و در پـايان براى تاكيد مطلب مى فرمايد: ((كيست كه راستگوتر از خدا باشد))(ومن اصدق من اللّه حديثا).
بنابراين , هرگونه وعده اى در باره روز قيامت و غير آن مى دهد نبايد جاى ترديد باشد, زيرا دروغ يا
از جـهل سرچشمه مى گيرد يا از ضعف و نياز, اماخداوندى كه از همه آگاهتر و از همگان بى نياز
است , از هر كس راستگوتر است واصولا دروغ براى او مفهومى ندارد.
آيه 88ـ شان نزول ـ مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس , عده اى ازمردم مكه ظاهرا مسلمان
شده بودند, ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند, به همين دليل حاضر به مهاجرت به مدينه
نـشـدنـد, امـا سـرانجام مجبور شدند از مكه خارج شوند (و شايد هم به خاطر موقعيت ويژه اى كه
داشتند براى هدف جاسوسى اين عمل را انجام دادند).
مـسـلـمـانـان از جـريان آگاه شدند, ولى به زودى در باره چگونگى برخورد با اين جمع در ميان
مـسـلمين اختلاف افتاد, عده اى معتقد بودند كه بايد اين عده را طرد كرد,زيرا در واقع پشتيبان
دشـمـنان اسلامند, ولى بعضى از افراد ظاهربين و ساده دل بااين طرح مخالفت كردند و گفتند:
عجبا ! ما چگونه با كسانى كه گواهى به توحيد ونبوت پيامبر(ص ) داده اند بجنگيم ؟.
آيه نازل شد و دسته دوم را در برابر اين اشتباه ملامت و سپس راهنمايى كرد.
تـفسير: با توجه به شان نزول بالا پيوند اين آيه و آيات بعد از آن با آياتى كه قبلا در باره منافقان بود
كاملا روشن است .
در آغـاز آيـه مـى فـرمـايـد: ((چـرا در مـورد مـنافقان دو دسته شده ايد و هركدام طورى قضاوت
مى كنيد)) (فما لكم فى المنافقين فئتين ).
سـپـس مى فرمايد: ((اين عده از منافقان به خاطر اعمال زشت و ننگينى كه انجام داده اند خداوند
توفيق و حمايت خويش را از آنها برداشته و افكارشان رابه كلى واژگونه كرده , همانند كسى كه به
جاى ايستادن به روى پا, با سر بايستد))(واللّه اركسهم بما كسبوا).
و در پـايـان آيـه خـطـاب بـه افـراد سـاده دلى كه حمايت از اين دسته منافقان مى نمودند كرده ,
مـى فـرمايد: ((آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خدا بر اثر اعمال زشتشان از هدايت محروم ساخته
هدايت كنيد در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند راهى براى او نخواهى يافت )) (اتريدون ان
تهدوا من اضل اللّه ومن يضلل اللّه فلن تجد له سبيلا ).
زيـرا, اين يك سنت فنا ناپذير الهى است كه اثر اعمال هيچ كس از او جدانمى شود; چگونه مى توانيد
انتظار داشته باشيد افرادى كه فكرشان آلوده و قلبشان مملو از نفاق و عملشان حمايت از دشمنان
خداست مشمول هدايت شوند؟ اين يك انتظار بى دليل و نابجاست !.
(آيـه 89)ـ در تـعـقـيب آيه قبل در باره منافقانى كه بعضى از مسلمانان ساده دل به حمايت از آنها
بـرخـاسـتـه و از آنـهـا شـفـاعـت مى كردند و قرآن بيگانگى آنها را ازاسلام بيان داشت در اين آيه
مى فرمايد: تاريكى درون آنها به قدرى است كه نه تنهاخودشان كافرند, بلكه ((دوست مى دارند كه
شـمـا هم همانند آنان كافر شويد ومساوى يكديگر گرديد)) (ودوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون
سوا).
بـنـابـرايـن ,آنـهـاازكـافـران عـادى نـيـز بـدتـرنـد; زيـرا كـفـار مـعـمـولـى دزد وغـارتـگـرــسفـت
عقايدديگران نيستند;امااينهاهستند, وفعاليتهاى پى گيرى براى تخريب عقايدديگران دارند.
اكـنـون كه آنها چنين هستند ((هرگز نبايد شما مسلمانان , دوستانى از ميان آنهاانتخاب كنيد))
(فلا تتخذوا منهم اولي).
((مـگر اين كه (در كار خود تجديد نظر كنند و دست از نفاق و تخريب بردارندو نشانه آن اين است
كه از مركز كفر و نفاق به مركز اسلام ) در راه خدا مهاجرت نمايند)) (حتى يهاجروا فى سبيل اللّه ).
((امـا اگر آنها حاضر به مهاجرت نشدند (بدانيد كه دست از كفر و نفاق خودبرنداشته اند و اظهار
اسـلام آنها فقط به خاطر اغراض جاسوسى و تخريبى است ) ودر اين صورت مى توانيد هر جا بر آنها
دست يافتيد, آنها را اسير كنيد و يا در صورت لزوم به قتل برسانيد)) (فان تولوا فخذوهم واقتلوهم
حيث وجدتموهم ).
و در پـايـان آيـه بـار ديـگـر تاكيد مى كند كه ((هيچ گاه دوست و يار و ياورى از ميان آنها انتخاب
نكنيد)) (ولا تتخذوا منهم وليا ولا نصيرا).
نـجـات يـك جـامـعـه زنده كه در مسير يك انقلاب اصلاحى گام برمى دارد, ازچنگال دشمنان
دوست نما و جاسوسان خطرناك , راهى جز اين شدت عمل ندارد.
آيه 90ـ شان نزول : از روايات مختلفى كه در شان نزول آيه وارد شده چنين استفاده مى شود كه : دو
قـبـيـلـه در مـيـان قـبـايل عرب به نام ((بنى ضمره )) و ((اشجع ))وجود داشتند كه قبيله اول با
مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بودند و طايفه اشجع نيز با بنى ضمره هم پيمان بودند.
بـعـضـى از مـسلمانان از قدرت طايفه بنى ضمره و پيمان شكنى آنها بيمناك بودند, لذا به پيغمبر
اكرم (ص ) پيشنهاد كردند كه پيش از آن كه آنها حمله را آغازكنندمسلمانان به آنها حمله ور شوند.
پـيغمبر(ص )فرمود: ((نه , هرگز چنين كارى نكنيد, زيرا آنها در ميان تمام طوايف عرب نسبت به
پدر و مادر خود نيكوكارترند, و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر, و به عهد و پيمان خود از
همه پايبندترند))!.
پـس از مـدتـى مـسـلمانان باخبر شدند كه طايفه اشجع به سركردگى ((مسعودبن رجيله ))كه
هـفـتـصد نفر بودند به نزديكى مدينه آمده اند, پيامبر(ص ) نمايندگانى نزد آنها فرستادتا از هدف
مـسـافـرتـشان مطلع گردد, آنها اظهار داشتند: ما از يك طرف توانايى مبارزه با دشمنان شما را
نـداريـم , چـون عـدد مـا كم است , و نه قدرت و تمايل به مبارزه باشما داريم , زيرا محل ما به شما
نزديك است ; لذا آمده ايم با شما پيمان ترك تعرض ببنديم .
در اين هنگام آيه نازل شد و دستورهاى لازم را در اين زمينه به مسلمانان داد.
تفسير:.
استقبال از پيشنهاد صلح ـ.
بـه دنبال دستوربه شدت عمل در برابر منافقانى كه با دشمنان اسلام همكارى نزديك داشتند, در اين آيه دستورمى دهد كه دو دسته از اين قانون مستثناهستند:.
1ـ ((آنـهـا كه با يكى از هم پيمانان شما ارتباط دارند و پيمان بسته اند)) (الا الذين يصلون الى قوم
بينكم وبينهم ميثاق ).
2ـ ((كسانى كه از نظر موقعيت خاص خود در شرايطى قرار دارند كه نه قدرت مبارزه با شما را در
خـود مـى بـيـنـنـد, و نـه تـوانايى همكارى با شما و مبارزه با قبيله خوددارند)) (او جكم حصرت
صدورهم ان يقاتلوكم او يقاتلوا قومهم ).
سپس براى اين كه مسلمانان در برابر اين پيروزيهاى چشمگير مغرور نشوند وآن را مرهون قدرت
نـظامى و ابتكار خود ندانند و نيز براى اين كه احساسات انسانى آنها در برابر اين دسته از بيطرفان
تـحـريـك شـود مى فرمايد: ((اگر خداوند بخواهدمى تواند آن (جمعيت ضعيف ) را بر شما مسلط
گرداند تا با شما پيكاركنند)) (ولوش اللّه لسلطهم عليكم فلقاتلوكم ).
بـنـابـرايـن , هـمـواره در پـيروزيها به ياد خدا باشيد و هيچ گاه به نيروى خودمغرور نشويد و نيز
گذشت از ضعيفان را براى خود خسارتى نشمريد.
در پايان آيه بار ديگر نسبت به دسته اخير تاكيد كرده و با توضيح بيشترى چنين مى فرمايد: ((اگر
آنها از پيكار با شما كناره گيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند,خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به
آنـهـا را نـمـى دهد)) و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد (فان
اعتزلوكم فلم يقاتلوكم والقوااليكم السلم فما جعل اللّه لكم عليهم سبيلا ).
آيه 91ـ شان نزول ـ نقل شده : جمعى از مردم مكه به خدمت پيامبر(ص )مى آمدند و از روى خدعه
و نـيـرنـگ اظـهـار اسلام مى كردند, اما همين كه در برابرقريش و بتهاى آنها قرار مى گرفتند به
نـيـايـش و عـبـادت بتها مى پرداختند, و به اين ترتيب مى خواستند از ناحيه اسلام و قريش هر دو
آسوده خاطر باشند, از هر دوطرف سود ببرند و از هيچ يك زيان نبينند, و به اصطلاح در ميان اين
دو دسـتـه دودوزه بـازى كـنـنـد; آيـه نـازل شد و دستور داد مسلمانان در برابر اين دسته شدت
عمل به خرج دهند.
تفسير:.
سزاى آنها كه دو دوزه بازى مى كنند!.
در ايـنـجا با دسته ديگرى روبرو مى شويم كه درست در مقابل دسته اى قراردارند كه در آيه پيش دستور صلح نسبت به آنها داده شده بود, آنها كسانى هستند كه مى خواهند براى حفظ منافع خود
در مـيان مسلمانان و مشركان آزادى عمل داشته باشند و براى تامين اين نظر, راه خيانت و نيرنگ
پـيـش گـرفـته , با هر دو دسته اظهار همكارى و همفكرى مى كنند, مى فرايد: به زودى جمعيت
ديـگـرى را مـى يـابـيـدكـه مـى خـواهـنـد هم از ناحيه شما و هم از ناحيه قوم خودشان در امان
باشند))(ستجدون آخرين يريدون ان يامنوكم ويامنوا قومهم ).
و بـه هـمـين دليل ((هنگامى كه ميدان فتنه جويى و بت پرستى پيش آيد همه برنامه ها آنها وارونه
مى شود و با سر در آن فرو مى روند)) !(كلما ردوا الى الفتنة اركسوا فيها) اينها درست بر ضد دسته
سابقند.
سـپس در جمله بعد سه تفاوت براى آنها مى شمرد, مى فرمايد: ((اگر آنها ازدرگيرى با شما كنار
نـرفـتند و پيشنهاد صلح نكردند و دست از شما برنداشتند)) (فان لم يعتزلوكم ويلقوا اليكم السلم
ويكفوا ايديهم ).
((هـر كـجـا آنـان را يافتيد اسير كنيد و در صورت مقاومت به قتل برسانيد))(فخذوهم واقتلوهم
حيث ثقفتموهم ).
همين تفاوتها موجب گرديده كه حكم اينها از دسته سابق به كلى جدا شود.
و از آنـجـا كـه به اندازه كافى نسبت به آنها اتمام حجت شده در پايان آيه مى فرمايد: ((آنان كسانى
هـسـتـنـد كـه ما تسلط آشكارى براى شما نسبت به آنها قرارداديم )) (واولئكم جعلنا لكم عليهم
سلطانا مبينا).
ايـن تسلط مى تواند از نظر منطقى بوده باشد چه اين كه منطق مسلمانان برمشركان كاملا پيروز
بـود و يـا از نـظـر ظـاهـرى و خارجى , زيرا در زمانى اين آيات نازل شد كه مسلمين به قدر كافى
نيرومند شده بودند.
آيـه 92ـ شـان نـزول : يـكـى از بـت پـرستان مكه به نام ((حارث بن يزيد)) بادستيارى ((ابوجهل ))
مـسـلمانى را به نام ((عياش بن ابى ربيعه )) به جرم گرايش به اسلام مدتها شكنجه مى داد, پس از
هجرت مسلمانان به مدينه , ((عياش )) نيز به مدينه هجرت كرد.
اتفاقا روزى در يكى از محله هاى اطراف مدينه با شكنجه دهنده خودحارث بن يزيد روبرو شد, و از
فـرصـت استفاده كرده , او را به قتل رسانيد, به گمان اين كه دشمنى را از پاى درآورده است , در
حالى كه توجه نداشت كه ((حارث )) توبه كرده و مسلمان شده به سوى پيامبر(ص ) مى رود; جريان
را به پيامبر(ص ) عرض كردند;آيه نازل شد و حكم قتلى را كه از روى اشتباه و خطا واقع شده بيان
كرد.
تفسير:.
احكام قتل خطاـ.
چـون درآيـات گـذشـته به مسلمانان آزادى عمل براى درهم كوبيدن منافقان ودشمنان خطرناك داخـلـى داده شـده , براى اين كه مبادا كسانى از اين قانون سؤاستفاده كنند و با افرادى كه دشمنى
دارنـد بـه نـام مـنـافق بودن تصفيه حساب خصوصى نمايند در اين آيه و آيه بعد احكام قتل خطا و
قـتـل عـمـد بـيـان شده است ,نخست دراين آيه مى فرمايد: ((براى هيچ مؤمنى مجاز نيست كه فرد
باايمانى را جز ازروى خطا به قتل برساند)) (وما كان لمؤمن ان يقتل مؤمنا الا خطا).
سپس جريمه و كفاره قتل خطا را در سه مرحله بيان مى كند:.
صورت نخست اين كه فرد بيگناهى كه از روى اشتباه كشته شده متعلق به خانواده مسلمانى باشد
كـه در ايـن صـورت , قاتل بايد دو كار كند, يكى اين كه برده مسلمانى را آزاد نمايد و ديگر اين كه
خـونـبهاى مقتول را به صاحبان خون بپردازد,آيه شريفه مى فرمايد: ((كسى كه مؤمنى را از روى
خـطـا به قتل رساند, بايد يك برده مؤمن را آزاد كند و خونبهايى به كسان او بپردازد)) (ومن قتل
مؤمنا خطا فتحرير رقبة مؤمنة ودية مسلمة الى اهله ).
((مگر اين كه خاندان مقتول بارضايت خاطر از ديه بگذرند)) (الا ان يصدقوا).
صـورت دوم ايـن كـه ((مقتول مؤمن وابسته به خاندانى باشد كه با مسلمانان خصومت و دشمنى
دارند, در اين صورت كفاره قتل خطا تنها آزاد نمودن برده مسلمان است )) (فان كان من قوم عدو
لكم وهو مؤمن فتحرير رقبة مؤمنة ).
پـرداخـت ديـه بـه جمعيتى كه تقويت بنيه مالى آنان خطرى براى مسلمانان محسوب خواهد شد
ضـرورت نـدارد, بـه عـلاوه اسلام ارتباط اين فرد را با خانواده خود كه همگى از دشمنان اسلامند
بريده است و بنابراين , جايى براى جبران خسارت نيست .
صـورت سـوم اين كه : ((خاندان مقتول از كفارى باشند كه با مسلمانان هم پيمانند, در اين صورت
بـراى احـترام به پيمان بايد علاوه بر آزاد كردن يك برده مسلمان خونبهاى او را به بازماندگانش
بپردازند)) (وان كان من قوم بينكم وبينهم ميثاق فدية مسلمة الى اهله وتحرير رقبة مؤمنة ).
ظاهرا منظور از مقتول در اينجا ((مقتول مؤمن )) است .
و در پايان آيه در مورد كسانى كه دسترسى به آزاد كردن برده اى ندارند; يعنى قدرت مالى ندارند و
يـا بـرده اى بـراى آزاد كـردن نمى يابند مى فرمايد: ((و آن كس كه دسترسى (به آزاد كردن برده )
ندارد, دو ماه پى درپى روزه مى گيرد (فمن لم يجدفصيام شهرين متتابعين ).
و در پايان مى گويد: ((اين (تبديل شدن آزاد كردن برده به دو ماه روزه گرفتن يك نوع تخفيف و
تـوبه الهى است , يا اين كه آنچه در آيه به عنوان كفاره قتل خطاگفته شد همگى ) براى انجام يك
تـوبه الهى است و خداوند همواره از هر چيز با خبرو همه دستوراتش بر طبق حكمت است )) (توبة
من اللّه وكان اللّه عليما حكيما).
آيـه 93ـ شـان نـزول : ((مـقـيـس بـن صـبابه كنانى )) كه يكى از مسلمانان بود, كشته برادرخود
((هشام )) را در محله ((بنى النجار)) پيدا كرد, جريان را به عرض پيامبر(ص )رسانيد, پيامبر(ص ) او
را بـه اتـفـاق ((قـيـس بـن هلال )) نزد بزرگان ((بنى النجار)) فرستاد ودستور داد كه اگر قاتل
((هـشـام )) را مى شناسند, او را تسليم نمايند و اگر نمى شناسند,خونبها و ديه او را بپردازند آنان
هـم چـون قاتل را نمى شناختند, ديه را به صاحب خون پرداختند و او هم تحويل گرفت و به اتفاق
((قـيـس بن هلال )) به طرف مدينه حركت كردند, در بين راه بقاياى افكار جاهليت ((مقيس )) را
تحريك نمود و با خودگفت : قبول ديه موجب سرشكستگى و ذلت است , لذا همسفر خود را كه از
قـبـيـلـه ((بـنـى الـنـجـار)) بـود بـه انتقام خون برادر كشت و به طرف مكه فرارنمود و از اسلام
نيزكناره گيرى كرد.
پـيامبر(ص ) هم در مقابل اين خيانت خون او را مباح نمود, و آيه موردبحث به همين مناسبت نازل
شد كه مجازات قتل عمد در آن بيان شده است .
تفسير:.
مجازات قتل عمدـ.
بعد از بيان حكم قتل خطا در اينجا به مجازات كسى كه فرد با ايمانى را ازروى عمد به قتل برساند اشـاره كـرده , و چـهـار مجازات و كيفر شديد اخروى (علاوه بر مساله قصاص كه مجازات دنيوى
است ) ذكر مى كند, مى فرمايد:.
1ـ ((و هر كسى فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه براى هميشه
در آن مى ماند)) (ومن يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدافيها).
2ـ ((و خداوند بر او غضب مى كند)) (وغضب اللّه عليه ).
3ـ ((و از رحمتش او را دور مى سازد)) (ولعنه ).
4ـ و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است )) (واعد له عذابا عظيما).
از آنجا كه آدمكشى يكى از بزرگترين جنايات و گناهان خطرناك است و اگر باآن مبارزه نشود,
امنيت كه يكى از مهمترين شرايط يك اجتماع سالم است به كلى ازبين مى رود, قرآن قتل بى دليل
يك انسان را همانند كشتن تمام مردم روى زمين معرفى مى كند انسانى را بدون اين كه قاتل باشد
و يا در زمين فساد كند بكشد, گوياهمه مردم را كشته است )).
آيـه 94ـ شان نزول : نقل شده كه : پيامبر(ص ) بعد از بازگشت از جنگ خيبر((اسامة بن زيد)) را با
جـمـعـى از مـسـلـمـانان به سوى يهوديان كه در يكى از روستاهاى ((فدك )) زندگى مى كردند
فرستاد, تا آنها را به سوى اسلام و يا قبول شرايط ذمه دعوت كنند.
يـكـى از يـهوديان به نام ((مرداس )) كه از آمدن سپاه اسلام با خبر شده بود به استقبال مسلمانان
شتافت , در حالى كه به يگانگى خدا و نبوت پيامبر(ص ) گواهى مى داد.
اسامة بن زيد به گمان اين كه مرد يهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهاراسلام مى كند و در
باطن مسلمان نيست به او حمله كرد و او را كشت .
هـنـگـامـى كه خبر به پيامبر(ص ) رسيد, سخت از اين جريان ناراحت شد وفرمود: تو مسلمانى را
كـشـتى , ((اسامة )) ناراحت شد و عرض كرد اين مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام
كرد, پيامبر(ص ) فرمود: تو كه از درون او آگاه نبودى , چه مى دانى ؟ شايد به راستى مسلمان شده
است , در اين موقع آيه نازل شد.
تـفـسير: در اين آيه يك دستور احتياطى براى حفظ جان افراد بيگناهى كه ممكن است مورد اتهام
قرارگيرند بيان مى كند و مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه در راه جهاد گام
بـر مـى داريـد, تـحـقـيـق و جـستجو كنيد و به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند نگوييد مسلمان
نيستيد)) (يا ايها الذين آمنوآ اذا ضربتم فى سبيل اللّه فتبينوا ولا تقولوا لمن القى اليكم السلام لست
مؤمنا).
سـپـس اضـافـه مى كند كه ((مبادا به خاطر نعمتهاى ناپايدار اين جهان افرادى را كه اظهاراسلام
مى كنند متهم كرده و آنها را به عنوان يك دشمن به قتل برسانيد و اموال آنها رابه غنيمت بگيريد))
(تـبـتـغـون عرض الحيوة الدنيا) ((در حالى كه غنيمتهاى جاودانى وارزنده در پيشگاه خداست ))
(فـعـنـداللّه مـغـانم كثيرة ) ((گرچه در گذشته چنين بوديد ودر دوران جاهليت جنگهاى شما
انگيزه غارتگرى داشت )) (كذلك كنتم من قبل )((ولى اكنون در پرتو اسلام و منتى كه خداوند بر
شـما نهاده است (از آن وضع نجات يافته ايد, بنابراين به شكرانه اين نعمت بزرگ ) لازم است كه در
كـارهـا تحقيق كنيد))(فمن اللّه عليكم فتبينوا) ((و اين را بدانيد كه خداوند از اعمال و نيات شما
آگاه است ))(ان اللّه كان بما تعملون خبيرا).
جـهاد يك قانون عمومى در عالم آفرينش است و همه موجودات جهان اعم از نباتات و حيوانات به
وسيله جهاد موانع را از سر راه خود برمى دارند تا بتوانند به كمالات مطلوب خود برسند.
الـبـتـه بـايـد تـوجه داشت كه جهاد علاوه بر نبردهاى دفاعى و گاهى تهاجمى ,مبارزات علمى ,
اقتصادى , فرهنگى و سياسى را نيز دربر مى گيرد.
(آيـه 95)ـ در آيـات گـذشـته سخن از جهاد در ميان بود, اين آيه مقايسه اى درميان مجاهدان و
غـيـرمجاهدان به عمل آورده , مى گويد: ((افراد با ايمانى كه ازشركت در ميدان جهاد خوددارى
مى كنند, و بيمارى خاصى كه آنها را از شركت دراين ميدان مانع شود ندارند, هرگز با مجاهدانى
كـه در راه خـدا و اعـلاى كلمه حق بامال و جان خود جهاد مى كنند يكسان نيستند)) (لا يستوى
القاعدون من المؤمنين غير اولى الضرر والمجاهدون فى سبيل اللّه باموالهم وانفسهم ).
سـپـس برترى مجاهدان را بار ديگر به صورت صريحتر و آشكارتر بيان كرده ,مى فرمايد: ((خداوند
مـجـاهدانى را كه با مال و جان خود در راهش پيكار مى كنند برخوددارى كنندگان از شركت در
مـيـدان جـهاد برترى عظيمى بخشيده )) (فضل اللّه المجاهدين باموالهم وانفسهم على القاعدين
درجة ).
ولى چون نقطه مقابل اين دسته از مجاهدان افرادى هستند كه جهاد براى آنهاواجب عينى نبوده
و يـا اين كه به خاطر بيمارى و ناتوانى و علل ديگر قادر به شركت در ميدان جهاد نبوده اند لذا براى
اين كه پاداش نيت صالح و ايمان و ساير اعمال نيك آنها ناديده گرفته نشود به آنها نيز وعده نيك
داده , مـى فـرمـايـد: ((بـه هـر دو دسته (مجاهدان و غيرمجاهدان ) وعده نيك داده است )) (وكلا
وعداللّه الحسنى ).
ولى از آنجا كه اهميت جهاد در منطق اسلام از اين هم بيشتر است بار ديگر به سراغ مجاهدان رفته
و تـاكـيـد مـى كـند كه ((خداوند مجاهدان را بر قاعدان اجر عظيمى بخشيده است )) (وفضل اللّه
المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما).
(آيه 96)ـ اين اجر عظيم در اين آيه چنين تفسير شده : ((درجات مهمى ازطرف خداوند و آمرزش
و رحمت او)) (درجات منه ومغفرة ورحمة ).
و در پـايـان آيه مى فرمايد: اگر در اين ميان افرادى ضمن انجام وظيفه خويش مرتكب لغزشهايى
شـده انـد و از كـرده خـويش پشيمانند خدا به آنها نيز وعده آمرزش داده ((زيرا خداوند آمرزنده و
مهربان است )) (وكان اللّه غفورا رحيما).
آيـه 97ـ شـان نزول : قبل از آغاز جنگ بدر سران قريش اخطار كردند كه همه افراد ساكن مكه كه
آمـادگـى بـراى شركت در ميدان جنگ دارند, بايد براى نبرد بامسلمانان حركت كنند و هر كس
مـخـالفت كند خانه او ويران و اموالش مصادره مى شود, به دنبال اين تهديد, عده اى از افرادى كه
ظـاهـرا اسـلام آورده بـودنـد ولـى به خاطر علاقه شديد به خانه و زندگى و اموال خود حاضر به
مهاجرت نشده بودند,نيز با بت پرستان به سوى ميدان جنگ حركت كردند, و در ميدان در صفوف
مشركان ايستادند و از كمى نفرات مسلمانان به شك و ترديد افتادند و سرانجام دراين ميدان كشته
شدند, آيه نازل گرديد و سرنوشت شوم آنها را شرح داد.
تـفـسير: در تعقيب بحثهاى مربوط به جهاد, در اين آيه اشاره به سرنوشت شوم كسانى مى شود كه
دم از اسلام مى زدند ولى برنامه مهم اسلامى يعنى ((هجرت )) را عملى نساختند, قرآن مى گويد:
((كـسانى كه فرشتگان قبض روح , روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند, و از
آنـهـا پـرسـيـدنـد (شما اگرمسلمان بوديد) پس چرا در صفوف كفار قرار داشتيد و با مسلمانان
جنگيديد)) ؟(ان الذين توفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم ).
از جـمله فوق استفاده مى شود كه گرفتن ارواح به دست يك فرشته معين نيست و اگر مى بينيم
كه در بعضى آيات اين موضوع به ملك الموت (فرشته مرگ )نسبت داده شده از اين نظر است كه او
بزرگ فرشتگان مامور قبض ارواح است .
آنـهـا در پـاسخ به عنوان عذرخواهى مى گويند: ((ما در محيط خود تحت فشار بوديم و به همين
جهت توانايى بر اجراى فرمان خدا نداشتيم )) (قلوا كنا مستضعفين فى الا رض ).
امـا ايـن اعـتـذار از آنـان پذيرفته نمى شود و به زودى ((از فرشتگان خدا پاسخ مى شنوند كه : مگر
سرزمين پروردگار وسيع و پهناور نبود كه مهاجرت كنيد و خود رااز آن محيط آلوده و خفقان بار
برهانيد)) ! (قلوا الم تكن ارض اللّه واسعة فتهاجروافيها).
و در پـايـان بـه سرنوشت آنان اشاره كرده , مى فرمايد: ((اين گونه اشخاص ) كه باعذرهاى واهى و
مـصـلـحـت انـديشى هاى شخصى شانه از زيربار هجرت خالى كردندو زندگى در محيط آلوده و
خفقان بار را بر آن ترجيح دادند) جايگاهشان دوزخ و بدسرانجامى دارند)) (فاولئك ماويهم جهنم
وست مصيرا).
(آيـه 98)ـ درايـن آيـه مـسـتـضـعـفان وناتوانهاى واقعى (نه مستضعفان دروغين )را استثنا كرده ,
مـى فـرمايد: ((مردان و زنان و كودكانى كه هيچ چاره اى براى هجرت وهيچ طريقى براى نجات از
آن مـحـيـط آلوده نمى يابند, از اين حكم مستثنا هستند))زيرا واقعا اين دسته معذورند و خداوند
مـمـكـن نيست تكليف مالايطاق كند (الا المستضعفين من الرجال والنس والولدان لا يستطيعون
حيلة ولا يهتدون سبيلا ).
(آيـه 99)ـ در ايـن آيـه مى فرمايد: ((ممكن است اينها مشمول عفو خداوندشوند و خداوند همواره
بخشنده و آمرزنده بوده است )) (فاولئك عسى اللّه ان يعفوعنهم وكان اللّه عفوا غفورا).
مستضعف كيست ؟.
از بررسى آيات قرآن و روايات استفاده مى شود افرادى كه از نظر فكرى يابدنى يا اقتصادى آنچنان ضـعيف باشند كه قادر به شناسايى حق از باطل نشوند, و يااين كه با تشخيص عقيده صحيح بر اثر
نـاتـوانـى جـسـمـى يا ضعف مالى و يامحدوديتهايى كه محيط بر آنها تحميل كرده قادر به انجام
وظايف خود بطوركامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند آنها را مستضعف مى گويند.
از امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) پرسيدند كه مستضعفان چه كسانى هستند؟ امام در پاسخ اين سؤال
نـوشـتـنـد: ((مـسـتضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و به وجود اختلاف (در
مـذاهـب و عقايد كه محرك بر تحقيق است ) پى نبرده باشد, اما هنگامى كه به اين مطلب پى برد,
ديگر مستضعف نيست )).
(آيه 100).
هجرت يك دستور سازنده اسلامى !.
به دنبال بحث در باره افرادى كه بر اثر كوتاهى در انجام فريضه مهاجرت , به انواع ذلتها و بدبختيها تـن در مى دهند, در اين آيه با قاطعيت تمام در باره اهميت هجرت در دو قسمت بحث شده است :
نخست اشاره به آثار و بركات هجرت درزندگى اين جهان كرده , مى فرمايد: ((و كسانى كه در راه
خدا و براى خدا مهاجرت كنند, در اين جهان پهناور خدا, نقاط امن فراوان و وسيع پيدا مى كنند))
كـه مـى تـوانـندحق را در آنجا اجرا كنند و بينى مخالفان را به خاك بمالند (ومن يهاجر فى سبيل
اللّه يجد فى الا رض مراغما كثيرا وسعة ).
سـپـس بـه جنبه معنوى و اخروى مهاجرت اشاره كرده مى فرمايد: ((اگر كسانى از خانه و وطن
خـود بـه قصد مهاجرت به سوى خدا و پيامبر(ص ) خارج شوند و پيش از رسيدن به هجرتگاه , مرگ
آنـها را فراگيرد, اجر و پاداششان بر خداست , و خداوندآمرزنده و مهربان است )) و گناهان آنها را
مى بخشد (ومن يخرج من بيته مهاجراالى اللّه ورسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على اللّه وكان
اللّه غفورا رحيما).
بنابراين مهاجران در هر دو صورت به پيروزى نائل مى گردند.
جـالـب ايـن اسـت كـه هـجرت ـن هم نه براى حفظ خود, بلكه براى حفظ آيين اسلام ـ مبد تاريخ
مـسلمانان مى باشد, و زيربناى همه حوادث سياسى , تبليغى واجتماعى ما را تشكيل مى دهد, و در
هر عصر و زمان و مكانى اگر همان شرايط پيش آيد, مسلمانان موظف به هجرتند!.
(آيه 101).
نماز مسافر.
در تـعـقـيـب آيـات گذشته كه در باره ((جهاد)) و ((هجرت )) بحث مى كرد در اين آيه به مساله ((نـمازمسافر)) اشاره كرده , مى فرمايد: ((هنگامى كه مسافرت كنيد مانعى ندارد كه نماز را كوتاه
كـنيد اگر از خطرات كافران بترسيد, زيرا كافران دشمن آشكارشما هستند)) (واذا ضربتم فى الا
رض فـلـيس عليكم جناح ان تقصروا من الصلوة ان خفتم ان يفتنكم الذين كفروا ان الكافرين كانوا
لكم عدوا مبينا).
البته جاى شك نيست كه نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد.
آيه 102ـ هنگامى كه پيامبر(ص ) با عده اى از مسلمانان به عزم ((مكه )) واردسرزمين ((حديبيه ))
شـدنـد و جـريان به گوش قريش رسيد, خالدبن وليد به سرپرستى يك گروه دويست نفرى براى
جـلـوگـيرى از پيشروى مسلمانان به سوى مكه , دركوههاى نزديك مكه مستقر شد, هنگام ظهر
((بلال )) اذان گفت و پيامبر(ص ) بامسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا كردند, خالد از مشاهده
اين صحنه در فكر فرورفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر بايد از فرصت استفاده كرد و
در حـال نـمـاز كـار مسلمانان را يكسره ساخت ; در اين هنگام آيه نازل شد و دستور نماز خوف را به
مـسلمانان داد, و اين خود يكى از نكات اعجاز قرآن است كه قبل از اقدام دشمن , نقشه هاى آنها را
نقش بر آب كرد.
تفسير: در تعقيب آيات مربوط به جهاد, اين آيه كيفيت نماز خوف را كه به هنگام جنگ بايد خوانده
شود به مسلمانان تعليم مى دهد, آيه خطاب به پيامبر(ص )كرده , مى فرمايد: ((هنگامى كه در ميان
آنها هستى و براى آنها نماز جماعت برپامى دارى بايد مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند, نخست
عـده اى بـا حـمـل اسلحه باتو به نماز بايستند)) (واذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة فلتقم طئفة
منهم معك ولياخذوآ اسلحتهم ).
سپس هنگامى كه اين گروه سجده كردند (و ركعت اول نماز آنها تمام شد, تودر جاى خود توقف
مى كنى ) و آنها با سرعت ركعت دوم را تمام نموده و به ميدان نبرد باز مى گردند و در برابر دشمن
مـى ايـسـتـنـد و گـروه دوم كـه نـمـاز نـخـوانـده اند, جاى گروه اول را مى گيرند و با تو نماز
مى گزارند)) (فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم ولتات طئفة اخرى لم يصلوا فليصلوا معك ).
((گروه دوم نيز بايد وسايل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمين نگذارند)) (ولياخذوا
حذرهم واسلحتهم ).
ايـن طـرز نـماز گزاردن براى اين است كه دشمن شما را غافلگير نكند, ((زيرادشمن همواره در
كـمين است كه از فرصت استفاده كند و دوست مى دارد كه شما ازسلاح و متاع خود غافل شويد و
يكباره به شما حمله ور شود)) (ود الذين كفروا لوتغفلون عن اسلحتكم وامتعتكم فيميلون عليكم
ميلة واحدة ).
ولـى از آنـجا كه ممكن است ضرورتهايى پيش بيايد كه حمل سلاح و وسايل دفاعى هر دو با هم به
هنگام نماز مشكل باشد, در پايان آيه چنين دستور مى دهد:((و گناهى بر شما نيست اگر از باران
ناراحت باشيد و يا بيمار شويد كه در اين حال سلاح حود را بر زمين بگذاريد)) (ولا جناح عليكم ان
كان بكم اذى من مطر او كنتم مرضى ان تضعوا اسلحتكم ).
((ولـى در هـر صـورت از هـمـراه داشتن وسايل محافظتى و ايمنى (مانند زره وخود و امثال آن )
غـفـلت نكنيد و حتى در حال عذر, حتما آنها را با خود داشته باشيد)) كه اگر احيانا دشمن حمله
كند بتوانيد تا رسيدن كمك , خود را حفظ كنيد(وخذوا حذركم ).
شـما اين دستورات را به كار بنديد و مطمئن باشيد پيروزى با شماست ((زيراخداوند براى كافران
مجازات خواركننده اى آماده كرده است )) (ان اللّه اعد للكافرين عذابا مهينا).
(آيه 103).
اهميت فريضه نماز!.
بـه دنـبـال دسـتـور نـمـاز خـوف در آيه قبل و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در اين آيه مـى فرمايد: ((پس از اتمام نماز ياد خدا را فراموش نكنيد, و در حال ايستادن و نشستن و زمانى كه
بـر پـهلو خوابيده ايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوييد)) (فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا اللّه قياما
وقعودا وعلى جنوبكم ).
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن , ممكن است همان حالات مختلف جنگى
كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن , سلاحهاى مختلف
جنگى از جمله وسيله تيراندازى را به كارمى برند, بوده باشد.
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است , كه معنى نماز خواندن در اوقات معين
اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند.
سـپـس قـرآن مـى گويد: دستور نماز خوف يك دستور استثنايى است و ((به مجرد اين كه حالت
خوف زائل گشت , بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد))(فاذا اطماننتم فاقيموا الصلوة ).
و در پايان سر اين همه سفارش و دقت را در باره نماز چنين بيان مى دارد:((زيرا نماز وظيفه ثابت
و معينى براى مؤمنان است )) (ان الصلوة كانت على المؤمنين كتابا موقوتا).
آيـه 104ـ شـان نـزول : از ابـن عـبـاس چـنـيـن نـقل شده كه : پس از حوادث دردناك جنگ احد
پـيـامبراسلام (ص ) بر فراز كوه احد رفت و ابوسفيان نيز بر كوه احدقرار گرفت و با لحنى فاتحانه
فـريـاد زد: ((اى مـحـمـد ! يـك روز پـيروز شديم و روزديگر شما)) يعنى اين پيروزى ما در برابر
شـكـسـتى كه در بدر داشتيم , پيامبر(ص ) به مسلمانان فرمود: فورا به او پاسخ گوييد, مسلمانان
گفتند: ((هرگز وضع ما با شمايكسان نيست , شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ )).
ابوسفيان فرياد زد: ((لنا العزى ولا عزى لكم ; ما داراى بت بزرگ ((عزى ))هستيم و شما نداريد.
پـيـامـبـر(ص ) فـرمـود: شـمـا هم در برابر شعار آنها بگوييد: اللّه مولـينا ولا مولى لكم ; سرپرست و
تكيه گاه ما خداست و شما سرپرست و تكيه گاهى نداريد.
ابـوسفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان ديد, دست ازبت ((عزى )) برداشت و
به دامن بت ((هبل )) در آويخت و فرياد زد: اعل هبل !; سربلندباد هبل .
پـيامبر(ص ) دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر ومحكم تر بكوبند وبگويند:
اللّه اعلى واجل !; خداوند برتر و بالاتر است .
ابـوسـفـيـان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهره اى نگرفت فرياد زد: ميعادگاه ما سرزمين
بدرصغرى است .
مـسلمانان از ميدان جنگ بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناك احدسخت ناراحت بودند; در
ايـن هـنگام آيه نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث
دردناك ناراحت نشوند.
اين شان نزول به ما مى آموزد كه مسلمانان بايد هيچ يك از تاكتيكهاى دشمن را از نظر دور ندارند;
در بـرابـر مـنـطق دشمنان , منطقهاى نيرومندتر و در برابرسلاحهاى آنها سلاحهاى برتر وگرنه
حوادث به نفع دشمن تغييرشكل خواهدداد.
و بنابراين , در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تاسف خوردن در برابرحوادث دردناك و مفاسد
وحـشتناكى كه مسلمانان را از هر سو احاطه كرده بطورفعالانه دست به كار شوند, در برابر كتابها
ومـطبوعات ناسالم , كتب ومطبوعات سالم فراهم كنند, و در مقابل وسايل تبليغاتى مجهز دشمنان
از مـجـهـزتـريـن وسايل تبليغاتى روز استفاده كنند, و در مقابل طرحها و تزها و دكترين هايى كه
مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى دهند طرحهاى جامع اسلامى را به شكل
روز در اخـتـيـار هـمگان قرار دهند, تنها با استفاده از اين روش است كه مى توانند موجوديت خود
راحفظ كرده وبه صورت يك گروه پيشرو درجهان درآيند.
تفسير: به دنبال آيات مربوط به جهاد و هجرت , اين آيه براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان
چنين مى گويد: ((هرگز از تعقيب دشمن سست نشويد)) (ولاتهنوا فى ابتغ القوم ).
اشـاره بـه اين كه در مقابل دشمنان سرسخت , روح تهاجم را در خود حفظكنيد; زيرا از نظر روانى
اثر فوق العاده اى در كوبيدن روحيه دشمن دارد.
سـپـس اسـتدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مى كند و مى گويد: چراشما سستى به خرج
دهـيـد ((در حـالـى كـه اگـر شـما در جهاد گرفتار درد و رنج مى شويددشمنان شما نيز از اين
ناراحتيها سهمى دارند, با اين تفاوت كه شما اميد به كمك ورحمت وسيع پروردگار عالم داريد و
آنـهـا فـاقد چنين اميدى هستند)) (ان تكونواتالمون فانهم يالمون كما تالمون وترجون من اللّه ما
لايرجون ).
و در پايان براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((فراموش نكنيد كه تمام اين ناراحتيها ورنجها و تلاشها و
كـوششها و احيانا سستى ها و مسامحه كاريهاى شما از ديدگاه علم خدا مخفى نيست )) (وكان اللّه
عليما حكيما).
و بنابراين , نتيجه همه آنها را خواهيد ديد.
آيـه 105ـ شان نزول : در شان نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه : طايفه بنى ابيرق طايفه اى نسبتا
معروف بودند; سه برادر از اين طايفه به نام ((بشر)) و ((بشير))و ((مبشر)) نام داشتند,((بشير)) به
خـانـه مسلمانى به نام ((رفاعه )) دستبرد زد و شمشير وزره و مقدارى از مواد غذايى را به سرقت
بـرد, فرزند برادر او به نام ((قتاده )) كه ازمجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر(ص ) عرض
كرد.
بـرادران سـارق وقـتـى بـاخبر شدند, يكى از سخنوران قبيله خود را ديدند كه باجمعى به خدمت
پـيامبر(ص ) بروند و با قيافه حق به جانب سارق را تبرئه كنند, وقتاده را به تهمت ناروا زدن متهم
سازند.
پـيـامـبـر(ص ) طـبـق وظيفه ((عمل به ظاهر)) شهادت اين جمعيت را پذيرفت وقتاده را مورد
سـرزنـش قـرار داد, قـتـاده كـه بـيگناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد وبه سوى عموى خود
بـازگـشـت و جريان را با اظهار تاسف فراوان بيان كرد, عمويش او را دلدارى داد و گفت : نگران
مباش خداوند پشتيبان ما است .