تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۲ -


بحثى درباره توبه

توبه از ماده تاب يتوب توباً مشتق شده و به معنى بازگشت مى باشد كسى كه توبه مى كند در واقع به سوى خداوند باز مى گردد. در قرآن كريم توبه هم به خدا نسبت داده شده و هم به بنده و در هر دو مورد به معناى رجوع و بازگشت مى باشد.
توبه عبارت است از بازگشت انسان به سوى خداوند با حالت پشيمانى از گناهى كه كرده با اين قصد كه ديگر آن گناه را تكرار نكند. توبه كردن از گناه واجب است و خداوند در قرآن كريم بندگان خود را به آن امر كرده است:
و توبوا الى الله جميعاً ايه المؤمنون لعلكم تفلحون (نور / 31)
همگى به خداوند توبه كنيد اى گروه اهل ايمان تا رستگار شويد.
يا ايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم(تحريم/8)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خداوند توبه كنيد توبه اى خالص و بادوام، شايد كه پروردگارتان بدى شما را ناديده بگيرد.
از ديدگاه قرآن توبه كسى قبول است كه داراى شرائط ويژه اى باشد:
انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليماً حكيماً، وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان و لا الذين يموتون و هم كفار اولئك اعتدنا لهم عذاباً اليماً (نساء / 17 - 18)
همانا بر خداست توبه كسانى را بپذيرد كه از روى نادانى كار بد كنند آنگاه به زودى توبه نمايند پس خدا توبه آنها را مى پذيرد و خدا عليم و حكيم است و قبول نيست توبه كسانى كه كارهاى بد مى كنند تا وقتى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد و بگويد اكنون توبه كردم، همچنين قبول نيست توبه كسانى كه مى ميرند در حالى كه كافرند، براى آنها عذاب دردناكى آماده كرده ايم.
طبق اين آيات شريفه قبولى توبه شرايط خاصى دارد كه عبارتند از:
1ـ توبه بايد از گناهى باشد كه از روى جهالت و نادانى انجام گرفته است و البته منظور از جهالت در اينجا اين نيست كه گناه بودن آن عمل را نمى دانست بلكه منظور اين است كه بر سبيل عناد با خدا و در مقام معارضه با حقتعالى آن عمل را انجام نداده باشد. ممكن است انسان گناهى را مرتكب شود اما نه به عنوان عناد با خدا بلكه از روى هوى و هوس كه خود نوعى جهالت است در چنين صورتى است كه اگر واقعاً توبه كند توبه او پذيرفته مى شود اما اگر گناه را در مقام معارضه با خدا و با انگيزه عناد ولجاجت مرتكب شد، معلوم نيست كه خداوند توبه از چنين گناهى را قبول كند.
2ـ توبه بايد زود انجام بگيرد و انسان حق ندارد توبه را به تأخير بياندازد البته در بعضى از روايات عبارت (من قريب) به زودتر از مرگ تفسير شده است و گويا منظور اين است كه تا پيش از مرگ توبه كند و اگر با رسيدن نشانه هاى مرگ توبه كرد قبول نيست. اگر منظور اين باشد جمله بعدى (وليست التوبة) توضيح آن خواهد بود.
3ـ توبه بايد هنگامى باشد كه انسان قدرت انتخاب و اختيار و آزادى عمل داشته باشد اما اگر انسان به مرحله اى رسيد كه با مرگ دست به گريبان شد و آثار آن را معاينه و مشاهد كرد، ديگر فرصتى براى توبه نيست و توبه در اين دم آخر مقبول درگاه الهى نخواهد بود.
4ـ توبه كسانى كه كافر از دنيا مى روند قبول نيست بنابر اين پشيمانى كفار در عالم برزخ و يا در روز قيامت سودى به حال آنها نخواهد داشت.
شبيه آياتى كه خوانديم آيه ياد شده در زير است:
انه من عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحيم (انعام/54)
همانا اگر كسى از شما از روى جهالت كار بدى كند آنگاه توبه نمايد و خود را اصلاح سازد، به درستى كه خداوند آمرزنده و بخشنده است.
در اين آيه شرط ديگرى براى قبولى توبه آمده است و آن عبارت است از اصلاح حال شخص كه بايد بعد از توبه انجام گيرد و شايد اين شرط اشاره باشد به اين كه توبه كننده بايد تصميم قطعى بگيرد كه ديگر به سوى گناهى كه از آن توبه كرده باز نگردد و آن را تكرار نكند. البته قيد اصلاح بعد از توبه در آيات ديگرى نيز آمده است كه ما آنها را نياورديم.
از بعضى از آيات چنين استفاده مى شود كه اگر توبه با شرائط لازم انجام بگيرد، قبولى آن از سوى خداوند حتمى است زيرا در اين آيات، خداوند به طور قطعى وعده قبول توبه را مى دهد:
فمن تاب من بعد ظلمه واصلح فان الله يتوب عليه (مائده / 39)
پس هر كس توبه كند پس از آن كه ظلم كرده، واصلاح نمايد، پس خداوند توبه او را قبول مى كند.
وانى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى (طه / 82)
همانا من آمرزنده هستم براى كسى كه توبه كند و ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد و آنگاه هدايت شود.
به طورى كه از اين آيات و آيات ديگر استفاده مى شود، بخشيده شدن گناهان كسى كه توبه مى كند حتمى است و خداوند آن را وعده داده است. گاهى ممكن است حتى بدون توبه هم عفو الهى شامل حال كسى بشود به گونه اى كه گويا توبه كرده است خداوند كريم در قرآن اين مژده را به بندگان خود داده ولى آن را حتمى والزامى نكرده است:
ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين وانزل جنوداً لم تروها و عذب الذين كفروا و ذلك جزاء الكافرين، ثم يتوب الله من بعد ذلك على من يشاء والله غفور رحيم (توبه / 26 - 27)
سپس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان نازل كرد ولشكرى فرستاد كه آن را نمى ديديد و كافران را عذاب نمود و اين است جزاى كافران، سپس خداوند بعد از اين هر كس را كه بخواهد مى بخشد، خدا آمرزنده و بخشنده است.
ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليهم ان الله كان غفوراً رحيماً (احزاب / 24)
تا خداوند راستگويان را به سبب راستگوئى شان پاداش دهد و منافقان را عذاب كند اگر بخواهد ويا آنها را بيامرزد كه خدا آمرزنده و بخشنده است.
البته عفو ابتدائى خداوند كه گاهى شامل حال بنده اى مى شود كه هنوز توبه نكرده، امرى مسلم است و آيات بسيارى به آن دلالت دارد. منتهى در دو آيه اى كه آورديم لفظ توبه به كار رفته و منظور همان عفو ابتدائى است. بديهى است كه عفو ابتدائى خداوند كه گاهى شامل حال بعضى از بندگان مى شود، براى خود حساب و كتابى دارد و شامل همه نمى شود، بلكه كسانى از آن برخوردار مى شوند كه در خود شايستگى و اهليت آن را ايجاد كنند اگر چه از گناه بخصوصى توبه نكرده اند.
مطلب ديگرى كه در اينجا متذكر مى شويم اين است كه گاهى بنده خالصى از اين كه لحظه اى از ياد الهى غافل شده و يا ترك اولائى از او سرزده و يا انتخاب احسن نكرده است خود را گناهكار مى داند و از اين نقيصه به درگاه خداوند توبه مى كند. توبه اى كه در قرآن كريم به بعضى از انبياء نسبت داده شده، از اين نـوع است:
فتلقى آدم من ربّه كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم (بقره / 37)
پس آدم از پروردگار خود كلماتى را دريافت نمود پس به او توبه كرد همانا او بسيار توبه پذير و بخشنده است.»
و خر موسى صعقا فلما افاق قال سبحانك تبت اليك و انا اول المؤمنين (اعراف/148)
موسى بيهوش افتاد و چون به هوش آمد، گفت: منزهى خدايا به سوى تو توبه كردم و من از نخستين مؤمنان هستم.
درباره توبه در روايات معصومين مطالب جالبى آمده و اكنون كه بعضى از آيات مربوط به توبه را خوانديم، فرازهايى از روايات راجع به توبه را نقل مى كنيم.

توبه از ديدگاه معصومين

1 ـ عن الصادق (ع) قال: انّ الله يفرح بتوبة عبده المؤمن اذا تاب كما يفرح احدكم بضالّته اذا وجدها.(1)
امام صادق(ع) فرمود: خداوند به سبب توبه بنده مؤمن خود وقتى توبه مى كند، خوشحال مى شود همانگونه كه يكى از شما وقتى گمشده خود را مى يابد خوشحال مى شود.
2 ـ عن الباقر (ع) قال: التائب من الذنب كمن لاذنب له و المقيم على الذنب وهو يستغفر منه كالمستهزئ.(2)
امام باقر (ع) فرمود: كسى كه از گناه توبه مى كند مانند كسى است كه گناه ندارد و كسى كه در حال استغفار باز هم مرتكب آن گناه است مانند كسى است كه مسخره مى كند.
3 ـ پيامبر خدا(ص) فرمود: هر كس پيش از يك سال از مرگش توبه كند، خداوند توبه او را قبول مى كند. سپس فرمود: يك سال زياد است; هر كس يك ماه پيش از مرگش توبه كند، خداوند توبه او را قبول مى كند. سپس فرمود: يك سال زياد است; هر كس يك ماه پيش از مرگش توبه كند، خداوند توبه او را قبول مى كند. سپس فرمود: يك ماه زياد است; هر كس يك جمعه پيش از مرگش توبه كند، خداوند توبه او را قبول مى كند. سپس فرمود: يك جمعه زياد است; هر كس يك روز پيش از مرگش توبه كند، خداوند توبه او را قبول مى كند سپس فرمود: يك روز هم زياد است; هر كس بيش از آنكه مرگ را مشاهده كند توبه نمايد، خداوند توبه او را قبول مى كند.(3)
4 ـ قال اميرالمؤمنين(ع): ترك الخطيئة ايسر من طلب التوبه و كم من شهوة ساعة اورثت حزنا طويلا.(4)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ترك نمودن گناه آسانتر از طلب توبه است و چه بسا شهوت يك لحظه باعث اندوه طولانى شود.
5 ـ امام صادق(ع) فرمود: گاهى شخصى گناهى مى كند و به وسيله همان گناه وارد بهشت مى شود. گفته شد: خدا به وسيله گناه او را وارد بهشت مى كند؟ فرمود: بلى او گناه مى كند و همواره از گناه خود مى ترسد و از خودش بدش مى آيد پس خدا به او رحم مى كند و به بهشت وارد مى سازد.(5)
6 ـ قال النبى(ص): كل بنى آدم خطّاء و خير الخطّائين التوّابون المستغفرون.(6)
پيامبر (ص) فرمود: همه فرزندان آدم خطاكارند و بهترين خطاكاران، توبه كنندگان واستغفار كنندگانند.

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسآءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مآ آتَيْتُمُوهُنَّ اِلاّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَة مُبَيِّنَة وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَاِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً (*)وَ اِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْج مَكانَ زَوْج وَ آتَيْتُمْ اِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ اِثْماً مُبيناً (*)وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ اِلى بَعْض وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقاً غَليظاً (*)وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آبآؤُكُمْ مِنَ النِّسآءِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ سآءَ سَبيلاً (*)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر شما جايز نيست از روى اجبار از زنان ارث ببريد و بر آنان سختگيرى نكنيد تا برخى از آنچه به آنها داده ايد، ببريد (از دستشان بگيريد) مگر اينكه كار زشت آشكارى انجام بدهند و با آنها به نيكى رفتار كنيد پس اگر آنان را خوش نداريد، چه بسا چيزى را خوش نداريد و خداوند در آن نيكى بسيار قرار دهد (19) و اگر خواستيد زنى را جايگزين زن ديگرى كنيد و به يكى از آنها مال بسيارى داديد، چيزى از آن را از او نگيريد. آيا آن را از روى بهتان و گناه آشكار مى گيريد؟ (20) و چگونه آن را مى گيريد در حالى كه شما با يكديگر آميزش داشته ايد و آنها از شما پيمانى محكم گرفته اند؟ (21) زنانى را كه پدرانتان با آنان ازدواج كرده اند به زنى نگيريد مگر آنچه در گذشته بوده است چون اين كار كارى زشت و نفرت انگيز و روش بدى است (22)

نكات ادبى

1 ـ «ان ترثوا» محلا مرفوع است چون فاعل لايحل مى باشد.
2 ـ «كرها» مصدر به جاى حال است از نساء.
3 ـ «عضل» منع كردن، سختگيرى، اذيت نمودن.
4 ـ «مبينه» آشكار، روشن.
5 ـ «استبدال» جايگزين ساختن، عوض كردن.
6 ـ «قنطار» مال بسيار، پوست گاو پر از طلا.
7 ـ «بهتانا» تهمت زدن، به دروغ چيزى را به كسى نسبت دادن كه باعث تعجب او شود. اصل اين كلمه از «بهت» است كه به معناى تعجب مى باشد. ضمناً دو كلمه بهتان و اثم در اين آيه حال از اخذ هستند.
8 ـ «افضاء» به هم رسيدن، تماس گرفتن، آميزش و در اينجا كنايه از زناشويى است.
9 ـ «نكاح» گاهى به معناى عقد ازدواج است و گاهى هم به معناى عمل زناشويى مى آيد.
10 ـ «الاماقدسلف» استثناى منقطع مى باشد.
11 ـ «مقت» چيز بدى كه باعث نفرت و انزجار باشد.

تفسير و توضيح

آيه (19) يا ايها الذين امنوا لايحلّ لكم... : عربهاى عصر جاهلى براى زنها حقوق چندانى قايل نبودند و همواره درباره آنها ظلم مى كردند و كسى جلودار آنها نبود. با ظهور اسلام سنتهاى غلط جاهلى سركوب شد و از جمله، سنتهاى ظالمانه اى كه درباره زنها اعمال مى شد برداشته شد. و با توجه به نيازهاى واقعى و شرايط طبيعى آنها، حقوقشان احيا گرديد.
در اين آيه براى دفاع از حقوق اساسى و خانوادگى زنها چند دستور به مردها داده مى شود:
نخست اينكه، براى مردان جايز نيست كه بر خلاف ميل زنان از آنها ارث ببرند. گاهى بعضى از مردها زنان ثروتمند را به خاطر ثروت آنها به زنى مى گرفتند ولى با آنها مثل يك همسر رفتار نمى كردند و حقوق همسرى را زيرپا مى گذاشتند و آنها را به همين صورت رها مى ساختند و منتظر بودند كه آنها بميرند و اينها ارث ببرند و طبعاً اين كار بر خلاف ميل آن زنها بود. در اين آيه از اين رفتار ظالمانه و غير انسانى نهى شده و به مردانى كه دست به اين كار مى زدند گفته شده كه براى شما جايز نيست كه از زنها برخلاف ميل آنها ارث ببرند.
دوم اينكه، مردان حق ندارند با زنهايشان سختگيرى كنند و آنها را زير فشار قرار بدهند تا آنها مجبور شوند قسمتى از مهريه خود را به مردها ببخشند تا در مقابل آن مردان آنها را طلاق بدهند. مگر اينكه زنها مرتكب فحشا و زنا باشند كه در اين صورت براى مجازات آنها چنين كارى عيبى ندارد.
سوم اينكه، به مردان دستور مى دهد كه با زنها با نيكويى رفتار كنند و اگر هم به آنها عشق و علاقه و ميل باطنى ندارند باز رفتارشان با آنها خوب باشد و اين را بدانند كه اى بسا انسان از چيزى خوشش نمى آيد ولى خداوند خير فراوانى در آن قرار داده است. و شايد همين زنها كه مورد علاقه مردهاى خود نيستند، باعث خوشبختى آنها و به وجود آمدن فرزندان شايسته براى آنها باشند. گاهى ميان زن و شوهر سوء تفاهمهايى به وجود مى آيد كه مرد نبايد فوراً تصميم به طلاق بگيرد و يا با زن بدرفتارى كند بلكه بايد تحمل نمايد و رفتار خوبى داشته باشد و بداند كه اى بسا در آنچه مورد پسند او نيست خداوند سود فراوانى قرار داده است.
آيات (20-21) و ان اردتم استبدال زوج... : يكى از رسوم عربهاى جاهلى درباره زنها اين بود كه وقتى مى خواستند زن خود را رها كنند و با زن ديگرى ازدواج نمايند زن اولى را تحت فشار قرار مى دادند و آزار و اذيت مى كردند تا او مجبور شود مقدارى از مهريه اى را كه گرفته به شوهر بازپس مى دهد و شوهر با گرفتن آن، زن اول را طلاق مى گرفت و همان وجه را مهريه براى زن دوم خود قرار مى داد.
آيه شريفه از اين كار نهى مى كند و مى فرمايد: اگر خواستيد زنى را جايگزين زن ديگرى كنيد و به زن خود مال فراوان و بسيارى داده ايد، چيزى از آن را از او نگيريد. و براى تأكيد مطلب اضافه مى كند كه آيا شما آن را از روى بهتان و گناه مى گيريد؟ شايد اين جمله اشاره به كار ناجوانمردانه بعضى از مردها باشد كه براى توجيه كار خود در طلاق دادن زن اولى و مجبور كردن او به بازپس دادن مهريه، به او تهمت مى زدند و نسبت گناه به او مى دادند خداوند از اين روش ظالمانه كه حقوق اساسى زن پايمال مى شود و زن به شدت مورد ستم قرار مى گيرد، جلوگيرى مى كند ومردان را از اتخاذ اين شيوه نامطلوب باز مى دارد. و در آيه بعدى اين گونه افراد را چنين موعظه مى كند كه شما چگونه دست به اين كار مى زنيد در حالى كه ميان شما و آن زنها انس و الفت بوده و با آنها تماس و آميزش داشته ايد و آنها با اجراى مراسم عقد، پيمان محكمى از شما گرفته اند.
آيه (22) و لاتنكحوا ما نكح آبائكم... : رسم ديگرى از رسوم عصر جاهلى كوبيده مى شود. عربهاى جاهلى وقتى پدرى از دنيا مى رفت و زن جوانى داشت كه نامادرى فرزندانش بود، فرزند با او ازدواج مى كرد. خداوند از اين رسم غلط نهى مى كند و دستور مى دهد كه با زنهايى كه پدرانتان با آنها ازدواج كرده اند شما از دواج نكنيد. طبق اين دستور چنين ازدواجى حرام است و انجام آن گناه دارد. ولى بايد ديد كسانى كه پيش از اعلام اين حكم دست به اين كار زده بودند چه حكمى دارند؟ آيا آنها هم مرتكب گناه شده اند؟ در ادامه آيه جمله اى وجود دارد كه پاسخ اين سؤال است و اعلام مى دارد كه آنها گناه نكرده اند و اين حكم از اين به بعد لازم الاجرا است.
در پايان آيه براى تشديد حكم، اعلام مى دارد كه ازدواج فرزند با زنى كه پدر با او ازدواج كرده بود، هم كارى زشت و هم عملى نفرت انگيز و هم شيوه اى ناپسند است.

حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْاَخِ وَ بَناتُ الْاُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ الاّتى أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسآئِكُمْ وَ رَبآئِبُكُمُ الْلاتى فى حُجُورِكُمْ مِنْ نِسآئِكُمُ الْلاتى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَاِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْاُخْتَيْنِ اِلاّ ما قَدْ سَلَفَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً (*)

براى شما حرام شده است ازدواج با مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان وعمه هايتان وخاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهر و آن مادرانتان كه به شما شير داده اند و خواهرانتان از راه شيرخوردن و مادران زنانتان و دختران زنانتان كه در دامان شما تربيت شده اند از آن زنانتان كه به آنها دخول كرده ايد و اگر دخول نكرده باشيد گناهى بر شما نيست و (نيز) همسران آن پسرانتان كه از صلب شما هستند و اينكه ميان دو خواهر را جمع كنيد مگر آنچه از پيش بوده است. همانا خداوند آمرزنده بخشايشگر است (23)

نكات ادبى

1 ـ «امهات» جمع امّ كه در اصل «امهة» بود هاء در مفرد به جهت تخفيف افتاد. امّ به معناى مادر و ريشه است. مادر پدر و مادر نيز كه همان جدّه است، براى انسان «امّ» حساب مى شود. ضمناً كلمه «امهات» نايب فاعل «حرّمت» است و چون اعيان واشخاص نمى تواند مورد تعلق حرمت باشد، بايد كلمه مناسبى در تقدير باشد كه در اينجا «نكاح» است و در جاهايى مثل حرمت عليكم الدم «اكل» است.
2 ـ «ربائب» جمع ربيبه، دختران زنان از شوهران ديگر كه نزد شوهر دوم زندگى مى كنند و از «ربى» مشتق شده چون آنها تحت تربيت اين ناپدرى هستند.
3 ـ «حجور» جمع حجر به معناى آغوش، دامن. كنايه از تربيت و نگهدارى.
4 ـ «جناح» گناه، بيم.
5 ـ «حلائل» جمع حليله، همسر. از آن جهت به همسر حليله گفته مى شود كه براى انسان حلال شده است.
6 ـ «اصلاب» جمع صلب ، پشت، محل ساخته شدن نطفه.
7 ـ «الاماقدسلف» استثناى منقطع است.

تفسير و توضيح

آيه (23) حرّمت عليكم امهاتكم... : ازدواج زنان و مردان با يكديگر در اسلام مقرارت ويژه اى دارد كه مهمترين آنها اين است كه مردها با زنانى كه براى آنها محرم است حق ازدواج ندارند. در اين آيه زنهاى محرم را بر مى شمارد و مردان را از ازدواج با آنها منع مى كند البته حرام بودن ازدواج مردى با زنى به خاطر خويشاوندى در ميان ملل ديگر هم وجود دارد منتها موارد آن فرق مى كند و اساساً اين يك امر قراردادى و تشريعى است و منشاء طبيعى ندارد هر چند كه گفته شده بعضى از حيوانات هم از آميزش با مادران و دختران خود خوددارى مى كنند.
به هر حال در اين آيه چهارده مورد از زنها را كه ازدواج با آنها حرام است برمى شمارد. از آنها هفت مورد نسبى است يعنى به خاطر ولادت و هم خونى است و هفت مورد سببى است يعنى به خاطر شيرخوردن و ازدواج است. هفت مورد اول عبارتند از:
1 ـ مادران; و اين شامل جدّه انسان كه همان مادر پدر و مادر است نيز مى شود و همچنين شامل جدّه جدّه و بالاتر هم مى شود.
2 ـ دختران; و اين شامل دختران دختران و دختران پسران هم مى شود و همچنين شامل دختران آنها و پايينتر هم مى شود.
3 ـ خواهران; و اين شامل خواهران پدرى و مادرى و خواهران فقط پدرى و فقط مادرى هم مى شود.
4 ـ عمّه ها; و اين شامل خواهر پدرى و مادرى يا پدرى و يا مادرى پدر مى شود.
5 ـ خاله ها; و اين شامل خواهر پدرى و مادرى و يا پدرى و يا مادرى مادر مى شود.
6 ـ دختران برادر; و اين شامل دختران برادران پدرى و مادرى و پدرى يا مادرى مى شود.
7 ـ دختران خواهر; اين شامل دختران خواهران پدرى و مادرى و يا پدرى و يا مادرى مى شود.
هفت مورد دوم كه نه از طريق نسب بلكه از طريق سبب حرام مى شوند عبارتند از:
1 ـ مادران شيرى; يعنى زنانى كه مادر واقعى نيستند ولى انسان از آنها در كودكى شير خورده است.
2 ـ خواهران شيرى; يعنى زنانى كه خواهر واقعى نيستند ولى انسان از كسى شيرخورده كه آنها هم از او شير خورده اند.
اين دو مورد را محرمهاى «رضاعى» مى گويند و به طورى كه در روايت صحيحى از پيامبر اسلام(ص) آمده هر چه به جهت نسبت حرام مى شود، به جهت شيرخوردن و رضاع هم حرام مى شود. يعنى همانگونه كه مادر رضاعى حرام است خواهر او كه خاله رضاعى مى شود و دختران او كه خواهران رضاعى مى شوند نيز حرام است و از اين طرف دخترى كه از زنى شيرخورده براى شوهر او كه صاحب شير است حرام است و خواهر شوهر او هم كه عمه رضاعى مى شود حرام است و خلاصه هر چه در نسب حرام است در رضاع هم حرام است.
البته محرم بودن به وسيله شيرخوردن شرايطى دارد از جمله اينكه شيرخوردن در دوسالگى كودك باشد و اگر بالاتر از دوسالگى شد باعث نشر حرمت نمى شود. ديگر اينكه شيرخوردن به صورتى باشد كه گوشت و استخوان كودك از آن رشد كند به اين صورت كه يك شبانه روز و يا پانزده بار شير آن زن را بخورد و ميان آنها چيز ديگرى نخورد. ديگر اينكه شير را مستقيماً از پستان آن زن بخورد و اگر شير را به ظرفى بدوشد و كودك از آن ظرف بخورد، نشر حرمت نمى شود.
3 ـ مادران همسران; كه شامل مادر زن و مادر مادر زن به بالا مى شود.
4 ـ دختران زنان از شوهر ديگر; كه در اصطلاح به آنها «ربيبه» گفته مى شود. البته در آيه گفته شده آن دخترانى كه در دامان شما و تحت تربيت شما هستند ولى اين فقط يك قيد توضيحى است و براى آن است كه غالباً چنين است و به آن معنا نيست كه اگر دختران همسران از شوهر ديگر در خانه شما و تحت تربيت شما نباشند، براى شما محرم نيستند بلكه ازدواج بااين گونه زنها حرام است اگرچه درجاى ديگرى زندگى كنند. ازدواج با اين گونه زنان وقتى حرام است كه شخص با مادر آنها همبستر شود ولى اگر همبستر نشده و فقط عقد ازدواج خوانده شده، محرميت با آن دختران حاصل نمى شود و مى توانند با آنها ازدواج كنند منتهى بايد مادران آنها را طلاق بدهند.
5 ـ همسران فرزندان; شامل عروس شخص و يا عروس فرزند شخص مى شود و البته منظور از فرزند در اينجا فرزندان واقعى و صلبى است و شامل فرزند خوانده نمى شود و همانگونه كه مى دانيم پيامبر اسلام با زينب زن طلاق داده شده زيدبن حارثه فرزندخوانده خود ازدواج كرد.
6 ـ خواهران همسر; جمع ميان دو خواهر حرام است و انسان نمى تواند در يك حال دو خواهر را به زنى بگيرد. البته اگر از زن خود با مرگ او و يا طلاق جدا شود، مى تواند با خواهر او ازدواج كند. ضمناً چون در ميان عربهاى جاهلى جمع ميان دو خواهر رسم بوده، در اينجا مى فرمايد: مگر آنچه از پيش انجام گرفته يعنى ازدواجهايى كه پيش از تشريع اين قانون بوده و ميان دو خواهر را جمع كرده بودند، اشكالى ندارد و براى آنها گناه نوشته نمى شود.
7 ـ نامادرى; كه شامل زن ناپدرها مى شود و پسران نمى توانند با آنها ازدواج كنند. حكم اين مورد در اين آيه نيست بلكه در آيه قبلى آمد و تفسير آن گذشت.
در پايان اين آيه بار ديگر مردم را به ياد خدا مى اندازد و خدا را با دو صفت «غفور» و «عليم» ياد مى كند. اشاره به اينكه گذشته ها آمرزيده مى شوند.

پى‏نوشتها:‌


1. كافى ج 2 ص 436
2. همان
3. كافى ج 2 ص 44
4. محجة البيضاء ج 7 ص 96
5. كافى ج 2 ص 626
6. محجة البيضاء ج 7 ص 81