تفسير نمونه جلد ۱۵

جمعي از فضلا

- ۷ -


تفسير:
تهمت جنون و تهديد به زندان
هـنـگامى كه موسى با لحن قاطع و كوبنده اى سخنان فرعون را پاسخ گفت و فرعون از ايـن نـظـر در مـانـده شـد، مـسـيـر كـلام را تـغـيـيـر داد و مـوسـى را كـه گـفـتـه بـود مـن رسـول و فرستاده رب العالمينم مورد سؤ ال قرار داد و گفت : پروردگار عالميان چيست ؟ (قال فرعون و ما رب العالمين ).
بسيار بعيد است كه فرعون اين سخن را واقعا براى فهم مطلب گفته باشد بلكه بيشتر بـه نـظـر مـى رسـد كـه بـراى تـجـاهـل و تـحـقـيـر، ايـن سـؤ ال را مطرح كرد.
ولى بـه هـر حـال مـوسـى هـمانند همه بحث كنندگان بيدار و آگاه راهى جز اين نداشت كه مـطـلب را جـدى بـگيرد و به پاسخ جدى بپردازد، و از آنجا كه ذات خدا از دسترس افكار انسانها بيرون است ، دست به دامان آثار او در پهنه آفرينش زند، و از آيات آفاقى سخن بـه مـيان آورد گفت او پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار گرفته است مـى بـاشـد، اگر شما راه يقين مى پوئيد (قال رب السماوات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين ).
آسـمـانها با آن عظمتش ، و زمين با آن وسعت و گستردگى و موجودات رنگارنگش كه تو و دستگاه تو در برابر آن ذره ناچيزى بيش نيست ، آفرينش
پـروردگـار مـن اسـت ، چـنـيـن آفريدگار و مدبر و نظم دهنده اى شايسته پرستش است نه موجود ضعيف و ناچيزى همچون تو!
تـوجه به اين حقيقت نيز لازم است كه بت پرستان معتقد بودند هر يك از موجودات اين عالم ، ربـى دارد، و جـهـان را تـركـيـبى از نظامات پراكنده مى شمردند، اما سخن موسى (عليه السلام ) اشاره به اين حقيقت است كه اين نظام واحد كه بر مجموعه عالم هستى حكمفرما است دليل بر اين است كه رب واحدى دارد.
جـمـله ان كـنـتم موقنين ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه موسى مى خواهد تلويحا به فـرعـون و يـارانـش بـفـهـمـانـد كـه مـن مـى دانـم هـدف شـمـا از ايـن سـؤ ال ، درك حـقـيـقـت نـيـسـت امـا اگـر در جـسـتـجـوى حـقـيـقـت بـاشـيـد و صـاحـب عـقل و شعور، همين استدلال كه كردم كافى است ، كمى چشمتان را بگشائيد و ساعتى در اين آسمانهاى وسيع و زمين گسترده و آثارش بينديشيد تا دانستنيها را بدانيد و جهانبينى خود را تصحيح كنيد.
امـا فـرعـون بـا ايـن بيان محكم معلم بزرگ آسمانى ، از خواب غفلت بيدار نشد، باز به اسـتـهـزاء و سـخـريـه ادامـه داد و از روش ديـريـنـه مـسـتـكبران مغرور پيروى كرد رو به اطـرافـيـان خـود كـرده گـفـت : آيـا نـمـى شـنـويـد ايـن مـرد چـه مـى گـويـد؟! (قال لمن حوله الا تستمعون ).
پيدا است اطراف فرعون را چه افرادى گرفته اند، اشخاصى از قماش خود او، گروهى از صاحبان زر و زور و همكاران ظلم و ستم .
ابن عباس مى گويد: اطرافيان او در آنجا پانصد نفر بودند كه از خواص قوم او محسوب مى شدند.
هدفش اين بود كه اين سخن منطقى و دلنشين موسى در قلب تاريك اين گروه
كـمـتـريـن اثـرى نـگـذارد، و آن را يـك سـخـن بـى مـحـتـوى كـه مـفـهـومـش قابل درك نيست معرفى كند.
ولى بـاز مـوسـى (عـليـه السـلام ) بـه سـخـنان منطقى و حساب شده خود بدون هيچگونه تـرس و واهـمـه ادامـه داد و گـفـت : او پـروردگـار شـمـا و پـدران نـخـسـتـيـن شـمـا اسـت (قال ربكم و رب آبائكم الاولين ).
در حقيقت موسى كه در مرحله نخست از آيات آفاقى شروع كرده بود در مرحله دوم به آيات انـفـسـى اشـاره كـرد و بـه اسـرار آفـريـنش در وجود خود انسانها و آثار پرورش الهى و ربـوبـيـت پـروردگـار در روح و جـسـم بـشـر پـرداخـت ، تـا ايـن مـغـروران بـيـخـبـر لااقـل دربـاره خـود بـيـنـديـشـنـد و كـمـى خـود را بـشـنـاسـنـد و بـه دنبال آن ، خداى خود را.
ولى فرعون به خيره سرى همچنان ادامه داد، و از مرحله استهزاء و سخريه پا را فراتر نـهـاده نـسبت جنون و ديوانگى به موسى داد و گفت : پيامبرى كه به سوى شما آمده قطعا مجنون است ! (قال ان رسولكم الذى ارسل اليكم لمجنون )
همان نسبتى كه همه جباران تاريخ به مصلحان الهى مى دادند.
جالب اينكه اين فريبكار مغرور حتى حاضر نبود بگويد فرستاده ما و به سوى ما بلكه مـى گـويـد پيامبر شما كه به سوى شما فرستاده شده است ، چرا كه حتى تعبير پيامبر شما جنبه سخريه داشت ، سخريه اى توأ م با خود برتر بينى كه من بالاتر از آنم كه پيامبرى ، براى دعوتم بيايد، و هدفش از نسبت جنون به موسى (عليه السلام ) اين بود كه اثر منطق نيرومند او را در افكار حاضران خنثى كند.
امـا اين نسبت ناروا در روح بلند موسى (عليه السلام ) اثرى نگذاشت و همچنان خط اصلى تـوحـيـد را از طـريـق آثـار خـدا در پـهـنـه آفـرينش ، در آفاق و انفس ، ادامه داد و گفت : او پـروردگـار مـشـرق و مـغـرب و آنـچـه در مـيـان ايـن دو اسـت مـى بـاشـد اگـر شـمـا عـقـل و انديشه خود را به كار مى گرفتيد (قال رب المشرق و المغرب و ما بينهما ان كنتم تعقلون ).
اگر تو در محدوده كوچكى به نام مصر، يك حكومت ظاهرى دارى ، حكومت واقعى پروردگار مـن تمام شرق و غرب جهان و هر چه ميان آنها است در بر گرفته ، و آثارش در همه جا در جبين موجودات مى درخشد، اصولا همين طلوع و غروب خورشيد در خاور و باختر، و نظامى كه بـر آن حـاكـم اسـت ، خـود نـشـانـه اى از عـظـمـت او اسـت ، امـا عـيـب كـار ايـنجا است كه شما تـعـقل نمى كنيد و اصلا عادت به انديشيدن نداريد (توجه داشته باشيد كه جمله ان كنتم تـعـقـلون اشـاره بـه هـمـيـن اسـت كـه شـمـا اگـر بـرنـامـه تعقل در گذشته و حال در زندگانيتان بود اين حقيقت را درك مى كرديد).
در واقـع موسى (عليه السلام ) نسبت جنون را به طرز زيبائى پاسخ گفت كه من ديوانه نـيـستم ، ديوانه و بى عقل كسى است كه اين همه آثار پروردگار را نمى بيند، و اين همه نقش عجب كه بر در و ديوار وجود است هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار!
درسـت اسـت كـه مـوسى (عليه السلام ) نخستين بار اشاره به تدبير آسمانها و زمين كرد ولى از آنـجـا كـه آسـمـان بـسـيار بالا است و زمين ، بسيار اسرارآميز، لذا در آخرين مرحله انـگـشـت روى نـقطه اى گذاشت كه هيچكس را ياراى انكار آن نيست ، و انسان همه روز با آن سـر و كـار دارد، و آن نـظـام طـلوع و غروب آفتاب و برنامه دقيقى كه در آن وجود دارد، و احدى نمى تواند ادعا كند من تنظيم كننده آنم .
تـعـبـيـر بـه مـا بـينهما (آنچه ميان اين دو است ) اشاره به وحدت و ارتباط در ميان شرق و غرب است همانگونه كه اين تعبير در مورد آسمانها و زمين نيز چنين بود، و در مورد ربكم و رب آبائكم الاولين نيز ارتباط و وحدت نسلها را
بيان مى كند.
اين منطق نيرومند و شكست ناپذير، فرعون را سخت خشمگين ساخت و سرانجام به حربه اى مـتـوسـل شـد كـه هـمـه زورمـنـدان بـى مـنـطـق بـه هـنـگـام شـكـسـت و نـاكـامـى بـه آن مـتـوسـل مـى شـونـد و چـنين گفت : اگر معبودى غير من انتخاب كنى تو را از زندانيان قرار خواهم داد (قال لئن اتخذت الها غيرى لاجعلنك من المسجونين ).
من اين سخنان تو را نمى فهمم ، همين مى دانم كه يك اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم ! و هر كس غير از اين بگويد محكوم به مرگ ، يا زندان مرگ آفرين است !.
بـعـضـى از مـفـسـران مـعتقدند كه الف و لام در المسجونين الف و لام عهد است ، و اشاره به زنـدان مـخـصـوصـى اسـت كه هر كس را به آن مى افكندند، براى هميشه در آن مى ماند تا جنازه او را از زندان بيرون آورند.
در واقـع فـرعـون با اين سخن تند و تهديد ظالمانه مى خواست موسى (عليه السلام ) را خـامـوش كـنـد چـرا كـه ادامـه ايـن بـحـثـهـا سـبب بيدارى مردم مى شد، و براى جباران چيزى خطرناكتر از بيدارى و هشيارى مردم نيست !.
آيه و ترجمه


قال او لو جئتك بشى ء مبين (30)
قال فات به إ ن كنت من الصادقين (31)
فالقى عصاه فإ ذا هى ثعبان مبين (32)
و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين (33)
قال للملا حوله إ ن هذا لسحر عليم (34)
يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره فما ذا تأ مرون (35)
قالوا أ رجه و أ خاه و ابعث فى المدائن حاشرين (36)
يأ توك بكل سحار عليم (37)


ترجمه :

30 - (موسى ) گفت : حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم براى تو بياورم ؟
31 - گفت : اگر راست مى گوئى آنرا بياور!
32 - در اين هنگام موسى عصاى خود را افكند و مار عظيم و آشكارى شد.
33 - و دسـت خـود را در گـريـبـان فـرو بـرد و بيرون آورد در برابر بينندگان سفيد و روشن بود.
34 - (فرعون ) به گروهى كه اطراف او بودند گفت : اين ساحر آگاه و ماهرى است !.
35 - او مى خواهد شما را از سرزمينتان با سحرش بيرون كند شما چه نظر مى دهيد؟
36 - گفتند: او و برادرش را مهلت ده و به تمام شهرها ماموران براى بسيج اعزام كن .
37 - تا هر ساحر ماهرى را نزد تو آورند.
تفسير:
كشور شما در خطر است به پاخيزيد!
در آيـات قـبـل ديـديـم كه چگونه موسى (عليه السلام ) برترى خود را از نظر منطق بر فـرعـون حـفـظ كـرد، و بـه حـاضـران نـشـان داد كـه تـا چـه حـد آئيـن او مـتـكى به منطق و عقل اوست ، و ادعاى فرعون ، سست و واهى است ، گاهى مسخره كردن ، گاه نسبت جنون دادن و سرانجام تكيه بر قدرت و تهديد به زندان و مرگ نمودن .
ايـنـجـا اسـت كه صحنه برمى گردد و موسى (عليه السلام ) نيز بايد روش تازه اى در پيش گيرد كه فرعون در اين صحنه نيز ناتوان و درمانده شود.
موسى نيز بايد تكيه بر قدرت كند قدرتى الهى كه از معجزه اى چشمگير سرچشمه مى گـيـرد، رو بـه سـوى فـرعـون كـرد و گـفت : آيا اگر من نشانه آشكارى براى رسالتم ارائه دهم باز مرا زندان خواهى كرد؟! (قال ا و لو جئتك بشى ء مبين ).
فـرعـون در ايـنـجـا سـخـت در بن بست واقع شد چرا كه موسى (عليه السلام ) اشاره سر بـسـتـه اى بـه يـك برنامه فوق العاده كرده و فكر حاضران را متوجه خود ساخته است ، اگـر فـرعـون بخواهد سخن او را ناديده بگيرد همه بر او اعتراض مى كنند، و مى گويند بايد بگذارى موسى (عليه السلام ) كار مهمش را ارائه دهد، اگر توانائى داشته باشد كه معلوم مى شود، نمى توان با او طرف شد، و الا گزافه گوئيش آشكار مى گردد، در هر حال نمى توان از اين سخن موسى (عليه السلام ) به سادگى گذشت .
نـاچـار گـفـت اگـر راسـت مـى گـوئى آن را بـيـاور! (قال فات به ان كنت من الصادقين ).
در اين هنگام موسى (عليه السلام ) عصائى را كه به دست داشت افكند، و (به فرمان
پروردگار) مار عظيم و آشكارى شد (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين )
سپس دست خود را در گريبان فرو برد و بيرون آورد ناگهان در برابر بينندگان سفيد و روشن بود! (و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين ).
در حـقـيـقـت ايـن دو مـعـجزه بزرگ ، يكى مظهر بيم بود و ديگرى مظهر اميد اولى مناسب مقام انـذار اسـت ، و دومـى بـشـارت ، يكى بيانگر عذاب الهى است و ديگرى نور است و نشانه رحمت ، چرا كه معجزه بايد هماهنگ با دعوت پيامبر باشد.
ثعبان به معنى مار عظيم است كه از آن در فارسى تعبير به اژدها مى شود.
راغب در مفردات احتمال داده كه اين واژه از ماده ثعب به معنى جريان آب گرفته شده باشد، زيرا حركت اين حيوان به نهرهائى شباهت دارد كه به صورت مارپيچ حركت مى كند.
تـعـبـيـر بـه مـبـيـن مـمـكـن اسـت اشـاره بـه ايـن حـقـيـقـت بـاشـد كـه راسـتـى عـصـا تـبـديل به مار عظيم شده بود و چشمبندى و تردستى و عملى همچون سحر ساحران در كار نبود.
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه در ايـنـجا تعبير به ثعبان شده ، و در آيه 10 سوره نـمـل و 31 قـصص تعبير به جان (مارهاى كوچكى كه با سرعت و چابكى حركت مى كنند) و در سوره طه آيه 20 تعبير به حية (به معنى مار است و از ماده حيات گرفته شده ).
ايـن تفاوت تعبيرها در بدو نظر سؤ ال انگيز است ، ولى در واقع براى بيان يكى از دو مطلب است : ممكن است اشاره به حالات مختلف آن مار باشد كه در آغاز عصا به صورت مار كـوچـك و بـاريـكـى در مـى آمـد و تـدريـجـا بـزرگ مـى شـد و مبدل به اژدهائى مى گشت .
و يا اينكه هر يك از اين لغات سه گانه به يكى از خصائص آن مار اشاره مى كند ثعبان اشـاره به عظمت آن ، و جان اشاره به سرعت و چابكى ، و حية اشاره به زنده بودن آن مى باشد.
فرعون از مشاهده اين صحنه سخت جا خورد و در وحشت عميقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شـيـطـانـى خويش كه با ظهور موسى (عليه السلام )، سخت به خطر افتاده بود و همچنين بـراى حـفـظ اعـتقاد اطرافيان و روحيه دادن به آنها در صدد توجيه معجزات موسى برآمد، نـخـسـت بـه اطـرافـيـان خـود چـنـيـن گـفـت : ايـن مـرد سـاحـر آگـاه و مـاهـرى اسـت ! (قال للملا حوله ان هذا لساحر عليم )
هـمـان كـسـى را كـه تا چند لحظه قبل مجنونش مى خواند اكنون به عنوان عليم از او نام مى برد! و چنين است راه و رسم جباران كه گاه در يك جلسه چندين بار چهره عوض مى كنند، و هر زمان براى رسيدن به مقصد خود به دستاويز تازه اى متشبث مى شوند.
فرعون فكر مى كرد چون در آن زمان سحر رايج بود، اين اتهام و برچسب بهتر از هر چيز به موسى بعد از نشان دادن اين معجزات مى چسبد.
سـپـس بـراى ايـنـكـه جـمـعـيـت را بر ضد او بسيج كند چنين ادامه داد: او مى خواهد شما را از سرزمينتان با سحرش بيرون كند! (يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره ).
شما چه مى انديشيد و چه دستور مى دهيد؟! (فماذا تاءمرون ).
اين همان فرعونى است كه قبلا تمام مصر را ملك مسلم خود مى دانست ، و مى گفت : اليس لى ملك مصر: آيا حكومت و مالكيت اين سرزمين مصر از آن من نيست ؟ اكنون كه پايه هاى تخت خود را لرزان مى بيند، مالكيت مطلقه اين
سرزمين را به كلى فراموش كرده ، و آنرا ملك مردم مى شمرد مى گويد: سرزمين شما به خطر افتاده ، چاره اى بينديشيد!
فـرعـونـى كـه تـا يـكـسـاعت پيش از اين حاضر نبود گوش به سخن كسى بدهد و هميشه فـرمـان دهـنـده مـطـلق العـنـان بـود و آمـر بـلا منازع ، اكنون چنان درمانده شده است كه به اطرافيان مى گويد شما چه امر مى كنيد؟! مشورتى بسيار عاجزانه و از موضع ضعف !.
از آيـه 110 سـوره اعـراف چـنـيـن بـرمـى آيـد كـه اطـرافـيان نيز در ميان خود به مشورت پـرداخـتـنـد، و آنـچنان دستپاچه شده بودند كه قدرت تفكر را از دست داده و هر يك رو به ديگرى مى كرد و مى گفت : تو چه دستور مى دهى ؟!
آرى چـنـيـن اسـت سـنت جباران در هر عصر و هر زمان ، به هنگامى كه بر اوضاع مسلطند همه چيز را مال خود مى شمرند، و همه را بردگان خويش ، و جز منطق استبداد چيزى نمى فهمند.
اما به هنگامى كه پايه هاى تخت بيدادگرى خود را لرزان و حكومت خويش را در خطر بينند مـوقـتـا از تخت استبداد پائين آمده دست به دامن مردم و آراء و افكار آنها مى شوند، مملكت را مـمـلكـت مـردم ، و آب و خـاك را از آنان دانسته ، و آراء آنها را محترم مى شمرند، اما با فرو نشستن طوفان باز همان كاسه است و همان آش .
در عـصر و زمان خود نيز باز مانده سلاطين پيشين را ديديم كه چگونه زمانى كه دنيا به كـامـش مـى گـشـت سـراسـر كـشـور را مـلك طـلق خـود مـى دانـسـت ، و حـتـى بـه كـسانى كه مـايـل نـبودند در حزب او وارد شوند فرمان خروج از مملكت مى داد كه زمين خدا وسيع است و هر كجا مى خواهيد برويد، اينجا همين برنامه است كه من مى گويم و لا غير! اما ديديم به هـنـگـام وزيـدن طـوفـان انقلاب تا چه حد در پيشگاه مردم سر تعظيم فرود آورد و حتى از گـنـاهـان گـذشته خويش توبه و تقاضاى عفو كرد، ولى در برابر مردمى كه ساليان دراز او را به خوبى شناخته بودند، سودى نداد.
بـعـد از مشورتها سرانجام اطرافيان به فرعون گفتند: موسى و برادرش را مهلتى ده و در كار آنها عجله مكن و به تمام شهرهاى مصر ماموران براى بسيج اعزام كن (قالوا ارجه و اخاه و ابعث فى المدائن حاشرين ).
تـا هـر سـاحـر مـاهـر و كـهـنـه كـارى را نـزد تـو آورنـد (يـاءتـوك بـكـل سـحـار عـليـم ). در واقـع اطـرافـيـان فـرعـون يـا اغـفـال شـدند و يا آگاهانه تهمت او را به موسى پذيرا گشتند، و برنامه را چنين تنظيم كـردنـد كـه او سـاحـر اسـت ، و در مـقـابـل ساحر بايد دست به دامان سحار يعنى ساحران ماهرترى زد!
و گـفـتـنـد خـوشـبـخـتـانه در كشور پهناور مصر، اساتيد فن سحر بسيارند، اگر موسى سـاحـر اسـت مـا سـحـار در بـرابر او قرار مى دهيم ، و آنقدر ساحران وارد به فوت و فن سحر را جمع مى كنيم تا راز موسى را افشا كنند!
حاشرين از ماده حشر به معنى بسيج كردن گروهى از مردم به سوى ميدان جنگ يا مانند آن اسـت ، و بـه ايـن تـرتـيب ماموران مى بايست ساحران را به هر قيمتى كه ممكن است براى مبارزه با موسى (عليه السلام ) بسيج كنند.
آيه و ترجمه


فجمع السحرة لميقات يوم معلوم (38)
و قيل للناس هل أ نتم مجتمعون (39)
لعلنا نتبع السحرة إ ن كانوا هم الغالبين (40)
فلما جاء السحرة قالوا لفرعون أ ئن لنا لا جرا إ ن كنا نحن الغالبين (41)
قال نعم و إ نكم إ ذا لمن المقربين (42)


ترجمه :

38 - سرانجام ساحران براى وعده گاه روز معينى جمع آورى شدند.
39 - و به مردم گفته شد آيا شما نيز (در اين صحنه ) اجتماع مى كنيد.
40 - تا اگر ساحران پيروز شوند ما از آنان پيروى كنيم .
41 - هـنـگـامـى كه ساحران آمدند، به فرعون گفتند: آيا اگر پيروز شويم پاداش مهمى خواهيم داشت ؟
42 - گفت آرى ، و شما در اين صورت از مقربان خواهيد بود!
تفسير:
ساحران از همه جا گرد آمدند
در اين آيات صحنه ديگرى از اين داستان پر ماجرا نشان داده مى شود:
به دنبال پيشنهاد اطرافيان فرعون جمعى از ماموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شـدنـد و در هـر جـا ساحران ماهر را جستجو كردند سرانجام جمعيت ساحران براى وعده گاه روز معين جمع آورى شدند (فجمع السحرة لميقات يوم معلوم ).
و بـه تـعـبـيـر ديـگـر آنـهـا را بـراى چـنـان روزى از قـبـل آمـاده كـردنـد تـا در مـوعـد مـعـيـن بـه مـيـدان مـبـارزه گسيل شوند.
مـنـظـور از يـوم معلوم آنچنان كه از آيات سوره اعراف استفاده مى شود يكى از روزهاى عيد مـعـروف مـصـريان بوده كه موسى (عليه السلام ) آن را براى مبارزه تعيين كرد، و هدفش اين بود كه مردم فرصت بيشترى براى حضور در صحنه داشته باشند، زيرا اطمينان به پـيـروزى خـود داشـت ، و مـى خـواسـت قدرت آيات الهى ، و ضعف فرعون و دستيارانش بر همگان آشكار گردد، و نور ايمان در دلهاى گروه بيشترى بدرخشد.
از مـردم نـيـز بـراى حضور در اين ميدان مبارزه دعوت شد: و به مردم گفته شد آيا شما در اين صحنه اجتماع مى كنيد؟! (و قيل للناس هل انتم مجتمعون ).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه ماموران فرعون در اين زمينه بسيار حساب شده كار مى كردند، آنها مى دانستند اگر مردم را اجبار به حضور كنند، ممكن است واكنش منفى نشان دهند، چرا كه هـر كـس فـطـرتـا از اجـبـار گـريـزان اسـت ، لذا گـفـتـنـد چـنـانـكـه تمايل داشته باشيد در اين جلسه حضور پيدا كنيد و قطعا اين طرز بيان افراد زيادترى را به آن جلسه كشانيد.
و بـه مـردم گـفـتـه شـد هـدف ايـن اسـت كـه اگـر ساحران پيروز شوند كه پيروزى آنها پيروزى خدايان ما است ما از آنان پيروى كنيم ، و آنچنان صحنه
را گـرم و داغ نـمـائيـم كـه دشمن خدايان ما براى هميشه از ميدان بيرون رود! (لعلنا نتبع السحرة ان كانوا هم الغالبين ).
روشـن اسـت كـه وجـود تماشاچيان بيشتر كه ارتباط و پيوند با يك طرف مبارزه دارند هم مايه دلگرمى آنها است و به آنها روحيه مى دهد، و هم سبب مى شود كه آنان نهايت كوشش خـود را به كار گيرند، و هم در موقع پيروزى توانائى دارند چنان جنجالى بر پا كنند كـه حـريـف بـراى هـمـيـشـه مـنـزوى شـود، و هـم مـى تـوانـنـد از آغـاز مـبـارزه در طـرف مقابل ايجاد وحشت كنند.
آرى مـامـوران فـرعون با اين اميدها مايل بودند مردم را در صحنه حاضر كنند و موسى نيز حـضـور چنين جمعى را از خدا مى خواست كه بتواند منظور خود را به عاليترين وجهى پياده كند.
ايـنـهـا هـمه از يكسو، از سوى ديگر هنگامى كه ساحران نزد فرعون آمدند و او را سخت در تـنـگنا ديدند به اين فكر افتادند كه برترين بهره گيرى را كرده و امتيازهاى مهمى از او بـگـيـرنـد، بـه فـرعـون گـفـتـنـد: آيـا بـراى مـا پـاداش قابل ملاحظه اى خواهد بود اگر پيروز شويم (فلما جاء السحرة قالوا لفرعون ءان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ).
فـرعـون كـه سخت در اين بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترين امتيازها را به آنها بدهد، بلا فاصله گفت : آرى هر چه بخواهيد مى دهم ، بعلاوه شما در اين صورت از مقربان درگاه من خواهيد بود! (قال نعم و انكم اذا لمن المقربين ).
در واقـع فـرعـون بـه آنـهـا گـفـت شـمـا چـه مـى خـواهـيـد؟ يـا مال است و يا مقام من هر دو را در اختيار شما مى گذارم !
ايـن تـعـبـيـر نـشـان مى دهد كه قرب به فرعون تا چه حد در آن محيط و جامعه داراى اهميت بـوده كـه او بـه عـنـوان يـك پـاداش بـزرگ از آن يـاد مـى كند، و در حقيقت پاداشى از اين بالاتر نيست كه انسان به قدرت مطلوبش نزديك گردد.
اگر گمراهان قرب فرعون را برترين پاداش مى شمردند، خدا پرستان آگاه پاداشى را بالاتر از قرب پروردگار نمى شمرند، حتى بهشت با تمام نعمتهايش را با يك جلوه ذات پاك او، معامله نمى كنند.
بـه هـمـيـن دليـل شـهـيـدان راه الله كـه بـايـد بـرتـريـن پـاداشها را در برابر آن ايثار بـزرگـشان دريافت دارند به گواهى قرآن پاداش قرب الهى را مى يابند، و تعبير عند ربهم شاهد گوياى اين واقعيت است .
و نـيـز بـه هـمـيـن دليـل هـر مؤ من پاكدل به هنگام انجام عبادت تنها چيزى را كه مى طلبد قربة الى الله است .
آيه و ترجمه


قال لهم موسى أ لقوا ما أ نتم ملقون (43)
فأ لقوا حبالهم و عصيهم و قالوا بعزة فرعون إ نا لنحن الغالبون (44)
فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما يأ فكون (45)
فالقى السحرة ساجدين (46)
قالوا ءامنا برب العالمين (47)
رب موسى و هرون (48)
قـال امـنـتـم له قبل أ ن اذن لكم إ نه لكبيركم الذى علمكم السحر فلسوف تعلمون لا قطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لا صلبنكم أ جمعين (49)
قالوا لا ضير إ نا إ لى ربنا منقلبون (50)
إ نـا نـطـمـع أ ن يـغـفـر لنـا ربـنـا خـطـايـانـا أ ن كـنـا أ ول المؤ منين (51)


ترجمه :

43 - (روز مـوعـود فـرا رسـيـد و هـمـگى جمع شدند، موسى رو به ساحران كرد و) گفت : آنچه را مى خواهيد بيفكنيد، بيفكنيد!
44 - آنها طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند به عزت فرعون ، قطعا پيروزيم !
45 - سـپـس مـوسـى عـصـايـش را افـكـنـد، نـاگـهـان تـمـام وسايل دروغين آنها را بلعيد!
46 - ساحران همگى فورا به سجده افتادند.
47 - گفتند ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم .
48 - پروردگار موسى و هارون .
49 - (فرعون ) گفت : آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم ؟! مسلما او بزرگ و استاد شما است كه به شما سحر آموخته ، اما به زودى خواهيد دانست كه دستها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم ، و همه شما را به دار مى آويزم .
50 - گـفـتند: مهم نيست (هر كار از دستت ساخته است بكن ) ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم .
51 - مـا امـيـدواريم پروردگارمان خطاهاى ما را به بخشد، كه ما نخستين ايمان آورندگان بوديم .
تفسير:
نور ايمان در قلب ساحران درخشيدن گرفت
هـنـگـامـى كه ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند او وعده پاداش و تقرب بـه درگـاهـش بـه آنـان داد و آنـهـا را دلگـرم و مـطـمـئن سـاخـت ، بـه دنـبـال تـهـيـه مـقـدمـات كار رفتند، و در خلال مدتى كه فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسيار فراهم ساختند كه ظاهرا درون آنها را خالى كرده و ماده شيميائى مخصوصى (همچون جيوه ) كه در برابر تابش آفتاب سبك و فرار مى شود در آن ريختند.
سـرانـجـام يوم موعود فرا رسيد، و انبوه عظيمى از مردم در آن صحنه جمع شدند تا شاهد ايـن مـبـارزه تـاريـخى باشند، فرعون و اطرافيانش از يكسو و ساحران از سوى ديگر، و موسى و برادرش هارون از سوى سوم ، در آنجا حضور يافتند.
امـا هـمـانـگـونـه كه معمول قرآن است ، اين مقدمات را كه از لابلاى بحثهاى آينده روشن مى شود حذف كرده وارد اصل سخن مى گردد، در اينجا به ترسيم اين صحنه سرنوشت ساز پـرداخـته مى گويد: موسى رو به سوى ساحران كرد و گفت : آنچه را مى خواهيد بيفكنيد بيفكنيد و هر چه داريد به ميدان آوريد (قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون ).
از آيه 115 سوره اعراف استفاده مى شود اين سخن را موسى هنگامى گفت كه ساحران به او گفتند آيا تو پيشقدم مى شوى و مى افكنى يا ما؟!.
ايـن پـيـشـنـهـاد مـوسـى (عـليـه السلام ) كه از اطمينان خاطر او به پيروزى سرچشمه مى گرفت و دليل خونسردى او در برابر انبوه عظيم دشمنان و حاميان سرسخت فرعون بود، نـخـسـتـيـن ضـربـه را بـر پيكر ساحران وارد ساخت و نشان داد كه موسى از آرامش روانى خاصى بهره مند است و به جاى ديگرى دل بسته و پشتگرم است .
سـاحـران كـه غـرق غـرور و نـخـوت بودند و حداكثر توان خود را به كار گرفته و به پيروزى خود اميدوار بودند طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پيروزيم ! (فالقوا حبالهم و عصيهم و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون ).
آرى آنـهـا هـمـانـنـد هـمـه متملقان چاپلوس با نام فرعون شروع كردند و تكيه بر قدرت پوشالى او نمودند.
در ايـن هـنـگـام چـنـانـكـه قرآن در جائى ديگر بيان كرده ، عصاها و طنابهاى مخصوص به صـورت مـارهـاى كـوچـك و بـزرگ بـه حركت در آمدند (سوره طه آيه 66)، آنها مخصوصا بخشى از وسائل سحر خود را از عصاها انتخاب كرده بودند
تـا بـه پـندارشان با عصاى موسى رقابت كنند و طنابها را هم بر آن افزوده بودند كه برترى خود را به ثبوت رسانند!
در ايـن هـنـگـام غـريـو شـادى از مـردم برخاست و برق اميد در چشمان فرعون و اطرافيانش درخشيدن گرفت ، به گونه اى كه از خوشحالى در پوست نمى گنجيدند و از مشاهده اين صحنه لذت بخش به وجد و سرور آمده بودند!.
اما موسى چندان مهلت نداد كه اين وضع ادامه يابد، جلو آمد و عصاى خود را افكند ناگهان ثـعـبـان و مـار عـظـيـمـى شـد و بـا سـرعـت شـروع بـه بـلعـيـدن وسائل دروغين ساحران كرد! و آنها را يكى بعد از ديگرى در كام خود فرو برد! (فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما يافكون ).
در اينجا نخست سكوت زود گذرى بر مردم حكم فرما شد، دهانها از تعجب بازماند چشمها از حـركـت ايـسـتـاد، گـوئى در آنـجـا خـشـك شـده بـودنـد، ولى بـه زودى جـاى اين سكوت را فـريـادهـاى وحـشـتـنـاك گـرفـت ، گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پايان كار به كجا مى رسد، و جمعى بى هدف فرياد مى كشيدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود.
در ايـنجا همه چيز عوض شد، ساحران كه تا آن لحظه در خط شيطنت و همكارى با فرعون و مـبـارزه بـا مـوسـى (عليه السلام ) قرار داشتند يك مرتبه به خود آمدند و چون از تمام ريزه كاريها و فوت و فن سحر با خبر بودند، يقين پيدا كردند كه اين
مـسـاله قـطـعـا سـحـر نـيـسـت ، ايـن يك معجزه بزرگ الهى است ناگهان همه آنها به سجده افتادند (فالقى السحرة ساجدين ).
جـالب ايـنكه قرآن تعبير به القى مى كند كه مفهومش افكنده شدند مى باشد، اشاره به ايـنكه آنچنان تحت تاثير جاذبه معجزه موسى (عليه السلام ) قرار گرفتند كه گوئى بى اختيار بر زمين افتاده و سجده كردند.
و هـمراه با اين عمل كه دليل روشن ايمان آنها بود با زبان نيز گفتند: ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم ! (قالوا آمنا برب العالمين ).
و بـراى ايـنـكه جاى هيچ ابهام و ترديد باقى نماند و فرعون نتواند اين سخن را تفسير ديگرى كند، اضافه كردند به پروردگار موسى و هارون (رب موسى و هارون ).
و ايـن نشان مى دهد كه برنامه افكندن عصا و گفتگوى با ساحران را هر چند موسى انجام داد اما برادرش هارون در كنار او ايستاده و آماده هر گونه پشتيبانى از برادر بود.
ايـن دگـرگونى عجيب كه در روحيه ساحران پيدا شد، و در يك لحظه كوتاه از ظلمت مطلق بـه روشـنائى خير كننده اى گام نهادند، و به تمام منافعى كه از فرعون انتظار داشتند پـشـت پـا زدنـد - سهل است - جان خود را نيز به خطر افكندند، همه به خاطر اين بود كه آنـهـا عـلم و دانـشـى داشـتـنـد، و در پـرتـو آن تـوانـسـتـنـد حـق را از باطل بشناسند و دست به دامن حق زنند.
آنـهـا بـاقـيـمـانـده راه را بـا پـاى عـقـل نـمى پيمودند كه بر مركب راهوار عشق سوار شده بودند، و بوى گلشان آنچنان مست كرده بود كه دامن از دست داده بودند، و خواهيم ديد به همين دليل در برابر شديدترين تهديدهاى فرعون
شجاعانه ترين استقامت را نشان دادند!.
در حـديـثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ما من قلب الا بين اصبعين مـن اصـابع الرحمان ان شاء اقامه و ان شاء ازاغه : هر دلى در پنجه قدرت خداوند رحمان اسـت ، اگـر بخواهد آن را به راه راست مى دارد و اگر اراده كند منحرف مى سازد (بديهى اسـت خـواسـت خـدا در ايـن دو مـرحله از آمادگيهاى افراد سرچشمه مى گيرد، و اين توفيق و سلب توفيق به خاطر زمينه هاى مختلف دلها است و بى حساب نيست ).
در ايـن هـنـگـام فـرعون كه از يكسو روحيه خود را پاك باخته بود، و از سوى ديگر تمام قدرت و موجوديت خويش را در خطر مى ديد، و مخصوصا مى دانست ايمان آوردن ساحران چه تاثير عميقى در روحيه مردم خواهد گذارد و ممكن است گروه عظيمى به پيروى از ساحران به سجده بيفتند، به گمان خود دست به ابتكار تازه اى زد رو به ساحران كرد و گفت : آيـا بـه او ايـمـان آورديـد پـيـش از آنـكـه مـن بـه شـمـا اجـازه دهـم (قال آمنتم له قبل ان آذن لكم ).
او كـه سـاليـان دراز بـر تخت استبداد تكيه كرده بود نه تنها انتظار داشت كه مردم بى اذن او عـمـلى انـجـام نـدهـنـد بـلكـه انـتـظـارش ايـن بـود كـه قـلب و عـقـل و فـكـر مردم نيز به اختيار و اجازه او باشد تا او فرمان ندهد نينديشند!، و تا اجازه ندهد تصميم نگيرند!
و چنين است راه و رسم جباران .
ايـن مـغرور سركش حاضر نبود حتى نام پروردگار يا نام موسى را بر زبان جارى كند، بلكه تنها با ضمير له كه در اينجا به منظور تحقير است اكتفا مى كرد.
ولى فرعون به اين هم قناعت نكرد، و دو جمله ديگر گفت تا هم موقعيت خويش را به پندار خـود تـثـبيت كند، و هم جلو افكار بيدار شده مردم را سد نمايد و بار ديگر به خواب فرو بـرد: نـخـسـت سـاحـران را متهم ساخت كه اين يك تبانى و توطئه قبلى است كه ميان شما و مـوسـى صـورت گـرفـتـه ، تـوطئه اى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت : او بزرگ و اسـتـاد شـمـا است كه به شما سحر آموخته ، و شما همگى سخر را از مكتب او فرا گرفته ايد! (انه لكبيركم الذى علمكم السحر).
شما با قرار قبلى اين صحنه سازى را به وجود آورده ايد تا ملت بزرگ مصر را گمراه سـازيد و زير سيطره حكومت خود درآوريد!، شما مى خواهيد صاحبان اصلى اين كشور را از شهر و ديارشان آواره كنيد و بردگان را بجاى آن بنشانيد.
امـا من به شما اجازه نخواهم داد كه در اين توطئه پيروز شويد، من اين توطئه را در نطفه خفه مى كنم ! به زودى خواهيد دانست شما را چنان مجازاتى مى كنم كه درس عبرتى براى همگان گردد، دستها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم (دست راست و پاى چپ يا دسـت چـپ و پـاى راسـت ) و هـمـگـى را بـدون استثناء به دار مى آويزم ! (فلسوف تعلمون لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم اجمعين ).
يـعنى نه تنها همه شما را به قتل مى رسانم بلكه قتلى توأ م با زجر و شكنجه آنهم در مـلا عـام و بـر فـراز درخـتان بلند نخل ، زيرا بريدن دست و پا به طور مخالف سبب مى شود كه احتمالا انسان ديرتر بميرد و زجر و شكنجه بيشتر شود.
و چـنـين است طريقه زمامداران زورگو و ستمكار در هر عصر و زمان نخست مردان مصلح الهى را متهم به توطئه بر ضد مردم مى كنند، و پس از استفاده از حربه تهمت ، حربه شمشير را به كار مى برند، تا موقعيت حقطلبان و پشتوانه مردمى آنها نخست تضعيف شود، سپس آنها را از سر راه خود بردارند.
اما فرعون در اينجا كور خوانده بود، زيرا ساحران يك لحظه پيش ، و مؤ منان اين لحظه ، آنچنان قلبشان به نور ايمان روشن شده بود و در آتش عشق خدا داغ گشته بودند كه اين تـهـديد فرعون را در حضور جمعيت به طرز بسيار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شيطانى او را نقش بر آب كردند.
گـفـتـنـد: هـيـچ مـانـعى ندارد، و هيچگونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيد هر كار مى خـواهـى بـكـن مـا بـه سـوى پـروردگـارمان باز مى گرديم (قالوا لا ضير انا الى ربنا منقلبون ).
تـو بـا ايـن كـار نه تنها چيزى از ما كم نمى كنى ، بلكه ما را به لقاى معشوق حقيقى و مـعبود واقعى مى رسانى ، آن روز كه اين تهديدها در ما اثر مى گذاشت ما خويشتن را نمى شناختيم ، با خداى خود آشنا نبوديم ، و راه حق را گم كرده در بيابان زندگى سرگردان بوديم ، اما امروز گم شده خود را يافته ايم ، هر كار مى توانى بكن !
سـپس افزودند ما در گذشته گناهانى مرتكب شده ايم و در اين صحنه سردمدار مبارزه با پـيـامبر راستين خدا موسى (عليه السلام ) شديم ، و در ستيز با حق پيشقدم بوديم ، اما ما امـيـدواريـم كـه پـروردگـارمـان خـطـاهـاى مـا را ببخشد چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان بـوديـم (انـا نـطـمـع ان يـغـفـر لنـا ربـنـا خـطـايـانـا ان كـنـا اول المؤ منين ).
مـا امـروز از هـيـچ چـيز وحشت نداريم ، نه از تهديدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخه هاى بلند نخل !.
اگـر تـرسـى داشـتـه بـاشـيـم تنها از گناهان گذشته خويش است و اميدواريم آن نيز در سايه ايمان و اميد به لطف حق بر طرف گردد.
اين چه نيروئى است كه وقتى در قلب انسان پيدا مى شود بزرگترين قدرتها در نظرش كـوچـك ، و در بـرابـر سـخـت تـرين شكنجه ها مقاوم ، و نسبت به ايثار جان سخاوتمند مى گردد؟
اين نيروى ايمان است .
اين شعله چراغ فروزان عشق است ، كه شهد شهادت در راه خدا را در كام انسان شيرينتر از عسل مى كند، و وصال محبوب را برترين هدف مى سازد.
ايـن همان نيروئى بود كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن كمك گرفت و مـسـلمـانـان نـخستين را با آن پرورش داد و به سرعت ملتى عقب افتاده را به اوج افتخار رسانيد، مسلمانانى كه تاريخشان مايه اعجاب جهانيان شد.
ولى به هر حال اين صحنه براى فرعون و دستگاهش بسيار گران تمام گشت هر چند طبق بـعـضـى از روايات تهديداتش را عملى نمود و ساحران مؤ من را شهيد كرد، اما اين كار نه تـنـهـا عـواطـف مردم را كه به نفع موسى (عليه السلام ) تحريك شده بود خاموش ‍ نكرد، بلكه به آن دامن زد.
همه جا سخن از پيامبر نو ظهور در ميان بود، و همه جا از نخستين شهيدان با ايمان بحث مى شـد، گـروهـى بـه ايـن وسـيـله ايـمـان آوردند كه بعضى از ياران نزديك فرعون و حتى همسرش در اين صف قرار گرفتند.
در ايـنجا سؤ الى مطرح است كه ساحران توبه كار و مؤ من چگونه خود را نخستين مؤ منان ناميدند؟
آيا منظورشان اين بوده كه نخستين مؤ منان در آن صحنه بودند؟
يا نخستين مؤ منان از حاميان فرعون ؟
يا نخستين مؤ منانى كه شربت شهادت نوشيدند؟
همه اينها محتمل است و در عين حال منافاتى با يكديگر ندارد.
ايـن تـفـاسـيـر در صـورتـى اسـت كـه مـا مـعـتـقـد بـاشـيـم قـبـل از آنـهـا كـسـان ديـگـرى از بـنـى اسـرائيـل يـا غـيـر بـنـى اسـرائيل به موسى ايمان آورده باشند، اما اگر بگوئيم آنها پس از بعثت ماموريت يافتند كه مستقيما با خود فرعون تماس گيرند و نخستين ضربه را بر پيكر او وارد كنند، بعيد نيست كه اين گروه به راستى اولين مؤ منان بوده اند و نياز به تفسير ديگرى نيست .
آيه و ترجمه


و أ وحينا إ لى موسى أ ن أ سر بعبادى إ نكم متبعون (52)
فأ رسل فرعون فى المدائن حاشرين (53)
إ ن هؤ لاء لشرذمة قليلون (54)
و إ نهم لنا لغائظون (55)
و إ نا لجميع حاذرون (56)
فأ خرجناهم من جنات و عيون (57)
و كنوز و مقام كريم (58)
كذلك و أ ورثناها بنى إ سرائيل (59)


ترجمه :

52 - ما به موسى وحى فرستاديم كه بندگان مرا شبانه از مصر كوچ ده ، و آنها شما را تعقيب خواهند كرد.
53 - فرعون (از اين ماجرا آگاه شد و) ماموران به شهرها فرستاد تا نيرو جمع كند.
54 - (و گفت ) اينها گروهى اندكند.
55 - و اينها ما را به خشم آورده اند.
56 - و ما همگى آماده پيكاريم .
57 - ولى ما آنها (فرعونيان ) را از باغها و چشمه ها بيرون كرديم .
58 - از گنجها و قصرهاى مجلل !
59 - آرى ، اين چنين كرديم و بنى اسرائيل را وارث آنها ساختيم .
تفسير:
آنها را از گنجها و قصرهاى مجللشان بيرون رانديم !
در آيـات گـذشته ديديم كه سرانجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پيروز از ميدان بـيـرون آمـد. گـر چه فرعون و فرعونيان به او ايمان نياوردند، ولى اين ماجرا چند اثر مهم داشت كه هر كدام پيروزى مهمى محسوب مى شد:
1 - بـنـى اسـرائيـل بـه رهـبـر و پـيـشـواى خـود مـؤ مـن و دلگـرم شـدنـد، و يـكـدل و يـك جـان گـرد او را گـرفـتـنـد، چرا كه بعد از سالها بدبختى و تيره روزى و دربـدرى پـيـامـبـرى آسمانى در ميان خود مى بينند كه هم ضامن هدايت آنها است ، و هم رهبر انقلاب و آزادى و پيروزى آنان خواهد شد.
2 ـ مـوسـى در مـيـان مـردم مـصـر و قـبـطـيـان جـائى بـراى خـود بـاز كـرد، جـمـعـى بـه او تمايل پيدا كردند و يا لااقل از مخالفت با او وحشت داشتند، و صداى دعوت موسى در تمام مصر پيچيد.
3 - از هـمـه مهمتر اينكه فرعون نه از نظر افكار عمومى ، نه از نظر وحشت بر جان خود، قدرت مزاحمت با مردى كه عصائى اين چنين در دست دارد و زبانى آنچنان گويا در دهان در خود نمى ديد.
مـجـمـوع ايـن امـور زمينه مساعدى را براى اينكه موسى بتواند در ميان آن مردم بماند و به دعوت و تبليغ بپردازد و اتمام حجت كند فراهم ساخت .
سـاليـان دراز بـه ايـن مـنـوال گـذشـت ، و مـوسـى مـعـجـزات ديـگرى كه در سوره اعراف ذيل آيات 130 تا 135 به آن اشاره كرديم - در كنار منطق و بيان خود -
به آنها نشان داد، و حتى خداوند مردم مصر را سالها به قحطى و خشكسالى مبتلا ساخت تا آنها كه شايسته بيدارياند بيدار شوند (شرح بيشتر در اين زمينه را در جلد ششم تفسير نمونه صفحه 313 به بعد مطالعه فرمائيد).
هـنـگـامـى كـه موسى (عليه السلام ) حجت را بر آنها تمام كرد، و صفوف مؤ منان و منكران مـشـخـص شـد، دسـتـور كـوچ كـردن بـنـى اسرائيل به موسى داده شد، آيات مورد بحث اين صحنه را مجسم مى سازد.
نـخـسـت مـى گـويـد: ما به موسى وحى فرستاديم كه شبانه بندگان مرا كوچ ده ، و (از مـصـر) خـارج كـن و آنها شما را تعقيب خواهند كرد (و اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى انكم متبعون ).
ايـن يـك بـرنـامه الهى است كه شما شبانه حركت كنيد و آنها نيز آگاه شوند و به تعقيب شما بپردازند و آنچه بايد در اين ميان بشود، بشود.
تـعـبير عبادى (بندگان من ) با اينكه قبل از آن جمله اوحينا (وحى فرستاديم ) به صورت جمع آمده براى بيان نهايت محبت خدا به بندگان با ايمان است .
مـوسـى (عـليـه السـلام ) ايـن فـرمـان را اجـرا كـرد، و دور از چـشـم دشـمـنـان ، بـنـى اسـرائيل را بسيج كرده فرمان حركت داد، و مخصوصا شب را به دستور خدا براى اين كار انتخاب نمود تا برنامه اش حساب شده تر باشد.
امـا بـديـهـى اسـت حـركـت يـك گـروه با اين عظمت ، چيزى نيست كه بتوان آن را براى مدت زيـادى پـنـهان نگه داشت ، به زودى جاسوسان فرعون مطلب را به او گزارش دادند، و چـنـانـكـه قـرآن مـى گـويـد: فـرعـون مـامـوران بـه شـهـرهـا فـرسـتاد تا نيرو جمع كنند (فارسل فرعون فى المدائن حاشرين ).
البته در شرائط آن روز، رسيدن پيام فرعون به همه شهرهاى مصر، زمان
قابل ملاحظه اى لازم داشت ، ولى طبيعى است كه اين خبر به شهرهاى نزديك به سرعت مى رسـد و نـيـروهـاى آمـاده فـورا حـركـت مـى كـنـنـد و مـقـدمـه لشـگـر و گـروه ضـربـت را تشكيل مى دهند، اما نيروهاى ديگر تدريجا به آنها مى پيوندند.
ضـمـنـا بـراى ايـنـكه زمينه روانى مردم براى اين بسيج عمومى آماده شود دستور داد اعلان كـنـنـد ايـنـهـا گـروه انـدكـى هـسـتـنـد (انـدك از نـظـر تـعـداد در مقابل فرعونيان و اندك از نظر قدرت ) (ان هؤ لاء لشرذمة قليلون ).
بـنـابـرايـن در مبارزه با اين گروه با آنهمه قدرتى كه ما داريم جاى هيچگونه نگرانى نيست كه برنده مائيم .
شـرذمـة در اصـل بـه معنى گروه اندك و باقيمانده چيزى است ، و به لباس پاره پاره ، شـراذم گفته مى شود بنابراين علاوه بر معنى اندك بودن ، پراكندگى نيز در مفهوم آن افـتـاده اسـت ، گـويـا فـرعـون بـا ايـن تـعـبـيـر مـى خـواسـت عـدم انـسـجـام بـنـى اسرائيل را از نظر نفرات لشكر نيز مجسم كند.
سپس افزود: ما چقدر حوصله كنيم ؟ و تا چه اندازه با اين بردگان سركش مدارا نمائيم ؟! اينها ما را به خشم و غضب آورده اند (و انهم لنا لغائظون ).
فـردا مـزارع مـصـر را چـه كـسـى آبـيـارى مـى كـنـد؟ خانه هاى ما را چه كسى مرمت مى كند؟ بـارهـاى سـنـگـيـن را در اين كشور پهناور چه كسى از زمين برمى دارد؟ چه كسى خدمتكار ما خواهد بود؟
بـعـلاوه مـا از تـوطـئه ايـن گـروه (چـه در اينجا باشند و چه بروند) بيمناكيم ، و براى مقابله با آنها آمادگى كامل و هوشيارى لازم داريم (و انا لجميع حاذرون ).
بعضى از مفسران حاذرون را از ماده حذر به معنى خوف و ترس
از تـوطـئه آنها تفسير كرده اند، و بعضى از حذر به معنى هوشيارى و بيدارى و آمادگى از نـظـر نـيرو و سلاح ، ولى اين دو تفسير با هم منافاتى ندارد، ممكن است فرعونيان هم بيمناك بودند و هم آمادگى براى مقابله داشتند.
سـپـس قـرآن بـه ذكـر نـتـيـجـه كـار فـرعـونـيـان مـى پـردازد، و بـه طـور اجـمـال زوال حـكـومـت آنـها و زمامدارى بنى اسرائيل را بيان مى كند مى گويد: ما آنها را از باغهاى سرسبز و چشمه هاى پر آب بيرون رانديم (فاخرجناهم من جنات و عيون ).
و از گنجها و قصرهاى زيبا و مساكن مرفه خارج ساختيم (و كنوز و مقام كريم ).
آرى ايـن چـنـيـن كـرديـم و آنـهـا را بـدون زحـمـت بـه بـنـى اسـرائيـل داديـم و آنـهـا را وارث فـرعـونـيـان سـاخـتـيـم (كـذلك و اورثـنـاهـا بـنـى اسرائيل ).
در تـفـسـيـر مـقـام كـريـم در مـيـان مـفـسـران گـفتگو است ، بعضى آن را به معنى قصرهاى مـجـلل و مـساكن پر ارزش دانسته اند، و بعضى مجالس پر سرور و نشاطانگيز و بعضى مـجـالس حكمرانان و زمامداران كه اطرافشان را ماموران سر بر فرمان گرفته بودند، و بـعضى نيز آن را به معنى منبرهائى كه خطيبان بر آن سخنرانى مى كردند تفسير نموده اند (منابرى كه در آن به نفع فرعون و حكومت و دستگاه او تبليغات و سخنرانى مى شد).
البته معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند اين معانى با هم تضادى ندارند، و مـمـكن است همه در مفهوم آيه جمع باشند، هم قصرهايشان از آنها گرفته شد و هم موقعيت حكومت و قدرتشان ، و هم جلسات جشن و سرورشان .
نكته ها:
1 - آيا بنى اسرائيل در مصر حكومت كردند؟
بـر اسـاس تـعـبـيـرى كـه در آيـات بـالا گـذشـت كـه خـداونـد مـى فـرمـايـد: مـا بـنـى - اسـرائيـل را وارث فـرعـونـيان ساختيم جمعى از مفسران بر اين عقيده اند كه آنها به مصر بازگشتند و زمام حكومت را در دست گرفتند، و مدتى بر آن سرزمين حكمرانى كردند.
البته ظاهر آيات فوق با اين تفسير مناسب است .
در حـالى كـه بعضى ديگر معتقدند كه آنها بعد از هلاك فرعونيان راهى سرزمينهاى مقدس شـدنـد، ولى بـعـد از مـدتـى بـه مـصـر بـازگـشـتـنـد و حـكـومـتـى در آنـجـا تشكيل دادند.
فصول تورات كنونى كه مربوط به اين قسمت است با اين تفسير مطابقت دارد.
بـعـضـى ديـگر احتمال داده اند كه بنى اسرائيل دو گروه شدند، گروهى از آنان در مصر بـاقـى مـانـدنـد و حـكـومـت كـردنـد، و گـروهـى هـمـراه مـوسـى (عـليـه السلام ) به سوى سرزمينهاى مقدس روانه شدند.
ايـن احـتـمـال نـيـز داده شـده كـه مـنـظـور از وارث شـدن بـنـى اسـرائيـل ايـن اسـت كـه آنـها بعد از موسى (عليه السلام ) و در زمان سليمان بر سرزمين پهناور مصر حكمرانى كردند.
ولى بـا توجه به اينكه موسى (عليه السلام ) يك پيامبر انقلابى بزرگ بود، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه چنين سرزمينى را كه اركان حكومتش فرو ريخته و در بست
در اخـتيار او قرار داشت به كلى رها سازد، و بى آنكه تصميمى براى آنجا بگيرد روانه بـه سـوى بـيـابـانـهـا شـود، بـخـصـوص ايـنـكـه سـاليان دراز صدها هزار نفر از بنى اسرائيل در آنجا ساكن بودند و با مسائل آن محيط آشنائى داشتند.
بـنـابـراين از دو حال خارج نيست يا بنى اسرائيل همگى به مصر بازگشتند و حكومتى را تـشـكـيـل دادنـد، و يـا جمعى از آنها به فرمان موسى (عليه السلام ) در آنجا ماندند و اين بـرنـامـه را اجـرا كردند در غير اين صورت بيرون راندن فرعونيان و وارث ساختن بنى اسرائيل كه در آيات آمده مفهوم روشنى نخواهد داشت .
2 - ترتيب آيات
قـرآن در آيـات بـعـد چـگـونـگـى غـرق فـرعـونـيـان را شـرح مى دهد، اين امر سبب اين سؤ ال مى شود كه چرا قرآن ، نخست بيرون راندن فرعونيان را از قصرها و كاخها و املاكشان و وارث شـدن بنى اسرائيل را ذكر كرده ، سپس چگونگى غرق فرعونيان را، در حالى كه ترتيب طبيعى غير از آن است .
ايـن امـر مـمـكـن اسـت از قـبـيـل بـيـان اجـمـال و تـفصيل باشد، يعنى نخست مطلب را به طور سـربـسته بازگو كرده و بعد به شرح آن در آيات بعد پرداخته است و نيز ممكن است از قبيل ذكر نتيجه و سپس شرح مقدمات بوده باشد. (دقت كنيد)
آيه و ترجمه


فأ تبعوهم مشرقين (60)
فلما ترءا الجمعان قال أ صحاب موسى إ نا لمدركون (61)
قال كلا إ ن معى ربى سيهدين (62)
فـأ وحـيـنـا إ لى مـوسـى أ ن اضـرب بـعـصـاك البـحـر فـانـفـلق فـكـان كل فرق كالطود العظيم (63)
و أ زلفنا ثم الاخرين (64)
و أ نجينا موسى و من معه أ جمعين (65)
ثم أ غرقنا الاخرين (66)
إ ن فى ذلك لاية و ما كان أ كثرهم مؤ منين (67)
و إ ن ربك لهو العزيز الرحيم (68)


ترجمه :

60 - آنها (فرعونيان ) به تعقيب بنى اسرائيل پرداختند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند.
61 - هـنـگـامـى كـه هـر دو گـروه يـكـديـگـر را ديـدنـد، يـاران مـوسـى گـفـتـنـد: مـا در چنگال فرعونيان گرفتار شديم .
62 - (موسى ) گفت : چنين نيست ، پروردگار من با من است ، به زودى مرا هدايت خواهد كرد.
63 - و بـه دنـبال آن به موسى وحى كرديم عصايت را به دريا زن ، دريا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود!
64 - و در آنجا ديگران را نيز به دريا نزديك ساختيم .
65 - موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم .
66 - سپس ديگران را غرق كرديم .
67 - در ايـن جـريـان نـشـانـه روشنى است (براى آنها كه حق طلبند) ولى اكثر آنها ايمان نياوردند.
68 - و پروردگار تو عزيز و رحيم است .
تفسير:
عاقبت دردناك فرعونيان !
در ايـن آيـات آخـريـن صـحـنـه از ايـن بـخـش از داسـتان موسى و فرعون مطرح است ، و آن چـگـونـگـى نـابـودى فـرعـونـيـان و پـيـروزى و نـجـات بـنـى اسرائيل است .
چـنـانـكـه در آيـات گـذشـتـه خـوانـديـم ، فـرعـون مـامـوران خـود را بـه شـهـرهـاى مـصر گـسـيل داشت ، و به اندازه كافى لشكر و نيرو آماده ساخت ، بعضى از مفسران نوشته اند شـشـصـد هـزار نـفـر را بـه عـنـوان مـقـدمـه لشـكـر فـرسـتـاد و خود با يك مليون نفر به دنبال آنها به راه افتاد!
شب را با سرعت به دنبال آنها حركت كردند، و به هنگام طلوع آفتاب به
لشـكـر مـوسـى رسيدند چنانكه نخستين آيه مورد بحث مى گويد: فرعونيان آنها را تعقيب كردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسيدند (فاتبعوهم مشرقين ).
هـنـگـامـى كـه دو گـروه يـكـديـگـر را ديـدنـد، يـاران مـوسـى گـفـتند: به طور قطع ما در چـنـگـال فـرعـونـيـان گـرفـتـار شـديـم و راه نـجـاتـى وجـود نـدارد (فلما تراء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون ).
در پيش روى ما دريا و امواج خروشان آب ، و در پشت سر ما دريائى از لشكر خونخوار با تـجـهـيـزات كـامـل ، جـمـعـيـتـى كـه سـخت از ما خشمگينند و امتحان خونخوارى خود را در كشتن فرزندان بيگناه ما ساليان دراز داده اند و خود فرعون نيز بقدر كافى مردى خيره سر و سـتـمـگـر و خـونخوار است ، بنابراين به سرعت همه ما را محاصره مى كنند و از دم تيغ و شـمـشير مى گذرانند، يا اسير كرده و با شكنجه باز مى گرداند و تمام قرائن نشان مى داد كه مطلب همين گونه است .
در ايـنـجـا لحـظـات دردنـاكـى بـر بـنـى اسـرائيـل گـذشـت ، لحـظاتى كه تلخى آن غير قـابـل تـوصـيـف اسـت شـايـد جـمـع زيـادى در ايـمـان خـود متزلزل شده ، و سخت روحيه خود را باخته بودند.
امـا موسى (عليه السلام ) همچنان آرام و مطمئن بود، و مى دانست وعده هاى خدا درباره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش ‍ تخلف ناپذير است .
لذا بـا يـكـدنـيـا اطـمـيـنـان و اعـتـمـاد رو بـه جـمـعـيـت وحـشـتـزده بـنـى اسرائيل كرد و گفت : چنين نيست آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد، چرا كه پروردگار
من با من است و به زودى مرا هدايت خواهد كرد (قال كلا ان معى ربى سيهدين ).
ايـن تـعبير ممكن است اشاره به همان وعده اى بوده باشد كه خداوند به هنگام ماموريت دادن بـه موسى و هارون فرمود: انى معكما اسمع و ارى : من همه جا با شما هستم مى شنوم و مى بينم (سوره طه آيه 46).
او مـى داند خدا همه جا با او است مخصوصا تكيه روى نام رب خداوند مالك و مصلح ) نشان مـى دهـد كـه او مى دانست كه اين راه را نه با پاى خود مى پيمايد كه با لطف خداوند قادر مهربان طى مى كند.

next page

fehrest page

back page