(آيه 148)ـ آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدامى گرفتند ((لذا خداوند هم پـاداش ايـن جـهـان كـه فـتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش نيك آن جهان را به آنها داد))
(فتيهم اللّه ثواب الدنيا وحسن ثواب الا خرة ).
و در پـايـان آيه آنها را جز نيكوكاران شمرده و مى فرمايد: ((خدا نيكوكاران رادوست دارد)) (واللّه
يحب المحسنين ).
(آيه 149).
اخطارهاى مكرر!.
بـعـد از پـايـان جنگ احد دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلـسـوزى تخم تفرقه در ميان مسلمانان مى پاشيدند و آنها رانسبت به اسلام بدبين مى كردند در
ايـن آيـه بـه مسلمانان اخطار مى كند و از پيروى آنها برحذر مى دارد و مى گويد: ((اى كسانى كه
ايـمـان آورده ايـد ! اگـر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب برمى گردانند (و پس از پيمودن راه
پـرافـتـخـار تكامل معنوى ومادى در پرتو تعليمات اسلام ) به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود
سـقـوط مى دهندو در اين موقع بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد)) (ي ايها الذين آمنوا
ان تطيعوا الذين كفروا يردوكم على اعقابكم فتنقلبوا خاسرين ).
چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر, و سعادت را با شقاوت , وحقيقت را با باطل معاوضه
كند.
(آيـه 150)ـ در ايـن آيـه تـاكيد مى كند كه ((خدا پشتيبان و سرپرست شماست و اوبهترين ياوران
است )) (بل اللّه مولـيكم وهو خير الناصرين ).
يـاورى است كه هرگز مغلوب نمى شود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حالى كه ياوران
ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند.
(آيه 151)ـ در اين آيه اشاره به نجات معجزه آساى مسلمانان بعد از جنگ احد مى كند و مى فرمايد:
((مـا بـه زودى در دل كـفار رعب و وحشت مى افكنيم ))يعنى , همان طور كه در پايان جنگ احد
افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد(سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب ).
و در جمله بعد, علت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مى كند: ((به اين جهت كه
آنها چيزهايى را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند))(بم اشركوا باللّه ما لم ينزل به سلطانا).
در پـايـان آيـه بـه سرنوشت اين افراد اشاره كرده , مى فرمايد: اين افراد به خود واجتماع خود ستم
كـرده انـد ((و بـنابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بدجايگاهى است )) (وماويهم النار
وبئس مثوى الظالمين ).
(آيه 152).
شكست پس از پيروزى !.
در مـاجـراى جـنـگ احد گفتيم : مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصى جنگيدند, و به زودى پيروز شدند, ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه سنگر خود را رها كردند و به جمع آورى
غـنـايـم مـشـغـول شدند سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد
هـنـگـامـى كـه مـسـلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگينى به مدينه باز مى گشتند با يكديگر
مـى گـفـتـنـد مـگـر خداوندبه ما وعده فتح و پيروزى نداده بود؟ پس چرا در اين جنگ شكست
خورديم ؟.
از اين به بعد قرآن ضمن پاسخ آنها, علل شكست را توضيح مى دهد,مى فرمايد: ((وعده خدا در باره
پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل درآغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمنان
را بـه قـتل مى رسانديد و اين وعده تازمانى كه دست از استقامت و پيروى فرمان پيغمبر برنداشته
بـوديـد ادامـه داشـت ,شـكـسـت از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت ))
(ولقدصدقكم اللّه وعده اذ تحـسونهم باذنه حتى اذا فشلتم ).
يـعـنى , اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده , سخت دراشتباه بوده ايد; تمام
وعده هاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خداست .
سپس قرآن مى گويد: ((پس از مشاهده آن پيروزى چشم گير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان
پـيـش گرفتيد و (بر سر رها كردن سنگرها) به نزاع پرداختيد))(وتنازعتم فى الا مر وعصيتم من
بعد ما اريكم مـا تحبون ).
سپس مى افزايد: ((در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنايم بوديد در حالى كه جمعى
ديگر ثابت قدم و خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند)) (منكم من يريد الدنيا ومنكم من يريد الا
خرة ).
در ايـنجا ورق برگشت ((و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تاشما را بيازمايد و تنبيه
كند و پرورش دهد)) (ثم صرفكم عنهم ليبتليكم ).
((سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد (در حالى كه سزاوار مجازات بوديد)
زيـرا خـداونـد نـسبت به مؤمنان از هرگونه نعمتى فروگذارنمى كند)) (ولقد عفاعنكم واللّه ذو
فضل على المؤمنين ).
(آيـه 153)ـ در ايـن آيـه صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى كند ومى فرمايد: ((به خاطر
بـيـاوريـد هـنـگـامى را كه به هر طرف پراكنده مى شديد و فرارمى كرديد و هيچ نگاه به عقب سر
نـمى كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند درحالى كه پيامبر از پشت سر شما را صدا مى زد))
(اذ تصعدون ولا تلوون على احدوالرسول يدعوكم فى اخريكم ).
فـريـاد مـى زد كـه : ((بـندگان خدا ! به سوى من باز گرديد, به سوى من باز گرديد,من رسول
خدايم )).
ولـى هـيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد ((در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به
سوى شما روآورد)) (فاثابكم غما بغم ).
هـجـوم سيل غم و اندوه به سوى شما ((براى اين بود كه ديگر به خاطر از دست رفتن غنايم جنگى
غـمـگـين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شمامى رسد نگران نباشيد و
خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (لكيلا تحزنواعلى مافاتكم ولا ما اصابكم واللّه خبير بما
تعملون ).
(آيـه 154)ـ شب بعد از جنگ احد, شب دردناك و پراضطرابى بود,مسلمانان پيش بينى مى كردند
كـه سـربـازان فـاتـح قـريـش بـار ديـگـر بـه مـدينه بازگردند دراين ميان مجاهدان راستين و
تـوبـه كـنـنـدگـانـى كه از فرار احد پشيمان شده بودند, به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به
وعـده هـاى پـيـغـمـبر دلگرم بودند آيه مورد بحث ماجراى آن شب را تشريح مى كند و مى گويد:
((سـپس بعد از آن همه غم و اندوه روزاحد, آرامش ر ابر شما نازل كرد)) (ثم انزل عليكم من بعد
الغم امنة ).
((اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فراگرفت , اما جمع ديگرى بودند كه تنها
بـه فـكـر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمى انديشيدند و به همين جهت آرامش را
بكلى از دست داده بودند)) (نعاسا يغشى طائفة منكم وطئفة قد اهمتهم انفسهم ).
سپس به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته
مى گويد: ((آنها در باره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهليت و قبل از اسلام
داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاى پيامبر را مى دادند)) (يظنون باللّه غير الحق
ظن الجاهلية ).
و به يكديگر و يا خويشتن مى گفتند: ((آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مى بينيم پيروزى
نصيب ما بشود)) ؟ (هل لنا من الا مر من شى ).
يعنى , بسيار بعيد و يا غيرممكن است , قرآن در جواب آنها مى گويد: ((بگو:آرى ! پيروزى به دست
خداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شماخواهد شد)) (قل ان الا مر كله للّه ).
((آنـها در دل خود امورى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند))(يخفون فى انفسهم ما
لا يبدون لك ).
گـويـا آنـهـا چـنـيـن مـى پـنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آيين اسلام است و لذا
((مـى گـفـتـنـد: اگـر مـا بـر حـق بـوديم و سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا اين همه كشته
نمى داديم )) (يقولون لو كان لنا من الا مر شى ما قتلنا هيهنا).
خـداونـد در پـاسـخ آنـها به دو مطلب اشاره مى كند, مى فرمايد: ((بگو: اگر هم در خانه هاى خود
بـوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود بيرون مى آمدند)) و
آنها را به قتل مى رساندند (قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ).
ديگر اين كه ((بايد اين حوادث پيش بيايد كه خداوند آنچه در دل داريدبيازمايد و صفوف مشخص
گـردد (و بـه عـلاوه افراد تدريجا پرورش يابند) و نيات آنهاخالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها
پاك شود)) (وليبتلى اللّه ما فى صدوركم ولـيمحص ما فى قلوبكم ).
در پايان آيه مى گويد: ((خداوند اسرار درون سينه ها را مى داند)) (واللّه عليم بذات الصدور).
و بـه هـمـين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمى كند بلكه مى خواهد قلوب آنهارا نيز بيازمايد و از
هرگونه آلودگى به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.
(آيه 155).
گناه سرچشمه گناه ديگر است !.
ايـن آيـه كـه بـاز نـاظـر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگرى را بازگومى كند و آن اين كه : لـغـزشهايى كه بر اثر وسوسه هاى شيطانى به انسان دست مى دهد بر اثر گناهان پيشين در انسان
فـراهم شده , وگرنه وسوسه هاى شيطانى دردلهاى پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثرى
در آن نـمى گذارد و لذا مى فرمايد:((آنهايى كه در ميدان احد فرار كردند شيطان آنان را به سبب
پـاره اى از اعـمالشان به لغزش انداخت , اما خدا آنها را بخشيد, خداوند آمرزنده و حليم است )) (ان
الـذين تولوا منكم يوم التقى الجمعان انما استزلهم الشيطان ببعض ما كسبوا ولقد عفا اللّه عنهم ان
اللّه غفور حليم ).
(آيه 156).
بهره بردارى منافقان !.
حـادثـه احـد زمينه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت , به همين دليل آيات زيادى بـراى خـنثى كردن اين سمپاشيها نازل گرديد در اين آيه نيز به منظور درهم كوبيدن فعاليتهاى
تخريبى منافقان و هشدار به مسلمانان , نخست به مؤمنان خطاب كرده , مى گويد: ((اى كسانى كه
ايـمـان آورده ايد ! شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى
مـى رونـد و يا در صف مجاهدان قرار مى گيرند و كشته مى شوند مى گويند: افسوس اگر نزد ما
بودندنمى مردند و كشته نمى شدند)) (ي ايها الذين آمنوا لا تكونوا كالذين كفروا وقالوالا خوانهم اذا
ضربوا فى الا رض او كانوا غزى لو كانوا عندنا ما ماتوا وما قتلوا).
اگـر شـمـا مؤمنان تحت تاثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد و همان حرفهارا تكرار كنيد
طبعا روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهيد كرد
و آنـهـا به هدف خود نائل مى شوند, ولى شما اين گونه سخنان را نگوييد ((تا خدا اين حسرت را بر
دل آنها (كافران ) بگذارد)) (ليجعل اللّه ذلك حسرة فى قلوبهم ).
سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مى دهد:.
1ـ مـرگ و حـيـات در هر حال به دست خداست (و مسافرت و يا حضور درميدان جنگ نمى تواند
مـسـيـر قطعى آن را تغيير دهد) و خداوند زنده مى كند ومى ميراند و خدا به آنچه انجام مى دهيد
بيناست )) (واللّه يحيى ويميت واللّه بماتعملون بصير).
(آيـه 157)ـ دوم : ((تـازه اگـر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (و به گمان منافقان مرگى زود
رس دامـن شـما را بگيرد چيزى از دست نداده ايد) زيرا آمرزش ورحمت پروردگار از تمام اموالى
كـه شـمـا يـا مـنافقان با ادامه حيات براى خودجمع آورى مى كنيد بالاتر است )) (ولئن قتلتم فى
سبيل اللّه او متم لمغفرة من اللّه ورحمة خير مما يجمعون ).
(آيه 158)ـ سوم : از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد
بـلـكـه دريچه اى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت ((و
اگر بميريد و يا كشته شويد به سوى خدا بازمى گرديد)) (ولئن متم او قتلتم لا لى اللّه تحشرون ).
(آيه 159).
فرمان عفو عمومى !.
اين آيه نيز ناظر به حوادث احد است , زيرا بعد از مراجعت مسلمانان ازاحد, كسانى كه از جنگ فرار كـرده بـودنـد, اطـراف پـيامبر را گرفته و ضمن اظهارندامت , تقاضاى عفو و بخشش مى كردند
خـداونـد در اين آيه , عفو عمومى آنها راصادر كرد و پيامبر(ص ) با آغوش باز, خطاكاران توبه كار را
پذيرفت .
نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر(ص ) كرده ,مى فرمايد: ((در پرتو رحمت و
لـطـف پـروردگـار, تـو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از
اطراف تو پراكنده مى شدند)) (فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من
حولك ).
سـپـس دسـتـور مى دهد كه ((از تقصير آنان بگذر, و آنها را مشمول عفو خودگردان و براى آنها
طلب آمرزش كن )) (فاعف عنهم واستغفر لهم ).
بعد از فرمان عفو عمومى , براى زنده كردن شخصيت مسلمانان و تجديدحيات فكرى و روحى آنان
دسـتـور مـى دهد كه باز هم ((در كارها با آنها مشورت كن وراى و نظر آنها را بخواه )) (وشاورهم
فى الا مر).
سـپس قرآن در ادامه مى افزايد: ((اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و)بر خدا توكل كن ,
زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد)) (فاذا عزمت فتوكل على اللّه ان اللّه يحب المتوكلين ).
هـمان اندازه كه به هنگام مشورت بايد, نرمش و انعطاف به خرج داد, درموقع اتخاذ تصميم نهايى
بايد قاطع بود بنابراين , پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتيجه مشورت , بايد هرگونه ترديد
و دودلـى و آرا پـراكنده را كنار زد و باقاطعيت تصميم گرفت و اين همان چيزى است كه در آيه
فوق از آن تعبير به ((عزم ))شده است و آن تصميم قاطع مى باشد.
ضـمـنا از اين آيه استفاده مى شود كه توكل بايد حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتى كه
انسان در اختيار دارد قرار گيرد.
(آيه 160).
نتيجه توكل !.
در ايـن آيـه كـه مـكمل آيه قبل است , نكته توكل بر خداوند بيان شده است وآن اين كه : قدرت او بـالاتـرين قدرتهاست و ((اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس برشما پيروز نخواهد شد, و اگر
دست از يارى شما بردارد كيست كه بعد از او شما رايارى كند)) (ان ينصركم اللّه فلا غالب لكم وان
يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده ).
در آيه گذشته روى سخن به پيامبر اكرم (ص ) بود و به او دستور مى داد, اما دراين آيه روى سخن
بـه هـمه مؤمنان است و به آنها مى گويد: همانند پيامبر, بايد برذات پاك خدا تكيه كنند, و لذا در
پـايـان آيـه مـى خـوانـيـم : ((و مؤمنان تنها بر ذات خداوند, بايد توكل كنند)) (وعلى اللّه فليتوكل
المؤمنون ).
(آيه 161).
هرگونه خيانتى ممنوع !.
هـنـگـامـى كه بعضى از تيراندازان احد مى خواستند سنگر خود را براى جمع آورى غنيمت تخليه كـنند, امير آنان , دستور داد از جاى خود حركت نكنيدرسول خدا شما را از غنيمت محروم نخواهد
كـرد ولـى آن دنـياپرستان براى پنهان ساختن چهره واقعى خود گفتند: ما مى ترسيم پيغمبر در
تقسيم غنايم ما را از نظردور دارد.
قـرآن در پـاسخ آنها مى گويد: آيا شما چنين پنداشتيد كه پيغمبر(ص ) به شماخيانت خواهد كرد
((در حالى كه هيچ پيغمبرى ممكن نيست , خيانت كند)) (وما كان لنبي ان يغل ).
الـبته روشن است خيانت براى هيچ كس مجاز نيست خواه پيامبر باشد ياغيرپيامبر, ولى از آنجا كه
گـفـتـگـوى عـذرتراشان جنگ ((احد)) در باره پيامبر(ص ) بودآيه نيز نخست سخن از پيامبران
مـى گـويـد و سـپـس اضافه مى نمايد: ((هر كس خيانت كند, روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت
كـرده , بـه عـنـوان مـدرك جنايت بر دوش خويش حمل مى كند و يا همراه خود به صحنه محشر
مى آورد)) و به اين ترتيب , دربرابر همگان رسوا مى شود (ومن يغلل يات بما غل يوم القيمة ).
((سـپـس بـه هـر كس آنچه انجام داده و به دست آورده , داده مى شود و در باره هيچ كس ظلم و
ستمى نمى شود)) (ثم توفى كل نفس ما كسبت وهم لا يظلمون ).
(آيه 162).
آنها كه در جهاد شركت نكردند!.
در آيات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتايج آن بحث شد .
اكـنـون نـوبـت مـنـافقان و مؤمنان سست ايمانى است كه به پيروى از آنها درميدان جنگ حضور
نـيـافتند, آيه مورد بحث سرنوشت آنها را تشريح مى كند ومى گويد: ((آيا كسانى كه فرمان خدا را
اطـاعـت كـردنـد و از خـشـنودى او پيروى نمودند, همانند كسانى هستند كه به سوى خشم خدا
بـازگـشتند و جايگاه آنها جهنم و بازگشت و پايان كار آنها, زشت و ناراحت كننده است )) (افمن
اتبع رضوان اللّه كمن ب بسخط من اللّه وماويه جهنم وبئس المصير).
(آيه 163)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((هريك از آنها (منافقان و مجاهدان ) براى خود درجه و موقعيتى
در پيشگاه خدا دارند)) (هم درجات عنداللّه ).
و در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند نسبت به اعمال همه آنها بيناست )) (واللّه بصير بما يعملون ).
و به خوبى مى داند هركس طبق نيت و ايمان و عمل خود شايسته كدامين درجه است .
(آيه 164).
بزرگترين نعمت خداوند!.
در اين آيه , سخن از بزرگترين نعمت الهى يعنى نعمت ((بعثت پيامبراسلام ))به ميان آمده است و در حـقيقت , پاسخى است به سؤالاتى كه در ذهن بعضى ازتازه مسلمانان , بعد از جنگ احد خطور
مى كرد, كه چرا ما اين همه گرفتار مشكلات و مصائب شويم ؟ قرآن به آنها مى گويد: ((خداوند بر
مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى برانگيخت )) (لقد
من اللّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا).
سپس مى فرمايد: يكى از مزاياى اين پيامبر اين است كه : ((او از جنس خودآنها و از نوع بشر است ))
(من انفسهم ).
سـپـس مـى گـويـد: ايـن پيامبر سه برنامه مهم را در باره آنها اجرا مى كند نخست اين كه ((آيات
پروردگار را بر آنها بخواند و (ديگر اين كه ) آنان را پاك كند و كتاب وحكمت بياموزد هر چند پيش
از آن در گـمراهى آشكار بودند)) (يتلوا عليهم آياته ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة وان كانوا
من قبل لفى ضلال مبين ).
تعليم , يعنى وارد ساختن حقايق دين در درون جان آنها و به دنبال آن تزكيه نفوس وتربيت ملكات
اخـلاقـى و انسانى و از آنجا كه هدف اصلى و نهايى تربيت است درآيه , قبل از تعليم ذكر شده , در
حالى كه از نظر ترتيب طبيعى , تعليم بر تربيت مقدم است .
مردم دنيا بويژه مردم جزيرة العرب در زمان بعثت پيامبراسلام (ص ) درضلالت و گمراهى روشنى
بـودنـد, سـيه روزى و بدبختى , جهل و نادانى , و آلودگيهاى گوناگون معنوى در آن عصر, تمام
نقاط جهان را فراگرفته بود, و اين وضع نابسامان بر كسى پوشيده نبود.
(آيه 165) ـ.
بررسى ديگرى روى جنگ احد!.
جمعى از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ , غمگين و نگران بودند, خداونددر اين آيه سه نكته را به آنها گوشزد مى كند.
1ـ شـمـا نـبـايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد, بلكه همه برخوردهاى خود رابا دشمن روى هم
مـحاسبه كنيد ((اگر به شما در اين ميدان , مصيبتى رسيد در ميدان ديگر (ميدان جنگ بدر) دو
برابر آن را به دشمن وارد ساختيد)) (او لما اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها).
زيـرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهيد كردند, در حالى كه هيچ اسيرنگرفتند ولى شما در بدر
هفتادنفر ازآنهارا به قتل رسانديد وهفتاد نفر را اسير كرديد.
2ـ ((شما مى گوييد: اين مصيبت از كجا دامنگيرتان شد)) (قلتم انى هذا).
ولـى ((اى پيامبر ! به آنها بگو: اين مصيبت از وجود خود شما سرچشمه گرفته و عوامل شكست را
بايد در خودتان جستجو كنيد)) (قل هو من عند انفسكم ).
3ـ شـما نبايد از آينده , نگران باشيد ((زيرا خداوند بر همه چيز قادر وتواناست )) و اگر نقاط ضعف
خود را جبران كنيد, مشمول حمايت او خواهيد شد(ان اللّه على كل شى قدير).
(آيه 166).
بايد صفوف مشخص شود!.
آيه مورد بحث اين نكته را تذكر مى دهد كه هر مصيبتى (مانند مصيبت احد)كه پيش مى آيد علاوه بـر ايـن كـه بـدون عـلت نيست وسيله آزمايشى است براى جداشدن صفوف مجاهدان راستين از
مـنـافـقـان و يا افراد سست ايمان , لذا در قسمت اول آيه مى فرمايد: ((آنچه در روز احد آن روز كه
جـمـعـيـت مـسـلمانان با بت پرستان به هم درآويختند بر شما وارد شد به فرمان خدا بود و طبق
خواست و اراده او صورت گرفت )) (وما اصابكم يوم التقى الجمعان فباذن اللّه ).
مـنظور از ((اذن اللّه )) (فرمان خدا) همان اراده و مشيت اوست كه به صورت قانون عليت در عالم
هستى منعكس شده است .
و در پايان آيه مى فرمايد: يكى ديگر از آثار اين جنگ , اين بود كه : ((صفوف مؤمنان و منافقان از هم
مشخص شود و افراد با ايمان از سست ايمان شناخته گردند))(وليعلم المؤمنين ).
(آيـه 167)ـ در ايـن آيه به اثر ديگرى اشاره كرده , مى فرمايد: ((تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته
شوند)) (وليعلم الذين نافقوا).
سـپـس قرآن گفتگويى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقين , قبل از جنگ ردو بدل شد به اين
صـورت بـيـان مـى كند: بعضى از مسلمانان (كه طبق نقل ابن عباس ((عبداللّه بن عمر بن حزام ))
بـوده اسـت ) هنگامى كه ديد ((عبداللّه بن ابى سلول )) با يارانش خود را از لشكر اسلام كنار كشيده و
تصميم بازگشت به مدينه دارند ((گفت : بياييد يابه خاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لااقل در
بـرابـر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مى كند دفاع نماييد)) (وقيل لهم تعالوا فى سبيل
اللّه او ادفعوا).
ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و ((گفتند: ما اگر مى دانستيم جنگ مى شود بى گمان از
شما پيروى مى كرديم )) (قالوا لو نعلم قتالا لا تبعناكم ).
ايـنـهـا بـهانه اى بيش نبود, هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغازپيروز شدند و اگر
شـكـسـتى دامنگيرشان شد, بر اثر اشتباهات و خلافكاريهاى خودشان بود, خداوند مى گويد: آنها
دروغ مـى گـفتند: ((آنها در آن روز به كفر نزديكتراز ايمان بودند)) (هم للكفر يومئذ اقرب منهم
للا يمان ).
از جمله فوق استفاده مى شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه به عقيده و طرز عمل انسان
بستگى دارد.
((آنها به زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند)) (يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم ).
آنـهـا بـه خاطر لجاجت روى پيشنهاد خود, دائر به جنگ كردن در خود مدينه ,و يا ترس از ضربات
دشمن و يا بى علاقگى به اسلام از شركت در ميدان جنگ خوددارى كردند.
((ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مى كنند آگاهتر است )) (واللّه اعلم بمايكتمون ).
هـم در ايـن جـهـان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مى دهد و هم در
آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد.
(آيه 168) ـ.
گفته هاى بى اساس منافقان !.
مـنافقان علاوه بر اين كه خودشان از جنگ احد كناره گيرى كردند به هنگام بازگشت مجاهدان زبـان به سرزنش آنها گشودند; قرآن در اين آيه به گفتار بى اساس آنها پاسخ مى دهد و مى گويد:
((آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و در باره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند
هـيـچ گـاه كـشته نمى شدند, به آنها بگو: اگرقادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از
خـودتـان دور سازيد اگر راست مى گوييد)) (الذين قالوا لا خوانهم وقعدوا لو اطاعونا ما قتلوا قل
فادرؤا عن انفسكم الموت ان كنتم صادقين ).
(آيه 169).
زندگان جاويد!.
اين آيه و دو آيه بعد از آن , بعد از حادثه احد نازل شده است اما مضمون ومحتواى آن تعميم دارد و هـمـه شـهـدا حـتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى شود و در آن مقام شامخ و بلند
شـهـيدان را ياد كرده و مى گويد: ((اى پيامبر ! هرگزگمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند
مرده اند)) (ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا).
در اينجا روى سخن فقط به پيامبر است تا ديگران حساب خود را بكنند.
((بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند)) ! (بل احيا عندربهم يرزقون ).
مـنـظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از
مرگ دارند و اين اختصاصى به شهيدان ندارد, ولى از آنجا كه شهيدان به قدرى غرق مواهب حيات
مـعـنـوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان در مقابل آنها چيزى نيست , تنها از آنها نام برده
شده است .
(آيـه 170)ـ در اين آيه به گوشه اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و
مـى فـرمـايـد: ((آنـهـا بـه خـاطـر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است
خوشحالند)) (فرحين بم اتيهم اللّه من فضله ).
خـوشحالى ديگرشان به خاطر برادران مجاهد آنهاست , همان طور كه قرآن مى گويد: ((و به خاطر
كـسـانـى كـه هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهيدان آينده , نيز) شادمانند (زيرا مقامات
بـرجـسـتـه آنـهـا را در آن جهان مى بينند و مى دانند)كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى )) از روز
رسـتـاخيز و حوادث وحشتناك آن (ويستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم
ولاهم يحزنون ).
(آيـه 171)ـ اين آيه در حقيقت تاكيد و توضيح بيشترى در باره بشارتهايى است كه شهيدان بعد از
كـشته شدن دريافت مى كنند ((آنها از دو جهت خوشحال ومسرور مى شوند: نخست از اين جهت
كـه نـعـمـتهاى خداوند را دريافت مى دارند, نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او (كه همان افزايش و
تكرار نعمت است ) نيز شامل حال آنها مى شود)) (يستبشرون بنعمة من اللّه وفضل ).
ديـگـر ايـن كـه ((آنـها مى بينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمى كند)) نه پاداش شهيدان و نه
پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند (وان اللّه لايضيع اجر المؤمنين ).
(آيه 172).
غزوه حمرا الا سد.
گـفـتـيـم در پـايـان جـنگ احد, لشكر فاتح ابوسفيان , پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گـرفتند, هنگامى كه به سرزمين ((روحا)) رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به
مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند, اين خبر به پيامبر رسيد, فورا دستور
داد لـشكر احد خود را براى شركت درجنگ ديگرى آماده كنند اين خبر به لشكر قريش رسيد و از
اين مقاومت عجيب به وحشت افتادند!.
در ايـن مـوقـع جـريـان ديـگرى روحيه آنها را ضعيفتر ساخت , و آن اين كه يكى ازمشركان به نام
((مـعبدالخزاعى )) مشاهده وضع پيامبر و يارانش او را به سختى تكان داد و به پيامبر(ص ) گفت :
مـشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين
((روحـا)) بـه لـشـكـر ابوسفيان رسيد, ابوسفيان از او در باره پيامبراسلام سؤال كرد, او در جواب
گفت : محمد را ديدم با لشكرى انبوه در تعقيب شما هستند!.
ابـوسـفـيـان و ياران او تصميم به عقب نشينى گرفتند, و از جمعى از قبيله عبدالقيس كه از آنجا
مـى گـذشـتند خواهش كردند كه به پيامبراسلام خبر برسانند كه ابوسفيان و بت پرستان قريش با
لشكر انبوهى به سوى مدينه مى آيند تا بقيه ياران پيامبر را از پاى درآورند.
هنگامى كه اين خبر به پيامبر و مسلمانان رسيد, گفتند: حسبنا اللّه ونعم الوكيل ((خدا ما را كافى
است و او بهترين مدافع ما است )).
امـا هـرچه انتظار كشيدند خبرى ازلشكر دشمن نشد, لذا پس از سه روزتوقف ,به مدينه بازگشتند
ايـن آيه و دو آيه بعد, اشاره به اين ماجرا مى كند, و مى گويد: ((آنهاكه دعوت خدا و پيامبر(ص ) را
اجـابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احدپيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با
دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و
اخـلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود)) (الذين استجابوا للّه والرسول
من بعد مااصابهم القرح للذين احسنوا منهم واتقوا اجر عظيم ).
(آيه 173)ـ در اين آيه يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند
((ايـنـهـا همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبدالقيس وبه روايتى اشاره به
نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبربودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن اجتماع كرده و آماده
حمله اند, از آنها بترسيد اماآنها نترسيدند, بلكه بعكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را
كـافـى اسـت واو بـهـتـريـن حـامـى اسـت )) (الـذيـن قـال لـهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم
فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا اللّه ونعم الوكيل ).
(آيـه 174) ـ بـه دنـبال آن ايمان و پايمردى آشكار, قرآن در اين آيه نتيجه عمل آنها را بيان كرده ,
چـنين مى گويد: ((آنها از اين ميدان , با نعمت و فضل پروردگاربرگشتند)) (فانقلبوا بنعمة من
اللّه وفضل ).
سپس به عنوان تاكيد مى فرمايد: ((آنها در اين جريان , كوچكترين ناراحتى نديدند)) (لم يمسسهم
سـو) بـا ايـن كه ((خشنودى خدا را به دست آوردند و از فرمان اومتابعت كردند)) (واتبعوا رضوان
اللّه ) ((و خداوند, فضل و انعام بزرگى دارد كه درانتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستين است ))
(واللّه ذو فضل عظيم ).
(آيـه 175)ـ ايـن آيـه دنـبـالـه آيـاتى است كه در باره غزوه ((حمرا الاسد)) نازل گرديد و در آن
مى فرمايد: ((اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان وشايعات بى اساس ) مى ترساند از
آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد))(انما ذلكم الشيطان يخوف اوليه فلا تخافوهم
وخافون ان كنتم مؤمنين ).
تـعـبـيـر از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان يا به خاطر اين است كه عمل آنها به
راسـتى عمل شيطانى بود و يا منظور از شيطان , خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است
كه شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده .
بنابراين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يك عمل شيطانى
است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته .
(آيه 176).
تسليت به پيامبر(ص ).
در ايـن آيـه روى سـخـن به پيامبر است و به دنبال حادثه دردناك احد خداونداو را تسليت داده , مى گويد: ((اى پيامبر ! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر بريكديگر پيشى مى گيرند, و گويا با
هم مسابقه گذاشته اند, هيچ گاه غمگين مباش ))(ولا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر).
((زيرا, آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى رسانند)) (انهم لن يضروا اللّه شيئا).
اصولا نفع و ضرر براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست اماخداوند ازلى و ابدى كه
از هـر جـهـت بـى نـيـاز است كفر و ايمان مردم كوششها وتلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى
خداوند مى تواند داشته باشد؟.
و اگر مى بينى آنها به اراده خود راه كفر را در پيش مى گيرند ((خدا مى خواهد(آنها را در اين راه ,
آزاد بـگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهره اى درآخرت نداشته باشند, بلكه
عذاب عظيم در انتظار آنها باشد)) (يريد اللّه الا يجعل لهم حظا فى الا خرة ولهم عذاب عظيم ).
(آيـه 177)ـ در ايـن آيـه مـطـلـب را بـطـور وسيعتر, عنوان كرده و مى فرمايد: نه تنها افرادى كه
بـه سرعت در راه كفر, پيش مى روند چنين هستند ((بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش
گـرفـتـه انـد و ايمان را از دست داده و در مقابل آن , كفرخريدارى نموده اند, هرگز به خدا زيان
نـمى رسانند)) و زيان آن , دامنگير خودشان مى شود (ان الذين اشتروا الكفر بالا يمان لن يضروا اللّه
شيئا).
و در پايان آيه مى فرمايد: ((آنها عذاب دردناكى دارند)) (ولهم عذاب اليم ).
(آيه 178).
سنگين بارها!.
ايـن آيـه نـيز بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى كند زيرا, يك جا روى سـخـن را بـه پـيـامبر و در جاى ديگر به مؤمنان و در اينجاروى سخن به مشركان است و در باره
سـرنـوشت شومى كه در پيش دارند سخن مى گويد, و مى فرمايد: ((گمان نكنند آنهايى كه كافر
شدند, مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوب است )) (ولا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم
خير لا نفسهم ).
سـپـس مـى فـرمـايد: ((بلكه مهلت مى دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند)) (انمانملى لهم
ليزدادوا اثما).
و در پـايـان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده مى فرمايد: ((و براى آنها عذاب خوار كننده اى است ))
(ولهم عذاب مهين ).
آيـه فـوق بـه آنـهـا اخـطـار مى كند كه هرگز نبايد امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و
پـيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند دليل براين بگيرند كه افرادى
صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.
ضـمـنـا, آيـه فـوق به اين سؤال كه در ذهن بسيارى وجود دارد, پاسخ مى گويدكه چرا جمعى از
ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اين همه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند قرآن مى گويد: اينها
افـراد غـيـرقابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود
واگذار شده اند, تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حداكثر مجازات شوند.
(آيه 179) ـ.
مسلمانان تصفيه مى شوند!.
قبل از حادثه احد موضوع ((منافقان )) زياد مطرح نبود, اما بعد از شكست احد و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان , مسلمانان فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند و اين يكى از نتايج حادثه احد
بود.
آيـه مـورد بـحـث كـه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى كنداين حقيقت را به
صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد: ((چنين نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت
كـه شـما هستيد و اگذارد (و آنها را تصفيه نكند)مگر آن كه ناپاك را از پاك متمايز و جدا سازد))
(ما كان اللّه ليذر المؤمنين على ما انتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب ).
ايـن يـك حـكـم عـمـومـى اسـت كه هر كس ادعاى ايمان كند به حال خود رهانمى شود بلكه با
آزمايشهاى پى درپى خداوند, بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.
در اينجا ممكن بود سؤالى مطرح شود و آن اين كه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه
مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب ,مؤمن از منافق شناخته شود.
قـسمت دوم آيه به اين سؤالات پاسخ مى گويد كه : ((هيچ گاه خداوند اسرارپنهانى و علم غيب را
در اختيار شما نخواهد گذارد)) (ومـا كـان اللّه ليطلعكم على الغيب ).
زيـرا آگـاهـى بـر اسـرار نـهـانـى مـشـكـلـى را بـراى مـردم حـل نـمـى كـنـد بـلـكـه بـاعث از
هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى واز بين رفتن تلاش وكوشش در ميان توده مردم مى گردد و از همه
مهمتر اين كه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد.
سـپـس پـيامبران خدا را, از اين حكم استثنا كرده و مى فرمايد: ((خداوند هرزمان بخواهد از ميان
پيامبرانش , كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از ((علم غيب ))بى پايان خود و اسرار درون مردم
را كـه شـنـاخـت آن بـراى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهد)) (ولكن اللّه
يجتبى من رسله من يشا).
مـنـظور از ((مشيت )) و خواست خدا, همان ((اراده آميخته با حكمت )) است يعنى خدا هر كس را
شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند, به اسرار غيب آگاه مى سازد.
در پـايـان آيـه , خاطر نشان مى سازد, اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش وجداسازى پاك از
ناپاك و مؤمن از منافق است , پس شما براى اين كه از اين بوته آزمايش , خوب به در آييد ((به خدا و
پيامبران او ايمان آوريد)) (فمنوا باللّه ورسله ).
امـا تـنـها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد ((اگر ايمان بياوريد و تقواپيشه كنيد, اجر و
پاداش بزرگ در انتظار شماست )) (وان تؤمنوا وتتقوا فلكم اجرعظيم ).
(آيه 180) ـ.
طوق سنگين اسارت !.
ايـن آيـه سـرنـوشت بخيلان را در روز رستاخيز, توضيح مى دهد, همانها كه درجمع آورى و حفظ ثروت مى كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا, خوددارى مى كنند.
گرچه در آيه , نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده , ولى در روايات اهل بيت (ع ) و گفتار
مفسران , آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است .