(34) وَإِذْ قُلْنَا
لِلْمَلََّئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ
اءَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكا فِرين
ترجمه : هنگامى كه
به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، پس همه سجده كردند جز ابليس كه
نافرمانى كرد و تكبر ورزيد و از كافران شد.
بدنبال آيات گذشته كه نعمت هاى مادى و معنوى خداوند را بر انسان بر
شمرد، و خلافت الهى را كه نشانه كرامت اوست بيان نمود، اين آيه ،
شرافتى ديگر را مطرح كرده ، و آن سجده فرشتگان بر آدم ، بخاطر خلقت
اوست .
چنانكه از آيات سوره هاى ((حجر))
و ((ص ))
بدست مى آيد، خداوند بهنگام خلقت بشر، به فرشتگان فرمود:
((فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ
مِنْ روحى فَقَعوا لَهُ ساجِدين ))
((آنگاه كه آفرينش آدم را كامل ساختم و
از روح خودم در او دميدم ، براى او به سجده افتيد))
البته اين سجده ، به عنوان پرستش آدم نبود، زيرا پرستش غير خدا جايز
نيست ، بلكه فرشتگان بر اساس فرمان الهى ، به عنوان اِكرام و احترام ،
او را سجده كردند. و در حقيقت ، سجده براى خداوند بود، ولى بخاطر
آفرينشِ چنين موجود شريفى به نام انسان .
اما ابليس كه مطابق آيه 50 سوره كهف ، از طائفه جن بود، (و بخاطر
عبادات بسيار در صفِ فرشتگان قرار گرفته بود)، اين دستور الهى را
نافرمانى كرد و دچار غرور و تكبر گرديد و گمان كرد كه در خلقت ، برتر
از آدم ، است و آدم بايد بر او سجده كند، نه او بر آدم .
او نه تنها در عمل ، عصيان و گناه كرد، بلكه از نظر اعتقادى نيز، دستور
خدا را غير عادلانه و بدون حكمت دانست و دچار كفر و بى دينى گرديد.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 عبادت واقعى ، آن است كه انسان ، در برابر همه دستورات خدا
تسليم باشد، نه آنكه هر دستورى را كه مطابق ميلش بود، عمل نمايد. ابليس
حاضر بود قرن ها در برابر خداوند سجده كند، امّا لحظه اى بر آدم سجده
ننمايد.
2 دور از عدل و انصاف است كه فرشتگان بر انسان سجده كنند، اما انسان در
مقابل خدا سجده نكند.
3 تكبّر در برابر حق ، انسان را به كفر و بى دينى مى كشاند.
4 سجده و خضوع در برابر غير خدا، اگر به فرمان خدا باشد، نه تنها شرك
نيست ، بلكه عين توحيد است .
5 لياقت و شايستگى ، از سنّ و سابقه مهم تر است . فرشتگانِ قديمى بايد
در برابر آدم ، سجده كنند.
(35) وَقُلْنَا
يَََّادَمُ اسْكُنْ اءَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا
رَغَداً حَيْثُ شِئْتَُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَة
فَتَكُونَا مِنَ الظّاَ لِمِينَ
ترجمه : و گفتيم اى آدم ، تو با همسرت در
اين باغ سكونت كن و از ميوه هاى فراوان و گواراى آن هر چه مى خواهيد،
بخوريد ولى به اين گياه نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.
خداوند كه بشر را از خاكِ زمين ، و براى خلافت در زمين ، آفريده بود،
براى آنكه اسباب زندگى او را در زمين فراهم سازد،ابتدا همسرى از جنس
خودش براى او آفريد، تا هم انيس و مونس او باشد، و هم مايه دوام و
بقاىِ نسل او. سپس براى آن دو، باغى بهشت گونه در زمين آماده ساخت كه
هم مسكن آنان باشد و هم منبع غذا و خوراك آنان .
با اين كار، خداوند نعمت را بر آدم تمام كرد و همسر و مسكن و غذاى او
را تاءمين نمود، تا اسباب رفاه و آسايش آنان در زمين فراهم گردد و راه
بهره گيرى از زمين و مواهب گسترده آن را به تجربه بياموزند.
امّا خداوند آنان را از خوردن گياهى خاص ، نهى فرمود، زيرا خوردن از آن
گياه ، موجب ستم به جان و نفس آنان مى گرديد و خروج آنان از بهشت را
بدنبال مى داشت .
از آنچه گفتيم روشن گرديد، بهشتى كه آدم در آن مسكن گزيد، بهشتِ موعود
در قيامت نبوده است ، زيرا:
اولاً آن بهشت براى پاداش است و آدم هنوز كار نيكى انجام نداده بود كه
استحقاق پاداش داشته باشد.
و ثانياً كسى كه به بهشت موعود وارد شود، ديگر از آن خارج نمى گردد.
و ثالثاً در بهشتِ موعود، گياه ممنوع وجود ندارد كه خداوند از خوردن آن
، نهى كند بلكه همه چيز مباح و حلال است .
علاوه بر آنكه ، خداوند به باغ هاى سرسبز دنيا نيز
((جَنَّت )) اطلاق كرده و اين
كلمه اختصاص به بهشتِ قيامت ندارد، چنانكه در آيه 17 سوره قلم مى
فرمايد: ((اِنّا بَلَوْناهُمْ كَما
بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنَّة ))
((اى پيامبر ما ثروت اندوزانِ متكبر و
مشرك را، همانند آن صاحبان باغ مورد آزمايش و ابتلا قرار مى دهيم
)).
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 همسر، مسكن و غذا، نعمت هايى است كه خداوند براى رفاه و آسايش
بشر در زمين به او عنايت كرده است .
2 قبل از ممنوع كردن چيزى ، بايد ابتدا راه هاى صحيح برطرف كردن آن
نياز را باز نمود. بشر نياز به غذا دارد، لذا خداوند ابتدا خوردنى هاى
مجاز را در اختيار آدم و همسرش قرار مى دهد، آنگاه آنان را از خوردنِ
گياهى خاص منع مى كند.
3 گناه به قدرى خطرناك است كه حتى نبايد نزديك آن گرديد، چه رسد به
آنكه انسان مرتكب آن شود. لذا خداوند بجاى آنكه بفرمايد:
((لاتَاءْكُلا))
((از اين گياه نخوريد))،
فرمود: ((لاتَقْرَبا))
((به اين گياه نزديك نشويد)).
4 انجام آنچه را خداوند نهى فرموده ، ضررش به خود انسان مى رسد نه به
خدا. تخلّف از دستوراتِ الهى ، ظلم به خويشتن است و انسان را از نعمت
هاى الهى محروم مى سازد.
5 انسان در خوردن ، نبايد همچون حيوانات تسليم شكم باشد، كه هر چه را
ميل داشت بخورد، بلكه بايد مطيع خدا باشد كه هر چه را او برايش صلاح
ديده ، بخورد و آنچه را ممنوع كرده ، رها سازد.
(36) فَاءَزَلَّهُمَا
الشَّيْطَنُ عَنْهَا فَاءَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانا فِيهِ وَقُلْنَا
اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ وَلَكُمْ فِى الاَْرْضِ
مُسْتَقَرُّ وَمَتَعٌ إِلَى حِينٍ
ترجمه : پس شيطان ، آدم و همسرش را به
لغزش انداخت و آنان را از آن بهشتى كه در آن بودند خارج ساخت . در اين
هنگام به آنان گفتيم فرود آييد كه دشمن يكديگر خواهيد بود و براى شما
در زمين ، تا زمانى (محدود)، جايگاه و بهره اى است .
شيطان كه بخاطر سرپيچى از دستور الهى در سجده بر آدم ، از درگاه خداوند
رانده شده بود، در فكر انتقام از آدم بر آمد و تصميم گرفت او را از
جايگاه آرام و در رفاه و آسايش ، بيرون سازد. لذا با وسوسه هاى بسيار و
تظاهر به خيرخواهى ، آنقدر از گياه ممنوعه تعريف كرد و براى آن ، آثار
و فوايد شمرد كه بالاخره آدم و همسرش از آن گياه خوردند.
آنان قصد مخالفتِ فرمان خدا را نداشتند، امّا همچون كودكى كه تجربه اى
از دروغ و فريب ندارد و ديگران را همچون خود راستگو مى داند، وقتى
شيطان براى آنها قسم خورد كه آنچه در مورد فوايد آن گياه مى گويد، راست
و درست است ، باور كرده و فريب خوردند.
مخالفتِ فرمان الهى ، نتيجه اش ، خروج از بهشت گرديد و بدنبال آن از
جانب خداوند چنين دستور آمد: از درگاه قُرب الهى فرود آييد كه بذر كينه
و دشمنى ميان شما و شيطان افكنده شده و تا مدتى معين در زمين بهره مند
خواهيد بود.
غرض از خلقت آدم ، خلافت او در زمين بود، پس آدم مى بايست در زمين ساكن
شود، لكن خداوند ابتدا محيطى آرام و دور از مشكلات را براى او فراهم
ساخت تا در اين اردوى آمادگى ، هم با شرايط زندگى در زمين آشنا شود و
هم دشمن واقعى خود يعنى شيطان را بشناسد.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 اطاعت از شيطان ، نه فقط انسان را از مقامات الهى دور مى
سازد، بلكه رفاه و آسايش واقعى را از انسان سلب نموده و او را در رنج و
زحمت قرار مى دهد. چنانكه آدم و همسرش را از بهشتِ رحمت ، به زمينِ
زحمت خارج ساخت .
2 دشمنىِ شيطان با انسان ، دشمنى ديرينه و از آغاز خلقت تاكنون بوده
است .
3 زمين ، جايگاه موقتِ زندگى ، و بهره انسان از آن محدود و موقتى است .
به فكر آماده ساختنِ جايگاه دائمى خود در بهشتِ الهى باشيم .
4 هر انسانى به خاطر استعدادها و لياقت هايى كه خداوند در او نهاده ،
بهشتى است ، ولى نافرمانى ها موجب سقوط و هبوط او مى گردد.
5 هيچ انسانى از خطر لغزش و انحراف مصون نيست ، مگر آنكه خداوند او را
حفظ كند. آدم كه خليفه خدا در زمين و مَسجود فرشتگان بود، لحظه اى غفلت
او را از درگاه الهى بيرون راند. (البته لغزشِ آدم قبل از رسيدن او به
مقام نبوت بوده است ).
(37) فَتَلَقَّى ءَادَمُ
مِن رَّبِّهِ كَلِمَتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ
التَّوَّابُالرَّحِيمُ
ترجمه : سپس آدم از جانب پروردگارش ،
كلماتى دريافت كرد (و با آنها توبه نمود)، پس خداوند توبه او را پذيرفت
، همانا او توبه پذير مهربان است .
بدنبال خروج از آن محيط آرام و پرنعمت ، و هبوط به زمين پررنج و زحمت ،
آدم متوجه خطاى خود و فريب شيطان گرديد، لذا از كار خود پشيمان و در
فكر توبه شد. امّا چگونه توبه كند كه به درگاه خداوند پذيرفته شود؟
اينجا نيز خداوند آدم را رها نكرد و كلمات و جملاتى را به او آموخت كه
با آن ، توبه كند. اين كلمات ، آن گونه كه در سوره اعراف آيه 23 آمده ،
چنين بوده است : ((رَبَّنا ظَلَمْنا
اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْتَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكونَنَّ مِنَ
الْخاسِرين )) ((خداوندا
ما بر نفس خود ستم كرديم و اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از
زيانكاران خواهيم بود.))
در روايات مى خوانيم كه خداوند نام پنج نفر از نسل آدم را كه قرن ها
بعد از او ظاهر خواهند شد، به او آموخت ، تا براى پذيرفته شدنِ توبه اش
، آنان را واسطه بخشش و شفيع خود قرار دهد. و او چنين كرد:
((سَاءَلَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِي وَ
فاطِمَة وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ))
((خداوند را به حق محمّد، على ، فاطمه ،
حسن و حسين (عليهم السلام )، سوگند داد و توبه اش پذيرفته شد.))(دُرّالمنثور
ج 1ص 60)
((توبه ))،
در لغت به معناى بازگشت مى باشد. هرگاه اين كلمه به انسان نسبت داده
شود، منظور بازگشت انسان از گناه است و هرگاه به خداوند نسبت داده شود،
به معنى بازگشتِ رحمتِ الهى است . يعنى رحمتى را كه خداوند به خاطر
ارتكاب گناه از انسان سلب نموده ، بدنبال بازگشت او از گناه ، به او
بازمى گرداند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 همچنانكه توفيقِ توبه از خداست ، چگونگى انجام توبه و راه آن
را نيز بايد از خدا دريافت كنيم . اين آيه مى فرمايد: كلمات و الفاظ
توبه را خداوند به آدم آموخت .
2 اگر توبه انسان واقعى باشد خداوند توبه او را مى پذيرد، زيرا او
توّاب و توبه پذير است .
3 عذرپذيرىِ خداوند همراه با رحمت و محبت است ، نه عتاب و سرزنش و يا
منّت گذاردن و آبروريختن .
4 اگر توبه شكستيم و گناه كرديم از لطف خداوند ماءيوس نشويم ، زيرا او
توّاب يعنى بسيار توبه پذير است و اگر دوباره توبه كنيم ، بار ديگر
توبه ما را مى پذيرد.
(38) قُلْنَا اهْبِطُواْ
مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَاءتِيَنَّكُم مِّنِّى هُدىً فَمَن
تَبِعَهُدَاىَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
ترجمه : گفتيم همگى از آن باغ فرود آييد،
پس آنگاه كه از جانب من هدايتى بسوى شما آمد، آنان كه هدايتم را پيروى
كنند، نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند.
بدنبال توبه آدم و پذيرش آن از سوى خداوند مهربان ، بار ديگر فرمانِ
((اِهبطوا))
آمد، تا گمان نشود كه توبه سبب بازگشت به آن باغِ بهشت گونه مى گردد.
آرى عفوِ خداوند، كيفر گناه را برمى دارد، اما آثار طبيعىِ گناه با عفو
و بخشش از بين نمى رود. چنانكه اگر شراب خوار توبه كند، خداوند او را
مى بخشد، ولى آثار شراب در مست كردن باقى مى ماند.
خروج آدم از بهشت ، اثر طبيعىِ خوردن از گياهِ ممنوعه بود، كه با توبه
از بين نمى رفت و به هر حال آدم و همسرش بايد از بهشت خارج مى شدند و
در نقاط ديگر زمين كه چنان امكاناتى را نداشت مستقر مى شدند.
از آنجا كه خروج آدم از بهشت ، موجب خروج ابدى نسل و فرزندان او، از آن
بهشت مى گرديد، لذا فرمانِ هبوط خطاب به همه انسان ها صادر شده است ،
ولى بدنبالِ آن ، هدايت بشر مطرح گرديده كه خداوند مى فرمايد: من اسباب
هدايت را براى شما مى فرستم ، چه كتاب و چه پيامبر، امّا مردم در مقابل
آن دو دسته مى شوند، يك گروه تبعيت مى كنند و يك گروه كافر مى شوند.
علم به تنهايى كافى نيست
خداوند در آغاز خلقت ، نام هاى موجودات و حقايق هستى را به آدم آموخت و
در نهاد او استعداد فراگيرى و دانش اندوزى را قرار داد و همان علم ،
مايه برترى او بر فرشتگان گرديد. اما اين علم و دانش ، مايه نجات او از
وسوسه هاى شيطان نگرديد و آدم در همان آغاز، فريب خورد و دچار گمراهى
گرديد.
لذا خداوند پس از پذيرش توبه او و استقرارش در زمين ، اسباب هدايتش را
فراهم مى سازد، تا بتواند حق را از باطل و خير را از شرّ بازشناسد و
گمراه نگردد. نزول وحى ، دومّين نعمتِ بزرگ الهى بود كه خداوند در كنار
عقل به بشر عنايت فرمود.
گرچه نزول وحى و اسباب هدايت بر خدا لازم است ، امّا هدايت يافتن بر
اساس اختيار بشر است ، نه آنكه هدايت الهى ، هدايتى تكوينى و يا اجبارى
باشد و خداوند انسان ها را مجبور به پذيرش آن كرده باشد، بلكه انسان در
انتخاب مسير خود آزاد است و مى تواند از هدايت الهى تبعيت كند و يا
سرپيچى ورزد.
مهم ترين نگرانى انسان از آينده خود است ، آينده خود در دنيا و آخرت .
چنانكه توجه به گذشته و عمر برباد رفته ، موجب حزن و اندوه ، و ندامت
بر فرصت ها و امكانات از دست رفته مى شود. اما هر كه هدايتِ الهى را
بپذيرد، خداوند آينده او را تضمين نموده و ديگر از آينده اش نگرانى
ندارد، چنانكه بر گذشته خود اندوهگين نمى شود، زيرا او طبق وظيفه اش
عمل نموده است ، گرچه كارش به نتيجه نرسيده و موفقيت هاى ظاهرى را بدست
نياورده باشد.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 گاهى يك حركتِ خطا، آثارش ، يك نسل و نژاد را در بر مى گيرد.
آدم يك خطا بيش نكرد، اما او و نسلش را از بهشت بيرون ساخت .
2 خداوند هيچگاه لطف خود را از انسان دور نمى سازد. گرچه آدم عصيان
كرد، اما خداوند هم راه توبه را برايش قرار داد و هم اسبابِ هدايتش را
فراهم ساخت .
3 هدايت الهى ، با سكونت انسان در زمين آغاز شده و خداوند انسان را به
حال خود رها نكرده است .
4 اختيار ويژگى انسان است و مردم مجبور به پذيرش هدايت نيستند، لذا
گروهى مومن و گروهى كافر مى شوند.
5 هدايت شدگانِ الهى ، در آرامش واقعى بسر برده و از هرگونه اضطراب و
نگرانى بدور هستند.
(39) وَالَّذِينَ
كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ اءُولََّئِكَ اءَصْحَ با
النَّارِهُمْ فِيهَا خَا لِدوُنَ
ترجمه : و كسانى كه كافر شده و آيات ما
را تكذيب كردند،آنان اهل دوزخ اند و همواره در آن خواهند بود.
در برابر آنان كه هدايت الهى را از روى اختيار مى پذيرند و به سرانجام
نيكو مى رسند، گروهى از مردم ، از روى كفر و عناد، آياتِ الهى را
ناديده گرفته و آنرا تكذيب مى كنند.
اسبابِ هدايتِ خداوند، آياتِ روشن و روشنگر اوست . امّا كسى كه از روى
كفر و حق پوشى به آنها بنگرد، نه فقط آنرا نمى پذيرد، بلكه حقانيّت و
درستى آنرا نيز تكذيب مى كند و ارتباط آن را به خداوند، دروغ مى شمرد.
سرانجامِ چنين افرادى در قيامت ، آتش دوزخ است و چون عناد و لجاجت ،
خُلق و خوىِ دائمى آنها شده ، دوزخ ، جايگاه جاودان آنان خواهد بود.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O خداوند براى كافران نيز، اسباب
هدايت را فراهم نموده ، اما آنها خود نخواسته اند كه هدايت پذيرند و به
دست خود، آتش دوزخ را خريدار شده اند.
درس ششم : فرمان هاى الهى
(40) يَبَنِىَّ
إِسْرَّءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِىَ الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُم
,واءَوْفُواْ بِعَهْدِىَّ اءُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيي فَارْهَبُونِ
ترجمه : اى بنى اسرائيل ، نعمت هايم را
كه به شما ارزانى داشته ام به ياد آريد، و به پيمانم وفا كنيد تا به
پيمانتان وفا كنم ، و تنها از (مخالفت ) من بترسيد.
به دنبال داستانِ خلافتِ آدم در زمين ، و خروج او از بهشت بخاطر خوردن
از گياه ممنوعه و فراموش كردن پيمان الهى ، خداوند در اين آيات ،
داستان گروهى از فرزندان آدم ، يعنى قوم بنى اسرائيل را كه به سرنوشتى
شبيه او دچار شدند بيان مى دارد.
((اسرائيل ))،
نام ديگر حضرت يعقوب است و مراد از ((بنى
اسرائيل )) فرزندان و قوم او مى باشند.
قومى كه تاريخِ بسيار پرفراز و نشيبى دارند، و در آيات زيادى از قرآن ،
داستان آنها مطرح شده است .
در اين آيه سه موضوع مهم آمده است . اول ، ياد نعمت هاى خداوند كه حسّ
شكرگزارى را در انسان زنده مى كند.
دوّم ، مسئوليت انسان در مقابل نعمت ها، كه بايد به عهد و پيمانى كه
خداوند از او گرفته عمل كند، و بداند بهره مندى از الطاف خداوند، مشروط
به گام برداشتن در مسير اوست .
سوّم ، آن كه در راه انجام تكاليف الهى ، نبايد از هيچ قدرتى ترسيد و
نبايد به تهديدهاى دشمن توجهى كرد.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 نعمت هايى را كه خداوند به ما و خانواده و جامعه ما بخشيده
است ، براى يكديگر بازگو كنيم كه زمينه ساز شكر و سپاس از او، و محبّت
و اطاعت اوست .
2 به پيمان هايى كه خداوند براى انجام تكاليف ، از طريق فطرتِ درونى يا
شريعتِ آسمانى ، از ما گرفته است پايبند باشيم .
(41) وَءَامِنُواْ بِمَآ
اءَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُوَّاْ
اءَوَّلَكَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُواْ با ايتِى ثَمَناً قَلِيلاً
وَإِيَّىَ فَاتَّقُونِ
ترجمه : و به آنچه (از قرآن ) نازل كرده
ام ايمان بياوريد، كه آنچه را (از تورات ) با شماست ، تصديق مى كند. و
نخستين كافر به آن نباشيد، و آيات مرا به بهاى اندك نفروشيد، و تنها از
(مخالفت ) من بترسيد.
قرآن از پيروان اديان پيشين دعوت مى كند تا به قرآن ، ايمان بياورند كه
مطالبِ آن با كتب آنان هماهنگ و بدور از تحريف و كتمان است ، و در اين
امر تنها خدا را در نظر بگيرند نه ديگران را.
اين آيه خطاب به دانشمندان يهود مى فرمايد: شما كه بر اساس بشارت هاى
تورات ، منتظر ظهور پيامبر اسلام بوديد، پس اكنون به قرآنِ او كه با
تورات شما هماهنگ است ايمان بياوريد. و بخاطر حفظ موقعيت خود، آياتى از
تورات را كه مربوط به نشانه هاى پيامبر اسلام است ، كتمان نكنيد. دين
خود را به دنيا نفروشيد و لااقل ، در كفر به او پيشگام نشويد، كه به
پيروى از شما ساير يهوديان نيز از اسلام آوردن سر باز زنند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O در انجام تكاليف الهى از هيچ
قدرتى نترسيم و بخاطر حفظ مال و مقام ، به آيات و دستورات خدا، كفر
نورزيم .
(42) وَلاَ تَلْبِسُواْ
الْحَقَّ بِالْبَطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَاءَنْتُم تَعْلَمُونَ
ترجمه : و حق را با باطل نپوشانيد و
حقيقت را كتمان نكنيد،با آنكه مى دانيد.
از خطراتى كه دانشمندانِ هر قوم و آيينى را تهديد مى كند، آن است كه
حقايق را براى مردم بيان نكنند و يا آنكه باطلى را در لباس حق ، آن
گونه كه خود مى خواهند نشان دهند. كه در نتيجه ، مردم دچار جهل و غفلت
يا شك و ترديد مى گردند و اين بزرگ ترين ظلمى است كه بزرگان هر قومى
ممكن است مرتكب شوند.
امير مؤ منان على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: اگر باطل ،
خالصانه مطرح شود، جاى نگرانى نيست (چون مردم باطل بودن آنرا مى فهمند
و خود آنرا ترك مى كنند)، و اگر حق نيز خالصانه مطرح شود، زبانِ مخالف
بسته مى شود و مردم آنرا مى پذيرند، خطر آنجاست كه حق و باطل چنان به
هم آميخته شود كه مردم سرگردان شده و زمينه تسلّط شيطان فراهم گردد.
(نهج البلاغه ، كلام 49)
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O يكى از دلايل كفر بسيارى از
مردم دنيا، كتمان حقيقت يا باطل نشان دادن حق ، توسط دانشمندان اديان
ديگر است .
(43) وَاءَقِيمُواْ
الصَّلَو ةَ وَءَاتُواْ الزَّكَو ةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّ كِعِينَ
ترجمه : و نماز را به پا داريد و زكات را
بپردازيد و با ركوع كنندگان ، ركوع كنيد.
شناختِ حق و قبولِ آن به تنهايى كافى نيست ، بلكه مؤ منِ به خدا، بايد
اهلِ عمل باشد و بهترينِ عمل ، عبادتِ خدا و خدمت به خلق اوست .
در بيشتر آيات قرآن ، نماز و زكات ، در كنار يكديگر آمده است ، تا
بفهماند نماز و عبادت ، نبايد شما را از خدمت به مردم و توجه به
محرومان باز دارد.
حتّى در مورد نحوه نماز خواندن ، حضور در ميان مردم را لازم شمرده و مى
فرمايد: نماز را به جماعت بخوانيد و همراهِ ديگر مسلمانان به ركوع و
سجده برويد. زيرا در اسلام ، دورى و گوشه گيرى از جامعه محكوم است .
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 ايمان از عمل جدا نيست و نماز اولين فرمان الهى در همه اديان
آسمانى است .
2 اصلِ نماز به جماعت است و حضور در جماعتِ مسلمانان ، يك وظيفه دينى
است .
(44) اءَتَاءْمُرُونَ
النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اءَنفُسَكُمْ وَاءَنتُمْ تَتْلُونَ
الْكِتَبَ اءَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه : آيا مردم را به نيكى فرمان مى
دهيد و خود را از ياد مى بريد و حال آنكه شما كتابِ آسمانى را مى
خوانيد؟ آيا انديشه نمى كنيد؟
چنانكه قبلا گفتيم ، دانشمندانِ يهود، پيش از بعثت پيامبر اسلام ، به
مردم بشارت ظهور حضرت محمد را مى دادند و آنان را به ايمان آوردن به او
دعوت مى كردند، اين آيه خطاب به آنان مى فرمايد: چرا خودتان به او
ايمان نياورديد، در حاليكه شما به تورات آشناتريد.
گرچه روى سخن در اين آيات ، به بنى اسرائيل و دانشمندان آنان است ،
امّا مفهوم آيه گسترده بوده و همه مبلّغان را از هر دين و آيينى كه
باشند شامل مى شود.
امام صادق عليه السلام ، در اين باره مى فرمايد: مردم را با عمل خود به
نيكى ها دعوت كنيد، نه با زبان . و اميرمؤ منان على عليه السلام مى
فرمايد: اى مردم به خدا سوگند، شما را به هيچ طاعتى تشويق نمى كنم ،
مگر آنكه خودم قبلاً آنرا انجام داده ام و از هيچ خلافى باز نمى دارم
مگر آنكه خود، پيش از شما از آن دورى جسته ام .
قرآن نيز، در سوره جمعه آيه 5، عالِم بى عمل را به الاغى تشبيه كرده كه
بار كتاب حمل مى كند. ديگران از آن كتب استفاده مى كنند، امّا خود بهره
اى نمى برد جز سنگينى بار!
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O بهترين راه دعوت به نيكى ها،
دعوت عملى است ، يعنى خود قبل از ديگران به گفته خود عمل كنيم .
(45) وَاسْتَعِينُواْ
بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى
الْخَشِعِينَ
ترجمه : از صبر و نماز يارى جوييد و
همانا اين كار سخت ودشوار است مگر بر اهل خشوع .
انسان ، در طول زندگى ، در برابر انواع سختى ها و حوادث قرار مى گيرد،
كه بايد از صبر و استقامت ، و همچنين نماز كه بهترين نوع ياد خدا و
استمداد از اوست ، كمك بگيرد.
گرچه برخى روايات ، مراد از ((صبر))
در اين آيه را روزه دانسته اند، امّا صبر مفهومى گسترده دارد كه روزه
يكى از مصاديق آن است . چنانكه از پيامبر اسلام نقل شده كه آن حضرت
فرمودند:
صبر بر سه نوع است ، يكى صبر در برابر مصيبت و بلا، ديگرى صبر در برابر
معصيت و گناه ، و سوّم صبر بر انجام عبادات و تكاليفِ الهى .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه غمى از غم هاى دنيا شما را
فراگرفت ، وضو گرفته به مسجد برويد، نماز بخوانيد و دعا كنيد كه خداوند
دستور داده ، از نماز، يارى بجوييد.
البته در نظر پاكان و خاشعان ، نماز چنين جايگاهى را داراست ، اما براى
آنها كه اهل خضوع و خشوع و دلباخته خدا نيستند، نماز بارى سنگين است .
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O براى پيروزى بر مشكلات دو امر
لازم است ، يكى پايگاه نيرومند درونى كه صبر و پايدارى است و ديگرى
تكيه گاه محكم بيرونى كه نماز و ارتباط با خداست .
(46) الَّذِينَ
يَظُنُّونَ اءَنَّهُمْ مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ وَاءَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَ
جِعُونَ
ترجمه : خاشعان كسانى هستند كه گمان
دارند پروردگارشان را ملاقات مى كنند و به سوى او بازمى گردند.
ايمان به قيامت و گمانِ بازگشت به خداوند، حالت خشوع و خداترسى ، و
احساس مسئوليت را در انسان زنده مى كند و ميدان زندگى را صحنه دادگاهى
مى سازد كه بايد پاسخ گوى همه كارها بود.
مراد از ((لقاءاللّه
))، ملاقاتِ حسّى خداوند در قيامت نيست ، زيرا خداوند جسم
نيست كه با چشم ديده شود بلكه منظور، مشاهده آثار قدرت او در كيفر و
پاداش است ، به گونه اى كه يك نوع شهود باطنى و قلبى براى انسان حاصل
شود، چنانكه گويى خدا را با چشم دل مى بيند و هيچ شك و ترديدى در وجود
او ندارد.
يكى از دوستانِ على عليه السلام از آن حضرت پرسيد: آيا خدايت را ديده
اى ؟ حضرت در پاسخ فرمودند: چگونه خدايى را كه نبينم پرستش كنم ؟ آنگاه
توضيح دادند كه ، چشم هاى ظاهر او را مشاهده نكنند، امّا دل ها با نور
ايمان او را درك نمايند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O نه فقط يقين به قيامت ، بلكه
گمان به وجود آن ، كافى است تا انسان را از هرگونه خلاف كارى بازدارد و
مراقب كارهاى خود باشد.
(47) يَبَنِىَّ إِسْرَ
ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِى الَّتِىَّ اءَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ
وَاءَنِّى فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَلَمِينَ
ترجمه : اى بنى اسرائيل نعمت هايم را كه
به شما بخشيده ام ياد كنيد. و اين را كه من شما را بر جهانيان برترى
دادم .
از الطاف خداوند بر قوم يهود، نجات آنان از سلطه فرعون بود كه بدنبال
آن بنى اسرائيل به حكومتِ مصر رسيدند و از مواهب مادى بسيارى بهره مند
شدند.
اين آيه ، برترى و فضيلت بنى اسرائيل را نسبت به مردم زمان خودشان بيان
مى كند و از آنان مى خواهد اين نعمتِ بزرگ را كه در سايه رهبرى و هدايت
حضرت موسى بدست آمده است ، به عنوان موهبتى الهى ياد كرده و شكرگزار آن
باشند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O انسان در سايه رهبرى الهى ، نه
فقط در قيامت در بهشتِ ساكن مى گردد، بلكه در دنيا نيز از مواهب مادى
بهره مند گرديده و بر ديگر انسان ها، برترى مى يابد.
(48) وَاتَّقُواْ يَوْماً
لا تَجْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا
شَفَعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ
ترجمه : و بترسيد از روزى كه هيچ كس ،
چيزى (از عذاب خدا) را از كسى دفع نمى كند و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته
نمى شود و از كسى ، بدل و فديه اى گرفته نشودو يارى نخواهند شد.
اين آيه به چهار مورد از عقايد غلط و اميدهاى نابجاى مردم درباره قيامت
اشاره كرده و آنها را پاسخ مى دهد:
يهوديان گمان مى كردند پدرانشان مى توانند عذاب را از آنها دور كنند، و
يا بزرگان دينى آنها را در نزد خدا شفاعت نمايند، و يا دوستان به كمك
آنها بيايند، و يا مى توان عذاب قيامت را با پرداخت پول و غرامت ، دفع
نمود.
قرآن در پاسخ آنها مى فرمايد: در آن روز هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند
مانع عذاب گردد و هر كس در فكر نجات خويش است ، پس به چيزى جز ايمان و
عمل صالح خود، اميد نبنديد.
اين آيه ، شفاعتِ بى قيد و شرطى را كه يهوديان عقيده داشتند نفى مى
كند، چنانكه اين اعتقاد مسيحيان ، كه عيسى عليه السلام فدا شد تا خون
او كفاره گناهان پيروان او باشد، از نظر قرآن قابل قبول نيست .
وگرنه خداوند بر اساس لطف و رحمتش ، راه بازگشت را نبسته و با گشودن
راه توبه در دنيا، و شفاعت در قيامت ، به گنهكاران اميد بخششش داده است
. لكن شفاعت نيز همانند توبه شرايطى دارد كه نه تنها سبب جراءت بر گناه
نمى شود، بلكه مايه دورى از تكرار گناه مى گردد.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O در زندگى روزمرّه خود، قيامت را
در نظر بگيريم و بخاطر دوست و رفيق ، يا كسب مال و مقام ، به گناه
نيفتيم كه هيچ يك در قيامت كارساز نيست .
درس هفتم : نعمت آزادى
(49) وَإِذْ نَجَّيْنَكُم
مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوَّءَ الْعَذَابِ
يُذَبِّحُونَ اءَبْنَآءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَآءَكُمْ وَفِى ذَ
لِكُمْ بَلاََّءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ
ترجمه : (اى بنى اسرائيل بياد آوريد) آن
هنگام كه شما را از حكومت فرعونيان نجات بخشيديم ، آنان كه همواره شما
را به بدترين وجهى آزار مى دادند، پسران شما را مى كشتند و زنان شما را
(براى كنيزى و خدمت ) زنده نگه مى داشتند و در آن ، آزمايشى بزرگ
ازجانب پروردگارتان بود.
فرعون براى حفظ حكومت خود، به بهانه هاى مختلف جوانان و مردانِ بنى
اسرائيل را مى كشت و زنان آنها را به بردگى و كنيزى مى برد تا قدرتى
براى مقابله با او پيدا نكنند.
اصولا جوانان ، اولين هدفِ تيرِ طاغوت هاى فرعونى هستند. در دنياى
امروز نيز، قدرت هاى استكبارى با ترويج فساد و اعتياد، جسم و روح
جوانان را به مرگ مى كشانند و زنان و دختران را با تبليغات وسيع خود،
در زمينه مُدِ لباس و كيف و كفش و انواع لوازم آرايش ، اسير شهوات خود
مى گردانند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O چه سختى و مصيبت ، و چه آزادى و
آسايش ، هر دو وسيله آزمايش است تا انسان ، خود را نشان دهد و به رشد و
كمال رسد.
(50) وَإِذْ فَرَقْنَا
بِكُمُ الْبَحْرَ فَاءَنْجَيْنَكُمْ وَاءَغْرَقْنَا ءَالَ
فِرْعَوْنَوَاءَنتُمْ تَنظُرونَ
ترجمه : و به يادآريد آن هنگام كه دريا
را براى شما شكافتيم ، پس شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق ساختيم
، در حاليكه شما (آنان را) تماشا مى كرديد.
اين آيه ، نعمتى ديگر از نعمت هاى الهى بر بنى اسرائيل را برمى شمرد، و
به چگونگى نجاتِ بنى اسرائيل از دست فرعونيان اشاره مى كند كه خود، يكى
از معجزات و نشانه هاى الهى است .
حضرت موسى از جانب خداوند ماءمور شد تا قومش را از مصر كوچ دهد. امّا
وقتى به نزديك رود بزرگ نيل رسيدند، متوجه شدند كه فرعون و لشگرش آنها
را تعقيب مى كنند. اضطراب و وحشت ، وجود بنى اسرائيل را فراگرفت ، زيرا
دريا در روبرو و دشمن در پشت سر بود.
موسى به فرمان خداوند، عصاى خود را به دريا زد، آب شكافته شد و راههاى
متعددى براى عبور بنى اسرائيل از رود نيل گشوده شد. امّا وقتى لشگر
فرعون در تعقيب آنها به وسط نيل رسيدند، آب ها به هم پيوست و همه آنان
هلاك شدند.
در اين ماجرا، بنى اسرائيل هم سلامت و نجات خود را با معجزه الهى ديدند
و هم نابودى دشمنانشان را تماشا مى كردند و چه نعمت و لطفى بالاتر از
اين ممكن بود؟
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O اگر مردم براى آزادى خود از
سلطه ستمگران تلاش كنند، امدادهاى الهى نازل خواهد شد.
(51) وَإِذْ وَ عَدْنَا
مُوسَىَّ اءَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن
بَعْدِهِ وَاءَنتُمْ ظَلِمُونَ
ترجمه : و به يادآريد هنگامى را كه با
موسى چهل شب وعده گذارديم (و او براى گرفتن فرمان هاى الهى به وعده گاه
آمد) امّا شما پس از او گوساله پرست شديد و با اين كاربه خود ستم
كرديد.
پس از نجات بنى اسرائيل از چنگال فرعون ، موسى ماءموريت يافت تا براى
دريافت نوشته هاىِ تورات مدت چهل روز قوم خود را ترك كند و به كوه طور
برود، اما در همين مدت كوتاه ، آزمايشى بزرگ براى بنى اسرائيل پيش آمد.
مردى نيرنگ باز به نام سامرى ، از طلا و جواهراتِ مردم ، مجسمه گوساله
اى مى سازد كه صداى گاو از آن به گوش مى رسد و موجب تعجب و توجه مردم
مى گردد. سامرى مردم را به پرستش اين مجسمه طلايى و عجيب ، دعوت مى كند
و اكثريت مردم به او مى پيوندند.
آنان با اين كار، هم به خود ستم كردند كه بجاى خدا، به سراغ گوساله
رفتند و هم به موسى ، رهبر و پيامبر خود ستم كردند كه براى نجات آنها
از فرعونيان ، سختى هاى بسيارى را تحمل كرد.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O رهبران الهى نقش مهمى در هدايت
و سعادت جامعه دارند. اگر چهل روز دورى موسى ، زمينه را براى منحرفان
آماده كرد تا مردم را به گوساله پرستى بكشانند، اگر خداوند در طول
تاريخ هيچ پيامبرى نمى فرستاد چه مى شد؟
(52) ثُمَّ عَفَوْنَا
عَنكُم مِّنْ بَعْدِ ذَ لِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ترجمه : پس از آن (انحراف بزرگ ) از شما
در گذشتيم تا شايد شكرِ نعمت هاى الهى را بجاى آريد.
پس از بازگشتِ موسى از كوه طور، مردم متوجه زشتى كار خود در گوساله
پرستى شدند و خداوند نيز با رحمت خود آنان را بخشيد.
اصولا يكى از الطاف خداوند بر بندگان آن است كه آنان را به محض انجام
گناه ، كيفر نمى دهد، بلكه فرصت مى دهد تا شايد از كار خود پشيمان شده
و توبه كنند.
در اين ماجرا نيز، خداوند از گناهِ شرك بنى اسرائيل درگذشت و زمينه را
براى سپاس گزارى آنان از نعمتِ رهبرىِ حضرت موسى فراهم ساخت .
(53) وَإِذْ ءَاتَيْنَا
مُوسَى الْكِتَبَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
ترجمه : و به يادآريد هنگامى را كه به
موسى كتاب (تورات ) و فرقان داديم ، تا شايد شما هدايت شويد.
كلمه ((فرقان ))
به معناى چيزى است كه حق را از باطل جدا سازد. و چون كتاب هاى آسمانى و
معجزاتى كه بدست پيامبران انجام مى شود، مايه تشخيصِ حق از باطل هستند،
لذا به آنها ((فرقان
)) گويند.
خداوند براى هدايت مردم ، هم كتاب آسمانى مى فرستد و هم پيامبرانِ
راهنما، و هم آيات و معجزاتى كه مردم بتوانند راستگو را از دروغگو
بشناسند، و بدين صورت خداوند حجّت خود را بر مردم تمام مى كند.
(54) وَإِذْ قَالَ مُوسَى
لِقَوْمِهِ يَقَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ اءَنْفُسَكُم
بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوَّاْ إِلَى بَارِئِكُمْ
فَاقْتُلُوَّاْ اءَنفُسَكُمْ ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ
بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
ترجمه : و به ياد آوريد زمانى را كه موسى
به قوم خود گفت : اى قوم من ، شما با انتخاب گوساله (براى پرستش )، به
خود ستم كرديد، پس توبه كنيد و به سوى خالق خود باز گرديد، پس يكديگر
را بكشيد كه اين براى شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است . او لطف خود
رابه شما بازمى گرداند، زيرا كه او توبه پذير مهربان است .
هنگامى كه حضرت موسى پس از چهل روز از كوه طور بازگشت و گوساله پرستى
قوم خود را ديد، دو مطلب را به آنان تذكر داد: يكى آنكه شما با اين
كار، به مقام انسانى خودتان ستم كرده و بجاى خدا، گوساله اى را گرفتيد
و كرامت و شرافتِ انسانى را زير پا گذارديد.
دوم آنكه گناه شما از كفّار بالاتر است ، زيرا شما حق را فهميديد و به
آن ايمان آورديد، ولى دوباره از آن دست برداشتيد و كافر شديد، پس شما
((مرتدّ))
هستيد و كيفرِ ((ارتداد))،
قتل و اعدام است . و اين كيفر بايد با دست خودتان انجام گيرد، پس شمشير
به دست گيريد و يكديگر را بكشيد.
با آنكه خداوند، مظهر رحمت و محبّت است ، امّا همچون يك مربّى دلسوز و
خيرخواه ، گاه تنبيه ها و كيفرهاى شديدى را به اجرا مى گذارد، تا هم
ديگران درس عبرتى گرفته و دين را به بازى نگيرند، و هم آثار كارهاى زشت
و ناپسند از جامعه پاك گردد.
گرايش به بت پرستى و گوساله پرستى ، مساءله ساده اى نيست كه با يك
عذرخواهىِ زبانى قابل گذشت باشد، آنهم از مردمى كه آنهمه معجزات الهى و
نعمت هاى بزرگ او را ديده اند و ايمان آورده اند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 گنهكار به خود ستم مى كند نه خدا. زيرا ارزش و اصالتِ انسان
به روح اوست ، و گناه ، روح انسان را آلوده و بيمار مى سازد.
2 توبه هر گناهى متناسب با آن گناه است . تبديل خداپرستى به گوساله
پرستى ، توبه اش ، گريه و عذرخواهى نيست ، بلكه تن دادن به قتل و اعدام
است . ريختن اشكِ ندامت كافى نيست ، بلكه گاهى بايد خون ريخت .
(55) وَإِذْ قُلْتُمْ
يَامُوسَى لَن نُّؤ مِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللّهَ
جَهْرَةًفَاءَخَذَتْكُمُ الصَّعِقَةُ وَاءَنْتُمْ تَنظُرُونَ
ترجمه : و به ياد آريد هنگامى را كه
گفتيد: اى موسى ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر آنكه خدا را آشكارا
ببينيم ، پس صاعقه اى شما را فراگرفت در حاليكه شاهدآن بوديد.
اين آيه يكى ديگر از انحراف هاى بنى اسرائيل را بيان مى كند. آنها كه
يك بار به گوساله پرستى روى آورده بودند، اين بار، براى خداپرستى ،
تقاضايى نابجا را مطرح كرده و از روى جهل و نادانى ، يا لجاجت و بهانه
جويى گفتند: مى خواهيم خدا را با چشم خود ببينيم تا به گفته هاى تو
ايمان آوريم و تسليم تو گرديم .
خداوند نيز براى آنكه نشان دهد چشم آنها ناتوان تر از آن است كه حتى
بسيارى از مخلوقاتِ خدا را ببيند، صاعقه اى نازل كرد كه رعد و برق
وحشتناك آن باعث مرگ آنان شد و همه بى جان بر زمين افتادند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O گرچه خداوند ديدنى نيست ، ولى
آثار قدرت و عظمت او، در وجود انسان و هستى قابل ديدن است .
(56) ثُمَّ بَعَثْنَكُم
مِّنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
ترجمه : سپس شما را پس از مرگتان ، زنده
كرديم وبرانگيختيم ، تا شايد شكر نعمت ها را به جا آوريد.
بدنبال مرگ هفتاد تن از بزرگان بنى اسرائيل كه در ماجراى فرود صاعقه
اتفاق افتاد، حضرت موسى از خداوند خواست تا دوباره آنها را زنده كند.
خداوند نيز دعاى موسى را اجابت نمود و آنان زنده شدند، تا هم خود آنان
و هم بنى اسرائيل به قدرت الهى ايمان آورند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O زنده شدن مردگان امر محالى نيست
. خداوند در همين دنيا، در مواردى مردگان را زنده كرده است .
(57) وَظَلَّلْنَا
عَلَيْكُمْ الْغَمَامَ وَاءَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ
وَالسَّلْوَىَّ كُلُواْ مِن طَيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكُمْ وَمَا
ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُوَّاْ اءَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
ترجمه : (اى بنى اسرائيل ) ما ابر را بر
شما سايبان ساختيم و ((مَنّ))
و ((سَلوى ))
را (كه دو نوع غذاست ) بر شما نازل كرديم ، (و گفتيم ) از نعمت هاى
پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم بخوريد، (ولى ناسپاسى كرديد). آنان
(بدانند كه ) به ما ستم نكردند، بلكه به خودشان ستم نمودند.
پس از آنكه خداوند بنى اسرائيل را از چنگال فرعونيان نجات داد، به آنها
فرمان داد تا براى آزادى سرزمين مقدسِ فلسطين از دست ستمگران به آنجا
بروند، اما آنها به بهانه هاى مختلف از اين امر سر باز زدند.
قهر خداوند آنها را فراگرفت و مدت چهل سال در صحراى سينا سرگردان و
حيران ماندند. در اين مدت گروهى از آنها از كار خود پشيمان شدند و
خداوند بار ديگر رحمت خود را بر آنان نازل نمود كه اين آيه مواردى از
آن نعمت ها را بيان مى كند.
به قدرت خداوند، در آن بيابان خشك و سوزان ، ابرها ظاهر شده و در برابر
خورشيد سايبان ساختند. درختانِ زمين و پرندگانِ آسمان ، دو نوع غذا در
اختيار آنان قرار دادند، يكى غذايى شبيه عسل ، به نام
((مَنّ))، كه از شيره
درختان بدست مى آمد و يكى پرندگانى شبيه كبوتر، با گوشتى لذيذ، كه قرآن
از آن به ((سَلوى ))
تعبير مى كند.
از اين آيه مى آموزيم كه
:
O خداوند رزق و خوراك انسان را
براى او فراهم كرده ، امّا او حيوان نيست كه فقط در فكر پركردنِ شكم
باشد، بلكه انسان است و بايد بدنبال غذاهاى پاك و حلال و طيّب باشد.
(58) وَإِذْ قُلْنَا
ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ
رَغَداً وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ
لَكُمْ خَطَيَكُمْ وَسَنَزِيدُ الُْمحْسِنِينَ
ترجمه : و به ياد آريد زمانى را كه گفتيم
: وارد اين قريه (بيت المقدس ) شويد و از نعمت هاى آن هر چه كه مى
خواهيد، گوارا بخوريد و از درِ (معبد) سجده كنان وارد شويد و بگوييد
خداوندا گناهان ما را بريز، تا ما گناهان شما را بيامرزيم و پاداش
نيكوكاران را بيفزاييم .
پس از گذران چهل سال در صحراى سينا، خداوند فرمان داد تا بنى اسرائيل
براى آمرزش گناهشان ، به معبدِ بيت المقدس وارد شوند و براى استغفار
كلمه ((حِطَّة ))
را تكرار كنند. يعنى خدايا گناهانِ ما را بريز و ما را ببخش .
خداوند وعده داد كه اگر اين كلمه را هنگام ورود به معبد از صميم قلب
بگويند، از گناهِ گنهكاران درگذرد و بر پاداش نيكوكاران بيفزايد.
امروزه نيز يكى از درهاى مسجدالاقصى به ((باب
الحطّة )) معروف است .
از اين آيه مى آموزيم كه
:
1 خداوند اهل آمرزش است ، امّا توبه ، هم خضوع و خشوع را مى
طلبد، و هم پوزش خواستن به زبان و اعتراف به گناه در درگاه الهى را.
2 براى ورود به مكان هاى مقدس ، احترام مخصوص لازم است .
3 آداب دعا و توبه را نيز بايد از خداوند بياموزيم كه براى استغفار چه
بگوييم و چگونه بگوييم .