تفسير نمونه جلد ۱۶

جمعي از فضلا

- ۱ -



سوره قصص


مقدمه
سـوره قـصـص در مـكـه نـازل شده و داراى 88 آيه است
آغاز شروع جلد 16 اول ماه رمضان المبارك 1403 / 23 خرداد 1362
محتواى سوره قصص
مـعـروف ايـن اسـت كـه ايـن سـوره در مـكـه نازل شده است ، بنابراين محتواى كلى و خطوط اصلى آن همان محتوا و خطوط سوره هاى مكى است .
گـرچـه بـعـضـى از مـفـسران آيه 85 اين سوره ، يا آيه 52 تا 55 را استثناء كرده اند و مـعـتـقـدنـد كـه اولى در (جـحفه ) (سرزمينى است ميان مكه و مدينه ) و پنج آيه ديگر در مدينه نازل شده است ، ولى دليل روشنى بر گفته آنان در دست نيست . شايد محتواى آيات پـنـجگانه كه سخن از اهل كتاب مى گويد، و اهل كتاب بيشتر ساكن مدينه بودند، سبب چنين تـصـورى شـده اسـت ، در حـالى كـه چـنـيـن نـيـسـت كه قرآن در مكه ، تنها سخن از مشركان بگويد، بخصوص كه اهل مكه و مدينه رفت و آمد فراوانى با هم داشتند.
البـتـه شـان نـزولى بـراى آيات 52 تا 55 ذكر كرده اند كه تناسب با مدنى بودن آن دارد و بخواست خدا در جاى خود از آن بحث خواهيم كرد.
آيه 85 كه سخن از بازگشت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به موطن اصلى يعنى مـكـه مـى گـويد هيچ مانعى ندارد به هنگام هجرت و خروجش از مكه در نزديكى اين سرزمين مقدس نازل شده باشد، چرا كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سرزمين مكه كه حـرم امـن خـدا و مركز خانه توحيد بود عشق مى ورزيد، و خداوند در اين آيه به او بشارت مى دهد كه سرانجام تو را به اين شهر باز مى گردانم .
بنابراين آيه مزبور نيز مى تواند مكى باشد، و به فرض كه در سرزمين (جحفه ) نازل شده باشد آن نيز به مكه از مدينه نزديكتر است .
بـنـابـرايـن نمى توان در تقسيم دوگانه آيات به (مكى ) و (مدنى ) جائى براى اين آيه (85) در غير آيات (مكى ) باز كرد.
آرى ايـن سـوره در مـكـه نـازل شـده اسـت ، در شـرائطـى كـه مـؤ مـنـيـن در چـنـگـال دشـمـنـان نـيرومندى گرفتار بودند، دشمنانى كه هم از نظر جمعيت و تعداد، و هم قـدرت و قـوت بـر آنـهـا بـرتـرى داشـتند، اين اقليت مسلمان ، چنان تحت فشار آن اكثريت بودند، كه جمعى از آينده اسلام بيمناك و نگران به نظر مى رسيدند.
از آنـجـا كـه ايـن حـالت شـبـاهـت زيـادى بـه وضـع بـنـى اسـرائيل در چنگال فرعونيان داشت ، بخشى از محتواى اين سوره را داستان (موسى ) و (بـنـى اسـرائيـل ) و (فرعونيان ) تشكيل مى دهد، بخشى كه در حدود نيمى از آيات اين سوره را در برمى گيرد.
مـخـصـوصـا از زمـانـى سـخـن مـى گـويـد كـه مـوسـى طـفـل ضـعـيـف شـيـرخوارى در چنگال فرعونيان بود، اما آن قدرت شكست ناپذيرى كه بر سراسر عالم هستى سايه افكنده اين طفل ضعيف را در دامان دشمنان نيرومندش بزرگ كرد، و سرانجام آنقدر قدرت و قوت به او بخشيد كه دستگاه فرعونيان را در هم پيچيد و كاخ بيدادگريشان را واژگون ساخت .
تـا مـسـلمـانـان بـه لطـف پروردگار و قدرت بى انتهاى او دلگرم باشند، و از فزونى جمعيت و قدرت دشمن ، هراسى به خود راه ندهند.
آرى بـخـش اول ايـن سـوره را هـمـيـن تـاريـخـچـه پـر مـعـنـى و آمـوزنـده تشكيل مى دهد، و مخصوصا در آغازش نويد حكومت حق و عدالت را براى مستضعفين و بشارت در هم شكستن شوكت ظالمان را بازگو مى كند، بشارتى آرامبخش و قدرت آفرين .
مـى گـويـد بنى اسرائيل تا آن زمان كه رهبر و پيشوائى نداشتند و در زير چتر ايمان و تـوحـيـد قـرار نـگـرفته بودند و فاقد هرگونه حركت و تلاش و كوشش منسجم و متحدى بـودنـد زنـجـيـر اسـارت و بـردگـى را در گـردن داشتند، اما به هنگامى كه رهبر خود را يافتند و قلب خود را به نور علم و توحيد روشن نمودند، چنان بر فرعونيان تاختند كه حـكـومـت را بـراى هـمـيـشـه از دسـت آنـهـا بـيـرون آورده و بـنـى اسرائيل را آزاد نمودند.
بخش ديگرى از اين سوره را داستان (قارون ) آن مرد ثروتمند مستكبر را كه تكيه بر عـلم و ثـروت خـود داشـت بازگو مى كند كه بر اثر غرور، سرنوشتى همچون سرنوشت فرعون پيدا كرد.
او در آب فرو رفت و اين در خاك ، او تكيه بر قدرت نظامى و حكومت داشت و اين تكيه بر ثروت .
تا روشن شود نه (ثروتمندان مكه ) و نه (قدرتمندان مشرك ) در آن سرزمين و نه بـازيـگـران سـيـاسـى آن محيط توانائى دارند كه در برابر اراده الله كه به پيروزى (مستضعفان ) بر (مستكبران ) تعلق گرفته كمترين مقاومتى نشان دهند.
اين بخش در اواخر سوره آمده است .
و مـيـان ايـن دو بـخـش درسـهـاى زنـده و ارزنـده اى از توحيد و معاد، و اهميت قرآن ، و وضع حـال مـشـركـان در قـيـامت ، و مساءله هدايت و ضلالت ، و پاسخ به بهانه جوئيهاى افراد ضـعـيـف ، آمـده اسـت كـه در حـقـيـقـت نـتـيـجـه اى اسـت از بـخـش اول و مقدمه اى است براى بخش ‍ دوم .
فضيلت تلاوت سوره قصص
در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم :
من قرء طسم القصص اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بموسى و كذب به ، و لم يبق ملك فى السماوات و الارض الا شهد له يوم القيامة انه كان صادقا: (كسى كه سوره قـصـص را بـخـوانـد به تعداد هر يك از كسانى كه موسى را تصديق يا تكذيب كردند ده حـسـنـه بـه او داده خـواهـد شـد، و فـرشـته اى در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه روز قيامت گواهى بر صدق او مى دهد).
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : (كسى كه طواسين ثلاث (سوره قصص و نمل و شعراء) را در شب جمعه بخواند از دوستان خدا، و در جوار او، و در كنف حمايت او قـرار خـواهد گرفت و در دنيا هرگز فقر و ناامنى و ناراحتى شديد پيدا نخواهد كرد و در آخـرت خـداونـد آنـقدر از مواهب خود به او مى بخشد كه راضى شود و برتر از راضى بودن ).
بـديـهـى اسـت ايـن هـمـه اجـر و پـاداش از آن كسانى است كه با خواندن اين سوره در صف مـوسـى (عـليـه السـلام ) و مـؤ مـنـان راسـتين و در خط مبارزه با فرعونها و قارونها قرار گيرند، در مشكلات در برابر دشمن زانو نزنند، و ذلت تسليم را بر خود هموار نكنند كه ايـن همه موهبت را ارزان به كسى نمى دهند، مخصوص آنها است كه مى خوانند و مى انديشند و برنامه عمل خويش قرار مى دهند.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم

طسم (1)
تلك ءايت الكتب المبين (2)
نتلوا عليك من نبإ موسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون (3)
إن فـرعـون علا فى الا رض و جعل اءهـلهـا شيعا يـستضعف طائفة منهم يذبح اءبناءهم و يستحى نساءهم إ نه كان من المفسدين (4)
و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الا رض و نجعلهم اءئمة و نجعلهم الورثين (5)
و نمكن لهم فى الا رض و نرى فرعون و همن و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون (6)


ترجمه :
1 - طسم .
2 - اينها آيات كتاب مبين است .
3 - مـا از داسـتـان مـوسـى و فـرعون به حق بر تو مى خوانيم ، براى گروهى كه ايمان بياورند.
4 - فـرعـون بـرتـريـجـوئى در زمـيـن كرد و اهل آنرا به گروههاى مختلفى تقسيم نمود، گـروهـى را بـه ضعف و ناتوانى مى كشاند، پسران آنها را سرمى بريد و زنان آنها را (براى كنيزى ) زنده نگه مى داشت ، او مسلما از مفسدان بود.
5 - اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم ، و آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم !.
6 - حـكـومـتـشـان را پـابـرجـا سازيم و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را بيم داشتند از اين گروه نشان دهيم .
تفسير:
مشيت ما به پيروزى مستضعفان تعلق گرفته !
ايـن چـهـاردهـمـيـن بـار اسـت كـه با (حروف مقطعه ) در آغاز سوره هاى قرآن روبرو مى شويم ، مخصوصا (طسم ) سومين و آخرين بار است .
و چنانكه بارها گفتيم حروف مقطعه قرآن تفسيرهاى گوناگونى دارد كه ما در آغاز سوره هاى (بقره ) و (آل عمران ) و (اعراف ) مشروحا از آن بحث كرديم .
بـعـلاوه در مـورد (طسم ) از روايات متعددى برمى آيد كه اين حروف علامتهاى اختصارى از صـفـات خـدا، و يـا مـكـانـهـاى مـقـدسـى مـى بـاشـد، امـا در عـيـن حـال مـانـع از آن تـفـسـيـر مـعروف كه بارها بر روى آن تاءكيد كرده ايم نخواهد بود كه خـداونـد مـى خـواهـد ايـن حـقـيـقـت را بـر هـمـه روشن سازد كه اين كتاب بزرگ آسمانى كه سـرچـشـمـه انـقـلابـى بـزرگ در تـاريـخ بـشـر گـرديـد و بـرنـامـه كـامـل زنـدگـى سـعادتبخش ‍ انسانها را در بردارد از وسيله ساده اى همچون حروف (الف باء) تشكيل يافته
كـه هـر كـودكـى مـى تـوانـد بـه آن تـلفـظ كـنـد، ايـن نـهـايـت عـظـمـت اسـت كـه آنـچـنـان مـحـصـول فـوق العاده با اهميتى را از چنين مواد ساده اى ايجاد كند كه همگان آنرا در اختيار دارند.
و شـايـد بـه هـمـيـن دليل بلافاصله بعد از اين حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به ميان آورده مى گويد: (اين آيات با عظمت آيات كتاب مبين است ) كتابى كه هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها (تلك آيات الكتاب المبين ).
گرچه (كتاب مبين ) در بعضى از آيات قرآن مانند آيه 61 سوره يونس (و لا اصغر من ذلك و لا اكـبـر الا فـى كـتـاب مـبـيـن ) و آيـه 6 سـوره هـود (كـل فـى كتاب مبين ) به معنى لوح محفوظ تفسير شده ، ولى در آيه مورد بحث به قرينه ذكر (آيات ) و همچنين جمله (نتلوا عليه ) كه در آيه بعد مى آيد به معنى قرآن است .
در ايـنـجـا قـرآن به مبين بودن توصيف شده و (مبين ) چنانكه از لغت استفاده مى شود هم بـه مـعنى لازم و هم به معنى متعدى آمده است ، چيزى كه هم آشكار است و هم آشكار كننده ، و قرآن مجيد با محتواى روشنش حق را از باطل آشكار و راه را از بيراهه نمودار مى سازد.
قرآن بعد از ذكر اين مقدمه كوتاه وارد بيان سرگذشت (موسى ) و (فرعون ) شده مى گويد: (ما به حق بر تو از داستان موسى و فرعون مى خوانيم براى گروهى
كه ايمان مى آورند) (نتلوا عليك من نبا موسى و فرعون بالحق لقوم يؤ منون ).
تعبير به (من ) كه به اصطلاح (تبعيضيه ) است اشاره به اين نكته مى باشد كه آنـچـه در اينجا آمده گوشه اى از اين داستان پرماجرا است كه بيان آن تناسب و ضرورت داشته .
و تـعـبـيـر (بـالحـق ) اشـاره بـه ايـن اسـت كـه آنـچـه در اينجا آمده خالى از هر گونه خـرافـات و ابـاطـيـل و اساطير و مطالب غير واقعى است . تلاوتى است تواءم با حق و عين واقعيت ، تعبير به (لقوم يؤ منون )، تاءكيدى است بر اين حقيقت كه مؤ منان آنروز كه در مـكه تحت فشار بودند و مانند آنها بايد از شنيدن اين داستان به اين حقيقت برسند كه قدرت دشمن هر قدر زياد باشد، و جمعيت و نفرات و نيروهايشان فراوان ، و مردم با ايمان هر قدر در اقليت و تحت فشار باشند و ظاهرا كم قدرت ، هرگز نبايد ضعف و فتورى به خود راه دهند كه در برابر قدرت خدا همه چيز آسان است .
خـدائى كه موسى را براى نابود كردن فرعون در آغوش فرعون پرورش داد خدائى كه بـردگـان مـسـتـضـعـف را بـه حـكـومـت روى زمـيـن رسـانـيـد، و جـبـاران گـردنـكش را خوار و ذليـل و نـابـود كـرد، و خـدائى كـه كـودك شـيـرخـوارى را در ميان امواج خروشان محافظت فـرمـود و هـزاران هـزار از فرعونيان زورمند را در ميان امواج مدفون ساخت قادر بر نجات شماست .
آرى هـدف اصـلى از ايـن آيـات مـؤ مـنانند و اين تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گـرفـته ، مؤ منانى كه مى توانند از آن الهام گيرند و راه خود را به سوى هدف در ميان انبوه مشكلات بگشايند.
اين در حقيقت يك بيان اجمالى بود سپس به تفصيل آن پرداخته مى گويد:
(فـرعـون اسـتـكـبار و سلطه گرى و برتريجوئى در زمين كرد) (ان فرعون علا فى الارض ).
او بـنـده ضـعـيـفـى بـود كـه بـر اثـر جـهـل و نـادانـى شخصيت خود را گم كرد و تا آنجا پيشرفت كه دعوى خدائى نمود.
تعبير به (الارض ) (زمين ) اشاره به سرزمين مصر و اطراف آن است ، و از آنجا كه يك قـسـمـت مهم آباد روى زمين در آن روز آن منطقه بوده اين واژه به صورت مطلق آمده است .اين احتمال نيز وجود دارد كه الف و لام ، براى عهد و اشاره به سرزمين مصر باشد.
به هر حال او براى تقويت كردن پايه هاى استكبار خود به چند جنايت بزرگ دست زد:
نـخـسـت (كـوشـيـد در مـيـان مـردم مـصـر تـفـرقـه بـيـنـدازد) (و جعل اهلها شيعا).
هـمـان سـيـاسـتـى كـه در طـول تـاريـخ پـايـه اصـلى حـكـومـت مـسـتـكـبـران را تـشـكـيل مى داده است ، چرا كه حكومت يك اقليت ناچيز بر يك اكثريت بزرگ جز با برنامه (تفرقه بينداز و حكومت كن ) امكانپذير نيست !
آنـهـا هـمـيـشـه از (تـوحـيـد كـلمـه ) و (كـلمـه تـوحـيـد) وحـشت داشته و دارند، آنها از پـيـوسـتـگـى صـفـوف مـردم بـه شـدت مـى تـرسـنـد، و بـه هـمـيـن دليل حكومت طبقاتى تنها راه حفظ آنان است ، همان كارى كه فرعون و فراعنه در هر عصر و زمان كرده و مى كنند.
آرى فـرعـون مـخـصـوصـا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسيم كرد: (قبطيان ) كه بـومـيـان آن سرزمين بودند، و تمام وسائل رفاهى و كاخها و ثروتها و پستهاى حكومت در اختيار آنان بود.
و (سـبـطيان ) يعنى مهاجران بنى اسرائيل كه به صورت بردگان و غلامان و كنيزان در چنگال آنها گرفتار بودند.
فـقـر و محروميت ، سراسر وجودشان را فرا گرفته بود و سختترين كارها بر دوش آنها بـود، بـى آنـكـه بـهـره اى داشـتـه بـاشـنـد (و تـعـبـيـر بـه اهـل در بـاره هـر دو گـروه بـه خـاطـر آن اسـت كـه بـنـى اسـرائيـل مـدتـهـا سـاكـن آن سـرزمـيـن بـودنـد و بـه راسـتـى اهل آن شده بودند).
هـنـگـامـى كـه مـى شـنـويـم بـعـضى از فراعنه مصر براى ساختن يك قبر براى خود (هرم مـعـروف خـوفـو كـه در نـزديـكـى پـايـتخت مصر قاهره قرار دارد) يكصد هزار برده را در طول بيست سال به كار مى گيرد و هزاران نفر از آنها را در اين ماجرا به ضرب شلاق يا از فـشـار كـار بـه قـتـل مـى رسـانـنـد بـايـد حـديـث مـفـصـل را از ايـن مجمل بخوانيم !.
دومـيـن جـنـايـت او اسـتضعاف گروهى از مردم آن سرزمين بود قرآن مى گويد (آنچنان اين گـروه را بـه ضـعـف و نـاتوانى كشانيد كه پسران آنها را سر مى بريد و زنان آنها را براى خدمت زنده نگه مى داشت ) (يستضعف طائفة منهم يذبح ابنائهم و يستحيى نسائهم ).
او دسـتـور داده بـود كـه درسـت بـنـگـرنـد فـرزنـدانـى كـه از بـنـى اسـرائيـل مـتـولد مـى شـونـد اگـر پـسر باشند آنها را از دم تيغ بگذرانند! و اگر دختر باشند براى خدمتكارى و كنيزى زنده نگه دارند!
راستى او با اين عملش چه مى خواست انجام بدهد؟
مـعـروف ايـن اسـت كـه او در خواب ديده بود شعله آتشى از سوى بيت المقدس برخاسته و تـمـام خـانـه هـاى مـصـر را فـرا گـرفت ، خانه هاى قبطيان را سوخت ولى خانه هاى بنى اسرائيل سالم ماند!
او از آگـاهـان و مـعـبـران خـواب تـوضيح خواست ، گفتند: از اين سرزمين بيت المقدس مردى خروج مى كند كه هلاكت مصر و حكومت فراعنه به دست او است !.
و نـيـز نـقـل كـرده انـد كـه بـعـضـى از كـاهـنـان بـه او گـفـتـنـد پـسـرى در بـنـى اسرائيل متولد مى شود كه حكومت تو را بر باد خواهد داد!.
و سـرانـجـام هـمـيـن امـر سـبـب شـد كـه فـرعـون تـصـمـيـم به كشتن نوزادان پسر از بنى اسرائيل را بگيرد.
ايـن احـتـمـال را نـيـز بـعضى از مفسران داده اند كه پيامبران پيشين بشارت ظهور موسى و ويـژگـيـهـاى او را داده بـودند، و فرعونيان با آگاهى از اين امر بيمناك بودند و در مقام مبارزه برآمدند.
ولى قرار گرفتن جمله (يذبح ابنائهم ) بعد از جمله (يستضعف طائفة منهم )، مطلب ديـگـرى را بـازگـو مـى كـنـد، مـى گـويـد فـرعـونـيـان بـراى تـضـعـيـف بـنـى اسـرائيل اين نقشه را طرح كرده بودند كه نسل ذكور آنها را كه مى توانست قيام كند و با فرعونيان بجنگد براندازند، و تنها دختران و زنان را كه به تنهائى قدرت بر قيام و مبارزه نداشتند براى خدمتكارى زنده بگذارند.
گـواه ديگر اين سخن اين است كه از آيه 25 سوره (مؤ من ) به خوبى استفاده مى شود كه برنامه كشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران حتى بعد از قيام موسى (عليه السلام ) ادامه داشت : فلما جائهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الذين آمنوا معه و استحيوا نسائهم و مـا كـيـد الظـالمـيـن الا فـى ضلال : (هنگامى كه موسى حق را از نزد ما براى آنها آورد، گـفـتـنـد: پـسـران كـسـانـى را كـه بـه مـوسـى ايـمان آورده اند بكشيد و زنانشان را زنده نگهداريد، اما نقشه كافران جز در گمراهى نخواهد بود).
جـمـله يستحيى نسائهم (زنان آنها را زنده نگه مى داشتند) ظاهر در اين است كه اصرار به بـقـاء حـيات دختران و زنان داشتند، يا به خاطر خدمتكارى و يا كامجوئيهاى جنسى و يا هر دو.
و در آخرين جمله اين آيه به صورت يك جمعبندى و نيز بيان علت مى فرمايد: (او بطور مسلم از مفسدان بود) (انه كان من المفسدين ).
كـوتاه سخن اينكه كار فرعون خلاصه در فساد روى زمين مى شد، برترى جوئيش فساد بـود، ايـجـاد زنـدگـى طـبـقـاتـى در مـصـر، فـسـاد ديـگـر، شـكـنـجـه بـنـى اسـرائيـل و همچنين كشتن پسران آنها و كنيزى دخترانشان فساد سومى بود، و جز اين مفاسد بسيار ديگرى نيز داشت .
طـبـيـعـى اسـت افـراد بـرتـرى جـو و خودپرست تنها حافظ منافع خويشند، و هرگز حفظ مـنـافـع شـخـصـى با حفظ منافع جامعه كه نياز به عدالت و فداكارى و ايثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنا بر اين هر چه باشد نتيجه اش فساد است در همه ابعاد زندگى .
ضـمـنـا تـعـبـير (يذبح ) كه از ماده (ذبح ) است نشان مى دهد رفتار فرعونيان با بـنـى اسـرائيـل همچون رفتار با گوسفندان و چهارپايان بود، و اين انسانهاى بيگناه را همچون حيوانات سر مى بريدند.
در مـورد ايـن بـرنـامه جنايتبار فرعونيان داستانها گفته اند، بعضى مى گويند فرعون دسـتـور داده بود كه زنان باردار بنى اسرائيل را دقيقا زير نظر بگيرند، و تنها قابله هـاى قـبـطـى و فرعونى مامور وضع حمل آن بودند، تا اگر نوزاد پسر باشد فورا به مقامات حكومت مصر خبر دهند و جلادان بيايند و قربانى خود را بگيرند.
در اينكه چند نفر از نوزادان بنى اسرائيل در اين برنامه قربانى شدند دقيقا روشن نيست ، بـعـضـى عـدد آن را نود هزار! و بعضى صدها هزار! گفته اند، آنها گمان مى كردند با ايـن جـنـايـتـهـاى مـوحـش مـى تـوانـنـد جـلو قـيـام بـنـى اسرائيل و تحقق اراده حتمى خدا را بگيرند.
بـلافـاصـله بـعـد از اين آيه مى فرمايد: (اراده و مشيت ما بر اين قرار گرفته است كه بـر مـسـتـضـعـفـين در زمين منت نهيم و آنها را مشمول مواهب خود نمائيم ) (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ).
(آنها را پيشوايان و وارثين روى زمين قرار دهيم ) (و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين ).
(آنـهـا را نيرومند و قوى و صاحب قدرت ، و حكومتشان را مستقر و پا بر جا سازيم ) (و نمكن لهم فى الارض ).
(و بـه فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه را از سوى اين مستضعفين بيم داشتند نشان دهيم )! (و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون ).
چـقـدر ايـن دو آيـه گـويـا و امـيـدبـخـش اسـت ؟ چـرا كـه بـه صـورت يك قانون كلى و در شـكـل فـعل مضارع و مستمر بيان شده است ، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنى اسرائيل و حكومت فرعونيان داشته ، مى گويد: ما مى خواهيم چنين كنيم ... يعنى فرعون مى خـواسـت بـنـى اسـرائيـل را تـار و مـار كـنـد و قـدرت و شوكتشان را درهم بشكند، اما ما مى خواستيم آنها قوى و پيروز شوند.
او مى خواست حكومت تا ابد در دست مستكبران باشد اما ما اراده كرده بوديم كه حكومت را به مستضعفان بسپاريم ! و سرانجام چنين شد.
ضمنا تعبير به (منت ) چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى بخشيدن مواهب و نعمتها است ، و اين با منت زبانى كه بازگو كردن نعمت به قصد تحقير طرف است و مسلما كار مذمومى است ، فرق بسيار دارد.
در ايـن دو آيه خداوند پرده از روى اراده و مشيت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در اين زمينه بيان مى كند كه با هم پيوند و ارتباط نزديك دارند.
نخست اينكه ما مى خواهيم آنها را مشمول نعمتهاى خود كنيم (و نريد ان نمن ...).
ديگر اينكه ما مى خواهيم آنها را پيشوايان نمائيم (نجعلهم ائمة ).
سوم اينكه ما مى خواهيم آنها را وارثان حكومت جباران قرار دهيم (و نجعلهم الوارثين ).
چهارم اينكه ما حكومت قوى و پا بر جا به آنها مى دهيم (و نمكن لهم فى الارض ).
و بـالاخـره پـنـجـم اينكه آنچه را دشمنانشان از آن بيم داشتند و تمام نيروهاى خود را بر ضـد آن بـسـيـج كـرده بـودنـد به آنها نشان دهيم (و نرى فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون ).
چـنـين است لطف عنايت پروردگار در مورد مستضعفين ، اما آنها كيانند؟ و چه اوصافى دارند؟ در بحث نكات به خواست خدا از آن سخن خواهيم گفت .
هامان وزير معروف فرعون بود و تا به آن حد در دستگاه او نفوذ داشت كه در آيه بالا از لشـكـريان مصر تعبير به لشكريان فرعون و هامان مى كند (شرح بيشتر در باره هامان بخواست خدا ذيل آيه 38 همين سوره خواهد آمد).
نكته ها:
1 - حكومت جهانى مستضعفان
گـفـتـيـم آيـات فـوق ، هـرگز سخن از يك برنامه موضعى و خصوصى مربوط به بنى اسـرائيـل نمى گويد، بلكه بيانگر يك قانون كلى است براى همه اعصار و قرون و همه اقـوام و جـمـعـيـتـهـا، مـى گـويـد: (مـا اراده داريم كه بر مستضعفان منت بگذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان حكومت روى زمين قرار دهيم ).
اين بشارتى است در زمينه پيروزى حق بر باطل و ايمان بر كفر.
ايـن بـشـارتـى اسـت بـراى هـمـه انـسـانـهـاى آزاده و خـواهـان حـكـومـت عدل و داد و برچيده شدن بساط ظلم و جور.
نـمـونـه اى از تـحـقـق ايـن مـشـيـت الهـى ، حـكـومـت بـنـى اسرائيل و زوال حكومت فرعونيان بود.
و نـمـونـه كاملترش حكومت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و يارانش بعد از ظـهـور اسـلام بـود، حـكـومـت پـا بـرهـنـه هـا و تـهـيـدسـتـان بـا ايـمـان و مـظـلومـان پـاكـدل كـه پـيـوسـتـه از سـوى فراعنه زمان خود مورد تحقير و استهزاء بودند، و تحت فشار و ظلم و ستم قرار داشتند.
سـرانـجام خدا به دست همين گروه دروازه قصرهاى كسراها و قيصرها را گشود و آنها را از تخت قدرت بزير آورد و بينى مستكبران را به خاك ماليد.
و نـمـونـه (گسترده تر) آن ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين بوسيله (مهدى ) (ارواحنا له الفداء) است .
ايـن آيـات از جمله آياتى است كه به روشنى بشارت ظهور چنين حكومتى را مى دهد، لذا در روايـات اسـلامـى مى خوانيم كه ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) در تفسير اين آيه اشاره به اين ظهور بزرگ كرده اند.
در نـهج البلاغه از على (عليه السلام ) چنين آمده است : لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عظف الضروس على ولدها و تلى عقيب ذلك و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ...: (دنـيـا پـس از چـمـوشـى و سركشى - همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده اش ‍ خـوددارى مـى كـنـد و بـراى بـچـه اش نـگه مى دارد - به ما روى مى آورد... سپس آيه (و نريد ان نمن ) را تلاوت فرمود.
و در حـديـث ديـگـرى از هـمـان امـام بزرگوار (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه فـوق فـرمـود: هـم آل مـحـمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يبعث الله مهديهم بعد جهدهم ، فـيعزهم و يذل عدوهم : (اين گروه آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هستند، خداوند مـهـدى آنـهـا را بـعـد از زحمت و فشارى كه بر آنان وارد مى شود برمى انگيزد و به آنها عزت مى دهد و دشمنانشان را ذليل و خوار مى كند).
و در حديثى از امام زين العابدين على بن الحسين (عليهماالسلام ) مى خوانيم : و الذى بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا، ان الابرار منا اهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته ، و ان عـدونا و اشياعهم بمنزلة فرعون و اشياعه : (سوگند به كسى كه محمد (صلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) را بـه حـق بـشـارت دهـنـده و بـيـم دهـنـده قـرار داد كـه نـيـكـان از مـا اهـل البـيـت و پـيـروان آنـهـا بـمنزله موسى و پيروان او هستند، و دشمنان ما و پيروان آنها بمنزله فرعون و پيروان او مى باشند) (سرانجام ما پيروز مى شويم و آنها نابود مى شوند و حكومت حق و عدالت از آن ما خواهد بود).
البـتـه حكومت جهانى مهدى (عليه السلام ) در آخر كار هرگز مانع از حكومتهاى اسلامى در مقياسهاى محدودتر پيش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستكبران نخواهد بود، و هر زمان شرائط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشيت الهى در
باره آنها تحقق خواهد يافت و اين پيروزى نصيبشان مى شود.
2 - (مستضعفان ) و (مستكبران ) كيانند؟
مـى دانـيـم واژه (مـسـتـضـعـف ) از مـاده ضـعـف اسـت ، امـا چـون بـه بـاب اسـتـفـعـال بـرده شده به معنى كسى است كه او را به ضعف كشانده اند و در بند و زنجير كرده اند.
بـه تـعـبـيـر ديـگـر مستضعف كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد، مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوة دارد، اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته ، ولى با اين حال در برابر بند و زنجير كه بر دست و پاى او نهاده اند ساكت و تسليم نيست ، پيوسته تلاش مى كند، تا زنجيرها را بشكند و آزاد شود، دست جباران و ستمگران را كوتاه سازد و آئين حق و عدالت را برپا كند.
خـداونـد بـه چـنـيـن گروهى وعده يارى و حكومت در زمين داده است ، نه افراد بيدست و پا و جـبـان و ترسو كه حتى حاضر نيستند فريادى بكشند، تا چه رسد به اينكه پا در ميدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند.
بـنـى اسـرائيـل نـيـز آن روز تـوانـسـتند وارث حكومت فرعونيان شوند كه گرد رهبر خود مـوسـى (عـليـه السـلام ) را گـرفـتند، نيروهاى خود را بسيج كردند و همه صف واحدى را تشكيل دادند، بقاياى ايمانى كه از جدشان ابراهيم به ارث برده بودند با دعوت موسى (عليه السلام ) تكميل و خرافات را از فكر خود زدودند و آماده قيام شدند.
البـتـه (مـستضعف ) انواع و اقسامى دارد مستضعف (فكرى ) و (فرهنگى ) مستضعف (اقتصادى ) مستضعف (اخلاقى ) و مستضعف (سياسى ) و آنچه بيشتر قرآن روى آن تكيه كرده است مستضعفين سياسى و اخلاقى است .
بـدون شـك جـبـاران مـسـتـكـبـر بـراى تـحـكـيـم پـايـه هـاى سـيـاسـت جـابـرانـه خـود قـبـل از هـر چيز سعى مى كنند قربانيان خود را به استضعاف فكرى و فرهنگى بكشانند سپس به استضعاف اقتصادى ، تا قدرت و توانى براى آنها باقى نماند، تا فكر قيام و گرفتن زمام حكومت را در دست و در مغز خود نپرورانند.
در قرآن مجيد در پنج مورد سخن از (مستضعفين ) به ميان آمده كه عموما سخن از مؤ منانى مى گويد كه تحت فشار جباران قرار داشتند.
در يك جا مؤ منان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفين با ايمان كرده مى گويد: چـرا در راه خـدا، و در راه مـردان و زنـان و كـودكـانى كه تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد؟ هـمـان افراد ستمديدهاى كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه ) كه اهلش ‍ ستمگرند بـيـرون بـر، و بـراى مـا از طرف خودت سرپرستى قرار ده ، و براى ما از سوى خودت ياورى تعيين فرما (نساء - 75).
تنها در يك مورد سخن از كسانى به ميان مى آورد كه ظالمند و همكارى با كافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مى كنند و قرآن ادعاى آنها را نفى كرده ، مى گويد: شما مى توانستيد بـا هـجـرت كـردن از مـنـطقه كفر و فساد از چنگال آنها رهائى يابيد، اما چون چنين نكرديد جايگاه شما دوزخ است (مضمون آيه 97 - نساء).
ولى بـه هـر حـال قـرآن هـمـه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نيكى ياد كـرده اسـت و آنـهـا را مـؤ مـنـان تـحـت فـشـار مـى شـمـارد، مـؤ مـنـانـى مجاهد و تلاشگر كه مشمول لطف خدا هستند.
3 - روش عمومى مستكبران تاريخ
نـه تـنـهـا فـرعـون بـود كـه بـراى اسـارت بـنـى اسـرائيـل مردان آنها را مى كشت ، و زنانشان را براى خدمتكارى زنده نگه مى داشت ، كه در طـول تـاريـخ هـمـه جـبـاران چـنـيـن بـودنـد و بـا هـر وسـيـله نـيـروهـاى فعال را از كار مى انداختند.
آنجا كه نمى توانستند مردان را بكشند مردانگى را مى كشتند، و با پخش
وسائل فساد، مواد مخدر، توسعه فحشاء و بى بندبارى جنسى ، گسترش شراب و قمار، و انواع سرگرميهاى ناسالم ، روح شهامت و سلحشورى و ايمان را در آنها خفه مى كردند، تا بتوانند با خيالى آسوده به حكومت خودكامه خويش ادامه دهند.
امـا پـيـامـبـران الهـى مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سعى داشتند نـيروهاى خفته جوانان را بيدار و آزاد سازند، و حتى به زنان درس مردانگى بياموزند، و آنها را در صف مردان ، در برابر مستكبران قرار دهند.
شـواهـد ايـن دو بـرنـامـه در تاريخ گذشته و امروز در همه كشورهاى اسلامى به خوبى نمايان است كه نيازى به ذكر آن نمى بينيم .
آيه و ترجمه


و اءوحـينا الى اءم موسى اءن اءرضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (7)
فالتقطه ال فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطين (8)
و قالت امراءت فرعون قرت عين لى و لك لا تقتلوه عسى اءن ينفعنا اءو نتخذه ولدا و هم لا يشعرون (9)


ترجمه :
7 - مـا بـه مادر موسى الهام كرديم كه او را شير ده ، و هنگامى كه بر او ترسيدى وى را در دريا (ى نيل ) بيفكن ، و نترس و غمگين مباش ‍ كه ما او را به تو باز مى گردانيم ، و او را از رسولانش قرار مى دهيم .
8 - (هـنـگامى كه مادر از سوى كودك خود سخت در وحشت فرو رفت او را به فرمان خدا به دريـا افكند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد، مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دو خطاكار بودند.
9 - هـمـسـر فـرعون (هنگامى كه ديد آنها قصد كشتن كودك را دارند) گفت او را نكشيد، نور چـشـم مـن و شـماست ؟ شايد براى ما مفيد باشد، يا او را پسر خود برگزينيم و آنها نمى فهميدند (كه دشمن اصلى خود را در آغوش خويش مى پرورانند!).
تفسير:
در آغوش فرعون !
از اينجا قرآن مجيد، براى ترسيم نمونه زنده اى از پيروزى مستضعفان بر مستكبران وارد شرح داستان موسى و فرعون مى شود، و مخصوصا به بخشهائى مى پردازد كه موسى را در ضـعـيـفـترين حالات و فرعون را در نيرومندترين شرايط نشان مى دهد، تا پيروزى مشية الله را بر اراده جباران به عاليترين وجه مجسم نمايد.
نخست مى گويد: ما به مادر موسى وحى فرستاديم (و الهام كرديم ) كه موسى را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى او را در دريا بيفكن ! (و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ).
و ترس و اندوهى به خود راه مده (و لا تخافى و لا تحزنى ).
چـرا كـه مـا قـطـعا او را به تو باز مى گردانيم ، و او را از رسولان قرار خواهيم داد (انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين ).
اين آيه كوتاه مشتمل بر دو امر، و دو نهى ، و دو بشارت است كه مجموعا خلاصه اى است از يك داستان بزرگ و پر ماجرا كه فشرده اش چنين است :
دسـتـگـاه فـرعـون بـرنـامـه وسـيـعـى بـراى كـشـتـن نـوزادان پـسـر از بـنـى اسـرائيـل تـربـيـت داده بـود، و حـتـى قـابـله هـاى فـرعـونـى مـراقـب زنـان بـاردار بـنـى اسرائيل بودند.
در ايـن مـيـان يـكـى از ايـن قـابـله هـا بـا مـادر مـوسـى دوسـتـى داشـت (حـمـل مـوسـى مـخـفـيـانـه صـورت گـرفـت و چـنـدان آثـارى از حمل در مادر نمايان نبود) هنگامى كه احساس كرد تولد نوزاد نزديك شده به سراغ قابله دوسـتـش فـرسـتـاد و گـفـت : مـاجـراى مـن چنين است فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نيازمندم .
هـنـگـامـى كـه موسى تولد يافت از چشمان او نور مرموزى درخشيد، چنانكه بدن قابله به لرزه درآمـد، و بـرقـى از محبت در اعماق قلب او فرو نشست ، و تمام زواياى دلش را روشن ساخت .
زن قابله رو به مادر موسى كرد و گفت : من در نظر داشتم ماجراى تولد اين نوزاد را به دسـتـگـاه حـكـومـت خـبـر دهـم ، تـا جـلادان بـيـايـنـد و ايـن پـسـر را بـه قـتـل رسـانـند (و من جايزه خود را بگيرم ) ولى چكنم كه عشق شديدى از اين نوزاد در درون قلبم احساس مى كنم ! حتى راضى نيستم موئى از سر او كم شود، با دقت از او حفاظت كن ، من فكر مى كنم دشمن نهائى ما سرانجام او باشد!.
قـابـله از خـانـه مادر موسى بيرون آمد، بعضى از جاسوسان حكومت او را ديدند و تصميم گرفتند وارد خانه شوند، خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد مادر دستپاچه شد آنچنان كه نميدانست چه كند؟
در مـيـان ايـن وحـشـت شديد كه هوش از سرش برده بود نوزاد را در پارچه اى پيچيد و در تـنـور انـداخـت ، مـامـورين وارد شدند در آنجا چيزى جز تنور آتش نديدند!، تحقيقات را از مادر موسى شروع كردند، گفتند: اين زن قابله در اينجا چه مى كرد؟ گفت : او دوست من است براى ديدار آمده بود، مامورين مايوس شدند و بيرون رفتند.
مـادر مـوسـى بـه هـوش آمـد و به خواهر موسى گفت نوزاد كجا است ؟ او اظهار بى اطلاعى كـرد، نـاگـهـان صداى گريه اى از درون تنور برخاست مادر به سوى تنور دويد، ديد خـداونـد آتـش را بـراى او بـرد و سـلام كـرده است (همان خدائى كه آتش نمرودى را براى ابراهيم سرد و سالم ساخت ) دست كرد و نوزادش را سالم بيرون آورد.
امـا بـاز مـادر در امـان نـبود، چرا كه ماموران چپ و راست در حركت و جستجو بودند، و شنيدن صداى يك نوزاد كافى بود كه خطر بزرگى واقع شود.
در ايـنـجـا يـك الهـام الهـى قـلب مـادر را روشـن ساخت ، الهامى است كه ظاهرا او را به كار خطرناكى دعوت مى كند، ولى با اينحال از آن احساس آرامش مى نمايد.
اين يك ماموريت الهى است كه به هر حال بايد انجام شود، و تصميم گرفت به اين الهام لباس عمل بپوشاند و نوزاد خويش را به نيل بسپارد!.
بـه سـراغ يـك نـجـار مـصـرى آمـد (نـجارى كه نيز او از قبطيان و فرعونيان بود!) از او درخواست كرد صندوق كوچكى براى او بسازد.
نـجـار گـفـت : بـا اين اوصاف كه مى گوئى صندوق را براى چه مى خواهى ؟! مادرى كه زبـانـش عـادت بـه دروغ نـداشـت نـتـوانـسـت در اينجا سخنى جز اين بگويد كه من از بنى اسرائيلم ، نوزاد پسرى دارم ، و مى خواهم نوزادم را در آن مخفى كنم .
اما نجار قبطى تصميم گرفت اين خبر را به جلادان برساند، به سراغ آنها آمد، اما چنان وحـشـتى بر قلب او مستولى شد كه زبانش باز ايستاد، تنها با دست اشاره مى كرد و مى خواست با علائم مطلب را بازگو كند، مامورين كه گويا از حركات او يك نحو سخريه و استهزاء برداشت كردند او را زدند و بيرون كردند.
هنگامى كه بيرون آمد حال عادى خود را باز يافت ، اين ماجرا تكرار شد، و در نتيجه فهميد در ايـنـجـا يـك سـر الهـى نـهـفـتـه اسـت ، صـنـدوق را سـاخـت و بـه مـادر مـوسـى تحويل داد.
شـايـد صبحگاهانى بود كه هنوز چشم مردم مصر در خواب ، هوا كمى روشن شده بود، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به كنار نيل آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت ، و آخرين شير را بـه او داد، سـپس او را در آن صندوق مخصوص كه همچون يك كشتى كوچك قادر بود بر روى آب حركت كند گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
امواج خروشان نيل صندوق را به زودى از ساحل دور كرده ، مادر در كنار ايستاده بود و اين منظره را تماشا مى نمود، در يك لحظه احساس كرد قلبش از او جدا شده و روى امواج حركت مـى كـنـد، اگـر لطـف الهى قلب او را آرام نكرده بود، فرياد مى كشيد و همه چيز فاش مى شد!.
هيچكس نمى تواند دقيقا حالت اين مادر را در آن لحظات حساس ترسيم كند، ولى آن شاعره فـارسـى زبان تا حدودى اين صحنه را در اشعار زيبا و با روحش مجسم ساخته است ، مى گويد:
مـادر مـوسـى چـو مـوسـى را بـه نـيـل
در فـكـنـد از گـفـتـه رب جليل
خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه
گفت كاى فرزند خرد بى گناه !
گر فراموشت كند لطف خداى
چون رهى زين كشتى بى ناخداى !
وحـى آمـد كـايـن چـه فـكـر بـاطـل اسـت !
رهـرو مـا ايـنـك انـدر منزل است !
ما گرفتيم آنچه را انداختى !
دست حق را ديدى و نشناختى !
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دايه اش سيلاب و موجش مادر است !
رودها از خود نه طغيان مى كنند
آنچه مى گوئيم ما آن مى كنند!
مـا بـه دريـا حـكـم طـوفـان مـى دهـيـم
مـا بـه سيل و موج فرمان مى دهيم !
نقش هستى نقشى از ايوان ما است
خاك و باد و آب سرگردان ما است
به كه برگردى به ما بسپاريش
كى تو از ما دوستر مى داريش ؟!
اينها همه از يكسو
اما ببينيم در كاخ فرعون چه خبر؟ در اخبار آمده : فرعون دخترى داشت و تنها فرزندش همو بود، او از بيمارى شديدى رنج ميبرد، دست به دامن اطباء زد نتيجه اى نگرفت ، به كاهنان متوسل شد آنها گفتند كه اى فرعون ما پيشبينى مى كنيم كه از درون اين دريا انسانى به اين كاخ گام مينهد كه اگر از آب دهانش به بدن اين بيمار بمالند بهبودى مى يابد!
فرعون و همسرش آسيه در انتظار چنين ماجرائى بودند كه ناگهان روزى صندوقچه اى را كـه بـر امـواج در حـركـت بـود، نظر آنها را جلب كرد، دستور داد مامورين فورا به سراغ صندوق بروند، و آن را از آب بگيرند، تا در آن چه باشد؟
صـنـدوق مـرمـوز در برابر فرعون قرار گرفت ، ديگران نتوانستند، در آن را بگشايند، آرى مـى بـايـسـت در صـندوق نجات موسى بدست خود فرعون گشوده شود و گشوده شد! هـنـگامى كه چشم همسر فرعون به چشم كودك افتاد، برقى از آن جستن كرد و اعماق قلبش را روشـن سـاخـت و هـمـگـى - مـخـصـوصـا هـمـسـر فـرعـون - مـهـر او را بـه دل گـرفـتـنـد، و هـنـگـامـى كـه آب دهـان اين نوزاد مايه شفاى بيمار شد اين محبت فزونى گرفت .
اكـنـون به قرآن باز مى گرديم و خلاصه اين ماجرا را از زبان قرآن مى شنويم : قرآن مـى گـويـد: خـانـدان فـرعـون ، مـوسـى را (از روى امـواج نـيـل ) بـر گـرفـتـنـد تـا دشـمـن آنـان و مـايـه انـدوهـشـان گـردد! (فـالتـقـطـه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا).
(التـقط ) از ماده (التقاط) در اصل به معنى رسيدن به چيزى بى تلاش و كوشش اسـت ، و اينكه به اشياء گم شده اى كه انسان پيدا مى كند، (لقطه ) مى گويند نيز به همين جهت است .
بـديـهـى اسـت فـرعـونيان قنداقه اين نوزاد را از امواج به اين منظور نگرفتند كه دشمن سرسختشان را در آغوش خود پرورش دهند، بلكه آنها به گفته همسر فرعون مى خواستند نور چشمى براى خود برگزينند.
امـا سـرانجام و عاقبت كار چنين شد، و به اصطلاح علماى ادب لام در اينجا لام عاقبت است نه لام عـلت و لطـافـت ايـن تـعـبـيـر در هـمـيـن است كه خدا مى خواهد قدرت خود را نشان دهد كه چـگـونـه ايـن گـروه را كـه تـمـام نـيـروهـاى خـود را بـراى كـشـتـن پـسـران بـنـى اسرائيل بسيج كرده بودند وادار مى كند كه همان كسى را كه اينهمه مقدمات براى نابودى او است چون جان شيرين در بر بگيرند و پرورش ‍ دهند!.
ضـمـنـا تـعـبـيـر بـه آل فرعون نشان مى دهد كه نه يك نفر بلكه گروهى از فرعونيان بـراى گـرفـتـن صـنـدوق از آب شـركت كردند و اين شاهد بر آن است كه چنين انتظارى را داشتند.
و در پـايـان آيـه اضـافه مى كند: مسلما فرعون و هامان و لشكريان آن دو خطاكار بودند (ان فرعون و هامان و جنودهما كانوا خاطئين ).
آنـهـا در هـمـه چيز خطاكار بودند، چه خطائى از اين برتر كه راه حق و عدالت را گذارده پايه هاى حكومت خود را بر ظلم و جور و شرك بنا نموده بودند؟
و چـه خـطـائى از ايـن روشنتر كه آنها هزاران طفل را سر بريدند تا كليم الله را نابود كنند، ولى خداوند او را به دست خودشان سپرد و گفت : بگيريد و اين دشمنتان را پرورش دهيد و بزرگ كنيد!.
از آيه بعد استفاده مى شود كه مشاجره و درگيرى ميان فرعون و همسرش و احتمالا بعضى از اطـرافـيـان آنـهـا بـر سـر ايـن نـوزاد درگـرفـته بود، چرا كه قرآن ميگويد: (همسر فـرعـون گـفت اين نور چشم من و تو است ، او را نكشيد، شايد براى ما مفيد باشد، يا او را بـه عنوان پسر انتخاب كنيم )! (و قالت امراءة فرعون قرة عين لى و لك لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا).
بـه نـظـر مـيـرسـد كـه فـرعون از چهره نوزاد و نشانه هاى ديگر - از جمله گذاردن او در صـنـدوق و رهـا كـردنـش در امـواج نـيـل - دريـافـتـه بـود كـه ايـن نـوزاد از بـنـى اسـرائيـل اسـت ، نـاگـهـان كـابـوس قـيـام يـك مـرد بـنـى اسـرائيـلى و زوال ملك او به دست آن مرد بر روح او سايه افكند، و خواهان اجراى قانون جنايتبارش در باره نوزادان بنى اسرائيل در اين مورد شد!.
اطـرافـيـان مـتـمـلق و چـاپـلوس نـيـز فـرعـون را در اين طرز فكر تشويق كردند و گفتند دليل ندارد كه قانون در باره اين كودك اجرا نشود؟!
اما (آسيه ) همسر فرعون كه نوزاد پسرى نداشت و قلب پاكش كه از قماش درباريان فـرعـون نـبـود كـانـون مـهـر ايـن نـوزاد شـده بـود در مقابل همه آنها ايستاد و از آنجا كه در اين گونه كشمكشهاى خانوادگى غالبا پيروزى با زنان است او در كار خود پيروز شد؟
و اگـر داسـتـان شـفـاى دخـتـر فـرعـون نـيـز بـه آن افـزوده شـود دليل پيروزى آسيه در اين درگيرى روشنتر خواهد شد.
ولى قـرآن بـا يك جمله كوتاه و پر معنى در پايان آيه مى گويد: آنها نميدانستند چه مى كنند (و هم لا يشعرون ).
آرى آنـهـا نـمـى دانـسـتـنـد كه فرمان نافذ الهى و مشيت شكستناپذير خداوند بر اين قرار گـرفـتـه اسـت كـه ايـن نـوزاد را در مـهمترين كانون خطر پرورش دهد، و هيچكس را ياراى مخالفت با اين اراده و مشيت نيست !.
نكته :
برنامه عجيب الهى
قـدرتـنـمائى اين نيست كه اگر خدا بخواهد قوم نيرومند و جبارى را نابود كند لشكريان آسمان و زمين را براى نابودى آنها بسيج نمايد.
قدرتنمائى اين است كه خود آن جباران مستكبر را مامور نابودى خودشان سازد و آنچنان در قـلب و افـكـار آنـهـا اثـر بـگـذارد كـه مـشـتـاقـانه هيزمى را جمع كنند كه بايد با آتشش بـسـوزنـد، زنـدانـى را بـسـازند كه بايد در آن بميرند، چوبه دارى را بر پا كنند كه بايد بر آن اعدام شوند!.
و در مـورد فـرعـونـيـان زورمند گردنكش نيز چنان شد، و پرورش و نجات موسى در تمام مراحل به دست خود آنها صورت گرفت :
قابله موسى از قبطيان بود!
سازنده صندوق نجات موسى يك نجار قبطى بود!
گـيـرنـدگـان صـنـدوق نجات از امواج نيل آل فرعون بودند! بازكننده در صندوق شخص فرعون يا همسرش آسيه بود!
و سـرانـجـام كـانـون امن و آرامش و پرورش موساى قهرمان و فرعونشكن همان كاخ فرعون بود!
و اين است قدرتنمائى پروردگار.
آيه و ترجمه


و اءصـبح فؤ اداءم موسى فرغا ان كادت لتبدى به لو لا اءن ربطنا على قلبها لتكون من المؤ منين (10)
و قالت لاخته قصيه فبصرت به عن جنب و هم لا يشعرون (11)
و حـرمـنـا عـليـه المـراضـع مـن قـبـل فـقـالت هـل اءدلكـم عـلى اءهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون (12)
فـرددنـاه الى اءمـه كـى تـقـر عينها و لا تحزن و لتعلم اءن وعد الله حق و لكن اءكثرهم لا يعلمون (13)


ترجمه :
10 - قـلب مـادر موسى از همه چيز (جز ياد فرزندش ) تهى گشت ، و اگر قلب او را به وسيله ايمان و اميد محكم نكرده بوديم نزديك بود مطلب را افشا كند.
11 - مـادر بـه خـواهـر او گـفـت وضع حال او را پيگيرى كن ، او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد، در حالى كه آنها بى خبر بودند.
12 - مـا هـمـه زنـان شـيـرده را از قـبـل بـر او تـحـريـم كـرديـم (تـا تـنها به آغوش مادر بـرگـردد) خـواهرش (كه بيتابى ماموران را براى پيدا كردن دايه مشاهده كرد) گفت : آيا شـمـا را بـه خـانـواده اى راهـنـمائى كنم كه ميتوانند اين نوزاد را كفالت كنند و خيرخواه او هستند؟
13 - مـا او را بـه مـادرش بـازگـردانـديم تا چشمش روشن شود، و غمگين نباشد، و بداند وعده الهى حق است ولى اكثر آنها نميدانند.
تفسير:
بازگشت موسى به آغوش مادر
در اين آيات صحنه ديگرى از اين داستان مجسم شده است :
مـادر مـوسـى (عـليـه السـلام ) فـرزنـدش را بـه تـرتـيـبـى كـه قـبـلا گـفـتيم به امواج نيل سپرد، اما بعد از اين ماجرا طوفانى شديد در قلب او وزيدن گرفت ، جاى خالى نوزاد كه تمام قلبش را پر كرده بود، كاملا محسوس بود.
نزديك بود فرياد كشد و اسرار درون دل خود را برون افكند.
نزديك بود نعره زند و از جدائى فرزند ناله سر دهد.
اما لطف الهى به سراغ او آمد و چنانكه قرآن گويد: (قلب مادر موسى از همه چيز جز ياد فـرزنـدش تـهـى گـشـت ، و اگـر مـا قـلب او را بـا نور ايمان و اميد محكم نكرده بوديم ، نزديك بود اين مطلب را افشا كند) (و اصبح فؤ اد ام موسى فارغا ان كادت لتبدى به لو لا ان ربطنا على قلبها لتكون من المؤ منين ).
فـارغ بـه معنى خالى است ، و در اينجا منظور خالى از همه چيز جز از ياد موسى است ، هر چند بعضى از مفسران آن را به معنى خالى بودن از غم و اندوه گرفته اند، و يا خالى از الهـام و مـژده اى كـه قـبـلا بـه او داده شـده بـود، ولى بـا تـوجه به جمله ها اين تفسيرها صحيح به نظر نمى رسد.
اين كاملا طبيعى است كه مادرى كه نوزاد خود را با اين صورت از خود جدا كند، همه چيز را جـز نـوزادش فـرامـوش نـمـايـد، و آنچنان هوش از سرش برود كه بدون در نظر گرفتن خـطـراتـى كـه خـود و فـرزنـدش را تـهـديـد مـى كـنـد فـريـاد كـشـد، و اسـرار درون دل را فاش ‍ سازد.
اما خداوندى كه اين ماموريت سنگين را به اين مادر مهربان داده قلب او را آنچنان استحكام مى بـخـشد كه به وعده الهى ايمان داشته باشد، و بداند كودكش در دست خدا است ، سرانجام به او باز مى گردد و پيامبر مى شود!
(ربـطنا) از ماده (ربط) در اصل به معنى بستن حيوان يا مانند آن به جائى است تا مطمئنا در جاى خود محفوظ بماند، و لذا محل اين گونه حيوانات را (رباط) مى گويند، و سـپـس بـه مـعـنـى وسـيعترى كه همان حفظ و تقويت و استحكام بخشيدن است آمده و منظور از (ربـط) قـلب در ايـنـجـا تـقـويـت دل ايـن مادر است ، تا ايمان به وحى الهى آورد و اين حادثه بزرگ را تحمل كند.
مـادر بـر اثـر ايـن لطـف پـروردگار آرامش خود را باز يافت ، ولى مى خواهد از سرنوشت فـرزنـدش بـا خـبـر شـود، لذا بـه خـواهـر مـوسـى سـفـارش كـرد كـه وضـع حال او را پيگيرى كن (و قالت لاخته قصيه ).
(قصيه ) از ماده (قص ) (بر وزن نص ) به معنى جستجو از آثار چيزى است و اينكه قـصه را قصه مى گويند به خاطر اين است كه پيگيرى از اخبار و حوادث گوناگون در آن مى شود.
خـواهـر مـوسـى دسـتـور مـادر را انـجـام داد و از فـاصـله قابل ملاحظه اى به جستجو پرداخت و او را از دور ديد كه صندوق نجاتش را فرعونيان از آب ميگيرند، و موسى را از صندوق بيرون آورده در آغوش دارند (فبصرت به عن جنب ).
اما آنها از وضع اين خواهر بيخبر بودند (و هم لا يشعرون ).
بـعـضـى گـفـتـه انـد: خـدمتكاران مخصوص فرعون كودك را با خود از قصر بيرون آورده بودند، تا دايه اى براى او جستجو كنند، و درست در همين لحظات بود كه خواهر موسى از دور برادر خود را ديد.
ولى تـفـسـيـر اول نزديكتر به نظر ميرسد، بنا بر اين بعد از بازگشت مادر موسى به خـانـه خـويـش خواهر از فاصله دور در كنار نيل ماجرا را زير نظر داشت و با چشم خود ديد كه چگونه فرعونيان او را از آب گرفتند و از خطر بزرگى كه
نوزاد را تهديد مى كرد رهائى يافت .
براى جمله (هم لا يشعرون ) تفسيرهاى ديگرى نيز شده : مرحوم طبرسى مخصوصا اين احـتـمـال را بـعـيـد نـمـيـدانـد كـه تـكـرار ايـن جـمـله در آيـات قـبـل و ايـنـجـا در بـاره فـرعـون بـراى اشـاره بـه اين حقيقت باشد او كه تا اين اندازه از مـسـائل بـيخبر بود چگونه دعوى الوهيت مى كرد؟ چگونه مى خواست با اراده پروردگار و مشيت الهى بجنگد؟
بـه هـر حـال اراده خـداونـد به اين تعلق گرفته بود كه اين نوزاد به مادرش به زودى بـرگـردد و قـلب او را آرام بـخـشـد، لذا مـى فـرمـايـد: مـا هـمـه زنـان شـيـرده را از قـبـل بـر او تـحـريـم كـرديـم (و حـرمـنـا عـليـه المـراضـع مـن قبل ).
طـبـيـعـى اسـت نـوزاد شيرخوار چند ساعت كه مى گذرد، گرسنه مى شود، گريه مى كند، بيتابى مى كند، بايد دايه اى براى او جستجو كرد، بخصوص كه ملكه مصر سخت به آن دل بسته ، و چون جان شيرينش دوست مى دارد!
ماموران حركت كردند و در به در دنبال دايه مى گردند، اما عجيب اينكه پستان هيچ دايه اى را نميگيرد.
شايد از ديدن قيافه آنها وحشت مى كند، و يا طعم شيرشان كه با ذائقه او آشنا نيست تلخ و نـامـطـلوب جـلوه مـى كـنـد، گوئى مى خواهد خود را از دامان دايه ها پرتاب كند اين همان تحريم تكوينى الهى بود كه همه دايه ها را بر او حرام كرده بود.
كـودك لحظه به لحظه گرسنه تر و بى تابتر مى شود پى در پى گريه مى كند و سر و صداى او در درون قصر فرعون مى پيچيد و قلب ملكه را به لرزه در مى آورد.
مـامورين بر تلاش خود مى افزايند ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى برخورد مـى كـنند كه مى گويد: من خانواده اى را مى شناسم كه ميتوانند اين نوزاد را كفالت كنند و خـيـرخـواه او هـسـتـنـد آيـا مـى خـواهـيـد شـمـا را راهـنـمـائى كـنـم ؟ (فـقـالت هل ادلكم على اهلبيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون ).
مـن زنـى از بـنـى اسـرائيـل را مـى شـناسم كه پستانى پر شير و قلبى پر محبت دارد او نوزاد خود را از دست داده ، و حاضر است شير دادن نوزاد كاخ را بر عهده گيرد.
مـامورين خوشحال شدند و مادر موسى را به قصر فرعون بردند نوزاد هنگامى كه بوى مـادر را شـنـيـد سخت پستانش را در دهان فشرد، و از شيره جان مادر جان تازه اى پيدا كرد، بـرق خـوشحالى از چشمها جستن كرد، مخصوصا ماموران خسته و كوفته كه به مقصد خود رسـيده بودند از همه خوشحالتر بودند، همسر فرعون نيز نمى توانست خوشحالى خود را از اين امر كتمان كند.
شـايـد بـه دايـه گـفـتـنـد تـو كـجـا بودى كه اينهمه ما به دنبالت گردش كرديم كاش زودتر مى آمدى ! آفرين بر تو و بر شير مشكلگشاى تو!

next page

fehrest page