قلب قرآن (تفسير سوره يس)

شهيد محراب آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب (رحمه الله)

- ۸ -


راه تسلط بر شيطان‏

روايتى از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مروى است كه حضرت چند مورد را ذكر مى‏فرمايد:

هرگاه مصيبتى بر تو وارد آمد، شيطان آتشت مى‏كند؛ مثلاً او جوان بود، حيف بود، اگر مانده بود دكتر و مهندس مى‏شد، عصاكش پدر مى‏شد، اگر تاب و تحمل نياورى به اعتراض به قضا و قدر وادارت مى‏كند.

تا مصيبتى بر تو وارد آمد، فوراً بگو: انا لله و انا اليه راجعون.

همه ما مال خداييم و به او باز مى‏گرديم.

راستش را بگو، چه كسى در دنيا مى‏ماند كه بچه تو بماند؟ همه مى‏ميرند؛ يكى زودتر، يكى ديرتر. زود جلو وسوسه شيطان را بگير. اگر نگرفتى چه بسا افرادى كه ديوانه شدند به واسطه مصيبتى كه به آنها وارد آمد، گرفتار امراض روانى گرديدند، خيالاتى شدند.

دوم: فرمود: اگر چنانچه كسى به تو ستم كرد و شيطان اغوايت كرد مى‏گويد: ببين چه بر سرت آورد، آبرويت را برد، چرا تلافى نمى‏كنى، چيزى نمى‏گويى؟ مى‏فرمايد: بگو من خودم بيش از اين به ديگران ظلم كرده‏ام. همه‏اش ظلم ديگران را به خودت نبين. كمى هم ظلم خودت را به ديگران متوجه باش. آرامشت را از دست نده. نگو چه بر سرم آوردند.

سوم: هرگاه مالى از كفت رفت؛ مثلاً دزد برد، ضرر كردى، شيطان تو را ناراحت كرد، بگو شكر خدا را كه سبكبار شدم. حق كم شد. تا پول زياد شد، حقوق هم به همان نسبت زياد مى‏شود. مالدار اگر يك درهم خمس ندهد؛ خورنده مال يتيم و ايتام آل محمد است.

آرى، كسانى كه خمس ندهند، مورد لعن هستند، يا مثلاً رحمت. قوم و خويشت گرفتار است، همسايه‏ات در زحمت است و تو مى‏توانى او را دستگيرى كنى و نكنى، مسؤولى؛ اما اگر مال از كف رفت، از اين جهت راحت هستى، ديگر مسؤوليتى ندارى.

ديگر اين‏كه به شيطان اين طور پاسخ بده بگو: شيطان! خود من هم از بين مى‏روم. من كه بايد در گور بروم خانه از كف رفت، خود من هم از بين مى‏روم. خانه شخصى نبود، به خانه اجاره‏اى هم مى‏شود دو روز عمر را گذراند. حتماً بايد در مقام وسوسه شيطان با او به مقابله پرداخت وگرنه وضع روحى شخص را خراب مى‏كند.

در همين شيراز، تاجرى بود ورشكست شد و خانه‏نشين گرديد. هرچه داشت مى‏فروخت و امرار معيشت مى‏كرد. روزى در خانه نشسته حساب مى‏كند از امروز كه من چيز فروشى كنم. تا چه وقت مى‏توانم بگذرانم؟ ديد تا سه سال مى‏تواند چيز فروشى كند. توى سر خودش زد و گفت پس از سه سال من چه كنم؟ آيا سر كوچه بنشينم گدايى كنم؛ ترياك خورد و خودش را كشت. شيطان اين طور سر آدمى مى‏آورد. آيا تو تا سه سال ديگر زنده هستى؟ اگر زنده باشى رزقت هم با خداست. چقدر كم و زيادها در ظرف اين مدت خواهد شد. تا شيطان كافرش نكند او را رها نمى‏كند؛ لذا براى هركس پيش مى‏آيد بايد نصيحت پيغمبر را بپذيرد. جواب اين خيالات شيطانى را بدهد و آن را دنبال نكند.

فرمود: هرگاه پس از عمل خيرت شيطان گفت: از كفت رفت، ضرر كردى چه بسا كسانى كه از تو مالدارترند و از اين كارها نمى‏كنند، فوراً به خودت بگو: آنچه بخل كردى بيشتر از آنچه دادى هست، آن كسى كه تمام دارائيش را داده به نظر بياور.

اگر عبادت كردى، خواست عجب، تو را بگيرد، فوراً بگو: گناهانم زيادتر است؛ هر وقت زيارت عاشورا خواندى و خواست برايت جلوه كند، يادت بيايد كه با اين زبان، چقدر حرام از تو سر زده است، دروغ، غيبت، تهمت، نمامى، آبروريزى و... .

اين همه لغو گويى، مقابل چقدر قرآن خواندن مى‏شود؟

گاه مى‏شود شيطان كلاه سر آدمى مى‏گذارد به قسمى كه نمى‏فهمد مگر وقتى كار از كار بگذرد. از راه مقدسى تو را به مباح وا مى‏دارد تا به حرام بكشاند و سپس به كفر، لذا بايد مرتباً به خدا پناه برد. حديثى كه هم داستان است هم متضمن نشان دادن راه كيد شيطان و همچنين لطف و رحمت خداوند آن را نقل مى‏كنم.

فريب خوردن عابد از حيله‏هاى شيطانى‏

در جلد 14 بحارالأنوار مروى است:

در بنى اسرائيل عابدى بوده است سرگرم عبادت، روزها و شبها بيدار و سرگرم عبادت و اطاعت خداوند بود، هرچه شيطان مى‏كوشيد او را از عبادت باز دارد، ايمانش كم شود، نمى‏توانست. ناله‏اى كرد، چند نفر از شيطانك‏ها دورش جمع شدند پرسيدند: چه شده؟

گفت: از دست اين عابد عاجز شده‏ام، هرچه مى‏كنم او را از عبادت باز دارم نمى‏توانم.

يكى از بچه شيطانها گفت: من حاضرم او را از راه زن، فريب بدهم.

گفت: اشتباه مى‏كنى، او اهل اين حرفها نيست. او مرد است.

ديگرى گفت: از راه مال.

گفت: تو هم اشتباه مى‏كنى.

سومى گفت: از راه مقدسى، كلاه بر سرش مى‏گذارم.

گفت: آرى اگر راهى باشد همين است (از راه مسجد و محراب و منبر و مدرسه). بعد كم‏كم به چيزهاى مباح و حرام، اولش از راه مقدسى بعد به كفر مى‏كشاند.

گفت: آرى تو از عهده‏اش بر مى‏آيى.

آمد سجاده‏اى انداخت نزد عابد و سرگرم عبادت شد! نه خوراك و نه آب و نه خواب. همين‏طور شبانه‏روز سرگرم نماز شد. عابد متحير شد و آمد نزديك، خواست صحبت كند، اشاره كرد مزاحم من نشو.

التماس كرد گفت: چيست حاجتت؟

گفت: چطور شده به اين مقام رسيدى، نه خوراك مى‏خورى، نه مى‏خوابى، نه خسته مى‏شوى؟!

شيطانك گفت: من گناهى كردم پس از آن گناه، توبه كه كردم، نيروى عبادتم زيادتر گرديد.

گفت: ياد من بدبخت هم بده.

گفت: بسيار خوب! بدبخت عابد پول هم نداشت. شيطان گفت: اين سه درهم را بگير به شهر برو و در فلان كوچه، فلان خانه مى‏روى پول را مى‏دهى و با زن فاحشه جمع مى‏گردى، سپس توبه مى‏كنى و مثل من قرب پيدا مى‏نمايى.

عابد بى‏شعور كه مسأله نمى‏دانست، نمى‏فهمد كه به گناه كسى قرب به خدا پيدا نمى‏كند. نه خودش عالم است و نه نزد عالمى مى‏رود كه بپرسد. از كوه پايين آمده رو به شهر مى‏آيد. از مردم احوال خانه فلان فاحشه را مى‏پرسيد. مردم متحير مى‏شوند عابد را چكار با زن فاحشه؛ ولى با خود مى‏گفتند حتماً مى‏خواهد او را نصيحت كند و به توبه وادارد.

عابد به در خانه رسيد، زن ديد عجيب است عابد كذايى به سراغش آمده است متحير شد.

معلوم مى‏شود اين زن ايمانى داشته است. گفت: چه شده اين‏جا آمدى، اين‏جا جاى تو نيست.

عابد گفت: تو را چكار، پول را بگير و كارت را بكن.

گفت: نمى‏شود بايد بگويى. چون اصرار كرد، جريان خودش را گفت كه عابدى برتر از من پيدا شده و اين طور مرا راهنمايى كرده است.

زن گفت: اى عابد! نمى‏دانى گناه نكردن بهتر است از گناه كردن و توبه كردن. آيا پاره كردن و دوختن بهتر است يا اصلاً پاره نكردن. از كجا مى‏دانى پس از اين گناه موفق به توبه شوى؟ و بر فرض كه موفق به توبه شوى، از كجا كه مورد قبول واقع گردد و بر فرض هم كه قبول شود، از كجا كه آبروى اول را پيدا كنى و به درجه قبل برسى؟ اين شيطان بوده مى‏خواهد تو را بدبخت كند؛ تنزل مقامت دهد. عابد باور نمى‏كرد!

زن گفت: من اين‏جا هستم تو برو ببين آيا همان‏جا هست، اگر باقى مانده برگرد و من حاضرم. ضمناً شيطان هر وقت رسوا گردد، نمى‏ماند و فرار مى‏كند.

عابد برگشت رو به صومعه ديد از آن عابد خبرى نيست.

بقيه روايت هم جالب است: زن شب آخر عمرش بود. فردايش مرد. به پيغمبر آن زمان وحى رسيد به تشييع جنازه اين زن بايد بروى. پيغمبر تعجب كرد. ندا رسيد: او را آمرزيديم چون بنده گريخته ما را باز گرداند و نگذارد بنده ما به گناه آلوده شود (302).

الراحمون يرحمهم‏ (303).

اين زن به عابد رحم كرد. ديد اگر آلوده به گناه شود، بدبخت مى‏شود. خدا ارحم‏الراحمين است. به او رحم فرموده است. او را آمرزيد. خدا دوست دارد بندگانش به در خانه‏اش بيايند و از شيطان دور شوند.

تا مى‏توانيد بين خلق و خدا را آشتى دهيد. نگذاريد حكومت دست شيطان بيفتد، خدا، هم خودت و آنها را رحمت فرمايد.

جلسه بيست و سوم: حضرت نوح (عليه السلام) و شنيدن پندهاى شيطان‏

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِينٌ‏ (304)

در خصال صدوق روايتى ذكر كرده مضمونش آن است كه:

پس از آن‏كه نوح نفرين كرد و همه قوم جز آنان كه به او ايمان آورده بودند غرق شدند، شيطان مقابلش آمد و گفت: جناب نوح تو به ما خدمت كردى، زحمت ما را كم كردى، همه را هلاك و به جهنم فرستادى، در مقابل اين خدمت، من مى‏خواهم به شما اندرزى بدهم.

جناب نوح او را نهيب كرد و از خود راند. ندا رسيد حرف او را بشنو كه او در اين گفتار صادق است؛ يعنى حالا قصد خيانت و اغفال ندارد.

نوح فرمود: بگو.

شيطان گفت: در سه مورد من تا آدمى را در گناه نيندازم او را رها نمى‏كنم.

يكى: خلوت با اجنبيه است. در خانه يا اتاق دربسته كه ديگرى نتواند در آيد، مرد و زن بيگانه (نه زن و شوهر و محارم) نبايد با هم باشند.

سومى آنها شيطان است تا آنها را به حرام واندارد رها نمى‏سازد.

دوم: حالت خشم كه محل شاهد ماست.

سوم: حالت قضاوت و حكم است. قاضى بدبخت اگر به يك طرف ميل كرد، كار خراب است. در محكمه اسلامى، عدل را دقيقاً بايد رعايت كرد، كدام دادگسترى‏ (305)؟.

رعايت تساوى بين مدعيان در محكمه‏

در حالات آقا اميرالمؤمنين رسيده در زمان عمر بن خطاب يك نفر ادعايى با على (عليه السلام) داشت، بنا شد نزد قاضى بروند. اميرالمؤمنين با مدعى بر عمر وارد شدند. عمر اسم مدعى را آورد؛ مثلاً گفت: يا زيد! اجلس؛ بنشين و به آقا عرض كرد: يا اباالحسن! حضرت نظر تندى به او فرمود. عمر متوجه شد، پرسيد چه شده؟

فرمود: چرا فرق گذاشتى؟ به من احترام بيشترى گذاشتى، كنيه مرا ذكر كردى ولى نام طرف را بردى، يا نام هر دو، يا كنيه هر دو را ذكر كن.

در محكمه، قاضى حق ندارد يكى از دو طرف را ترجيح دهد هرچند در تشريفات، يا پيش پاى هر دو بلند شود يا هيچ كدام.

تازگيها خانمهاى حقوق‏خوان اعتراض كرده‏اند كه ما زحمت كشيديم درس خوانديم، حقوق مى‏دانيم، چرا ما را از منصب قضاوت محروم كرده‏ايد.

چه حقى بر ملت داريد كه بخواهيد بر ملت حكم كنيد. در اسلام قضاوت زن حرام است، از شرايط قطعى قاضى ذكوريت است. زن عاطفه‏اى و احساساتى است؛ ادراكاتش در زيبايى و جلوه دادن خود و دلربايى است‏ (306). اهليت براى قضاوت ندارد؛ يعنى نمى‏تواند به عدالت و بدون غرض ورزى؛ خواهى نخواهى حكم كند؛ چنانچه حكومت و ولايت نيز بر زن حرام است. از عهده نمى‏آيد. فقه ما غنى است، نيازى نداريم از احكام شرق و غرب بگيريم و شرق يا غرب زده باشيم.

پرهيز از وسوسه‏هاى شيطانى‏

اگر كسى بگويد من كه شيطان را نمى‏بينم كه فريبش را نخورم، پيرويش نكنم. درست است او را نمى‏بينى؛ ولى كارش را كه مى‏فهمى. وسوسه، كار عمده ابليس است. هرگاه ديدى خيال شر و گناه در تو پيدا شد، بدان وسوسه ابليس است. دارد كار مى‏كند. گاهى نيز به زبان ديگرى در دل آدمى مى‏اندازد مثل رفيق نامناسب. بيا به فلان محل برويم؛ جايى كه افراد ضدانقلاب هستند، اباطيل و مزخرفات بى‏دينى و كمونيستى كار مى‏كند. عمل شيطان را ملاحظه كن. آنچه به دلت مى‏اندازد يا به زبان ديگرى مى‏اندازد.

از كجا بفهمى وسوسه شيطان است؛ هرچه خلاف شرع است، نهى رسيده است؛ چه كسى مقابل خدا دستور مى‏دهد؟ شيطان. پس در اين مواقع بايد حواست جمع باشد.

مى‏گويند: اگر شيطان دشمن آدمى است، چگونه آدمى از دشمنش اطاعت مى‏كند؟.

بلى اين دشمن دامهايى دارد. شهوات و خوشيهاى نفس، دام شيطان است. از هرچه حرام است، نفس خوشش مى‏آيد؛ شيطان هم به آن وا مى‏دارد.

پس ميزان ديگرى نيز براى درك اين مطلب است كه آيا اين خيال شيطانى است يا نه؟ ببين با نفست سازگار است يا نه.

از كلمات على (عليه السلام) در نهج‏البلاغه: ان الجنة حفت بالمكاره، و ان النار حفت بالشهوات‏ (307).

در روايت هم دارد كه: پس از آفريدن بهشت، جبرئيل گفت: پروردگارا! كدام بشر است كه به چنين مهمانخانه‏اى نيايد؟ ندا رسيد: نگاه راهش بكن. ديد در راهش گودالها و خار و خاشاكها و غولها و...؛ يعنى چه محروميتهايى. بايد پانزده ساعت شكمش را بگيرد. روزه بگيرد. زبانش را كنترل كند. شب كوتاه بين‏الطلوعين خوابش لذيذ و برخاستنش طاقت فرساست؛ ولى بايد نماز صبح را بخواند، راه بهشت است. بايد پول از دلش كنده شود، يك پنجم منافعش را بدهد. خلاصه گفت: اگر اين راه بهشت است، مشتريش كم است. همت مى‏خواهد. ترك نفس مى‏خواهد.

دوزخ را كه آفريد گفت: خدايا! كدام بشر است كه خودش را به چنين شكنجه گاهى‏بيفكند؟ ندا رسيد به راهش نگاه كن. ديد راهى صاف و قشنگ، مطابق ميل، صورتش قمار و زنا و شكم‏خوارى و... همه شهوات و مطابق ميل؛ دلربا و فريبنده. گفت: خدايا! مشتريش فراوان است.

به خدا نمى‏ارزد يك عمر خوشى با سختى جان كندنش، آن ساعتى كه از همه علايق او را جدا مى‏كنند، در گور و برزخ و قيامت ديگر چه عرض كنم.

معامله‏اى با خداوند

مثلى در فارسى مشهور شده خيلى غلط است كه مى‏گويند: آب كه از سر گذشت چه يك وجب، چه صد وجب؛ چون ضرر هرجا جلويش گرفته شود، نفع است. اگر دستت آتش گرفت، پايت آتش نگيرد؛ اگر بدنت آتش گرفت، سرت آتش نگيرد. يك شعله هم كمتر بهتر است، چطور فرق نمى‏كند؟ يك درجه حرارت با صد درجه حرارت البته فرق مى‏كند؛ هرچه گناه كمتر به همان نسبت بهتر. در دعاى توبه زين‏العابدين (عليه السلام) مى‏خوانى:

و شرطى ان لا اعود فى مكروهك... اللهم و أنه لا وفاء لى بالتوبة الا بعصمتك‏ (308)

پروردگارا! شرطى با تو مى‏كنم، تو هم معامله‏اى با من بكن؛ گذشته‏هاى مرا پاك كن، من هم شرط مى‏كنم از امروز رو به گناه نياورم. در راه جهنم نيفتم. رو به شيطان و پشت به رحمان نكنم. خدايا! من اين شرط را مى‏كنم؛ ولى وفاى به آن جز به كمك تو ميسر نيست. دلم مى‏خواهد به شرطم وفا كنم؛ ولى چكنم زورم به خودم نمى‏رسد، يادم مى‏رود عهد كردم، مگر تو مرا نگهدارى.

وقتى از امام مى‏پرسد: مؤمن كه عهد كرده گناه نكند ولى عهدش را مى‏شكند، چه كند؟.

امام مى‏فرمايد: برگردد توبه كند.

گفت: دوباره بر مى‏گردد.

امام فرمود: بازگردد.

تعجب‏كنان گفت: آقا چند مرتبه توبه شكست‏ (309)؟.

فرمود: صد دفعه هم اگر توبه شكست، باز بيايد. روى صدق توبه كند، خدا مى‏آمرزد. مگر مى‏شود رحمت خدا را محدود كرد؟ سوءظن به خداست. گمانت را به خداى خودت نيك گردان. صد بار اگر توبه شكستى بازآ.

جلسه بيست و چهارم: انسان بر سر دو راهى‏

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِينٌ (310)

انسان بر حسب تكوين و خلفت، آمادگى عبوديت دارد. بنده فرمانبردار است. خاضع شدن در ذات بشر افتاده است؛ ولى سر دو راهى است؛ يا عبدالرحمان و يا عبدالشيطان، ثالثى ندارد. نمى‏تواند بگويد نه بنده خدا و نه بنده شيطان. يا آخرت يا دنيا، ثالثى ندارد. يا عبدالدنيا و الهوى و الشيطان است، يا طالب العقبى و طالب جوار الله.

روايت در وافى است در ضمن خطبه رسول خداست، در خطبه نماز جمعه يا عيد، پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود:

اى مردم! اگر كسى در ولايت خدا و ولايت آل محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در آمد، مرگ برابر چشمانش قرار مى‏گيرد، آمال و آرزوها را پشت سر مى‏اندازد. اگر كسى در ولايت شيطان رفت، مرگ يادش مى‏رود و همه‏اش آمال و آرزوها مقابل چشمانش قرار مى‏گيرد. (اهل ولايت خدا) مى‏گويد: شايد ماه رمضان آخر عمرم باشد. مرگ را نزديك مى‏بيند (311).

خلاصه، يا خدا، يا شيطان، يا آنچه مربوط به خداست، يا آنچه مربوط به شيطان است، راه سومى وجود ندارد. اگر سجده به خدا نكردى، براى خدا خاضع نشدى، براى غير خدا خاضع هستى؛ خواه پول باشد، يا شهوت و زن، يا رياست و شهرت. هركس بنده خدا نشد، بنده شهوات است. در اخبار آخرالزمان چنين رسيده است: ...نساؤهم قبلتهم...؛ زنانشان قبله‏شان است.

بندگى خدا كه راه (راست) است و أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ‏ (312) فعل واجبات و ترك محرمات است، راه شيطان ضد آن است: ترك واجبات و فعل محرمات. يا بايد مطيع خدا يا شيطان و يا عبادت يا معصيت؛ آن وقتى كه عبادت مى‏كنى، بنده رحمانى، آن وقتى كه گناه مى‏كنى، بنده شيطانى. اول مغرب اگر در مسجد آمدى، بنده خدايى، اگر رو به سينما رفتى، در طاعت شيطانى.

به يك صفير پيروانش را مى‏كشاند (313). صفيرش چيست؟ همان عكسهاى سكسى و زننده‏اى كه بر سر در سينماها زده است پيروانش را به داخل سينما مى‏كشاند.

شيخ انصارى (رحمة الله) و پاره كردن ريسمان ابليس‏

در حالات شيخ انصارى نوشته‏اند:

روزى يكى از فضلا در مجلس بحث شيخ گفت: خوابى براى شما ديدم ولى خجالت مى‏كشم نقل كنم.

شيخ فرمود: بگو.

عرض كرد: ديشب در خواب شيطان را ديدم طنابهاى مختلف نازك و ضخيم داشت. پرسيدم اين طناب ضخيم براى كيست؟ گفت: براى استادت شيخ انصارى است. خيلى زور مى‏خواهد تا شيخ را بكشانم. ديروز به هر زحمتى بود او را به دام انداختم تا بازار كشاندمش ولى طناب را پاره كرد و فرار نمود. اين خواب نمى‏دانم حقيقت دارد يا اضغاث احلام است.

شيخ تبسم كرد و فرمود: ملعون راست گفته است. ديروز در منزل چند مهمان زن به ما وارد شدند. به من پيشنهاد كردند مقدارى ميوه براى مهمانان بگيرم. پولى كه به اين مصرف برسد نداشتم. فقط از بابت صوم و صلات يك قران عجمى به عنوان قرض برداشتم كه به بازار بروم ميوه بخرم بعداً كه پول رسيد جايش بگذارم، تا در دكان آمدم ناگهان به خود آمدم گفتم مرتضى شايد مردى، از كجا زنده بمانى و دينت را ادا كنى. برگشتم و پول را به جاى خودش گذاشتم، اين است پاره كردن طناب ضخيم.

جالب، قسمت آخر اين رؤياست. آن فاضل محترم گفت: از شيطان پرسيدم طناب من كدام است؟ نگاهى به من افكند و گفت: تو نياز به طناب ندارى؛ به قول من با يك عكس بالاى سر در سينما يا با شنيدن ترانه‏اى مى‏آيى. قوتى ندارى كه بتوانى مقاومت كنى.

در سينما اجتماع حيوانى ابدان است. گله گوسفند پهلوى هم اجتماعشان چه فايده؟ اما اگر در مسجد بيايى همه به وجهه واحد به ياد خدا و آل محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) هستند. از اين اجتماع چقدر بركات بر مى‏خيزد. خوشى دل به ياد خداست، با اهل دل ساعتى بنشين تا معنى خوشى را بفهمى. از صبح كه بر مى‏خيزى تا شب كه مى‏خوابى اگر توانستى همه‏اش در راه خدا باش.

اما كيست كه چنين باشد! دائماً در صراط مستقيم باشد و بندگى خدا را رها نكند و از شيطان بگريزد؛ از دشمن داخلى كه نفس هركس هست دورى كند!؟ راه شيطان پر از اضطراب و دلهره است؛ چنانچه برعكس، راه خدا امن است.

از صبح در بازار و ادارات مراجعه كن، مى‏بينى همه مى‏روند براى پول و مقام با چهره دلهره و اضطرابى. يك نفر نمى‏بينى كه در دل قانع باشد؛ به خواست خدا راضى باشد، حرص نزند، خدا را رازق بداند. همه‏اش تكيه به خود و اضطراب. سرى به بيمارستانها بزن تا بهتر بفهمى، اين اضطرابها از شيطانست؛ راه بندگى خدا را رها كردى، گرفتار اضطرابها شدى.

تو بايد بنده باشى در هر حالى. مريض شدى شفا از اوست. اگر از بستگانت مرد، بگو هرچه خدايش صلاح دانسته. به من چه يحيى و يميت اعتراض به خدا برخلاف بندگى است؛ هركس جانش داده حالا خودش هم پس گرفته است.

در هر حال، تكيه دلت خدا باشد. بدان خدا با تو است. رزقت با خداست. مشكلت را بايد خدا حل كند. از خانه كه بيرون مى‏آيى به اسم خدا و با تكيه به خواست او باشد. هرچه خدا خواست و هرچه خدا كرد.

اين امن، نتيجه راه خداست؛ چنانچه اضطراب از راه شيطان است. اگر به وسوسه‏هاى شيطان گوش گرفتى، مبتلا به راه شيطان مى‏شوى. در خانه تنها نباش؛ چون وقتى تنها شدى، وسوسه‏هاى شيطان تو را رها نمى‏كند. پشت سر هم مى‏بافى، با زنها زياد نشستن، موجب فساد مى‏شود؛ زيرا (دلايلى هست كه ذيلاً ذكر مى‏شود).

زن نوعاً فكرش در زيبايى است. اصلاً در زيبايى و دنبال زيبايى رفتن پرورش پيدا كرده است؛ بنابراين، حد فكرش در اين امور خلاصه مى‏شود؛ اما مرد آن است كه زن را بالا بياورد. مثل خودش بنده خدا كند. از بندگى نفس و شيطان بيرونش بياورد.

مروى است كه: خداوند مباهات مى‏فرمايد به مردى كه براى نماز شب برخيزد و همسرش را هم با خودش رو به خدا بياورد.

خلاصه، استمرار بر خداپرستى خيلى مشكل است كه شخص 24 ساعت به دام شيطان نيفتد؛ چون دامهاى شيطان شيرين است؛ لذا نيازى به قوه الهى دارد.

يارى گرفتن از نماز در دفع شيطان‏

قرآن مجيد مى‏فرمايد: با نماز و روزه طلب يارى كنيد (314). خداوند منت بر ما گذاشت با اين‏كه ما للتراب و رب‏الأرباب بشر خاكى را چه نسبتى با رب‏العالمين. مع‏الوصف اذن فرمود شبانه روزى پنج مرتبه رو به خدا بياورى. نيرويى كسب كنى كه اين دامها ديگر تو را نربايد. در محضر رب‏العالمين كسب نيرو كنى. نماز بخوان تا اضطرابهايت كم شود.

جز نمازگزاران همه بدبختند. جزع و فزع دارند، نيرو ندارند خودشان را بگيرند (315). از خوف فقر، به حرص مى‏افتد. گرفتار چه حرامها كه مى‏شود: إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ؛ تنها تو را مى‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏جوييم. در نماز، مكرر مى‏خوانيم اى خداى من! يار و مددكار من! در برابر هر مشكلى، تو يار من باش. در هر پيش آمد ناگوارى، اگر دو ركعت نماز بخوانى، برايت آسان مى‏شود.

صبورى كردن بانوى چپر نشين در مرگ فرزند

در كتاب مستطرف، داستان آن زن بيابانى را نقل كرده است كه:

قافله‏اى از حجاج در صحرا به خيمه‏اى رسيدند. خواستند استراحت نمايند. اجازه گرفتند در خيمه‏اش وارد شدند. زن گفت: اى زائران خانه خدا! خوش آمديد. شتران من به چرا رفته‏اند وقتى برگشتند از شما پذيرايى مى‏كنم.

زن بيرون شد. از دور چوپان مويه كنان آمد. به زن گفت: شترها نزديك چاه آب كه رسيدند هجمه كردند پسرت را به چاه افكندند. بديهى است چاه‏هاى كذايى كه عمق زياد و آب فراوان دارد، افتادن و مردن است، اميد نجاتى نيست.

زن جلو رفت تا چوپان را آرام كند. گفت: ما ميهمان داريم. صدا نده مبادا ميهمانها ناراحت شوند. ميهمان نوازى، لازمه مسلمانى است. فوراً دستور داد گوسفندى كشتند و آماده پذيرايى شد.

وقتى زن وارد خيمه شد حاجيها به او گفتند ما خيلى متأسفيم كه چنين جريانى رخ داده و در چنين موقعى مزاحم شديم.

زن گفت: آقايان حجاج، من نمى‏خواستم شما بفهميد و متأثر شويد؛ ولى حالا كه دانستيد پس اذن بدهيد من دو ركعت نماز بخوانم، چرا؟ چون خدا در قرآن فرموده: ...اسْتَعِينُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ... (316). به نماز طلب يارى كنيد. من هم براى بردبارى در اين مصيبت نماز بخوانم.

من و شما اسمى از اهل قرآن داريم، زن بيابانى به يك آيه قرآن درباره نماز عمل مى‏كند.

بعد گفت: كدامتان قرآن مى‏توانيد بخوانيد؟ يكى از حاجيها شروع به خواندن آيات استرجاع كرد: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ... (317).

زن گفت: خدايا! اگر بنا بود كسى در اين دنيا بماند، بايد حبيبت محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏ماند. پروردگارا! در قرآن مجيدت امر به صبر فرمودى و وعده اجر دادى، من در مصيبت جوانم صبر مى‏كنم، تو هم در عوض پاداشت را شامل حال من گردان، اين جوانم را بيامرز.

آن وقت مثل اين‏كه خبرى نشده است، سرگرم كارهاى معمولى خود شد، اين قدرت است! (كه خدا مى‏دهد).

لزوم تشويق كودكان براى نماز

اى بى‏نماز! تو در هر پيش آمدى از پا در مى‏آيى. آتش مى‏گيرى. جزوع هستى. اگر كسى به تو اذيتى كرد، چه مى‏كنى؟ طاقت ندارى خودت را بگيرى: وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوع (318). اين قدر ضعيفى كه از مالى كه خدا به تو داده است خرج نمى‏كنى. قدرتش را ندارى، چون مى‏ترسى كم شود. اين قدر ضعيف هستى، بيا نماز بخوان تا قدرت پيدا كنى الا المصلين.

بياييد فرزندانتان را به هر اندازه‏اى كه بتوانيد به نماز وا داريد. دختر از هفت سالگى، پسر از دوازده سالگى، با تشويق و ترغيب، آنان را به نماز واداريد تا وقتى مكلف شد نمازخوان گردد وگرنه اگر كوتاهى كرديد وقتى مكلف شد معلوم نيست به آسانى نمازخوان گردد. مسائل مورد ابتلا را به تدريج يادشان بدهيد.

جلسه بيست و پنجم: تقاضاى هدايت به سوى راه راست از خداوند

وَأَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ‏ (319).

صراط مستقيم كه در شبانه روز اقلاً ده مرتبه بايد بخوانيم: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ خدايا! راه راست را به ما راهنمايى بفرما آن راهى كه با قصرالطرق يعنى كوتاهترين راه مرا به جوار محمد (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏رساند، به من نشان بده، نه راههاى كج و انحرافى. در راه دور و دراز مخالف مقصد نيفتم. آن قدر پيچ و خم كه اصلاً نمى‏رسد يا اگر برسد، پس از هزاران سال معطلى در برزخ و قيامت، به در بهشت برسد.

راه راست چيست؟ خودش صريحاً بيان مى‏فرمايد: و أن اعبدونى؛ يكتاپرستى خدا بدون شيطان‏پرستى و هواپرستى، راه مستقيم اين است.

البته نكته در يكتاپرستى است؛ يعنى از هر جهت خداپرست باشد نه گاهى خدا و گاهى غير خدا. تا امروز ماه رمضان و جاده بندگى خدا ولى از فردا در جاده شيطان آن وقتى كه در نماز مسامحه كردى حرف شيطان را شنيدى؛ از صراط مستقيم سقوط كرده‏اى‏ (320).

آن وقتى كه گناه كردى، راه خدا را رها كردى، در صراط شيطان افتادى.

رياء و عجب، عوامل سقوط از طريق بندگى‏

البته صراط امرى است معنوى، قابل لمس و حس نيست. آى مؤمن روزه‏دار! نمازگزار! اگر خداى نكرده اخلاص نداشتى، يكتاپرستى نشد، رياكار، مشرك و منافق است كارى به خدا ندارد. يا كسى كه عجب او را مى‏گيرد به خيالش كار فوق‏العاده‏اى كرده است؛ مثلاً روزه گرفته مگر چه شده؟ چند ساعت ناهار را تأخير انداخته است، اين چيزى نيست، منتى ندارد بلكه خدا عنايت مى‏فرمايد و مى‏پذيرد در برابر اين كار جزئى، اجرى عظيم عنايت مى‏فرمايد. من و تو چيستيم و كيستيم تا كارمان چه باشد ران ملخى نزد سليمان بردن را ميليونها برابر كن.

پس صراط مستقيم، بندگى خداست، ترك گناه و انجام واجبات است.

بعد براى تأكيد مى‏فرمايد: وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ. به بشر عقل داده شده است تا عبرت بگيرد. متنبه شود. حيوان عقل ندارد از او هم تكليفى نخواسته‏اند. آدم است كه بايد عبرت بگيرد: َلَقَدْ أَضَلَ...؛ چقدر اشخاص از شما كه شيطان آنان را گمراه كرد و عاقبت آنها را هلاك كرد، آيا تعقل نمى‏كنيد؟

فرو رفتن قارون و ثروت او در زمين‏

امروزه عجيب است همه دنبال ثروت هستند. عزت را در مال مى‏دانند. آى ثروت‏پرستهايى كه در راه شيطان هستيد، بزرگتر شما قارون است. هيچ ثروتمندى به درجه قارون نمى‏رسد. در اثر علم كيميا كه به بركت موسى به او رسيد، آن قدر طلا و گنج جمع‏آورى كرد كه در قرآن مجيد در بيان ثروتمندى او چنين مى‏فرمايد:

به مقدارى ثروتمند شد كه كليدهاى گنجهايش را پهلوانان به زحمت بر مى‏داشتند (321).

جايى كه كليد خزينه‏هايش چنين است، خود اموالش چقدر است؟

آى آقاى پولدار! هر قدر هم كه ميليونر بشوى به اندازه قارون ثروت نخواهى داشت. عاقبت او را بنگر. مطابق آيه، اول جلو چشمش اموالش به زمين فرو رفت و سپس خودش را زمين فرو برد (322).

چه مالدارهايى را در مدت عمرتان سراغ داريد. چه اشخاصى كه وقتى مردند ماليات بر ارثشان ميليونها تومان شد. چطور شد. خودش با دست خالى رفت. عبرت بگيريد. آن بدبختى كه در رباخوارى افتاد، مال جمع كرد، حالا نگاه به گورش كن.

اى جوان! چشمت به زنى افتاد و گرفتار شدى، نگاه كن كسانى را كه شهوات را پيروى كردند به كجا رسيدند و چه شدند.

تمام دامهاى شيطان را بايد عاقل متوجه باشد. كسانى كه مبتلا شدند به كجا رسيدند.

آقاى عالم و طلبه! بلعم باعور را نگاه كن، ببين چه بر سر او آمد (323).

آيا عبرت نمى‏گيريد؟ متنبه نمى‏شويد؟

عبرتى نيكو براى انسانهاى حريص و فرصت طلب‏

صاحب منتخب التواريخ مى‏نويسد:

در كربلا عطارى كه مشهور به قدس و تقوا بود، مريض مى‏شود و مرضش نيز طولانى مى‏گردد. يك نفر از دوستان به عيادتش مى‏رود مى‏بيند از وسايل زندگى و خانه چيزى برايش نمانده. حصيرى زير پايش و متكايى زير سرش هست. اين آقاى تاجر به چنين روزى افتاده است! پسرش وارد شد گفت: پدر براى نسخه امروز پول نيست تا دوا بخريم. متكاى زير سرش را به او داد گفت: اين را هم ببر و بفروش ببينم راحت مى‏شوم يا نه؟

دوست عيادت كننده پرسيد مطلب چيست؟

گفت: من در كربلا نمايندگى فروش آبليموى شيراز داشتم، آبليمو وارد مى‏كردم به مبلغ گزاف مى‏فروختم. ناگهان در كربلا تب حصبه عمومى شد و طبيبها مداواى عام كردند كه آبليمو نافع است. روز اول كارى نكردم. از فردا به خودم گفتم چرا آبليمو را ارزان بفروشم حالا كه خريدار فراوان دارد دو برابر و بعد چند برابر كردم! مردم بيچاره هم ناچار مى‏خريدند. بعد ديدم آبليمو دارد كم مى‏شود و هرچه گران مى‏كنم باز مردم مى‏خرند؛ ولى تمام مى‏شود، شروع كردم آب در آبليمو كردن و سپس آبليموى مصنوعى و تقلبى درست كردم! مال فراوانى به دست آوردم ليكن چندى بعد بسترى شدم. در اثر اين بيمارى آنچه پول آبليمو به دست آوردم دادم تا امروز كه ديدى همين متكا باقى مانده بود. اين را نيز دادم ببينم راحت مى‏شوم يا نه؟.

فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ (324) نه اين كه اين جزاى او است. گاهى گوشمالى‏ها داده مى‏شود تا براى ديگران نيز عبرت گردد وگرنه جزا براى پس از مرگ است. تعقل كنيد چه اشخاصى كه در راه شهوت هلاك شدند. جوان عزيز! تو نظرت را از همان اول كنترل كن‏ (325).

اگر با چشمت نگاه زن اجنبيه كنى در صراط شيطان افتادى؛ چه بسا پس از نگاه، تكرار نظر و مبتلا شدن تا به كجا؟ و كم من نظرة اورثت حسرة طويلة (326)

سر چشمه شايد گرفتن به بيل   وليكن چو پر شد نشايد به پيل (327)

تو چرا نگاه مى‏كنى يا اگر به چشمت خورد چرا تكرار نظر بكنى؟ صفحه حوادث روزنامه‏ها را ملاحظه كنيد، نتيجه پيروى شيطان در همين دنياست!

آيه بعد: الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى‏ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ‏ (328).

امروز روزى است كه دهانها را مى‏بنديم و دستهايشان با ما سخن گويند و پاهايشان به آنچه انجام دادند، گواهى دهند.

كلمه حكمتى عرض كنم. هر بشرى در اين دنيا هر طور ملكه‏اى پيدا كرد، اين عادت براى او هميشگى است؛ يعنى در برزخ و قيامت هم همين است برطرف شدنى نيست؛ اگر كسى عادتش فحش دادن شد، به همه بد دهان است. ساعت مرگ تا چشمش به ملك‏الموت افتاد، فحش مى‏دهد. به ملكين بد مى‏گويد. فردا در جهنم هم همين است. اگر عادت كردى هر كارى خواستى بكنى، بسم الله بگويى، فرداى قيامت هم نامه عملت را كه به دستت دادند تا بخوانى، بسم الله مى‏گويى، به همان عادت در دنيا. مى‏بينى گناهانت پاك شده است، مى‏پرسى چه شد؟ ندا مى‏رسد: بنده ما! تو ما را به رحمان و رحيم خواندى، ما هم با تو به همين رحمت معامله كرديم، همان‏طورى كه مضمون روايت رسيده است.

پس اگر كسى خلقش انكار حق است، ادعاى تنها است، اين عادت هم او را رها نمى‏كند. در اين‏جا مدعى بود پاكدامن و راستگو است، ادعاى خالى. يا مثلا اگر كسى حقى بر او داشته ابدا زير بار طرف نمى‏رود، منكر مى‏شود.

آدم دروغگو كه عادتش دروغگويى شده، در برزخ و قيامت هم همين است. نامه عملش را تا به دستش مى‏دهند، فورا مى‏گويد: اشتباه شده، كى من اين كارها را كردم؟ لذا خداوند پيشگيرى فرموده، دهانها را مهر مى‏كند. زبان مدعى و كاذب را، نه مؤمن كه خودش معترف است‏ (329).

او ديگر مهر زدن به دهانش لازم نيست. او خودش اذعان دارد سر به زير است. واى از قلدرى! آن هم با خدا جل و علا.

الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى‏ أَفْوَاهِهِمْ امروز دهانها را مهر مى‏كنيم. كسى نمى‏تواند انكار حقى نمايد. آنگاه دستها و پاهايش (يعنى ساير اعضا كه براى نمونه دست و پا را ذكر مى‏فرمايد) اعضا و جوارح، گواهى مى‏دهند به آنچه انجام داده‏اند چند جاى از قرآن اين معنى را ذكر فرموده است (330).

وقتى كه اعضا و جوارح شهادت مى‏دهند، بيچاره آدمى چه كند؟

بعضى گفته‏اند: اين شهادت طورى است كه گناهانى كه انجام داده‏اند آشكار مى‏شود. حالا به چه نحو است، خودش بهتر مى‏داند. به اعضا و جوارح مى‏گويند چرا بر عليه ما گواهى داديد؟ گويند: ما اختيارى از خودمان نداريم، خدا ما را گويا كرد.

خوش به حال كسى كه همين جا با خداى خودش بسازد، پيش از اقامه شهود براى خدايش خاضع و خاشع شود. اقرار به گناه كند. خودش اعتراف كند: خدايا! بد بنده‏اى بودم. به زبان اعتذار عذرى بياورد:

كنونت كه چشم است اشكى ببار   زبان در دهانت عذرى بيار
نه پيوسته باشد زبان در دهان   نه همواره باشد روان در بدن
كنون بايدت عذر تقصير گفت   نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت‏ (331)

اگر غلامى به پاى خودش بيايد، سر به زمين گذارد، عذر گريز پائيش را بخواهد، مولا با او چه مى‏كند؟ آن بنده گريز پايى كه مأمور دنبالش فت با زور احضارش كرد، مستحق عقوبت است، مولا با او چه مى‏كند؟ اينها امورى است وجدانى.

هميشه در خانه خدا باز است ليكن بعضى اوقات است كه توسعه‏اى داده شده است غير اين ماه، شرايط دارد بايد با نيت پاك و اخلاص بيايد؛ ولى در ماه رمضان شرايط كم است، همه را مى‏پذيرند. بار عام است. قدر اين ماه را بدانيد در حال تمام شدن است. شهرالمغفرة است. هر چند مغفرت خدا هميشگى است ليكن در اين مهمانخانه هركس، هرچه باشد، هرچند واقعا سزاوار هم باشد، ولى به حرمت ماه رمضان او را مى‏پذيرند. خدا به حرمت ماه رمضان مستحقين آتش را مى‏آمرزد؛ چنانچه در خطبه شعبانيه پيغمبر اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) است‏ (332).