (دقت كنيد).
آيه و ترجمه


اءولم يـتـفـكـروا فـى اءنـفـسـهـم مـا خـلق الله السـمـوت و الا رض و ما بينهما إ لا بالحق و اءجل مسمى و إ ن كثيرا من الناس بلقاى ربهم لكفرون (8)
اءولم يـسـيـروا فـى الا رض فـيـنـظروا كيف كان عقبة الذين من قبلهم كانوا اءشد منهم قوة و اءثـاروا الا رض و عـمـروهـا اءكـثـر مـمـا عـمـروهـا و جاءتهم رسلهم بالبينت فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون (9)
ثم كان عقبة الذين اءسوا السواءى اءن كذبوا بايت الله و كانوا بها يستهزءون (10)


ترجمه :
8 - آيا آنها در دل خود نينديشيدند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، جز بـه حـق و بـراى زمـان مـعـيـنـى نـيـافـريـده ، ولى بـسـيـارى از مـردم (رسـتاخيز و) لقاى پروردگارشان را منكرند.
9 - آيـا در زمـيـن سـيـر نـكـردنـد و بـبـيـنـنـد عـاقـبـت كـسـانـى كـه قبل از آنها بودند چگونه شد؟، آنها
نيروئى بيش از اينان داشتند، و زمين را (براى زراعت و آبادى ) دگرگون ساختند، و بيش از آنـچـه ايـنـان آبـاد كـردنـد، عـمـران نـمـودنـد، و پـيـامـبـرانـشـان بـا دلائل روشـن بـه سراغشان آمدند (اما آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، آنها به خودشان ستم مى كردند.
10 - سـپـس سـرانـجـام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنرا به سخريه گرفتند.
تفسير :
عاقبت بدكاران
در آخـريـن آيـه بـحث گذشته سخن از ظاهربينانى بود كه تنها افق فكرشان به محدوده دنيا و جهان ماده تعلق دارد، و از قيامت و عالم ماوراء طبيعت بيخبرند.
در آيـات مـورد بـحـث و آيـات آيـنده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدء و معاد مى پردازد نخست به صورت يك استفهام اعتراض آميز مى گويد: (آيا آنها در درون جان خويش تفكر نـكـردنـد كـه خـداونـد آسـمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده ؟ و بـراى آن اجـل و پـايـان مـعـيـنـى قـرار داده است ) (ا و لم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض الا بالحق و اجل مسمى ).
يـعـنى اگر آنها درست بينديشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه كنند به خوبى از ايـن دو امـر آگاه مى شوند كه اولا جهان بر اساس حق آفريده شده ، و نظاماتى بر آن حاكم است كه دليل بر وجود عقل و قدرت كامل در خالق اين جهان است .
و ثانيا اين جهان رو به زوال و فنا مى رود و از آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن را آفـريـده باشد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مى باشد، و گرنه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت ، و اين
خلقت طويل و عريض تنها براى اين چهار روز زندگى دنيا بى معنى بود، و از اينجا به وجود آخرت پى ميبرند.
بـنـابـرايـن دقـت در نـظـم و حـقـانـيـت ايـن جـهـان دليـل بـر وجـود مـبدء است و دقت در داشتن (اجل مسمى ) دليل بر معاد است (دقت كنيد).
لذا در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كـنـد: (بـسـيـارى از مـردم بـه لقـاى پـروردگارشان كافرند) (و ان كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون ).
يـا اصـلا مـنـكـر مـعـادنـد، هـمـانـگـونـه كـه مـكـرر در آيـات قـرآنـى از قول مشركان نقل شده كه مى گفتند: آيا هنگامى كه ما خاك شديم مجددا به زندگى باز مى گـرديـم ؟ ايـن حـرف عـجـيـبـى اسـت ؟ ايـن غـيـر مـمـكـن اسـت ! ايـن دليـل جـنـون گـويـنـده آن اسـت ! (سـوره رعـد آيـه 5، سـوره مـؤ مـنـون آيـه 35، سـوره نمل آيه 67، و سوره ق آيه 3).
و يا اينكه با زبان منكر نيستند اما عملشان آنچنان آلوده و ننگين است كه نشان مى دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا كه اگر معتقد بودند نبايد اين چنين فاسد و مفسد باشند.
ضـمـنـا تـعـبـيـر (فـى انفسهم ) به اين معنى نيست كه آنها در باره اسرار وجود خويش مـطـالعه كنند آنچنانكه فخر رازى در تفسير خود گفته ، بلكه منظور اين است كه آنها در درون جان از طريق عقل و وجدان به آفرينش آسمانها و زمين بينديشند.
تـعـبـيـر (بـالحـق ) ممكن است دو معنى داشته باشد: يكى تواءم بودن آفرينش با حق و قـانـون و نـظـم اسـت ، و ديـگـر ايـنـكـه هدف آفرينش ‍ هدف حقى بوده است و البته اين دو تفسير با هم منافات ندارند.
تعبير به (لقاء ربهم ) همانگونه كه بارها گفته ايم اشاره به قيامت و رستاخيز
است كه در آنجا حجابها كنار مى رود و انسان با شهود باطنى خدا را به عظمت مى شناسد.
و از آنـجـا كـه تـعـبـيـرهـا بـه اجـل مـسـمـى بـيـانـگـر ايـن حـقـيـقـت اسـت كـه بـه هـر حـال زنـدگـى ايـن جـهان دوام بقائى ندارد و اين هشدارى است به همه دنياپرستان در آيه بـعـد چـنـيـن اضـافه مى كند (آيا آنها سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا كشيده شد) (اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ).
(هـمـانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند، و زمين را دگرگون ساختند و بيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند) (كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها).
(و پيامبران آنها با دلائل آشكار به سوى آنها آمدند) (و جائتهم رسلهم بالبينات ).
امـا آنها خيره سرى كردند، و در برابر حق تسليم نشدند و به مجازات دردناك الهى مبتلا گشتند.
(خـداونـد بـه آنها هرگز ستم نكرد، ولى آنها به خويشتن ظلم و ستم مى كردند) (و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ).
در واقـع قـرآن اشـاره بـه اقـوامـى مـى كند كه نسبت به مشركان معاصر پيامبر برترى چـشـمـگيرى از نظر قدرت و نيروى جسمى و مالى داشتند، و سرنوشت دردناك آنها را درس عبرتى براى اينها قرار مى دهد.
جـمـله اثـاروا الارض (زمـين را زير و رو كردند) ممكن است اشاره به شخم كردن زمين براى زراعت و درختكارى ، يا كندن نهرها و قناتها، و يا بيرون آوردن شالوده عمارتهاى بزرگ و يا همه اينها باشد، چرا كه جمله (اثاروا الارض ) مفهوم
وسـيـعـى دارد كـه تـمـام ايـن امـور را كـه مـقـدمـه عـمـران و آبـادى اسـت شامل مى شود.
و از آنـجـا كـه در دنياى آن روز بيشترين قدرت در دست كسانى بود كه از نظر كشاورزى پـيـشـرفـتـه تر بودند و از نظر ساختن عمارتها، ترقى چشمگيرى داشتند، برترى اين اقوام را نسبت به مشركان مكه كه قدرتشان از اين نظر بسيار محدود بود روشن مى سازد.
امـا آنـهـا بـا اينهمه توانائى هنگامى كه آيات الهى را انكار، و پيامبران را تكذيب كردند قدرت فرار از چنگال مجازات نداشتند شما چگونه مى توانيد فرار كنيد؟!
و اين مجازاتهاى دردناك و محصول اعمال و فرآورده دست خود آنها بود آنها بودند كه بر خويشتن ظلم كردند و خداوند هرگز ظلم و ستمى بر كسى روا نمى دارد.
آخـرين آيه مورد بحث آخرين مرحله كفر آنها را بيان مى كند و مى گويد: (سپس سرانجام كـسـانـى كـه اعـمـال بـد انـجام دادند بجائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند، و از آن بـدتـر بـه استهزاء و مسخره كردن آن برخاستند) (ثم كان عاقبة الذين اساؤ ا السؤ ى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزئون ).
آرى گـنـاه و آلودگـى هـمـچـون بـيمارى خوره به جان انسان مى افتد، و روح ايمان را مى خورد و از بين مى برد، و كار به جائى مى رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى آورد، و از آن هـم فـراتـر مـى رود، و او را بـه اسـتـهزاء و سخريه پيامبران و آيات الهى وامى دارد، و بـه مـرحـله اى مـى رسـد كـه ديـگـر هـيـچ وعـظ و اندرز و انذارى مؤ ثر نيست و جز تازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى ماند!
يك نگاه به صفحات تاريخ زندگى بسيارى از ياغيان و جانيان نشان مى دهد كه آنها در آغـاز كـار چـنـيـن نـبـودنـد حداقل نور ضعيفى از ايمان در قلب آنها مى تابيد ولى ارتكاب گـنـاهـان پـيدرپى سبب شد كه روز به روز از ايمان و تقوا فاصله بگيرند و سرانجام به آخرين مرحله كفر برسند.
در خـطـبـه مـعـروف حـضـرت زيـنـب شـيـر زن كـربـلا (عـليـهـاالسـلام ) كـه در شـام در مقابل يزيد ايراد فرمود نيز اين آيه با همان برداشتى كه در بالا گفتيم آمده است .
زيـرا آن حـضـرت هـنـگـامـى كه ديد يزيد با گفتن كلمات كفرآميز و اشعار معروف (لعبت هاشم بالملك ...) كه بيانگر عدم ايمان او به اساس اسلام بود همه چيز را به سخريه گرفته ، بعد از حمد الهى و درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين فرمود:
صـدق الله كـذلك يـقـول ثـم كـان عـاقـبـة الذين اساؤ ا السؤ ى ان كذبوا بايات الله و كانوابها يستهزئون ...
يـعـنـى اگر تو امروز با اين اشعار كفرآميز اسلام و ايمان را انكار مى كنى و به نياكان مـشـركـت كـه در جـنـگ بـدر بـه دسـت مـسـلمـانـان كشته شدند مى گوئى اى كاش بوديد و انتقامگيرى مرا از خاندان بنى هاشم مى ديديد، جاى تعجب نيست اين همان چيزى است كه خدا فـرمـوده كه مجرمان سرانجام آيات ما را تكذيب مى كنند... و در اين زمينه مطالب فراوانى فرمود (براى توضيح بيشتر به جلد 45 بحار الانوار صفحه 157 مراجعه فرمائيد.
آيه و ترجمه


الله يبدؤ ا الخلق ثم يعيده ثم إ ليه ترجعون (11)
و يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون (12)
و لم يكن لهم من شركائهم شفعؤ ا و كانوا بشركائهم كفرين (13)
و يوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون (14)
فأ ما الذين ءامنوا و عملوا الصلحت فهم فى روضة يحبرون (15)
و اءما الذين كفروا و كذبوا بايتنا و لقاى الاخرة فأ ولئك فى العذاب محضرون (16)


ترجمه :
11 - خـداونـد آفرينش را آغاز مى كند سپس آن را تجديد مى نمايد، سپس به سوى او باز مى گرديد.
12 - آن روز كه قيامت بر پا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند.
13 - و بـراى آنـهـا شـفـيعانى از معبودانشان نخواهد بود و نسبت به معبودهائى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند.
14 - آن روز كه قيامت بر پا مى گردد (مردم ) از هم جدا مى شوند.
15 - امـا آنـهـا كـه ايـمـان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود.
16 - و اما آنها كه به آيات ما و لقاى آخرت كافر شدند در عذاب الهى احضار مى شوند.
تفسير :
سـرنـوشـت مـجـرمـان در قـيامت در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگانى به ميان آمد كه آيات خدا را به باد مسخره مى گرفتند، و در آيات مورد بحث با بيان گوشه اى از مباحث مـعـاد و سـرنـوشـت مـجـرمـان در قـيـامـت بـحـثـهـائى را كـه قـبـل از ايـن در بـاره مـعـاد در آيـات قـبـل گـفـتـه شـد تكميل مى كند.
نـخـست مى فرمايد: (خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى كند، و بعد به سوى او بازميگرديد) (الله يبدء الخلق ثم يعيده ثم اليه ترجعون ).
در آيه يك استدلال كوتاه و پر معنى براى مساءله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآن نـيـز بـه عـبـارات ديـگـرى تـكـرار گـرديـده است ، و آن اينكه : همان كسى كه قدرت بر آفـرينش نخستين داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنين حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين آفرينش مجدد تحقق يابد.

next page

fehrest page

back page