تفسير كوثر ، جلد چهارم

آيت الله يعقوب جعفرى مراغى

- ۴ -


نكات ادبى

1 ـ «امّا» در اينجا در اصل «ان ما» است كه مركب است از «ان» شرطيه و «ما»ى زائده كه براى تأكيد مطلب آمده و در جمله شرط نون ثقيله مى آيد: «يأتينّكم».

2 ـ «يقصون» از قصه به معناى پشت هم گفتن.

3 ـ «خوف» ترس از آينده و «حزن»: ناراحتى از گذشته.

4 ـ «استكبروا عنها» با تكبر از آن، روى برتافتند، با گردنكشى از قبول آن خوددارى كردند.

5 ـ «ينالهم» آنان را مى رسد. «نيل» به معناى رسيدن است و نوعاً در رسيدن چيزهاى خوب استعمال مى شود مگر اينكه قرينه اى باشد كه در رسيدن چيزهاى بد استعمال شود; مانند اين آيه.

6 ـ «نصيب» بهره، مقدار.

7 ـ «كتاب» در اينجا مقدرات، آنچه از سرنوشت انسان نوشته شده، لوح محفوظ.

8 ـ «ما» در «ماكنتم» موصوله است و ربطى به «أَين» ندارد.

تفسير و توضيح

آيات (35-36) يابنى آدم امّا يأتينّكم رسل منكم ... : پس از يك وقفه نسبتاً طولانى كه بعد از جريان خلقت آدم و هبوط او از بهشت به وجود آمد و مطالب گوناگونى گفته شد كه آنها هم مربوط به استنتاجاتى بود كه از داستان آدم به دست مى آمد، اينك در دنباله سخن، مطلبى را بيان مى كند كه به نظر ما مربوط به آغاز زندگى آدم و فرزندان او در زمين است و آن، هنگامى است كه هنوز پيامبرانى نيامده اند. بنابراين خطاب «يابنى آدم» در اينجا با دو خطاب ديگرى كه در آيات پيش آمده بوده فرق دارد; هرچند كه در رديف آنها قرار دارد. اين خطاب نظير همان خطابى است كه در سوره بقره بلافاصله پس از هبوط آدم به او گفته شد و مربوط به زمان پيش از پيامبران است (به زودى آن آيه را خواهيم آورد).

در اين خطاب به فرزندان آدم اظهار مى دارد كه: چون پيامبرانى از جنس خودتان آمدند آيات مرا بر شما خواندند، شما در برابر آنان دو گروه خواهيد بود; گروهى كه دعوت آنها را بپذيرد و تقوا و صلاح پيشه كند و گروهى كه آيات خدا را تكذيب كند و با گردنكشى از پذيرش آن سر باز زند. گروه اول رستگارند و براى آنان ترس و اندوهى وجود ندارد; ولى گروه دوم در آتش جهنم جاويدان خواهند بود.

اينكه ما اين آيه را مربوط به آغاز زندگى آدم در زمين، پس از هبوط از بهشت دانستيم براى آن است كه همين مطالب در آيه ديگرى آمده و در آن تصريح شده كه اين خطاب بلافاصله پس از هبوط آدم صادر شده است. به اين آيه توجه فرماييد:

قلنا اهبطوا منها جميعا فامّا يأتينّكم منّى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لاهم يحزنون. و الذين كفروا و كذّبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون(بقره/38-39)

گفتيم همگى از آن (بهشت) فرود آييد پس چون از سوى من هدايتى بر شما آمد، پس كسانى كه تابع هدايت من شوند، نه ترسى بر آنان وجود دارد و نه اندوهگين مى شوند و كسانى كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند، آنان ياران آتشند و در آن جاويدان هستند.

ملاحظه مى فرماييد كه اين مضمون همان مضمون، آيه مورد بحث است و حتى بعضى از عبارتها عيناً تكرار شده و چون بى ترديد اين آيه مربوط به زمان هبوط است آيه مورد بحث نيز همين حال را دارد. بخصوص اينكه در آيه از آمدن پيامبران در آينده خبر مى دهد و اين مطلب بروشنى دلالت دارد كه در زمان اين خطاب هنوز پيامبرى نيامده بود.

اين تقسيم بندى كه در آيه شده، حقيقتى است كه در طول تاريخ زندگى بشر واقعيت يافت و همواره مردم در برابر دعوت پيامبران دو گروه شدند; گروهى دعوت را پذيرفتند و گروهى در برابر آن ايستادند.

آيه (37) فمن اظلم ممن افترى على الله كذبا ... : عكس العمل مردم در برابر دعوت انبيا بدانسان كه در آيه پيش آمد، از دو حال خارج نيست; يا دعوت را مى پذيرند و يا آن را انكار مى كنند. انكاركنندگان نيز خود چند گونه اند; بدترين آنها كسانى هستند كه علاوه بر انكار پيامبران، به خدا دروغ مى بندند و چيزى را كه خدا نگفته به او نسبت مى دهند. نمونه روشن اين گروه همان مشركان عصر پيامبر اسلام بودند كه به اصل وجود خدا اعتقاد داشتند ولى گمان مى كردند كه براى تقرب به او بايد بتها را پرستش كنند و اين را يك امر الهى و دينى مى دانستند. در واقع آنها به خدا افترا مى زدند. آنها علاوه بر بت پرستى دچار انواع انحرافات بودند و بعضى از چيزهاى حلال را حرام مى دانستند و بدعتها گذاشته بودند و مى گفتند خدا به ما چنين دستور داده است. در آيات پيش ديديم كه قرآن با اين تفكر مبارزه كرد و از آنها مطالبه دليل نمود و اظهار داشتند كه شما هيچ گونه حجتى بر اين نسبتهايى كه به خدا مى دهيد نداريد.

اينك در اين آيه مى پرسد: چه كسى ستمكارتر از كسى است كه به خدا دروغ بندد و آيات او را تكذيب كند؟ ستمى بالاتر از اين نيست كه كسى بدعتى بگذارد و آن را به خدا نسبت بدهد و يا آيات خدا را دروغ انگارد.

درباره اين افراد و سرنوشتى كه در پيش دارند، اضافه مى كند كه آنان را بهره اى كه از «كتاب» دارند خواهد رسيد. منظور از كتاب در اينجا لوح محفوظ است و آن كتابى است كه مقدرات انسانها از خوب و بد در آن نوشته شده است. منظور اين است كه آنان طبق همان مقدرات، عمر خود را به سر خواهند برد و بالاخره فرشتگان مرگ كه از آنها به عنوان «فرستادگان ما» ياد شده به سراغ آنها خواهند رفت و روح آنها را قبض خواهند كرد و در اين هنگام كه لحظه آخر زندگى آنهاست و سكرات مرگ را مشاهده مى كنند، فرشتگان از آنها خواهند پرسيد: آن چيزهايى كه شما در برابر خدا پرستش مى كرديد، اينك كجا هستند؟ و آنها مأيوسانه پاسخ خواهند داد كه آنها گم شده اند و نمى دانيم كجا هستند و بدينگونه اعتراف خواهند كرد كه كافر بوده اند و جز خدا بتها را مى پرستيده اند.

اينكه آنها در پاسخ مى گويند آن معبودها و بتها از ما گم شده اند، به اين معناست كه به يارى ما نمى آيند و نمى توانند به ما كمك كنند و اين خود اعترافى است به اينكه زمانى آنها را پرستش كرده اند و به آنها ايمان داشته اند و بدينگونه به كافر بودن خود گواهى مى دهند. نظير اين تعبير را چند آيه بعد در همين سوره خواهيم خواند:

قدخسروا انفسهم وضلّ عنهم ماكانوا يفترون(اعراف/53)

همانا به خود ضرر زدند و آنچه به دروغ مى گفتند، از آنها گم شد.

قالَ ادْخُلُوا فى أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْنِْسِ فِى النّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى اِذَا ادّارَكُوا فيها جَميعًا قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَاتِهِمْ عَذابًا ضِعْفًا مِنَ النّارِ قالَ لِكُلّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ (* ) وَ قالَتْ أُوْلاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْل فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (* )

(خدا) گويد: در ميان گروههايى از جنّ و انس كه پيش از شما درگذشتند، داخل آتش شويد. هر وقت گروهى داخل شود همانند خود را لعنت مى كند تا هنگامى كه همه در آنجا جمع شوند، آخرينشان (پيروان) درباره اوّلينشان (رهبران) گويند: پروردگارا اينان ما را گمراه كردند پس آنان را عذابى دو چندان از آتش بده. (خدا) گويد: براى هر كدام دو چندان است ولى نمى دانيد(38) اوّلينشان به آخرينشان (رهبران به پيروان) گويند: شما را بر ما برترى نيست; پس به سبب آنچه انجام داده ايد عذاب را بچشيد(39)

نكات ادبى

1 ـ «خلت» گذشت، سپرى شد، جاخالى كرد.

2 ـ «اختها» همانندش را. اخت در اصل به معنى خواهر است و هرچيزى كه شبيه چيز ديگر باشد مجازاً به آن اخت گفته مى شود.

3 ـ «ادّاركوا» به همديگر رسيدند، جمع شدند; در اصل، تداركوا بود; تاء تفاعل در دال ادغام شد و همزه وصل به اوّل آن آمد.

4 ـ «اخريهم» پيروان آنها. چون پيروان نسبت به رهبران در مرتبه آخر قرار دارند همانطور كه منظور از «اوليهم» رهبران هستند كه در مرتبه نخست قرار دارند.

5 ـ «ضعف» دو برابر، دو چندان. ضعف يك، دو است و ضعف ده، بيست است و... توجه كنيم كه «ضعفين» هم به معناى دو برابر است و فرقى با «ضعف» ندارد چون هر دو طرف يك ضعف است. مانند زوج كه هم به دو فرد و هم به يك فرد از دو فرد گفته مى شود مثلا به زن و مرد زوج گفته مى شود و به هريك از شوهر و همسر به تنهايى هم زوج گفته مى شود.

تفسير و توضيح

آيات (38-39) قال ادخلوا فى امم قدخلت ... : به دنبال گفتگويى كه ميان فرشتگان و كافران در هنگام مرگ آنها اتفاق مى افتد و در آيه پيش نقل شد، اينك گفتگوى ديگرى را نقل مى كند كه ميان خدا وكافران از يك سو و ميان خود كافران از سوى ديگر در قيامت اتفاق خواهد افتاد.

در قيامت خداوند به اين كافران خواهد گفت: شما نيز در ميان گروههايى از جن و انس كه پيش از شما مرده اند وارد آتش شويد. به دنبال اين خطاب، كافران گروه گروه وارد آتش جهنم مى شوند و هر گروهى كه وارد مى شود گروه ديگر را كه همانند خود اوست لعنت مى كند، يعنى آنها همديگر را نفرين و لعن مى كنند و گناه خود را به گردن يكديگر مى اندازند و چون همگى به هم رسيدند و در آتش قرار گرفتند، آن گروه كه در اثر پيروى از پيشينيان و رهبران خود كافر شده بودند، شكايت آنها را مى كنند و مى گويند: پروردگارا اينها بودند كه ما را گمراه كردند; بنابراين عذاب آنها را دو چندان كن و آنها را بيشتر از ما عذاب بده. در پاسخ آنها خطاب مى رسد كه همه شما را، چه پيروان و چه رهبران، دو برابر عذاب مى دهيم ولى شما اين موضوع را نمى دانيد; يعنى شما از حال آنها خبر نداريد و آنها نيز از حال شما آگاه نيستند.

خداوند اين دو گروه را دو برابر عذاب خواهد كرد و اين در حالى است كه در آيات ديگر قرآنى آمده كه خدا حسنه را ده برابر پاداش مى دهد ولى بدى را مثل خودش كيفر مى دهد(انعام / 160) علت اينكه اين دو گروه، عذاب مضاعفى دارند اين است كه رهبران و گمراه كنندگان، يك عذاب براى كفر خود و يك عذاب براى گمراه كردن ديگران خواهند داشت و پيروان نيز كه در دنيا از آنها پيروى مى كردند يك عذاب براى كفر خود و يك عذاب براى تقليد از رهبران، خواهند داشت.

براى همين است كه در همان جهنم رهبران خطاب به پيروان خواهند گفت كه شما را بر ما برترى نيست كه خدا عذاب ما را بيشتر از شما كند. يعنى شما نيز مستحق عذاب مضاعف هستيد. پس به خاطر كارى كه كرده ايد عذاب را بچشيد.

بنابراين همانگونه كه گمراه كردن مردم، گناه بزرگى است، تقليد و پيروى از ائمه جور و رهبران فاسد نيز گناهى بزرگ است و اينان نمى توانند گناه خود را به گردن رهبران بيندازند هرچند كه خداوند به اندازه گناه اينها رهبران را كيفر خواهد داد و وزر و وبال گمراهى پيروان را بر آنها بار خواهد كرد ولى از گناه اينان كاسته نمى شود و علاوه بر كيفر خودگناه و كفر، كيفر ديگرى هم به خاطر پذيرش سخنان رهبران و پيروى از آنان خواهند داشت.

درباره گفتگوهاى پيروان و رهبران كافران و گنهكاران، آيات متعددى در قرآن كريم آمده و از همه آنها معلوم مى شود كه پيروان، تلاش مى كنند كه گناه خود را به گردن رهبران بيندازند، ولى خداوند عذر و بهانه آنها را نمى پذيرد. اينك به چند آيه در اين زمينه توجه فرماييد:

اذتبرّء الذين اتُّبعوا من الذين اتَّبعوا ورأوا العذاب و تقطّعت بهم الاسباب. وقال الذين اتّبعوا لو انّ لنا كرّة فنتبرّء منهم كما تبرّؤامنّا (بقره/166)

آنگاه كه پيشوايان از كسانى كه از آنان پيروى كرده اند بيزارى كنند و عذاب را ببينند و رشته هاى پيوند گسسته گردد و آنان كه پيروى كرده اند گويند: كاش

ما را بازگشتى بود تا از آنان بيزارى مى جستيم، همانگونه كه آنها از ما بيزارى

جستند.

وقالوا ربنا انّا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلّونا السبيلا. ربنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا (احزاب/67-68)

و گفتند: پروردگارا! ما از پيشوايان و بزرگان خود پيروى كرديم; پس آنها ما را از راه، گمراه كردند. پروردگارا! به آنها دو برابر عذاب بده و به آنها لعنتى بزرگ فرست.

واقبل بعضهم على بعض يتسائلون . قالوا انّكم كنتم تأتوننا عن اليمين. قالوا بل لم تكونوا مؤمنين. و ما كان لنا عليكم من سلطان بل كنتم قوما طاغين. فحق علينا قول ربنا انا لذائقون. فاغويناكم انا كنا غاوين. فانهم يومئذ فى العذاب مشتركون(صافات/27-32)

و بعضى از آنها با بعضى ديگر روبرو شدند در حالى كه از همديگر پرسش مى كردند. گفتند: شما بوديد كه از سمت راست سراغ ما مى آمديد. گفتند: بلكه شما خود مؤمن نبوديد و ما را بر شما تسلّطى نبود بلكه شما گروهى طغيانگر بوديد. پس سخن پروردگار ما بر همه ما فرا رسيد كه ما عذاب را خواهيم چشيد. پس شما را گمراه كرديم كه خود گمراه بوديم. آنان همگى در آن روز در عذاب با هم هستند.

توجه كنيم كه اين گفتگوها ميان پيروان و رهبران از مردم است. علاوه بر اينها گنهكاران گفتگوهايى هم با شيطان خواهند داشت و شيطان از آنها بيزارى خواهد كرد و به آنها خواهد گفت كه مرا مذمت نكنيد بلكه خود را مذمت كنيد كه فريب مرا خورديد و كافر شديد. (ابراهيم/22)

اين گفتگوها همه ناشى از شدت عذاب و پشيمانى سخت كافران و مجرمان در روز قيامت است ولى آنجا جايى است كه پشيمانى هيچ سودى نخواهد داد و انسان بايد از هم اكنون كه اختيار خود را دارد در فكر اصلاح باشد.

اِنَّ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّمآءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتّى يَلِجَ الْجَمَلُ فى سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمينَ (* ) لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواش وَ كَذلِكَ نَجْزِى الظّالِمينَ (* )

همانا كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و نسبت به آن گردنكشى نمودند، درهاى آسمان بر آنها گشوده نمى شود و وارد بهشت نخواهند شد مگر اينكه شتر در سوراخ سوزن رود! و بدينگونه گنهكاران را كيفر مى دهيم(40) براى آنها بسترهايى از جهنم و بر بالاى سرشان پوششهايى (از آتش) است و بدينگونه ستمگران را كيفر مى دهيم(41)

نكات ادبى

1 ـ «يلج» از ولوج به معناى داخل شدن.

2 ـ «جمل» شتر نر هفت تا نه ساله. شتر بزرگ. بعضى ها «جمل» را در اينجا به معناى طناب گرفته اند تا با رفتن در سوراخ سوزن تناسب داشته باشد ولى براى نشان دادن يك امر محال هرچه تشبيه غريبتر باشد مناسبتر است.

3 ـ «سمّ» سوراخ. جمع آن سموم. از آن جهت به آن سمّ گفته شده كه در تمام سوراخهاى گوشت و پوست انسان نفوذ مى كند.

4 ـ «مجرم» گنهكار. از جرم، مشتق شده كه در اصل به معناى چيدن ميوه نارس است. بعدها به هر كار فاسدى گفته شد.

5 ـ «مهاد» جمع مهد، بستر، گهواره.

6 ـ «غواش» جمع غاشيه، پوشش. اصل اين كلمه غواشى بود. «ياء» به جهت واقع شدن در طرف، حذف شد و تنوين به جاى آن آمد.

تفسير و توضيح

آيات (40-41) ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها ... : آن گروه از كافران كه در برابر حق، عناد و لجاجت و گردنكشى مى كنند و آيات الهى را كه توسط پيامبران آمده دروغ مى انگارند، هم در دنيا و هم در آخرت كيفر سختى خواهند داشت. يكى از كيفرهاى آنها اين است كه خداوند درهاى آسمان را به روى آنها نمى گشايد.

اين تعبير يك تعبير جالب و جامعى است و اشاره به اين دارد كه آنها از خير و بركت آسمانى و الهى محروم مى شوند و اگر هم به ظاهر، ثروتمند و برخوردار باشند در واقع هيچ بركت و خيرى در زندگى آنها نيست و از آرامش روان و اطمينان قلبى كه زندگى را به كام انسان شيرين مى كند بى بهره اند و نعمتهايى كه دارند براى آنها لذتبخش نيست.

ديگر اينكه درهاى رحمت الهى به روى آنها بسته است و دعاى آنها به سوى بالا نمى رود و مقبول نمى شود. مى دانيم كه دعا آخرين پناهگاه انسان به هنگام بروز حوادث ناگوار و چاره بيچارگان است. اينان از دعا كردن محروم هستند و اگر هم به سابقه فطرت دعا كنند درهاى آسمان به رويشان بسته است و دعايشان مستجاب نمى شود.

ديگر اينكه اگر عمل صالحى از آنها سرزند مورد قبول نيست و به عالم بالا صعود نمى كند چون تنها سخنان پاكيزه و عمل صالح قبول مى شود و بالامى رود:

اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (فاطر/10)

سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى رود و عمل صالح آن را بالا مى برد.

در اين آيه راجع به كافرانى كه در برابر آيات خدا گردنكشى مى كنند دو مطلب گفته شده است:

نخست اينكه درهاى آسمان به روى آنها گشوده نمى شود كه شرح داديم.

دوم اينكه آنها هرگز وارد بهشت نخواهند شد و رفتن آنها به بهشت امر محالى است به طورى كه آنها به بهشت نمى روند مگر هنگامى كه شتر از سوراخ سوزن عبور كند! رفتن شتر با آن بزرگى جثه در سوراخ سوزن از بديهى ترين محالهاست و همه، حتى ساده لوحان هم مى دانند كه چنين كارى امكان ندارد. رفتن اين كافران به بهشت هم به همين اندازه محال است.

اينكه در اين تشبيه از شتر نام برده از آن جهت است كه شتر در ميان اعراب از لحاظ جثه، بزرگترين حيوان بود و سوراخ سوزن هم كوچكترين سوراخ است و اين مقابله براى نشان دادن ضرورت مطلب است.

بعضى ها كلمه «جمل» را در اين آيه نه به معناى شتر بلكه به معناى طناب گرفته اند; چون به طناب ضخيم كه كشتى ها را با آن مى بندند نيز «جمل» گفته مى شود. آنها از آن جهت چنين گفته اند تا مناسبتى ميان سوراخ سوزن و «جمل» باشد; چون طناب از جنس نخ است كه به سوزن مى كنند و در عين حال محال است كه طناب از سوراخ سوزن عبور كند.

اين يك استحسان بى دليلى است چون در اينگونه موارد هرچه مثل دورتر و غريب تر باشد، مطلوب تر است و هدف گوينده را بهتر و قوى تر مى رساند و استعمال «جمل» به معناى طناب كه معناى بعيدى است، قرينه مى خواهد كه در اينجا وجود ندارد.

در پايان آيه براى تاكيد بيشترمى فرمايد: براى آنها بسترهايى از جهنم وجود دارد; يعنى بستر و استراحتگاه آنها جهنم خواهد بود آنهم به اين صورت كه از بالاى سرشان پوششهايى از آتش قرار داده مى شود يعنى آتش جهنم آنها را احاطه كرده، بالا و پايين و آنها را خواهد گرفت به طورى كه در آيه ديگر هم مى فرمايد:

و انّ جهنم لمحيطة بالكافرين (توبه/49)

همانا جهنم بر كافران احاطه دارد.

پيش از اين، از آنها به عنوان «مجرمان» ياد كرد و در پايان اين آيه از آنها به عنوان «ظالمان» ياد مى كند و مى فرمايد: اينچنين به ظالمان كيفر مى دهيم. طبق اين آيات، كسانى كه آيات خدا را تكذيب كنند و نسبت به آن گردنكشى نمايند، علاوه بر كافر بودن، مجرم و ظالم نيز هستند و چه جرم و ستمى بالاتر از اينكه انسان در برابر خدا و پيامبران گردنكشى و تكبر كند.

وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْسًا اِلاّ وُسْعَهآ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ (* ) وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا أَنْ هَدانَا اللّهُ لَقَدْ جآءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (* )

و كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند ـ هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كنيم ـ آنان ياران بهشتند و در آن جاويدان هستند(42) و هر گونه كينه اى كه در سينه هايشان بود برمى كنيم، نهرها از زير آنها جارى مى شود و گويند: ستايش خداوندى را كه ما را به اين راهنمايى كرد; اگر خدا ما را راهنمايى نمى كرد ما هدايت نمى شديم و فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند. و به آنان ندا داده مى شود كه آن همان بهشت است كه شما به سبب كارهايى كه كرديد، وارثان آن شديد(43)

نكات ادبى

1 ـ «لانكلف نفسا ...» جمله معترضه است و محلى از اعراب ندارد. بعضى ها آن را خبر براى «الذين آمنوا» گرفته اند.

2 ـ «وسع» توان، گنجايش، نيرو و قدرت. اشاره به انجام عمل در وسعت و فراخى نه در شدّت و تنگى.

3 ـ «نزعنا» كنديم، زدوديم.

4 ـ «غِلّ» حقد و كينه. عداوتى كه در دل انسان نسبت به ديگرى باشد. دشمنى كه به دل چسبيده باشد. و به زنجير هم غُلّ گفته مى شود چون دست و پاى انسان را به بدن او مى چسباند.

5 ـ «ان» در «ان تلكم» براى تفسير ندايى است كه پيش از آن آمده است. گفته شده كه ممكن است «ان» مخفف از ثقيله و اسم آن ضمير شأن باشد.

6 ـ «تلكم» اشاره به دور دارد. و شايد اين اشاره به دليل بالا بودن شأن بهشت باشد و يا اشاره به اين باشد كه آن بهشتى كه در دنيا وعده داده شده ايد همين است.

تفسير و توضيح

آيات (42-43) والذين آمنوا و عملوا الصالحات لانكلف نفسا ... : در مقابل كافران مستكبر كه آتش جهنم آنها را احاطه خواهد كرد اكنون از مؤمنان ياد مى كند كه وارد بهشت خواهند شد. آنها كسانى هستند كه به خدا ايمان دارند و كارهاى شايسته انجام مى دهند. البته تصور نشود كه آنها بايد تمام اعمال صالح و كارهاى شايسته را انجام دهند تا وارد بهشت شوند بلكه آن مقدار كه در توان آنهاست و مى توانند با فراخى و آسانى آن را انجام بدهند، كافى است اين مطلب از جمله معترضه اى كه در آيه آمده استفاده مى شود (لانكلف نفسا الاّوسعها = هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمى كنيم) اين يك قاعده عمومى فقهى است و بر تمام احكام، حكومت دارد كه خداوند هيچ وقت بنده خود را به چيزى كه قدرت بر آن ندارد فرمان نمى دهد و به اصطلاح تكليف ما لايطاق نمى كند.

به هر حال خداوند در اين آيه سرانجام نيك مؤمنان را بيان مى كند و آنها را ياران بهشت مى خواند كه در آن جاودانه خواهند بود. تعبير (اصحاب الجنه = ياران بهشت) تعبير قابل دقتى است. يعنى اينكه آنها با ايمان و اعمال نيكى كه در دنيا انجام داده اند با بهشت نوعى سنخيّت و اتصال پيدا كرده اند و بهشت حق آنهاست، همانگونه كه كافران، ياران آتش هستند و با آن سنخيت دارند.

طبق اين آيه مؤمنان در بهشت حال خوشى دارند و به آرامش كامل رسيده اند;زيرا هر كينه و دغدغه و نگرانى كه ممكن است در دل انسان باشد از آنها گرفته شده و كينه هيچ كس را به دل ندارند; نه كينه مؤمنانى را كه در دنيا با آنها اختلافى داشتند و نه كينه مؤمنانى را كه در بهشت در درجه بالاترى از اينها قرار دارند و اين در حالى است كه از زير آنها نهرها جارى است. معلوم مى شود كه بهشتيان در كاخهايى خواهند بود كه از زير آن، نهرها روان است و بر لذت و عيش آنها مى افزايد.

بهشتيان وقتى اين آرامش و آسايش را مى بينند. زبان به حمد و ستايش خدا مى گشايند و مى گويند: سپاس و ستايش خداى را كه ما را به اين نعمت رهنمون شد و اگر او ما را هدايت نمى كرد، ما هدايت نمى شديم يعنى اين خداست كه با فرستادن پيامبران و كتابهاى آسمانى موجبات هدايت ما را فراهم كرد و گرنه ما از راه راست درمى مانديم.

در برابر اين حقشناسى و سپاس، از سوى خدا خطاب به بهشتيان ندا داده مى شود كه اين همان بهشت است كه اينك شما به سبب اعمالى كه در دنيا انجام داده ايد وارث آن شده ايد.

تعبير «ارث» در اينجا قابل توجه و تعمق است. اين تعبير در چندين آيه آمده و مؤمنان را وارثان بهشت معرفى كرده است از جمله:

الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون (مؤمنون/11)

كسانى كه وارث بهشت مى شوند; آنها در آنجا جاويدان هستند.

تلك الجنة التى نورث من عبادنا من كان تقيا (مريم/63)

آن همان بهشت است كه به هركسى از بندگان ما كه پرهيزگار باشد به ارث مى دهيم.

واجعلنى من ورثة جنة النعيم (شعرا/85)

و مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار بده.

منظور از وارث بودن مؤمنان در اينجا اين است كه خداوند تمام افراد بشر را براى رفتن به بهشت آفريده و هر كسى در بهشت سهمى و جايى دارد; ولى كسانى در اثر كفر و گناه، خود را از رفتن به بهشت محروم مى كنند و جاى آنها در بهشت به مؤمنان داده مى شود و آنان وارث كافران مى شوند. در روايتى هم از رسول خدا آمده كه هركسى در بهشت جايى دارد وقتى كافر شد جاى او را به مؤمن مى دهند; يعنى مؤمن علاوه بر جاى خود جاى كافر را هم تملك مى كند.

توجه كنيم كه آيات مورد بحث كه درباره مؤمنان و بهشتيان است، درست در نقطه مقابل آيات پيش است كه درباره كافران و اهل جهنم است و مى توان اين آيات را با همديگر مقايسه كرد. در واقع در اين آيات، قرآن كريم دو صحنه را ترسيم مى كند و آنها را در كنار هم قرار مى دهد: در آيات مربوط به اهل جهنم گفته مى شود كه آنها كينه يكديگر را به دل دارند و از خدا براى يكديگر عذاب مضاعف طلب مى كنند ولى بهشتيان هيچ كينه اى به دل ندارند و با دوستى در بهشت زندگى مى كنند; ديگر اينكه بستر و پوشش اهل جهنم آتش است ولى از زير اينها نهرها جارى است; ديگراينكه اهل جهنم به خصومت و گفتگوى خصمانه با يكديگر مشغول هستند ولى اينها به حمد و ثناى خدا مى پردازند; ديگر اينكه به اهل جهنم خطاب خواركننده اى از سوى خدا مى شود كه وارد جهنم شويد; ولى به بهشتيان ندا داده مى شود كه اين همان بهشتى است كه شما آن را به ارث مى بريد.

وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمينَ (* ) اَلَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجًا وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ (* )

بهشتيان، دوزخيان را ندا دهند كه همانا ما آنچه را كه پروردگارمان به ما وعده داده بود به حق يافتيم; آيا شما نيز آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود به حق يافتيد؟ گويند: آرى. پس آواز دهنده اى ميانشان آواز دهد كه لعنت خدا بر ستمگران باد(44) همانا كه از راه خدا بازمى دارند و آن را كج مى خواهند و آنان به آخرت كافر هستند(45)

نكات ادبى

1 ـ «أن» در «ان قدوجدنا» و «ان لعنة الله» يا براى تفسير ندا و اذان و يا مخفف از مثقله است.

2 - «نعم» آرى. فرق آن با «بلى» در اين است كه «نعم» در تصديق نفى براى قبول نفى است ولى «بلى» براى اثبات منفى است همانگونه كه در «قالوا بلى» گفته اند.

3 ـ «مؤذّن» اعلام كننده، كسى كه چيزى را با آواز بلند اعلام كند. به اذان نماز هم از اين جهت اذان گفته مى شود كه براى اعلام نماز است.

4 ـ «لعنت» دورى از رحمت خدا.

5 ـ «يصدّون» از صدّ به معناى منع، بازداشتن.

6 ـ «يبغون» طلب مى كنند، مى خواهند.

7 ـ «عِوج» كج، منحرف. براى بيان كج بودن اشيا و اجسام، «عَوج» با فتحه حاء و براى بيان كج بودن امور معنوى مانند دين، «عِوج» با كسره عين گفته مى شود.

تفسير و توضيح

آيات (44-45) و نادى اصحاب الجنة اصحاب النار ... : صحنه جالبى از گفتگوهاى ميان بهشتيان و دوزخيان در روز قيامت را ترسيم مى كند. پس از آنكه در آياتِ پيش، از اهل بهشت و اهل جهنم مطالبى را بيان نمود و گفتگوى دوزخيان با يكديگر و سخن بهشتيان در ستايش از خدا را آورد، اكنون سخنانى را كه در قيامت ميان اين دو گروه رد و بدل مى شود بيان مى كند. البته هنوز قيامت نشده و اين دو گروه با هم گفتگو نكرده اند; ولى مطلب آنچنان يقينى و حتمى است كه گفتگوى آنها را كه در آينده به عمل مى آيد به صورت ماضى و يك جريان تاريخى آورده است.

به هر حال در قيامت وقتى اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم جا گرفتند، آنها همديگر را به خوبى خواهند ديد و با يكديگر گفتگو خواهند كرد اين بدان معنا نيست كه بهشت و جهنم در كنار يكديگرند و آنچنان نزديك هستند كه سخن همديگر را مى شنوند. بلكه در آن نشأه تمام موانع برداشته مى شود و دو گروه از فاصله هاى دور همديگر را مى بينند و صداى يكديگر را مى شنوند و اين بعيد نيست و مى بينيم كه اكنون حتى در اين جهان مادى و با وجود وسايل ارتباطى جديد، اين محدوديت برداشته شده و مردم صدا و سيماى همديگر را از فاصله هاى بسيار دور دريافت مى كنند; البته در قيامت چنين ابزارى نخواهد بود و ما از چگونگى آن آگاهى نداريم و همين قدر مى دانيم كه بهشتيان، صدا و سيماى جهنميان را دريافت خواهند كرد و اينها نيز با آنان سخن خواهند گفت.

بهشتيان كه وضع ذلت بار دوزخيان را ديدند، از روى مسخره و هم براى اقرار گرفتن از آنها خواهند گفت: ما آنچه را كه پروردگارمان به ما وعده داده بود، راست و درست يافتيم و آن را حق ديديم; آيا شما نيز آنچه را كه پروردگارتان وعده داده بود، راست و درست يافتيد؟ دوزخيان در پاسخ خواهند گفت: آرى! و به حقانيت وعده الهى اعتراف خواهند كرد.

اين گفتگو لذتى بر لذتهاى بهشتيان و عذابى بر عذاب دوزخيان خواهد افزود و اين نوعى شماتت و استهزا بر دوزخيان است و چون آنها بايد عذابهاى گوناگونى را بچشند، اين هم يك نوع عذاب است و بر بهشتيان هم ايرادى نيست چون آنها دشمنان خدا را عذاب مى دهند. كافران در دنيا مؤمنان را مسخره مى كردند; اينك در آخرت مؤمنان آنها را مسخره مى كنند:

ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون ... فاليوم الذين آمنوا من الكفّار يضحكون (مطففين/32-34)

همانا كسانى كه گنهكارند بر مؤمنان مى خنديدند... امروز هم مؤمنان بر كفّار مى خندند.

مطلبى كه در اينجا قابل توجه است اين است كه در اين گفتگو، براى وعده به بهشتيان «وعدنا» (به ما وعده داده) و براى وعده به دوزخيان «وعد» (وعده داده) آمده و به دوزخيان گفته نشده كه به شما وعده داده است. شايد سرّ آن اين باشد كه خداوند يك وعده عام دارد و آن شامل مؤمن و كافر مى شود و يك وعده خاص دارد كه ويژه مؤمنان است; همانگونه كه هدايت الهى نيز چنين است; هدايت عامى دارد كه شامل همه مى شود و هدايت خاصى دارد كه به مؤمنان اختصاص دارد.

پس از اين گفتگو كه ميان بهشتيان و دوزخيان صورت مى گيرد ناگهان آوازدهنده اى با آواز بلند ميان آنها چنين شعار مى دهد: لعنت خدا بر ستمگران باد! اين نيز عذاب ديگرى است كه بر عذاب دوزخيان مى افزايد و آنها خود را از رحمت خدا دورتر مى يابند و به كلى مأيوس مى شوند.

چه كسى اين آواز را سر خواهد داد؟ احتمال دارد كه از فرشتگان باشد و احتمال دارد كه از بندگان صالح خدا، از انبياء و اوليا باشد. در روايتى آمده كه اين ندا دهنده، وجود مبارك حضرت على بن ابى طالب (ع) خواهد بود.

در آيه بعد «ظالمان» را كه در شعار آواز دهنده آمده تفسير مى كند. ظالمان كسانى هستند كه در دنيا سه صفت دارند:

نخست اينكه مردم را از راه خدا باز مى دارند و مانع هدايت آنها مى شوند.

دوم اينكه راه خدا را كج مى خواهند; يعنى اينكه با ايجاد شبهه در مردم مى خواهند آنها حق را باطل بدانند و گمان كنند كه اين راه، راه كجى است.

سوم اينكه آنها به آخرت ايمان ندارند و آن را انكار مى كنند.

البته اوصاف و ويژگيهاى ستمگران منحصر در اين سه صفت نيست بلكه آنها اوصاف گوناگونى دارند كه از جمله آنها اين سه صفت است و آيه در مقام حصر صفات آنها نيست و اين يكى از شيوه هاى بيانى قرآن است كه وقتى اوصاف گروهى را مى شمارد همه آنها را يكجا ذكر نمى كند كه شنونده خسته شود و از درك و دريافت صفات گوناگون و متعدد ناتوان گردد. بلكه قرآن در هرجا به مناسبتى فقط چند صفت را ذكر مى كند و مى بينيم كه در مقام توصيف متقين، مؤمنان، كافران و يا ظالمان، در هرجا تنها چند صفت را مى آورد و كسى كه مى خواهد همه آنها را بداند بايد آيات گوناگون را كنار هم بگذارد.

وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ (* ) وَ اِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقآءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ (* ) وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسيماهُمْ قالُوا مآ أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ (*) أَهؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَة اُدْخُلُوا الْجَنَّةِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (* )

و ميان آن دو گروه، حجابى است و بر اعراف مردانى هستند كه همه را (بهشتيان و دوزخيان) با سيمايشان مى شناسند و به بهشتيان ندا مى دهند كه سلام بر شما. آنان وارد بهشت نشده اند ولى اميد آن را دارند (46) و هنگامى كه ديدگان آنها به سوى دوزخيان برگردانيده مى شود، گويند: پروردگارا ما را همراه گروه ستمكاران قرار مده(47) و اهل اعراف مردانى را كه به سيمايشان مى شناسند ندا مى دهند، مى گويند: جمعيت شما و آن گردنكشى كه مى كرديد، شما را سودى نداشت (48) آيا اينان همان كسانى هستند كه سوگند مى خورديد كه خدا رحمت خود را به آنان نمى رساند؟ (و خطاب به بهشتيان گويند) وارد بهشت شويد; نه ترسى بر شماست و نه شما اندوهگين مى شويد(49)

نكات ادبى

1 ـ «حجاب» پرده، حايل.

2 ـ «اعراف» جمع عُرف كه به معناى جاى بلند است، بلنديها; و به يال اسب و پرهاى بلندى كه روى گردن خروس مى رويد «عُرف» گفته مى شود كه در قسمت بلند بدن آنهاست و منظور از اعراف در اينجا محل بلندى در قيامت است كه مشرف بر بهشت و جهنم است و افراد خاصى در آنجا قرار دارند.

3 ـ «سيماء» نشانه، علامت.

4 ـ «صرفت» برگردانيده شود، فعل مجهول از صَرَف يصرِف.

5 ـ «تلقاء» سمت و سو. گفته شده كه در زبان عربى مصدر به وزن تفعال فقط چند كلمه آمده: تبيان و تلقاء و تمثال.

6 ـ «جمعكم» جمعيت شما; ويا با بگوييم جمع كردن مال و ثروت از سوى شما.

7 ـ «اقسمتم» سوگند مى خورديد.