طبقات مفسران شيعه ، جلد چهارم

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۹ -


تفاسير شيخ محسن رشتى قزوينى .

(زنده 1300 ه ق ). مـؤلـف محترم آن عالم جليل شيخ محسن بن شيخ محمد رفيع رشتى قزوينى متخلص به عاصى يكى از اعلام فقهى و تفسيرى قرن سيزدهم هجرى مى باشد.
1ـ لؤلؤة البحرين .
ايـن تفسير او در يك مجلد به زبان عربى و به شيوه كلامى و استدلالى شامل بخشى از قرآن كريم مـى بـاشـد مـؤلـف مـحـترم اين اثر را به تفسير آية الكرسى و سوره القدراختصاص داده است و با بهره گيرى از روايات و احاديث خاندان عصمت و طهارت به تفسير و تاويل آن آيات پرداخته است اهـدا كتاب به ناصر الدين شاه قاجار است نسخه ى اصل مؤلف نزد آقاى شهيدى صالحى در قزوين موجود مى باشد.
2ـ مستطرفات المقال .
از مؤلف محترم رساله تفسيرى ديگر به نام ((مستطرفات المقال فى تفسير سورة الزلزال )) در يك مـجـلـد به زبان عربى و به شيوه ى كلامى و استدلالى موجود است كه در آن سوره ى الزلزال را با رعـايـت نـكات ادبى و فلسفى به درخواست عده اى از فضلا تاليف نموده است در پيش گفتار آن مـى نويسد: ((كه اين رساله بعد از 123 رساله تاليف شده ى اودر 1267 در قريه ابراهيم آباد قزوين خـاتـمـه يـافته است )) نسخه ى اصل اين تفسير به خطمؤلف در كتابخانه ى آية اللّه مرعشى تحت شماره 2695 محفوظاست ((254)).

كشف الاسرار فى تفسير القران كرمانى .

(حدود 1300 ه ق ). مؤلف آن عالم محترم شيخ ابوتراب كرمانى يكى از اعيان تفسيرى قرن سيزدهم هجرى مى باشد.
صـاحب الذريعه تفسير بزرگ او را در سه مجلد توصيف و معرفى مى نمايد كه نسخه اى از آن پيش ميرزا عبدالرزاق اصفهانى (ره ) موجود بوده است ((255)).

مفصل البيان تهرانى ساوجبلاغى .

(م 1300 ه ق ). مـؤلـف آن شـيـخ مـلا آقـا مـحمد معروف به ((تهرانى ساوجبلاغى )) حكيم متاله و يكى از اعيان تفسيرى اواخر قرن سيزدهم هجرى مى باشد.
تـفسير او ترجمه و شرح مفصل فارسى در 10 مجلد در تفسير مجمع البيان شيخ ‌طبرسى (متوفى 548 هـ ق ) مى باشد كه مفسر محترم به هنگام ترجمه فارسى اضافاتى به آن الحاق نموده است وى در پـيـشگفتار مى گويد در ثلث آخر عمر چنان ميل قلبى به هم رسانيده اند كه اين كتاب مبارك مـيـمـون را كه موسوم به مجمع البيان در تفسير كلام ملك علام است كه شيخ المشايخ طبرسى (ره ) به عربى تفسير نموده بود و افصح و ابلغ تفاسيراز نظر شان نزول , نظم , قرائت , لغت و اعراب بـود بـه لـغـت پـارسى شرح نمايم بلكه بعضى كه عوام الناس هستند و از لغت عربى عارى اند فى الجمله تمتعى بردارند )) به تاريخ 1294.
ايـن كتاب را از اول تا جز شانزدهم آن به قدر القوة شرح پارسى نوشتم و ازسوره ى يس تا خاتمه ى قـل اعـوذ بـرب الـنـاس و ايـن كـتاب موسوم نمودم به مفصل البيان فى علم القرآن تم , غرة شهر جمادى الثانى سنة 1294 ه ق .
سـه مـجـلـد اصـل بـه خـط مـؤلـف از مخطوطات اهدايى مرحوم مشكاة به دانشگاه تهران تحت شماره هاى 39, 40 و 41 موجود است ((256)).

قرن چهاردهم .

تفاسير شيعه در قرن چهاردهم هجرى .

بـا يـك نـگـرش كـلـى و عـمـومى مى توان قرن چهاردهم هجرى را قرن قرآن , و عصرتفاسير آن نـامـگزارى نمود, چون در اين عصر فرخنده و مبارك , تفاسير متنوع و متعددى در جهان اسلام به ويـژه در دنـيـاى وسيع تشيع بوجود آمده اند كه تا آن روز كمتر سابقه داشته است , و برخى از آنها آنچنان درخشيده اند كه جهانى و جاودانى و پرتوافكن محافل علمى گشته اند و به اغلب زبان هاى زنده دنيا نيز ترجمه و انتقال پيدا كرده اند, ودقيقا مى توان گفت تفسير به مفهوم واقعى كه بيانگر پيام هاى الهى و آرمان هاى معنوى مورد لزوم بشر بوده باشد با چنين معيارها و الگوها قابل تبيين و تـامـيـن مـى باشد نه باتشريح الفاظ و تشقيق شقوق لغات قرآن و غرائب ادبى و تطبيق آن با ادب عربى و بس كه در آن صورت محتواى تفسير جز تشريح ادبيات عرب چيز ديگرى نخواهد بود.
آيا اين تيراژ وسيع ميليونى و حضور قرآن در صحنه , معلول وفور عوامل چاپ ونشر بوده است ؟.
آيـا بـه علت نوميدى و ياس از مكاتب و مسلك هاى نوآور بشرى و سياسى واجتماعى و روآورى به يك مكتب ثابت و اصيل الهى غير متغير و استوار بوده است ؟.
و آيا در اثر تغييراتى است كه در روند تفاسير و تنوع مطالب آنها و نزديك شدن آنها با افق ديد قرآنى به وجود آمده است ؟.
يا اينكه سرعت ارتباطات جهانى عامل و خلاق اين گرايش بوده است ؟.
امكان دارد هر كدام از اين عوامل چهارده گانه نقشى را در بهبود و تغيير مسير ايفاكرده باشند كه در اين نگارش اجمالى نمى توان به علة العلل آنها به تفصيل رسيدگى نمود,ولى به يقين بالا رفتن سطح بينش عمومى و ارتقا فرهنگ دينى مردم در اين تغييراساسى نقش اول را دارد.

اهداف قرآن و تفاسير آن :.

سـروده ى زيـر كـه توسط آقاى براتى پور يكى ازشعراى معاصر به نظم كشيده شده است بخشى از اهـداف تـفسير و قرآن را با زبان ادب و شعر مورد معرفى و بازگوئى قرارداده است كه با تقدير از سراينده آن به درج آن مبادرت مى شود.
چيست قرآن گفته ى پروردگار ـــــ معجز پيغمبر والا تبار.
چيست قرآن زمزم جوشان عشق ـــــ رمز هستى , راز خلقت , جان عشق .
چيست قرآن آفتاب زندگى ـــــ دفتر انديشه ى پايندگى .
چيست قرآن مشعل راه نجات ـــــ چيست قرآن , چشمه ى آب حيات .
رهنماى متقين است اين كتاب ـــــ مونس اهل يقين است اين كتاب .
اين كتاب از راستى دم مى زند ـــــ بانگ حق جوئى در عالم مى زند.
مى نمايد راه خير از راه شر ـــــ چون بود روشنگر راه بشر.
سينه ها را پر زايمان مى كند ـــــ گوهر دل را درخشان مى كند.
رهنمون سازد به راه مستقيم ـــــ راه پاكان راه مردان سليم .
قصه ها از انبيا عنوان كند ـــــ چشمه ى توحيد را جوشان كند.
داستان خضر و موسى خواندنى است ـــــ داستانهائى به خاطر ماندنى است .
گر كه خواهى نور حق بينى عيان ـــــ پر گشايد مرغ جان تا لامكان .
فاش گردد بر تو اسرار نهان ـــــ شرح احوال خليل اله بخوان .
***.
چون كه ابراهيم بت ها را شكست ـــــ در ره معبود از جان شست دست .
خواست اسماعيل را قربان كند ـــــ بهر جانان از پى فرمان كند.
چونكه فائق گشت در هر آزمون ـــــ شادمان از امتحان آمد برون .
چون توكل اصل ايمان مى شود ـــــ بهر او آتش , گلستان مى شود.
تا كه راه از چاره گردد آشكار ـــــ نكته ها گويد به ما پروردگار.
مى دهد از سعى و كوشش اين ندا ـــــ ليس للانسان الا ما سعى .
ما زقرآن دور مانديم اى دريغ ـــــ بى سبب مهجور مانديم اى دريغ .
حكم آنرا پشت سر انداختيم ـــــ بر هواى نفس خود پرداختيم .
زينت هر خانه و كاشانه شد ـــــ تا كه قرآن هم , زما بيگانه شد.
سوره ياسين و الرحمن و نور ـــــ نقل قبرستان شد و اهل قبور.
آنكه هيچش بهره از قرآن نبود ـــــ بر مزارش خواندن قرآن چه سود؟.
***.
مى كند از ماشكايت اين كتاب ـــــ نزد داور روز ميزان و حساب .
من هم از قرآن خجالت مى كشم ـــــ كوله بارى از ندامت مى كشم .
بشنويد اين نكته ها را چون كيمياست ـــــ تشنه ماندن بر لب دريا, خطاست .
روح آن پير جماران شاد باد ـــــ كو بناى نهضت قرآن نهاد.
تا دوباره رو به دين پيدا كنيم ـــــ شيوه اهل يقين پيدا كنيم .
***.
گفت پيغمبر به آواى بلند ـــــ مسلمين را اين سخن از روى پند.
عترت وقرآن دو ثقل اكبرند ـــــ چونكه اين دو, ياور يكديگرند.
بادوبال عترت وقرآن شود ـــــ مرغ دل تا سوى حق , پران شود.
***.
زينت قرآن بود صوت حسن ـــــ تا نشيند بر دل هر مرد و زن .
ليك كافى نيست تنها خواندنش ـــــ توسن معنى , ببايد راندنش .
حق قرآن در عمل كوشيدن است ـــــ جامه تقوى به تن پوشيدن است .
سرو آزادگان , يعنى حسين (ع ) ـــــ آنكه بودى مصطفى را نور عين .
در ره قرآن زجان و سر, گذشت ـــــ نى زسر, بل زاكبر و اصغر گذشت .
بر فراز نى چو راس آن جناب ـــــ جلوه گر گردد به سان آفتاب .
از كلام اللّه حمايت مى كند ـــــ آيه ى قرآن تلاوت مى كند.
خواهرش زينب كه بد دخت امير ـــــ در ره احيا قرآن , شد اسير.
***.
پس بيا رو جانب قرآن كنيم ـــــ تازه از عطر كلامش جان كنيم .
در عمل كوشيم و با ايمان شويم ـــــ پاسدار حرمت قرآن شويم .
گربه پايش سر فدا سازى رواست ـــــ چونكه قرآن روح پاك انبياست .

اشعار مطلع بحث .

نقش قرآن چون كه بر عالم نشست ـــــ نقشه هاى پاپ و كاهن را شكست .
فاش گويم آنچه در دل مضمر است ـــــ اين كتابى نيست چيز ديگر است .
چون كه در جان رفت , جان ديگر شود ـــــ جان چو ديگر شد جهان ديگر شود.
از يك آئينى , مسلمان زنده است ـــــ پيكر ملت ز قرآن زنده است .
ما همه خاكيم و دل آگاه اوست ـــــ اعتصامش كن كه حبل اللّه اوست .
***.
سيد اسماعيل حافظ بلخى گويد:.
هان اى بشر بياموز درس از كتاب قرآن ـــــ دست از ره توسل زن بر طناب قرآن .
در آتش دوئيت سوز و گداز تاكى ؟ ـــــ بهر دوام وحدت , كن انتخاب قرآن .
چشم دل از حقيقت بگشا ببين كه دارد ـــــ مجموعه ى سعادت فصل الخطاب قرآن .
اسرارها نمانده پوشيده از طبيعت ـــــمجموعه سعادت , فصل الخطاب قرآن .
از فهم هيچ فردى در پرده نيست اين درس ـــــ شد پرده تعصب از ما, حجاب قرآن .
هر آيه اش كتابى است بردار كه از نهائى ـــــ تنها به آخرت نيست اجر و ثواب قرآن ((257)).

مناهج و روشهاى تفسيرى .

پـيـش از ورود بـه گـزارش تـفاسير قرن چهاردهم هجرى ضرورى مى بينم كه برخى از مناهج و روشهاى معمول در نگارش تفاسير قرآن بازگو گردد تا خواننده عزيز به هنگام مراجعه به يكى از اين گرايشها و روشه , با آگاهى و بصيرت كافى گام بردارد.
در ايـنجا به عنوان زنگ تنفس هم كه شده باشد چند نكته پيرامون روشها وگرايش هاى تفسيرى گفته مى شود تا در تطبيق محتويات تفاسير آينده , از آنهااستفاده گردد.
مـقـصـود از ايـن عنوان , روشها و طريقه هائى است كه با توجه به مكاتب مختلف وديدگاهها, در تـفـسـيـر قـرآن مـجـيـد پـيش آمده است كه با بينش هاى مختلف به تبيين و تفسيرقرآن مجيد پرداخته اند.
اين روشها و گرايشها, نشات گرفته از اختلاف در فهم و تشخيص و برخى ناشى از مشرب فكرى خـاص و بـرخى بازگشت به تخصص و دانشى است كه مفسر در آن رشته , تعمق و تخصص داشته اسـت و بـرخـى راه و روش مـستقيم مى باشد و مقصود اين نيست كه اين روشها همان ميزان هاى مستند و تعيين شده است و حتما لازم است درتفسير قرآن از اين روشها پيروى گردد بلكه هدف بيان واقعيت هاى موجود در عالم خارج مى باشد كه نوع تفاسير موجود بر اساس اين محورها حركت كرده اند فى المثل :.
فيلسوف و حكيم , آيات قرآنى را از ديدگاه فلسفه و حكمت مورد عنايت و تفسيرقرار مى دهد.
عارف : آيات الهى را از ديدگاه ذوق , اشراق , عرفان .
اديب : آنرا از ديدگاه ادب و ادبيات و لغت و مفاهيم ادبى .
محدث : آنرا از ديدگاه حديث و روايت و يافته هاى روايتى و درايتى .
فقيه : آنرا بيشتر از ديدگاه فقه و فقاهت و تبيين احكام فقهى .
دانشمند و عالم : آنرا از ديدگاه علم و دانش و رشته هاى تخصصى خويش .
ولـى آيـا كـدام يـك از ايـن روشـها و مناهج صحيح و معتبر و موافق با هدف قرآن مجيد است ؟ يا هـيـچـكـدام به تنهائى كامل و معتبر نيست بلكه در مجموع آنچه نزديك به مفاهيم قرآن و تبيين هدف و مقصود آن باشد معتبر و صحيح است و بقيه , در راستاى تفسير, مقدمه , يا كمك در فهم و درك هستند؟ بايد مورد بحث و گفتگو قرار گيرد اجمال مطلب آن است كه قرآن مجيد با توجه به ظرفيت و كشش تامى كه دارد توان تحمل بينش هاى مختلف نظرى را دارد ولى معنا و مقصود اصلى را پيش اهل قرآن و صاحبان اصلى مكتب بايد جستجو نمود.

1ـ تفسير قرآن به قرآن :.

ايـن نوع تفسير از خود قرآن نشات مى گيرد جائى كه قرآن خود بيانگر همه حقايق است چرا نبايد بيانگر و روشنگر خويشتن بوده باشد؟.
ايـن روش از گذشته ها مورد عنايت مفسرين قرار داشت و برخى از مفسرين مانندفخر رازى (ت 604) ايـن روش را مـسـتـقـيـم ترين راه فهم قرآن شمرده است و امروز اين روش امروز بيشترين طـرفـداران را بـه خـود اختصاص داده است و اكثر تفاسير مدعى هستند كه روش تفسير آنان , به شيوه ى تفسير قرآن به قرآن مى باشد ولى تا چه حد باواقعيت مطابقت دارد خدا مى داند و برخى از محققين اهل بصيرت .

2ـ تفسير قرآن با ماثور.

مـلـخـص اين روش آن است كه زيربنا و روش تفسير بر شالوده اثر و حديث نهاده شود و در تفسير آيـات مـبـنى بر روايات و منقولات از پيامبر بزگروار اسلام (ص ) يا ائمه اطهار و پيشوايان معصوم (ع ) قرار گيرد.
ايـن نـوع تـفـسير در صورتى كه بر اساس روايات متواتر و معتبرى بوده باشد جاى شك و ترديد و اضطراب نيست ولى در صورتى كه بر اساس اخبار و احاديث آحاد يااحيانا ضعاف و اسرائيليات بوده باشد يقينا اعتبار و جلالت قرآن را مخدوش خواهدنمود و آفت اين نوع تفسير دو عامل زير است :.

الف : روايات موضوعى و جعلى .

روايات موضوعى و جعلى در متون اخبار و احاديث ما كم نيست كاوشگران معارف فقهى استحضار دارنـد كه بنا بر اغراض سياسى و اجتماعى و احيانا گروهى كه درصدر اسلام به وجود آمده است چه ضربه ها و صدماتى به متون احاديث وارد ساخته است از اين رو نمى توان به آسانى تمام احاديث و روايات منقوله را صحيح و معتبردانست و ضرورت دارد با مبانى قرآنى و موازين عقلى سنجيده شوند و صحت صدورآنان از منابع حديثى مشخص گردد.

ب : اسرائيليات و واردات خارجى .

اسرائيليات سرتاسر آثار تفسيرى بويژه بخش هاى مربوط به قصص و داستانها رافرا گرفته است به حدى كه مرحوم علامه طباطبائى در مقام رد پاره اى از اقوال مفسران اثرى , مى فرمايد:.
((اعـتـماد افراطى اينان به روايات باعث شده است كه اينان گرفتار اسرائيليات گردندو به اخبار مـوضـوع و مـجـهـولـى كـه دسـت هـاى پليدتر , درميان روايات ما, وارد ساخته اند,اعتماد كنند ))((258)). از يـهـوديـان سـابـقه دار امثال : وهب بن منبه , كعب الاحبار و عبداللّه بن سلام وزمامداران ساده انديش امثال : عبدالملك بن عبدالعزيز و ابن جريح جعل حديث نموده اند.
مـرحـوم ((محمود ابوريه )) پژوهشگر محققى از اهل سنت مى گويد: ((چون آئين محمدى (ص ) قـوت گـرفت و موانع راه را درهم شكست آنانكه در مقابل دعوت محمدى (ص ) سد سبيل كرده بـودنـد پـس از عـجـز و ياس از روياروئى با نيروهاى ظاهرى , چاره اى جز توسل به حيله و نيرنگ نداشتند و يهوديان كه سرسخت ترين دشمنان اسلام بودندبراى دست يابى به اهدافشان به نيرنگ و تزوير, متوسل شدند و به ظاهر, اسلام آوردند تانيرنگهايشان را مخفى دارند و اهدافشان را پيش به برند نيرومندترين اينان در حيله وتزوير: كعب الاحبار ـ وهب بن منبه ـ عبداللّه بن سلام بودند آنان به گسترش و تنفيذ دادن اسرائيليات در ميان آثار نبوى (ص ) پرداختند بازار حيله و كذب و افترا چهره زيباى منابع اسلامى را مخدوش نمود ))((259)).

2ـ حذف اسناد بسيارى از روايات تفسيرى :.

يـكـى ديـگر از عيوب گرايش اثرى , مصون نبودن اسناد روايات مى باشد كه گاهى جهت اقتصار, حـذف شـده انـد و ايـن حـذف اسناد در اعتبار روايات مسائلى را پيش آورده است همانند آنچه به تفسير گرانقدر محمد بن مسعود بن عياش سمرقندى معروف به تفسير عياشى پيش آمده است )) يـا تـفـاسـيـر نقلى مانند: جامع البيان طبرى ـ تفسير على بن ابراهيم قمى ـ تفسير فرات كوفى ـ تـفسير عياشى حويزى ـ تفسير بغوى (محمدبن مسعود بغوى ) ـ اسباب النزول ابوالحسن على بن واحدى نيشابورى آنان كه روايات مربوط به شان نزول آيات را حذف كرده اند.
تـفـسـيـر ابوليث سمرقندى بسيارى از احوال صحابه و تابعين را گردآورده است ولى هنوز چاپ نشده است .
اسـتـاد مـحـمـود ابـوريـه كـتابى بنام شيخ المضيمره دارد كه فصلى از كتاب ((اضوا على السنة الـمـحمديه )) است در آن كتاب دخالتها و جعل احاديث را آورده است از آن ميان ((لاسبق الا فى ثـلاث فـى خـف و نصل وركاب )) مى باشد كه بنا به ميل امرا و زمامداران وقت تنظيم شده است و مرحوم شيخ بهائى در كتاب الاربعون حديثا به تعدادى از روايات مجعول كه برخى از آنها از شهرت نيز برخوردار مى باشند تصريح دارد ((260)).
تفسير قرآن مجيد تا حدود اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم تنها استناد به روايات و آثار را داشت و مـفـسـران با استناد به ماثورات و اخبار و احاديث , قرآن تفسيرمى كردند نمونه اينگونه تفسيرها تفسير التبيان و مجمع البيان يا تفسير طبرى والدرالمنثور از عامه مى باشد.
تـفـسـيـر بـه مـاثور وقتى با روايت و تواتر و سنت متاكده مقام شامخ رسالت يا اهل بيت عصمت و طهارت (ع ) صورت پذيرد در صورتى كه مخالفت و مبابيتى با آيات الهى نداشته باشد منعى ندارد چـون اخبار نبوى (ص ) هم مفسر آيات هستند و هم ناسخ و و دراين امر هم اتفاق نظر دارند چون در زمـان رسول خدا (ص ) به هنگام اشكال و ترديد مردم مستقيما به آن حضرت مراجعه داشتند و آنـچه مبهم و نامعلوم بود از او توضيح مى طلبيدند از جمله رواياتى كه مفسر آيات قرآنى است اين روايـت اسـت كـه مـنـظـوراز((صلوة وسطى )) كه در قرآن آمده است نماز عصر است يا در مورد ((الـذيـن لـم يلبسوادعائهم بظلم )) فرمودند مراد از ظلم , شرك است و استناد كردند به آيه ((ان الشرك لظلم عظيم )).

3ـ روش لغوى .

اعتقاد اين قبيل مفسران بر آنست كه لغت سرچشمه شناخت الفاظ است از ابن ابى مليكه نقل شده است كه گفت از ابن عباس راجع به كلمه ((وسق )) در والليل و ما وسق ,سوال كردم كه مقصود از وسق چيست ؟ وى آنرا به معنى (( ماجمع )) تفسير كرد و سپس پرسش كننده گفت : آيا نشنيده اى كه شاعر گفت ,ـ ان لنا قلائصا حقائقا مستوسقات لويجدن سائقا)). سـيـوطى گويد: صحابه و تابعين در توضيح لفظ غريب و پيچيده قرآن به اشعارعرب استشهاد و احـتـجـاج مـى كردند ابان بن تغلب متوفى (141 ه) كه از مفاخر دانشمندان شيعى است در كتاب ((الغريب فى القرآن )) شواهدى از اشعار كهن عرب را در توضيح مفردات قرآن , فراهم آورده است و ابن عباس خود نخستين كسى بود كه اين روش را به كار گرفت در حقيقت بنيانگزار روش فوق ابن عباسى هستند.
اشـعـار كهن جاهلى يكى از مصادر و سرچشمه هاى روش تفسير لغوى است طبرى مى نويسد: ابن عباس گفته است : ((اذا تعاجم شيئى من القرآن فانظروا فى الشعر فان الشعر عربى )) اگر چيزى از كلمات قرآن از نظر معنى و مفهوم , گنگ و نامفهوم نمايد به شعر بنگريد چون بنياد شعر عربى خالص است .
نـافـع بـن ازرق از ابـن عباس درباره مقادير فراوانى از مفردات قرآن , سؤال كرد و ازاو درخواست نـمـود تا براى توضيح معانى آنها از اشعار كهن عربى استشهاد نمايد ابن عباس حدود 100 كلمه از كلمات قرآن را همراه با شواهدى از اشعار قديم عرب براى نافع بن ازرق تفسير نمود.
جـلال الدين سيوطى باستثنا هفده مورد از صد مورد ياد شده را همراه با اشعارى كه ابن عباس به آنها استناد جسته است در كتاب خود آورده است ((261)).
از ابن عمر نقل شده است كه شخص پيش او آمد و از آيه ((كانت السموات والارض رتقا ففتقنا ها)) پـرسـشـى نمود او در پاسخ گفت پيش ابن عباس برو از او سوال كن و سپس نزد من بيا و مطلعم ساز آن شخص نزد ابن عباس رفت و از او سؤال نمود او درپاسخ گفت آسمانها بسته بودند و باران نـمـى بـاريد و زمين نيز بسته بود گياه و سبزى نمى روئيد پس آنرا با باران و اينرا با گياه باز كرد ))((262)). يا در مورد ((يوم الحج الاكبر)) فرمودند منظور يوم آخر است يا در مورد ((واعدوالهم مااستطعتم مـن قـوة )) پـرسيدند پاسخ دادند منظور از قوه , تير يا تيرو كمان است و درمورد ((والزمهم كلمة التقوى )) پرسيدند در پاسخ فرمودند منظور ((لا اله الا اللّه )) مى باشد.
اصـولا تـفـسـيرى قابل قبول است كه مستند به اخبار و روايات نبوى , باشد چه آنكه طبيعى است صاحب شريعت خود از همه واقف تر و آگاه تر به شرح آيات مى باشد.
3ـ روش لغوى .
ايـن روش آنـسـت كـه با مراجعه به دوامين لغت و قواميس معانى كلمات روشن وتبيين شود در تـفـسـيـر مـجـمع البيان بيشتر روش تفسير لغوى پيموده شده است بصورت نسبتا كامل از لغت , اشتقاق , نحو, صرف , سخن به ميان آمده است و مى توان گفت بيش ازهر بعد تفسيرى , جنبه ادبى ولـغـوى دارد رجوع به لغت در مباحث الفاظ علم اصول نيزمورد بحث قرار گرفته است و يكى از مواردى كه از حرمت عمل به ظن و گمان خارج شده است اعتماد و تكيه بر قول لغت دان در بيان معانى الفاظ و موارد استعمالات مى باشد نه در تمييز و تشخيص معنى حقيقى از مجازى چون اين امر از صلاحيت اوخارج است .
اجـماع و اتفاق علما بر پذيرش قول لغوى نقل , و همگان تلقى آن را به قبول نموده اند و شايد علت پـذيـرفتن همگانى از باب مراجعه به اهل خبره در مورد تخصص وخبرويت فنى خويش بوده باشد كـه در ايـن مـورد از ايـمـان در اسـلام يا عدالت و تقواى اوتفحص نمى كنند بلكه از فن و حرفه و صـلاحيت علمى او مى طلبند هر چند برخى ازاصولينين احتمال داده اند كه رجوع به اهل لغت از مـقـولـه شهادت و گواهى گرفتن است پس عدالت و تعدد در آن معتبر بايد باشد ولى كليت اين سخن پيداست كه مورد پذيرش نيست و هرچند احتمال اين امر هست كه مراجعه به لغت به شرط حـصـول اطمينان ووثوق , از گفتار او, معتبر باشد نه مطلق مراجعه حصول اين شرط, نه تنها در مورد لغت ,بلكه در تمام موارد مراجعه به اهل خبره لازم است مراجعه كنندگان به اهل خبره تنها بـه قـول و گفتار آنان اعتماد نمى ورزند مادام كه وثوق و اعتمادى بر صحت قول او پيداننمايند و ايـن اعـتـمـاد گـاهى با شاهد حال و قرينه مقال و گاهى با كمك اقوال و شهرت عمومى و غيره مى باشد ((263))

.
اينك پس از بيان اجمالى روشها و مناهج تفسيرى به بازگويى تفاسير قرن چهاردهم مى پردازيم :.

كشف الكشاف ميرزا محمد باقر لنگرودى .

(زنده سال 1301 ه ق ). مؤلف آن عالم بزرگوار مرحوم ميرزا محمد باقر بن عبداللّه لنگرودى (زنده درسال 1296) يكى از اعيان تفسيرى قرن سيزدهم هجرى مى باشد تفسير بسيار بزرگ فوق دربرگيرنده مباحث ادبى و حـديـثـى است كه پيرامون تفسير كشاف زمخشرى (ق 538)انجام داده است اين تفسير در واقع شرح مفصل و طولانى تفسير كشاف مى باشد كه در30 جلد قرار گرفته است و برخى از مجلدات آن داراى چند جز مى باشد.
ايـن تـفـسير همانند دائرة المعارف علوم اسلامى است كه به عنوان تفسير قرآن كريم ناميده شده اسـت در برخى از اجزا كتاب آنرا ((اقليد التفاسير)) يا ((اقليد التفاسير و اكسيرالتعابير)) يا ((جمع التفاسير)) يا ((جمع الجوامع )) تعبير آورده است .
مجلد نخستين آنرا براى بار دوم روز چهارشنبه در سال 1296 ه نگاشته است .
مركز نگهدارى :.
ايـن تـفـسـيـر تـحت كد 2947 ـ 2964 با خط مؤلف در فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آية اللّه مـرعـشـى مـعـرفـى شـده اسـت كـه در حـواشـى بـرخـى از مـجـلدات اضافات مؤلف نيز ديده مى شود ((264)).

تفسير مجمع المطالب ملا محسن .

(تاليف 1301 ه ق ). مؤلف آن آن اديب اريب ملا محسن يكى از اعلام اواخر قرن سيزدهم هجرى واوايل قرن چهاردهم مى باشد.
تفسير او كه از سال 1270 ه ق شروع شده است نخست به تفسير سوره فاتحه وتوحيد پرداخته است و در پـايـان سـوره توحيد 17 مورد از عقائد و افكار شيخيه را درمورد صفات خدا و علم پيشوايان معصوم (ع ) معراج و معاد جسمانى را نقل و بازگوسپس آنها را پاسخ گفته است در مساله معاد و معراج به ديگر تاليف خود (الافات الرضويه ) حواله داده است و در مورد پاك بودن خون معصوم (ع ) به كتاب ((مشكاة الانوار)) خويش ارجاع داده است )) ((265)).

تفسير بها الدين هندى .

(زنده در 1301 ه ق ). مـولـف مـحترم آن مولوى بها الدين هندى از علماى و مفسران شيعه در هندوستان در اواخر قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
تفسير او در دو مجلد به زبان فارسى و عربى به شيوه كلامى و روايى شامل تمام قرآن كريم از آغاز تا پايان سوره الناس مى باشد.
مـؤلـف مـحـترم در اين اثر تفسيرى پس از ذكر آيه و ترجمه فارسى به سبك كلامى واستدلالى با بـهـره ورى از روايات و احاديث خاندان عصمت و طهارت (ع ) به تفصيل وتاويل آيه پرداخته است مـجلد اول آن شامل نصف قرآن كريم است اين تفسير در حاشيه تفسير لوامع التنزيل به سال 1301 ه ق در هندوستان به چاپ رسيده است ((266)).

مصباح المفسرين محمد حسينى شيروانى .

(زنده در 1301 ه ق ). مـؤلـف آن ابـولـحـسـن مـحمد الحسينى يكى از اعيان تفسيرى اواخر قرن سيزدهم واوائل قرن چهاردهم مى باشد.
مـرحـوم حـاج آقـا بـزرگ در حـق او مى نويسد:((((مصباح المفسرين )) در تفسير آيه ى نور تاليف سيدابوالحسن محمدبن السيد محمد حسينى شيروانى مى باشد.
آغاز آن :.
((الحمدللّه الذى جعل آية النور مشكاة لهدايته و مصباحا لمعرفة سره و آيته )). نويسنده آن اظهار مى دارد كه در سال 1301 از تاليف آن فارغ شده است .
و نام تاريخى آن ((قرة عين المفسرين )) بوده است در پايان كتاب برخى از خواص سوره نور را ذكر كرده است اينجانب نسخه ى آنرا در كتابخانه رضويه (ع ) در سال 1365ديدم ))((267)).

تفاسير خوئى زنوزى .

(م 1301 ه ق ). مـؤلـف آن , عـالـم جـلـيل القدر مولى سيد ابوالحسن على بن ميرزا محمد حسن بن عبدالرسول حسينى زنوزى خوئى يكى از اعلام قرن سيزدهم هجرى مى باشد.
او از شـاگـردان مـرحوم شيخ مرتضى انصارى (متوفى1281 ه) اعلى اللّه مقامه الشريف مى باشد و تفاسير او پيرامون دو سوره مباركه ((فاتحة به نام تحفه ى جهان )) وديگرى به نام ((منبع الكرامه )) پيرامون سوره شريفه ((يوسف )) مى باشد.
آثار و تاليفات :.
او عـلاوه بـر تـفـسير فوق تاليفات ديگرى نيز دارد كه كتاب لمعه نورانيه و برقه ى رحمانية از آنها مى باشد.
تفسير نخستين در فهرست كتابخانه مركزى دانشگاه تهران ج1 ص 1895 تحت شماره 2982 رساله 4 معرفى شده است )) ((268))

.
گفتار استورى :.
و تـفـسير دوم نيز در دانشگاه تهران ج10 ص 1895 تحت شماره 2981 تاليف به سال 1280 موجود مى باشد.

البيان شيخ عبدالحسين بن شيخ يوسف رشتى .

(اوائل قرن 14 ه ق ). مـؤلف محترم آن شيخ عبدالحسين بن شيخ عيسى بن شيخ يوسف رشتى يكى ازمجيزين روايتى مرحوم مدرس تبريزى مى باشد.
نام كامل اين تفسير ((البيان فى ما استفيد من القرآن )) مى باشد.
او يـكـى از نـويـسندگان پركار اسلامى است و داراى آثار و تاليفات متعدد و متنوع , وداراى ذوق شـعـرى و ادبـى نـيـز مى باشد سبك تفسيرى او گرايش اصولى و فقهى دارد يك اثر قرآنى به نام ((الـبـيـان فـى مـا اسـتفيد من القرآن )) از او به جا مانده است كه در مورد تفسيرآيات الهى است ))((269)).

نسمات معطر در تفسير آيات و سور.

(اوايل قرن 14 ه ق ). اين اثر قرآنى كه به صورت منظوم و شعرى است و ناظم آن بى آنكه نام خود را به صراحت بنويسد بـه نام مستعار (م ـ ب ـ ج ـ معطر) معرفى نموده است نسخه اى از اين تفسير در كتابخانه معموره آقاى اصغر مهدوى تحت شماره 155 يافت مى شود اين تفسير از آثار قرن چهاردهم هجرى است بر اساس آنچه در فهرست كتاب و فهرست خطى مخطوطات فارسى ص 66 آمده است )) ((270)).

لغات القرآن محمد صادق خوئى .

(اويل قرن 14 ه ق ). لفات القرآن تفسير گونه ايست بر لغات و مفردات قرآن كريم از عالم محترم شيخ ‌محمد صادق بن على يار خوئى كه ظاهرا در قرن چهاردهم مى زيسته است مؤلف محترم در متن قرآن از كتب عامه و خـاصـه و بـرخـى از اخبار ائمه ى اطهار (ع ) استفاده نموده است از مراكز نگهدارى آن كتابخانه مـشهد مى باشد چون در فهرست دانشكده الهيات ومعارف اسلامى ج1 ص 139 شماره قفسه 415 رديف 474 معرفى شده است ((271)).

تفسير ماثور قائينى .

(اوائل قرن 14 ه ق ). مؤلف آن على اصغر بن محمد حسن قائينى بيرجندى متوفى در دهه دوم پس از1300 ه ق (متوفى حـدود 1312 هـ ق ) از اسـاتـيد و مشايخ شيخ محمدباقر بيرجندى (متوفى 1352 ه ق ) اين تفسير همانند تفسير برهان , تفسير با اخبار واحاديث مى باشد ((272)).

تفسير سيد محمد تقى حسينى نجف آبادى .

(اوائل قرن 14 ه ق ). مـؤلف آن مرحوم سيد محمد تقى حسينى نجف آبادى يكى از اعلام تفسيرى اوائل قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
طبق معرفى صاحب تراجم الرجال ((او عالم مطلع در تفسير و اديان و مذاهب ويكى از اعلام اوائل قـرن چهاردهم هجرى مى باشد كه در نجف آباد از توابع اصفهان سكونت مى ورزيده است از آثار و تاليفات ايشان : ((تفسير قرآن كريم و رد بهائيت و كتاب ((معنى الساعة )) مى باشد ))((273)).

تفسير بهجت تنزيل .

(اوايل قرن 14 ه ق ). مـؤلـف آن سـيدحسين معاصر و معروف به علم الهدى فرزند سيد هبة اللّه رضوى كاشانى يكى از اعيان تفسيرى قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
او از مـحـضـر علمين آيتين كاظمين (سيد محمد كاظم صاحب عروه در فقه ـ شيخ ‌محمد كاظم آخـونـد خـراسـانى در اصول ) در نجف اشرف تلمذ كرده است آنچنان كه آية اللّه سيدشهاب الدين نجفى تبريزى كه مجاز از سوى او هستند نگاشته اند)) ((274)).

تفاسير ميرزا محمد باقر تنكابنى .

(م 1302 ه ق ). مؤلف آن عالم پركار و پراثر مرحوم ميرزا محمد بن ميرزا سليمان تنكابنى صاحب قصص العلما يكى از اعيان تفسيرى اواخر قرن سيزده و اوائل قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
مـرحـوم تـنـكابنى كه در 1234 در تنكابن به دنيا آمده است آنچنان كه از كتاب قصص العلماى او اسـتـفـاده مـى شـود فرد متتبع و نسبتا جامعى بوده است و در رشته هاى مختلف معارف اسلامى اطلاع و آگاهى داشته است ولى صاحب سليقه و سبكى نبوده است ونوشته هاى او از عمق و دقت عارى است از اين ميان در زمينه تفسير هم , رساله هائى داشته است كه تفسيرش در 8000 خط قرار دارد ولى آنچه از فهرست خطى كتابخانه آية اللّه مرعشى استفاده مى شود فعلا پنج رساله تفسيرى به نام وى ثبت شده است .

1ـ مطلع البدر فى تفسير سورة القدر.

نام كامل تفسير او ((مطلع البدر فى تفسير سورة القدر)) مى باشد اين رساله درشصت مقصد قرار دارد و از جـهـات مـخـتـلف پيرامون آيات بحث و گفتگو نموده است ومدعى است كه پاره اى از مـطـالب مندرجه در خود شب قدر به نويسنده اش الهام شده است كه در تفاسير ديگر نمى توان به آنها دسترسى داشت اين تفسير در روز چهارشنبه28 ربيع المولود 1276 ه ق به پايان رسيده است .
آغاز آن :.
((الـحـمـدللّه الـذى جـعل ليلة القدر قدرا مقدورا و قرر لهافى كلامه مقاما مسطورا و صيرها بين ليالى الافراد من شهر الصيام مستورا)). انجام آن :.
((و نسال اللّه تعالى ان يجعله خالصا لوجهه و ذخيرة عند مطلع الفجر)). اين رساله تفسيرى در 46 برگ به خط مؤلف تحت كد 8886 در فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آية اللّه مرعشى معرفى گرديده است ((275)).

2ـ الخلجات در تفسير سوره الاعلى .

رسالة تفسيرى دوم پيرامون سوره شريفه ((الاعلى )) در چهل و دو ((خلجه )) و تفسيرقرار دارد و در آن از ديـدگـاه ادبـى , فلسفى , عقلى و نقلى سخن رفته است و اين تفسير درزمانى به نگارش رسـيده است كه جز تفسير ((الصافى )) ملا محسن فيض كاشانى تفسيرديگرى همراه نويسنده اش نبوده است .
آغاز آن :.
((نـحـمـدك يـا من هدانا الى اعلا لوا ارباب الولا و اقدرنا على افشا اثنية اصحاب الثنا وافاض على ارض قابلياتنا ذروة من معشار ذرات علوم سادات العلما)). انجام آن :.
با افتادگى كه دارد آخرين كلمه : ((فهو اسماؤهم ولايتهم كتبت فى ذلك الشيى بقبوله )). محل نگهدارى :.
ايـن رسـاله نيز به خط مؤلف در 21 برگ /5*22/17 سانتيمتر در كتابخانه آية اللّه مرعشى موجود و تحت كد 8892 در فهرست آن كتابخانه معرفى گرديده است .

3ـ توشيح التفسير فى قواعد التفسير و التاويل .

ايـن تـفـسـيـر در دو مجلد به زبان عربى و شيوه ى كلامى و استدلالى شامل بخشى ازقرآن كريم مى باشد مؤلف محترم در پيشگتفار مى نويسد:.
((غـرض از تـاليف اين تفسير نگاشتن تفسير خالى نبوده است بلكه , هدف آن است اثبات شود علم حاصل از سخنان بارى تعالى كه در قرآن كريم آمده است معجزه اى ازمعجزات خاتم الانبيا محمد (ص ) مى باشد لذا مجلد اول را به قواعد تفسير اختصاص داده اند و مجلد دوم شامل تفسير سوره ى الـحمد و 30 آيه از سوره بقره مى باشد اين تفسير در چاپخانه سيد الشهدا به سال 1411 ه ق در قم طبع گرديده است .

4ـ تفسير تنكابنى .

اين تفسير در 80000 بيت شامل بخشى از قرآن است از آن ميان تفسير آيه الامانة ((انا عرضنا الامانة على السموات )) وآيه 72 از سوره احزاب و آيه ى 90 از سوره آل عمران ((ان اول بيت وضع للناس )) و آيه 16 از سوره آل عمران ((شهد اللّه انه لا اله الا هو و الملائكة5 ـ تفسير سوره الاعلى و الضحى )) .
هر كدام از اين تفاسير در هزار بيت گنجانده شده اند.
اين تفاسير را به نام فرهاد ميراز معتمد الدوله تاليف نموده است .
آثار و تاليفات :.
نامبرده آثار و تاليفات متعدد ديگرى نيز دارد كه مى توان كتاب هاى زير را در عدادتاليفات وى نام برد:.
1ـ موارد الاصول ;Š 2ـ مشكلات العلوم در تفسير برخى از آيات كريمه و شرح برخى از احاديث شريفه ;Š 3ـ غرة الانظار (شعر). احمد من يحمد فى الافاق ـــــ صل على الكامل فى الاخلاق .
وآله الانجاب فى المشارق ـــــ منجى الاشياع عن المغارق .
4ـ الـمـوضوع للفظ الصلاة ;Š 5ـ الدرة الثمينه فى حرمة الغيبة ;Š 6ـ عبادات الصببى ;Š 7ـحقيقة لقراات الـسـبـع ;Š 8ـ انيس الذاكرين ;Š 9ـ البضاعة المزجاة ;Š 10ـ طريق الرشاد;Š 11ـ كنزاللغاز;Š 12ـ حاشية معالم الاصول ;Š 13ـ لفة الاضداد;Š 14ـ تراب الالباب ;Š 15ـ الرسالة الرجبية ;Š 16ـ شرح بحث عدم محيية السلب ;Š 17ـ تاسيسات ;Š 18ـ الفقه ;Š 19ـ حمله حسينية .
تمام اين آثار در جلد 23 فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه نامبرده معرفى شده اند ((276)).
اينها تعدادى از تاليفات مرحوم تنكابنى بوده است كه به نگارش درآمد ولى ازمطالعه كتاب قصص العلما برمى آيد كه تفاسير ياد شده نيز سست و كم جان , چندان درسطح عالى نبوده باشند چون از مـطالب كتاب فوق مفهوم مى گردد كه مرحوم آقا چندان به ارتباط و تناسب مطالب و هماهنگى آنها قائل و معتقد نبوده است ولى اخلاص و قصدتقرب در نوشته هايش موج مى زند خداوند متعال قبول فرمايد! ((277)).