تفسير مجمع البيان جلد ۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۷ -


/ سوره انفال / آيه هاى 14 - 9

9 . اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ اَنّى مُمِدُّكُمْ بِاَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ.

10 . وَما جَعَلَهُ اللَّهُ اِلاَّ بُشرْى وَلِتَطْمَئِنَّ بِه قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ اِلاَّ مِنْ عِنْد اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ.

11 . اِذْ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنةً مِنُهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمآءِ مآءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِه وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَلِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْاَقْدامَ.

12 . اِذْ يُوْحِى رَبُّكَ اِلَى الْمَلائِكَةِ اَنّى مَعَكُمْ فَثَبِتُوا الَّذينَ امَنُوا سَاُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاعْناقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بِنانٍ.

13 . ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شآقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَاِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ.

14 ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَاَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النَّارِ.

ترجمه

9 - هنگامى را [به ياد آوريد] كه پروردگارتان را [در اوج درماندگى و رنج و فشار دشمن ] به فرياد رسى مى خوانديد، و او خواسته شما را پذيرفت [و پيام داد] كه: من با يك هزار فرشته كه از پى يكديگر [فرود ]مى آيند شما را يارى خواهم نمود.

10 - و خدا آن [نويد جانبخش و اميد آفرين ] را پديد نياورد، جز به خاطر اين كه [براى شما] بشارتى باشد، و دل هايتان به آن آرامش يابد، و [گر نه ] يارى [و پيروزى ]جز از نزد خدا نيست. بى ترديد خدا پيرزومند و فرزانه است.

11 - [و] هنگامى را [به يادآوريد] كه [خدا] آن خواب سبك را كه مايه آرامش خاطرى از جانب او بود بر شما مسلّط مى ساخت و از آسمان آبى برايتان فرود مى آورد تا به وسيله آن شما را پاك [و پاكيزه ] سازد و پليدى [و وسوسه ]شيطان را از شما بزدايد و دل هايتان را محكم [و تزلزل ناپذير] ساخته و گامهايتان رابدان استوارى بخشد.

12 - آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى نمود كه من با شما هستم، پس آنان را كه ايمان آورده اند [استوار و ]ثابت قدم بداريد، [و بدانيد كه ] به زودى در قلبهاى كسانى كه كفر ورزيده اند دلهره خواهم افكند. پس فراز گردنها [ يا سرها را ]بزنيد و همه سر انگشتان آنان را [از هم ] جدا سازيد.

13 - اين [شدّت عمل ] به كيفر آن است كه آنان با خدا و پيامبرش به مخالفت [و ستيز] برخاستند، [و خشونت و شرارت پيشه كردند]؛ و هر كس با خدا و پيام آورش به مخالفت برخيزد [كيفرى سخت خواهد داشت،] بى گمان خدا سخت كيفر است.

14 - [كيفر شما تبهكاران در اين جهان ] اين است، پس [طعم تلخ ]آن را بچشيد و [فراموش نكنيد كه در جهان ديگر نيز] عذاب [دردناك ]آتش [دوزخ ] براى كفرگرايان خواهد بود.

نگرشى بر واژه ها

رعب: ترس وهراس.

بنان: انگشتان و انتهاى دست و پا.

شقاق: عصيان، مخالفت سخت، جدايى كينه توزانه.

شأن نزول

در داستان فرود نخستين آيه مورد بحث سه روايت آمده است:

1 - «ابن عباس» در اين مورد آورده است كه در روز پيكار «بدر» هنگامى كه دو نيروى توحيد و شرك در برابر هم قرار گرفتند، سردمدار سپاه شرك، «ابوجهل» گفت: بار خدايا! هر كدام از ما كه به يارى تو سزاوار تر و شايسته تريم «آن را يارى فرما». ودر آن شرايط سخت بود كه مردم توحيدگرا روبه بارگاه خدا آوردند و او را به فريادرسى خواندند و خداى پر مهر نيز فرشتگان را به يارى پيامبر فرستاد و اين آيه مباركه نيز بر قلب آن حضرت فرودآمد كه:

اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ...

2 - برخى آورده اند كه: با رويارويى دو نيروى عدالت خواه و تجاوزكار، هنگامى كه پيامبر به انبوه دشمن نگريست، رو به كعبه ايستاد و گفت: بار خدايا! اينك به وعده اى كه به من فرمودى وفاكن.

خدايا! اگر ياران من در اين پيكار با شكست روبه رو گردند و كشته شوند، در روى زمين كسى تو را به يكتايى نخواهد پرستيد... و چنان دست ها را به آسمان بالا برده و با چنان عشق و عرفان و شورى خدا را مى خواند كه عبا از شانه اش فرو افتاد... و درست آنجا بود كه اين آيات بر قلب مصفاى او فرود آمد كه: اِذْ تَسْتَغيثُونَ...(90)

3 - و پاره اى نيز از حضرت باقرعليه السلام روايت كرده اند كه: هنگامى كه شامگاه از راه رسيد و سپاه توحيد در قرارگاه خويش در نزديكى چاه هاى «بدر» و ريگزارهايى كه از بسيارى ريگ ها و شن ها پاها قرار نمى گرفت، استقرار يافت، خداى پرمهر در آن شرايط سخت پرده اى از خواب آرامش بخش بر چشم ياران پيامبر فرو افكند و بارانى فرو ريخت تا ريگ ها قرار گيرند و زير پاى آنان نلغزند و بدين سان در آغاز كار شرايط براى موفقيت و پيروزى آنان فراهم آمد، امّا همان باران براى سپاه شرك و تجاوز مشكلاتى پديد آورد و آنها را به رنج و زحمت افكند و سخت به هراس افتادند كه قرآن بدان اشاره دارد: سألقى فى قلوب الّذين كفروا الرّعب...

به هرحال در آن جوّ و در آن شرايط بود كه اين آيات فرود آمد و با نويدى جانبخش و اميد آفرين روح جديدى بر كالبد سپاه اسلام دميد.

تفسير

نيايش خالصانه و يارى خدا در اين آيات آفريدگار هستى به حساس ترين فرازهاى پيكار «بدر» پرداخته و در مورد يارى رسانى خود به پيامبر و ياران آن حضرت و پيروزى بخشيدن آنان بر كفر گرايان مى فرمايد:

اِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ...

آن گاه را به ياد آوريد كه در پيكار «بدر» از شرارت و تجاوز دشمنان به پروردگارتان پناه برديد و او را به فريادرسى خواستيد تا شما را يارى كند؛ چرا كه شمار و امكانات رزمى شما كم بود، امّا از آنان بسيار؛ و چاره اى جز پناه بردن به خدا و يارى خواستن از آن سرچشمه قدرت ها نداشتيد تا او شما را از گزند و آسيب دشمن تاريك انديش و ددمنش مصون بدارد و پيروزتان سازد.

واژه «استغاثه» به مفهوم يارى خواهى و طلب نجات و رهايى است. پاره اى نيز آن را به معناى يارى خواهى و طلب پيروزى گرفته اند.

فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنّى مُمِدُّكُمْ بِاَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ

پس آفريدگار هستى دعاى شما را شنيد و خواسته شما را پذيرفت و پيام داد كه من با يكهزار فرشته كه هزار فرشته ديگر در پى آنهايند شما را يارى خواهم كرد.

آنچه در تفسير آيه شريفه آمد، ديدگاه «جبايى» است. امّا گروهى از جمله «قتاده» بر آنند كه: من شما را با هزار فرشته كه پشت سر يكديگر فرود مى آيند يارى خواهم كرد. و به باور «ابو حاتم»... با هزار فرشته كه در پى صف هاى توحيدگرايان و آزاديخوهان قرار خواهند گرفت، شما را يارى خواهم كرد.

و بدين وسيله آنان را دلگرم و پرنشاط ساخت كه:

وَما جَعَلَهُ اللَّهُ اِلاَّ بُشرْى وَلِتَطْمَئِنَّ بِه قُلُوبُكُمْ

و خدا شما را به وسيله فرشتگان يارى كرد تا به شما نويد پيروزى دهد و قلبهايتان را آرامش و شادمانى بخشد و از دلهره و وسوسه دل ها نجاتتان دهد، و گرنه چه نيازى به آمدن هزار فرشته بود و يك فرشته نيز براى درهم كوبيدن صف دشمن بسنده بود؛ مگر نه اين كه جبرئيل به تنهايى شهر و ديار قوم لوط را درهم نورديد و همه تبهكاران را نابود ساخت؟!

براى يارى رسانى يا نويد و بشارت؟ فرشتگان مورد اشاه براى يارى رسانى آمده بودند يا براى نويد بخشيدن و بشارت پيروزى دادن و دميدن روح شهامت و شجاعت بر دل هاى مردم با ايمان؟ كدام يك؟

پاسخ

در اين مورد دو نظر است:

1 - به باور «جبايى» آنان براى پيكار نيامده بودند. بلكه هدف از فرود آنان در آن روز، بسيار جلوه دادن سپاه توحيد در چشم دشمن خيره سر و دادن مژده پيروزى به مسلمانان بود.

2 - امّا به باور «مجاهد» آنها براى پيكار فرود آمدند، ولى فرشتگانى كه در دسته هاى سه هزا رو پنجهزار آمدند و در سوره آل عمران(91) از آنها سخن رفته، كارشان نويد رسانى و آوردن مژده پيروزى براى توحيد گرايان بود.

«ابن مسعود» مى گويد: از ابوجهل پرسيدند كه از كجا به ما حمله مى شود در حالى كه كسى را نمى بينيم؟

او گفت: از سوى فرشتگان: آنگاه افزود ما به وسيله فرشتگان شكست خورديم نه از سوى شما مسلمانان. «و ابن عباس» نيز آورده است كه آنها در روز «بدر» بر ضد سپاه كفر و بيداد دست به پيكار زدند.

وَمَا النَّصْرُ اِلاَّ مِنْ عِنْد اللَّهِ

پيروزى شما نه به دست خودتان بود و نه به وسيله فرشتگان، بلكه همه پيروزيها تنها از سوى خدا، و از نزد اوست، چرا كه او تدبير كننده امور است و فرشتگان نيز بندگان فرمانبردار اويند و تنها كسانى را يارى مى رسانند كه خدا بخواهد.

و پاره اى نيز بر آنند كه پيروزى و سرفرازى نه به بسيارى سپاه و فزونى جمعيت است، بلكه به خواست خداست.

اِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ.

بيقين خدا شكست ناپذير و فرزانه است و همه كارها را بر اساس حكمت و مصلحت انجام مى دهد.

آرامش روح و آسايش و امنيت جسم در ادامه سخن از نعمت خدا و يارى رسانى او به مردم با ايمان پس از طلب يارى از او در پيكار بدر اينك مى فرمايد:

إِذْ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنةً مِنُهُ

واژه «نعاس» به مفهوم آغازين مراحل خواب است و منظور آيه شريفه اين است كه: هان اى مردم با ايمان! به ياد بياوريد آنگاه كه در آن شب پر خطر و هراس انگيز چگونه خداى توانا خوابى سبك و آرام بخش را بر شما مسلّط ساخت و فارغ و آسوده به خواب خوش رفتيد، تا از بيم و هراس در امان باشيد.

روشن است كه انسان به هنگام ترس و دلهره خواب برديدگانش نمى رود تا بياسايد، امّا خدا به مهر خود آنان را امنيّت خاطر بخشيد و با زدودن آثار مرگبار هراس و دلهره از دل هايشان، خوابى آرام بخش را بر چمشانشان فروفرستاد. از اين رو هم تمام شب را از هجوم پندارهاى مرگبار آسودند و هم استراحت و تجديد نيرو كردند تا فرداى آن شب با آمادگى كامل روياروى دشمن قرار گيرد.

وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمآءِ مآءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِه وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَا لشَّيْطانِ

وبرايتان باران فروفرستاد، تا شما را پاك و پاكيزه سازد و وسوسه شيطان را نيز از دل هاى شما زدود.

سپاه شرك پيش از سپاه توحيد بر سر چاههاى آب رسيد و در آنجا آرايش نظامى داد و مسلمانان به ناگزير در منطقه اى خشك و ريگزار فرود آمدند؛ از اين رو هم در فشار تشنگى قرار گرفتند و هم براى وضو و پاكسازى بدن براى نيايش و عبادت، آب نداشتند از دگر سو نيز شيطان به وسوسه پرداخت كه آب در تصرف دشمن است و شما به ناگزير بايد هم تشنه بمانيد و هم بدون غسل و وضو نماز بخوانيد و در اين ريگزار پرسه زنيد.

آرى، در اين شرايط دشوار بود كه خداى پرمهر با فرو فرستادن باران رحمت خود بر آنان، هم نيازشان را برطرف ساخت و هم غم و هراس و وسوسه شيطان را از دل ها زدود.

وَلِيَرْبِطَ عَلى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدامَ

آرى، خدا باران رحمت خويش را فرستاد، تا هم دل هاى شما را پرتوان و نيرومند سازد و به اوج يقين پركشيد و بدانيد كه وعده او حق است و پيروزى نزديك، و هم به هنگامه پيكار و رزمتان در ريگها نغلطيد و پاهايتان فرو نرود. و بدين سان گام هايتان را استوارى بخشيد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: او باران را فروفرستاد تا قوّت قلب و توان روح به شما بخشد و آنگاه شما در پرتو آن قوّت قلب، ثابت قدم و استوار بمانيد و از حق و عدالت دفاع كنيد.

گفتنى است كه ضمير در «به» به باران و يا به قوّت قلب برمى گردد.

در ترسيم ادامه داستان مى فرمايد:

اِذْ يُوْحى رَبُّكَ اِلَى الْمَلائِكَةِ اَنّى مَعَكُمْ

هان اى پيامبر! آنگاه را به ياد آور و به خاطر آنان بياور كه پروردگات به فرشتگان كه به يارى شما آمده بودند وحى فرستاد كه من با شما هستم و ياريتان مى كنم...

واژه «وحى» به مفهوم افكندن پيام و مطلب و نكته اى بردل، و يانمايش علايم واشاراتى نهانى به ديگرى است كه به وسيله آن پيام را دريابد.

فَثَبِتُوا الَّذينَ امَنُوا

پس به ايمان آوردگان نويد پيروزى دهيد و آنان را ثابت قدم بداريد.

«مقاتل» مى گويد: پس از فرمان خدا و وحى او، فرشته اى در چهره انسانى پرشهامت و شجاع در پيشاپيش صف مجاهدان حركت مى كرد و فرياد برمى آورد كه: هان اى توحيدگرايان، نويدتان باد كه خدا يار و ياور شماست و پيروز شما قطعى است.

امّا «حسن» مى گويد: فرشتگان همراه مردم با ايمان با شرك گرايان وارد پيكار مى شدند؛ چرا كه اين جمله به اين معناست كه با شرك گرايان پيكار كنيد. و به باور «زجاج» منظور اين است كه به آنان قوّت قلب و شهامت ببخشيد.

سَاُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ

به زودى دردل هاى كسانى كه كفرورزيده اند ترس و هراس راخواهم افكند تا از بندگان من بترسند.

فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاعْناقِ

به باور برخى منظور اين است كه سرهاى شرك گرايان را هدف قرار دهيد وبزنيد. چرا كه سر بر روى گردن است و هنگامى كه مى فرمايد فراز گردنها را بزنيد، منظور، زدن سرهاى آنهاست.

امّا «عطا» مى گويد: منظور اين است كه بر مغز و جمجمه آنان بكوبيد.

اين فرمان خدا ممكن است به فرشتگان باشد و يا به توحيدگرايان با ايمان و يا به هر دو گروه. «ابن انبارى» مى گويد: فرشتگان نمى دانستند كدام بخش از پيكر شرك گرايان را هدف گيرند كه اين پيام آمد.

وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بِنانٍ

در اين مورد نيز دو نظر است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه: انتهاى دست و پاى شرك گرايان را بزنيد.

2 - امّا به باور برخى، انگشتانشان را بزنيد.

ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شآقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ

اين كيفر و عذاب بدان دليل در خور آنان است كه با خدا و پيامبر او به جنگ و ستيز برخاسته اند.

در ادامه سخن، قرآن به هشدار همه بيدادگران برخاسته و مى فرمايد:

وَمَن يُشاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَاِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ

و كسانى كه به مخالفت و پيكار با خدا و پيامبرش برخيزند بايد بدانند كه خداى توانا سخت كيفر است، و چنين كسانى در اين جهان و جهان ديگر گرفتار كيفر و عذاب ماندگار خواهند شد.

و در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ

كيفر كشته شدن ذلّت بار و اسارت خفّت آور، در اين جهان براى تجاوز كاران آماده است، پس طعم تلخ آن را بچشيد.

وَاَنَّ لِلْكافِرينَ عَذابَ النَّارِ

و بدانيد كه در جهان ديگر نيز كفرگرايان گرفتار عذاب آتش خواهند بود.

به باور برخى ديگر، منظور اين است كه: حكم خدا اين است كه؛ پس در اين جهان طعم آن را بچشيد و بدانيد كه در جهان ديگر شما و همه كفرگرايان گرفتار عذاب خواهيد بود. به عبارت ديگر اين كه: اكنون بسان كسى كه طعم غذايى را مى چشد و آنگاه آن را مى خورد، شما تبهكاران نيز طعم تلخ و مرگبار عذاب خدا را بچشيد تا در سراى آخرت بدان گرفتار گرديد.

فرازهاى حسّاس ديگرى از پيكار «بدر» سپيده دم روز پيكار «بدر» بود كه پيشواى گرانقدر توحيد، پس از نيايش با خدا ياران را گرد آورد و آنان را براى رويارويى با سپاه شرك و بيداد نظام و سازمانى نوين بخشيد.

در اين ارتش ايمان، دو اسب به خدمت گرفته شده بود كه يكى از آنِ «زبير» بود و ديگرى از آنِ «مقداد» و نيز هفتاد شتر بود كه يكى از آنها از آنِ «مرثد» بود و پيامبر گرامى و امير مؤمنان و خود او از آن يك شتر سوارى مى گرفتند.

امّا در سپاه شرك تنها چهار صد اسب به خدمت گرفته شده بود و ديگر امكانات و تجهيزات جنگى و نفرات آنان نيز چندين و چند برابر ياران پيامبر بود. و همين فزونى شمار و امكانات گسترده به گونه اى سران شرك را مغرور ساخت كه پس از نگاهى به صف آرايى سپاه توحيد، ابوجهل گفت: اينان كه بسان لقمه اى براى ما هستند و بردگان ما نيز مى توانند آنان را به اسارت گيرند و نزد ما آورند.

پيشواى صلح ومكتب آزادگى در آن شرايط خاص و سرنوشت ساز «عتبه» كه از سران شرك بود به همفكرانش گفت: آيا ياران محمد صلى الله عليه وآله وسلم همين شمار اندك مى باشند و اطمينان داريد كه كسى براى حمايت از آنان در اين دشت و دره ها كمين نكرده باشد؟!

گفتند: شما به اين موضوع مهم و حياتى رسيدگى كنيد. او برگرد سپاه اسلام دور زد و همه جا را زير پانهاد و ديدبانها گسيل داشت، و آنگاه باز گشت و گفت: اينان همين گروهى هستند كه مى نگريد و در اين دشت يار و ياورى ندارند، خوب به آنان بنگريد كه چگونه زبانشان از شدّت ترس و هراس بند آمده و بسان افعى ها و مارها لب مى جنبانند. آنان جز شمشيرهاى آخته خود پناهى ندارند وفكر نمى كنم عقب نشينى كنند و تا آخرين نفر پشت به ميدان پيكار نمايند، و به باور ما تا به شمار خود شان هم از ما نكشند كشته نخواهند شد. اينك بينديشيد كه چه كنيم.

ابو جهل به او گفت: تو دروغ ها بافتى؛ چراكه هراس از پيكار همه وجود تو را گرفته است. و درست در اين شرايط بود كه در ارودوگاه نور اين پيام صلح و آشتى و اين اصل آزادگى و آزادمنشى بر پيامبر عدالت و حريت فرود آمد: وَاِنْ جَنَحُوا الِلَّسْلِمْ فَاجْنَحْ لَها وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ...(92)

پس اگر به صلح و آشتى گراييدند، تو اى پيامبر با ياران خود بدان بگراى و بر خدا اعتماد كن كه او شنوا و داناست.

پس از دريافت وحى پيامى به وسيله سفير خويش به اين بيان براى آنان فرستاد:

هان اى گروه قريش: من خوش ندارم كه آغازگر پيكار با شما باشم؛ از اين رو مرا با جهان عرب واگذاريد و بازگرديد.

«عتبه» باشنيدن اين پيام آزادمنشانه و بشر دوستانه گفت: به باور من كسانى كه اين پيشنهاد انسانى را نپذيرند رستگار نخواهند شد؛ و آنگاه بر مركب سرخ موى خويش نشست و در ميان دو سپاه به حركت آمد و مردم را از جنگ و ستيز پيامبر هشدار داد.

پيامبر گرامى فرمود: اگر خير و خوبى نزد يكى از آنان باشد، پيش اين سوار است و اگر آنان سخنان او را بشنوند و بپذيرند رستگار مى گردند.

آن گاه عتبه رو به قريش نمود و گفت: يا معشر قريش اطيعونى اليوم و اعصونى الدهر، انّ محمداً الّ و ذمة و هو ابن عمّكم فخلوّه و العزّ...(93)

هان اى گروه قريش! امروز از من فرمان بريد و يك عمر نا فرمانيم كنيد.

مردم! محمّد عهد و پيمان دارد و عموزاده شماست؛ از اين رو بياييد بااو پيكار نكنيد و او را همان گونه كه خود مى گويد با دنياى عرب رهاكنيد. اگر او به راستى پيامبر خداست ودر رسالت و دعوتش راستگو است كه شما بايد بيش از همه يار و ياور او باشيد، و اگر دروغ مى گويد باز هم گرگهاى درنده عرب او را بسنده اند و آنان در برابرش خواهند ايستاد و كار او را خواهند ساخت.

ابوجهل خشگمين شد و گفت: تو ترسيده اى و نقشه فريبكارانه ات بى اثر است.

عتبه پاسخ داد: ابوجهل، فردى چون من هرگز نمى ترسد، قريش به زودى درخواهد يافت كه كدام يك از ما دو تن تاريك انديش تر و ترسوتر و درخور نكوهش است و كدامين ما به گروه و مردم خويش تباهى و زيان بيشترى مى رساند! و آنگاه زره خود را پوشيد و به همراه برادرش «شيبه» و فرزندش «وليد» پيش آمد و گفت: هان اى محمد!صلى الله عليه وآله وسلم از قرشيانى كه همشأن ماهستند سه تن را براى پيكار به ميدانه روانه ساز.

سه تن از ياران مدنى پيامبر به ميدان آمدند و نام و نشان خود را گفتند امّا آنان نپذيرفتند و گفتند شما به اردوگاه خويش باز گرديد، ما بايد با قرشيان پيكار كنيم.

پيامبر به سالخورده اى چابك به نام «عبيده» كه از تبار عبدالمطلب و هفتاد ساله بود فرمود برخيز؛ و على عليه السلام و حمزه را نيز اجازه پيكار داد و فرمود: برويد حق خويش را از اين آتش افروزان بستانيد. آنگاه افزود: قريش با آفت خود بزرگ بينى و نخوت وغرورش آمده است تا نور خدا را خاموش سازد، امّا نمى داند كه خدا نور خود را صيانت نموده و كامل خواهد ساخت.

سپس به «عبيده» فرمان داد تا با «عتبة» برزمد، و به «حمزه» دستور داد روياروى برادر او قرار گيرد، و به على عليه السلام فرمود تا كار «وليد» را بسازد.

اين سه تن به دستور پيامبر به ميدان آمدند و «عتبة» و برادر و فرزندش گفتند: بسيار خوب! اينان همشأن و همتايان گرانقدر مايند. از پى آن پيكارى سهمگين آغاز گرديد و يورشهاى كوه شكن ادامه يافت؛ و سرانجام حمزه و امير مؤمنان و «عبيده» هر كدام دشمن را به خاك هلاكت افكندند، امّا پاى «عبيده» قطع گرديد و على عليه السلام و «حمزه» او را نزد پيامبر آوردند. اوگفت: اى پيامبر خدا! آيا من افتخار و پاداش شهادت را دارم؟ پيامبر فرمود: تو نخستين شهيد از خاندان هاشمى.

ابو جهل به قريش گفت: شمانيز بسان فرزندان ربيعه در كار جنگ شتاب نورزيد، بلكه بكوشيد تا ياران مدنى محمدصلى الله عليه وآله وسلم را از پا درآوريد و ياران مكّى او را به اسارت بگيريد تا آنان را به مكه بريم و روشن سازيم كه گمراه شده اند.

در گرماگرم پيكار ... در گرماگرم پيكار بود كه پيامبر گرامى به ياران فرمود:

غضوا ابصاركم، وعضّوا على النواجذ، ثمَّ رفع يده فقال:يا ربّ ان تهلك هذه العصابة لا تعبد...(94)

ياران من! اينك كه جز پيكار دليرانه راهى نمانده است، پس ديدگان خود را بر هم فرو نهيد و دندان ها را به هم فشاريد و پايدارى ورزيد! وآن گاه رو به بارگاه خدا آورد كه: پروردگارا، اگراين خدا جويان و يكتا پرستان را يارى نرسانى و كشته شوند، كسى تو را نخواهد پرستيد... و پس از دعا حالت بيهوشى او را فراگرفت، پس از لحظاتى چند غرق در عرق شد و ديدگان را گشود و فرمود: ياران من، شما را مژده باد كه اينك فرشته امين با هزار فرشته به يارى شما فرود آمدند.

برخى در اين مورد آورده اند كه: در روز پيكار بدر و پس از دعاى پيامبر ونويد او هنگامى كه ما با شمشير به يكى از كفرگرايان اشاره مى كرديم، هنوز شمشير به او نرسيده سر از تن او مى پريد.

«ابن عباس» از مردى آورده است كه: من به همراه عموزاده ام بر كوهى كه بر بدر اشراف داشت صعود مى كرديم تا فرجام پيكار را بنگريم وگزارش تهيه كنيم كه در آن هنگام ابرى انبوه بر سر ما آمد كه صداى اسب ها و سپاهى پرشور از آن به گوش مى رسيد، و خودشنيديم كه يكى مى گفت: مركب جبرئيل فرود آمد... با شنيدن اين صداهاى شگفت انگيز و ديدن آن منظره بهت آور، عموزاده ام از وحشت جان داد و من جان سالم به در بردم.

«ابو رافع» مى گويد: من برده «عباس» بودم و به همراه همه خانواده او اسلام را برگزيده بوديم، امّا خود عباس از ترس قريش، اسلام خود را نهان مى داشت و ثروت بسيارش در دست نزديكان و قومش پراكنده بود. ابولهب خود در جنگ شركت نجست و ديگرى را اجير كرد و گسيل داشت و اين شيوه رايج شده بود كه هركس خود نمى رفت، يكى را مزدور مى ساخت و روانه پيكار مى كرد. هنگامى كه خبر شكست سپاه قريش رسيد ما شادمان شديم و احساس سرفرازى و توان كرديم.

او مى افزايد: من فردى ناتوان بودم و در كنار زمزم به ساختن و تراشيدن تير مشغول بودم كه ابولهب آنجا آمد و هنوز ننشسته بود كه خبر آمدن «ابوسفيان» را آوردند و از پى آن خودش سررسيد.

ابو لهب به او نداداد كه برادرزاده! جلو بيا كه گزارش درست را از تو بشنوم.

ابوسفيان پيش آمد و جريان شكست خفت آور قريش و داستان پيكار مردان بى هماورد و سفيد پوشى را كه در ميان آسمان و زمين سوار بر مركب بودند و هيچ كس و هيچ نيرويى توان ايستادگى در برابر آنان را نداشت، همه را باز گفت.

من گفتم: شما فكر نمى كنيد كه آنان فرشتگانى بودند كه به يارى پيامبر آمده بودند؟

ابولهب سخت خشمگين شد و به گونه اى بر پيشانى من نواخت كه نقش برزمين شدم و مرا بشدت كتك زد! و«ام الفضل» همسر عباس عمود خيمه را برداشت و بر سر او نواخت و سرش را زخمى ساخت و خروشيد كه چون سالارش اينجا نيست او را مى زنى؟

ابولهب پس از هفت شبانه روز بر اثر گرفتارى به دمل چركين جان سپرد و پسرانش به خاطر ترس از طاعون و بيمارى او پيكر پدر را رها كردند تا بوى تعفّن او همه جا را پر كرد و مردى از قريش با نكوهش بسيار آنان را وادار كرد تا بدن او را در گودالى افكندند، و روى آن خاك ريختند.

از «ابن عباس» آورده اند كه: عباس را مردى به نام «كعب» اسير كرد و نزد پيامبر برد. عباس مردى درشت و نيرومند بود و كعب مردى از نظر جسمى، ناتوان و كوچك! پيامبر به او گفت: چگونه عباس را به اسارت گرفته است؟

پاسخ داد: اى پيامبر خدا! قهرمانى كه هرگز او را نديده بودم و پس از آن هم نديدم، مرايارى كرد. پيامبر فرمود: او فرشته اى گرانقدر بوده است.

پرتوى از آيات

از آيات انسان ساز و الهام بخشى كه گذشت افزون بر آنچه آمد، اين نكات ارزشمند نيز سخت درخور تفكر و انديشه است و درس هاى آموزنده اى مى دهد:

الف : يارى خدا در چهره هاى گوناگون از آيات گذشته اين واقعيت به روشنى دريافت مى گردد كه آفريدگار هستى پيامبر گرامى و يارانش را در سخت ترين شرايط يارى فرمود، و يارى او، پس از نيايش پيامبر و رازونياز او و توكلّ و اعتمادش برخدا بود و بدين صورت فرود آمد:

1 - در قالب فرود فرشتگان به يارى سپاه توحيد.(95)

2 - در قالب فرو فرستادن خواب خوش و آرام بخش در آن شب پر دلهره و پر اضطراب بر سپاه توحيد، تاهم احساس امنيّت كنند و از نظر روانى تضعيف نشوند، و هم تجديد نيروكنند و براى رويارويى فرداى سرنوشت ساز آماده شوند.(96)

3 - در قالب نويد پيروزى بر دشمن و دميدن روح اميد و شهامت در وجود آنان.(97)

4 - در قالب فرو ريختن باران رحمت، به منظور رفع تشنگى و بى آبى و برطرف ساختن نياز آنان و پاك و پاكيزه ساختن شان.(98)

5 - و ديگر افكندن ترس و وحشت بردل هاى شرك گرايان تجاوزكار.(99)

و اين از سنت هاى خداست كه بندگان شايسته كردار و به راستى با ايمان و پرواپيشه را يارى مى كند.

ب : اعتماد و توكّل هماره پيامبر به خدا درس ديگر اين آيات اين است كه پيامبر را هماره در حال توكّل واعتماد به خدا نشان مى دهد، و روشن مى سازد كه آن حضرت نه تنها در دوران ناتوانى و ضعف ياران، ضمن تدبير دقيق امور و تنظيم تحسين برانگيز شئون، به خدا اعتماد داشت و يارى و پيروزى را از او مى خواست، بلكه در اوج قدرت و پيروزى بر دشمن نيز همان پيشواى توحيد و پيامبر نيايش و سمبل راز ونياز و پرچمدار مهر و بشر دوستى بود و هماره آن گونه زيست. و كسانى كه به راستى پيرو اويند بايد بكوشند كه وجود خود را به زيور آن ارزش ها آراسته سازند.