تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۲۷ -


تفسير و توضيح

آيه (185) كل نفس ذائقة الموت... : قانونى كه در ميان تمام جانداران و از جمله انسانها حاكم است وهيچ استثنا بردار نيست اين است كه هر جاندارى بالاخره خواهد مرد و زندگى او به پايان خواهيد رسيد و «حيات» هميشه مرگ را تداعى مى كند و هر كسى كه نعمت زندگى را دارد دير يا زود آن را از دست خواهد داد و اين يك قانون كلى حاكم در عالم آفرينش است و البته اگر با ديد كلى تر نگاه كنيم علاوه بر حيوان و گياه حتى موجودات بى جان نيز مانند ستارگان و كوهها به نوعى حيات محدودى دارند و البته اطلاق كلمه حيات بر آنها به نوعى مجاز است و شايد بتوان از آن به واقعيت وجودى تعبير كرد و اين موجودات نيز محكوم به فنا هستند و واقعيت وجودى خود را از دست خواهند داد. به طورى كه قرآن از اين حقيقت خبر مى دهد:
كل من عليها فان و يبقى وجه ربك (رحمن / 26)
هر كسى كه بر آن (زمين) قرار دارد فانى خواهد بود و تنها پروردگار تو باقى خواهدبود.
كل شىء هالك الاّ وجهه (قصص / 88)
هر چيزى هلاك و تباه خواهد شد جز وجه پروردگار.
پس از بيان اين واقعيت كلى كه هر شخصى طعم مرگ را خواهد چشيد، اضافه مى كند كه پس از مرگ و در روز قيامت ، انسانها به طور كامل به پاداشهاى خود خواهند رسيد و افراد، نتيجه خوب يا بد اعمال خود را خواهند ديد. در اين ميان هر كس كه از آتش جهنم نجات پيدا كرد و به بهشت داخل شد، رستگار شده است.
روشن است كه نجات از جهنم و ورود در بهشت در اثر ايمان و اعمال صالح و شفاعت پيامبران و صلحاء امكان پذير است و اين يك رستگارى و خوشبختى و سعادت بزرگ است و قابل مقايسه با خوشيهاى زندگى دنيا نيست زيرا به تعبير قرآن زندگى دنيا چيزى جز يك فريب نيست. لذتهاى دنيوى هر چه باشد بالاخره تمام خواهد شد و فكر ناپايدارى آن، لذت آن را از بين مى برد و آن را در حد يك فريب و نه يك واقعيت قرار مى دهد ولى لذتهاى آخرت جاودانى است و جاودانگى آن خود يك لذت مضاعف است.
آيه (185) لتبلون فى اموالكم و انفسكم... : خطاب به مسلمانانى است كه در صدر اسلام زحمتها كشيدند و ناراحتيها ديدند و طعنه ها شنيدند. خداوند در اين آيه در مقام دلدارى آنها مى فرمايد: البته شما در مالها و جانهايتان امتحان مى شويد يعنى در جنگهايى كه پيش مى آيد و نياز به بذل مال و جان دارد، شما مورد آزمايش الهى قرار مى گيريد. كسانى كه ايمان محكمى دارند از بذل مال و جان در راه خدا دريغ نمى كنند ولى آنها كه ايمان محكمى ندارند مال و جان خود را در اين راه صرف نمى كنند و در صدد حفظ آنها هستند.
علاوه بر اينكه مسلمانان در مال و جانشان امتحان مى شدند، از كافران چه اهل كتاب و چه مشركان اذيتهاى بسيارى مى ديدند و سخنان ناراحت كننده مى شنيدند. بخصوص پس از جنگ احد و شكستى كه بر مسلمانان وارد شد، كافران آنها را مورد طعنه و سرزنش قرار دارند و اساس دينشان را زير سؤال بردند و يا آنها را مسخره كردند و مسلمانان اينهمه را مى شنيدند و غصه مى خوردند. اين آيه مسلمانان را در برابر اذيتهاى كافران دعوت به صبر و تقوا مى كند و روشن مى سازد كه اگر شما در برابر آنها شكيبايى توأم با پرهيزگارى داشته باشيد، كار بزرگى كرده ايد.
مسلم است كه اگر انسان در مقابل طعنه ها و مسخره هاى دشمن خود را نبازد و صبر و حوصله به خرج دهد، به تدريج دشمن نااميد مى شود و از اينكه در روحيه طرف مقابل تأثير نامطلوب بگذارد مأيوس مى گردد و اين خود شكست بزرگى براى دشمن است. بنابراين صبر و تقوا در چنين مواردى آنچنان كار ساز و مهم است كه اثر آن از جهاد در راه خدا كمتر نيست اين است كه خدا صبر در اين گونه موارد را كارى بزرگ و كارستان مى شمارد.
آيات (187-188) و اذ اخذ الله ميثاق الذين... : خداوند از دانشمندان اهل كتاب و آنها كه تورات وانجيل را مى خواندند و با آن آشنايى داشتند، پيمان گرفته بود كه محتواى آن را به مردم بگويند و حقايق را پنهان نكنند و يكى از حقايق مهم و برجسته آن، وعده ظهور و بعثت پيامبر اسلام و نشانه هاى خاص آن حضرت بود كه در اين كتابها آمده بود ولى اين دانشمندان به خاطر دنياپرستى و مقام پرستى و جاه طلبى و براى اينكه لطمه اى به مقام و رياست آنها نرسد، حقيقت را كتمان كردند و نشانه هاى صدق دعوت پيامبران اسلام را كه در اختيار داشتند به مردم نگفتند و در واقع تورات و انجيل را پشت سر خود انداختند و از آنها فاصله گرفتند و در واقع آيات كتابهاى مقدس خود را به بهاى اندكى فروختند و البته هر بهايى در برابر آن مى گرفتند اندك بود.
بايد توجه داشت اين پيمانى كه خداوند از دانشمندان اهل كتاب گرفته بود، يك پيمان طبيعى و فطرى بود نه اينكه خداوند در جايى از آنها پيمان و امضا گرفته باشد. و خدا اين پيمان فطرى را از تمام دانشمندان در همه اقوام و ملل گرفته است كه آنها بايد حقايق را بيان كنند وروى حقيقت پرده نكشند و اين نظير همان پيمانى است كه به تعبير اميرالمؤمنين على(ع) در نهج البلاغه از همه دانشمندان گرفته شده كه بر ظلم ظالم سكوت نكنند و از حق مظلوم دفاع نمايند. مى دانيم كه اين پيمان نيز يك پيمان فطرى است و علم و آگاهى تعهدآور و مسئوليت زاست.
در آيه بعدى با يك روانشناسى خاصى يكى از حالات روحى كافران و منافقان را بيان مى كند و البته بيشتر، يهوديها مورد نظرند و آن اينكه آنها به آنچه داشتند خوشحال و مغرور بودند و دوست داشتند كه در برابر كارهايى كه انجام نداده اند، آنها را تعريف كنند. دانشمندان يهود از داشتن تورات خوشحال بودند و آن را امتيازى بزرگ براى خود مى دانستند و دوست داشتند هميشه مورد تمجيد و ستايش قرار بگيرند با اينكه كارى در خور ستايش انجام نداده بودند. اگر آنها اين شهامت را داشتند كه على رغم هوسهايشان حقيقت را درباره پيامبر اسلام(ص) بگويند و مردم را به سوى او دعوت كنند، البته كارى در خور تمجيد و ستايش انجام داده بودند ولى آنها هرگز چنين نكردند و در عين حال انتظار داشتند كه از آنها ستايش شود.
منافقان نيز چنين بودند آنها به مجرد اظهار اسلام و فريب مسلمانان دل خوش كرده بودند و انتظار داشتند كه مسلمانان و پيامبر در برابر كارهاى ناكرده و ايمان دروغين آنها، آنها را ستايش كنند. خداوند به اين كافران در برابر همين كار ناشايست آنها وعده عذاب مى دهد و مى فرمايد: آنها را به خاطر اين كار، رها شده از عذاب مپنداريد بلكه آنها عذابى دردناك خواهند داشت.

وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ (*)اِنَّ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اخْتِلافِ الَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآيات لِاُولِى الْاَلْبابِ (* )اَلَّذينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ (*)

و براى خداست سلطنت آسمانها و زمين و خدا بر هر چيزى تواناست (189) همانا در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه هايى براى صاحبان خرد وجود دارد (190) آنها كه خدا را در حال ايستاده و در حال نشسته و در حال خفته بر پهلوهايشان ياد مى كنند و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند. پروردگارا اين را بيهوده نيافريدى منزهى تو، پس ما را از عذاب آتش نگهدار(191)

نكات ادبى

1 ـ «مُلك» به ضمه ميم به معناى سلطنت و پادشاهى است و با كسره آن به معناى مالكيت است و خدا هم مُلك و هم مِلك هر دو را دارد و در اينجا مُلك خدا مورد نظر است.
2 ـ «اختلاف» آمد و شد. جانشينى شب و روز از يكديگر.
3 ـ «الباب» جمع لبّ به معناى عقل و خرد. به چكيده و بهترين هر چيزى «لبّ» گفته مى شود.
4 ـ «الذين يذكرون» صفت براى «اولى الالباب» است و محل آن جرّ است.
5 ـ «وعلى جنوبهم» عطف بر قياما و محل آن به جهت حاليت نصب است.

تفسير و توضيح

آيه (189) و لله ملك السموات و الارض... : در اين آيه دو مطلب بسيار مهم از مبانى توحيد اسلامى بيان شده است:
نخست اينكه سلطنت آسمانها و زمين از آن خداست و در عالم وجود هيچ قدرتى و نيرويى جز نيروى الهى حكومت نمى كند و مؤثر نيست اين عقيده در مقابل عقيده كسانى است كه به ارباب انواع معتقدند و براى هر پديده اى از پديده هاى جهان، ربّى و خدايى قابل هستند و همچنين مشركان بعضى از تغييرات موجود در جهان را به خدايان ويژه اى نسبت مى دادند ولى اسلام همه اين نظرات را باطل و لغو مى داند و تنها مؤثر در كل عالم هستى را وجود خداوند قادر يكتا مى داند.
دوم اينكه قدرت خداوند عام و گسترده است و او به هر چيزى توانايى دارد و هر كسى هر قدرتى در جهان داشته باشد، ناشى از قدرت خداوند است و اوست كه به ديگران توانايى و قدرت داده است. اين سخن نيز ردّ عقيده باطل يهود است كه معتقدند خدا جهان را آفريد و پس از آن به كنارى رفت و به تعبيرى كه قرآن از آنها نقل مى كند، دستان خدا بسته است. اسلام اين عقيده را نيز ردّ مى كند و معتقد است كه خدا مانند يك حاكم معزول نيست بلكه همواره و هميشه خداوند در جهان آفرينش اعمال قدرت مى كند و او بر همه چيز تواناست.
آيات (190-191) ان فى خلق السموات و الارض... : اين آيه با چهار آيه بعدى از فضيلت خاصى برخوردار است و تلاوت آنها بخصوص در نيمه هاى شب و به هنگام شب زنده دارى و عبادت، فضيلت بسيارى دارد. اين آيات بيانگر طرزتفكر افراد با ايمان و جهان بينى آنهاست و شامل مناجاتهايى است كه اين افراد روشن بين و متفكر با خداى خود دارند.
در اين آيات، نخست خاطرنشان مى سازد كه در آفرينش آسمانها و زمين و در آمد و شد شب و روز نشانه هايى براى صاحبان عقل و خرد است و اين مطلب شبيه مطلبى است كه در سوره بقره آيه 164 گذشت و در آنجا نيز چندين پديده از پديده هاى جهان را نشانهايى براى گروهى كه عاقل هستند معرفى كرده است.
پس از بيان اين مطلب، صاحبان عقل را معرفى مى كند و براى آنها چندين صفت ذكر مى كند. يكى از آنها ياد خدا در همه حالات است. آنها در هر حال چه ايستاده و چه نشسته و چه خوابيده خدا را ياد مى كنند و ذكر خدا ورد هميشگى آنهاست. آنها حتى در حال استراحت نيز به ياد خدا هستند. البته مى توان اين سه حالت را سه حالت خاص نماز دانست و نمازگزار بايد در حال عادى نماز را ايستاده بخواند و اگر قدرت آن را نداشت نشسته و اگر نتوانست خوابيده بخواند و در هيچ صورتى نماز ساقط نمى شود.
صفت ديگرى كه در اين آيه براى صاحبان عقل ذكر مى شود اين است كه آنها همواره در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند. انديشيدن در عالم هستى، بينش و بصيرت انسان را بالا مى برد و به مراتب ايمانى انسان مى افزايد. با تفكر در عالم آفرينش و پى بردن به ريزه كاريها و ظرافتها و عظمت جهان هستى، انسان قدرت و توانايى و حكمت و علم خداوند را آشكارا مى بيند و با اين جهان بينى با روح هستى آشنا مى شود و خود را عضوى از خانواده هستى مى داند كه بايد به سوى هدف آفرينش حركت كند. لذا چنين شخصى جهان را هدف دار مى داند و زبان حال او اين است كه پروردگارا اين جهان را باطل نيافريدى و مطابق با حكمت و به خاطر هدفهاى خاصى آفريده اى.
وقتى انسان، جهان را هدفدار دانست، اين بينش در زندگى او تأثير مى گذارد و او را به ايمان و تقوا مى رساند. او در مى يابد كه اين جهان مقدمه اى براى جهان آخرت است و در آنجاست كه به انسانها پاداش داده خواهد شد و لذا او همواره از عذاب آخرت مى ترسد و از خدا مى خواهد كه او را از عذاب آتش جهنم حفظ كند.

بحثى درباره هدفدارى جهان آفرينش

كاروان بشرى با شتاب تمام در حركت است و به سوى جهتى و سمتى پيش مى رود. آيا اين قافله را هدفى در پيش است و يا اين سير و حركت، بى هدف و بى مقصد انجام مى گيرد؟ پاسخ قرآن به اين سؤال واضح و روشن است. از نظر قرآن نه تنها انسان بلكه جهان و هر چه در آن هست به سوى هدفى معين و مشخص گام مى سپارد و هيچ چيزى بيهوده و بى هدف آفريده نشده است.
قرآن كريم مسأله هدفدارى جهان و انسان را با تأكيد و اصرار فراوان مطرح مى سازد و از كسانى كه اين حقيقت را قبول ندارند و جهان خلقت را بى هدف و عبث و باطل مى پندارند، به شدت انتقاد مى كند:
و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا فويل للذين كفروا من النار (ص / 27)
ما زمين و آسمان و آنچه در آنها است را باطل نيافريديم. اين گمان كسانى است كه كافرند. پس واى بر كافران از آتش!
در اينجا براى آگاهى بيشتر خوانندگان محترم آياتى را كه در زمينه هاى هدفدارى جهان و انسان وارد شده است به چند دسته تقسيم مى كنيم تا هر كدام را جداگانه مورد توجه و دقت قرار دهيم و آنگاه ارتباط آيات را با همديگر به دست آوريم و سپس ببينيم كه آيا از نظر قرآن، تاريخ به سوى هدفى پيش مى رود؟ و اگر آرى، هدف چيست؟ اكنون به آيات توجّه كنيد:
1 ـ يك دسته از آيات قرآنى دلالت دارد به اينكه جهان هستى عبث و بى هدف آفريده نشده است، مانند آيات زير:
اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمّى (روم / 8)
آيا آنان در جانهاى خود نمى انديشند؟ خداوند آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست را نيافريد جز بر اساس حق و براى مدتى معين.
و يتفكّرون فى خلق السموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلا (آل عمران / 191)
و در خلقت آسمانها و زمين مى انديشند. پروردگارا، اينهمه را باطل نيافريدى.
و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين و ما خلقنا هما الاّ بالحق و لكن اكثرهم لايعلمون (دخان / 38-39)
آسمانها و زمين و آنچه را كه در آنهاست بازيگرانه نيافريديم و آنها را نيافريديم جز بر اساس حق، ولى بسيارى از آنان نمى دانند.
از اين آيات و آيات ديگرى كه به همين مضمون وارد شده است اين مطلب به دست مى آيد كه جهان هستى بر اساس حقّ آفريده شده و بنابراين هدفى را دنبال مى كند و خلقت جهان باطل و بيهوده و بازيچه نيست.
2 ـ دسته ديگرى از آيات حقيقت جالبى را بيان مى كند و آن اينكه تمام جهان هستى در مقابل عظمت خداوند سر تعظيم و تسليم فرود مى آورند و حتى او را سجده و ستايش مى كنند. اين سجده و ستايش چگونه انجام مى گيرد، ما نمى فهميم.
تسبح له السماوات السبع و الارض و من فيهنّ و ان من شىء الاّ يسبّح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم (اسراء / 44)
هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست خداى را تسبيح مى گويند و هيچ چيزى نيست مگر اينكه به ستايش پروردگار تسبيح مى گويد، لكن شما تسبيح آنها را نمى فهميد.
يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم (حشر / 24)
آنچه كه در آسمانها و زمين است براى او (خدا) تسبيح مى گويند و او نيرومند و حكيم است.
الم تر انّ الله يسجد له من فى السموات و من فى الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدوابّ (حجّ / 18)
آيا نمى بينى كه هر كس كه در آسمانها و زمين است و آفتاب و ماه و ستارگان و كوهها و درخت و جنبندگان همه براى خدا سجده مى كنند؟
3 ـ دسته ديگرى از آيات قرآن خاطرنشان مى سازد كه خلقت جهان به خاطر ايجاد زمينه براى رشد و تكامل انسان است و عالم هستى به منزله ميدان بزرگى است كه انسان بايد در آن مسابقه بدهد و تحت آزمايش و امتحان قرار گيرد:
و هو الذى خلق السموات فى ستّة ايّام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايّكم احسن عملا (هود / 7)
و او كسى است كه آسمانها و زمين را در عرض شش روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را امتحان كند كه كداميك از شما از نظر عمل بهترين است.
و خلق السموات و الارض بالحق و لتجزى كلّ نفس بما كسبت و هم لايظلمون(جاثيه / 22)
و آسمانها و زمين را بر اساس حقّ آفريد، و تا هر نفسى در مقابل كارى كه انجام داده است جزا داده شود و آنان مورد ستم واقع نمى شوند.
الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايّكم احسن عملا (ملك /2)
خداوند كسى است كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را امتحان كند كه كداميك از شما از نظر عمل بهترين است.
با جمع بندى اين سه دسته از آيات قرآن به اين نتيجه مى رسيم كه هدف از آفرينش جهان هستى سجده و ستايش پروردگار و اطاعت و تسليم در برابر اوست. در اينجا ميان انسان و ساير موجودات جهان يك تفاوت اساسى وجود دارد و آن اينكه موجودات ديگر بدون اراده و اختيار و به تعبير قرآن (طوعاً و كرهاً) اين هدف را دنبال مى كنند، ولى انسان از روى آزادى و اختيار به اين هدف خواهد رسيد و با جهان خلقت هماهنگ خواهد بود.
براى توضيح مطلب مى گوييم:
انسان به خاطر داشتن آزادى و اختيار از يك سو و داشتن علم و آگاهى از سوى ديگر، يكى از دو راه را بايد انتخاب كند: يا بايد خودش را با نواميس خلقت و نظام آفرينش كه بر اساس پرستش خداوند استوار است، تطبيق بدهد و يا از هماهنگ شدن با نظام آفرينش و روح هستى سرباز زند و در برابر خدا قد علم كند و راه شيطان را برود.
آنچه كه تمام پيامبران و بخصوص پيامبر اسلام به خاطر آن تلاش فراوان كرده اند، اين است كه انسان راه اول را برگزيند و خود را با هدف آفرينش منطبق سازد. اين مطلب به صورت گسترده اى در آيات قرآنى منعكس است و از نظر قرآن هدف از خلقت انسان عبادت خدا است (البته به مهفوم وسيعى كه دارد) و انبياء همه براى تلقين همين معنى آمده اند تا انسان با وصول به اين هدف با جهان هستى هماهنگ باشد.
اساساً از نظر قرآن ميزان خوشبختى وبدبختى و پيروزى و شكست جوامع، وصول و يا عدم وصول به اين هدف است و هر فرد و يا جامعه اى به مقدارى كه خود را به هدف آفرينش نزديكتر ساخته به سعادت نزديكتر شده است و به مقدارى كه خود را از آن دور كرده است از سعادت دور افتاده و به سرنوشت شومى گرفتار شده است:
و لقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوالله و اجتنبوا الطّاغوت فمنهم من هدى اللهومنهم من حقّت عليه الضّلالة فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذّبين(نحل/ 36)
و همانا در ميان هر امتى پيامبرى را برانگيختيم كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت اجتناب ورزيد. پس گروهى از آنها هدايت يافتند و گروهى ديگر گمراهى بر آنان محققّ شد. پس در روى زمين گردش كنيد و بنگريد كه تكذيب كنندگان چه سرانجامى يافتند.
و ما خلقت الجن و الانس ليعبدون (ذاريان / 56)
و جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه مرا عبادت كنند (بشناسند)
بنابراين هدفى را كه قرآن براى كاروان بشرى ترسيم مى كند همان «عبادة الله» است و منظور از آن تنها نماز و روزه و شعائر ديگر عبادى نيست، بلكه منظور، معناى وسيع و گسترده اى است كه شامل كلّيّه شؤون زندگى انسان در روى زمين مى گردد و اين هدف در صورتى محقّق مى شود كه در سرتاسر جهان حكومت الهى تشكيل شود و در سايه آن زمينه براى شكوفايى تمام استعدادها فراهم آيد و كليّه منابع و ذخاير طبيعى در خدمت رفاه و آسايش همه انسانها قرار گيرد و امنيّت جسمى و روحى همه افراد تأمين شود و تمام موانع رشد انسانها از ميان برود و بالاخره يك جامعه خدايى بوجود آيد.
اين هدفى است كه تمام اديان آسمانى در راه وصول به آن تلاش كرده اند و تحقّق آن، رسالت بزرگ اسلام را تشكيل مى دهد:
و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدين كله لله (انفال / 39)
و با آنان بجنگيد تا فتنه از ميان برود و دين همه اش براى خدا باشد.
اكنون كه هدف مشخّص شد، اين مطلب را هم اضافه مى كنيم كه بدون ترديد بشريّت در آينده به اين آرمان بزرگ خواهد رسيد و تمام نيروهاى شيطانى را در هم خواهد كوبيد و همه موانع را از سر راه خود برخواهد داشت و در جهان بشرى تنها يك قدرت حكومت خواهد كرد و آن خداست و حتّى در آن روز شيطان نيز قدرت وسوسه انسان را نخواهد داشت. و بدينگونه انسان هم كه عضوى از خانواده بزرگ هستى است، با تمام موجودات هماهنگ خواهد بود.
چنين حكومتى به رهبرى حضرت مهدى عجّل الله فرجه الشريف تحقّق خواهد يافت و انسان با آزادى و اراده خود پس از تجربه كردن نظامهاى مختلف، سرانجام به چنين جامعه اى خواهد رسيد.
آرى، تاريخ بشرى به سوى چنين هدفى پيش مى رود ...

رَبَّنآ اِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ أَنْصار (*)رَبَّنآ اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادى لِلاْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْاَبْرارِ (*)رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْميعادَ (*)فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّى لا أُضيعُ عَمَلَ عامِل مِنْكُمْ مِنْ ذَكَر أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْض فَالَّذينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فى سَبيلى وَقاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ (*)

پروردگارا هر كس را كه وارد آتش كنى، او را خوار كرده اى و براى ستمگران هيچ ياورانى نيست (192) پروردگارا ما ندا دهنده اى را شنيديم كه به سوى ايمان ندا مى داد و اينكه به پروردگارتان ايمان بياوريد پس ايمان آورديم. پروردگارا گناهان ما را ببخش و بديهاى ما را ناديده بگير و ما را با نيكان بميران (193) پروردگارا آنچه را كه بر زبان پيامبرانت به ما وعده داده اى به ما بده و ما را در روز قيامت خوار مكن همانا تو از وعده تخلف نمى كنى (194) پس پروردگارشان آنان را پاسخ گفت كه من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را چه مرد چه زن ضايع نمى كنم. بعضى از شما چون بعضى ديگرند. پس كسانى را كه هجرت كردند و از خانه هايشان بيرون آورده شدند و در راه من آزار ديدند و جنگيدند و كشته شدند، البته بديهاى آنان را ناديده خواهيم گرفت و آنان را وارد بهشتهايى خواهيم كرد كه از زير آنها نهرها جارى است. پاداشى از جانب خدا و اين خداست كه پاداش نيكو نزد اوست (195)

نكات ادبى

1 ـ «تدخل» مجزوم است به خاطر شرطيت و كسره آن به جهت التقاء ساكنين است.
2 ـ «خزى» خوارى، هلاكت ، دور شدن از رحمت.
3 ـ «تكفير» پرده پوشى بر گناهان، ناديده گرفتن گناهان. از كفر به معناى پوشانيده كردن است و به كشاورز كافر گفته مى شود چون بذر را زير خاك مى پوشاند و به كافر هم به جهت پرده پوشى بر حق كافر گفته مى شود.
4 ـ «ابرار» جمع «بِرّ» يا «بارّ» به معناى نيكان. فرق ميان بِرّ و بَرّ و بُرّ اين است كه اولى نيكويى دومى بيابان و سومى گندم معنا مى دهد.
5 ـ «ميعاد» مصدر ميمى از وعد و گاهى اين واژه به صورت اسم زمان يا مكان استعمال مى شود.
6 ـ «استجاب» پاسخ نيكو داد، پذيرفت، لبيك گفت.
7 ـ «من بعض» من به معناى كاف تشبيه است.
8 ـ «ثوابا» مصدر براى تأكيد، تقدير آن : لاثيبنكم ثوابا.