تفسير كوثر ، جلد ششم

يعقوب جعفرى

- ۶ -


وَ هُوَ الَّذى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِه وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (14 ) وَ أَلْقى فِى الْأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَ بِكُمْ وَ أَنْهارًا وَ سُبُلاًلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (15 ) وَ عَلامات وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ (16 )

أَفَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ (17 ) وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوهآ اِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ (18 ) وَ اللّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ(19 )

و او كسى است كه دريا را رام كرد تا از آن گوشتى تازه بخوريد و از آن زيورى بيرون آوريد كه آن را مى پوشيد; و كشتى ها را مى بينى كه در آن شكافنده (آب) هستند و تا از فضل او طلب (روزى) كنيد و باشد كه سپاسگزارى نماييد (14) و در زمين كوه هاى استوارى افكند، مبادا شما را بجنباند و نيز رودها و راه هايى (قرار داد) باشد كه شما راه يابيد (15) و نشانه هايى (قرار داد) و به وسيله ستارگان راه مى يابند (16) آيا كسى كه مى آفريند همانند كسى است كه نمى آفريند؟ ايا پند نمى گيريد؟ (17) و اگر نعمت خدا را بشماريد، نمى توانيد آن را به شمارش در آوريد، همانا خداوند آمرزنده مهربان است (18) و خدا آنچه را كه پنهان مى داريد و آنچه را كه آشكار مى كنيد، مى داند (19)

نكات ادبى

1 ـ «طريا» تازه، باطراوت.

2 ـ «حلية» زيور، وسيله آرايش.

3 ـ «مواخر» جمع ماخره به معناى شكافنده. به كشتى ها مواخر گفته شده چون آب را مى شكافند.

4 ـ «رواسى» كوه هاى استوار و ثابت، جمع راسيه.

5 ـ «ان تميد» مبادا كه بجنباند. در اين جمله يا حرف نفى و يا مضاف حذف شده و تقدير آن چنين است: لئلاتميد و يا مخافة ان تميد. تقدير دوّم مناسب تر به نظر مى رسد. ضمناً «تميد» از «ميد» به معنا ميل به چپ و راست و جنبيدن است.

6 ـ «علامات» عطف به «سبلا» است و حالت نصب آن با جرّ آمده.

تفسير و توضيح

* آيه (14) و هو الذى سخّر البحر لتأكلوا منه...: به دنبال بر شمارى برخى از نعمت هاى زمينى و آسمانى، اكنون برخى از نعمت هايى را كه در دريا وجود دارد و بشر از آن استفاده مى كند، ياد آور مى شود و در عين حال آن را مانند نعمت هايى كه در آيات پيش گفته شد، از آثار قدرت الهى مى شمارد و اظهار مى دارد كه خداوند كسى است كه دريا را رام و مسخّر كرد تا از آن انواع استفاده ها را ببريد. در اين جا از سه نوع استفاده مشخّص نام مى برد: يكى اين كه شما از دريا ماهى صيد مى كنيد و گوشتى تازه مى خوريد; دوم اين كه شما از دريا زيورهايى مانند لؤلؤ و مرجان و مرواريد و چيزهاى قيمتى ديگر بيرون مى آوريد و آن را مى پوشيد (البته پوشيدن اعم از لباس و زيورآلات است) سوم اين كه به وسيله كشتى هايى كه سينه آب را مى شكافند به سفر مى رويد.

البته استفاده دريا منحصر به اينها نيست و لذا در پايان به طور كلى چنين بيان مى كند كه يكى از منافع تسخير دريا اين است كه شما در آن از فضل خداوند روزى مى طلبيد، و اين مى تواند شامل منابع موجود در دريا از جمله معادن نفت و گاز هم باشد. اين همه نعمت در دريا وجود دارد و بشر از آن استفاده مى كند و بايد سپاسگزار نعمت هاى خدا باشد و لذا در جمله پايانى مى فرمايد: باشد كه سپاسگزارى كنيد.

* آيات (15-16) و القى فى الارض رواسى ان تميدبكم...: يكى ديگر از نعمت هاى مهم خداوند در زمين، وجود كوه هاى استوار و محكمى است كه مايه سكون و آرامش زمين شده است و زمين با وجود حركت هاى متعددى مانند حركت وضعى و انتقالى، همچنان آرام و ساكن به نظر مى رسد و اين از بركت كوه هاست كه مانند وزنه محكمى زمين را آرامش داده اند. اين كه گاهى زلزله هايى رخ مى دهد، آن نيز تابع قوانين خاص خود هست و اتفاقاً همين زلزله ها و لرزش هايى كه چند ثانيه طول مى كشد، اهميّت فوق العاده سكون زمين را براى ما روشن مى سازد و مى فهميم كه از چه نعمت بزرگى برخورداريم كه به آن توجّه نداريم. در اين آيه از باب امتنان مى فرمايد: و در زمين كوه هاى استوارى افكند كه مبادا زمين شما را بلرزاند. در آيه ديگر كوه ها را ميخ هاى زمين معرفى مى كند:

الم نجعل الارض مهادا و الجبال اوتادا (نبأ/7-8)

آيا زمين را گهواره و كوه ها را ميخ ها قرار نداد؟

در آيه ديگر خاطر نشان مى سازد كه كوه ها با وجود آرامشى كه دارند در حال حركت هستند:

وترى الجبال تحسبها جامدة و هى تمرّ مرّ السحاب(نمل/88)

و كوه ها را مى بينى و آنها را ساكن مى پندارى در حالى كه آنها همچون گذشتن ابرها مى گذرند.

در آيه مورد بحث، پس از بيان نقش كوه ها در آرامش انسان، چند نعمت بزرگ ديگر را نيز ياد آور مى شود، كه عبارتند از رودخانه ها و راه ها و علامت ها كه اولى مايه حيات وزندگى است و دومى و سومى باعث آسان شدن رفت و آمدهاى بين شهرى است و انسان با وجود راه ها و علامت ها به آسانى از شهرى به شهرى سفر مى كند و راه خود را مى يابد. البته اين راه ها و علامت ها ساخته دست بشر است ولى اين خداست كه به بشر استعداد ساختن راه ها را داده است. شايد هم منظور از راه ها كه در اين ايه آمده دره هايى است كه ميان كوه ها پديد آمده و بشر ديروز از همين دره ها عبور و مرور مى كرد و راه ها درست مى شد، اكنون نيز در ساختن راه ها از همين دره ها استفاده مى شود و گاهى براى نزديك شدن راه و آسانى عبور و مرور تونل مى زنند و يا كوه ها را مى تراشند. شاهد اين احتمال آيه ديگرى است كه در آن چنين آمده است:

و جعلنا فى الارض رواسى ان تميد بهم و جعلنا فيا فجاجا سبلا لعلّهم يهتدون (انبياء/31)

و در زمين كوه هاى استوارى قرار داديم مبادا آنان را بلرزاند و در آن شكاف هايى كه راه ها هستند قرار داديم باشد كه راه يابند.

منظور از علامت ها كه در آيه مورد بحث ذكر شده علامت هايى است كه مسافران را در رسيدن به مقصد يارى مى كنند، مانند خورشيد و جهت باد و كوه ها و دره ها و صخره ها كه مسافران با علامت گذارى آنها در سفرهاى بعدى راه خود را گم نمى كردند و علايم راهنمايى و رانندگى كه امروز از آنها استفاده مى شود نيز مصداق ديگر آن است.

علامت هاى مهم ديگرى كه شب ها مسافران را راهنمايى مى كرد، ستارگان بودند و مسافران به خصوص مسافران دريايى به وسيله ستارگان خاصّى راه خود را مى يافتند و لذا در پايان آيه اضافه مى كند كه به وسيله ستاره راه مى يابند. همان گونه كه بشر در سفرهاى زمينى و دريايى خود براى راهيابى احتياج به نشانه و علامت هايى دارد، در زندگى معنوى و يافتن راه ايمان نيز به نشانه هايى نيازمند است كه باعث هدايت او شوند. اين نشانه ها پيامبران و ائمه هستند ولذا در برخى از روايات در اين آيه «نجم» و «علامات» به وجود پيامبر اسلام و ائمه معصومين تفسير شده كه از باب بيان مصداق است.

* آيه (17) افمن يخلق كمن لا يخلق...: پس از بيان نعمت هاى گوناگونى كه خداوند براى استفاده بشر آفريده است اين پرسش را خطاب به مشركان مطرح مى كند كه آيا كسى كه مى آفريند همانند كسى است كه نمى آفريند؟ آيا پند نمى گيريد؟ و بدين گونه مشركان و بت پرستان را در برابر پرسشى قرار مى دهد كه پاسخ آن روشن است ولى اعتقادات آنان را ويران مى سازد و وجدان آنان را به داورى مى طلبد تا در اين باره بينديشند كه چگونه بت هاى ناتوان را كه قادر به آفرينش هيچ موجودى نيستند شريك خداوند آفريننده قرار داده اند؟

در آيه ديگرى اين مطلب در قالب يك مثل چنين بيان شده است:

يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعواله ان الذين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئاً لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و المطلوب (حج/73)

اى مردم مثلى زده مى شود به آن گوش فرا دهيد، همانا كسانى كه به جاى خداوند مى پرستيدهرگز نمى توانند مگسى را هم بيافرينند اگر چه دست به يكى شوند، و اگر مگس چيزى از آنها بربايد، نمى توانند آن را از او بگيرند; هم خواهان و هم خواسته شده ناتوانند!

* آيات (18-19) و ان تعدّوا نعمة اللّه لا تحصوها...: آنچه در آيات پيش گفته شد، تنها برخى از نعمت هاى خداوند براى بشر بود و گرنه نعمت هاى خداوند آن چنان فراوان است كه به شمارش در نمى آيد. در اين آيه انبوهى و بى شمارى نعمت هاى خدا مورد تأكيد قرار گرفته و خطاب به بشر گفته مى شود كه اگر شما بخواهيد نعمت هاى خدا را بشماريد هرگز نمى توانيد آن را به شمارش در آوريد.

بى شمارى نعمت هاى خدا از آن جا ناشى مى شود كه برخى از اين نعمت ها به گونه اى است كه ما از وجود آنها غافل يا حتى بى خبر هستيم. در نظام آفرينش چيزهايى وجود دارند كه در زندگى ما تأثير مهم ونقش تعيين كننده اى دارند، ولى ما از وجود آنها آگاهى نداريم. عوامل بسيارى در طبيعت به نفع بشر فعاليّت مى كنند كه ما آنها را نمى شناسيم و گاه و بيگاه علوم طبيعى پرده از راز وجود آنها بر مى دارد مانند برخى از باكترى ها كه وجود آنها براى حيات بشرى ضرورى شناخته شده است.

قرآن كريم، نعمت هايى را كه خدا به بشر داده به دو قسمت تقسيم مى كند: ظاهرى و باطنى. شايد نعمت هاى ظاهرى همان هايى باشند كه ما از وجود نقش آنها آگاهيم و نعمت هاى باطنى آنهايى باشند كه ما از آنها بى خبريم:

اولم تروا اَنّ اللّه سخّر لكم ما فى السموات و ما فى الارض و اسبغ عليكم نعمه ظاهرة وباطنة (لقمان/2)

آيا نمى بينيد كه خداوند آنچه را كه در آسمان ها و آنچه را كه در زمين است براى شما رام كرد و نعمت هاى آشكار و پنهانش را براى شما فراوان كرد؟

گستردگى و انبوهى نعمت هاى خدا براى بشر، در عين حال كه او خدا را نافرمانى مى كند، دليل روشنى بر «غفور» و «رحيم» بودن خداست كه در پايان آيه آمده است. خداوند آمرزنده و مهربان است و گناهان بشر را مى آمرزد و با مهربانى او را زير چتر حمايت خود قرار مى دهد و اين همه نعمت به او مى بخشد، و اگر اين غفران و رحمت الهى نبود، بشر شايستگى اين همه نعمت را نداشت و بايد در اثر گناهان نابود مى شد.

در آيه بعدى اضافه مى كند كه خداوند آنچه را كه شما پنهان مى داريد و آنچه را كه آشكار مى كنيد مى داند. اين مطلب ناظر به هدف كلى اين آيات است كه با برشمارى نعمت هاى الهى، بشر به سوى سپاسگزارى و عبادت خدا خوانده مى شود و اين عبادت بايد از روى اخلاص باشد و اگر كسانى به جهت ملاحظاتى يا از ترس حكومت اسلامى اظهار عبادت خدا كنند خدا از آن آگاه است.

وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ يُخْلَقُونَ (20 ) أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْيآء وَ ما يَشْعُرُونَ أَيّانَ يُبْعَثُونَ (21 ) اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَالَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (22 ) لا جَرَمَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ اِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ (23 ) وَ اِذا قيلَ لَهُمْ ماذآ أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ (24 ) لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْم أَلا سآءَ ما يَزِرُونَ (25 )

و كسانى كه به جاى خدا مى خوانند، چيزى نمى آفرينند و خود آفريده مى شوند (20) مردگانند نه زندگان و نمى دانند كه چه هنگامى برانگيخته مى شوند(21) خداى شما خدايى يگانه است، و كسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند، دل هايشان انكار كننده است و آنان گردنكشانند (22) به راستى كه خداوند آنچه را كه پنهان مى دارند و آنچه را كه آشكار مى كنند مى داند، همانا او گردنكشان را دوست نمى دارد (23) و چون به آنان گفته مى شود كه پروردگارتان چه چيزى نازل كرده است؟ مى گويند: افسانه هاى پيشينيان (24) تا در روز قيامت بار گناهان خود را به طور كامل و بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته گمراهشان مى كنند بردارند، آگاه باشيد كه چه بد است بارى كه مى كشند (25)

نكات ادبى

1 ـ «اموات» يا خبر دوم براى «هم» در «و هم يخلقون» است و يا خبر مبتداى محذوف است به تقدير: هم اموات.

2 ـ «لاجرم» به راستى، بى گمان. درباره اين كلمه كه پنج بار در قرآن آمده، در تفسير آيه 23 سوره هود توضيح داديم.

3 ـ «اساطير» افسانه ها، جمع اسطوره.

4 ـ «لام» در «ليحملوا» براى تعليل نيست بلكه براى عاقبت است، يعنى سرانجام كار آنها اين شد كه آنان وبال خود وديگران را حمل كردند، نه اين كه آنها اين كار را كردند تا وبال خود و ديگران را بكشند، چون معلوم است كه هدف آنها اين نبوده است. لام عاقبت در قرآن چندين بار به كار رفته، از جمله در آيه فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوّاً و حزناً (قصص/ 8). احتمال ديگرى كه مى توان مطرح كرد اين است كه «ليحملوا» امر غايب باشد و لام، لام امر باشد، يعنى بايد آنان اين بارهاى گناهان را حمل كنند.

5 ـ «من» در «من اوزار» يا براى تبعيض است يعنى بخشى از وبال هاى كسانى را كه گمراه كرده اند حمل كنند، چون ممكن است آنان گناهان ديگرى هم داشته باشند، و يا براى جنس است كه در اين صورت همه بارهاى آنان را خواهند كشيد.

تفسير و توضيح

* آيات (20-21) والذين يدعون من دون اللّه...: در اين آيه حجّتى بر ضدّ مشركان و بت پرستان اقامه مى شود، به اين بيان كه آن چيزهايى را كه مشركان به جاى خدا مى خوانند و مى پرستند، هيچ قدرتى ندارند، آنها نمى توانند چيزى را بيافرينند و خود آفريده شده اند، در حالى كه خدا بايد آفريننده باشد و كسى او را نيافريند. آنها موجوداتى بى جان و مرده اند و بهره اى از زندگى نبرده اند و نمى دانند كه مردم كى برانگيخته خواهند شد. بنابراين، در اين آيه قدرت، غنا، حيات و علم از بت ها نفى شده و پرستش چيزى كه اين چهار صفت را نداشته باشد، نهايت نادانى است. اين خداست كه هر چهار صفت را دارد.

* آيات (22-23) الهكم اله واحد فالذين لايؤمنون بالاخرة...: پس از ردّ عقيده باطل مشركان، اينك عقيده درست را بيان مى كند و مى فرمايد: معبود شما، معبودى يگانه است. سپس دو انگيزه براى مشركان در نپذيرفتن توحيد، بيان مى كند: يكى اين كه آنان به قيامت عقيده ندارند و اين سبب شده كه آنان به سرانجام شومى كه در آخرت دارند نينديشند و از عاقبت كار خود نترسند و به همين جهت به مسئله اهميّت ندهند وانگيزه اى براى حقيقت جويى نداشته باشند وهمين حالت سبب مى شود كه آنها در عقيده قبلى خود كه عقيده جامعه آنهاست بمانند. دوم اين كه آنان گردنكش و متكبّرند و اين حالت سبب شده كه آنان در برابر دعوت پيامبر اسلام مقاومت كنند و تسليم حق نشوند.

پس از تحليلى كه از وضع مشركان به عمل آمد، اظهار مى دارد كه بى گمان خداوند آنچه را كه آنان پنهان مى دارند و آنچه را كه آشكار مى سازند مى داند و خدا مستكبران را دوست ندارد. گاهى چنين مى شود كه انسان در ته دل به چيزى باور دارد ولى بنا به عللى به گردن او افتاده كه آن رانفى كند و قبول آن را شكستى براى خود بداند و اين همان حالت استكبار و گردنكشى است. شايد برخى از مشركان چنين بودند ولى آنچه را كه در دل داشتند به زبان نمى آوردند و اينك خداوند مى فرمايد: از پنهان و آشكار شما خبر داريم.

* آيات (24-25) و إذا قيل لهم ماذا نزل ربّكم...: مشركان عصر پيامبر اسلام(ص) عناد خاصّى نسبت به اسلام وقرآن داشتند و همواره در صدد كاستن از شأن و منزلت قرآن بودند. پس از بعثت پيامبر و نزول سوره هايى از قرآن خبر آن در مكه و قبايل اطراف منتشر شد و گاهى كسانى از قبايل اطراف به مكه مى آمدند و از سران قوم درباره اخبارى كه به آنان رسيده بود مى پرسيدند و اينان با زدن تهمت هاى ناروا، پيامبر و قرآن را تنقيص مى كردند. از جمله وقتى از آنها مى پرسيدند كه پروردگارتان چه چيزى نازل كرده، مى گفتند: افسانه هاى پيشينان! و بدين سان قرآن را افسانه ها و دروغ هايى قلمداد مى كردند كه در ميان گذشتگان هم نظير داشته است.

توجّه كنيم كه مشركان هم در اصل به خدا به عنوان خالق و پروردگار عقيده داشتند ولى بت ها و موجودات ديگر را شريك او قرار مى دادند و آنها را مى پرستيدند. بنابراين، اين كه به مشركان گفته مى شود: پروردگارتان چه چيزى نازل كرده است، مشكلى ندارد.

در آيه بعدى عاقبت كار سران مشركان را بيان مى كند. آنها كه هم خود گمراه بودند و هم ديگران را از روى بى دانشى گمراه مى كردند، بايد در روز قيامت هم تمامى بار گناه خود و هم بخشى از بار گناه آنان را كه گمراه كرده بودند، بر دوش بكشند; و چه بد است بارى كه آنان مى كشند!

از آيات و روايات استفاده مى شود كه اگر كسى بدعتى بگذارد كه باعث گمراهى ديگران باشد و يا كسانى را گمراه سازد، وزر وبال گمراهى آنان به گردن اوست و هر گناهى كه اين گمراهان در اثر پيروى از او مرتكب مى شوند، در نامه اعمال او هم نوشته مى شود، بدون اين كه از گناه آنان كاسته شود، نظير: وليحملنّ اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم و ليسألنّ يوم القيامة عمّا كانوا يفترون (عنكبوت/13)

والبته بارهايشان و بارهايى علاوه بر بارهايشان را بر مى دارند و در روز قيامت از آنچه به دروغ گفته اند پرسيده مى شود.

اين كه در آيه شريفه گفته شده كه گمراه كننده گان بخشى از بار گناه گمراه شوندگان را حمل مى كنند، براى آن است كه ممكن است گمراه شوندگان گناهان ديگرى هم داشته باشند كه از ناحيه ديگرى باشد; معلوم است كه اين نوع گناهان را به حساب آن افراد نمى گذارند.

قَدْ مَكَرَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (26 ) ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزيهِمْ وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكآئِىَ الَّذينَ كُنْتُمْ تُشآقُّونَ فيهِمْ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ اِنَّ الْخِزْىَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرينَ (27 ) الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوء بَلى اِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28 ) فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ (29 )

همانا كسانى كه پيش از آنان بودند نيرنگ كردند، پس خداوند بناى آنان را از پايه ها برانداخت; و از بالاى سرشان سقف را بر آنان فرو ريخت و از آن جا كه نمى فهميدند عذاب به سوى آنان آمد (26) سپس در روز قيامت آنان را خوار مى كند و مى گويد: كجايند آن شريكان من كه شما درباره آنها ستيز مى كرديد؟ كسانى كه به آنها علم داده شده، مى گويند: امروز خوارى و بدى بر كافران است (27) همانان كه فرشتگان جانشان را مى گيرند در حالى كه بر خويشتن ستمكار بوده اند، پس از سر تسليم اظهار مى دارند كه ما هيچ كار بدى نكرديم. آرى خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است(28) پس وارد درهاى دوزخ شويد، در حالى كه در آن هميشه مى مانيد، و به راستى كه چه بد است جايگاه متكبّران(29)

نكات ادبى

1 ـ «بنيان» بنا، ساختمان. مصدر به معناى مفعول و يا اسم مصدر است.

2 ـ «القواعد» پايه ها. مى توان آن را به معناى ستون ها هم گرفت.

3 ـ «خرّ» سقوط كرد، فرو ريخت.

4 ـ «تشاقّون» ستيز مى كرديد، مجادله مى كرديد. در اصل «تشاققون» بود و دو قاف در هم ادغام گرديد، مانند: تحاجّون.

5 ـ «اليوم» ظرف براى «الخزى» و «السوء» است.

6 ـ «الذين تتوفّاهم» تابع «الكافرين» است و يا نعت يا بدل يا عطف بيان آن است.

7 ـ «ظالمى» حال از «الذين» است.

8 ـ «السّلَم» خاضع شدن، سر تسليم فرود آوردن.

9 ـ «مثوى» جايگاه. از ثوى يثوى ثواء به معناى مستقر شدن و جا گرفتن. به جايى كه گوسفندان در آن جا استراحت مى كنند «ثويّه» گفته مى شود.

تفسير و توضيح

* آيه (26) قدمكرالذين من قبلهم فاتى اللّه بنيانهم...: مشركان عصر پيامبر اسلام (ص) شباهت هاى زيادى با بت پرستان و كافران از امت هاى پيشين داشتند. يكى از وجوه مشترك در ميان همه منكران و مخالفان پيامبران اين بود كه همواره براى نابودى پيامبر خود نقشه ها مى كشيدند و توطئه ها مى چيدند و نيرنگ ها مى زدند، ولى خداوند همواره نيرنگ آنان را به خودشان بر مى گردانيد و پيامبران را برترى مى داد.

در اين آيات، مشركان عصر پيامبر را همانند كافران پيشين دانسته كه نيرنگ ها زدند امّا خداوند آنان را مجازات كرد و كاخ هايشان را از بيخ و بن برانداخت و سقف ها را بر سرشان خراب كرد و از جايى كه آنها گمان نمى كردند آنها عذاب فرستاد.

گفته شده كه اين جريان مربوط به نمرود بن كنعان بود كه كاخى به بلندى پنج هزار ذراع ساخت تا بالا رود و با خداى ابراهيم بجنگد! ولى ناگهان طوفانى برخاست و آن كاخ را بر سر ساكنانش خراب كرد و او طعم تلخ عذاب الهى را در همين دنيا چشيد.

البته امكان اين هم وجود دارد كه آيه عموميّت داشته باشد و مربوط به سرنوشت شوم همه كسانى باشد كه با پيامبر مبارزه كردند و عذاب الهى به سراغشان آمد و خانه هايشان را بر سرشان فرو ريخت. بيان اين مطلب تهديدى براى مشركان عصر پيامبر است و اين كه امكان دارد آنان نيز سرنوشت مشابهى داشته باشند.

* آيات (27-29) ثمّ يوم القيامة يخزيهم و يقول اين شركائى...: آنچه در آيه پيش گفته شد، مربوط به عذاب كافران در اين دنيا بود، و اينك در اين آيات به عذابى كه در آخرت در انتظار آنان است اشاره مى كند. خداوند آنان را در قيامت خوار و رسوا مى سازد و به آنها مى گويد: آن شريكانى كه شما براى من قرار داده بوديد و درباره آنها با مؤمنان ستيز و مجادله مى كرديد كجايند؟ از آنها بخواهيد كه اگر مى توانند شما را از عذاب برهانند.

پيش از آن كه جوابى از سوى مشركان داده شود، كسانى از مؤمنان كه به آنها علم داده شده، مى گويند: امروز كه قيامت است رسوايى و بدى دامنگير كافران است منظور از بدى عذاب است كه سراغ آنان خواهد آمد. كافرانى كه تا پايان عمر در كفر و الحاد ماندند و وقتى فرشتگان الهى به سراغ آنان رفتند تا روح آنها را قبض كنند، آنان در همان حالت كفر بودند و به نفس خود ستم مى كردند. در اين حال كه خود را در برابر مرگ مى ديدند، سر تسليم فرود آوردند و از شدّت ترس گفتند: ما هيچ كار بدى نكرديم. اين حالت در تمام مجرمان وجود دارد، وقتى آنان خود را در برابر مجازات هاى سخت ديدند دست پاچه مى شوند و كارهاى بد خود را انكار مى كنند هر چند كه مى دانند كه دروغگويى آنان آشكار است، و اين از فرط بيچارگى و ناچارى است كه مى خواهند به هر حال راه چاره اى بيابند و شايد هم در آن حالت از شدّت ناراحتى همه چيز را فراموش كنند.

ادّعاى كافران كه ما كار بدى نكرديم پذيرفتنى نيست و لذا به آنان گفته مى شود: آرى، خداوند به آنچه انجام داده ايد آگاه است، يعنى شما اكنون در برابر كسى قرارگرفته ايد كه از تمام اعمال شما آگاهى كامل دارد و افكار شما بى فايده است. اكنون وارد طبقه هاى جهنّم شويد و شما هميشه در آن خواهيد ماند و چه بد جايگاهى است كه متكبرّان دارند.

نظير اين آيه در دروغگويى مشركان در قيامت، آيات زير است:

و يوم نحشرهم جميعا ثمّ نقول للذين اشركوا اين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون.

ثم لم تكن فتنتهم الاّ ان قالوا و اللّه ربّنا ما كنّا مشركين. انظر كيف كذبوا على انفسهم و ضلّ عنهم ما كانوا يفترون (انعام/22-24)

و روزى كه همه آنان را در محشر گرد آوريم، آن گاه به مشركان گوييم: شريك هايتان كه ادّعا مى كرديد كجايند؟ آن گاه عذر و پاسخ آنان جز اين نيست كه گويند: سوگند به خدا كه پروردگار ماست كه ما مشرك نبوديم. بنگر كه چگونه بر خود دروغ بستند و آنچه به دروغ مى ساختند از آنها گم شد؟

وَ قيلَ لِلَّذينَ اتقَّوَاْ ماذآ أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْرًا لِلَّذينَ أَحْسَنُوا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقينَ (30 ) جَنّاتُ عَدْن يَدْخُلُونَها تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُمْ فيها ما يَشآؤُونَ كَذلِكَ يَجْزِى اللّهُ الْمُتَّقينَ (31 ) اَلَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(32 )

و به كسانى كه پرهيز گارى كردند، گفته شد: پروردگارتان چه چيزى نازل كرد؟ گفتند: خير را. براى كسانى كه نيكويى كرده اند در اين دنيا نيكى است و البته خانه آخرت بهتر است و چه نيكوست خانه پرهيزگاران (30) باغ هاى بهشتى جاويدان كه در آن وارد مى شوند، از زير آن نهرها جارى است، براى آنان در آن جا هر چه بخواهند هست. اين چنين خداوند پرهيزگاران را پاداش مى دهد (31) همانان كه فرشتگان در حالى جان آنان را مى گيرند كه آنان پاكند، گويند: درود بر شما، در برابر آنچه انجام داده ايد، وارد بهشت شويد (32)

نكات ادبى

1 ـ «خيرا» منصوب است به تقدير فعل از جنس فعلى كه در سؤال آمده: انزل خيرا. نكته جالبى كه در اين جا وجود دارد اين است كه پاسخ مؤمنان در برابر اين سؤال «ماذا انزل ربكم»به حالت نصب آمده «انزل خيرا» خدا خير و بركت نازل كرده و بدين گونه نزول آن را از جانب خدا قبول دارند; ولى پاسخى كه مشركان از همين سؤال دادند و در آيات قبل نقل شد، به حالت رفع آمده و آنها گفتند: اساطير الاولين، كه تقدير آن چنين است: هو اساطير الاولين، و اين مى رساند كه آنها اصل نزول را قبول نداشتند تابگويند: اساطير الاولين را نازل كرده، بلكه گفتند: آن اساطير الاولين است.

2 ـ «جنات عدن» يا بدل از «دار المتقين» است و يا مبتداست و خبر آن «يدخلونها» مى باشد و «عدن» به معناى جاويدان است.

3 ـ «طيّبين» حال از ضمير «هم» در «تتوفّاهم» است.

4 ـ «ما» در «بما كنتم» مى تواند مصدريه و يا موصول باشد.

تفسير و توضيح

* آيات (30-31) و قيل للذين اتقوا ماذا انزل ربكم...: همان پرسشى كه از مشركان شد و در آيات پيش آمد، از مؤمنان هم مى شود اما پاسخ ها چقدر از هم فاصله دارد. پرسش اين بود كه پروردگارتان چه چيزى نازل كرده است؟ اين پرسش از سوى كسانى كه از اطراف و اكناف وارد مكه مى شدند و كم و بيش از جريان پيامبر اسلام و ادّعاى او آگاهى داشتند، مطرح مى شد. آنها گاهى از مشركان مى پرسيدند كه پروردگارتان چه چيزى نازل كرده و پاسخ مى شنيدند كه آن افسانه هاى پيشينيان است، و گاهى هم همين پرسش را از مؤمنان مى كردند و آنان مى گفتند: پروردگار ما خير و بركت نازل كرده است.

در اين آيات تقابلى ميان مشركان و مؤمنان وجود دارد. در آيات پيش، سؤال ازمشركان و پاسخ آنها را نقل كرده و آن گاه اغواگرى آنان و جايگاهشان در جهنّم بيان شد و صحنه اى از حالت احتضار و دم مرگ آنها و خطاب فرشتگان را به آنان كه داخل جهنّم شويد، نقل كرد. در مقابل آن در اين آيات مشابه همان موضوعات را در مورد مؤمنان و پرهيزگاران مطرح مى كند.

وقتى از پرهيزگاران پرسيده مى شود كه پروردگارتان چه چيزى نازل كرده است آنها مى گويند: خير را. منظور از خير اسلام و قرآن وتعليمات پيامبر اسلام است كه منشأ خيردنيا و آخرت است. خداوند همان كلمه «خير» را چنين توضيح مى دهد كه براى كسانى كه نيكى كنند، در اين دنيا پاداش نيكويى داده مى شود ولى مهم تر و بهتر از آن پاداش آخرت است و چه خوب است خانه اى كه در آخرت به پرهيزگاران داده مى شود! آن گاه خانه اى را كه در آخرت به آنان داده مى شود چنين توصيف مى كند: آن بهشت جاويدانى است كه آنان وارد آن جا مى شوند و از زير درختان آن نهرها جارى است و آنان در آن جا هر چه بخواهند و اراده كنند، برايشان آماده مى شود و تمام خواستنى ها را در اختيار دارند و خدا اين چنين به نيكو كاران پاداش مى دهد.

اين دو ويژگى مهم، يعنى جاودانگى و فراهم شدن تمام خواسته هاى بهشتيان، در آيات ديگر نيز بيان شده است، از جمله:

و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين و انتم فيها خالدون (زخرف/71)

و در آن جا هر چه دل ها آن را بخواهد و چشم ها از آن لذت برد، وجود دارد و شما در آن جا جاودانه هستيد.

* آيه (32) الذين تتوفّاهم الملائكة طيبين...: همان گونه كه در آيات پيش، صحنه احتضار مشركان را نقل كرد، دراين جا نيز صحنه احتضار مؤمنان را بيان مى كند. فرشتگان جان كافران را در حالى مى گيرند كه آنان بر خويشتن ستم كرده اند ولى جان مؤمنان را در حالى مى گيرند كه آنان پاك و پاكيزه هستند و از آلودگى شرك و گناه به دورند. كلمه «طيّبين» تمام افكار و عملكرد پرهيزگاران را ترسيم مى كند و تابلوى گويايى از آن به دست مى دهد. مؤمن همواره پاكيزه است و اين پاكيزگى در انديشه و گفتار و رفتار و كردار او نمايان است.

فرشتگان پس از گرفتن جان مشركان به آنها مى گويند وارد جهنّم شويد، ولى پس از گرفتن جان پرهيزگاران به آنها مى گويند: سلام بر شما، در برابراعمال خود وارد بهشت شويد.

درود فرستادن فرشتگان بر مؤمنان در آن حالت خاصّى كه از جهانى به جهان ديگر وارد شده اند و طبعاً حالتى هراسناك دارند، بسيار لذت بخش و خوشحال كننده است و ارزش فراوانى دارد.

پرهيزگاران يك بار در حالت جان دادن، از فرشتگان سلام مى شنوند و يك بار هم وقتى كه وارد بهشت مى شوند از فرشتگان حاضر در آن جا سلام و خوشامد مى شنوند:

و سيق الذين اتّقوا ربّهم إلى الجنّة زمرا حتّى إذا جاءوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين (زمر/73)

و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشته اند، گروه گروه به سوى بهشت برده مى شوند تا به نزديكى آن رسند و درهاى آن گشوده شود و نگهبانان آن به ايشان گويند: سلام بر شما! پاكيزه بوده ايد، وارد آن شويد و جاودانه بمانيد.

هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِىَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (33 ) فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِه يَسْتَهْزِئُونَ (34 ) وَ قالَ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شآءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِه مِنْ شَىْء نَحْنُ وَ لا آبآؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِه مِنْ شَىْء كَذلِكَ فَعَلَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (35 )

آيا (كافران) جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان آيند، يا فرمان پروردگارت بيايد؟ كسانى كه پيش از آنان بود نيز چنين كردند و خدا به آنان ستم نكرد بلكه آنان خود بر خويشتن ستم كردند (33) پس، بدى هاى اعمالشان به آنان رسيد و آنچه را كه مسخره مى كردند، آنان را فرا گرفت(34) و كسانى كه مشرك بودند گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان چيزى را جز او عبادت نمى كرديم و بدون (خواست) او چيزى را حرام نمى كرديم، كسانى كه پيش از آنان بودند نيز چنين كردند، پس آيا جز پيام رسانى آشكار، چيزى بر پيامبران است؟ (35)

نكات ادبى

1 ـ «ينظرون» انتظار مى كشند. اين فعل اگر پيش از «الاّ» قرار بگيرد معناى انتظار مى دهد و در غير اين صورت به معناى نگريستن است.

2 ـ «امر ربك» فرمان پروردگارت. منظور از اين فرمان، فرمان عذاب و يا فرمان قيام قيامت است.

3 ـ «حاق» فرا گرفت، مسلط شد.

4 ـ «نحن» بدل از ضمير «نا» در «ما عبدنا» است.

تفسير و توضيح

* آيات (33-34) هل ينظرون إلا ان تأتيهم الملائكة...: لجاجت مشركان در مخالفت با اسلام به حدّى رسيده بود كه ديگر اميدى به هدايت آنها نبود، آنها با پيامبر اسلام(ص) سر ستيز و عناد داشتند. اين است كه در اين آيه اظهار مى دارد: آيا كافران جز اين كه فرشتگان براى قبض روح آنان بيايند يا فرمان عذاب الهى صادر شود، چيز ديگرى را انتظار دارند؟ يعنى آنان در اين حالت باقى خواهند بود تا اين كه مرگ به سراغشان آيد و اين مرگ يا طبيعى و يا با عذاب الهى است و اين عذاب اگر نازل مى شد عذاب استيصال بود و همان گونه كه در موارد مشابه توضيح داده ايم در عذاب استيصال فقط كافران نابود مى شوند و مؤمنان از آن نجات مى يابند.

ستيز با حق و مخالفت با پيامبر خدا مخصوص مشركان مكه نبود، بلكه همان گونه كه در اين آيه آمده، پيش از آنها هم اقوام گذشته در برابر دعوت پيامبران عكس العمل مشابهى داشتند و در نتيجه خود را در معرض نزول عذاب الهى قرار مى دادند و گاهى هم گرفتار عذاب مى شدند. قرآن اظهار مى دارد كه خدا به آنان ستم نكرد بلكه خود آنها بودند كه بر خويشتن ستم روا داشتند و بدى هاى اعمالشان دامنگيرشان شد و عذاب الهى آنان را فرا گرفت و اين همان چيزى بود كه آن را مسخره مى كردند.

اين جمله اخير اشاره به يكى از شگردهاى كافران در برابر پيامبران مى كند. از جمله كارهاى آنان اين بود كه هر وقت پيامبرى به آنان وعده عذاب مى داد، آنها به جاى اين كه به خود آيند، آن پيامبر را مسخره مى كردند و مى گفتند: اگر راست مى گويى هر چه زودتر وعده خود را عملى ساز، و پيامبران مى گفتند: انجام اين كار دست خداست و وقت معيّنى دارد كه در وقت خود عملى خواهد شد.

* آيه (35) و قال الذين اشركوا لوشاء اللّه ما عبدنا من دونه من شىء...: مشركان عصر پيامبر سخن ديگرى هم ساز مى كردند و مى گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان جز خدا را نمى پرستيديم و بدون خواست او چيزى را حرام نمى كرديم. اين جمله اخير آنها اشاره به تحريم گوشت برخى از حيوانات است كه مشركان از پيش خود آنها را حرام كرده بودند و قرآن در آيه 103 سوره مائده از اين كار آنها انتقاد مى كند و تحريم گوشت برخى از حيوانات حلال گوشت را در حالت هاى ويژه كه به آنها بحيره، سائبه، وصيله و حام مى گفتند، بدعتى ناروا مى داند.

اين مطلب كه مشركان آن را عنوان مى كردند و بهانه اى براى ايمان نياوردن خود قرار مى دادند، يك سخن جبرآميزى بود، و هدف آنان از اين سخن ردّ ادعاى پيامبر بود. گويا آنها مى خواستند بگويند: اگر پيامبران به درستى از جانب خدا باشند و سخنان آنها سخنان خدا باشد، معلوم مى شود كه خدا اراده كرده كه ما و پدرانمان بت ها را پرستش نكنيم و اگر خدا چنين اراده اى داشته باشد اراده او بايد عملى شود و اگر چنين بود حتماً ما و پدرانمان بت ها را عبادت نمى كرديم و چيزهايى را از پيش خود حرام نمى كرديم. اكنون كه ما چنين هستيم معلوم مى شود كه اين پيامبران و از جمله پيامبر اسلام از جانب خدا نيامده اند.

قرآن ضمن اين كه اين سخن مشركان عصر پيامبر اسلام (ص) را مشابه سخن مشركان پيشين معرّفى مى كند، پاسخ روشنى از اين مغالطه آنان مى دهد و آن اين كه مى پرسد: آيا پيامبر جز پيام رسانى آشكار وظيفه ديگرى هم دارد؟ يعنى پيامبران تنها وظيفه دارند كه پيام خدا را ابلاغ كنند و اين به مرحله اجرا واضطرار نمى رسد و جبر آور نيست.

اشتباه مشركان در اين بود كه آنها اراده تشريعى خدا را با اراده تكوينى خدا مخلوط مى كردند و نمى دانستند كه تنها اراده تكوينى خداست كه تخلّف ناپذير است ولى اراده تشريعى او مانند اوامر و نواهى و امور مربوط به هدايت و ضلالت جبر آور نيست و انسان مسؤل كارهاى خويشتن است. البته اگر اراده تكوينى خدا بر ايمان آوردن همه انسان ها تعلّق مى يافت، بدون شك همه به ناچار ايمان مى آوردند، ولى اين ايمان ارزش نداشت و از روى اجبار و اكراه بود و لذا خدا چنين نخواست:

و لو شاء اللّه ما اشركوا و ما جعلناك عليهم حفيظا (انعام/107)

و اگر خدا مى خواست آنان شريك قرار نمى دادند، و ما تو را نگهبان آنان قرار نداديم.

بنابراين، اگر منظور مشركان اراده و مشيّت تكوينى خدا باشد سخن آنان درست است و شايد آن را از خود پيامبر ياد گرفته بودند و مى خواستند پيامبر را به آن ملزم كنند، ولى آنها نمى دانستند كه اراده تكوينى خدا بر اين كار تعلّق نگرفته است و لذا در آيه ديگرى كه در اين زمينه است به آگاهى مشركان و بى دانشى آنها تصريح شده است:

و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم ما لهم بذلك من علم (زخرف/20)

و گفتند كه اگر خداى رحمان مى خواست ما آنها را پرستش نمى كرديم. آنها به اين دانشى ندارند.

نظير آيه مورد بحث، آيه 148 سوره انعام است كه در ذيل آيه هم، بحث هايى داشتيم.