سپس قرآن مى گويد: ((همه اينها بعد از انجام وصيتى است كه او (ميت ) كرده است و بعد از اداى دين است )) بنابراين , اگر وصيتى كرده يا ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد (من بعد وصية
يوصى به اودين ).
الـبـتـه انسان فقط مى تواند در باره يك سوم از مال خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند
صحيح نيست مگر اين كه ورثه اجازه دهند.
و در جـمـلـه بـعـد مـى فـرمايد: ((شما نمى دانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما
هستند)) (آبؤكم وابنؤكم لاتدرون ايهم اقرب لكم نفعا).
و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((اين قانونى است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم
است )) (فريضة من اللّه ان اللّه كان عليما حكيما).
اين جمله براى تاكيد مطالب گذشته است , تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى مردم در باره قوانين
مربوط به سهام ارث باقى نماند.
چرا ارث مرد دو برابر زن مى باشد؟.
بـا مـراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى مى بريم كه اين سؤال از همان آغازاسلام در اذهان مردم بـوده و گـاه بـيـگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسشهايى مى كردند از جمله از امام على بن
مـوسـى الرضا(ع ) نقل شده كه در پاسخ اين سؤال فرمود: ((اين كه سهم زنان از ميراث نصف سهم
مردان است به خاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مى كند چيزى (مهر) مى گيرد و مرد ناچار
اسـت چـيـزى بـدهد, به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است , در حالى كه زن در برابر
هزينه زندگى مرد و خودش مسؤوليتى ندارد)).
(آيه 12).
سهم ارث همسران از يكديگر!.
در اين آيه چگونگى ارث زن و شوهر از يكديگر توضيح داده شده , آيه مى گويد: ((و براى شما نصف مـيـراث زنـانتان است اگر فرزندى نداشته باشند)) (ولكم نصف ما ترك ازواجكم ان لم يكن لهن
ولد).
((ولى اگر فرزند و يا فرزندانى براى آنها باشد (حتى اگر از شوهر ديگرى باشد)تنها يك چهارم از
آن شماست )) (فان كان لهن ولد فلكم الربع مما تركن ).
الـبـتـه اين تقسيم نيز ((بعد از پرداخت بدهيهاى همسر و انجام وصيتهاى مالى اوست )) (من بعد
وصية يوصين بها اودين ).
((و براى زنان شما يك چهارم ميراث شماست اگر فرزندى نداشته باشيد))(ولهن الربع مما تركتم
ان لم يكن لكم ولد).
((و اگـر بـراى شـمـا فرزندى باشد (اگر چه اين فرزند از همسر ديگرى باشد)سهم زنان به يك
هشتم مى رسد)) (فان كان لكم ولد فلهن الثمن مما تركتم ).
اين تقسيم نيز همانند تقسيم سابق ((بعد از انجام وصيتى كه كرده ايد و اداى دين )) است (من بعد
وصية توصون بها اودين ).
سـپـس حـكـم ارث خـواهـران و برادران را بيان مى كند و مى گويد: ((اگر مردى ازدنيا برود و
بـرادران و خـواهـران از او ارث ببرند, يا زنى از دنيا برود و برادر و ياخواهرى داشته باشد هر يك از
آنها يك ششم مال را به ارث مى برند)) (وان كان رجل يورث كلالة اوامراة وله اخ او اخت فلكل وا حد
منهما السدس ).
((كـلالـة )) بـه خواهران و برادران مادرى كه از شخص متوفى ارث مى برند گفته مى شود اين در
صـورتـى اسـت كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر (مادرى )باقى بماند ((اما اگر بيش از
يـكى باشند مجموعا يك سوم مى برند)) يعنى بايد ثلث مال را در ميان خودشان تقسيم كنند (فان
كانوا اكثر من ذلك فهم شرك فى الثلث ).
سپس اضافه مى كند: ((اين در صورتى است كه وصيت قبلا انجام گيرد وديون از آن خارج شود))
(من بعد وصية يوصى بها او دين ).
((به شرط آن كه (از طريق وصيت و اقرار به دين ) به آنها (ورثه ) ضرر نزند))(غير مضار).
و در پـايان آيه براى تاكيد مى فرمايد: ((اين سفارش خداست , و خدا دانا وبردبار است )) (وصية من
اللّه واللّه عليم حليم ).
يـعـنى , اين توصيه اى است الهى كه بايد آن را محترم بشمريد, زيرا خداوند به منافع و مصالح شما
آگاه است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيت كنندگان آگاه مى باشد, در عين حال
حليم است و كسانى را كه برخلاف فرمان او رفتار مى كنند فورا مجازات نمى نمايد!.
(آيه 13)ـ به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در باره قوانين ارث گذشت دراين آيه از اين قوانين
به عنوان حدود الهى ياد كرده مى فرمايد: ((اينها حدود ومرزهاى الهى است )) (تلك حدود اللّه ).
كه عبور و تجاوز از آنها ممنوع است , و آنها كه از حريم آن بگذرند و تجاوزكنند, گناهكار و مجرم
شناخته مى شوند.
سـپـس مـى فرمايد: ((كسانى كه خداوند و پيامبر را اطاعت كنند (و اين مرزها رامحترم شمارند)
بـطـور جـاودان در بـاغهايى از بهشت خواهند بود, كه آب از پاى درختان آنها قطع نمى گردد))
(ومن يطع اللّه ورسوله يدخله جنات تجرى من تحتهاالا نهار خالدين فيها).
در پايان آيه مى فرمايد: ((اين رستگارى و پيروزى بزرگى است )) (وذلك الفوزالعظيم ).
(آيـه 14)ـ در ايـن آيه به نقطه مقابل كسانى كه در آيه قبل بيان شد اشاره كرده , مى فرمايد: ((آنها
كـه نافرمانى خدا و پيامبر كنند و از مرزها تجاوز نمايندجاودانه در آتش خواهند بود)) (ومن يعص
اللّه ورسوله ويتعد حدوده يدخله ناراخالدا فيها).
و در پـايان آيه به سرانجام آنها اشاره كرده , مى فرمايد: ((آنها عذاب خواركننده و آميخته با توهينى
دارند)) (وله عذاب مهين ).
در جـمـله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعكس شده بود, و در اين جمله كه مساله اهانت به
ميان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مى كند.
(آيـه 15)ـ ايـن آيـه اشـاره به مجازات زنان شوهردارى است كه آلوده ((فحشا)) مى شوند, نخست
مـى فـرمـايـد: ((و كـسانى از زنان (همسران ) شما كه مرتكب زنا شوند چهار نفر از مسلمانان را به
عنوان شاهد بر آنها بطلبيد)) (واللا تى ياتين الفاحشة من نسئكم فاستشهدوا عليهن اربعة منكم ).
سـپـس مى فرمايد: ((اگر اين چهار نفر به موضوع (زنا) گواهى دادند, آنها را درخانه هاى (خود)
محبوس سازيد, تا مرگ آنها فرا رسد)) (فان شهدوا فامسكوهن فى البيوت حتى يتوفيهن الموت ).
بنابراين , مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در اين آيه ((حبس ابد)) تعيين شده است .
ولى بلافاصله مى گويد: ((و يا اين كه خداوند راهى براى آنها قرار بدهد)) (اويجعل اللّه لهن سبيلا
).
از تعبير فوق استفاده مى شود كه اين حكم , يك حكم موقت بوده است .
(آيـه 16)ـ در ايـن آيـه حـكـم زنا و عمل منافى عفت ((غيرمحصنه )) را بيان مى كند, و مى فرمايد:
((مرد و زنى كه (همسر ندارند و) اقدام به ارتكاب اين عمل زشت مى كنند, آنها را آزار (و مجازات )
كنيد)) (والذان ياتيانها منكم فـاذوهما).
مجازات مذكور در اين آيه يك مجازات كلى است , و آيه 2 سوره نور كه حدزنا را يكصد تازيانه براى
هريك از طرفين بيان كرده مى تواند, تفسير و توضيحى براى اين آيه بوده باشد.
در پايان آيه اشاره به مساله توبه و عفو و بخشش از اين گونه گناهكاران كرده ,و مى فرمايد: ((اگر
آنـهـا بـه راسـتـى توبه كنند و خود را اصلاح نمايند و به جبران گذشته بپردازند, از مجازات آنها
صـرفنظر كنيد, زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است )) (فان تابا واصلحا فاعرضوا عنهم ان اللّه كان
توابا رحيما).
از ايـن حـكـم ضـمنا استفاده مى شود كه هرگز نبايد افرادى را كه توبه كرده اند دربرابر گناهان
سابق مورد ملامت قرار داد.
(آيـه 17)ـ در آيه قبل مساله سقوط حد و مجازات مرتكبين اعمال منافى عفت در پرتو توبه صريحا
بـيـان شـد, در اين آيه پاره اى از شرايط آن را بيان مى كند ومى فرمايد: ((پذيرش توبه از سوى خدا
تـنها براى كسانى است كه كار بدى (گناهى ) رااز روى جهالت انجام مى دهند)) (انما التوبة على
اللّه للذين يعملون السؤ بجهالة ).
منظور از ((جهالت )) در آيه فوق طغيان غرايز وتسلط هوسهاى سركش وچيره شدن آنها بر نيروى
عـقـل و ايـمـان اسـت , و در ايـن حـالـت , عـلم و دانش انسان به گناه گرچه از بين نمى رود اما
تحت تاثيرآن غرايز سركش قرارگرفته وعملا بى اثرمى گردد,و هنگامى كه علم اثر خود را از دست
داد, عملا با جهل و نادانى برابر خواهدبود.
در جـمـلـه بـعـد قرآن به يكى ديگر از شرايط توبه اشاره كرده , مى فرمايد: ((سپس به زودى توبه
مى كنند)) (ثم يتوبون من قريب ).
يعنى , به زودى از كار خود پشيمان شوند و به سوى خدا باز گردند, زيرا توبه كامل آن است كه آثار
و رسوبات گناه را بطوركلى از روح و جان انسان بشويد.
پس از ذكر شرايط توبه در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خداوند
دانا و حكيم است )) (فاولئك يتوب اللّه عليهم وكان اللّه عليما حكيما).
(آيه 18)ـ در اين آيه اشاره به كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى شود نموده ,مى فرمايد: ((كسانى كه
در آسـتـانـه مـرگ قرار مى گيرند و مى گويند اكنون از گناه خودتوبه كرديم توبه آنان پذيرفته
نخواهد شد)) (وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الا
ن ).
دسـته دوم , از كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى شود آنها هستند كه در حال كفراز جهان مى روند,
در آيـه مـوردبـحث در باره آنها چنين مى فرمايد: ((و آنها كه در حال كفر مى ميرند توبه براى آنها
نيست )) (ولا الذين يموتون وهم كفار).
در حقيقت آيه مى گويد: كسانى كه از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ايمان توبه كرده اند
ولى در حال مرگ با ايمان از دنيا نرفتند, توبه هاى گذشته آنهانيز بى اثر است .
در پـايـان آيـه مى فرمايد: ((اينها (هر دو دسته ) كسانى هستند كه عذاب دردناكى براى آنان مهيا
كرده ايم )) (اولئك اعتدنا لهم عذابا اليما).
آيـه 19ـ شان نزول : از امام باقر(ع ) نقل شده كه : اين آيه در باره كسانى نازل گرديده كه همسران
خـود را بـدون اين كه همچون يك همسر با آنها رفتار كنند, نگه مى داشتند, به انتظار اين كه آنها
بميرند, و اموالشان را تملك كنند.
تفسير:.
باز هم دفاع از حقوق زنان ـ.
در ايـن آيـه بـه دو عادت ناپسند دوران جاهليت اشاره گرديده و به مؤمنان هشدار داده شده كه آلوده آنها نشوند.
1ـ آيـه مـى گـويـد: ((اى افـراد با ايمان ! براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه (و ايجاد
ناراحتى براى آنها) ارث ببريد)) (ي ايها الذين آمنوا لا يحل لكم ان ترثوا النس كرها).
2ـ يـكـى ديـگـر از عـادات نـكـوهـيـده آنـها اين بود كه زنان را با وسايل گوناگون ,تحت فشار
مـى گـذاشـتـند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گيرند, آيه مورد بحث اين كاررا ممنوع ساخته ,
مـى فـرمـايد: ((آنها را تحت فشار قرار ندهيد به خاطر اين كه قسمتى از آنچه را به آنها داده ايد (از
مهر) تملك كنيد)) (ولا تعضلوهن لتذهبوا ببعض م اتيتموهن ).
ولى اين حكم , استثنايى دارد كه در جمله بعد به آن اشاره شده و آن اين است كه اگر آنها مرتكب
عـمـل زشـت گردند شوهران مى توانند آنها را تحت فشار قراردهند, تا مهر خود را حلال كرده و
طـلاق بگيرند همان طور كه آيه مى گويد: ((مگراين كه عمل زشت آشكارى انجام دهند)) (الا ان
ياتين بفاحشة مبينة ).
منظور از ((فاحشة مبينة )) (عمل زشت آشكار) در آيه فوق هرگونه مخالفت شديد زن و نافرمانى
و ناسازگارى او را شامل مى شود.
سـپس دستور معاشرت شايسته و رفتار انسانى مناسب با زنان را صادرمى كند, مى فرمايد: و با آنها
بطور شايسته معاشرت كنيد)) (وعاشروهن بالمعروف ).
و به دنبال آن اضافه مى كند, حتى ((اگر به جهاتى از همسران خود رضايت كامل نداشته باشيد و
بـر اثـر امورى آنها در نظر شما ناخوشايند باشند (فورا تصميم به جدايى نگيريد و تا آنجا كه قدرت
داريد مدارا كنيد, زيرا ممكن است شما درتشخيص خود گرفتار اشتباه شده باشيد) و اى بسا آنچه
را نمى پسنديد خداوند درآن خير و بركت و سود فراوانى قرار داده باشد)) (فان كرهتموهن فعسى
ان تكرهواشيئا ويجعل اللّه فيه خيرا كثيرا).
آيه 20ـ شان نزول : پيش از اسلام رسم بر اين بود كه اگر مى خواستند همسرسابق را طلاق گويند
و ازدواج جـديـدى كـنـنـد بـراى فـرار از پرداخت مهر, همسر خودرا به اعمال منافى عفت متهم
مـى كـردند, و بر او سخت مى گرفتند, تا حاضر شود مهرخويش را كه معمولا قبلا دريافت مى شد
بپردازد, و طلاق گيرد, و همان مهر را براى همسر دوم قرار مى دادند.
آيه نازل شد و اين كار زشت را مورد نكوهش قرار داد.
تـفـسـير: اين آيه نيز براى حفظ قسمت ديگرى از حقوق زنان نازل گرديده ومى گويد: ((و اگر
تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد ومال فراوانى (به عنوان مهر)
بـه او پـرداخـتـه ايد, چيزى از آن را نگيريد)) (وان اردتم استبدال زوج مكان زوج و اتيتم احديهن
قنطارا فلا تاخذوا منه شيئا).
سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهليت در اين باره كه همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت
مـى كـردنـد نـمـوده , مى فرمايد: ((آيا براى باز پس گرفتن (مهر)زنان متوسل به تهمت و گناه
مى شويد)) (اتاخذونه بهتانا واثما مبينا).
يـعـنـى , اصـل عـمل , ظلم است و گناه , و متوسل شدن به يك وسيله ناجوانمردانه و غلط, گناه
آشكار ديگرى است .
(آيـه 21)ـ در ايـن آيـه مـجـددا بـراى تـحـريـك عـواطـف انـسانى مردان اضافه مى كند كه شما
وهـمسرانتان مدتها درخلوت وتنهايى با هم بوده ايد همانند يك روح در دوبدن ((چگونه آن (مهر)را
بـازپـس مـى گـيريد در حالى كه بايكديگر تماس وآميزش كامل داشته ايد)) و همچون بيگانه ها و
دشـمـنـان با يكديگر رفتار مى كنيد, و حقوق مسلم آنها را پايمال مى نماييد ! (وكيف تاخذونه وقد
افضى بعضكم الى بعض ).
سـپـس مـى فـرمـايد: از اين گذشته ((همسران شما پيمان محكمى به هنگام عقدازدواج از شما
گـرفته اند)) چگونه اين پيمان مقدس و محكم را ناديده مى گيريد واقدام به پيمان شكنى آشكار
مى كنيد ؟ (واخذن منكم ميثاقا غليظا).
آيـه 22ـ شـان نـزول : پس از اسلام , حادثه اى براى يكى از مسلمانان پيش آمدو آن اين كه : يكى از
انـصـار بـه نـام ((ابـوقيس )) از دنيا رفت , فرزندش به نامادرى خودپيشنهاد ازدواج نمود, آن زن
گـفـت : مـن تـو را فـرزنـد خـود مـى دانـم و چنين كارى راشايسته نمى بينم ولى با اين حال از
پيغمبر(ص ) كسب تكليف مى كنم , سپس موضوع را خدمت پيامبر(ص ) عرض كرد, و كسب تكليف
نمود, آيه نازل شد و از اين كار (كه در زمان جاهليت معمول بود) به شدت نهى كرد.
تـفـسير: همان طور كه در شان نزول نيز اشاره شد, آيه خط بطلان به يكى ازاعمال ناپسند دوران
جـاهـلـيـت مـى كـشد و مى گويد: ((با زنانى كه پدران شما با آنهاازدواج كرده اند هرگز ازدواج
نكنيد)) (ولا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النس).
اما از آنجا كه هيچ قانونى معمولا شامل گذشته نمى شود, اضافه مى فرمايد:((مگر ازدواجهايى كه
(پيش از نزول اين حكم ) انجام شده است )) (الا ما قد سلف ).
سـپس براى تاكيد مطلب , سه تعبير شديد در باره اين نوع ازدواج بيان كرده ,مى گويد: ((زيرا اين
كار, عمل زشتى است )) (انه كان فاحشة ).
و بـعـد اضـافـه مى كند: ((عملى است كه موجب تنفر)) در افكار مردم است ;يعنى طبع بشر آن را
نمى پسندد (ومقتا).
و در پايان مى فرمايد: ((روش نادرستى است )) (وس سبيلا ).
حتى در تاريخ مى خوانيم كه مردم جاهلى نيز اين نوع ازدواج را ((مقت ))(تنفرآميز) و فرزندانى كه
ثمره آن بودند ((مقيت )) (فرزندان مورد تنفر) مى ناميدند.
(آيه 23).
تحريم ازدواج با محارم !.
در ايـن آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره كرده , وبراساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود:.
1ـ ولادت كه از آن تعبير به ((ارتباط نسبى )) مى شود.
2ـ از طريق ازدواج كه به آن ((ارتباط سببى )) مى گويند.
3ـ از طريق شيرخوارگى كه به آن ((ارتباط رضاعى )) گفته مى شود.
نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى فرمايد:((مادران شما و دخترانتان
و خـواهرانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادر ودختران خواهرانتان بر شما حرام شده اند))
(حرمت عليكم امهاتكم وبناتكم واخواتكم وعماتكم وخالاتكم وبنات الا خ وبنات الا خت ).
بـايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلاواسطه از او متولدشده نيست , بلكه
جـده و مادر جده و مادر پدر و مانند آن راشامل مى شود همان طوركه منظور از دختر, تنها دختر
بـلاواسـطـه نـيـست بلكه , دختر و دختر پسر و دختر دخترو فرزندان آنها را نيز در بر مى گيرد و
همچنين در مورد پنج دسته ديگر.
سـپـس به محارم رضاعى اشاره كرده و مى فرمايد: ((و مادرانى كه شما را شيرداده اند, و خواهران
رضاعى شما, بر شما حرامند)) (وامهاتكم اللا تى ارضعنكم واخواتكم من الرضاعة ).
و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چندعنوان بيان مى كند.
1ـ ((و مادران همسرانتان )) (وامهات نسئكم ).
يعنى , به مجرد اين كه زنى به ازدواج مردى در آمد و صيغه عقد, جارى گشت مادر او, و مادرمادر
او, و هر چه بالاتر روند بر او حرام ابدى مى شوند.
2ـ ((و دخـتران همسرتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اين كه با آن همسر آميزش جنسى
پيدا كرده باشيد)) (وربائبكم اللا تى فى حجوركم من نسائكم اللا تى دخلتم بهن ).
بـه دنبال اين قسمت براى تاكيد مطلب اضافه مى كند كه : ((اگر با آنها آميزش جنسى نداشته ايد
دخترانشان بر شما حرام نيستند)) (فان لم تكونوا دخلتم بهن فلاجناح عليكم ).
3ـ ((و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند)) (وحلائل ابنئكم الذين من اصلابكم ).
در حقيقت تعبير ((من اصلابكم )) (فرزندانى كه از نسل شما باشند) براى اين است كه روى يكى از
رسوم غلط دوران جاهليت (و آن فرزندخواندگى و احكام آن است ) خط بطلان كشيده شود.
4ـ ((و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است )) (وان تجمعوا بين الا ختين ).
و از آنـجـا كه در زمان جاهليت ازدواج با محارم و جمع ميان دو خواهر رايج بود, و افرادى مرتكب
چـنـيـن ازدواجـهـايى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مى گويد: ((مگر آنچه در گذشته واقع
شده )) (الا ما قد سلف ).
يـعنى , اگر كسانى قبل از نزول اين قانون , چنين ازدواجى انجام داده اند, كيفرو مجازاتى ندارند,
اگرچه اكنون بايد يكى از آن دو را انتخاب كرده و ديگرى را رهاكنند.
در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند آمرزنده و مهربان است )) (ان اللّه كان غفورارحيما).
آغاز جز پنجم قرآن مجيد.
(آيـه 24)ـ ايـن آيه , بحث آيه گذشته را در باره زنانى كه ازدواج با آنها حرام است دنبال مى كند و اضـافه مى نمايد كه : ((ازدواج و آميزش جنسى با زنان شوهردارنيز حرام است )) (والمحصنات من
النس).
تنها استثنايى كه به اين حكم خورده است در مورد زنان غير مسلمانى است كه به اسارت مسلمانان
در جـنـگـهـا در مـى آيند, همان گونه كه آيه مى فرمايد: ((مگر آنهارا كه (از طريق اسارت ) مالك
شده ايد)) (الا ما ملكت ايمانكم ).
زيـرا اسـارت آنـهـا به حكم طلاق است و اسلام اجازه مى دهد بعد از تمام شدن عده با آنان ازدواج
كنند و يا همچون يك كنيز با آنان رفتار شود.
سـپـس بـراى تـاكـيـد احكام گذشته كه در مورد محارم و مانند آن وارد شده مى فرمايد: ((اينها
احـكـامـى اسـت كه خداوند براى شما مقرر داشته و نوشته است ))(كتاب اللّه عليكم ) بنابراين , به
هيچ وجه قابل تغيير و عدول نيست .
سـپـس مى گويد: غير از اين چند طايفه ((زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد)براى شما حلال
اسـت , كـه بـا اموال خود آنان را اختيار كنيد در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى كنيد))
(واحل لكم ماورآ ذلكم ان تبتغوا باموالكم محصنين غير مسافحين ).
جمله ان تبتغوا باموالكم اشاره به اين است كه رابطه زناشويى يا بايد به شكل ازدواج با پرداخت مهر
و يا به شكل مالك شدن كنيز با پرداخت قيمت باشد.
در قسمت بعد, اشاره به مساله ازدواج موقت و به اصطلاح ((متعه )) كرده ,مى گويد: ((زنانى را كه
مـتـعـه مـى كـنيد مهر آنها را به عنوان يك واجب بايد بپردازيد))(فما استمتعتم به منهن فتوهن
اجورهن فريضة ).
بعد از ذكر لزوم پرداخت مهر اشاره به اين مطلب مى فرمايد كه : ((اگر طرفين عقد, با رضايت خود
مـقـدار مـهـر را بـعـدا كـم و زياد كنند مانعى ندارد)) (ولا جناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد
الفريضة ).
احـكـامـى كه در آيه به آن اشاره شد, احكامى است كه متضمن خير و سعادت افراد بشر است زيرا:
((خداوند از مصالح بندگان آگاه و در قانونگذارى خود حكيم است )) (ان اللّه كان عليما حكيما).
قابل ذكر است كه اصل مشروع بودن اين نوع ازدواج در زمان پيامبر قطعى است و هيچ گونه دليل
قابل اعتمادى در باره نسخ شدن آن در دست نيست .
ازدواج موقت يك ضرورت اجتماعى .
ايـن مـوضوع را نمى توان انكار كرد كه غريزه جنسى يكى از نيرومندترين غرايز انسانى است , تا آنجا كـه پـاره اى از روانـكـاوان آن را تـنـهـا غـريزه اصيل انسان مى دانند و تمام غرايز ديگر را به آن باز
مى گردانند.
اين موضوع مخصوصا در عصر ما كه سن ازدواج بر اثر طولانى شدن دوره تحصيل و مسائل پيچيده
اجـتماعى بالا رفته , و كمتر جوانى مى تواند در سنين پايين يعنى درداغ ترين دوران غريزه جنسى
اقدام به ازدواج كند, شكل حادترى به خود گرفته است .
با اين وضع چه بايد كرد؟.
يـا بايد ((فحشا)) را مجاز بدانيم (همان طور كه دنياى مادى امروز عملا بر آن صحه گذارده و آن را بـه رسـميت شناخته ) و يا طرح ازدواج موقت را بپذيريم , معلوم نيست آنها كه با ازدواج موقت و
فحشا مخالفند چه جوابى براى اين سؤال فكركرده اند ؟!.
در حـالـى كـه طـرح ازدواج موقت , نه شرايط سنگين ازدواج دائم را دارد كه باعدم تمكن مالى يا
اشتغالات تحصيلى و مانند آن نسازد و نه زيانهاى فجايع جنسى و فحشا را در بر دارد.
(آيه 25) ـ.
ازدواج با كنيزان !.
در تـعـقـيـب بـحثهاى مربوط به ازدواج , اين آيه , شرايط ازدواج با كنيزان را بيان مى كند, نخست مـى گـويد: ((كسانى كه قدرت ندارند كه با زنان (آزاد) پاكدامن باايمان ازدواج كنند مى توانند با
كـنـيـزان با ايمان ازدواج نمايند)) كه مهر و ساير مخارج آن معمولا سبكتر و سهلتر است (ومن لم
يستطع منكم طولا ان ينكح المحصنات المؤمنات فمن ما ملكت ايمانكم من فتياتكم المؤمنات ).
سـپس مى گويد: شما براى تشخيص ايمان آنها مامور به ظاهر اظهارات آنان هستيد, و اما در باره
باطن و اسرار درونى آنان ((خداوند به ايمان و عقيده شما آگاهتراست )) (واللّه اعلم بايمانكم ).
و از آنجا كه بعضى در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند, قرآن مى گويد:شما همه از يك پدر و
مـادر بـه وجود آمده ايد ((و بعضى از بعض ديگريد)) (بعضكم من بعض ) بنابراين , نبايد از ازدواج با
آنها كراهت داشته باشيد.
سپس به يكى از شرايط اين ازدواج اشاره كرده , مى فرمايد: ((اين ازدواج بايدبه اجازه مالك صورت
گيرد)) و بدون اجازه او باطل است (فانكحوهن باذن اهلهن ).
در جمله بعد مى فرمايد: ((و مهرشان را به خودشان بدهيد)) (وآتوهن اجورهن بالمعروف ).
از ايـن جـمله استفاده مى شود كه بايد مهر متناسب و شايسته اى براى آنها قرارداد و آن را به خود
آنـان داد هـمـچـنين استفاده مى شود كه بردگان نيز مى توانند مالك اموالى گردند كه از طرق
مشروع به آن دست يافته اند.
يـكى ديگر از شرايط اين ازدواج آن است كه كنيزانى انتخاب شوند ((كه پاكدامن باشند, نه مرتكب
زنا بطور آشكار شوند)) (محصنات غير مسافحات ).
((و نه دوست پنهانى بگيرند)) (ولا متخذات اخدان ).
در جـمـلـه بـعد به تناسب احكامى كه در باره ازدواج با كنيزان و حمايت ازحقوق آنها گفته شد
بـحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به ميان آمده , و آن اين كه اگر مرتكب
عـمـل مـنافى عفت شوند, نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان , جارى مى شود)) يعنى تنها پنجاه
تازيانه بايد به آنها زد (فاذا احصن فان اتين بفاحشة فعليهن نصف ما على المحصنات من العذاب ).
سپس مى گويد: ((اين ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه از نظر غريزه جنسى شديدا در فشار
قـرار گـرفته اند, و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند)) بنابراين ,براى غير آنها مجاز نيست (ذلك
لمن خشى العنت منكم ).
امـابعد مى فرمايد: ((خوددارى كردن ازازدواج باكنيزان (تا آنجاكه توانايى داشته باشيد و دامان شما
آلوده گناه نگردد) به سود شماست )) (وان تصبروا خير لكم ).
در پـايـان آيـه مـى فـرمايد: ((و خداوند (نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام داده ايد)
آمرزنده و مهربان است )) (واللّه غفور رحيم ).
(آيه 26).
اين محدوديتها براى چيست ؟.
به دنبال احكام مختلف در زمينه ازدواج كه در آيات پيش بيان شد ممكن است اين سؤال پيش آيد كه منظور از اين همه محدوديتها و قيد و بندهاى قانونى چيست ؟ در اين آيه و دو آيه بعد پاسخ به
ايـن سـؤالات مـى دهـد, و مـى گويد:((خداوند مى خواهد (با اين دستورات راههاى خوشبختى و
سعادت را) براى شماآشكار سازد)) (يريداللّه ليبين لكم ).
وانـگـهـى شـمـا در ايـن برنامه تنها نيستيد ((و (خداوند مى خواهد شما را) به سنتهاى (صحيح )
پيشينيان رهبرى كند)) (ويهديكم سنن الذين من قبلكم ).
علاوه بر اين ((توبه شما را بپذيرد)) (ويتوب عليكم ).
و نـعمتهاى خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بار ديگر به شمابازگرداند و اين در صورتى
است كه شما از آن راههاى انحرافى كه در زمان جاهليت و قبل از اسلام داشتيد, بازگرديد.
در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند دانا و حكيم است )) (واللّه عليم حكيم ) ازاسرار احكام خود آگاه ,
و روى حكمت خود آنها را براى شما تشريع كرده است .
(آيـه 27)ـ در اين آيه مجددا تاكيد مى كند, كه ((خدا مى خواهد شما راببخشد (و از آلودگى پاك
نمايد) و نعمتها و بركات را به شما بازگرداند)) (واللّه يريدان يتوب عليكم ).
((ولـى شـهوت پرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند, مى خواهند شما ازطريق سعادت بكلى
مـنـحـرف شـويـد)) و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گرديد (ويريد الذين يتبعون
الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما).
اكـنـون شـمـا فـكر كنيد, آيا آن محدوديت آميخته با سعادت و افتخار براى شمابهتر است , يا اين
آزادى و بى بندو بارى توام با آلودگى و نكبت و انحطاط ؟!.
ايـن آيـات در حـقـيقت به افرادى كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبى مخصوصا در زمينه
مسائل جنسى ايراد مى كنند, پاسخ مى گويد, كه اين آزاديهاى بى قيد و شرط سرابى بيش نيست و
نـتيجه آن گرفتار شدن در بيراهه ها وپرتگاههاست كه نمونه هاى زيادى از آن را با چشم خودمان
بـه شـكـل مـتلاشى شدن خانواده ها, انواع جنايات جنسى وفرزندان نامشروع جنايت پيشه مشاهده
مى كنيم .
(آيه 28)ـ در اين آيه مى گويد: ((خدا مى خواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند
آن ) كار را بر شما سبك كند)) (يريداللّه ان يخفف عنكم ).
و در بيان علت آن مى فرمايد: ((زيرا انسان , ضعيف آفريده شده )) (وخلق الا نسان ضعيفا).
ودر بـرابـر تـوفـان غـرايـز گـونـاگـون كـه از هر سو به او حمله ور مى شود بايد طرق مشروعى
براى ارضاى غرايز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.
(آيه 29).
بستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد!.
ايـن آيـه در واقـع زيـربـنـاى قوانين اسلامى را در مسائل مربوط به ((معاملات ومبادلات مالى )) تشكيل مى دهد, و به همين دليل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى كنند, آيه
خـطـاب بـه افـراد با ايمان كرده و مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اموال يكديگر را به
باطل (و از طرق نامشروع ) نخوريد))(ي ايها الذين آمنوا لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل ).
بـنابراين , هرگونه تجاوز, تقلب , غش , معاملات ربوى , معاملاتى كه حد وحدود آن كاملا مشخص
نباشد, خريد و فروش اجناسى كه فايده منطقى و عقلايى در آن نباشد, خريد و فروش وسايل فساد
و گناه , همه در تحت اين قانون كلى قراردارد.
در جمله بعد به عنوان يك استثنا مى فرمايد: ((مگر اين كه (تصرف شما دراموال ديگران از طريق )
تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام مى گيرد)) (الا ان تكون تجارة عن تراض منكم ).
در پايان آيه , مردم را از قتل نفس باز مى دارد و ظاهر آن به قرينه آخرين جمله آيه نهى از خودكشى
و انـتـحـار است , مى فرمايد: ((و خودكشى نكنيد, خداوند نسبت به شما مهربان است )) (ولا تقتلوا
انفسكم ان اللّه كان بكم رحيما).
در حقيقت قرآن با ذكر اين دو حكم پشت سر هم اشاره به يك نكته مهم اجتماعى كرده است و آن
ايـن كه اگر روابط مالى مردم براساس صحيح استوار نباشدو اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش
نـرود و در امـوال يكديگر به ناحق تصرف كنند, جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد
شـد, و عـلاوه بـر ايـن كـه انـتـحـارهـاى شـخصى افزايش خواهد يافت , انتحار اجتماعى هم از آثار
ضمنى آن است .
(آيـه 30)ـ در اين آيه به مجازات كسانى كه از قوانين الهى سرپيچى كنند اشاره كرده و مى فرمايد:
((و هـر كـس ايـن عـمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد (و خود را آلوده خوردن اموال ديگران
به ناحق سازد ويا دست به انتحار وخودكشى زند, نه تنها به آتش اين جهان مى سوزد بلكه ) در آتش
قهر و غضب پروردگار (نيز) خواهدسوخت )) (ومن يفعل ذلك عدوانا وظلما فسوف نصليه نارا).
در پايان آيه مى فرمايد: ((و اين كار براى خدا آسان است )) (وكان ذلك على اللّه يسيرا).
(آيه 31) ـ.
گناهان كبيره و صغيره !.
ايـن آيـه بـا صراحت مى گويد: ((اگر گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ترك گوييد گناهان كـوچـك شـما را مى پوشانيم و مى بخشيم و در جايگاه نيكويى شما راوارد مى كنيم )) (ان تجتنبوا
كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم وندخلكم مدخلا كريما).
از ايـن تعبير استفاده مى شود كه گناهان بر دو دسته اند, دسته اى كه قرآن نام آنها را ((كبيره )) و
دسـته اى كه نام آنها را ((سيئة )) گذاشته است , و در آيه 32 سوره نجم به جاى ((سيئة )) تعبير به
((لمم )) نموده است , و در آيه 49 سوره كهف در برابر كبيره ,((صغيره )) را ذكر فرموده است .
((كبيره )) هر گناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پراهميت است , و نشانه اهميت آن مى توانداين
بـاشـد كـه در قرآن مجيد, تنها به نهى از آن قناعت نشده , بلكه به دنبال آن تهديد به عذاب دوزخ
گرديده است , مانند قتل نفس و رباخوارى و زنا وامثال آنه.
الـبـتـه گـنـاهـان ((صغيره )) در صورتى صغيره هستند كه تكرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان
بى اعتنايى و يا غرور و طغيان و كوچك شمردن گناه انجام نگيرند.
آيـه 32ـ شان نزول : در مورد نزول اين آيه چنين نقل شده كه : ام سلمه (يكى از همسران پيامبر) به
پيامبر(ص ) عرض كرد: ((چرا مردان به جهاد مى روند و زنان جهاد نمى كنند ؟ و چرا براى ما نصف
مـيـراث آنـهـا مـقرر شده ؟ اى كاش ما هم مردبوديم و همانند آنها به جهاد مى رفتيم , و موقعيت
اجتماعى آنها را داشتيم )).
آيه نازل گرديد و به اين سؤالات و مانند آن پاسخ گفت .
تـفسير: تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت يك سؤال در آمده بود,
آنـها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگى , عموما بر دوش مردان
مـى بـاشد, و زنان از آن معافند, به علاوه هزينه خود آنها نيز بر دوش مردان است , و همان طور كه
سابقا اشاره شد سهميه زنان عملادو برابر مردان خواهد بود, لذا آيه شريفه مى گويد: ((برتريهايى
را كـه خـداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر قائل شده هرگز آرزو نكنيد)) (ولا تتمنوا
مافضل اللّه به بعضكم على بعض ).
زيرا اين تفاوتها هركدام اسرارى دارد كه از شما پوشيده و پنهان است .
الـبته نبايد اشتباه كرد كه آيه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبيعى مى كند نه تفاوتهاى ساختگى كه
بر اثر ((استعمار)) و ((استثمار)) طبقاتى به وجود مى آيد.
لـذا بـلافـاصـلـه مـى فرمايد: ((مردان و زنان هركدام بهره اى از كوششها و تلاشها وموقعيت خود
دارند)) (للرجال نصيب مما اكتسبوا وللنسا نصيب مما اكتسبن ).
خواه موقعيت طبيعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و ياتفاوت به خاطر تلاشها
و كوششهاى اختيارى .
سپس مى فرمايد: ((به جاى آرزو كردن اين گونه تفاوتها, از فضل خدا و لطف وكرم او تمنا كنيد كه
به شما از نعمتهاى مختلف و موقعيتها و پاداشهاى نيك ارزانى دارد)) (واسئلوا اللّه من فضله ) و در
نتيجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشيد.
و در پايان مى فرمايد: ((چون خداوند به همه چيز داناست )) (ان اللّه كان بكل شى عليما).
و مـى دانـد براى نظام اجتماعى چه تفاوتهايى از نظر طبيعى و يا حقوقى لازم است , و نيز از اسرار
درون مردم باخبر است و مى داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى پرورانند و چه افرادى به
آنچه مثبت و سازنده است مى انديشند.
(آيه 33)ـ بار ديگر قرآن در اين آيه به مسائل ارث بازگشته و مى گويد: ((براى هر كس (اعم از زن
و مـرد) وارثـانى قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند)) (ولكل جعلنا موالى مما
ترك الولدان والا قربون ).
سـپـس اضـافه مى كند: ((كسانى كه با آنها پيمان بسته ايد, نصيب و سهم آنها رااز ارث بپردازيد))
(والذين عقدت ايمانكم فتوهم نصيبهم ).
در بـاره ((هم پيمانها))يى كه بايد سهم ارث آنها را پرداخت آنچه به مفهوم آيه نزديكتر است همان
پيمان ((ضمان جريره )) مى باشد كه قبل از اسلام وجود داشت ,و آن چنين بود كه : ((دو نفر با هم
قرار مى گذاشتند كه در كارها ((برادر وار)) به يكديگركمك كنند, و در برابر مشكلات , يكديگر را
يارى نمايند و به هنگامى كه يكى از آنهااز دنيا برود, شخصى كه بازمانده از وى ارث ببرد اسلام اين
((پـيـمـان دوسـتـى )) وبـرادرى را بـه رسـمـيـت شناخت , ولى تاكيد كرد كه ارث بردن چنين
هم پيمانى منحصرا در زمانى است كه خويشاوندى براى ميت وجود نداشته باشد.
سـپس در پايان آيه مى فرمايد: اگر در دادن سهام صاحبان ارث كوتاهى كنيد ويا حق آنها را كاملا
ادا نـماييد در هر حال خدا آگاه است ((زيرا خداوند شاهد و ناظر برهر كار و هر چيزى مى باشد))
(ان اللّه كان على كل شى شهيدا).
(آيه 34).
سرپرستى در نظام خانواده .
خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايدرهبر و سرپرست واحدى داشـتـه بـاشـد, زيـرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند
مفهومى ندارد در نتيجه مرد يا زن يكى بايد((رئيس )) خانواده و ديگرى ((معاون )) و تحت نظارت
او باشد, قرآن در اينجا تصريح مى كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود, مى گويد: ((مردان
سرپرست ونگهبان زنانند)) (الرجال قوامون على النس).
الـبـتـه مـقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست , بلكه منظوررهبرى واحد منظم با
توجه به مسؤوليتها و مشورتهاى لازم است .
جمله بعد كه دو بخش است در قسمت اول مى فرمايد: ((اين سرپرستى به خاطر برتريهايى است كه
(از نـظـر نـظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است )) (بما فضل اللّه
بعضهم على بعض ).