تفسير جوامع جلد ۵

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۲۰ -


و مـا له فى الاخرة من نصيب , و در آخرت هرگز نصيبى ندارد و راجع به كسى كه براى آخرت كار مـى كـنـد و در عين حال بهره اى هم از دنيا دارد با اين كه رزق مقدرش ناگزير به او مى رسد اين معنى ذكر نشده است تا خاطرنشان سازد كه بهره دنيوى درمقابل رستگارى و سعادت اخروى كه در طلب آن است بى ارزش است .
تـرجمه : آيا معبودانى دارند كه آيينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگر مهلت مقررى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد(و دستور عذاب صادر مى گشت ) و براى ظالمان عذاب دردنـاكـى اسـت .
(21) در آن روز سـتـمـگـران را مـى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند, در حالى كه [جزاى اعمال ] آنها را فرامى گيرداما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انـجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است ايـن اسـت فـضل بزرگ .
(22) اين همان چيزى است كه خداوندبندگانش را كه ايمان آورده اند و عـمـل صـالـح انجام داده اند به آن نويدمى دهد, بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نـمـى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد برنيكى اش مى افزاييم , چرا كـه خـداونـد آمرزنده و حق گزار است .
(23)آنها مى گويند, او بر خدا دروغ بسته , ولى اگر خدا بخواهد بر قلب تومهر مى نهد (او قدرت اظهار اين آيات را از تو مى گيرد) و باطل رامحو مى كند و حق را به فرمانش پابرجا مى سازد, چرا كه او به آنچه دردرون دلهاست آگاه است .
(24) او خدايى اسـت كـه تـوبه را از بندگانش مى پذيرد و گناهان را مى بخشد و آنچه را انجام مى دهيد مى داند.
(25)و درخـواسـت كـسـانـى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده انداجابت مى كند, و از فـضلش بر آنها مى افزايد, اما براى كافران عذاب شديدى است .
(26) هر گاه خداوند روزى را براى بـندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و ستم مى كنند, از اين رو به مقدارى كه مى خواهد نازل مى كند كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست .
(27) تفسير: ام لهم شركاء, ام براى نكوهش و اقرار گرفتن است و منظور از شريكانشان شيطانهاى آنهايند كه شـرك و عـمـل كـردن براى دنيا وانكار قيامت و كيفر و جزا و آنچه را خدا به آن امر نكرده و اجازه نـداده اسـت در نـظـرشان آراسته اند و اگر نبود وعده الهى كه عذاب اين امت را تا روز قيامت به تاخير انداخته است در دنيا به حسابشان مى رسيدو عذابشان مى كرد.
تـرى الـظـالـمـيـن , در اخـرت ستمگران را خواهى ديد از گناهانى كه مرتكب شده و كيفرى كه مستحق آن هستند سخت مى ترسند با اين كه بترسند يا نترسند كيفر به آنهامى رسد و ضمير(هو) به كسب مشركان برمى گردد كه فعل كسبوا بر آن دلالت مى كند, و روضه , زمين سرسبزى است كه گياهان خوب داشته باشد و گويى باغهاى بهشت در ميان زمينهاى سرسبز, بهترين و پاكترين آنهاست .
لهم ما يشاؤن , هر چه بخواهند در اختيارشان مى گذارند.
عند ربهم , بنا بر ظرف بودن منصوب است نه اين كه يشاؤن آن را نصب داده باشد.
ذلـك هـو الـفـضـل الـكبير, آن ثواب و پاداش هميشگى لطف بزرگى از سوى پروردگار است و شايسته است به آن پاداش كبير گفته شود.
ذلـك الـذى يـبشر اللّه , آن پاداش همان است كه خدا به بندگانش نويد مى دهد و حرف جرحذف شده [در اصل يبشر اللّه به عباده ] بوده چنان كه در, و اختار موسى قومه احرف جر من حذف شده و سـپـس ضمير كه به موصول برمى گردد حذف شده است يعنى و ذلك التبشير الذى يبشر اللّه به الـخ و آن بشارتى است كه خدا بندگان مومن و رستگار خود را به آن نويد مى دهد تا در دنيا به آن مـژده داده شـونـد فـعـل يـبشر هم از باب تفعيل قرائت شده و هم از باب افعال , روايت شده كه مـشـركـان درمـيـان خودشان مى گفتند محمد را مى بينيد از مردم مى خواهد كه مزد رسالتش رابدهند پس آيه قل لا اسئلكم نازل شد.
يعنى در برابر تبليغ رسالت چيزى از شمانمى خواهم .
اجـرا الا الـمـودة فـى القربى , الا المودة مى تواند استثناى متصل باشد به اين معنى كه جزدوستى خـويـشـاوندان مزد ديگرى نمى خواهم و اين در واقع مزدى نبود چرا كه خويشاوندان پيامبر(ص ) خـويـشـان خـودشان بودند و پيوند و دوستى با آنها به متقتضاى مروت بر آنان لازم بود و مى تواند مـستثناى منقطع باشد به اين معنى كه هرگز از شما مزدى نمى خواهم ولى از شما مى خواهم كه خويشاوندان و عترتم رادوست بداريد و با احترام به آنها حرمت مرا نگاه داريد و معناى فى القربى ايـن اسـت كـه پـيـامبر(ص ) خويشاوندان خود را محل و مقر دوستى قرار داده است چنان كه مى گـويى لى فى آل فلان مودة ولى فيهم حب شديد, و مقصودت اين است كه آنها را دوست دارى و آنان محل محبت و دوستى تو مى باشند, فى در فى القربى صله (متعلق ) به مودت نيست , چنان كه اگر الا المودة للقربى هم بگوييد, لام صله نيست , بلكه متعلق به فعل محذوف است چنان كه ظرف در اين گفته (المال فى الكيس ) به فعل محذوف متعلق است و معنايش چنين است كه جز مودت را كه درخويشاوندان ثابت است [نمى خواهم ].
از ابن عباس روايت شده كه چون اين آيه نازل شد از پيامبر پرسيدند اين خويشاوندان كه خدا ما را به دوستى آنها امر كرده است , كيانند؟ فرمود: على وفاطمه و فرزندان آنهايند. ((156))

زاذان از عـلـى (ع ) روايت كرده كه فرمود: سوره حم درباره ما آيه اى دارد كه طبق آن محبت ما را حـفـظ نـمى كند مگر هر كه مومن باشد سپس اين آيه را قرائت كرد وكميت شاعر در شعر خود به همين روايت اشاره دارد: وجدنا لكم فى آل حم آية تاولها منا تقى و معرب . ((157))

و من يقترف حسنة , از سدى روايت شده كه منظوراز حسنه دوستى خاندان پيامبر(ص )است .
نـزد له فيها حسنا, منظور از افزون كردن حسن و نيكى , مضاعف ساختن پاداش آن است مانند اين آيه : فيضاعفه له اضعافا كثيره , تا خداوند آن رابراى او چندين برابر كند(بقره /245.
) و شـكور براى خداوند صفتى مجازى است از آن نظر كه خدا به عبادت بندگان توجه مى كند و به آن پاداش كامل مى دهد و به شخص مورد پاداش لطف و عنايت مى كند.
ام يقولون افترى , ام منقطع و همزه به معناى توبيخ و سرزنش است گويى خداوندفرموده است : آيـا شـخـص چـون پـيـامـبـر(ص ) را به دروغ بستن به خدانسبت مى دهندبا اين كه زشت ترين و بزرگترين افتراها و دروغهاست .
فـان يـشـاء اللّه , اگر خدا مى خواست تورا نيز در زمره آنهايى قرار مى داد كه دلهايشان مهرخورده اسـت تـا بـه خـدا دروغ بـبندى زيرا تنها كسانى جرات دروغ بستن به خدا رادارند كه خدا مهر بر دلـهـايشان نهاده باشد معناى چنين تعبيرى اين است كه دروغ بستن از شخص مانند پيامبر(ص ) بـسيار بعيد به نظر مى رسد و مثل شرك به خدا وداخل در زمره كسانى است كه خدا بر دلهايشان مهر زده باشد.
آنگاه خداوند سبحان با گفتار خودويمح اللّه الباطل خبر داده كه گفتار مشركان را بـاطل مى كند به اين معنى كه از عادتهاى الهى است كه باطل را محو و حق را به وسيله وحى يا حـكـم خود تثبيت فرمايد چنان كه فرموده : بل نقذف بالحق على باطل فيدمغه , بلكه ماحق را بر سر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد.
(انبياء/108) بـنابراين خدا باطلى را كه آنها در آن گرفتارند كه تكذيب و بهتان بستن بر توست ازبين مى برد و حقى را كه تو بر آنى پايدار مى دارد و تو رابر آنان غلبه مى دهد.
و هـو الـذى يـقـبـل التوبة عن عباده , گويند قبلت الشى ء منه به اين معنى كه از او گرفتم و آن رامـبـدا گـفـتارم قرار دادم و قبلته عنه گويند به اين معنى كه از آن دور شدم , و توبه به معناى بـازگـشت از كار زشت و رجوع از اخلال به كار واجب است به اين كه از عمل خود پشيمان شود و تـصـمـيم بگيرد در آينده به آن كار برنگردد زيرا عملى كه ازآن بازگشته زشت و اخلال به واجب بوده است و اگر در آن عمل براى بنده اى حقى بوده ناگزير بايد به طريق ممكن آن را ادا كند.
ما تفعلون به (تاء) و (ياء) هر دوقرائت شده است .
و يستجيب الذين آمنوا, به معناى يستجيب لهم است و (لام ) حذف شده است چنان كه در آيه و اذا كـالوهم ,آيا هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند(مطففين /3) (كالو لهم بوده ) يعنى عبادتهايشان را مى پذيرد و به لطف خود پاداشى را كه سبك مى شمارند افزايش مى دهد.
و هر گاه او را بخوانند دعايشان را مستجاب كرده و بيش از خواسته شان به آنهامى دهد.
از عـبداللّه از پيامبر(ص ) درباره و يزيدهم من فضله روايت شده كه منظور شفاعت ازكسانى است كه مستحق دوزخند ولى در دنيا نسبت به اهل بيت نيكى كرده اند.
و لـو بسط اللّه الرزق , يعنى اگر خداوند مطابق خواسته مردم روزى آنها را وسعت مى داددر روى زمـيـن سـتم مى كردند به اين معنى كه به يكديگر ستم مى كردند زيرا بى نيازى وسيله سركشى و طـغـيـان اسـت و حـال قـارون بـراى عـبـرت گـرفتن كافى است ليكن خداوند از روى تقدير و اندازه گيرى روزى هر بنده اى را فرو مى فرستد, و درحديث آمده است بيشترين چيزى كه بر امتم مـى تـرسـم رزق و بـرق فراوان دنياست ومى تواند از بغى به معناى تكبر باشد يعنى همانا در روى زمين تكبر ورزيدند ومفاسدى انجام مى دادند كه از تكبرشان نشات مى گرفت و بدون ترديد تكبر و فـسـاددر حـال فـقر كمتر ودر حال توسعه روزى بيشتر است براستى خدا از حال بندگان خود آگاه و به مصالح و مفاسدشان بيناست .
تـرجمه : او كسى است كه باران سودمند را پس از آن كه نوميد شدندنازل مى كند, و دامنه رحمت خـويـش را مـى گستراند, و او ولى و حميداست .
(28) و از آيات اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنـچه ازجنبندگان در آنها خلق و منتشر كرده و او هر گاه بخواهد بر جمع آنهاتواناست .
(29) هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد, و بسيارى را نيز عفو مى كند.
(30) و شـمـا هرگزنمى توانيد در زمين از قدرت خداوند فرار كنيد, و غير از خدا هيچ ولى و ياورى براى شما نيست ! (31) از نشانه هاى او كشتيهايى است همچون كوهها كه در دريا در حركت است .
(32) اگـر اراده كند باد راساكن مى كند تا آنها بر پشت دريا متوقف شوند, در اين نشانه هايى است براى صـبـركـنـنـده شـكرگزار.
(33) يا اگر بخواهد آنها را به خاطراعمالى كه سرنشينانشان مرتكب شـده انـد نابود مى سازد و در عين حال بسيارى را مى بخشد.
(34) تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنندبدانند هيچ پناهگاهى ندارند.
(35) تفسير: و يـنشر رحمته , مقصود خداوند از (نشر) رحمت , بركات و منافع باران و فراوانى نعمت است كه به وسـيـلـه رويـاندن گياهان و بيرون آوردن ميوه جات از باران حاصل مى شود, و مى تواند مقصود خـداونـد رحـمـت عـام خـود بـاشـد بـه ايـن مـعنى كه باران رافرومى فرستد و ديگر رحمتهاى گسترده اش رادر اختيار بشر قرار مى دهد.
و ما بث , مى تواند هم مجرور و هم مرفوع باشد بنابراين كه به مضاف اليه يا مضاف عطف شود.
فـيـهـما, خداوند تعبير به فيهما فرموده با اين كه جنبندگان در زمين هستند زيرا ممكن است چـيـزى بـه تـمام آنچه ذكر شده (آسمان و زمين ) نسبت داده شود اگر چه بابعضى از آن همراه بـاشـد, مـانـنـد ايـن آيـه : يـخـرج منهما اللؤلؤ والمرجان , از آن دو لؤلؤو مرجان خارج مى شود.
(رحمان /22).
و حال آن كه مرواريد و مرجان از نمك بيرون مى آيد.
و مابث فيهما من دابة , با توجه به اين كه ضمير در فيهما به آسمان و زمين برمى گرددودابة بر فرشتگان اطلاق شده , جنبيدن فرشتگان به اين دليل است كه هم پرواز مى كنند و هم راه مى روند چـنـان كه انسان به آن متصف مى شود و بعيد نيست كه در آسمانها موجوداتى باشند كه در آن راه بروند همان طور كه انسان در روى زمين راه مى رود.
فـبما كسبت , بما كسبت بدون (فاء) نيز قرائت شده و در قرآنهاى مردم مدينه چنين است بنابراين كـه بـمـا كـسبت خبر مبتدا ما اصابكم باشد بى آن كه معناى شرط داشته باشدو آيه به مجرمان اخـتـصاص يابد و مانعى ندارد كه برخى از كيفر مجرمان را خدا دردنيا بدهد و بعضى را عفوكند و اما كسانى مانند معصومين يا اطفال غير مكلف وديوانگان كه جرمى ندارند هر گاه دچار دردهايى چـون بـيـمارى و جز آن شوند.
براى اين است كه خدا عوض آن رادر اخرت به آنها بدهد و نيز آنچه خـدا مـصـلـحت بداند.
از على (ع ) از پيامبر(ص ) روايت شده كه فرمود بهترين آيه در قرآن اين آيه است ياعلى هيچ خراش چوبى يا لغزش قدمى براى آدمى پيش نمى آيد مگر در مقابل گناهى كرده اسـت .
و امـا گـناهانى را كه خدا در دنيا عفو كرده , كريمتر از آن است كه درآخرت عقوبت كند و گـنـاهـانـى را كـه در دنـيـا كـيـفـر داده خـداونـد عادلتر از آن است كه دوباره در اخرت كيفر دهد. ((158))

و من آياته الجوار فى البحر كالاعلام , منظور از اعلام كوههاست و مفرد آن علم است .
خـنـسا (شاعره عرب ) گويد: و ان صخرا لتاتم الهداة به كانه علم فى راسه نار ((159))

الجوارى با (يـاء) و حـذف آن قـرائت شـده است و با (يا) مطابق قاعده است ولى حذف اين قبيل (ياء) در كلام عـرب بـسيار است , از اين رو به صورت قاعده درآمده است و مقصود از جوارى كشتيهايى است كه درحركتند.
ان يشاء يسكن , اگر خدا بخواهد باد را متوقف مى سازد تا كشتيها بر روى آب بايستند,پس خداوند سبحان به قدرت كامله اش وزيدن باد را در آن سو قرار مى دهد كه كشتيها بدان سو در حركتند.
كل صبار شكور, براى هر كسى كه بر بلاى خدا شكيبا باشد و نعمتهاى او را سپاس بگذارد.
صبار و شكور از صفات مؤمن با اخلاص است .
او يـوبـهـن , يـعـنـى آنان را با فرستادن باد شديد نابود مى كند و به سبب گناهانشان در آب غرق مـى نـمـايـد و بـسـيـارى از آنها را عفو مى كند و يوبهن را بر يسكن عطف كرده از اين نظر كه مـعـنايش چنين است اگر خدا بخواهد باد را متوقف مى سازد يا آن راشديد مى كند و بر اثر شدت وزيدن باد آنها را در آب غرق مى كند.
و يعلم الذين يجادلون فى آياتنا,ويعلم به نصب و رفع هر دو قرائت شده است .
نصب بنابراين است كـه بـر عـلـت محذوف لتنتقم عطف باشد و دراصل لتنتقم منهم و يعلم الذين يجادلون بوده , و نظيرآن در قرآن بسيار است از جمله : و لنجعلك آية للناس ,براى اين كه تو را نشانه اى براى مردم در مورد معاد قرار دهيم (بقره /259) ولتجزى كل نفس بما كسبت , تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده جزا داده شود.
(جاثيه /22) اما رفع يعلم به اين است كه جمله را مستانفه بگيريم .
ترجمه : آنچه به شما عطا شده كالاى زودگذر زندگى دنياست , و آنچه نزد خداست براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند, بهتر و پايدارتر است (36) همان كسانى كه از گـنـاهـان بزرگ واعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين مى شوند عفومى كنند.
(37) و آنـهـا كـه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز رابرپا داشته , و كارهايشان به طريق مـشورت در ميان آنها صورت مى گيرد و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند (38) و آنها كـه هرگاه ستمى به آنها رسد (تسليم ظلم نمى شوند) و يارى مى طلبند.
(39) و كيفر بدى , بديى اسـت همانند آن , و هر كس عفو و اصلاح كنداجر و پاداش او با خداست , خداوند ظالمان را دوست نـدارد.
(40) وبـر كـسى كه مورد ستم واقع شده است ايرادى نيست كه يارى بخواهد.
(41) ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و درزمين به ناحق ظلم روا مى دارند, براى آنها عـذابـى دردنـاك اسـت .
(42)امـا كـسـانـى كه شكيبايى و عفو كنند, اين كار از كارهاى پرارزش اسـت .
(43) كـسـى را كه خدا گمراه كند پس از او ولى و ياورى نخواهدداشت , و ظالمان را (روز قيامت ) مى بينى كه وقتى عذاب الهى رامشاهده مى كنند, مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جـبـران )وجـود دارد؟ (44) و آنـها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند درحالى كه از شدت مذلت خاشعند و زيرچشمى (به آن ) نگاه مى كنند وكسانى كه ايمان آورده اند مى گويند زيانكاران واقعى آنها هستند كه خود و خانواده خويش را روز قيامت از دست داده اند آگاه باشيد كه ظالمان (امـروز) در عـذاب دائمـند.
(45) آنهاجز خدا اولياء و ياورانى ندارند كه ياريشان كند, و هر كس را خدا گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست .
(46) تفسير: و الـذين يجنبون كبائر الاثم , كبير الاثم به صورت مفرد نيز قرائت شده و مى توان از آن اراده جمع كـرد چـنان كه نعمت در اين آيه : و ان تعدوا نعمة اللّه لا تحصوها, و اگرنعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصا نخواهيد كرد(ابراهيم /34) مفرد است و جمع اراده شده است .
در حديث نيز لفظ مفرد آمده و از آن جمع اراده شده است .
منعت العراق در همها وقفيزها ازدرهم و قفيز عراق محروم شدم .
والذين يجتنبون , عطف برالذين آمنوا است و همچنين جمله ما بعد آن (و اذا ماغضبوا...
) هـم يـغـفرون , يعنى آنان در حال خشم به عفو كردن اختصاص دارند و خشم خردهاى آنانرا مانند خـردهـاى ديـگـر مـردم نمى ربايد و فايده مبتدا واقع شدن هم همين است و نظير آن است هم ينتصرون (در آيات بعد) شورى , مصدر به معناى تشاور است يعنى در كارهايشان را به راى زنى مى پرداختند وگفته شده و مقصود آيه اين است : آنـگـاه كه نقيبانى از سوى پيامبر بر انصار وارد شدند آنان درباره پيامبر به راى زنى پرداختند و در خانه ابو ايوب گرد آمده تا به او ايمان آورده و ياريش كنند و افرادى كه يارى شدند مومنانى بودند كـه از مـكه اخراج شده و كافران به آنها ستم روا داشته بودند سپس خدا به آنها قدرت داد و مورد نصرت واقع شدند(تا از كفار انتقام بگيرند).
و جزاء سيئة سيئة مثلها, خداوند سبحان از آن نظر هر دو عمل (بدى و كيفر آن ) را بدى ناميده كه بـدى و كـيفر آن به هر كس برسد ناراحت مى شود و معنايش اين است كه هر گاه بخواهد در برابر بدى , بدى كند لازم است مقابله به مثل كند نه بيشتر.
فـمـن عفا, پس هر كس عفو كند كسى را كه سزاوار كيفر است و مى تواند از او انتقام بگيرد و ميان خـود و خدا دشمنش را با عفو و چشم پوشى اصلاح كند خداوندپاداش او را خواهد داد و تعداد آن پاداش به سبب اهميتش قابل احصا نيست .
انه لا يحب الظالمين , اين جمله دلالت بر اين دارد كه انسان در كيفر گرفتن بويژه در حال خشم از تـجاوز از حد مجاز درامان نيست و چه بسا كيفر گيرنده ندانسته ستمگرشود و در حديث است كـه چون روز قيامت شود فريادگرى فرياد مى كند پاداش هركسى كه با خداست به بهشت درآيد پس گفته شود پاداش چه كسى با خداست ؟ درجواب مى گويند: آنان كه مردم را عفو مى كرده اند بدون حساب به بهشت درآيند. ((160))

و لمن انتصر بعد ظلمه , ضلم كه مصدر است به مفعول خود اضافه شده است يعنى پس ازاين كه بر او تجاوز و ستم كرده است واولئك اشاره به معنى است نه به لفظ.
ما عليهم من سبيل , يعنى بر انتقام گيرندگان گناه و مجازات و سرزنشى نيست .
انـمـا السبيل على الذين يظلمون الناس , يعنى كيفر و نكوهش بر كسانى است كه به ناحق آغازگر ستم به مردم هستند.
و لمن صبر و غفر, براى كسى كه در برابر ستم و آزار(ديگران ) شكيبا باشد و ببخشد و انتقام نگيرد چنين شكيب و بخششى از شخص مظلوم از بهترين كارهاست و ضميرى كه به مظلوم برمى گردد از آن نظر حذف شده كه معلوم است چنان كه ضمير در جمله السمن منوان بدرهم حذف شده است .
و منظور ازعزم الامور در باب رسيدن به اجر و ثواب به دست آوردن بالاترين درجه آن است .
و تـريـهـم يـعرضون عليها خاشعين , يعنى بر اثر خوار ى و مذلتى كه به آنها رسيده فروتن وحقير مى شوند و ازگوشه چشم و دزدانه مى نگرند چنان كه شخص مورد شكنجه بطور كامل به شمشير نمى نگرد و همانطور كه انسان به چيزى كه دوست دارد زيرچشمى نگاه مى كند. ((161))

و يـوم الـقيامة , اگر متعلق به خسروا باشد گفتار مومنان در دنيا واقع مى شود و اگرمتعلق به قـال بـاشـد مـعنى اين است كه در روز قيامت مى گويند زيانكاران واقعى آنهايند كه بهره ورى از نعمتهاى بهشتى رااز دست داده و خاندان و فرزندان وهمسرانشان را از دست داده اند و در خسران واقع شده زيرا ميان آنان و فرزندان وخاندانشان و حورالعين حايل شده اند.
تـرجـمـه : دعوت پروردگار خود را اجابت كنيد پيش از آن كه روزى فرارسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست , و در آن روز نه پناهگاهى داريد و نه مدافعى .
(47) پس اگر آنها رويگردان شوند (غمگين مباش ) ما تو را حافظ آنها قرار نداده ايم , وظيفه تو تنهاابلاغ رسالت است و هـنـگـامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان مى چشانيم مغرور و غافل مى شود.
و اگر بلايى به سبب اعمالى كه انجام داده اند به آنها برسد به كفران مى پردازند.
(48) مالكيت وحاكميت آسمانها و زمـين از آن خداست , هر چه را بخواهد مى آفريندو به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كـس بـخـواهـد پـسـر (49)يـا اگـر اراده كـنـد پـسر و دختر هر دو به آنها مى دهد و هر كس را بـخواهدعقيم مى گذارد! (50) شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد, مگر از طريق وحى , يا از وراى حجاب , يا رسولى مى فرستد وبه فرمان او آنچه را بخواهد وحى مى كند, چرا كه او بـلند مقام و حكيم است (51) همان گونه كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم بر تو نيزروحى را بـه فـرمان خود وحى كرديم , تو پيش از اين نمى دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگـاه نبودى ) ولى , آن را نورى قرارداديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هـدايـت مـى كنيم , و تو مسلما به سوى راه مستقيم هدايت مى كنى .
(52) راه خداوندى كه تمامى آنـچـه در آسـمـانـها و آنچه در زمين است از آن اوست , آگاه باشيد بازگشت هر چيزى به سوى خداست .
(53) تفسير: استجيبوا لربكم من قبل ان ياتى يوم لامر دله من اللّه , در متعلق من اللّه دو قول است : 1 - لامـرد اسـت مـن اللّه جـار و مـجرور و متعلق به لامرد يعنى پس از آن كه خداحكم كرد حكمش برنمى گردد.
2 - متعلق به ياتى است يعنى پيش از آن كه از سوى خدا روزى بيايد كه هيچ كس نتواند آن روز را برگرداند.
و ما لكم من نكير, منظور از نكير انكار و تغيير دادن است .
اذا اذقـنـا الانـسان منا رحمة , مقصود از انسان در اين جا همه انسانهاست نه فردى از انسان به اين دليل كه ضمير متصل به فعل را كه به انسان برمى گردد جمع آورده و فرموده است و ان تصبهم و مقصود انسانهاى مجرمند زيرا رسيدن بدى در برابر كارهايى كه پيش فرستاده اند جز درباره آنها راست نمى آيد و مقصود از رحمت نعمت تندرستى و بى نيازى و امنيت است .
ان تصبهم سيئة مقصود گرفتارى بيمارى و فقر و قحطى وامور وحشت زا مى باشد.
فـان الانـسـان كفور, كفور به كسى گويند كه در كفران نعمت به آخرين درجه رسيده باشد,فانه كـفـور نفرمود تا تاكيد كند كه جنس بشر به كفران نعمتها شناخته شده است چنان كه فرمود: ان الانـسـان لظلوم كفار, انسان ستمگر و كفران كننده است (ابراهيم /34)و ان الانسان لربه لكنود, كه انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش ناسپاس و بخيل است (عاديات /6).
يعنى بلا و گرفتارى را ياد آور مى شود و نعمتها را از ياد مى برد.
للّه مـلك السموات و الارض , و چون خداوند سبحان چشاندن رحمت به انسان و رسيدن بلا به او را ياد كرد در پى آن فرمود: مالكيت و حاكميت آسمانهاو زمين در اختياراوست و نعمت و نقمت را هر طور بخواهد تقسيم مى كند, و نيز هر گونه اراده كند به بندگانش فرزند مى دهد به بعضى دختر و بـه بـعـضـى پـسـر و بـه بـرخـى هـر دو و هر كه رابخواهد سترون قرار مى دهد و به او فرزندى نمى بخشد.
و ما كان لبشر ان يكلمه اللّه , هيچ بشرى را نمى رسد كه با خداى سخن بگويد جز به يكى ازراههاى زير: 1- از راه وحـى و الـهـام و به دل افكندن يا از راه خوب چنان كه خدا بر مادر موسى وحى كرد و به ابراهيم امر فرمود كه فرزندش را ذبح كند و زبور را به سينه داود وحى كرد.
2- خـداونـد سخن خود را كه در بعضى از اشياى مادى ايجاد مى كند بر شخص بشنواند بى آن كه شـنـونده كسى را كه با او سخن مى گويد ببيند زيرا خداوند برحسب ذات ديدنى نيست من وراء حـجـاب مـثالى است به معناى سخن گفتن سلطان از پشت پرده با بعضى از خواص خود در اين صـورت صـدايـش شـنـيده مى شود ولى خودش نمى شود, مانند سخن گفتن خداوند سبحان با موسى وفرشتگان .
3- خـداونـد پيكى از فرشتگان را به سوى شخص بفرستد و فرشته به او وحى كندچنان كه خدا با پـيـامـبرانى غير از حضرت موسى (ع ) به زمان خودشان سخن گفت ,قول ديگر در معناى آيه اين اسـت كـه : مـانـند ديگر پيامبران كه به وسيله فرشته به آنهاوحى مى شده به شخص وحى شود يا پيامبرى بفرستد چنان كه با امت پيامبران به زبان خودشان سخن گفته است .
وحيا وان يرسل دو مصدرند كه جانشين حال شده اند چنان كه گويند جئت ركضا و اتيت شيئا زيراان يرسل به معناى ارسالا مى باشد.
او مـن وراء حـجاب , نيز ظرفى است كه جانشين حال شده است مانند قول خداوند دعانالجنبه او قـاعـدا او قائما و تقدير آيه چنين است : درست نيست كه خدا با هيچ كس سخن بگويد مگر اين كه وحى كننده باشد يا از راه شنواندن از پشت پرده يافرستادن رسول باشد.
و مى تواند وحيا جانشين كـلامـا بـاشـد چـون وحى سخنى پنهانى و سريع است چنان كه گويند لا اكلمه الا جهرا, جز با صـداى بـلـنـد بـا او سـخن نمى گويم , چرا كه جهر نوعى از سخن گفتن است و همچنين است ارسـالا سـخـن بـر زبـان پـيـامبر را به جاى سخن بى واسطه به شمار آورده است مى گويى : به فـلانى چنين گفتم در حالى كه وكيلت يا پيكت گفته است و گفتار خداوند او من وراءحجاب معنايش شنواندن از پشت پرده است و كسى كه وحيا را به معناى ان يوحى گرفته و او يرسل را عطف بر آن كرده به اين معنى كه و ما كان لبشر ان يكلمه الا بان يوحى او بان يرسل , هيچ بشرى را نـمى رسد كه با خدا سخن بگويدمگر اين كه از راه وحى باشد يا فرستادن پيك , ناگزير است دراو مـن وراء حـجـاب چيزى در تقدير بگيرد كه با آن دو معنى تطبيق كند مانند اين كه بگويد: او ان يسمع من وراء حجاب .
او يرسل رسولا, به رفع يعنى او يرسل رسولا فيوحى قرائت شده است بنابراين كه :تقدير او هو يرسل باشد.
يا به معناى مرسلا و عطف بروحيا و به معناى موحياباشد.
عـلـى حـكيم , يعنى او والاتر از آن است كه صفات مخلوقين را داشته باشدحكيم يعنى كسى كه كـارهايش را از مجراى حكمت انجام مى دهد از اين دو يك بار با واسطه سخن مى گويد و ديگر بار بدون واسطه يا به صورت الهام يا خطاب .
روحـا من امرنا, منظور قرآن است زيرا دين مردم به وسيله قرآن زنده مى شود چنان كه تن به روح زنـده اسـت .
گـفـتـه شده : مقصود از روح , روح القدس ((162))

است و گوينداو فرشته اى است بزرگتر از جبرئيل يا ميكائيل كه همراه پيامبر خدا(ص ) بوده است .
و لا الايمان , منظور از ايمان نشانه هاى ايمان در اديان است .

سوره زخرف

اين سوره مكى است (در مكه نازل شده ) و به قولى جز چند آيه بقيه اش مكى است و روايت شده كه آيه واسئل من اءرسلنا در بيت المقدس نازل شده است و گفته شده كه از آيه فاما نذهبن بك تا آخر آيه ها در حجة الوداع نازل شده است .
سوره زخرف 89 آيه دارد, به مذهب كوفيان حم يك آيه و به مذهب بصريان هومهين يك آيه است .
[فضيلت قرائت اين سوره ] و در حـديـث ابـى آمده كه هر كس سوره زخرف را بخواند از كسانى خواهد بودكه در قيامت به او بگويند, يا عباد لاخوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون , اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد.
(زخرف /68) ((163))

و از حضرت باقر(ع ) روايت شده : هر كس بر خواندن سوره زخرف مداومت كندخدا او را در قبرش از حشرات زمين و فشار قبر درامان مى دارد. ((164))

ترجمه : حم (54) سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار است (55)ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد (56)و آن در كتاب اصلى (لوح محفوظ) نزد ماست كه بلندپايه وحكمت آموز است .
(57) آيا اين ذكر (قرآن ) را از شما بازگيريم بدين سبب كه قومى اسرافكاريد؟ (58) چه بسيار از پيامبران را كه (براى هدايت ) در اقوام پيشين فرستاديم .
(59) ولى هيچ پيامبرى بـه سـراغـشـان نمى آمد مگر اين كه او را استهزا مى كردند.
(60) ما كسانى را كه نيرومندتر از اينها بـودنـد هـلاك كـرديـم و داسـتان پيشينيان , قبلاگذشت .
(61) هرگاه از آنها بپرسى چه كسى آسـمـانـهـا و زمين راآفريده ؟, مسلما مى گويند خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است .
(62)همان كـسى كه زمين را گاهواره و محل آرامش شما قرار داد و براى شما در آن راههايى آفريد تا هدايت شويد و به مقصد برسيد.
(63) تفسير: الـكـتـاب المبين , منظور قرآن است كه براى عرب زبانها روشن است چون به زبان خودآنهاست و گـفـتـه شده كتابى است كه راه هدايت و حلال و حرام و قوانين اسلام را كه امت به آن نياز دارد آشكار ساخته است .
انـا جـعـلناه , جواب قسم و به معناى صيرناه است و به دو مفعول متعدى شده و يا به يك مفعول متعدى شده و به معناى خلقناه است .
قرانا عربيا, حال است و لعل استعاره از اراده است تا معناى آن همراه معناى ترجى لحاظ شود يعنى قرآن را عربى و غير عجمى قرار داديم به اين منظور كه عربها در آن تعقل كنند و نگويند: چه خوب بود آيات آن تشريح مى شد.
ام الكتاب به كسرهمزه نيز قرائت شده و منظور از آن لوح است مانند قـول خـداونـد: بل هو قرآن مجيدفى لوح محفوظ, وام الكتاب ناميده شده چون اصلى است كه كـتـابها در آن ثبت شده و از آن نقل و استنساخ مى شودلعلى يعنى قرآن در ميان كتابها از رفعت شان برخوردار است چون درميان كتابها معجزه محسوب مى شودحكيم داراى حكمتى رسا است بـه اين معنى كه جايگاه آن در پيشگاه ما جايگاه كتابى است كه آن دوصفت على حكيم را دارد و اين چنين ام الكتاب ثبت شده است .
افنضرب عنكم الذكر, معناى مجازى جمله اين است كه آيا ما قرآن را از شما دور و دفع مى كنيم .
و از گفتار عرب است ضرب الغرايب عن الحوض , بيگانگان از حوض رانده شدند و(فاء) در افنضرب عـاطفه است و عطف بر محذوفى است كه تقديرآن چنين است : انهملكم فنضرب عنكم الذكر, آيا شما را به خود وا مى گذاريم وقرآن رااز شما دور مى كنيم .
در كلمه صفحا دو قول است : 1- مـصـدر و از (صـفـح عـنـه ) بـاشد هر گاه رو بگرداند و به عنوان مفعول منصوب شده باشد و معنايش اين است كه آيا ما فرو فرستادن قرآن و ملزم ساختن حجت را باروى گرداندن از شما دور سازيم .
2- صفحا به معناى جانب باشد و بنابر ظرف بودن منصوب باشد چنان كه مى گويى فلان يمشى جانبا فلانى به يك سو راه مى رود.
ان كـنتم , به (فتح همزه ) به معناى لان كنتم است و به كسر همزه ان كنتم نيز قرائت شده و با اين كـه يـقـيـنـا اسـرافكارند معناى شرطى را دارد زيرا اين شرط از سوى كسى صادرمى شود كه به درسـتـى مورد شرط است چنان كه كارگر به صاحب كار مى گويد: اگرمن براى تو كار كرده ام حـقـم را بـه طـور كـامـل بپرداز در حالى كه يقين دارد براى او كاركرده است ولى زياده روى و (صـاحـبكار) در بيرون رفتن از راه حق موجب مى شودكه كارگر با واضح بودن حقش در اجرت تجاهل كند و مانند كسى رفتار كند كه دراستحقاق اجرت شك دارد.
و ما ياتيهم من آية , سرگذشت حال سپرى شده اى است كه استمرار دارد و نوعى دلدارى دادن به پيامبر(ص ) در برابر ريشخند كردن قوم اوست .
اشد منهم , ضمير در اين جمله (به مسرفين ) برمى گردد زيرا خداوند خطاب را از آنان برگردانده و متوجه پيامبر(ص ) ساخته وحضرت رااز حال آنان خبر مى دهد.
و مضى مثل الاولين , يعنى در چند جاى قرآن شرح ماجراى آنها كه ضرب المثل شده گذشته است و ايـن بـراى پيامبر(ص ) وعده و براى آنها تهديد است .
يقولون خلقهن العزيز العليم البته آفرينش آسمانها و زمين را به خداوند نسبت مى دهند.
تـرجـمـه : و آن خـدايـى كه از آسمان آبى فرستاد به مقدار معين , و به وسيله آن سرزمين مرده را حـيـات بخشيديم , و همين گونه در قيامت زنده مى شويد.
(64) و همان خدايى كه همه زوجها را آفـريـد و براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهايى قرار داد كه بر آنها سوار شويد.
(65) تا بر پشت آنها بخوبى قرار گيريد سپس نعمت پروردگارتان راهنگامى كه بر آنها سوار شديد متذكر شويد, و بگوييد پاك و منزه است خدايى كه اين را مسخر ما ساخت و گرنه ما توانايى آن رانداشتيم .
(66) و مـا بـه سـوى پـروردگارمان بازمى گرديم .
(67) آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادنـد (و مـلائكـه را دخـتـران خـداخـوانـدنـد) انـسان كفران كننده آشكارى است ! (68) آيا از مـيـان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده , و پسران را براى شما؟! (69) در حالى كه هر گاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده (به تولد دختر) بشارت دهـنـد صـورتش از فرط ناراحتى سياه و پر از خشم مى شود! (70) آيا كسى را كه درلابلاى زينتها پـرورش مى يابد و به هنگام جدال قادر به بيان كردن مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد)؟! (71) آنـها فرشتگان راكه بندگان خدايند مؤنث پنداشتند, آيا به هنگام آفرينش آنها شاهد وحاضر بودند؟ اين گواهى آنها نوشته مى شود و از آن بازخواست خواهند شد! (72) آنان گفتند اگر خدا مـى خـواسـت مـا آنـهـا را پـرسـتـش نـمى كرديم , ولى به اين امر يقين ندارند, و جز دروغ چيزى نمى گويند.
(73) تفسير: و الـذى نـزل من السماء ماء بقدر, منظور از بقدر اندازه نياز است و آب به صورت طوفانى كه براى شـهـرها و بندگان و انواع زوجها زيانبار باشد نيست .
و ما تركبون , يعنى در درياو خشكى سوار آن مـى شـويد گفته مى شود ركبوا الانعام و ركبوا فى الفلك , و با اين كه انعام و فلك در آيه ذكر شده است تركبونه گفته است چون متعدى به مفعول صريح از متعدى به مفعول غير صريح (با واسطه ) قـوى تـر اسـت و مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه بـرپشت آنچه سوار مى شويد قرار بگيريد و از نعمت پروردگارتان ياد كنيد به اين كه دردل به آن نعمتها اقرار كرده و آنها را بزرگ بشماريد آن گاه با زبانهايتان خدا را بر آن نعمتها بستاييد.